گفتم : سلمان ! به حق آن دوستى و
برادرى ميان من و تو و به حق دين اسلام ، بگو تا بدانم پدرشان چگونه داورى فرمود؟
گفت : چون خدمت پدر خود رسيدند و او حال آنان را ديد دلش سوخت و نخواست دل يكى را
بشكند، از اين رو فرمود: سراغ مادر خود برويد، او ميان شما داورى مى كند، پس خدمت
مادر خود رسيده ، آنچه را نوشته بودند به او ارائه داده عرض كردند:
((مادر جان ! جدم فرمان داد هر يك چيزى بنويسيم تا اگر يكى از ما خطش زيباتر
بود روشن شود زورش نيز بيشتر است ، ما هم نوشتيم و آن را خدمت او برديم او ما را
نزد پدرمان فرستاد، پدر نيز داورى نفرمود و ما را براى داورى نزد شما فرستاد)).(77)
فاطمه (عليها السلام ) انديشيد كه جد و پدر آنان نخواسته اند هيچ يك را برنجانند،
اكنون من چه كنم ؟ چگونه داورى كنم ؟ فرمود: اى نور ديدگانم من اين گردن بند را بر
سر شما پاره مى كنم تا جواهر آن پخش شود هر يك گوهرهاى بيشترى گرد آورد او خطش
زيباتر و زورش بيشتر است - در گردن بند فاطمه هفت دانه مرواريد بود - او برخاست و
آن را پاره كرد، حسن (عليه السلام) سه مرواريد برچيد و حسين (عليه السلام) هم سه
مرواريد، يك مرواريد مانده بود كه هر يك مى خواست آن را بردارد، خدا به جبرئيل
فرمان داد تا به زمين آيد و بال خود را به آن زند و آن را دو نيمه برابر كند تا هر
يك نيمه اى بردارند و هيچ يك نرنجند، جبرئيل در چشم برهم زدنى فرود آمد و مرواريد
را دو نيمه كرد و هر يك نيمى از آن برگرفت .
اى يزيد! بنگر كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در خردسالى آنان هيچ يك را
در خط برترى نداد و نخواست كه دل هيچ يك را بشكند و نيز اميرالمؤ منين (عليه
السلام) و فاطمه زهرا (عليها السلام )، و هم پروردگار عزيز نخواستند هيچ يك را
برنجانند، بلكه خدا به كسى فرمان داد تا مرواريد دو نيمه كند و خاطر هيچ يك آزرده
نشود، اكنون تو اينگونه با سر بريده فرزند دخت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) رفتار مى كنى اف بر تو و اين دينى كه تو دارى اى يزيد!
سپس اين به ظاهر مسيحى برخاست و سر حسين (عليه السلام) را در آغوش كشيد و پيوسته آن
را بوسه مى زد و مى گريست و مى گفت : اى حسين : نزد جدت محمد مصطفى (صلى الله عليه
و آله و سلم) و پدرت على مرتضى (عليه السلام) و مادرت فاطمه زهرا (عليها السلام ) -
كه درود خدا بر همه آنان باد - برايم شهادت ده كه اينگونه من از تو دفاع كردم .
حديث كساء
29 - 29- از فاطمه زهرا
(عليها السلام ) دخت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده كه فرمود:
يك روز پدرم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به منزل من آمده فرمود: سلام بر
تو باد اى فاطمه ! عرض كردم : بر تو باد سلام اى پدر بزرگوار! فرمود: در بدن خود
ضعفى احساس مى كنم . عرض كردم : پدر جان ! از آزار ضعف تو به خدا پناه مى برم ،
فرمود: فاطمه ! آن پوشش و كساء يمانى را بياور و مرا با آن بپوشان .
كساء يمانى را آوردم و او را با آن پوشانيدم ، به او نگاه مى كردم ديدم چهره اش
همچون ماه شب چهارده مى درخشد.
