شهید آگاه

آيت الله العظمي صافي

- ۴ -


6. بررسي كوتاه پيرامون كتاب شهيد جاويد

ما نمي‎خواستيم با كثرت مشاغل پيرامون كتاب شهيد جاويد بررسي، و اظهار نظر نماييم زيرا قلم‎هايي توانا در اين موضوع حق سخن را ادا كرده و اشتباهات، و انحرافات را روشن خواهند نمود.

ولي نظر به اصرار جمعي از فضلاء و كساني كه نظر مي‎خواستند، و حديث شريف:

اذا ظهر البدع في امتي

الخ را حجت قرار مي‎دادند به قدري كه وقت و فرصت كم اجازه مي‎دهد مطالب آن را بررسي و تجزيه و تحليل مي‎نماييم.

به طور خلاصه اساس اين كتاب اين است كه پس از مرگ معاويه حكومت يزيد در مقام تهاجم به امام برآمده، و مي‎خواست با زور سرنيزه و تهديد به قتل از آن حضرت بيعت بگيرد. امام از بيعت امتناع كرد، و براي دور شدن از محيط خطر و بررسي اوضاع به مكه معظمه هجرت فرمود، و در آنجا پس از وصول نامه‎ها و فرستادگان مردم كوفه، و اطمينان به تشكيل حكومت اسلامي شروع به كار كرد، و نخست براي تحصيل اطمينان بيشتر جناب مسلم را به كوفه فرستاد و مسلم پس از ورود به كوفه و رسيدگي به اوضاع گزارش به امام داد، و آمادگي مردم را براي ياري امام و تأسيس حكومت اسلامي به عرض رسانيد، و درخواست كرد هر چه زودتر به كوفه عزيمت فرمايد.

امام برحسب نامه مسلم، و اعتماد به موازنه قواي نظامي با زن و بچه و عزيزانش بدون اينكه شهادت و شكست نظامي خود را پيش‎بيني كند به سوي كوفه عزيمت كرد تا وقتي با سپاه حرّ روبرو شد، و وضع را ديگرگونه يافت در مقام صلح و سازش برآمده و درخواست كرد او را آزاد بگذارند تا به حجاز برگردد، و متأسفانه اين درخواست صلح جويانه پذيرفته نشد تا در زمين كربلا او را فرود آوردند، و در آنجا هم پس از ورود ابن سعد امام بر اساس درخواست‎هاي سه گانه‎اي كه در بخش دوم58 به آن اشاره شده پيشنهاد صلح داد، و در اين مرحله هم هيچ يك از پيشنهادهاي آن حضرت پذيرفته نشد، و چون ابن زياد تسليم بدون قيد و شرط امام را به امر و فرمان خود مي‎خواست امام تسليم نشد، و از جان خود دفاع نمود تا با كرامت و عزت نفس شهيد گشت.

نويسنده شهيد جاويد اين طور نتيجه مي‎گيرد:

1. هدف منحصر به فرد امام از قيام تأسيس حكومت اسلامي بود، و حوادث پيش‎بيني نشده يا حوادثي كه قابل پيش‎بيني نبود مانع از رسيدن به هدف گرديد، و لذا امام پس از روشن شدن وضع خواست برنامه را عوض كند، و از نتايج خطرناك و آثار سوء قيام، و زيان‎هاي آن براي اسلام جلوگيري كند و به اين جهت پيشنهاد صلح داد ولي پذيرفته نشد و در حقيقت دستگاه دولتي با قبول نكردن پيشنهاد صلح مسئوليت نتايج سوء قيام را به گردن گرفت، و به هر حال اين قيام نافرجام با آن وضع رقت بار پايان يافت بدون اينكه قصد امام از مقاومتي كه كرد نجات اسلام يا اعلان بطلان حكومت يزيدي، و جلوگيري از نقشه‎هاي خائنانه آنها باشد و در واقع قيام عليه حكومت و به منظور پيشبرد مقاصد عاليه اسلام تا وقتي بود كه با سپاه دشمن روبرو نشده بود ولي همين كه سپاه حرّ را ديد و دانست وضع چگونه است فوراً نقشه قيام تبديل به نقشه صلح شد.

2. بنابراين امام از شهادت خود در پايان اين نهضت بي‎اطلاع بود، و شكست نيروي نظامي خود را اصلا پيش‎بيني نمي‎كرد، و اخبار و تواريخي را كه دلالت بر آگاهي امام و پيش‎بيني شهادت مي‎نمايد بايد رد كرد يا تأويل و توجيه نمود.

3. مقاومت قواي امام در روز عاشورا به قصد ياري دين به مفهومي كه نبردهاي اسلامي و جهاد مجاهدين داشت، و به قصد ترتب آثار و نتائجي كه در كتاب‎ها و در زبان روايات و زيارات و بزرگان است نبود بلكه فقط دفاعي بود به منظور تسليم نشدن با بن زياد كه از جهت نفس مقاومت و ايستادگي و تن بزير بار تسليم ناكسي مانند او ندادن قابل ستايش است.

4. اگر از اول هم امكان تأسيس حكومت اسلامي پيش‎بيني نمي‎شد امام با يزيد بيعت مي‎كرد يا به نحوي كنار مي‎آمد و او را از خود راضي مي‎نمود چون راه منحصر به فرد براي مقاصد اسلامي تأسيس حكومت بود.

5. شهادت و مظلوميّت كذايي، و امتناع از بيعت، و استقامت و عدم تمكين از حكومت يزيدي به نظر نويسنده هيچ فايده‎اي و عكس العملي نداشت يا اگر داشت چون عكس العمل قهري بود نمي‎شود هدف قيام باشد.

6. چون هدف قيام را منحصر در تأسيس حكومت مي‎داند كوشش مي‎نمايد اين نظر را كه امور ديگر هدف قيام باشد ردّ كند، و امام را از پيش‎بيني اوضاع عاجز نشان بدهد، و حتي احتمال اين را كه قيام و شهادت يك تعبد الهي و مأموريت خاص باشد نيز نمي‎دهد با اين كه در كلمات بزرگاني مانند شيخ مفيد كه نويسنده به كلامش استناد كرده تصريح شده است.

7. گاهي اخبار و احاديثي را با يك زورگويي مخصوص و با توجيهات غيرمنطقي و نامعقول ردّ مي‎كند، و گاهي اخبار و احاديثي را كه مي‎بيند عليه نظر او دلالت دارد متعرض نمي‎شود، و گاهي قسمتي از حديث را ذكر مي‎كند و قسمت ديگر را نقل نمي‎كند.

8. بالاخره پس از اين همه زحمات و هفت سال مطالعه امام را در قيامي كه كرده و منتهي به كشته شدن خود و يارانش و اسارت اهل و عيالش شده معذور مي‎شمارد، و مانند كسي فرض مي‎كند كه براي تجارت مهمي با وسيله مورد اعتماد از راه امن به سفر برود ناگهان در ميان راه در اثر تصادف پيش‎بيني نشده‎اي تلف شود البته چنين شخصي كه به چنين سفري مبادرت كرده معذور است زيرا مي‎خواست هزار مليون سود تحصيل كند تصادف، و پيش آمد خلاف انتظار مانع شد و از اين سفر سودي نبرد بلكه قهراً سبب توجه زيان و ضرر باو گرديد.

7. اساس كتاب شهيد جاويد باطل است

اگر چه از مطالبي كه در فصول گذشته اين مقدمه گفته شد بطلان نقشه و اساس كتاب شهيد جاويد معلوم مي‎شود مع ذلك به پاره‎اي ايراداتي كه بر آن وارد است در اين جا جداگانه اشاره مي‎كنيم.

1. از نظر اصول مذهب شيعه، و احاديث معتبره چنانچه قبلا گفته شد هر يك از امامان موظف به اجراء برنامه‎اي بودند كه از طرف خدا بوسيله پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، به آنها رسيده بود، و به صريح اين اخبار برنامه امام حسين، عليه السلام، اين نبود كه قيام كند و حكومت اسلامي را تأسيس نمايد بلكه برنامه او قيام و شهادت بود و امام عالم به اين برنامه بود.

برحسب يك باب از ابواب كتاب كافي شريف ائمه، عليهم السلام، هر كاري انجام دادند و هر كار انجام بدهند به عهد و امر خدا مي‎باشد.

2. پيغمبر اكرم، صلي الله عليه و آله و سلم، علاوه بر آنكه طبق اين اخبار به امر خدا برنامه كار امامان را در اختيارشان گذارده بود راجع به خصوص شهادت حسين، عليه السلام،مكرر خبر داده و در احاديث بسيار آن حضرت و هم چنين امير المؤمنين، عليه السلام، از مكان شهادت او نيز خبر داده بودند و اين مطلب كه شهادت در انتظار امام است معلوم و مسلم بوده است.

