شهید آگاه

آيت الله العظمي صافي

- ۱۹ -


فصل پنجم

5ـ1. نتايج و آثار

166. در اين بخش آثار نامطلوب تهاجم وحشيانه حكومت ضد اسلام يزيد، و آثار پر ارزش قيام جوانمردانه امام حسين، عليه السلام، را مطرح كرده است ولي طوري تنظيم شده است كه قيام امام، عليه السلام، بي‎ارزش و بلكه روي هم رفته زيان بخش معرفي مي‎شود، و افراد بي‎اطلاع گمان مي‎كنند نتايج، و آثار نامطلوب قيام بيشتر، و مهمتر از نتايج مطلوب آن بود، و مفسده‎اش از مصلحتش كه غير قصدي بود زيادتر شد، و اگر امام، عليه السلام،آگاه از پيش آمدهاي آينده بود در مدينه بيعت مي‎كرد، و اين خسارت‎ها وارد نمي‎شد.

ناآگاهي امام، عليه السلام،از حوادث غيرقابل پيش‎بيني باعث شد كه در مدينه بيعت نكرد، و به سوي عراق حركت فرمود، و لذا وقتي از اين حوادث آگاه شد در مقام صلح برآمد، و پيشنهادهاي سه گانه را داد؟ و مسئوليت جنگ را از خود سلب فرمود، و اگر چه بني‎اميه با نپذيرفتن پيشنهادهاي آن حضرت مسئوليت جنگ را به عهده گرفته، و مباشر ورود اين خسارت‎ها شدند، اما زمينه ورود اين خسارت‎ها و طغيان شرارت بني‎اميه را قيام امام، عليه السلام،فراهم كرد، هر چند حتي طبق اين طرح نويسنده شهيد جاويد بلكه طبق آراء بعض اهل سنت كه اين نويسنده در مقام جواب آنها بوده نيز امام، عليه السلام،معذور، و هيچگونه اعتراض و ايرادي بر آن حضرت وارد نيست، ولي روي هم رفته زيان‎هاي اين قيام بر اساس اين طرح از سودش بيشتر شد.

جواب

اگر چه با توجه به مطالب و مباني محكم و استواري كه مكرر عرضه داشته‎ايم جواب اين شبهه كه نتيجه طرح باطل كتاب شهيد جاويد و توهين به قيام مقدس امام، عليه السلام، است معلوم مي‎شود، در اينجا نيز به پاسخ آن اشاره مي‎كنيم.

1. چنانچه مكرر گفته‎ايم هيچ گونه حادثه غيرقابل پيش‎بيني كه مؤثر در ديگرگون شدن اوضاع باشد جلو نيامد.

2. امام، عليه السلام، اوضاع را پيش‎بيني مي‎فرمود، و از تهاجم وحشيانه حكومت و كشته شدن خود و عدم امكان تأسيس حكومت آگاه بود، و مكرر خبر داد كه مرا رها نمي‎كنند تا خونم را بريزند.

3. بايد توجه داشت كه تهاجم وحشيانه حكومت ضداسلام يزيد به فرزند پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، از آغاز حكومتش شروع شد و اولين اقدام مهم او طبق نقل يعقوبي دستور قتل امام، عليه السلام، بود، و اين تهاجم اگر چه ظاهراً مشروط به امتناع از بيعت بود ولي تاريخ و آزمايش‎هاي مكرر، و قساوت، و جنايت بني‎اميه خصوص يزيد نشان مي‎داد كه خواه امام، عليه السلام، قيام مي‎فرمود يا سكوت مي‎كرد و در خانه‎اش مي‎نشست اين تهاجم وجود داشت و دفع اين تهاجم بدون نيروي كافي نظامي كه آن هم فراهم نبود امكان عادي نداشت.

يگانه وسيله‎اي كه براي دفع اين خطر آن هم به طور موقت در اختيار امام، عليه السلام، بود بيعت، و تسليم و امضاء حكومت يزيدي بود كه آن هم بطور اطمينان بخش رفع تهديد و خطر نمي‎كرد، و امنيت جاني براي آن حضرت فراهم نمي‎شد.

به علاوه اگر امام، عليه السلام، با اين وسيله دفع خطر از خود مي‎كرد از خسارت‎ها و آثار نامطلوب حيات در حال بيعت، و اطاعت از يزيد كه به مراتب از آثار نامطلوب كشته شدن در حال امتناع از بيعت بيشتر بود استقبال كرده بود و از آثار مطلوب و اسلام پرور شهادت نيز چشم پوشيده، و نقشه‎هاي خائنانه اسلام برانداز يزيد را تصويب نموده و به اصطلاح دفع فاسد به افسد كرده بود، و ساحت مقدس امام، عليه السلام، از چنين كار و خيانتي منزه و مبرا بود، و اگر به فرض محال هزاران بار بيش از آن مصيبات باران مصائب بر او باريده بود تن به چنين كاري نمي‎داد.58

4. بعض اين آثار نامطلوب علتش زمامداري عنصر ضد اسلام و پيكره شرارت و خيانت يعني يزيد، و بر كنار بودن يگانه شخصيت لايق و برجسته جهان يعني امام حسين، عليه السلام، بود كه اگر آن حضرت به فرض محال بيعت مي‎كرد، و كشته نمي‎شد اين خسارت‎ها، و آثار نامطلوب علاوه بر آنكه دفع نمي‎شد بيشتر هم مي‎شد.

و به عبارت ديگر اين زيان‎ها اثر حكومت يزيد بود كه قيام امام، عليه السلام، آثار نامطلوب آنرا محدود كرد و نيروي تهاجم به اسلام را از آن سلب نمود.

اينگونه آثار را در رتبه علل قيام بايد ببينيم كه امام، عليه السلام، با نهضت و شهادت خود با آنها به مبارزه برخواست.

شما اين آثار را كه طبع حكومت يزيدي به بار مي‎آورد به اسم آثار نامطلوب تهاجم وحشيانه، به قيام امام، عليه السلام،ارتباط مي‎دهيد و در اين بخش يك صحنه مقايسه بين اين آثار و آثار قيام بوجود مي‎آوريد، و اينطور مطلب را مي‎پرورانيد كه اگر امام، عليه السلام،از اول پيش‎بيني آنچه را رويداد مي‎فرمود بيعت مي‎كرد و اين تهاجم وحشيانه با اين آثار نامطلوب اتفاق نمي‎افتاد.

در حاليكه هيچ يك از اين خسارت‎ها جز مصائبي كه به شخص امام، عليه السلام، و اهل بيتش رسيد با بيعت و تسليم و سازش با يزيد قابل دفع نبود زيرا امام، عليه السلام،نمي‎توانست زير بار بيعت با يزيد جهان انسانيت را به سوي ترقي و تكامل رهبري كند، و براي ستمديدگان پناهگاه، و مايه اميد باشد، يا طغيان حكومت ستم گستر بني‎اميه را مهار نمايد، و شعاع شخصيت اسلامي و رهبري ديني او در صورت بيعت و امضاء حكومت يزيد ارزنده، و قابل توجه نمي‎شد، و زمينه قيام در فرصت‎هاي ديگر هم از بين مي‎رفت.

5ـ2. نكته

فرضاً تمام آثار نامطلوب تهاجم وحشيانه به حيات امام، عليه السلام، را با آثار مطلوب قيام آن حضرت بخواهيم بسنجيم و روي هم رفته در مورد حركت امام، عليه السلام، و فاجعه تاريخي كربلا از جهت ضرر و منفعت و زيان و سودش براي اسلام و براي جامعه مسلمانان نظري بدهيم آثار مطلوب شهادت كه نجات بخش اسلام گرديد و امام، عليه السلام،با علم و آگاهي به حصول آن آثار تن به شهادت داد، و بوسيله بيعت و تسليم در مقام دفع تهاجم برنيامد به مراتب از آن آثار نامطلوب بيشتر شد.

و اگر نويسنده درك مي‎كرد كه با برنامه‎اي كه انجام شد هدف امام، عليه السلام، كه نجات اسلام بود حاصل گشت، و قيام امام، عليه السلام، به سود اسلام تمام شد، تصديق مي‎كرد كه تحمل اين آثار نامطلوب ضرورت داشت، و هرگز شخصيتي مثل امام، عليه السلام، كه عهده‎دار حفظ اسلام بود براي دفع خطر از خود سنگر دفاع از خطري را كه به اسلام متوجه شده بود خالي نمي‎فرمود.