اندكى نگذشته بود كه ناگاه فرزندم حسن (عليه السلام) در آمد و گفت : سلام بر تو
باد، مادر! پاسخ دادم : و بر تو باد سلام ، نور ديده ام و ميوه دلم ! گفت : مادر
جان ! من بوى خوشى نزد شما استشمام مى كنم ، گويا بوى جدم رسول خدا (صلى الله عليه
و آله و سلم) باشد؟ گفتم : آرى جد شما زير آن كساء است .
حسن (عليه السلام) نزد كسا آمد و عرض كرد: سلام بر تو باد اى جد بزرگوار! اى رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)! آيا اجازه مى فرمايى نزد شما زير كساء آيم ؟
فرمود: و بر تو باد سلام ، فرزندم ! اى صاحب حوض من ! بفرما. پس حسن (عليه
السلام) نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) زير كسا رفت .
زمانى نگذشته بود كه فرزندم حسين (عليه السلام) در آمد و گفت : ((سلام
بر تو باد مادر جان !))،(78)
پاسخ دادم : و بر تو باد سلام فرزندم ، اى نور ديده ام و اى ميوه دلم ! گفت :
((مادر! من بوى خوشى نزد شما استشمام مى كنم ، گويا رايحه
جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) باشد))؟(79)
گفتم : آرى جد بزرگوار و برادر تو زير آن كسانيد. حسين (عليه السلام) نزد كسا آمد و
عرض كرئد: ((سلام ! تو اى جد بزرگوار، سلام بر تو اى آنكه
خدا تو را برگزيده است ! آيا اجازه مى فرمايى با شما زير كسا باشم
))؟(80)
فرمود: آرى ، و بر تو باد سلام ، فرزندم ! اى شفيع امت من ! بيا پس حسين (عليه
السلام) نزد آنان زير كسا رفت .
در اين هنگام ابوالحسن على بن ابيطالب (عليه السلام) در آمد و فرمود: سلام بر تو
باد اى دخت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)! پاسخ دادم : و بر تو باد سلام ،
اباالحسن ! اى امير مؤ منان ! فرمود: فاطمه ! بوى خوشى نزد شما استشمام مى كنم ،
گويا رايحه برادر و پسر عمويم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) باشد؟ عرض كردم
: آرى اكنون او با دو فرزندت زير كسايند. على (عليه السلام) طرف كساء آمده عرض كرد:
سلام بر تو باد اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)! آيا اجازه مى فرمايى با
شما زير كسا باشم ؟ فرمود: و بر تو باد سلام ، برادر من ! اى وصى و جانشين و اى
صاحب لواى من ! بفرما. على (عليه السلام) نزد آنان زير كسا رفت .
سپس من نزد كسا آمده ، عرض كردم : سلام بر تو باد، پدر جان ! اى رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم)! آيا اجازه مى فرمايى من نيز با شما زير كسا باشم ؟ فرمود: و بر
تو باد سلام ، دخترم ! اى پاره تنم ، بفرما، پس من هم زير كسا رفتم .
چون همگى زير كسا گرد آمديم ، پدرم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) دو طرف
آنرا گرفت و با دست راست خود به آسمان اشاره كرد و فرمود: خداوندا! اينان اهل بيت
من و ويژگان من ، و خويشان منند، گوشت ايشان گوشت من و خونشان خون من است ، آنچه
اينان را بيازارد مرا آزرده مى سازد و آنچه اينان را اندوهگين كند مرا اندوهگين مى
سازد، من در ستيزم با هر كه با اينان ستيزد و در صلحم با هر كه با اينان در صلح است
، دشمنم با هر كه با اينان دشمن است و دوستدار دوستانشانم ، اينان از منند و من از
اينانم ، پس صلوات و بركات و رحمت و آمرزش و رضوان خود را بر من و اينان بفرست و از
اينان پليدى شرك را دور كن و اينان را از هر آلودگى پاك فرما.
خداوند بزرگ و با شكوه فرمود: اى فرشتگان من ، اى ساكنان آسمانهايم ! من نيافريدم
آسمانى ساخته و افراشته را و نه زمين گسترده را، و نه ماه تابان و خورشيد درخشان را
و نه فلكى چرخان را و دريايى روان را و نه كشتى رونده در شب را مگر در محبت اين پنج
نفر كه زير اين كسا آسوده اند.
