ايشان در پاسخ نامه كوفيان نگاشتند: تمام آنچه را در نامه
هايتان بيان كرديد، دريافتم . سخن بزرگانتان اين بود كه ما، امام و رهبرى نداريم ،
تو به سوى ما بيا تا خدا به وسيله تو ما را به شيوه درست و در مسير هدايت ، گرد
آورد. به بيا تا جانم سوگند، امام نيست مگر آن كسى كه به كتاب الهى عمل كند و بدان
پايبند باشد؛
فلعمرى ما الامام الا الحاكم بالكتاب
(113). همچنين امام حسين (عليه السلام) در نامه اى به مردم و
بزرگان شهر بصره ، دعوتش در اين نهضت را بر اساس كتاب الهى دانستند و چنين نگاشتند:
اينك سفيرى را به همراه پيامم به سويتان مى فرستم و شما را به كتاب پرشكوه خدا و
راه رسم انسان ساز پيامبرش (صلى الله عليه و آله ) فرا مى خواند؛
و اءنا ادعوكم
الى كتاب الله و سنه نبى (صلى الله عليه و آله ).(114)
در اين موارد امام (عليه السلام) آشكار ضرورت هماهنگى رفتار حاكم اسلامى با قرآن را
يادآور شده اند.
حضور نمادين قرآن و اما حسين (عليه
السلام) پس از رسيدن به كربلا
با تكيه بر گزارش هاى تاريخى ، مى توان گفت كه ادله و قراين فراوانى فراروى
امام حسين (عليه السلام) و يارانش بود كه به آنان گوشزد مى كرد؛ نزديك شدن به
سرزمين كربلا، حوادث فرجامين زندگيشان را رقم خواهد زد. شگفتا كه آنان هر چه به
پايان زندگى خود نزديكتر مى شدند، استواريشان افزونتر مى گشت و غلاقه آنان به امور
معنوى از جمله تلاوت قرآن ، فزونى مى يافت . نمومه هايى از اين گزارشها در پى مى
آيد.
الف - عشق به تلاوت قرآن
عصر روز نهم محرم ، پس از شروع جنب و جوش در لشكر عمر سعد كه نشان از تصميم جديد
آنان داشت ، امام حسين (عليه السلام)، برادر رشيدش را براى به دست آوردن آگاهى دقيق
به سوى سپاه دشمن گسيل داشت . حضرت عباس به همراه بيست نفر سپاه اموى آمد و از
برنامه تازه آنان پرسيد. گفتند: دستور امير رسيده است تا كار را تمام كنيم . عباس
از آن خواست تا در اين كار شتاب نورزند تا نزد امام (عليه السلام) رود و اين پيام
را به ايشان برساند. امام حسين (عليه السلام) پس از آگاهى از نقشه دشمن فرمود: عباس
من اينك سوى دشمن برو و اگر توانستى هجومشان را تا بامداد فردا به تاءخير انداز و
شرارتشان را امشب از ما بازدار، بدان اميد كه جبين بر آستان ربوبى نهيم و از او
آمرزش طلبيم . خدا خود مى داند كه من ، چقدر نماز و خواندن كتابش را دوست دارم و
شيفته دعا و نيايش بسيار و آمرزش خواهى از اويم ؛
فهو يعلم اءنى
قد احب الطلاه له و تلاوه كتابه و الدعاء و الاستغفار.(115)
همچنين در برخى منابع به نقل از حضرت زينب (عليها السلام ) گزارش شده است : شب
دهم محرم از خيمه خود خارج شدم تا از بردار بزرگوارم و يارانش خبر گيرم . در خيمه
اى كه براى امام افراشته بودند، به محضرش رسيدم . ايشان تنها نشسته بودند و با
خدا نجوا مى كردند و قرآن مى خواندند.(116)
بلندى روح و عزت نفس امام حسين (عليه السلام) و پستى و نامردى لشكريان دشمن ، امرى
روشن و بى نياز از استدلال است . اما به راستى چرا امام حسين (عليه السلام) در عصر
روز نهم محرم ، با آن كج انديشان دنيازده و دون مايگان سست اراده ، چنين در خواستى
را در ميان گذاشت و از آنان خواست تا نبرد را، يك شب ، به تاءخير اندازند و ايشان
فرصت مناجات و تلاوت قرآن داشته باشند.