3ـ چنانچه از تواريخ معتبر نقل كرديم امام شخصاً در مكه و در بين راه از شهادت خود مكرر خبر داد، و حوادث و وقايع مكه و بين راه نشان مي‎داد برنامه‎اي كه بايد اجرا شود تأسيس حكومت اسلامي نيست.

4. اين نظريه كه امام العياذ بالله جاهلانه حركتي كرد، و وقتي ملتفت شد فسخ عزيمت فرمود و تقاضاي صلح نمود با مقام امام به هيچ وجه سازش ندارد، و حسين فضيلت، و شجاعت و حميّت، و مردانگي هرگز اين صلحي را كه حقيقتش تسليم و تقاضاي عفو و قبول ذلت بود پيشنهاد نمي‎كرد. هرگز امام حاضر نمي‎شد به نزد يزيد برود و از فرد كثيف و آلوده‎اي چون او تملق بگويد و او را اميرالمؤمنين خطاب كند و امّت جدش را در اشتباه بيندازد تا برود به مدينه و به اصطلاح دعاگو باشد.

نويسنده شهيد جاويد مي‎خواهد بگويد امام صلح جو بود ما هم مي‎گوييم امام صلح جو و اصلاح طلب بود اما با اين منطق شما صلح جويي ثابت نمي‎شود زيرا صلح در صورتي است كه نيروي پيشنهاد دهنده صلح هنوز از كار نيفتاده باشد و به احتمال ضعيف پيروزي آن محتمل باشد يا بتواند پيروزي طرف را تا مدتي به تأخير بيندازد و او را گرفتار نگاه بدارد ولي تقاضاي صلح در شرايطي كه تقاضاكننده در محاصره دشمن افتاده و دستش از همه جا كوتاه و در ظرف چند ساعت كارش تمام مي‎شود تقاضاي عفو و تسليم است، و ساحت امام از آن منزه و مبرا است كه مي‎فرمود:

و لا الحياة مع الظالمين الا برماً.

اين منظره‎اي كه شما از صلح جويي امام نشان مي‎دهيد ضعف و سستي و زبوني است، و با روحيه آن مرد نيرومند و شجاع بي مانند كه مي‎فرمود:

لا وَالله لااُعطِيهِم بِيَدي اِعطاءِ الذَليل، وَ لااُقِرّ لَهُم اِقرار العبيد،

و مي‎خواند:

اَنَا بنُ عَلِي الحِبْرِ مِنْ آلِ هاشِم *** كَفانِي بِهذا مَفخَراً حِينَ اَفخَرُ

همان پيشنهاد بازگشت به حجاز اتماماً للحجه در اثبات صلح جويي امام كافي است.

5. آنچه را نوشته است كه در صورت صلح نيروي امام دست نخورده باقي مي‎ماند، و ممكن بود در آينده از آن استفاده شود قابل قبول نيست زيرا اگر امام به اين صلحي كه شما مطرح كرده‎ايد و ابن سعد به ابن زياد نوشت تن در مي‎داد وجهه ملي و محبوبيتي كه در نفوس داشت از ميان مي‎رفت و چشم‎ها از او برداشته مي‎شد، و در آينده هم نمي‎توانست مصدر قيام و نهضتي بشود.

6. ممكن است برخي از مطالعه اين كتاب اينطور استنباط كند كه امام العياذ بالله مستبدانه و بدون اعتناء به مشورت و آراء ديگران شروع به كار كرد زيرا اگر نظر امام به گفته شما تأسيس حكومت بود بزرگان و سياستمداران وقت همه آنرا غيرممكن مي‎شمردند و عقيده داشتند براي تأسيس حكومت نمي‎توان به دعوت و اظهار علاقه مردم كوفه اعتماد كرد.

آيا شما مي‎گوييد چگونه شد كه امام با آنكه علي الفرض طبق جريان عادي سير مي‎كرد و وضع را بررسي مي‎نمود به نظر اين سياستمداران ورزيده اعتنايي نفرمود و شورايي را كه به قول شما در صحرا تشكيل داد در مكه تشكيل نداد.

شما به كسانيكه نهضت امام را با همين عينك شما براي تأسيس حكومت مي‎بينند و آن را خودكشي بي‎موقع و بي‎اعتنايي به آراء سديده مي‎شمارند چه پاسخ مي‎دهيد؟ غير از اين است كه مي‎گوييد من يك كتاب نوشته و هفت سال مطالعه كرده و ثابت نموده‎ام كه قيام امام در شرايط مساعد واقع شد اگر آنها كه شايد خيلي بيشتر اطلاعات تاريخي داشته باشند و رأي و نظرشان بيشتر خريدار دارد بگويند استنتاجات شما باطل است چه جواب مي‎دهيد؟

آري تنها يك پيش آمد ناگهاني به قول شما امام را تا سرحد پيروزي جلو برد و آن هم فرصتي بود كه براي ترور ابن زياد پيدا شد ولي اين فرصت هم به قول شما پيش‎بيني نشده بود كه امام روي آن حسابي كرده باشد، و فرضاً هم از اين فرصت استفاده شده بود باز هم پيروزي نظامي امام معلوم نبود.

اگر بگوييد اسراري در بين بود كه امثال ابن عباس از آن بي‎اطلاع بودند و اسرار جنگي را چون نبايد فاش كرد امام بآنها نفرمود از اين جهت آنها گمان مي‎كردند شرايط مساعد نيست.

جواب اين است كه اولا اين حرف ادعا است و غير از اين كه مردم كوفه نامه‎ها نوشتند و فرستادگاني اعزام داشته بودند و مسلم هم گزارش داده بوده هيچ خبر ديگر نبود كه ابن عباس نداند به علاوه چه مانعي داشت لااقل امام اين اسرار نظامي را با محارمي مثل ابن عباس و عبدالله بن جعفر و محمد حنفيه در ميان بگذارد آنها كه جاسوس يزيد نبودند كه امام اسرار نظامي خود را از آنها پنهان فرمايد.

بالاخره موضوع را در مرحله‎اي وارد ساخته‎ايد كه از يك طرف شما بگوييد امام معذور است زيرا پيش‎بيني تغيير وضع را نمي‎كرد، و آنها بگويند العياذبالله معذور نيست يا به تعبير مؤدبانه بگويند اين توضيح شما براي معذوريت قانع كننده نيست زيرا وضع آينده طوري نبود كه پيش‎بيني آن دشوار باشد و به علاوه مردمان وارد همه پيش‎بيني كردند.

يا به تعبير ديگر شما مي‎گوييد امام و ابن عباس، و عبدالله بن جعفر و محمد حنيفه و سايرين در اين موضوع اجتهاد كردند امام نظري داشت و ديگران نظر ديگر و بر آنها لازم نبود از رأي يكديگر تقليد كنند اجتهاد امام مي‎بايست مطابق واقع و اجتهاد ديگران بايد خلاف واقع از آب درآيد ولي پيش آمدهاي پيش‎بيني نشده شرايط را به هم زد و اجتهاد آنها مطابق با واقع شد و اجتهاد امام با آنچه واقع شد موافق نشد لذا امام معذور است.

اين رأي خلاف عقايد شيعه و خلاف احاديث متواتره است.

شما در تشكيك اينكه امام از شهادت خود خبر نداشت فرض كنيد مطلب را به جايي رسانديد اما در اينكه رأي امام در بيرون رفتن از مكان امني مثل مكه معظمه و اعتماد بوعده اهالي كوفه به فرض آنكه هدفش حكومت بود صائب بوده و ديگران اشتباه كرده‎اند ادلّه قانع كننده‎اي نداريد، و استنباط شما يك استنباط شخصي مي‎شود و در چنين موضوعي كه جنبه عمومي و جهاني دارد به علت آنكه دليل قانع كننده نداريد نمي‎توانيد راهنماي مردم باشد.

پس فائده تخريبي كتاب شما از فائده تأسيسي آن بيشتر مي‎شود يعني تخريب شما را ممكن است كسي بپذيرد و با شما هم صدا شود كه غرض تأسيس حكومت بود ولي تأسيس شما را كه نظر امام از نظر ابن عباس و ديگران بر حسب اماراتي كه در دست بود صائب‎تر بود كسي نمي‎پذيرد زيرا دليل قانع كننده‎اي بر آن اقامه نكرده‎ايد.

ولي ما مي‎گوييم امام با نظر ابن عباس و ديگران موافق بود و آينده را پيش‎بيني مي‎كرد ولي از آنچه آنها از آن بر او مي‎ترسيدند باكي نداشت و شهادت در راه خدا را فوز عظيم و سعادت مي‎دانست.