امام، عليه السلام، اطمينان داشت كه برنامه‎اش اسلام را نجات مي‎دهد و آنچه را در اين راه مي‎دهد خدا به او عوض مي‎بخشد، و وسيله ارتفاع درجه او در دنيا و آخرت خواهد شد اينك پس از اين توضيحات آثار نامطلوب تهاجم را بر حسب  آنچه نويسنده نوشته جداگانه بررسي مي‎نماييم.

5ـ3. خسارت جبران ناپذير

167. در ص 393 كشته شدن امام و مصائب دلخراش ديگر را كه خسارت جبران‎ناپذير بود نخستين اثر آن تهاجم وحشيانه شمرده است.

بديهي است اين خسارت جبران‎ناپذير و فوق العاده مهم، و بي‎سابقه است، اما اين خسارت يعني كشتن امام، عليه السلام، و اصحاب و اسير كردن اهل بيت عين تهاجم و عمل وحشيانه و جنايت بي‎نظير دستگاه بود نه اثر آن.

اين فاجعه اگر چه بيش از حد وحشتناك و بسيار بسيار عظيم بود اما خسارت بيعت، و تسليم اراده يزيد و ابن زياد شدن، و مسلمان‎ها را گمراه كردن، و آن خلافت ضد اسلام را تصويب نمودن به نظر امام، عليه السلام،و به نظر هر كس در تاريخ تحقيق كند از آن بيشتر بود لذا در دوران امر بين اين دو خسارت، حضرت مصيباتي را كه مستقيماً بر خودش و كسانش وارد شد تحمل كرد، و مصائبي را كه بر او وارد شد و عامل و مسئولش حكومت وقت بود به مفسده بيعت و تسليم كه عامل و مباشر آن در صورت وقوع امام مي‎شد دفع نكرد.

كشتن امام، عليه السلام، ضربت بزرگي به دستگاه رهبري اسلامي بود ولي ضربت بزرگتر و خطرناكتر بر نظام حكومت اسلامي اين بود كه يزيد خود را به رهبري ديني و سياسي جهان اسلام و ولي امر شرعي و به مقام امامت معرفي كند، و كسي به اين وضع اعتراض ننمايد و بطلان، و نامشروع بودن اين حكومت را اعلام نكند، و همه رجال و شخصيت‎ها خصوص پسر پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، او را اميرالمؤمنين بخوانند.

5ـ4. ذلت مردم

168. در ص 393 دومين اثري را كه از آثار تهاجم وحشيانه نگاشته است ذلت مردم است، چون تكيه‎گاه اميدها، و آرزوهاي آنها به شمشير استبداد كشته شد، و بي‎پناه شدند روحيه آنان شكست خورد، و در برابر حكومت يزيد ذليل‎تر، و زبون‎تر شدند...

چنانچه گفتيم در اين منظره‎اي كه به اسم آثار نامطلوب تهاجم وحشيانه جلو چشم خواننده گذارده اگر تصريح نگوييم به طور تلويح اينطور نشان داده مي‎شود: كه قيام امام، عليه السلام، به علت ناآگاهي آن حضرت از حوادث غيرقابل پيش‎بيني بدون آنكه سودي براي اسلام داشته باشد با شكست مواجه، و باعث بروز قساوت بني‎اميه، و اين تهاجم فجيع با اين آثار نامطلوب گرديد، پس منطق عبدالله بن مطيع كه آگاه از نظر بلند امام، عليه السلام،نبود تأييد مي‎شود، و اگر امام، عليه السلام، كشته نشده بود اين خسارت‎ها وارد نمي‎شد، و مردم ذليل نمي‎شدند.

جواب

1. مردمي كه آن حضرت را شهيد كردند و با او همكاري ننمودند و به نداي امام زمان خود جواب مثبت ندادند، و بر كشتن آن حضرت همدست شدند و آن زعيم بزرگ يگانه را دعوت كردند، و به جاي ضيافت آب را بر روي او و عزيزانش بستند، و بيعت شكني كردند، پس از كشته شدن امام، عليه السلام،چنانكه مكرر آن حضرت خبر داد ذليل و زبون شدند و از جمله فرمود:

اِيمُ الله اِنّي لاَرجوان يُكرِمني اللهُ بِهوانِكُم ثُمَّ يَنتَقِمُ لِي مِنكُم مِنْ حَيثُ لاتَشعُرُون59

و اين خواري و زبوني اثر مطلوب شهادت و كشتن آن حضرت بود نه اثر نامطلوب زيرا مهاجمان، و مباشران جنايت، و بيعت شكن‎ها ذليل شدند، و در زير چكمه استبداد بني‎اميه همه چيز خود را از دست دادند، و همانطور كه زيد بن ارقم به آنه گفت:

اَنتُم مَعشَرَ العَرَب العَبيد بَعدَ اليَوم، قَتَلتُم ابنَ فاطِمة وَ امَّرتُم ابنَ مرجانه.

خودشان خود را بنده و برده ساختند و بايد چنين شده باشند.

خدا نفرين امام، عليه السلام، را بر آنها مستجاب گردانيد.

2. اين مردمي كه مي‎گوييد اميد و آرزوهايشان در وجود امام، عليه السلام، متمركز شده بود اگر ياري كنندگان امام، عليه السلام، را مي‎گوييد كه با عزت و افتخار شهيد شدند و اگر آنهايي را مي‎گوييد كه به دروغ از اين لاف‎ها زدند، و سپس شمشير به روي آن حضرت كشيدند اميدشان ارزشي نداشت كه باقي بماند يا نماند، بلكه بايد طبق سنت الله اين امتحان پيش بيايد تا اين دو دسته از هم جدا شوند.

3. شيعيان و دوستان واقعي اهل بيت پس از واقعه كربلا ذليل و زبون نشدند بلكه شجاعت و شهامت، و اراده آنها قوت يافت، و ترس از مرگ از آنها برداشته شد و استقامت و پايداريشان افزايش يافت، بسا كسانيكه در واقعه كربلا براي ياري حق شركت نكردند، ولي پس از آن حادثه در مخالفت با بني‎اميه با قوت و شجاعت هر چه بيشتر مصمم شدند، و نقاط ضعف روحي آنها برطرف شد. شهادت امام، عليه السلام، و مقاومت آن حضرت همت اين افراد را بلند، اهل حق را عزيز و محبوب گردانيد.

4. فرضاً بگوييم اهل حق نيز پس از تهاجم به حيات امام، عليه السلام، ذليل و زبون شدند اين ذلت و زبوني و يأس، و نوميدي در صورت تسليم شدن امام، عليه السلام، و بيعت با يزيد به مراتب بيشتر مي‎شد، پس آنرا نبايد به قيام امام، عليه السلام، ارتباط داد.

5.  ذلتي كه براي مردم حاصل شد معلول عمل خودشان بود، كه به دعوت امام، عليه السلام، پاسخ موافق ندادند، و به حمايت از حكومت ديكتاتوري، و ضد اسلام آن جنايت و جرائم بزرگ را مرتكب شدند، و يزيد و دستگاهش را بر خود مسلط ساختند، و ترك امر به معروف و نهي از منكر نمودند، و مصداق اين خبر شدند:

لَتأمُرونَّ بِالمَعرُوف، وَ لَتَنهوُنَّ عَنِ المُنكَرِ، اَو لَيُسلَطَنَّ اللهُ عَلَيكُم سُلطاناً ظالِماً لايُجِلَّ كَبيرَكُم، وَ لايَرحَمُ صَغيرَكم، وَ تَدعُوا خَيارَكم فَلا يُستجابُ لَهم وَ تنفرونَ فَلا تُنفَرون، وَ تَستَغيثُونَ فَلا تُغاثُونَ، وَ تَستَغفِرونَ فلا تغفرون 60

اين ذلت نتيجه ترك امر به معروف و نهي از منكر، و حمايت از دستگاه ظلم و ضد احكام دين است.

5ـ5. منطق ابن مطيع

6. منطق عبداله بن مطيع، و پيشنهادش اين بود كه امام، عليه السلام، قيام نكند، و با بني‎اميه مخالفت ننمايد تا اين آثار نامطلوب تهاجم وحشيانه آنها دفع شود، و مردم ذليل نشوند، و بني‎اميّه آنها را برده خود نسازند، و حرمة اسلام هتك نشود.