آيا اين همه ، نشانگر جايگاه والاى قرآن نزد امام حسين (عليه السلام) و بيانگر
دلبستگى و انس به قرآن نيست ؟ انسى كه در كلام محمد بن حنيفه چنين بازگو شده است :
حسين بن على (عليه السلام) در خردسالى پيش از آن كه زبان آموزد و سخن بگويد، آيات
وحى را تلاوت مى نمود؛
و قراء الوحى
قبل اءن ينطق .(117)
ب - نعمت بزرگ آگاهى از قرآن
در نظر انسان ژرف نگر و حق مدار، آگاهى از معارف قرآن و آشنايى با آن ، نعمت بزرگى
است كه بايد همواره خدا را بر آن ستود. چنين كسانى به درستى دريافته اند كه اگر
آگاهى از معارف قرآن با فهم معارف و عمل به آموزه هاى آن همراه گردد، به كاميابى در
دنيا و سعادت در عقبى ، فرجام مى پذيرد. نمونه اى برجسته از اين ديدگاه در سخنان
امام حسين (عليه السلام) منعكس شده است .
امام سجاد (عليه السلام) سخنان شب عاشوراى سالار شهيدان (عليه السلام) را چنين
گزارش نموده اند: پدر بزرگوارم رو به اصحاب ، چنين فرمود: خداى بى همتا و بلند
مرتبه را با بهترين و نيكوترين ستايش ها مى ستايم و او را در خوشى و آسايش ، و رنج
و سختى سپاس مى گويم . خدايا تو را سپاس كه به ما خاندان پيامبر، نعمت رسالت ارزانى
داشتى و با نبوت ، كرامت بخشيدى و به ما قرآن را آموختى ؛
اللهم انى
اءحمدك على اءن اءكرمنا بالنبوه و علمتنا القرآن .(118)
ج - قرآن به دست برابر دشمن
افزون بر دو مورد ياد شده ، برخى از گزارشها بيان مى كند كه امام حسين (عليه
السلام) در روز عاشورا قرآن به دست ، در برابر لشكر دشمن حاضر شد.(119)
اين خود نمونه ديگرى از حضور نمادين قرآن در كربلاست .(120)
راستى ، همراه داشتن قرآن در چنان لحظات دشوار و پر التهاب ، بيانگر چه تفكر و نماد
كدام انديشه است ؟ شايد بتوان پاسخ اين پرسش را در كلام استاد جوادى آملى - حفظ
الله و اءبقاه - يافت ؛ آن جا كه ايشان حركت امام حسين (عليه السلام) را به دور از
خونريزى و فساد - كه دو آموزه تعالى بخش قرآن است - دانسته و چنين نگاشته اند:
((سالار شهيدان هرگز در انديشه كشتار و خويريزى نبود. هدف
اصلى آن حضرت آگاهى بخشيدن به مردم بود. به همين دليل بارها با سپاهيان
((عمر سعد)) به اتمام حجت پرداخت ؛
گاه قرآن به دست ، بى سلاح و جامه نبرد، به ميان آنان رفته ...)).(121)
ياران امام حسين (عليه السلام) و حضور
نمادين قرآن
بى ترديد، حماسه حسينى از تابناكترين حماسه هايى است كه در تاريخ ، پديد
آمده است . درخشندگى اين حماسه ، در كنار عواملى مانند رهبرى فوق العاده امام حسين
(عليه السلام)، نتيجه حضور و ايفاى نقش سربازان لايق آن حضرت مى باشد؛ شايستگانى كه
با شاگردى در محضر معارف بلند قرآن و همراهى بى دريغ با كاروان حسينى به آن همه
والايى بار يافتند كه امام حسين (عليه السلام) در وصفشان چنين فرمود: همانا من
يارانى با وفاتر و برتر از يارانم نمى شناسم ؛
فانى لا اءعلم
اءصحابا اءولى و لا خيرا من اءصحابى .(122)
اين تعبير، بالاترين مدال افتخار براى آن پاكبازان عرش اشيان ، و بهترين گواه بر
نقش آفرينى بى مانندشان در كربلاست .
در رفتار ئ گفتار آن شاگردان شايسته مكتب حسين (عليه السلام)، نمونه هايى از حضور
نمادين قرآن گزارش شده است كه در اين جا بدان پرداخته مى شود. در آغاز به حضور
نمادين قرآن در سخنان و استدلالهاى ايشان اشاره اى مى كنيم و در دنبال ، به باز
خوانى گزارشهايى مى پردازيم كه بيانگر حضور حافظان و قاريان قرآن در كربلاست .