استاد محمدرضا نويسنده مصري مي‎گويد: آن كسانيكه امام را نصيحت مي‎كردند كه به كوفه نرود نظرشان صائب بود زيرا بيمناك بر او بودند و كشته شدنش را پيش‎بيني مي‎كرند و امام كه به نصيحت آنها عمل نكرد نه براي اين بود كه رأي آنها را خطا مي‎دانست بلكه چون از شهيد شدن در راه خدا و ميدان جهاد باكي نداشت به نظر آنها عمل نكرد.59

7. هر جه نظر شما را در اين كتاب قبول كنيم نتيجه‎اش غير از معذور بودن امام چيز ديگر نيست، و عموم اهل سنت غير از بني‎اميه و كسانيكه با اهل بيت دشمني دارند يا موضوع را آن طور كه بايد بررسي نكرده‎اند اين عقيده را دارند و كسي پيدا نمي‎شود كه نسبت گناه و خطاء عمدي العياذبالله بامام بدهد60 زيرا در محيط اسلامي با سوابق و مناقب و فضائل امام اين نسبت محكوم و غير قابل طرح است حتي كسانيكه اعتراض مي‎كنند هم امام را در اجتهاد و نظر خود معذور مي‎شناسند فقط موضوع راا ز نظر واقع و اوضاع و اشتباهي كه العياذبالله احتمال مي‎دهند روي داده باشد بررسي مي‎كنند و امثال ابن عباس را مصاب مي‎شمارند.

پس در ناحيه شخص امام و لياقت و صلاحيت او كسي ايراد ندارد و همه اينرا قبول دارند كه امام اهل و صالح بود قيام كند و تأسيس حكومت اسلامي را با همكاري عموم از مردم بخواهد و امر به معروف كند و كسي نمي‎تواند امام را با آن پيشينه درخشان برياست‎طلبي متهم سازد امام حقي را طلب كرد كه از آن خودش بود و از او شايسته‎تر براي آن نبود و نيّت و هدفش عالي و ارزنده بود اين مطالب مورد انكار احدي نيست.

يكي از دانشمندان اهل سنت مي‎گويد جمهور مسلمين اتفاق دارند بر اينكه حسين شهيد شد و پدر شهدا است.61

آنچه در نزد كسانيكه مثل شما قيام را براي تأسيس حكومت گمان كرده‎اند مورد ترديد واقع شده اين است كه اگر قيام براي اين هدف بوده چون شرايط مساعد نبوده است پس آنطور كه بايد اينموضوع مورد بررسي و مطالعه امام قرار نگرفته است.

در جواب اين شبهه ما مي‎گوييم اصلا قيام براي تأسيس حكومت اسلامي نبود و شما اصرار مي‎كنيد كه اوضاع مساعد بود پس امام معذور بوده است.

آنها كه مي‎گويند مساعد نبود مي‎گويند امام شخصاً اطمينان پيدا كرد كه اوضاع مساعد است اگر چه بعد خلاف آن ظاهر شد ولي تكليف امام اين بود طبق تشخيص خود عمل كند هر چند با واقع مطابق نباشد پس هم شما و هم آنها كه مي‎گويند شرايط مساعد نبود امام را معذور قرار مي‎دهيد و هر دو نسبت جهل العياذبالله بآن حضرت مي‎دهيد.

پس  شما كاري نكرده‎ايد و مشكلي را حل ننموده‎ايد فقط شما سعي كرده‎ايد بگوييد حساب امام درست بوده و شرايط و احوال مساعد ولي ناآگاهي او از حوادث غيرقابل پيش‎بيني نقشه را بهم زد از اين جهت چون ناآگاه بود معذور است.

آن كس هم (ابن خلدون) كه مي‎گويد امام شخصاً ظن به پيروزي داشت پس مجوّز قيام ظن به پيروزي بود هر چند در حساب و بررسي اوضاع اشتباه روي داده باشد مي‎گويد امام معذور است پس كسانيكه قيام را به منظور تأسيس حكومت بدانند همه در اصل معذوريّت اتفاق دارند و نسبت خطاء عمدي بامام نمي‎دهند پس شما بعد از هفت سال چكار كرديد چه چيزي بر اين موضوع افزوديد؟ جز اينكه امام را معذور قرار داده‎ايد.

آقاي عزيز سخن از معذوريت امام به ميان آوردن خلاف ادب است خلاف اصول مذهب تشيع است.

اگر بگوييد نظري كه ما اظهار كرده‎ايم تازه‎گي ندارد، و رجال بزرگي مانند سيد مرتضي علم الهدي، قدّس سرّه، نيز همين نظر را تأييد كرده‎اند. جواب مي‎دهيم معلوم است شما تحفه نوظهوري نياورده‎ايد و اين رأي از هر كس باشد به فرض آنكه هدف قيام را تأسيس حكومت اسلامي بشماريم فقط بر اساس ظن شخصي امام مساعد بودن شرايط معذوريت او را در محيط عامه و كسانيكه هدف قيام رانشناخته‎اند قابل قبول مي‎سازد اما بر اساس مساعد بودن شرايط و احوال قابل قبول نيست.

به هر حال سيد و امثال ايشان از راه اين احتمال تنزيه الانبياء وارد شده غرضش فقط رفع ايراد، از اقدام امام است، و اينكه در هر صورت امام مظلوم و مأجور و بني‎اميه و قتله او خطاكار بوده‎اند نه اينكه خواسته باشد مثل شما مفاهيم عالي و هدف‎هاي واقعي قيام را كه از اول از آن اشتباه شده با اصرار انكار كند. سيد نظر ديگر داشته است، و شما نظر ديگر. او مي‎خواهد اهل سنت يا كساني را كه با افكار آنها انس ذهني دارند به هرحال قانع كند و پاسخي بدهد كه در نظر خود آنها پذيرفته باشد، و شما مي‎خواهيد شيعه را از اين نظر كه شهادت سيدالشهداء، عليه السلام، براي نجات اسلام، و هدف‎هاي عالي ديني بود برگردانيد و آن هدف‎هاي محقق و حاصل شده را انكار نماييد به بين تفاوت ره از كجاست تا به كجا.

8. آثار سوء و نامطلوب كشتن امام را نبايد به حساب قيام بياوريم و بگوييم مصلحت حيات امام از مصلحت كشته شدنش يقيناً بيشتر بلكه حيات امام سراسر مصلحت است و كشته شدنش اثري و ثمري جز محروم شدن مردم از بركات وجودش ندارد و اين حيات امام است كه منشأ اصلاحات و هدايت و ارشاد است، و چگونه مرگ امام بهتر از حياتش مي‎شود پس چگونه ممكن است هدف قيام شهادت و كشته شدن باشد.

زيرا چنانچه قبلا هم اشاره شد اين سفسطه و مغلطه است بايد مصلحت حيات امام را در حكومت يزيدي، و در حال بيعت با يزيد و تسليم او بودن و او را اميرالمؤمنين خواندن با مصلحت اعلان بطلان حكومت يزيد، و ارشاد افكار و جلوگيري از انحراف جامعه، و دفاع از دين و امتناع از بيعت، و مقاومت تا سر حد بذل جان و آن مصائب دلخراش مقايسه كرد در اين صورت است كه امام شهادت را بر حيات اختيار مي‎فرمايد و

(لااَري الموتَ الاّسعادةً، و لا اِلحياةَ مَعَ الظالِمينِ الاّ بَرُماً)

را برنامه كار خود قرار مي‎دهد، و در اينجا است كه امام نمي‎تواند در خانه بنشيند، و بايد قيام كند، و وظايف خود را انجام دهد و به تعهدات كه در برابر اسلام دارد وفا نمايد، نويسنده دانشمند مصري توفيق ابوعلم مي‎گويد: قيام امام عليه يزيد اقدامي بود كه چاره‎اي جز آن نبود، و امام ناگزير بايد اين قيام را بنمايد زيرا در بيعت يزيد گناهي بود كه هيچگونه تقيه‎اي آنرا تجويز نمي‎كرد، و هيچ عذري در آن پذيرفته نمي‎شد.62

9. ايراد ديگر اين است كه در اين كتاب كوشش شده است تا قيام امام را نافرجام و شكست خورده و بي‎ثمر بشناساند، و كشته شدن امام را هم يك امر جزئي و فرعي كه منشأ آن لجاجت و كينه توزي ابن زياد، و اباء و خودداري امام از تسليم به شخص او بود معرفي ميكند در حاليكه اين مطلب هم (بنابر صحت فرضي مطالب كتاب شهيد جاويد) في حد نفسه قابل تأمل است كه چگونه امام از تسليم شدن به يزيد و نزد او رفتن امتناع نداشت و از تسليم شدن به ابن زياد خودداري مي‎كرد؟

چگونه امام حاضر بود پس از اين همه اعلان‎ها و اظهار شجاعت‎ها به شام برود و در آنجا رسماً (العياذبالله) از يزيد عذرخواهي نمايد تا يزيد اجازه دهد برود در خانه‎اش بنشيند، و صحنه‎هاي انقراض اسلام را تماشا كند، و چگونه اينجا امام به قول شما مصلحت وجود خودش را نديده گرفته و كشته شدن را كه باز هم به گفته شما هيچ اثر نداشت بر حيات ترجيح داد؟ چرا اينجا نمي‎گويند مصلحت وجود امام از مفسده تسليم به ابن زياد بيشتر بود و اصلا كشته شدن امام به عنوان امتناع از تسليم فائده‎اي نداشت؟ چرا اينجا حرف‎هاي ملغطه‎آميز را به ميان نياورده‎ايد؟!