اين منطق صحيح نبود زيرا آنچه كه سبب استرقاق، و استعباد مردم، و هتك احترام اسلام شد همكاري كردنشان با بني‎اميه بود، مردم آلوده شدن مسند خلافت اسلامي را به فرد كثيف، و معروف به فساد اخلاقي مثل يزيد چيزي نشمردند، و امام، عليه السلام، را ياري نكردند.

به آقاي عبدالله بن مطيع مي‎گوييم: شما اگر مي‎خواستيد بوغ بندگي و عبوديت بني‎اميه به گردنتان نباشد چرا امام، عليه السلام،را ياري نكرديد؟ چرا اين يوغ ذلت و اسارت را از گردن خود بر نداشتيد؟

شما مي‎خواستيد خودتان در ذلت حكومت يزيدي زندگي كنيد، و جوانمردي و فداكاري از خود نشان ندهيد و امام، عليه السلام،را هم در آن ذلت و بندگي با خود همراه، و همطراز سازيد.

نه آقاي عبدالله بن مطيع شماها به جاي اينكه امام، عليه السلام، را از انجام وظيفه منع كنيد، مي‎خواستيد خودتان يك حركت بكنيد و تكاني به خود بدهيد و از مرگ نترسيد، و از زوال دنيا و شمشير سربازان بني‎اميه‎بيم نكنيد تا ذليل نشويد.

آقاي عبدالله بن مطيع امام، عليه السلام، اگر بيعت مي‎كرد، و مخالفت خود را اعلام نمي‎فرمود اسلام ذليل مي‎شد، و دين خوار مي‎گرديد.

و اگر امام، عليه السلام، بيعت مي‎كرد نه خودش و نه شما عزير مي‎شديد و نه اسلام از تعرض بني‎اميه‎مصون مي‎ماند.

امام از خودش دفع ذلت كرد، و كسانيكه با او همراه نشدند قبول ذلت كردند.

آقاي عبدالله بن مطيع شما هم كه عاقبت در صف مخالفان حكومت يزيد قرار گرفتيد و به آنكسان پيوستيد كه گفتند ما عليه يزيد انقلاب نكرديم مگر اينكه ترسيديم از آسمان بر ما سنگ ببارد، مانند عبدالله بن حنظله از فرماندهان انقلاب حرّه شديد، ولي عبدالله با فرزندانش استقامت و شجاعت نشان دادند و كشته شدند، و شما فرار كرديد و به ابن زبير ملحق شديد.

پس معلوم شد كه امام، عليه السلام، به وظيفه خود عمل كرد، و كسانيكه بي‎اذن امام در آن موقع حساس دست روي دست گذاردند و عذرهايي آوردند و يا فقط به جنبه سلبي در مخالفت خود اكتفا كردند خودشان و مسلمانان را ذليل ساختند.

5ـ6. سخن ابي‎اسحاق

7. اما كلام ابي اسحاق نكوهش مردم است كه چون حق را ياري نكردند، و انكار منكر ننمودند ذليل شدند. و بقيه گفتار او گواه اين معني است ولي شما صدر كلامش را نقل كرده و ذليل آنرا نقل نكرده‎ايد.

طبق نقل صدوق، رحمة الله تعالي عليه، كه بحار نيز از ايشان نقل كرده است وقتي از ابي اسحاق پرسيده شد چه وقت مردم ذليل شدند، پاسخ داد:

حين قتل الحسين ابن علي، عليها السلام، و ادعي زياد، و قتل حجر بن عدي. 61

يعني وقتي حسين، عليه السلام، كشته شد، و معاويه زياد را به پدرش ملحق كرد و برادر خود خواند، و حجر بن عدي كشته شد.

مردم وقتي دست حكومت را در كشتن شخصيتي مثل حسين، عليه السلام، و فرد شاخصي از شيعيان اهل بيت مانند حجر بن عدي باز گذارند و بلكه حمايت از حكومت بكنند، و مباشر اين جنايت‎ها شوند، و در حق حجر بنا حق شهادت به كفر بدهند 62 و در تغيير حكم خدا ساكت بنشينند ذليل و خوار مي‎شوند و شخصيت‎هاي ديني و ملي آنها يا درگوشه‎هاي زندان و يا تبعيد گرفتار، و يا كشته مي‎شوند.

5ـ7. كلام حضرت رضا، عليه السلام

8. اما فرمايش امام هفتم، عليه السلام:

اِنّ يَومَ الحُسَينِ اَقَرَحَ جُفُونَنّا، وَ اَسبَلَ دُموُعَنا، وَ اَذَلَّ عزيزَنا بِارضِ كَربِ وَ بلاء63.

با آنچه موضوع كلام (ذلت مردم) است ارتباط ندارد، و حضرت رض، عليه السلام، در اين فرمايش از آن اظهار رنج و شكايت نمي‎فرمايد.

ولي نويسنده كلمه (عزيزنا) را كه مراد از آن امام، عليه السلام، است به عزيزان ترجمه كرده، و آن عزيزان را هم مسلماناني كه پس از شهادت امام، عليه السلام، باقي ماندند پنداشته است.

به هر حال بر حسب ظاهر غرض امام رض، عليه السلام، اين است كه شدت جسارت و بي‎باكي بني‎اميه به جايي رسيد كه در روز عاشورا به مقام عزت، و با احترام پسر پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، تجاوز و تهاجم كردند، و مقامي را كه نبايد به سوي آن دست قهر و زور دراز شود مقهور ظلم و ستم خود ساختند آري بني‎اميه چنين جنايت بي‎مانندي را مرتكب شدند، و مقامي را كه شرعاً و اخلاقاً مصونيت داشت سبك شمرده، و هتك كردند، و ماهيت خود را نشان دادند اما اين عمل براي امام، عليه السلام، اثر مطلوبش عزت جاوداني شد، و امام رض، عليه السلام، كه مي‎فرمايد: اذل عزيزنا بارض كرب و بلاء واضح است غرض اين نيست كه الي الابد از آن حضرت سلب عزت (العياذ بالله) كردند، بلكه به حسب همان حال و ظاهر آن وضع مي‎فرمايد، وگرنه پس از آن علي رغم آن نقشه‎هاي بني‎اميه كه تا توانستند وسايل بي‎اعتبار شدن و سبك گرديدن اهل بيت را در چشم مردم ظاهر بين فراهم كردند، عزت امام و خاندانش زياد و محبوب جهانيان شدند، و به طور قطع اگر امام،  عليه السلام، بيعت كرده بود اين عزت و محبوبيت را نه خودش و نه خاندانش، پيدا نمي‎كردند.

5ـ8. نكته قابل توجه

169. در ص 394 مي‎نويسد حالا اگر اين تكيه‎گاه اميدها، و آرزوهاي مردم به شمشير استبداد كشته شود، و اگر اين زعيم عظيم به دست عمال دولت عدالت كش يزيد به خون بغلطد در اين صورت آيا ديگر براي مردم ستمديده پناهگاهي وجود دارد؟ و آيا براي مردم آزادي خواهي كه زير ضربات شلاق ديكتاتوري جانشان به لب رسيده مايه اميدي باقي مي‎ماند؟ و آيا براي مهار كردن طغيان حكومت ستم گستر بني‎اميه وسيله ديگري موجود است؟ البته نه.

جواب

عجيب است: اين منطق با منطق شيعه درست نيست، مگر فراموش كرده‎ايد كه امام زين العابدين، عليه السلام،پس از پدر بزرگوارش امام، و حجت خدا، و تكيه گاه اميدها و آرزوها، و پناه ستمديدگان، و صاحب تمام مناصب پدر بود.

مگر نمي‎دانيد كه در هر عصر و زمان حجت و ولي خدا براي مهار كردن حكومت‎هاي ستمگر وجود دارد، و حجت بر خلق تمام است، مگر اين فرمايش محقق طوسي را نشنيده‎ايد: (وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا).

پس چرا مي‎گوييد مردم خود را بي‎پناه مي‎ديدند شما در اين كتاب اگر توجهي به سنن الهيه در مورد بعث انبياء و نصب ائمه، عليهم السلام، و وظايفي كه براي آنها معين شده است مي‎كرديد گرفتار اين لغزش‎ها كه انشاءالله از طغيان قلم و عدم التفات است نمي‎شديد، و به اين در و آن در نمي‎زديد.