حضور نمادين قرآن در سخنان ياران امام
حسين (عليه السلام)
الف - سخنان بانويى دانا
پس از روز دهم محرم سال شصت و يك هجرى ، حضرت زينب (عليها السلام ) با پايدارى و
سخنرانيهاى عالمانه اش ، نقش محورى و بنيادينى را در تبيين و تبليغ پيام سالار
شهيدان بر عهده گرفت . معارف بلند قرآنى ، شالوده سخنان دختر دانا و آگاه على بن
ابى طالب (عليه السلام) را تشكيل مى داد.
حضرت زينب (عليها السلام ) كه انسى پيوسته با قرآن داشت و تعبير ((عالمه
غير معلمه )) در وصف ايشان است ، جمله اى كوتاه و جامع در
پاسخ به سخنان جاهلانه و گستاخانه يزيد بيان نمود و در آن از انتساب و ارتباط اهل
بيت (عليه السلام) با قرآن اين چنين به بزرگى و همراه با افتخار ياد كرد:
فو الله الذى
شرفنا بالوحى و الكتاب ، و النبوه و الانتخاب ، لا تدرك اءمدنا، و لا تبلغ غايتنا،
و لا تمحو ذكرنا.(123)
افتخار نمودن آن بانوى بزرگوار به شرافت ((دريافت وحى و قرآن
))، نمونه اى از حضور نمادين قرآن در كلام همراهان امام حسين
(عليه السلام) است .
دخت على ، خاست چه غرنده شير |
|
كرد زبون ، مكر سپهر اثير
(124) |
داد همى پاسخ آن كج نهاد |
|
كى به خلافت شده مغرور و شاد |
كشتى اگر سبط رسول خدا |
|
مى نتوان كشت چراغ هدى |
عزت ما، دولت قرآن حق |
|
خوار نگردد ز تو، يا ابن الطلق |
سفله تويى ، مير و سر افراز ما |
|
خار تويى ، صاحب اعزاز ما |
((حكيم الهى قمشه اى ))
ب - كلام سفير شايسته
((مسلم بن عقيل ))، از ياران شايسته
امام حسين (عليه السلام) بود. ليافت اين سرباز آگاه و دلير را مى توان از واگذارى
آغازين ماءموريت حماسه حسينى به وى دريافت . افزون بر اين ، درنگ در رفتار و گفتار
او، انديشه متعالى و تفكر متاءثر از قرآن او را آشكار مى سازد.
نمونه اى از حضور ((نمادين قرآن )) را
مى توان در فراخوانى مردم به احكام و معارف قرآن كه در ميان سخنان مسلم با عبيدالله
بن زياد آمده است ، ملاحضه كرد. عبيدالله بن زياد به مسلم گفت : هان اى فرزند عقيل
، كار مردم به خوبى تدبير مى شد و همه يكدل و يكپارچه بودند. تو به شهر آنان آمدى و
بذر اختلاف را مياناشان افكندى ، و جمعيتشان را پريشان نمودى . راستى اين چه كارى
بود كه از تو سرزد؟
مسلم در پاسخ گفت : هرگز چنين نيست ! من خود نيامدم ، بلكه مردم اين شهر بر اين
باورند كه پدرت ، شايستگانشان را كشت و سيلاب خون در زمين جارى نمود و شيوه اى چون
قيصر و كسرى در پيش گرفت .(125)
اينان دعوتمان نمودند تا به اين جا آييم و عدل و داد را استوار سازيم و مردم را به
پيروى از حكم كتاب الهى فراخوانيم ؛
و ندعو الى حكم
الكتاب
(126). در بيان روشن مسلم بن عقيل (رحمه الله ) مبناى دعوت امام
حسين (عليه السلام) براساس حكم خدا استوار است .
ج - سخنان روشنگرانه زهير بن قين
حسين بن على (عليه السلام) و همراهانش همواره مردم را با حكمت و اندرز نيكو، به سوى
پروردگار فرا مى خواندند. آنان با تمام وجود به اين آيه پايبند بودند:
ادع الى سبيل
ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى اءحسن .(127)
((زهير بن فين )) نيز مانند ديگر
لشكريان سپاه نور در روز عاشورا براى كوفيان ، آن سياه دلان غفلتزده ، سخنرانى
روشنگرانه اى ايراد كرد و آنان را به يارى امام حسين (عليه السلام) فراخواند و از
زشتى كارشان ، آگاه و از فرجام شوم آن بيم داد. لشكر دشمن او را دشنام دادند و
عبيدالله و پدرش را ستودند و زهير را تهديد نمودند. با اين همه ، زهير به سخنان خير
خواهانه و منطقى خود ادامه داد.
در اين ميان ، شمر تيرى به سوى او افكند و گستاخانه گفت : خدا خاموشت كند كه با
زياده گويى ات ما را خسته نمودى . زهير در پاسخ ، بدو گفت : روى سخنم با تو نيست .