اگر بگوييد امام مي‎دانست پس از تسليم به ابن زياد كشته خواهد شد؟ مي‎گوييم شما كه مي‎گوييد امام از آينده خبر نداشت شايد كشته نمي‎شد و شايد حوادثي جلو مي‎آمد و مانع از قتل او مي‎شد به علاوه چطور شد كه امام از يزيد اطمينان خاطر پيدا كرده بود كه او را نخواهد كشت چنين سخني معقول نيست امام مي‎دانست كه هم يزيد و هم ابن زياد هر كدام دست يا بندخواه نكند و خواه تسليم شود به حيات او خاتمه مي‎دهند مگر پدر ابن يزيد معاويه نبود كه امام حسن مجتبي، عليه السلام، را با نيرنگ شهيد كرد مگر اين يزيد نبود كه آن همه جنايات را مرتكب شد خلاصه ما را هر چه فكر مي‎كنيم اين نقشه كتاب شهيد جاويد با عقل و منطق و تحقيق سازگار نمي‎شود.

10. در تعليل و تعيين هدف هر حادثه تاريخي ملاحظه انطباق علت و هدف با تمام جزئيات و تفصيلات آن واقعه لازم است و اگر بعض جزئيات آن با علت و هدفي كه تعيين شده جور در نيايد نمي‎توان آنرا علت و هدف واقعه شمرد.

يكي از موارد ايراد بر كتاب شهيد جاويد اين است كه از اين جهت هم ناقص و نااستوار است و نمي‎تواند تفاصيل اين واقعه دلخراش را از ابتداء تا پايان به هدف تأسيس حكومت اسلامي يا با امتناع از تسليم به ابن زياد ارتباط دهد مثلا فرستادن فرزندان صغير اهل بيت به ميدان و اذن جهاد و كشته شدن به آنها دادن از نظر نويسنده شهيد جاويد چطور تعليل مي‎شود؟ چرا امام به طور اكيد و الزام همراهان خود را كه كشته شدن هر يك از آنها براي حفظ جان امام چند دقيقه بيشتر اثر نداشت و براي حفظ دين و نجات اسلام هم به گفته نويسنده شهيد جاويد هيچ ثمري نداشت از كشته شدن منع نكرد و اين همه نيرو را در آنجا از بين برد و اتلاف كرد.

انصافاً جريان‎هاي حوادث كربلا با اين تعليلات عليه سازگار نيست شما از اينراهي كه ميرويد به مقصد مي‎رسيد.

ترسم نرسي بكعبه اي اعرابي *** اين ره كه تو ميروي بتركستان است

بي‎جهت و بي‎فائده زحمت مي‎كشيد، و عرض خود را مي‎بريد و زحمت ديگران را فراهم مي‎سازيد.

11. شكي نيست در اينكه امام حسين، عليه السلام، در بين شهيدان راه حق داراي درجه ممتاز و صاحب مقام سيادت و آقايي است، و به حق اطلاق سيدالشهدا، و ابوالشهداء، و مولي المجاهدين، و ابوالاحرار و سيداهل الاباء و پيشواي شهيدان و رهبر آزادگان بر او صادق است، و فداكاري و ارزش شهادت اصحاب و ياران او حداقل كمتر از ارزش شهداء بدر واحد نيست، و مانند حضرت عباس درجه‎اي دارد كه در روز قيامت جميع شهداء بر آن غبطه مي‎خورند.

ترديدي نيست اين درجه و مقام را آن حضرت و يارانش به سبب از خودگذشتگي و فداكاري حائز شدند، و اين همه قرب و منزلت و مقام پيدا كردند، و اگر ما عمل و اقدام آن رادمردان و رهبر يگانه آنانرا طوري توجيه و تفسير كنيم كه با اين درجات و مقامات سازش نداشته باشد، و اطلاق اين عناوين را تعارف و مبالغه قرار دهد خطا كرده و به آن شهيدان راه حق ستم روا داشته بلكه ضمناً و غيرمستقيم خدا و پيغمبر را (العياذبالله) به خطا نسبت داده‎ايم.

بنابراين مي‎گوييم اين درجاتي كه در اخبار و احاديث براي امام و اصحاب و ياران و دوستان و شيعيان و عزاداران زائران قبرش وارد شده با آن مفاهيم عاليه‎اي كه از اين حادثه جان خراش درك شده و هدف قيام شناخته‎اند مناسب و شايسته و بمورد است.

حال اگر نظر نويسنده شهيد جاويد را بگيريم و بگوييم امام براي تأسيس حكومت قيام كرد و سپس چون وضع عوض شد و امكان تأسيس حكومت از ميان رفت در مقام صلح خواهي برآمد، و چون پيشنهاد صلح از او پذيرفته نشد او را بين قتل و تسليم بي‎قيد و شرط به ابن زياد مخير ساختند و امام از اينگونه تسليم آن هم بابن زياد سرباز زد و مقاومت و استقامت كرد تا با يارانش كشته شدند.

روي اين فرض شهادت امام در راه تأسيس حكومت اسلامي و به منظور اجراء احكام خدا نبود زيرا زمينه آن از بين رفته بود فقط امام براي اينكه تسليم بلاشرط نشود تن به شهادت داد و ايستادگي كرد تا شهيد شد. البته اين هم يك معني بلند و حاكي از همت عالي، و با ارزش و اهميت است، و اين شهادت هم در خور تقدير و تعظيم است.

اما آن مفهوم عالي و وسيعي را كه از جهاد في سبيل الله متبادر به ذهن مي‎شود و مجاهدان بدر و احد براي آن جهاد مي‎كردند ندارد و مفهوم جهاد

لِتِكُونَ كَلِمَةُ اللهِ هِي العُليا وَ كَلِمَةُ الذينَ كَفَرُوا السُّفلي

از اين گونه نبرد درك نمي‎شود. مسلم است اين كه شما فرض كرده‎ايد جهاد است و آنها هم جهاد اما جهاد في سبيل اللهي كه آن همه اجر و فضيلت دارد و در قرآن به آن ترغيب شده اين نيست والا

(مَنْ قُتِلَ دونَ مالِهِ وَ عِيالِه فَهُوَ شَهيد).

هر كس در راه حفظ شرافت خود در راه حفظ مال يا حفظ عيال خود كشته شود شهيد است ولي دفاع از حريم دين و براي پيشبرد مقاصد عاليه اسلام غير از اين است.

اين جهاد به قول شما دفاع از شرافت شخصي و ذلت تسليم بابن زياد است نه جهاد براي احياء دين و دفاع از احكام و مصالح عموم اين مجاهد با مجاهد غزوه بدر و احد در يك رديف نيست.

پس نويسنده كتاب شهيد جاويد بگويد اين همه عناويني را كه امام مظلوم براي فداكاري در راه دين به حق دارا شده مي‎خواهيم پس از هزار و سيصد سال از او سلب كنيم اگر دائره فداكاري امام را اينقدر تنگ مي‎كنيد كه قصد هيچ فائده‎اي براي دين در آن فرض نمي‎كنيد چگونه آنرا با مجاهدت‎ها و شهادت‎هاي شهداء بدر و احد قياس مي‎كنيد و امام را سيّدالشهداء مي‎ناميد مگر اينكه بگوييد ما اين قياس را نمي‎كنيم، و العياذبالله امام را هم سيدالشهداء نمي‎دانيم اگر اينرا بگويي كه يقيناً انشاء الله نخواهيد گفت چكار مي‎كنيد با اين همه اخبار و روايات متواتره‎اي كه در فضيلت عمل حسين و شهادت او رسيده است؟ چكار مي‎كنيد با مفاهيم پرارزشي كه از شهادت امام در اذهان شيعه و غير شيعه از زمان پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، تا حال مجسم و ثابت است، و او را بواسطه اين قيام و شهادت مفخر دودمان رسالت و سيدالشهداء بالاستحقاق مي‎شناسند.

شما خودتان فكر كنيد به بينيد چه عملي با اين لقب مناسب است به بينيد آن حسيني كه شما معرفي كرده‎ايد فقط براي تسليم نشدن ابن زياد كشته شدن را بر زندگي برگزيد صاحب اين همه عناوين و درجات است.

ما حسين را سيدالشهداء مي‎دانيم و صاحب اين مقامات براي اينكه دين را زنده كرد. براي اين كه در راه دفاع از دين شهيد شد.