جبرئيل امين عرض كرد: پروردگارا! زير اين كسا كيانند؟
فرمود: آنان اهل بيت نبوت و كان رسالتند، ايشان فاطمه و پدر او و همسر او و پسران
اويند.
جبرئيل عرض كرد: پروردگارا! آيا اجازه مى فرمايى فرود آيم تا ششمين نفر آنان باشم ؟
خداى سبحان فرمود: آرى ، اذنت دادم ، پس جبرئيل امين فرود آمده عرض كرد: سلام بر
شما باد اى رسول خدا! خداى والا مرتبه سلامت مى رساند، تو را ويژه تحيت و اكرام خود
نموده مى فرمايد: به عزت و جلالم سوگند من نيافريدم آسمانى ساخته و افراشته را و نه
زمينى گسترده را، و نه ماهى تابان و خورشيدى درخشان را، و نه فلكى چرخان و دريايى
روان را، و نه كشتى رونده در شب را مگر بخاطر شما و محبت شما و او به من اجازه
فرمود: تا نزد شما زير كسا آيم ، آيا اجازه مى فرمايى اى رسول خدا؟ رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) فرمود: و بر تو باد سلام اى امين وحى خدا، آرى بفرما.
جبرئيل نزد ما زير كسا آمد. به پدرم عرض كرد: خداوند به شما وحى فرستاده مى فرمايد:
((هر آينه اراده پيوسته خدا نيست كه از شما خاندان نبوت ،
پليدى را دور سازد و شما را پاك گرداند پاك گردانيدنى )).
على (عليه السلام) به پدرم عرض كرد: اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)! براى
اين نشستن ما زير كسا نزد خدا چه فضيلتى است ؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
فرمود: سوگند به آن خدايى كه مرا بحق پيامبرى برانگيخت و مرا به رسالت خود براى
نجات بخشى آدميان برگزيد، اين خبر زير كسا بودن ما در هيچ محفلى از محافل زمينيان
كه در آن گروهى از شيعيان و محبان ما باشند بازگو نمى شود، مگر آنكه رحمت الهى بر
آنان نازل مى شود و فرشتگان اطراف آنان را فرا گرفته براى آنان تا آن لحظه كه
پراكنده شوند طلب آمرزش مى كنند.
على (عليه السلام) عرض كرد: در اين صورت بخدا سوگند ما رستگار شديم و به پروردگار
كعبه سوگند شيعيان ما نيز رستگار شدند.
باز پدرم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اى على (عليه السلام) سوگند
به آن خدايى كه مرا بحق به پيامبرى برانگيخت و مرا به رسالت خود جهت نجات بخشى
آدميان برگزيد، اين خبر زير كسا بودن ما در هيچ مجلسى از مجالس اهل زمين كه در آن
گروهى از شيعيان و محبان ما باشند بازگو نمى شود مگر آنكه خدا اندوه اندوهناكان
آنان را گشايش مى دهد و غم غمگين آنان را بر طرف مى سازد و نياز حاجتمندان آنان
را برآورده مى سازد.
على (عليه السلام) فرمود: در اينصورت بخدا سوگند رستگار و سعادتمند شديم و به
پروردگار كعبه سوگند، شيعيان ما نيز در دنيا و آخرت ، رستگار و سعادتمند شدند.
بازگو كردن حوادث عصر پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم)
چگونگى بيعت انصار
30 - 30- علامه مجلسى مى گويد: حافظ بن مردويه
در كتاب خود به سه طريق از حسين بن زيد بن على بن الحسين (عليه السلام)، از امام
صادق (عليه السلام) نقل كرده كه فرمود: گواهى مى دهم كه پدرم از پدر خود، از جد خود
امام حسين (عليه السلام) حديث كرده كه فرمود: ((هنگامى كه
گروهى از انصار از مدينه آمده بودند تا در كنار جمره عقبه در منا با رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) بيعت كنند))،(81)
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: على ! برخيز و از اينان بيعت بگير.