مگر در نهج البلاغه مطالعه نفرموده‎ايد:

اللّهُمَ بَلي لاتخلُوا الاَرضُ مِنْ قائِم للهِ بَحُجَةِ، اِمّا ظاهِراً مَشهوراً اَو خائِفاً مَغموراً لِئلا تَبطُلَ حُجَجُ اللهِ وَ بَيناتُه 64

«عفا الله عنا و عن زلات اقلامنا بفضله و رحمته».

5ـ9. ضربت خوردن اسلام

170. يقين است كه كشتن امام، عليه السلام، ضربت به اسلام بود چون امام بايد مصدر تحقق اهداف اسلام باشد، و جامعه از وجودش بهره‎مند گردد، و آفتاب هدايتش تاريكي‎هاي كفر، و ناداني و فساد را از بين ببرد لذا كشتن امام، عليه السلام، ضربت به اسلام و ضربت به هدف‎هاي اسلام است.

وقتي به دقت تاريخ و اوضاع و احوال اجتماعي و ديني مسلمانان را در آن عصر مطالعه كنيم مي‎بينيم ضربت خوردن اسلام به دو صورت امكان وقوع داشت.

نخست به تجاوز به حيات امام، عليه السلام، و كشتن آن حضرت. معلوم است حيات امام، عليه السلام، و بسط يد، و نفوذ كلمه، و تصرف او در رتق وفق امور و تسلط او بر اوضاع يگانه محقق اهداف اسلام، و مؤثرترين عامل جلو رفتن جامعه در شاهراه دين به سوي ترقي، و كمال واقعي است. رسول خد، صلي الله عليه و آله و سلم، كه در احاديث ثقلين مشهور و متواتر، و احاديث سفينه و احاديث امان65 و در روايات ديگر، امت را به رجال دين يعني ائمه اثني عشر، عليهم السلام، ارجاع داد، براي اين است كه آنها جانشين پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، و نگهبانان شريعت او بوده و هستند.

بنابراين كشتن امام، عليه السلام، كه از بين بردن موضوعي است كه مصدر اين بركات عظيمه است عظيم‎ترين مصائب است. همانطور كه حضرت سيدالساجدين فرمود:

اِنّ اللهَ وَ لَه الحَمد، اِبتَلانا بِمُصيبَة جَليلَة وَ ثُلمَة فِي الاِسلامِ عَظيمَة الخ66

ثلمه‎اي عظيم در اسلام واقع شد ـ آثار نامطلوب تجاوز به حيات امام، عليه السلام، بسيار فوق العاده است، ولي در عين حال اينطور هم نيست كه زمينه به كلي خالي شود، و حجت خدا (العياذ بالله) باطل گردد پس از رحلت و شهادت هر امامي امام بعد ولي امر و صاحب مناصب او است پس از سيدالشهداء، عليه السلام، نيز قائم به امور، و منبع اين خيرات و بركات حجت خدا امام زين العابدين، عليه السلام، بود.

دوم به اينكه امام حسين، عليه السلام، العياذ بالله تسليم يزيد شود و بيعت كند، و علاوه بر آنكه مبسوط اليد نباشد، و احكام اسلام را اجرا ننمايد روش‎هاي يزيدي و ضد اسلامي او را تصويب، و بدست مردم در طي طريق ضلالت عذر بدهد، تا فاتحه اسلام خوانده شود، و ضربتي شديدتر از ضربت كشتن امام به اسلام وارد شود.

مسلم است اگر اين ضربت وارد مي‎شد قابل جبران نبود، و چيزي جايگزين اسلام نمي‎شد در حاليكه ضربتي كه با كشتن امام بر اسلام وارد مي‎شد، و شكستي كه در اركان دين پديد مي‎آمد با وجود امام بعد و قيام او مقام آن حضرت سبب از پادر آمدن اسلام نمي‎گشت، و امام بعد پشتيبان و پشتوانه اسلام مي‎شد.

چنانچه تاريخ نشان مي‎دهد اسلام با يكي از اين دو ضربت روبرو شده بود، و ناگزير بواسطه ستم بني‎اميه روي كار آمدن يزيد يكي از اين دو ضربت بر اسلام وارد مي‎شد.

امام، عليه السلام، ديد اگر ضربت دوم كه خطرناكتر است وارد شود علاوه بر آنكه عامل آن خودش مي‎شود، و حيات خودش و امام بعد آنرا جبران نمي‎كند بايد اقل ضررين را اگرفت، و جان خود را فداي اسلام ساخت لذا قيام كرد، و صداي مخالفت خود را بلند كرد، و به گوش جهان اسلام رساند، و با يك نهضت و حركت فوق العاده مسلمانان را متوجه ساخت و از خود و خاندان پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، سلب مسؤليت كرد: و از آثار نامطلوب ضربتي كه به واسطه كشتن خودش به اسلام وارد شد نيز تا حد ممكن جلوگيري كرد، و ورود اين ضربت را يك مادّه بزرگ براي احياء دين، و اعلان بطلان دشمنان اسلام، و آشكار ساختن نيات شريره آنها قرار داد، در حاليكه اگر ضربت به نحو دوم وارد شده بود هيچ گونه وسيله دفاعي در بين نبود.

علاوه بر آن چانچه مكرر بيان كرديم اگر ضربت به نحو دوم وارد مي‎شد ضربت بوجود امام، عليه السلام، نيز وارد مي‎شد، و بني‎اميّه تا امام را شهيد نمي‎كردند راحت نمي‎نشستند، و اسلام هم از مصلحت وجود امام، و هم از مصلحت قيام محروم مي‎شد به هر حال امام شخصيّت و مقام خود را براي پيشروي و سربلندي اسلام مي‎دانست، و پيشروي و سربلندي اسلام را در اين مي‎ديد كه با يزيد بيعت نكند، و عنداللزوم اين جان پر ارزش و منبع خير و بركت خود را نيز در راه اسلام نثار فرمايد.

آنها كه با امام همكاري نكردند، و او را ياري ننمودند، و يزيد را بر امام برگزيدند، و آن حضرت را كشتند به اسلام ضربت زدند، و امام كه از ميدان بيرون نرفت و در برابر آن همه خطرات ايستاد و استقامت ورزيد و مردانه دين خدا را ياري كرد، ضرباتي را كه به اسلام وارد شد دفع نمود، و با استقامت و كرامت نفسي كه نشان داد پرده از روي نيت‎هاي ناپاك، و خائنانه بني‎اميه و يزيد برداشت، و نشان داد كه بني‎اميه با كشتن امام قصد كشتن اسلام و كشتن قرآن، و كشتن پيغمبر را دارند، از اين جهت موج اهميت كشتن امام جهان اسلام را فراگرفت، و همه را در وحشت انداخت، و غرق در مصيبت كرد، عكس‎العمل‎هايي كه ظاهر شد اسلام را نجات داد.

بنابراين نبايد در مقام بيان نتايج و آثار ضربت خوردن اسلام را در صورت نخستين، بدون محذور ورود ضربت به اسلام در صورت ديگر مطرح كرد، و از دوران امر بين اين دو محذور غفلت نمود، تا تصور شود كه ترك قيام از فعل آن سزاوارتر بوده است.

5ـ10. لكه ننگ

171. چهارمين اثر نامطلوب تهاجم وحشيانه را تحت عنوان (لكه ننگ) از ص 398 تا ص 401 مطرح كرده است.

جواب

اين لكه ننگي كه قبول كرده‎ايد به دامان حكومت يزيد نشست و بيش از پيش منفور شد، و خشم و نفرت عمومي را برانگيخت وحكومت او را در سراشيبي سقوط قرار داد، اثر مطلوب قيام امام و عكس العمل كشتن آن حضرت بود.

اگر غرض شما از آثار نامطلوب، آثار طلب نشده و قصد نشده باشد اين اثر نامطلوب بني‎اميه و كشندگان امام، عليه السلام، بوده است، ولي مطلوب آن حضرت بوده است.

وا گر غرض شما از آثار نامطلوب آثار زيان بخش، و نامساعد است اين اثر زيان بخش نيست بلكه ثمربخش و مساعد با هدف امام، عليه السلام،است.

ضمناً اين فصل پاسخ به سخناني است كه در ص 379 و 380 نوشته‎ايد، و تأثير شهادت امام، عليه السلام، را در رسوايي بيشتر يزيد و معاويه انكار كرده‎ايد.