ما او را ابوالشهداء مي‎دانيم براي اين كه تمام مفاهيم ارجمندي را كه شهداء راه حق براي خاطر آن جان دادند نگاهداري كرد و نگذاشت خون شهيدان راه خدا و زحمات انبيا پامال شود.

خدا استجابت دعاء را در تحت قبه او و شفاء را در تربت او و امامان و حضرت قائم آل محمد عجل الله تعالي فرجه را از فرزندان او قرار داده براي فداكاري او در راه دين بود كه

(بَذَلَ مُهجَتَهُ فِيه لِيَستَنفِذَ عِبادَه مِنْ حيرَةِ الظَّلالَة و ظُلْمَةِ الجَهالَة)

اين شهادت شهادتي بود كه خدا به مضمون

(وَ اَكرَمتَهُ بالشَهادَة)

حسين را به آن گرامي و مكرم كرد اين شهادت وفاء به عهد خدا بود ياري دين خدا ياري پيغمبر و ياري اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا ياري حسن مجتبي و ياري اهداف پاك همه بود. سزاوار نيست ما با سفسطه و مغلطه مفهوم آنرا اينقدر كوچك و كم ارج قرار بدهيم.

8. كتاب شهيد جاويد و قيام‎هاي علماء

موضوع حساس و قابل توجه ديگر اين است كه اين كتاب با توجه يا با عدم توجه به كمك استثمار، و سياست‎هاي استعماري ضداسلامي شتافته و تلويحاً نهضت‎هاي علماء را كه بدون نيروي نظامي و مالي انجام گرفته در بخش دوم63 محكوم و غير عقلايي معرفي مي‎كند.

اگر چه در آينده پاسخ مطالب اين بخش داده ميشود ولي در اينجا فقط تذكر مي‎دهيم كه زمينه چيني و مطالب بخش دوم اقلا ممكن است افرادي را نسبت به قيام هايي كه ملهم از تعاليم اسلام، و حضرات ائمه، عليهم السلام، است به اشتباه بيندازد، و به نظر ما اين هم يكي از نواقص اين كتاب است. و مطالب اين بخش جز ترويج خمودي و سكوت و كناره‎گيري و برگزيدن حال انزوا و بي‎تفاوتي كه در خصوص عصر ما براي جامعه مسلمان بسيار زيان‎بخش است ثمري ندارد و دشمنان مي‎توانند از اين كتاب در ميان جوامع اسلامي كه از مكتب انقلابي حسيني درس فداكاري و شجاعت و آزادي، و علو همت و مبارزه با باطل و حمايت از حق و مقاومت در برابر بيدادگري آموخته‎اند بعنوان يك مخدر و مسكن هيجان عواطف انساني و احساسات آزادي خواهي استفاده نمايند.

اين كتاب به عموم رجال ملي دنيا كه در برابر حكومت‎ها اعتراضي مي‎نمايند، و مقاومتي نشان مي‎دهند اعلام خطر مي‎كند، و همه را به جرم اينكه قيام عليه ظلم و قانون شكني با تسلط ظالم نابهنگام و غلط و اخلال‎گري و جرم است محكوم مي‎كند، و مقاومت در برابر حكومت‎هاي مستبده را همانطور كه قاضيان عصر بني‎اميه و بني‎عباس فتوا مي‎دادند خروج عليه امنيت و مصلحت و بهم زدن نظم معرفي مي‎كند.

مقاومت‎هاي فرساينده را كه اكنون ملل استعمار زده براي برداشتن يوغ استثمار از گردن خود مي‎نمايند و هزاران قرباني در اين راه مي‎دهند باطل و غير عقلايي و غير شرعي مي‎شمارد.

مثلا قيام روحاني مسلمان را در افريقا عليه تبعيض نژادي و ظلم و استعمار كه منتهي به شهادت او شد و روشنگر اصول و مباني عاليه اسلام در حمايت از حقوق انسان‎ها و محكمترين مشتي بود كه بر دهان تبليغات پوچ و ا ستعماري مسيون‎هاي مسيحي و كارمندان تبشير دروغين در آنجا خورد و حقيقت دعوت اسلام را در بين سياه‎پوستان آشكار ساخت محكوم مي‎كند.

گويي با اين طرحي كه در اين كتاب ريخته مي‎خواهد براي هميشه فكر مخالفت و مقاومت در برابر ستم و زور را از خيال مردم بيرون سازد.

امام حسين، عليه السلام، هم كه مظهر آزادي و شجاعت و قيام عليه ستمگر و حمايت از حقوق ضعفا و مردم متوسط بود (العياذبالله) در اين كتاب باين صورت جلوه‎گر مي‎شود كه بالاخره حاضر شد برود به شام و با عنصر جنايت و خيانتي مثل يزيد كنار بيايد، و او را اميرالمؤمنين و صاحب الجلاله بگويد تا اجازه دهد برود در مدينه دعاگوي حكومت او باشد.

زحمت كشيديد. مطمئن باشيد همان خاورشناسان كه شما مي‎خواهيد اشتباهاتشان را رفع كنيد، و مأموريت دارند كه با نوشته‎هاي خود سنن اسلامي را تضعيف و باستعمار حكومت‎هاي خود بر شرق خدمت كنند از اين كتاب و فكر شما استقبال مي‎كنند!

اين است مكتب:

(قبلُوا يداً تَعْجِزونَ عَنْ قَطْعِها)

ببوسيد دست ستم و تجاوزي را كه از بريدن آن عاجز هستيد.

اين است مكتبي كه در زمان معاويه و يزيد تقريباً عالم اسلام بسوي آن مي‎رفت، و بعد هم اساس فتواي اهل سنت بر اطاعت از خلفاء جور، و حرمت خروج بر آنها شد.

اين است مكتبي كه امام حسين، عليه السلام، با آن به مبارزه برخواست و شما با اين طرح و اين كتاب آنرا زنده مي‎كنيد، و روح نهضت و قيام و همت را در مسلمانان مي‎كشيد.

صداي شيعه كه در دوره سال بنام قيام امام حسين، عليه السلام، بلند است و از آن شعارهاي مرگ بر ستمگر، مرگ بر يزيدهاي نوعي، مرگ بر ياري‎كنندگان آنها، مرگ بر نظامات ضد اسلام، به گوش مي‎رسد اين فكر و منطق نامستقيم را محكوم مي‎سازد.

آقاي عزيز! نهضت‎ها از لحاظ هدف‎ها و نتائج و ثمراتي كه از آنها منظور است فرق دارند، و شرايط و عوامل آنها يكسان نيست.

نهضت به منظور تسلط شخص معين يا براي تأسيس حكومت غالباً نياز به نيروي نظامي دارد هر چند بدون آن هم با اتكاء به آراء و احساسات ملي، و رشد فكري جامعه، خصوص در دنياي معاصر گاهي بثمر مي‎رسد و افكار و آراء اجتماع و مبارزات منفي حاكم بر امور مي‎شود.

اگر نهضت به منظور هدايت افكار، و ابطال باطل يا بسيج كردن احساسات يا بيدار ساختن شعور ديني و غرور ملي يا شروع به مقاومت‎هاي فرساينده يا محكوم كردن مكتبي از مكتب‎هاي اجتماعي و سياسي يا جلوگيري از تحليل رفتن قواي معنوي و ايمان و فضايل و اخلاق جامعه باشد و بالاخره با اعتراف شما مثل قيام انبيا و اولياء باشد به ثمر رسيدن آن هميشه محتاج به نيروي مادي نيست نيروي معنوي، استقامت، شجاعت، فداكاري و جلب افكار و نفوذ در دل‎ها شرط اساسي موفقيت است.

اين طور نيست كه پيروزي در هر قيام محتاج به داشتن مسلسل و توپ و تفنگ و تانگ و بمب و جنگ و نبرد باشد تا اگر رهبر نهضتي اين وسايل را در اختيار نداشت نهضتش غيرمنطقي و نامعقول باشد.

در نهضت تحريم تنباكو و قيام عليه مداخله بيگانه در امور كشور اسلام مرحوم آيت الله ميرزاي شيرازي، قدس سره، اسلحه و مهماتي در اختيار نداشت، ولي با اتكاء به نفوذ روحاني، و احساسات و افكار عمومي آن نهضت عظيم را برپا كرد تنباكو را تحريم نمود،و با اين مبارزه منفي دست بيگانه را از حريم ملت ايران كوتاه و از گسترش نفوذ آنان جلوگيري فرمود. اين قيام نيازي به نيروي نظامي ندارد.

وقتي رهبر اسلام كه عهده‎دار حفظ حيثيات و آبرو و شرافت دين و اجتماع اسلامي است، تشخيص داد دين و احكام دين مورد هجوم معاندين واقع شده يا به شعائر اسلام خطر قطعي متوجه گشته و ضربات از پا درآورنده بر پيكر اسلام وارد مي‎شود، و دوران جاهليت و مراسم و شعائر كفار ترويج مي‎گردد و سكوت او و هر مسلمان و تماشاچي شدن اين صحنه دشمن را كه مي‎خواهد قصدش را انجام دهد، و هيچگونه عكس العملي ظاهر نشود بي‎باك‎تر و مصمم‎تر مي‎سازد توهين به اسلام و خيانت به امانتي است كه عهده‎دار حفظ آن هستيم بايد به حمايت از دين برخيزد و وظيفه شرعي جامعه را به طور صريح به آنها ابلاغ كند.