على (عليه السلام) عرض كرد: اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)! بر چه چيز از
ايشان بيعت گيرم ؟
فرمود: بر اينكه خدا اطاعت شود و نافرمانى نشود، و بر اينكه از رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم)، و اهل بيت و فرزندان او حمايت كنند به همانگونه كه از خود و
فرزندان خود حمايت مى كنند.
ازدواج فاطمه زهرا (عليه السلام).
31 - 31- خوارزمى به سند خود از امام حسين
(عليه السلام) نقل كرده كه فرمود: ((رسول خدا (صلى الله عليه
و آله و سلم) در خانه ام سلمه بود كه فرشته اى بيست سر بر او فرود آمد كه هر سر
هزار زبان داشت
(82) و با هر زبان به زبانى جدا خدا را تسبيح و تقديس مى كرد، كف
دست او از گستره هفت آسمان و زمين پهناورتر بود. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم
) پنداشت كه جبرئيل است ))،(83)
پرسيد: جبرئيل ! تاكنون با اين شكل بر من فرود نيامده اى ؟ عرض كرد: من جبرئيل
نيستم ، من صرصائيلم كه خدا مرا به سوى شما فرستاد تا پيام دهم نور را به نور تزويج
فرمايى .
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: چه كسى را به چه كسى ؟
عرض كرد: ((دخترت فاطمه (عليها السلام ) را به على بن
ابيطالب (عليه السلام). پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در حضور جبرئيل و
ميكائيل و صرصائيل ، فاطمه را به على (عليه السلام) تزويج فرمود)).(84)
((آنگاه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نظر كرد و ديد
ميان دو شانه صرصائيل نوشته است : ((هيچ معبود به حقى جز خدا
نيست ، محمد رسول خداست ، على بن ابى طالب بپا دارنده حجت خداوندى است
))(85)
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيد: صرصائيل ! از چه زمانى اين كلمات ميان
دو شانه ات نوشته است ؟
عرض كرد: ((دوازده هزار سال پيش از آنكه خدا دنيا را
بيافريند)).
32 - 32- در خبرى امام حسين (عليه السلام) فرمود:
((پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فاطمه (عليها السلام )
را به على (عليه السلام) در برابر چهارصد و هشتاد درهم مهر تزويج فرمود)).(86)
جنگ احد
33 - 33- مرحوم صدوق ، از امام رضا (عليه
السلام)، از پدران خود، از امام حسين (عليه السلام) نقل كرده كه فرمود:
((پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را ديدم كه پس از جنگ
احد در نماز بر جنازه حمزه پنج تكبير فرمود، و پس از او در نماز بر شهداى ديگر هم
پنج تكبير فرمود، پس هفتاد تكبير نصيب حمزه شد))(87)
34 - 34- طبرانى از امام حسين (عليه السلام) نقل كرده
كه فرمود: ((چون پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) جنازه
حمزه را برهنه كرد گريست و چون مثله شدن او را ديد فرياد كشيد)).(88)
جنگ خيبر
35 - 35- مرحوم صدوق با سند خود از امام باقر
(عليه السلام) از امام سجاد (عليه السلام)، از امام حسين (عليه السلام) نقل كرده كه
فرمود: ((چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) خيبر را
فتح نمود، كمان خود را خواست و بر دسته آن تكيه نمود، سپس خدا را حمد و ستايش كرد،
و اين فتح و پيروزى را كه خداوند نصيبش فرموده بود ياد كرد و از نه چيز نهى فرمود:
مهر زنان زناكار، كاسبى از راه جفت گيرى چهار پايان يعنى بابت نر بر ماده اى مزد
گرفتن ، انگشتر طلا، بهاى سگ ، زينهاى ارغوانى (ابوعروبه گفته است :) از بالشهاى
سرخ رنگ كه برزين اسب نهند، پوشيدن لباسهاى سفت (جامه هايى كه در شام بافته مى شد)،
خوردن گوشت درندگان ، فروش طلا به طلا و نقره به نقره در صورتى كه يكى از ديگرى
زيادتر باشد و از نگريستن به ستاره ها (براى پيشگويى و طالع بينى ))).(89)
جنگ حنين
36 - 36- محمد بن عثمان ، از امام حسين (عليه
السلام) نقل كرده كه فرمود:((اين چند نفر از كسانى اند كه در
ساعات سخت جنگ حنين در ركاب پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پايدار ماندند:
عباس ، على (عليه السلام)، ابوسفيان بن حارث ، عقيل بن ابى طالب ، عبدالله بن زبير
بن عبدالمطلب ، زبير بن عوام و اسامه بن زيد)).(90)
سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله و
سلم) در فضيلت ائمه هدى (عليهما السلام )
37 - 37- على بن عاصم ، از امام جواد (عليه
السلام)، از پدران خود، از امام حسن (عليه السلام) نقل كرده كه فرمود:
((خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيدم ، در
حاليكه نزد او ابى بن كعب بود)).(91)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به من فرمود: خوش آمدى اى ابا عبدالله ، اى
زيور آسمانها و زمين !