به خدا سوگند، گمان ندارم كه تو دو آيه از كتاب خدا را به خوبى بدانى ؛
والله ما اءظنك
تحكم من كتاب الله آيتين .(128)
حضور ((نمادين قرآن )) در سخن زهير
روشن است . او شمر را از آن رو مخاطب خود نمى داند كه وى كمترين آشنايى و اعتقادى
به معارف بلند قرآن ندارد. آرى ، سخنان زهير كه الهام گرفته از آموزه هاى قرآن است
، براى افرادى مانند شمر سودمند نخواهد بود؛ چرا كه قرآن خود چنين فرموده است :
و ننزل من
القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا.(129)
حضور حافظان و قاريان قرآن
برخى از ياران امام حسين (عليه السلام) استادان تلاوت قرآن بودند و از آنان
با عنوان ((سيد القراء)) ياد مى شد.
حضور آنان در ارودگاه حسينى ، تجسم حضور نمادين قرآن را براى حاضران در پى داشت .
الف - برير بن خضير
((برير بن خضير)) يكى از قرآن دوستان
و قاريان نامدار حاضر در حماسه حسينى است . مرحوم سيد محسن امين (رحمه الله )
درباره او نوشته است :
برير بن خضير الهمدانى و كان زاهدا عابدا و كان اءقراء اءهل زمانه و كان يقال له
سيد القراء.(130)
بر جستگى وصف ياد شده در پاره اى از گزارشهاى ديگر نيز آشكار است . به اين گزارش
بنگريد: ((كعب بن جابر)) يكى از
لشكريان عمر سعد بود كه در شهادت برير، آن راد مرد دلير، نقش داشت . هنگامى كه پس
از پايان حادثه كربلا به منزل بر گشت ، زنش يا خواهرش به او چنين گفت : آيا بر ضد
فرزند گرانمايه فاطمه (عليها السلام ) شمشير كشيدى و سرور تلاوت كنندگان گوفه ،
((برير)) را به شهادت رساندى ؟ راستى
، جنايتى بزرگ كردى ! به خدا سوگند هرگز با تو سخن نخواهم گفت ؛
اءعنت على
((ابن فاطمه ! و قتلت سيد القراء!؟ لقد اءتيت عظيما من
الاءمر، والله لا اكلمك من راءسبى كلمه اءبدا.(131)
ب - حبيب بن مظاهر
((حبيب بن مظاهر))، يكى ديگر از چهره
هاى نامدار قرآنى كربلاست كه در حماسه حسينى ، تجسم بخش حضور نمادين قرآن است .
برخى منابع ، نام او را در فهرست كسانى نگاشته اند كه عارفانه به تدبر در قرآن
پرداخته و عاشقانه در يك شب ، قرائت آن را به پايان مى بردند:
و قال الحسين :
يرحمك الله يا حبيب لقد كنت تختم القرآن فى ليله واحده و اءنت فاضل .(132)
ج - آزاده اى بلند همت
در ميان فهرست شهيدان كربلا نام غلامى به چشم مى آيد كه ترك نژاد است . به گمان
مرحوم سماوى ، نام دقيق او ((واضح التركى ))
است و آزاد شده ((حرث مذحجى سلمانى ))
است .(133)
برخى منابع ، اين غلام غيور و آزاد مرد بلند همت را چنين وصف كرده اند:
غلام تركى كان للحسين (عليه السلام) و كان قارئا للقرآن
(134)
حضور اين افراد قرآن آشناى معاد باور، در كربلاست كه براى حاضران حماسه حسينى و
خوانندگان تاريخ ، تجسم نمادين قرآن را تداعى مى نمايد.
اكنون عنان قلم را به بيان استاد محقق و عالم ژرف نگر، شهيد مطهرى ، مى سپاريم و
تبيين زيبايش را از هنگام شهادت اين يار پاك باخته حسين بن على (عليه السلام) در
كربلا مى نگريم :
((كسانى كه اباعبدالله (عليه السلام)، خود را بر بالين آنان
رسانده است ، عده معدودى هستند. يكى از آنها غلام رومى است - ترك هم گفته اند -
وقتى از روى اسب افتاد، اباعبدالله (عليه السلام) (عليه السلام)، خودشان را بر
بالين او رساندند. اين جا ديگر منظره ، فوق العاده عجيب است . در حالى كه اين غلام
بيهوش بود و روى چشمهايش را خون گرفته بود، اباعبدالله (عليه السلام) سر او را روى
زانوى خودشان قرار دادند و بعد با دست خود خونها را از صورت و از جلوى چشمانش پاك
كردند. در اين بين بود كه غلام به حال آمد، نگاهى به اباعبدالله (عليه السلام) كرد
و تبسمى نمود.