فرضاً در اين قيام و تحريم مرحوم ميرزا پيروز نمي‎شد. استعمار و دادن امتياز به بيگانگان و عمال آنان منفور و ننگين و محكوم مي‎گرديدند و آن امتياز تحميلي و خائنانه معرفي مي‎شد.

غرض اين است كه هميشه نمي‎توان به اسم اينكه قدرت و نيروي مادي نيست ساكت نشست، و مدافعه با حملاتي را كه به اسلام مي‎شود با اين عذر ترك كرد و با پيروي از چنين مكتبي كه عقل و شرع و تقيه مشروعه آنرا تجويز نمي‎نمايد دست دشمنان را باز گذاشت تا با نواميس دين و شعائر اسلام هر چه مي‎خواهند انجام دهند. اين فكر بسيار خطرناك است و قيام امام، عليه السلام، از اين جهت كه با اين فكر هم مبارزه مي‎كند حائز اهميت است.

امام ديد شخصي مشهود به فساد، هرزگي، رذالت و دنائت اخلاقي مي‎گسار، سگباز مجمع و مركز شنائع و قبائح براريكه خلاف پيغمبر و رهبري مسلمين تكيه مي‎كند و او را ولي امر و امام و واجب الاطاعه خواهند شمرد و خروج بر او خروج از دين معرفي مي‎كنند و

(وَ اَعْتَصِموُا بِطاعَةِ اللهِ وَ طاعَةِ اَئِمَتِكُم)

در حقش مي‎گويد.

اگر حكومت او بدون سر و صدا و ابراز مخالفتي رسميت پيدا كند و امام واجب الاطاعة شمرده شود و اطاعتش را همرديف طاعت خدا و او را مصداق

وَ لَو رَدّوُهُ اِلَي الرَّسُولِ وَ اِلَي اُولي الاَمِر مِنْهُم

قرار دهند از اسلام اثري باقي نخواهند ماند.

زيرا وقتي با حضور شخصيت يگانه‎اي مثل امام كه نور مهتدين و رجاء مؤمنين بود يزيد زمامدار مسلمانان شود و امر دين و دنياي مردم بدست او افتد و مورد استنكار كسي واقع نشود بر دامن اسلام و مسلماني توهيني وارد مي‎شد كه تا ابد رفع آن ممكن نبود.

لذا امام تصميم گرفت با يزيد بيعت نكند، و اگر خود يك تنه و تنها هم باشد عليه او قيام كند، و اين ضربت را با شهادت خود كه انعكاسش سراسر عالم اسلام و قلوب مسلمانان را تحت تأثير قرار مي‎دهد دفع كند، و اين فكر را كه خروج بر حكومت‎هاي جابره، خروج از دين، و قيام عليه امنيت عمومي است محكوم سازد، و شرعي نبودن آنرا بطوريكه همه مردم بفهمند اعلام سازد و الحق اينكار را كرد.

با آن قيام شورانگيز. با شهادت خود و اسارت اهل بيت و تسليم نشدن يزيد توهيني را كه به جهان اسلام و به نظام اسلام وارد شد رفع كرد.

اگر حكومت يزيد بدون استنكار شديد امام و حادثه خونين كربلا، و واقعه حره كه جزيي از عكس العمل جنايات بني‎اميه‎در كربلا بود رسميت يافته بود، اجتماع اسلام ننگين مي‎شد، و در برابر ملل ديگر مسلمانان سرافكنده و شرمنده مي‎گشتند، و به عجز تعاليم اسلام از تربيت افراد فداكار و غيور، و حق پرست و فضيلت خواه تفسير مي‎شد و مكتب نهضت و تحرك آن به مكتب سكوت و سازش با استثمارگران و اصل

(قَبِلّوُا يَداً تَعِجزُونَ عَن قَطْعِها)

تبديل مي‎گرديد.

و مضمون اين شعر ايمان و دين مردم مي‎شد.

فَانِ تأتُوا بِرَمَلة اَو بِهِنْد *** نُبايِعُها اَمِيرَة مُؤمِنينا

امام قيام كرد و اين عار و ننگ را شست و به جهان اسلام و دنيا فهماند كه اين افراد تربيت شدگان مكتب دين و زمامدار مسلمانان و مجريان احكام قرآن نيستند و حسابشان از اين حساب‎ها جدا است.

اين يك موضوع به تنهايي ارزش داشت كه امام خودش و كسانش را در ميدان شهادت و اهل بيتش را در معرض اسارت قرار دهد تا صداي مخالفت و اعلان مشروع نبودن حكومت‎هاي يزيدي را نتوانند محو كنند و اين صدا جاودان بماند.

امام در اين ناحيه نيز موفقيتش چشم‎گير و بسيار با ارزش شد. علاوه بر آنكه افكار شيعه و مذهب تشيع را حفظ كرد در روش فكري عموم مسلمانان اثر گذاشت و نزد اهل سنت نيز خلافت را شده به پايان خلافت ظاهري حضرت مجتبي، عليه السلام، ختم گرديد، و امثال آنانرا از اينكه مرجع امور شرعيه جامعه باشند و اعمال و رفتارشان مورد تأسي و پيروي باشد و روش حكومتي آنها را نمونه روش و نظام حكومتي اسلام بدانند منفصل كرد.

پس آشكار شد كه اين شرايطي كه براي قيام ابتدايي يا قيام دفاعي در بخش دوم نگاشته در مورد قيامي مثل قيام امام، عليه السلام، يا نهضت‎هاي علما اعلام كرد كه با توجه به تكاليف و مسئوليت خطيري كه در برابر اسلام دارند انجام مي‎دهند صادق نيست، و اين طور نيست كه در هر قيام اگر جمعي كشته شوند و رهبر قيام دستگير يا كشته شد آن قيام شكست خورده باشد و رهبر آن از نظر عقل چون نيروي كافي براي كوبيدن طرف نداشت مسئول باشد.

از نظر قلم‎ها و زبان‎هاي مزدور هر كس غالب شد و نيروي كافي داشت حافظ امنيت و مانع اخلال به نظم و هر كس مغلوب شد اخلالگر و بهم زننده نظم شمرده مي‎شود، ولي اين منطق صحيح نيست كه ما بگوييم هر كس حاضر نشود به حكومت مثل يزيد رأي بدهد و با او بيعت نكند اخلالگر است و نظم و امنيت را بهم زده است.

كدام امنيت و كدام نظم؟ نظم و امنيتي كه پاسدارش ابن زياد، و شمر و مسلم بن عقبه و خولي، و حجاج‎ها باشند عين بي‎نظمي و ناامني است اين امنيت بهر گونه ناامني تبديل شود مقدمه وصول به امنيت واقعي و حكومت قانون خواهد بود.

اين امنيت نيست كه بني‎اميه‎بر اوضاع مسلط باشند و سر نيزه سربازان آنها از سينه مردم لحظه‎اي دور نشود.

اين امنيت نيست كه حكم يك فرد بر مال و جان و نواميس مردم جاري و نافذ باشد، و حاكم هر چه اراده كرد و اگر خواست دختر كسي را ببرد يا بهر كس بدهد فاعل ما يشاء باشد و آب از آب تكان نخورد و قواي امنيتي مسلط بر اوضاع و نظم را نگاهدارند و نگذارند كسي زبان به گله و شكايت باز كند.

نه آقاي محترم! امام حسين براي اينگونه نظم احترامي قائل نبودم.

زيرا بقاء اين نظم يعني بقاء بيدادگري و بشر پرستي نظمي كه امام مي‎خواست و در نظرش محترم بود نظمي است كه در آن فقير و غني و يزيد و يك نفر عرب بيابان يكسان باشند.

نظم اسلامي و نظم توحيد، نظمي كه در سايه آن گروهي برخوردار و گروهي محروم و گروهي حاكم و گروهي محكوم نباشند.

اين نظم محترم است و امام و هر رهبر روحاني برقراري آنرا مي‎خواهد.

خلاصه اينكه در نضهت‎ها و قيام‎هايي كه هدف بزرگداشت شرف و فضيليت و حق و نگاهداري نتايج زحمات انبيا و اوليا است اين حساب‎هايي كه نويسنده شهيد جاويد كرده ميزان نيست و قوه و نيروي مادي و موازنه قواي مادي طرفين شرط جواز قيام نيست، و گاه با يقين بشكست ظاهري قيام واجب مي‎شود چون هدف و غرض حاصل مي‎شود.