اءبى عرض كرد: اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) چگونه غير از شما كس ديگرى
زيور آسمانها و زمين مى شود؟
فرمود: سوگند به خدايى كه مرا بحق به پيامبرى برانگيخت ، حسين بن على در آسمان
بزرگوارتر از او در زمين است ، سمت راست عرش خداى عزوجل نوشته است : حسين چراغ
هدايت ، كشتى نجات و امام خير و بركت و عزت و فخر و دانش و ذخيره است و خداوند در
صلب او فراهم آورده نطفه نيكوى خجسته پاكيزه اى را. به او دعاهايى تفهيم شده كه هيچ
مخلوقى با آنها خدا را نمى خواند مگر آنكه خداى متعال با او محشورش فرمايد و او
در آخرت شفيعش باشد و خدا اندوه او را دور سازد، بدهى او را بپردازد، كار او را
آسان كند، راهش را آشكار نمايد، او را بر دشمن نيرو بخشد و پرده اش را ندرد.
ابى عرض كرد: اين دعاها كدامند اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
هرگاه از نماز فارغ شدى نشسته مى گويى : ((خدايا! تو را به
كلماتت سوگند و به پيمان گاههاى عرش و ساكنان آسمانها و پيامبران و رسولانت سوگند،
از تو مى خواهم دعايم را مستجاب كنى ، زيرا كه دشوارى امور مرا فرا گرفته است ، از
تو مى خواهم بر محمد و آل محمد درود فرستى و در كارهايم آسانى قرار دهى
)).
همانا خدا كارهايت را آسان مى كند و گرفتگى سينه ات را مى گشايد و هنگام جان دادن
شهادت ((لا اله الا الله )) را به تو
تلقين مى فرمايد.
اءبى عرض كرد: اى رسول خدا! اين نطفه اى كه در صلب حبيب من حسين است چيست ؟
فرمود: مثل اين نطفه چون ماه است و آن نطفه تبيين و بيان است ، هر كه از او پيروى
كند به رشد و كمال مى رسد و هر كه از او رو گردان شود به هلاكت مى رسد.
عرض كرد: نام او چيست ؟ و دعاى او كدام است ؟
فرمود: نام او ((على ))، و دعاى او
اين است : ((اين پيوسته ، اى پايدار، اى زنده ، اى خود بپاى
بپاى دارنده ، اى از بين برنده غمها، اى گشاينده اندوهها، اى برانگيزاننده پيامبران
، و اى راست پيمان )).
هر كه اين دعا را بخواند، خداى عزوجل او را با على بن الحسين (عليه السلام) محشور
فرمايد و او را بسوى در بهشت خواهد برد.
ابى عرض كرد: اى رسول خدا! آيا او وصى و جانشين دارد؟
فرمود: آرى مواريث آسمانها و زمين از آن اوست .
عرض كرد: مواريث آسمانها و زمين به چه معنى است اى رسول خدا؟
فرمود: به حق داورى كردن ، با ديندارى فرمانروايى نمودن ، احكام الهى را به اصل و
آبشخور حقيقى خود برگرداندن و براى آنچه كه از غيب و شهادت وجود دارد سخن آشكار
داشتن .