5ـ11. آثار ثمربخش، محبوبيت امام، عليه السلام

172. از ص 401 شروع به آثار ثمربخش قيام امام، عليه السلام، نموده، و نخست محبوبيت آن حضرت را عنوان كرده است،

جواب

آنچه نوشته است صحيح است، ولي اينكه نوشته است اين محبوبيت از آثار قهري و طبيعي مجاهدات مردانه امام است نه هدف او، محتاج به شرح و توضيح است، چون موضوع را از جنبه شخصي و خصوصي مورد مطالعه قرار داده و به جنبه عمومي، و مصلحت اسلامي و همگاني آن توجه نكرده است.

لذا مي‎گوييم: اگر غرض اين است كه امام، عليه السلام،براي محبوبيت شخصي قيام نفرمود صحيح است و امام، عليه السلام، چنين هدفي نداشت و شأن آن حضرت بالاتر از اين بود.

ولي اگر محبوبيت دين، و محبوبيت خاندان رسالت كه معدن هدايت جامعه هستند، و سست شدن دستگاه، و عزت اهل بيت و توجه قلوب بسوي آنها غرض باشد چرا هدف نباشد؟ و شما از كجا مي‎گوييد اين محبوبيت اهل بيت كه نتيجه‎اش احياء دين و هدايت جامعه، و خير دنيا و آخرت مردم است هدف امام، عليه السلام،نبود؟ چه مانعي دارد كه امام، عليه السلام، با توجه به اين دو سنت طبيعي قيام فرموده و به قصد حصول اين محبوبيت و با توجه به اينكه امتناع از بيعت، و عدم تسليم و استقامت منتهي به شهادت مي‎شود و شهادت هم اين اثر ثمربخش را دارد قيام كرده باشد؟

تمام اين ثمرات قهري باشد يا غيرقهري چون حضرت عالم به ترتب آن بر قيام و حركتش بود، از اهداف آن حضرت شمرده مي‎شود، و امام، عليه السلام،باتوجه به حصول اين ثمرات و به قصد ترتب اين فوايد قيام كرد و تن به كشته شدن داد و آن مصائب جانسوز را تحمل فرمود.

173 ـ از باب اينكه بايد همان مفهومي كه در ذهن هر شيعه است از قلم اين نويسنده نيز تراوش كند در ص 401 و 402 ـ عباراتي دارد كه جز با علم و آگاهي امام، عليه السلام، از پايان قيام، و قصد، و اختيار شهادت سازگار نيست و با آن طرحي كه داده است فاصله‎اش از زمين تا آسمان ا ست، آن عبارات اين است: (عاليترين نمونه مردانگي و فداكاري در راه حقيقت: به علت طرفداري از اسلام به خاك و خون غلطيد: به خاطر حمايت از قرآن در پيش چشم خانواده‎اش با شمشير استبداد كشته شد: جانبازي عاشقانه سبط پيغمبر: به علت دفاع از انسانيت و حقوق انسان‎ها).

اين عبارات درباره شخصيتي بجا و صادق است كه در راه دفاع از حقيقت، و اسلام، و قرآن و دفاع از حقوق انسان‎ها جان خود را فدا كرده باشد.

آن قيام كم ارزش و ناكامي كه شما معرفي مي‎كنيد اين همه عناوين و القاب را به شخص نمي‎دهد.

اين شخصيّت آن شخصي نيست كه شما مي‎گوييد براي تأسيس حكومت قيام كرد و وقتي مأيوس شد پيشنهاد بيعت و سازش داد، و بالاخره به خاطر اينكه تسليم ابن زياد نشود كشته شد.

آنكه شما معرفي مي‎كنيد نه قصد فداكاري داشت، و نه مي‎خواست عاشقانه جانبازي كند، و نه به خاطر حمايت از قرآن و دفاع انسان‎ها كشته شد.

آن شخصيتي كه اين اوصاف، كمالات، و فضايل گوشه‎اي از آسمان مجد و فضيلت و علوّ همت اوست حسين بن علي، عليه السلام،شهيد راه فضيلت و اسلام، مجاهد آل محمد، صلي الله عليه و آله و سلم، و سيدالشهداء است كه عاشقانه راه قربانگاه خود (كربلا) را پيش گرفت، و به خاطر قيام عليه باطل و بيدادگري، و بيعت نكردن با يزيد، و دفاع از قرآن، و احكام دين و امر به معروف و نهي از منكر شهيد شد، و آن مصائب جانكاه را متحمل شد، و هرگز انديشه بيعت با يزيد به ذهنش آشنا نشد.

او آن آقائي است كه مصممانه از شهادت استقبال كرد و اين شعرها را مي‎خواند.

سَامضِي وَ ما بِالمَوتِ عارٌ عَلَي الفَتي *** اِذا مانَوي حَقّاً وَ جاهَدَ مُسلِماً

وَ آسَي الرِجالَ الصالِحينَ بِنَفسه *** وَ خالَفَ مَثبوُرَاً وَ فارقَ مُجرِماً

او آن رهبر عظيم و بزرگواري است كه در مقام معرفي خود فرمود:

اَنَا ابنُ عَلِي الحَبِر مِن آلِ هاشِمِ *** كَفانِي بِهذا مَفخراً حِينَ اَفخَرُ

وَ جَدّي رَسولُ الله اَكرَمُ مَن مَضي *** وَ نَحنُ سِراجُ اللهِ فِي الخلقِ نَزهَرُ

وَ فاطِمُ اُمّي مِنْ سُلالَةِ اَحمد *** وَ عَمّي يُدعي ذُوالجَناحَين جَعفَرٌ

وَ فينا كتابُ اللهِ اُنزِلَ صادِقاً *** وَ فِينا الهُدي و الوَحي بِالخَيرِ يُذكَرُ

وَ نَحن اَمانُ اللهِ لِلناسِ كلّهم *** نُسِرّ بِهذا فِي الأنامِ و نَجهَرُ

وَ نَحنُ وُلاةُ الحَوضِ نَسقي وُلاتَنا *** بِكأسِ رَسُولِ اللهِ مالَيسَ يُنكَرُ

وَ شيعتُنا فِي النّاسِ اَكرَمُ شِيعِة *** وَ مُبغِضُنا يَومَ القِيامَةِ يَخْسَرُ

شخصيتي كه در اين اشعار خود را معرفي مي‎نمايد گرامي‎تر از آن است كه پيشنهاد بيعت و تسليم به يزيد بدهد.

5ـ12. درس‎هاي عملي

174. درس‎هايي كه از قيام فداكارانه، و اسلام نگهدار امام، عليه السلام، گرفته مي‎شود عالي و بي‎نظير، و فوق العاده با ارزش و اهميت است، و در تكميل نفوس، و تهذيب اخلاق، و تقويم و تقويت صفات ممتازه انساني، و تربيت جامعه، و هدايت افكار توحيدي، و آزادي خواهانه، و پرورش افراد فداكار، و مردان قهرمان، و رجال اصلاح، و رهبران مبارزات حق پرستانه و تشجيع آنان مؤثر و سودمند است.

درس ايمان، صبر، استقامت، ثبات، قوت قلب، علو همت و مردانگي، گذشت و فداكاري، حمايت از حق، مقاومت در برابر ظلم و تحميل، قوت تصميم، عزت نفس، دفاع از دين و عقيده، آزاد منشي و حريت، و فضايل ديگر از جمله درس‎هاي پر ارزش و سودمندي است كه امام، عليه السلام، در اختيار جوامع عالم اسلام گذارده است.

كتاب شهيد جاويد ضمن آثار ثمر بخشي كه از قيام امام، عليه السلام، نگاشته در ص 403 تا 405 به درس‎هاي عملي قيام اشاره كرده، و چون قيام امام، عليه السلام، را در اين طرح دون شأن آن حضرت مطالعه كرده درس‎هاي عملي چهار مرحله قيام را شرح داده است.

به نظر مي‎رسد نگارش اين آثار ثمربخش براي اين است كه بلكه ماهيت و باطن اين طرح صريح و بي‎پرده آشكار نشود، و هم كسي اعتراض نكند كه طبق اين طرح قيام امام، عليه السلام، علاوه بر آنكه براي اسلام سودمند نشد آثار نامطلوب، و فوق العاده زيان بخش تهاجم وحشيانه حكومت را هم جلب كرد، پس اگر اثر قهري و طبيعي ثمر بخشي نداشته باشد غير از خسارت براي اسلام محصولي پيدا نمي‎كند و نتيجه قيام بنابراين طرح از نظر حصول مقاصد و اهداف مساوي مي‎شود با هيچ، و از نظر آثار قهري و طبيعي ثمربخش هم هيچ، اما از نظر جلب خسارت و ضرر اين همه وحشتناك.