9. نكته قابل توجه

چون اساس كتاب شهيد جاويد اين است كه قيام امام منحصراً براي تأسيس حكومت اسلامي بود و هدف ديگر در كار نبوده است بنابراين وقتي اين اساس ويران گرديد و معلوم شد بر حسب اصول مذهب تشيّع و طبق بررسي و دقت در تواريخ معتبر شيعه و سني، و توجه به اوضاع اجتماعي و اصول جامعه‎شناسي اين نظريه صحيح و قابل قبول نيست و اهل سنت و خاورشناسان را نمي‎توان به آن قانع ساخت و حوادث و وقايع اين قيام را از آغاز تا پايان بر اين اساس نمي‎توان تعليل و تفسير كرد طبعاً صحت اين نظريه تأييد مي‎شود.

كه امام در اين قيام مأموريت فوق العاده‎اي داشت و برنامه خاصي را اجرا مي‎كرد، و عليه حكومت ضد اسلامي يزيد دست مبارزه‎اي زد كه در دنياي عصر ما در مبارزات ضد استعماري و ديكتاتوري شبيه آنرا گاهي بعضي رهبران آزاديخواه به عنوان مبارزه منفي انجام مي‎دهند.

البته اينكه گفتيم شبيه از باب تنگي فاقيه و براي اشاره به عرفي و عقلي بودن نوع اين مبارزات است كه اگر چه ديگران خود را مرد اين ميدان‎ها نمي‎دانند اما زبان تحسين و تقدير همه باز مي‎شود و كار آنها را بشر دوستانه و نمايش فطرت پاك بشري مي‎دانند و هيچ گونه قوانين حقوقي هم اين مبارزات را محكوم نكرده است، براي فداكاري‎هاي صحنه تاريخي كربلا تا حال و تا ابد در جهان شبيه و نظيري پيدا نشده و نخواهد شد اين مأموريت الهي امام بود و چنانچه مكرر گفتيم هدف آن اطات خدا و نجات اسلام و احكام قرآن، و حفظ دين از ضربت كشنده حكومت يزيدي، و جلوگيري از انحراف فكري، و گمراهي و ظلالت، و منفصل ساختن يزيد از رهبري اسلامي بود.

اين مفاهيم و درس‎هاي عالي كه در عين حال همه تجلي يك حقيقت و عنوان يك هدف است همه در قيام و شهادت امام منظور بوده و قيام امام پشتيبان و پشتوانه دين شناخته مي‎شود و سبب احياء اسلام، و شعائر دين است.

بديهي است چنين قيام نافرجام و شكست خورده و بي‎ثمر محسوب نمي‎شود، و روز بروز بر عظمت آن افزوده مي‎شود، و در دل‎ها بهتر قرار مي‎گيرد، و همه را عاشق و دلباخته و شيداي فداكاري امام حسين، عليه السلام،مي‎سازد.

و در بين اهل سنت هم اين منطق و اين تعليل روز بروز بهتر نفوذ مي‎كند و علماء بزرگ و نويسندگان عاليقدر آنها از اين نظر بيشتر تحت تأثير اين واقعه بي‎نظير واقع شده و به نظر اهميت و احترام به آن نگاه مي‎كنند.

اين نظر نويسنده كتاب شهيد جاويد امروز طرفدار ندارد و مناسب با افكار متوجه و آزاد مسلمانان جهان و برادران اهل سنت، در اين عصر نيست نظر نويسنده كتاب شهيد جاويد مناسب دوران‎هاي اختناق فكري بني‎عباس و آن اعصار تاريك است كه اصولا اين افكار آزاديخواهي، و الفاظ حرّيت، قيام، انقلاب، دفاع از حقوق و مبارزه با فردپرستي و ديكتاتوري و استبداد طرفدار نداشت بلكه جرم محسوب بود.

آن روز در آن محيط گاهي نمي‎توانستند حقيقت قيام امام را شرح دهند زيرا مردم به مبارزه عليه بيدادگري خلفا تحريك و تهييج مي‎شدند و دستگاه‎ها راضي نبودند كه قيام امام به اين نحو در اذهان عامّه شيعه در كتاب‎هايي كه در بحث با مخالفان مي‎نوشتند ناچار از نظر ظاهري موضوع قيام را بررسي مي‎نمايند.

ولي آقاي عزيز! امروز اينطور نيست.

جهان اسلام تشنه درس‎هاي فداكاري امام است نوابغ و پرچمداران نهضت‎هاي حقيقي مسلمانان همه مايل هستند از اين مكتب الهام بگيرند شما در اين عصر آمده‎ايد و به قول خودتان هفت سال زحمت كشيده‎ايد يك فكر كهنه كنار رفته را دوباره مي‎خواهيد زنده كنيد. چرا؟ خودتان بهتر مي‎دانيد!

شيخ محمد عبدالباقي يكي از علماء ازهر (مصر) مي‎گويد:

امام حسين، عليه السلام، عاقبت‎بين و دورانديش بود، و هر چيز را به حق و از روي صحت و دقت ارزيابي مي‎كرد.

قيام او عليه يزيد كه نصف زمين در فرمان حكومت او بود، و نيم مليون ارتش در اختيار داشت با توجه به قدرت نظامي او و با علم به اينكه خودش سپاه و ياوري ندارد انجام گرفت اهل عراق را مي‎شناخت كه همان‎ها هستند كه پدرش را واگذاشتند و خلاصه از همه اوضاع و احوال (سياسي و اجتماعي و نظامي) با اطلاع بود.

قيام او براي حفظ آبرو و شرافت اسلام بود كه حكومت يزيد آنرا هدر كرده، و كرسي خلافت را با نيروي اسلحه، و خدعه و رشوه غصب كرده بود.

حسين قيام كرد، او اول جوانمرد اسلام در آن عصر، و اول مسئول حفظ ميراث و احكام اسلام بعد از پدر و برادرش بود.

ممكن نبو از عترت پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، مرد مجاهد و شخصيت با ايمان و غيرتي باشد و آن همه تجاوز و اهانت به تعاليم اسلام را به بيند و سكوت كند و چشم بپوشد.

قيام كرد تا ستمگر را ستمگر بگويد. قيام كرد تا بفيض شهادت برسد. قيام كرد تا حق را پيروز و باطل را مغلوب سازد.64

10. تذكر و رفع اغفال

هنگامي كه بررسي‎هاي مختصر ما پيرامون كتاب شهيد جاويد پايان يافته بود توضيحي از نويسنده محترم به دستم رسيد كه در آن مقام علم و عصمت امام را تصديق كرده، و اعتراف نموده است طبق روايات فراوان پيغمبر و امام عالم بما كان و يكون هستند، و سپس مي‎گويد: چون يكي از اهداف اين كتاب جوابگويي به گفته‎هاي اهل سنت، و خاورشناسان كج انديش بوده از اينرو مباحث با صرف نظر از علم غيب، و از نظر مجاري طبيعي مطرح شده، و اين منافات ندارد با اينكه امام بداند در همين سفر شهيد مي‎شود ولي در عين حال طبق مجاري عادي عمل كند. و نيز اين كتاب نه تنها مقام امام، عليه السلام، را پايين نياورده بلكه به تصديق علماء صاحب نظر مقام امام، عليه السلام، را خيلي بالاتر از آنچه مردم عامي تصور مي‎كنند بالاتر برده، و مكتب مبارز سرور مجاهدين را به صورتي زنده، و متحرك و قابل پيروي مجسم كرده الخ.

اين است توضيح نويسنده درباره نوشته‎اش.

مطلبي كه ما تذكر مي‎دهيم اين است كه ما هم انشاءالله تعالي به شما سوءظن نبرده‎ايم كه خداي نخواسته در عصمت امام ترديدي داريد، و در مورد علم پيغمبر و امام اگر چه سخن شما صريح نيست كه طبق اين روايات عقيده داشته باشيد امام عالم بما كان و ما يكون است مع ذلك ما در آن هم شما را مأمون الرأي مي‎شماريم، و عرض مي‎كنيم بسيار خوب از توضيح شما متشكريم ولي منتظريم كه باز هم توضيح بدهيد، و خودتان رفع اين مناقشات را بفرماييد.

اما ما براي اينكه اين توضيح شما سبب خوش‎بيني افراد به مطالب كتاب نشود راجع به همين توضيح نامه چند توضيح از جنابعالي مي‎خواهيم:

1. هدف‎هاي ديگر شما در طرح اين نظر چيست؟

2. اگر غرض جواب گفتن به اهل سنت، و قانع كردن خاورشناسان است چرا اين همه در اين كتاب اصرار بردّ نظرهاي ديگر داريد و چرا اينقدر دست و پا مي‎كنيد كه اخبار و تواريخي را كه دلالت دارد بر اينكه امام هدف ديگر داشته و رواياتي را كه دلالت مي‎كند بر اينكه امام، عليه السلام، عالم به شهادت خود در پايان اين قيام بوده ردّ كنيد يا توجيه نماييد.