عرض كرد: نام او چيست ؟
فرمود: نام او ((محمد)) است ، فرشتگان
در آسمانها با او انس مى گيرند و او در دعاى خود مى گويد: ((بارالها!
اگر نزد تو خشنودى و محبتى دارم مرا و هر كه از برادران و شيعيانم مرا پيروى كنند
بيامرز و نسلم را پاكيزه دار)).
از اين رو خداى عزوجل در صلب او نطفه نيكوى خجسته پاكيزه اى را فراهم آورده است .
و جبرئيل به من خبر داده كه خداى متعال اين نطفه را پاكيزه داشته و آن را نزد خود
((جعفر)) ناميده است ، او را هدايت
كننده هدايت شده ، خشنود پسنديده قرار داده است ، پروردگارش را مى خواند و در دعاى
خود مى گويد: ((اى نزديك بى سستى ، اى مهربانترين مهربانان !
براى شيعيانم نگهدارنده اى از آتش بيافرين و براى آنان نزد خود خرسندى قرار ده و
گناهانشان را بيامرز، كارهاشان را آسان كن ، بدهى هاشان را بپرداز، عيب هاشان را
بپوشان و گناهان بزرگشان را كه ميان تو و آنان است ببخشاى ، اى آنكه بيم ستمش نيست
و چرت و خواب او را نگيرد، برايم از هر اندوهى گشايشى قرار ده )).
هر كه اين دعا را بخواند خداوند او را در بهشت با ((جعفر بن
محمد)) با سپيد رويى محشور فرمايد.
اى اءبى خداى متعال بر اين نطفه ، نطفه اى نيكو و خجسته و پاكيزه فراهم آورده است
كه رحمت خود را بر آن نازل و آن را نزد خود ((موسى
)) ناميده است .
اءبى عرض كرد: اى رسول خدا! گويا آنان همانند هم ، از نسل هم و ميراث بر يكديگرند و
هر يك ديگرى را توصيف مى كند.
فرمود: اءوصاف آنان را جبرئيل از پروردگار جهانيان برايم بيان داشته است .
عرض كرد: آيا موسى دعايى جز دعاى پدران خود دارد؟
فرمود: بله ، او در دعاى خود مى گويد: ((اى آفريدگار خلايق ،
اى روزى گستر و شكافنده دانه ها و هسته ها، اى پديد آوردنده جانداران و زنده كننده
مردگان و ميراننده زندگان ، اى پيوسته پايدار، اى بيرون آورنده گياهان ! با من آن
كن كه شايسته حضرت توست .))
هر كه اين دعا را بخواند؛ خداى متعال نيازهايش را برآورد و او را در روز قيامت با
موسى بن جعفر (عليه السلام) محشور فرمايد.
و هر آينه خداوند در صلب او نطفه اى خجسته ، پاكيزه خشنود و پسنديده فراهم آورده و
آن را نزد خود ((على )) ناميده است .
او در ميان خلق خدا از آن خداست ، در دانش و داورى پسنديده اوست ، خدا او را حجت
شيعيانش قرار داده كه با او در روز قيامت احتجاج مى كنند. او دعايى دارد كه با آن
خدا را مى خواند: ((الها! نور هدايت خود را بر من ببخشاى و
مرا بر آن پايدار بدار و بر آن با آرامش محشور فرما، آرامش كسى كه بيمى و اندوه و
بى تابى ندارد، براستى كه تو شايسته تقوا و سزاوار آمرزشى )).
و هر آنه خداوند در صلب او نطفه اى خجسته ، پاكيزه ، نيكو، خشنود و پسنديده فراهم
آورده كه آنرا ((محمد بن على ))
ناميده است . او شفيع شيعيان خود و وارث دانش جد خويش است . او علامتى روشن و حجتى
آشكار دارد. هرگاه به دنيا آيد مى گويد: ((هيچ معبود به حقى
جز خدا نيست ، محمد رسول خداست )). و در دعاى خود مى گويد:
((اى بى همانند و بى مثال ، تويى آن خدايى كه هيچ معبود به
حقى و هيچ آفريدگارى جز تو نيست ، آفريده ها را هم فانى مى سازى و هم پايدار مى
دارى ، تويى كه با گنهكاران بردبارى مى ورزى و با آمرزش آنان خشنود مى شوى
)).