و اين مطلبي است كه احدي آن را قبول نمي‎كند، و تاريخ آنرا تكذيب مي‎نمايد، و حوادثي كه پس از شهادت امام واقع شد خلاف آنرا ثابت مي‎سازد، و آنچه را خودمان در خارج به رأي العين از آثار و نتايج قصدي يا به قول او قهري مي‎بينيم آنرا باطل مي‎سازد، و انكار آثار عظيمه قيام امام، عليه السلام، مثل انكار نور آفتاب است.

نويسنده شهيد جاويد هم كه تا اين حد راضي نيست قيام امام مظلوم، عليه السلام، بي‎ارزش معرفي شود، آثار ثمر بخش قيام را مطرح كرده، ولي متأسفانه آثاري را كه ذكر كرده در برابر آثار نامطلوبي كه شرح داده اهميت ندارد، و اينجا هم كه طبق طرح خود درس‎هاي عملي قيام امام را شرح مي‎دهد، اين درس‎ها هم مناسب با عظمت قيام نيست و فاقد ارزش فوق العاده است.

اينك بررسي درس‎هاي مراحل چهارگانه طبق طرح كتاب شهيد جاويد.

درس بند الف. آنچه را در اين بند نوشته است كه بايد براي مقاومت در برابر عناصر دنيا پرست كه مي‎خواهند حكومت غيرقانوني تحميل كنند مقاومت كرد، و به ارزيابي اوضاع سياسي و نيروهاي ملي پرداخت تا اگر مبارزه امكان داشت شروع بكار شود، علاوه بر آنكه ارتباط با قيام آگاهانه امام، عليه السلام، ندارد درس مهمي نيست، زيرا لزوم ارزيابي اوضاع سياسي و نيروهاي نظامي از تاريخ اكثر رهبران انقلاب‎ها استفاده مي‎شود و اين يك موضوعي است كه عقل و فطرت انسان را به آن راهنمايي مي‎كند و درس عملي لازم ندارد. هر شخصي بخواهد انقلابي را شروع كند يا به كشوري حمله نمايد يا هر مبارزه‎اي را آغاز كند بلكه معامله و تجارتي بنمايد حساب نيروي مالي و سياسي، و اقتصادي خود را مي‎نمايد.

درس بند ب. هم قابل اهميت نيست زيرا پس از ارزيابي و فراهم شدن نيروي كافي اكثر وارد كار مي‎شوند خواه غرض شخصي داشته باشند يا مصلحت همگاني.

درس بند ج. نيز علاوه بر آنكه از اساس باطل است و با تواريخ چنانچه در فصل‎هاي گذشته شرح داده‎ايم منافات دارد، و براي امام، عليه السلام، نه زمينه صلحي فراهم شده و نه نيروهايش در فرض آن صلح مبتذل به صورت ذخيره باقي مي‎ماند، و نه فرصت‎هاي ديگر براي انقلاب فراهم مي‎شد موضوعش محتاج به درس نيست، و خود به خود معمول مي‎شود زيرا اگر غرض كسي حكومت باشد و امكان پيروزي از بين برود ناچار قيام كننده چون غرض ديگر ندارد چنانكه در اغلب جنگ‎ها ديده مي‎شود پيشنهاد صلح و بلكه تسليم مي‎دهد.

درس بند د. اولا احتمال پيروزي در روز عاشورا براي امام، عليه السلام، بر حسب وضع عادي يك درصد هم نبود، و فرضاً اگر كسي بگويد در ابتداء شروع به جنگ اين احتمال بود پس از شهادت اصحاب اين احتمال منتفي شد، پس در اين صورت چرا امام، عليه السلام،تسليم نشد، با اينكه اگر تسليم مي‎شد اقلا تا دو روز يا بيشتر كشتن آن حضرت به تأخير مي‎افتاد.

اگر مي‎گوييد: براي اين بود كه به ذلت كشته نشود.

جواب مي‎گوييم: در صورتي كه جايز مي‎دانيد امام، عليه السلام، براي دفع ذلت از خود، و خاندانش به كشته شدن تن در دهد چرا روا نمي‎داريد كه براي دفع ذلت، و خطر از اسلام امام، عليه السلام،از شهادت استقبال فرموده باشد، و با علم به اينكه قيام و امتناع از بيعت اين مصائب را پيش مي‎آورد اقدام كرده باشد؟

همين حرفي را كه در آخر مي‎زنيد، چرا در اول نگفتيد؟ و اين حقيقت را كه در اين جمله است

(و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة)

انكار مي‎نماييد؟

و ثانياً با اينكه شما مي‎گوييد امام، عليه السلام،از حوادث غيرقابل پيش‎بيني مطلع نبود چگونه مي‎گوييد معلوم بود در صورت تسليم ذليلانه كشته مي‎شود، شايد كشته نمي‎شد، و شايد پس از تسليم پيش‎آمدهايي واقع مي‎شد كه مانع از قتل آن حضرت مي‎گرديد.

آقا حقيقت غير از اين است كه شما مي‎انديشيد و هم قيام امام، عليه السلام، و هم درس‎هاي عملي آنرا سبك مي‎سازيد.

امام، عليه السلام، تسليم نشد و بيعت نكرد براي اينكه اين تسليم و بيعت را بزرگترين ضربت به اسلام و به نظام حكومتي اسلام مي‎دانست و در مقام دوران امر بين دو محذور اخف و اقل راگرفت و جان خود را فداي دين فداي قرآن كرد و اسلام را از خطر نجات داد.

5ـ13. درس عزت نفس

175. در ص 405 زير اين عنوان مي‎نويسد: پس از آنكه حضرت در محاصره نيروهاي ابن زياد واقع شد دو مسئله مطرح بوده است يكي اينكه امام حسين، عليه السلام، خلافت يزيد را بپذيرد و ديگري اينكه ذليلانه، و خاضعانه تسليم ابن زياد گردد،

با توجه به مطالب ص 204 (مذاكرات مقدماتي صلح) ارائه مي‎نمايد كه پذيرفتن خلافت يزيد و تسليم او شدن ذلت نبوده، ولي تسليم ابن زياد شدن ذلت بوده است!

جواب

از هر جهت ملاحظه شود پستي و شرارت، و خباثت و تجاهر يزيد به اعمال شيعه، و ارتكاب محرمات، و فسق و فجور او كمتر از ابن زياد نبوده است، و اگر ذمائم اخلاقي، و كردار زشت اين دو عنصر پليد، و ننگ عالم انسانيت بررسي شود، يزيد جنايتكارتر است، و ابن زياد سيئه‎اي از سيئات او است.

عقاد مي‎گويد: يزيد جوان بدخويي بود كه شب و روزش را در ميگساري و اشتغال به تار مي‎گذراند، و از مجلس زن‎ها و ندمايش بر نمي‎خواست مگر براي شكار. 67

و هم او مي‎گويد: توجه يزيد به تربيت يوزها، و بوزينگان او را در عداد، و همرديف صاحبان يوز، و بوزينه قرار داد او بوزينه‎اي داشت كه آنرا ابوقبيس مي‎خواند. لباس حرير به او مي‎پوشاند، و به طلا و نقره زينتش مي‎كرد، و در مجالس شراب حاضرش مي‎ساخت الخ.68

يزيد حتي در مدينه پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، از ميگساري و گناه خودداري نداشت.69

چنانچه علائلي در (سموالمعني في سمو الذات ص 66 تا 68) شرح داده است:

يزيد از تربيت اسلامي محروم بود و تربيت مسيحي داشت، و شعائر اسلام را مسخره مي‎كرد و با اخطل شاعر نصراني روابط صميمانه داشت، و مانند بعض غرب زدگان زمان ما به شدت تحت تأثير عادات بيگانه بود. رقص، اشتغال به لهو، مي‎گساري، سگبازي، همه از عادات مسيحي‎ها بود كه در تحت تربيت فاسد مسيحي يزيد به آن معتاد شده بود. 70

اين بزرگترين مصيبت بود كه مسلمانان به زمامداري عنصر نحس و نجسي مثل يزيد مبتلا شوند. چنانچه امام، عليه السلام، فرمود.

اِنّا للهِ و اِنّا اِلَيه راجِعُونَ، وَ علي الاِسلامِ السلامِ اِذا بُليَتِ الاُمَةُ بِراع مثل يَزيد71

وقتي امت به زمامداري مثل يزيد گرفتار شود بايد اسلام را وداع گفت و فاتحه دين و احكام شريعت را خواند.