اگر شما موضوع را از نظر ظاهر و مجاري طبيعي بررسي مي‎كنيد رد اين اخبار يا نظرهاي ديگر چه لزوم دارد؟ چرا مي‎خواهيد ثابت كنيد منحصراً هدف قيام تأسيس، حكومت بوده است؟ اينكه با علم امام سازگار نيست. بررسي موضوع قيام در يك سطح عادي چه ارتباط با تضعيف اين روايات و تضعيف كتاب اين و آن دارد مگر منافات دارد كه به قول خودتان در توضيح نامه اين مطالب صحيح باشد و در سطح عادي قيام را بررسي كنيد.

معني بررسي در سطح عادي و طبيعي اين است كه فرضاً خاورشناسان يا اهل سنت قبول نكنند كه هدف قيام مطالب ديگر بوده و امام برنامه‎اي داشته و اجرا كرده است ما هم تنزلا با آنها مي‎رويم و مطلب را در سطح عادي كه آنها مي‎گويند در اين سطح بوده بررسي مي‎كنيم نه اينكه دليل اقامه كنيم كه اين موضوع حتماً در سطح عادي طبيعي واقع شده و هدف منحصر به تأسيس حكومت بوده و بگوييم اخباري كه دلالت بر علم امام شهادت خود در اين قيام دارد ضعيف و مورد اعتماد نيست.

3. چرا اصرار داريد قيام را نافرجام معرفي كنيد و بي‎اثر و ثمر بخوانيد؟

همانطور كه سيد مرتضي قدس سره براي جواب گفتن باهل سنت اين موضوع را در سطح پايين‎تر مطالعه كرده و به آنها جواب داده، و نسبت به اخبار و آراء و تعليلات ديگر سخني نفرموده شما هم مي‎خواستيد راه ايشان را برويد و فقط اين موضوع را اگر مي‎توانستيد تكميل و تحقيق كنيد كه طبق مجاري عادي اوضاع مساعد براي قيام امام بود ولي اثبات اصل اين نظر كه قيام در سطح طبيعي و عادي واقع شده و در سطح ديگر نبوده است مربوط به شما نيست شما فقط روي اين فرض بايد به اهل سنت و خاورشناس جواب بدهيد.

4. آنچه شيعه در اين موضوع مي‎گويند نيز از نظر راه‎هاي عقلي و قوانين حقوقي صحيح و معتبر است، و اينگونه قيام‎ها، و فداكاري‎ها را دنياي معاصر ما در مبارزه با ديكتاتوري، و استعمار كه به تدريج ثمربخش مي‎شود مي‎ستايد و با قوانين حقوقي مخالفت ندارد كه شما مي‎گوييد من آنرا از نطر مجاري طبيعي و راه‎هاي عقلايي و قوانين حقوقي بررسي كرده‎ام يعني ديگران از اين نظر بررسي نكرده و راه‎هاي عقلايي را كنار گذاشته‎اند.

5. اگر مقصود شما پاسخ گويي به اهل سنت است چرا در ص 7 اين نظر را كه مبتكر آن نيستند فرضيه‎اي مي‎شماريد كه ممكن است در آينده مثل فرضيه گاليله تاييد گردد در حاليكه طبق اين توضيح نامه قبول كرده‎ايد كه اين نظر با علم امام به ا ينكه در اين سفر شهيد مي‎شود منافات ندارد يعني اين يك نظر صوري است كه براي اقناع خصم طرح شده و لذا با علم امام منافات ندارد بنابراين تاييد آن در آينده يعني چه؟

6. اينكه نوشته‎ايد اين كتاب مقام امام را پايين نياورده و بلكه خيلي از آنچه مردم عامي تصور مي‎كنند بالاتر برده محتاج بتوضيح است. اگر غرض شما از مردم عامي كساني باشند كه گمان مي‎كنند امام، عليه السلام، براي رياست و حكومت دنيايي قيام كرد، چون اوضاع مساعد نبود سر در سر اينكار داد قبول است اين نظر شما از تصور آنها بالاتر است،

و اگر مراد شما از عوام همين عوام ملت شيعه است كه در دوره عمر براي امام گريه مي‎كنند، و بر سر و سينه مي‎زنند و او را شهيد راه خدا و راه دين و مظهر فداكاري و جانبازي و مردم حق مي‎شمارند كتاب شما مقام امام را پايين آورده است.

7. اما اينكه در توضيح نامه خودستايي كرده و نوشته‎ايد اين كتاب مكتب امام، عليه السلام، را به صورت زنده و متحرك و قابل پيروي مجسم كرده است  اين هم متأسفانه اشتباه است.

زيرا اين مكتب كه اگر شرايط و اوضاع براي پيروزي مساعد باشد بايد قيام كرد و جلو رفت تا آنجا كه امام از تصميم خود بواسطه عوض شدن وضع برگشت و خواهان صلح شد محتاج به تعليم و تأسي و نشان دادن نمونه نيست چون هر كس براي هر هدفي كه دارد در زمينه فراهم بودن شرايط اقدام مي‎كند، و عموم افراد مبارز كه به پيروزي سياسي يا ديني يا ملي خود اطمينان داشته باشند قيام مي‎كنند و حاجت به نشان دادن نمونه براي تحريك غرائم و همت‎هاي آنها نيست، و اگر هم بخواهند نشان بدهند بهتر نشان دادن يك نمونه فاتح و پيروز است.

اين مكتب كه شما مي‎سازيد و مي‎خواهيد مكتب امام را به آن متهم كنيد علاوه بر آنكه سبب نشاط افراط مبارز نمي‎شود سبب سستي و بدگماني به آينده است و آنها را از كار باز مي‎دارد زيرا اين احتمال را براي آنها پيش مي‎آورد كه ممكن است قيام ما هم مثل فلان قيام در اثر حوادث پيش‎بيني نشده شكست خورده و نافرجام شود. شما خودتان بگوييد اين چه صورت زنده و متحرك و قابل پيروي است كه مجسم كرده‎ايد.

و نتيجه اين مكتب اين مي‎شود:

در صورتيكه فتح و پيروزي فوري براي جبهه آزاديخواه و گروه خداپرست و حق طلب فراهم نمي‎شود بايد با ستمگر اگر چه يزيد باشد كنار آمد و عذري بدست داده‎ايد كه هر كس بنام حفظ فرصت‎هاي بعد دست ظالم و استعمارگر و ديكتاتو ررا با گرمي بفشارد ما هر چه فكر مي‎كنيم در اين مكتب كه شما معرفي مي‎كنيد نه تحركي و نه قابليت پيروي و نه افتخاري مي‎بينم مكتب متحرك و قابل پيروي مكتب زنده و جهاد و مقاومت و قيام امام حسين، عليه السلام،است كه كمترين توصيف آن اين است.

اِنْ كانَ دِينُ مُحَمّد لَمْ يسْتَقِمْ *** اِلاّ بِقَتْلِي يا سُيُوفَ خُذِيني

8. اگر نظر شما از نوشتن اين كتاب بررسي آن از نظر مجاري طبيعي و عادي در برابر اهل سنت بوده پس چرا هفت سال بيهوده زحمت كشيده‎ايد و از آغاز همان نظر سيد مرتضي، قدس سره، را تأييد و تشريح نكرديد. شما در اين هفت سال زحمت چه كاري انجام داده‎ايد؟ جز اين است كه چند خبر را تضعيف يا توجيه كرده‎ايد بيشتر بررسي‎هاي شما صرف اثبات انحصار هدف قيام به تأسيس حكومت شده و مع ذلك مي‎گوييد با علم امام منافات ندارد. هفت سال زحمت كشيده‎ايد ولي براي ركن اساسي اين جواب كه مساعد بودن شرايط براي تأسيس حكومت باشد هيچ چيزي نياورده و دليل قانع كننده‎اي اقامه نكرده‎ايد و آنچه را هم راجع به مساعد بودن شرايط در مقام جواب به اهل سنت و خاورشناسان گفته‎ايد صحيح يا باطل چيزي بيش از پيشينيان نياورده‎ايد و هفت سال يا هفت ماه يا هفت روز بلكه هفت ساعت هم وقت لازم ندارد انصافاً اين توضيح نامه را هم هر كس مي‎بيند. و با مطالب كتاب مقايسه مي‎كند باز به غلط و اشتباه كاري شما بيشتر پي مي‎برد.

عصمنا الله و اياكم من الزلل و الخطايا و الهفوات.

تا اينجا مقدمه و بررسي‎هاي كلي ما به پايان مي‎رسد و اينك به ياري خداوند متعال وارد بررسي تفصيلي كتاب شهيد جاويد به ترتيب بخشهاي پنجگانه آن مي‎شويم و مقدمه آنرا هم در ضمن بخش اول مورد نظر قرار مي‎دهيم.