هر كه اين دعا را بخواند ((محمد بن على ))
در روز قيامت شفيع او خواهد بود.
و هر آينه خداى متعال در صلب او نطفه اى كه نافرمان و سركش نيست و نيكوكار، خجسته ،
پاكيزه و پاك است فراهم آورده و آن را ((على بن محمد))
ناميده است . پس به او لباس آرامش و وقار پوشانده و علوم و هر راز پوشيده اى را به
او سپرده است . هر كه با او ملاقات كند و در سينه اش رازى باشد از آن خبر مى دهد
و او را از دشمنش بر حذر مى دارد. و در دعاى خود مى گويد: ((اى
نور، اى برهان ، اى درخشان ، اى آشكار كننده ، اى پروردگار، مرا از شر شرور و آفات
روزگاران بسنده باش و رستگارى روزى را كه در صور دميده شود از تو مى خواهم
)).
هر كه اين دعا را بخواند ((على بن محمد))
شفيع و او را بسوى بهشت خواهد برد.
خداى متعال در صلب او نطفه اى فراهم آورده و آن را نزد خود ((حسن
)) ناميده است . او را نور سرزمينها و جانشين زمين خود قرار
داده و نيز او را عزت امت جدش و هادى و شفيع شيعيان نزد پروردگارش و انتقام بر
مخالفان و حجت مواليان و برهان پيروانش قرار داده است . او در دعاى خود مى گويد:
((اى عزيزى كه در عزتمندى خويش عزيزى و مستقل ! چه عزيز است
آنكه در عزتمندى خود عزيز باشد. اى عزيز مرا با عزت خود عزيز گردان و مرا با يارى
خود تاءييد فرما و از من وسوسه هاى شياطين را دور كن ، و با حمايت خود از من دفاع
كن و با باز دارندگى خود دشمنان و آفات روحى و جسمى را از من باز دار، و مرا از
بهترين خلق خود بدار. اى يگانه ، اى يكتا، اى تنها، اى بى نياز)).
هر كه اين دعا را بخواند، خداى متعال او را با ((حسن بن على
)) محشور فرمايد و نيز او را از آتش دوزخ - هر چند بر او
لازم شده باشد - نجات مى بخشد.
خداى متعال در صلب او نطفه اى خجسته ، نيكو، پاكيزه ، پاك و پاك شده فراهم آورده كه
آن را هر مؤ منى كه خدا ميثاق ولايت از او گرفته مى پذيرد و هر منكر آگاهى او را
ناسپاسى مى كند، او امام پارساى برگزيده نيكوكار، خرسند، پسنديده راهنماى هدايت شده
اى است كه به عدالت داورى كند و به عدالت فرمان دهد. او خداى متعال را تصديق مى كند
و خداى متعال هم او را تصديق مى فرمايد. از سرزمين تهامه مكه در زمانى كه همه نشانه
هاى ظهورش آشكار گشته قيام مى كند. براى او گنجهايى ذخيره شده كه طلا و نقره نيست ،
بلكه اسب هاى فرهب و خوش اندام و رادمردان نشاندارى است كه خداى متعال آنان را به
شما اصحاب بدر - سيصد و سيزده نفر - از دورترين سرزمينها براى او فراهم مى آورد، با
او صحيفه مهر زده اى است كه در آن شمار ياران او با نام و نسب و ديار و زادگاه و
خلق و شكل ظاهرى و كنيه هاشان آمده است . آنان بسيار پرتلاش و كوشا در فرمانبرى
اويند.
اءبى عرض كرد: نشانه هاى او چيست ، اى رسول خدا؟
فرمود: او پرچمى دارد كه هرگاه وقت ظهورش فرا رسد خود بخود برافراشته شود و خدا آن
را به سخن آورده امام را ندا مى دهد: اى ولى خدا ظاهر شو و دشمنان خدا را بكش ، و
هم او راست دو بيرق و دو پرچم .