بنابراين چگونه يگانه شخصيت فضيلت و عزت جهان اسلام كه از تسليم شدن به ابن زياد ابا دارد، از بيعت با يزيد امتناع ندارد و بلكه (العياذ بالله) آنرا پيشنهاد مي‎دهد، و زمامداري يزيد را في الجمله قابل پذيرش معرفي مي‎كند حاشا و كلا.

با اينكه كشته شدن در راه امتناع از بيعت خطرناكترين گمراهي‎هاي فكري را برطرف كرد و نظام حكومتي اسلام را از آن منظره زننده و رسوا نجات داد.

در حاليكه در كشته شدن در راه عدم تسليم به ابن زياد اين آثار و نتايج ثمر بخش نبود.

علاوه بر اين همانطور كه تسليم ابن زياد شدن ذلت و تواضع غير قابل تحمل بود پذيرفتن خلافت يزيد و دست در دست او گذاردن پس از شكست قيام نيز ذلت و تقاضاي تسليم و عفو بود، و مقام امام، عليه السلام، از اين، دو عمل منزه و مبرا بود.

ما هر چه تاريخ را مطالعه مي‎كنيم، و وضع زندگي شرافتمندانه امام، عليه السلام، را از آغاز تا انجام تحت نظر مي‎گيريم، و سوابق بسيار كثيف و بر ننگ يزيد را در نظر مي‎آوريم، مي‎بينيم انديشه چنين عملي به حريم قدس اصحاب امام، عليه السلام، هم آشنا نگرديد، و شخصيتي كه حاضر شد (بقول شما) براي دفع ذلت تسليم به ابن زياد آن مصائب دل خراش را تحمل فرمايد به طريق اولي بيعت و قبول ذليلانه و خاضعانه خلافت ضد اسلام يزيد را به هر بهايي كه باشد نمي‎پذيرد.

در اين كلمات پر معني كه امام، عليه السلام، در مجلس حاكم مدينه فرمود و تا پايان كار از مضمون آن عدول نكرد بنگريد.

اِنّا اَهلُ بَيت النُبُوَة، وَ مَعدِنُ الرِسالةُ، وَ مُختَلَفُ المَلئِكَة، وَ مَهبِطُ الرَحمَةِ بنا فتحِ اللهُ، وَ بِنا خَتَم، وَ يزيدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ خَمرِ قاتِلُ نَفس مُعلِنٌ بالفِسقِ فَمِثلي لايُبايِعُ مِثلَه. 72

آقاي نويسنده در آن شرايط كه امام، عليه السلام، در محاصره نيروي ابن زياد قرار گرفته بود، هم تسليم به ابن زياد، و هم تسليم يزيد، و دست در دست او گذاردن هر دو ذلت، و توهين به شعائر دين، و هتك شرافت خاندان رسالت بود.

امام، عليه السلام،كه در مدينه با اينكه در محاصره نبود، و به طور عادي و محترمانه پيشنهاد قبول خلافت يزيد را به آن حضرت دادند پذيرفتن آنرا با اين الفاظ و به علت اين معاني ردّ كرد چگونه ذليلانه، و خاضعانه آنرا قبول مي‎كرد.

باز اگر اين موضوع امكان پذيرفتن خلافت، و پيشنهادهاي سه گانه را به طور اتمام حجت مطرح كرده بوديد سنگيني آن بر افكار آشنا به مقام امام، عليه السلام، كمتر مي‎شد، هر چند به عنوان اتمام حجت نيز از جانب امام، عليه السلام، همانطور كه عقبة بن سمعان جداً آنرا تكذيب كرد مطرح نشد، و به اين عنوان نيز خلاف شأن امام، عليه السلام،بود زيرا تا حدي امضاء حكومت يزيدي، و تبرئه كساني مي‎شد كه در برابر آن حكومت ضد اسلام تسليم شده و بيعت كردند.

مطلب ديگر اين است كه چنانچه پيش از اين هم اشاره شد بيعت به يزيد يا خود را در اختيار حكومت گذاردن كه به هر كجا خواهد آن حضرت را بفرستد با تسليم به ابن زياد تفاوت نداشت، و در هر سه صورت امام، عليه السلام، معرض اهانت‎هاي غير قابل تحمل مي‎شد و اين معنايي نبود كه از نظر امام، عليه السلام، پنهان بماند، و منازعه آن حضرت با آنها نزاع لفظي نبود، كه امام، عليه السلام، براي لفظ تسليم به ابن زياد مقاومت كند تا شهيد شود، يزيد و ابن زياد چه فرق داشتند جز آنكه در عنوان يزيد سلطان، و ابن زياد استاندار بود.

خلاصه ما هر چه مي‎انديشيم علاوه بر مدارك تاريخي و علم و اطلاع امام، عليه السلام، به شهادت خود، و رواياتي كه از پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، رسيده بود كه يزيد قاتل امام، عليه السلام، است73 به اين نتيجه مي‎رسيم كه امام، عليه السلام،راضي به قبول بيعت يزيد در هيچ حالي از حالات نشد، و در تمام مراحل قيام در مرحله اول و دوم و سوم و چهارم با عزت نفس رفتار كرد، و شرافت و آبروي خاندان نبوت را حفظ كرد، و شخصيت هايي مانند ابن عباس و محمد حنفيه نيز براي دفع خطر اين موضوع را به آن حضرت پيشنهاد نكردند.

در هيچ حالي از آن حالات مصيبت بار، اهل بيت و عزيزانش حتي براي اتمام حجت و اظهار مظلوميت از امام، عليه السلام، درخواست بيعت و تسليم نكردند، چون آنرا خلاف عهد و امر پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، و تكليف خطير امام، عليه السلام، و عزت نفس آن حضرت مي‎دانستند.

و اگر چنين موضوعي امكان‎پذير بود امام، عليه السلام، در ضمن مواعظ و اتمام حجت‎هاي بليغه‎اي كه در روز عاشورا فرمود شخصاً و صريحاً آنرا مطرح مي‎ساخت، در حاليكه بيش از اين نفرمود:

اِذكَرِ هتمُونِي فَدَعُوني اَنصَرِفَ اِلي مَأمِني مِنَ الاَرض. 74

وقتي عمر سعد نامه ابن زياد را راجع به عرض بيعت حضور حضرت فرستاد فرمود:

لا اُجيبُ ابنَ زيادِ اِلي ذلكَ اَبَداً، فَهَلْ هُوَ الاّ الموت فَمرَحباً به.

خلاصه سخن:

خلاصه سخن اين است كه موضوع جوهري و حقيقي و حساس و مورد اختلاف امام، عليه السلام، و حكومت تا پايان كار و شهادت، قبول بيعت و امضاء حكومت يزيد بود و تسليم به ابن زياد و مطالب ديگر در حاشيه آن واقع شد، و امام، عليه السلام، همانطور كه در روز عاشورا فرمود:

وَ اللهِ لا اُجيبُهُم اِلي شَيئي ممّا يُريدُونَه ابداً 75

چبا هيچ يك از اينگونه پيشنهادها موافقت نفرمود تا شهيد شد.

صلّي اللهُ عَليكَ يا اباعَبدالله

5ـ14. خطبه روز عاشورا

176. در ص 406 به يكي از خطبه‎هاي امام، عليه السلام،در روز عاشورا استشهاد كرده، و مي‎گويد: در اين خطبه امام پذيرفتن خلافت يزيد مطرح نيست بلكه اين مطلب مطرح است كه بايد حسين بن علي، عليه السلام، ذليلانه تسليم ابن زياد گردد.

جواب

اولا مطرح نبودن بيعت در اين خطبه دليل اين نيست كه اگر به بيعت تنها اكتفا مي‎كردند، امام، عليه السلام،بيعت مي‎فرمود، بلكه اگر آنها از پيشنهاد تسليم هم صرف نظر مي‎كردند امام، عليه السلام،خلافت يزيد را نمي‎پذيرفت.

ثانياً عبارت خطبه:

بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة 76

و قبول ذلت همانطور كه در تسليم به ابن زياد بود در پذيرفتن خلافت يزيد نيز بود، و در خطبه خصوص ذلت تسليم تعيين نشده و ممكن است مراد هر دو قسم يا خصوص بيعت باشد.

ثالثاً فرمايش آن حضرت در همين روايت كه مي‎فرمايد:

عهد عهده الي ابي عن جدي 77

دلالت دارد بر اينكه برنامه امام، عليه السلام، طبق عهد و سفارش، و وصيت اميرالمؤمنين، عليه السلام، از جانب پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، معلوم بوده، و حضرت از آنچه واقع خواهد شد و از سوء عاقبت كشندگان خودآگاه بوده و از آينده عمر بن سعد هم باخبر بوده است 78 پس چگونه به قصد تأسيس حكومت قيام مي‎كرد.

5ـ15. تناقض آشكار

177. و هم در ص 406 مي‎گويد: اگر به فرض محال امام در كربلا خلافت يزيد را مي‎پذيرفت باز هم او را آزاد نمي‎گذاشتند.

جواب

صحيح است فرض اينكه امام، عليه السلام، خلافت يزيد را بپذيرد فرض محال است، و اگر از آن حضرت درخواست تسليم به ابن زياد هم نمي‎كردند و به پذيرفتن حكومت يزيد راضي مي‎شدند امام، عليه السلام، آنرا نمي‎پذيرفت.

بنابراين يا قسمت مهم مطالب بخش دوم، و مذاكرات مقدماتي صلح (ص 204) باطل مي‎شود، و يا در اينجا نيز گرفتار اشكال تناقض‎گويي واضح ديگر مي‎شويد.

5ـ16. يك تناقض‎گويي ديگر

178. سپس در همين ص 406 مي‎نويسد: بنابراين از وقتي كه امام حسين، عليه السلام، در محاصره نيروهاي عبيدالله زياد واقع شد مقاومت آن حضرت دو جانبه گشت يعني هم مقاومت مي‎كرد كه خلافت ضد قرآن يزيد را نپذيرد و هم مقاومت مي‎كرد كه ذلت و خفتي را كه مي‎خواستند بر وي تحميل كنند نپذيرد.

جواب

بديهي است حضرت از هر دو جهت مقاومت داشت، و عزت نفس خود را حفظ فرمود، يعني نه خفت و ذلت پذيرفتن خلافت ضد اسلام يزيد را مي‎پذيرفت هر چند از او تسليم بلاشرط به ابن زياد را نمي‎خواستند، و نه ذلت تسليم را قبول مي‎فرمود.

اما آقاي نويسنده، شما يا بايد مطالبي را كه در بخش دوم و مذاكرات مقدماتي صلح، و گزارش عقبة بن سمعان نوشته‎ايد پس بگيريد، يا اينكه بيان كنيد بعد از اينكه امام، عليه السلام، بر حسب نظر شما پيشنهاد داد6 دست در دست يزيد (العياذ بالله) بگذارد و حتي از اينكه آنرا اتمام حجت بدانيد خودداري كرديد، چگونه مقاومت مي‎كرد خلافت يزيد را نپذيرد و با اين پيشنهاد، مقاومت چطور امكان‎پذير بود اين هم يك تناقض ديگر از تناقض گويي‎هاي فراوان شما، و ثمره تحقيق عميقي است كه انجام داده‎ايد!

5ـ17. باز هم تناقض‎گويي

179. در ص 407: مقاومت حسين بن علي، عليه السلام،در مقابل دستگاه ديكتاتوري يزيد در همه مراحل مردانه و شجاعانه بود.

جواب

مسلم است مقاومت امام، عليه السلام، و استقامت و پايداري آن حضرت در امتناع از بيعت و اعلام بطلان حكومت ضد قرآن يزيد، با توجه به عواقب بسيار خطرناك مخالفت با دستگاه استبدادي و ظلم و ستم او، شجاعانه و مردانه، و خداپسندانه و بي‎نظير بود اما آقاي نويسنده شما كه در اينجا يقيناً قصد استهزاء نداريد با توجه به مطالبي كه در مرحله اول و دوم و سوم نوشته‎ايد كدام مقاومت را در نظر گرفته‎ايد.

شما كه مي‎گوييد در مرحله اول امام به مكه آمد، و در آنجا كه مكان امني بود منزل گزيد، و مانند ابن زبير از بيعت امتناع داشت.

در مرحله دوم هم وقتي معلوم شد وسايل پيروزي نظامي فراهم است، و به قول شما صد هزار سرباز مسلح داوطلب در اختيار امام، عليه السلام، قرار دارد، و اوضاع از هر جهت مساعد است به سوي كوفه حركت كرد. در بين راه كه ديگرگون شدن وضع، و عدم امكان تاسيس حكومت معلوم شد خواست برگردد، و به نقطه تحول رسيد، و مرحله سوم شروع شد در اينجا هم حضرت پيشنهادهاي سه گانه صلح را داد!

پس مقاومت مردانه و شجاعانه حضرت در اين سه مرحله چه بود؟

اگر استهزاء نمي‎كنيد، شما كه مي‎گوييد امام، عليه السلام، از شهادت خود در اين قيام خبر نداشت، و به استقبال شهادت نمي‎رفت، برنامه‎اش هم كه در اين سه مرحله بيش از آنچه گفته شد نبود، پس بگوييد اين مقاومت مردانه و چشم‎گير، و قابل توجه كه زيبنده شخصيتي مثل امام، عليه السلام،باشد كجا ظاهر شد؟

اگر مي‎خواهيد چهره درخشان و واقعي قيام امام، عليه السلام، را نشان بدهيد، و اگر مقاومت امام، ، عليه السلام، را در تمام مراحل جانبازانه، و فداكارانه، و افتخارآميز، و اسلام پرور، و مردانه و شجاعانه و ثمربخش مي‎دانيد اين طرح و به قول خودتان فرضيه را پس بگيريد.

5ـ18. در عالم الفاظ

180. در ص 408 و 409 ـ اگر چه ضمن يك سلسله عبارت‎پردازي به درگاه امام، عليه السلام، عرض ادبي كرده است.

ولي با اينكه قيام آگاهانه و پيروزمندانه، و پر ارزش و سراسر افتخار، و فداكاري آن حضرت را كه يگانه نجات بخش اسلام و نگهبان قرآن است، بسيار كم ارزش معرفي كرده، و با اينكه مكتب قاطع و نيرومند حسيني را كه الي الابد مكتب استقامت و پايداري، و مبارزه و شدت در برابر باطل، و بهترين راهنماي مردان آزاديخواه و فضيلت شعار و عشاق حق و عدالت است به صورتي مبتذل، و ضعيف نشان داده است، اطمينان نداشته باشد كه اين الفاظ امام، عليه السلام،را از او راضي سازد، و شيعيان آگاه، و مردان روشندل و حقيقت طلب را خوشحال نمايد مگر آنكه مصرانه و خاضعانه از پيشگاه با عظمت امام، عليه السلام،تقاضاي عفو نمايد، و از شيعيان و دوستان آن حضرت معذرت خواهي كند.

از خداوند متعال خواهانم كه ايشان را به جبران اين اشتباه توفيق دهد، پروردگارا خطاها و لغزش‎هاي اين ضعيف ناچيز را نيز مورد عفو و آمرزش و رحمت واسعه خود قرار بده، اميد است اين قليل خدمت ذره بي‎مقدار منظور نظر حضرت سيدالشهداء، عليه السلام، واقع شود، و از شفاعت آن حضرت محروم نگردم.

رَبَّنا اِنَّنا سَمِعنا مُنادِياً يُنادِي لِلايمانِ اَن آمِنوا بِربَّكم فَامَّنا.

رَبّنا فَاغفِرلَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّر عَنّا سَيِئاتِنا وَ تَوفَنا مَعَ الاَبرار.

رَبّنا اغفِرلَنا وَ لاخوانِنَا الَذينَ سَبَقوُنا بِالاِيمانِ.

وَ لاتَجعَل فِي قُلُوبِنا غِلّاً لِلَذينَ آمَنُوا، رَبّنا اِنّكَ رَؤُفٌ رَحيم.

اللّهُمَ اجعَل عَملي هذا خالِصاً لِوَجهِكَ الكَريم،

وَ ارزُقني شَفاعَةَ الحُسين(ع) يَومَ الوُرودة

وَ ثَبّتُ‎لي  قَدَمَ صِدق عِنّدَكَ مَعَ الحُسَين عَليه السَلامُ وَ اصحابِه

اَلَذينَ بَذَلُوا مُهَجَهُم دوُنَ الحُسينِ عَلَيهِ السلامُ.

وَ الَحمدُلله اَولا وَ آخراً ـ ربيع الاول ـ 1391

قم ـ لطف الله صافي