اباعبدالله (عليه السلام) صورتشان را بر صورت اين غلام گذاشتند. اين ديگر منحصر به
همين غلام است و على اكبر؛ درباره كس ديگرى تاريخ ، چنين چيزى را ننوشته است ؛
و وضع خده على
خده ؛ صورت خود را بر صورت او گذاشت . او آن چنان خوشحال شد كه تبسم كرد.
سرش به دامن حسين بود كه جان آفرين تسليم كرد)).(135)
بخش دوم : تجلى قرآن در رفتار نقش آفرينان كربلا
فصل 1: ذكر و ياد خدا در اردوگاه حسينى
پيوند رزمندگان حماسه حسينى با قرآن تنها در حوزه گفتار آنان محدود نگشته
است ، بلكه قلمرو رفتار ايشان را نيز در بر مى گيرد. پيوند رفتار حاضران در اردوگاه
حسينى با قرآن ، زوايه ديگرى از بعد قرآنى حماسه عاشورا را رقم مى زند.
اهميت اين زاويه ، از بعد حماسه عاشورا از بخش پيشين افزونتر است ؛ چه در اين عرصه
، معارف بلند قرآنى به تجسم مى رسد و آموزه هاى ژرف آن به بار مى نشيند؛ به ديگر
سخن ، معارف قرآن ، سرچشمه اصلى رفتار اردوگاه حسينى - به ويژه امام حسين (عليه
السلام) - را نشان مى دهد، و در پرتو آشنايى با اين زاويه از بعد قرآنى كربلا مى
توان تا حد زيادى ، تحليل كامل و درستى از رفتار امام (عليه السلام) و يارانش را به
دست داد. همچنان كه از رهگذر آشنايى با اين بعد، آگاهى از تفسير آيات مرتبط با اين
حماسه ، آسان مى گردد؛ تفسيرى كه تنها به شرح و تبيين واژگانى آيات نپرداخته است ،
بلكه تجسم روشن و واضحى از آيات را پديدار مى سازد.
نمونه اى از باز گويى پيوند امام حسين (عليه السلام) و قرآن در سخنان سيد قطب بيان
شده است . و او در تفسير آيه
انا لننصر رسلنا
و الذين آمنوا فى الحياه الدنيا(136)،
در نهضت امام حسين (عليه السلام) نشان مى دهد و ياد آور مى شود:
هر چند ممكن است برخى چنين پندارد كه امام حسين (عليه السلام) و يارانش مغلوب جبهه
مقابل شدند، با تاءمل روشن مى شود كه ايشان به اهداف ناب خود دست يافتند و با
جانفشانى خود، دين را احيا كردند و روحى تازه در كالبد افسرده جامعه اسلامى دميدند.
اين همه ، رهاورد كوشش ايشان و نصرت الهى ؛ نصرتى كه در دنيا نصيب رسولان و مؤمنان
مى گردد.(137)
در حقيقت ، سيد قطب ، نهضت حسينى را مفسر و مبين آيه ياد شده معرفى مى كند. همچنين
اين پيوند از نگاه اقبال لاهورى نيز پوشيده نمانده است . او رفتار امام (عليه
السلام) را تفسير سيره انبيا و همسوى با آن ارزيابى نموده و آشنايى با برخى اسرار
قرآنى را با شناخت و تاءمل در نهضت حسينى ، امكان پذير دانسته است :
هر كه پيمان با هو المجود بست |
|
گردنش از بند هر معبود رست |
آن امام عاشقان ، پور بتول |
|
سرو آزادى ز بستان رسول |
سير ابراهيم و اسماعيل بود |
|
يعنى آن اجمال را تفصيل بود |
رمز قرآن از حسين اموختيم |
|
ز آتش او شعله ها اندوختيم . |
از آنچه گفته شد، روشن مى شود كه رفتار اردوگاه حسينى همسو با معارف قرآنى است ، تا
آن جا كه تاءمل در نهضت حسينى ، تفسير و تبيين آيات قرآن را به دنبال دارد و درنگ
در آيات ، آبشخور رفتار اين اردوگاه را مى نمايند. از اين رو، تحليل كامل رفتار
آنان به كمك قرآن ، ممكن است و در پرتو رفتار ايشان نمونه عينى و مصداقى آيات ،
هويدا مى گردد.
ذكر و ياد خدا در قرآن
((ذكر))، در لغت به معناى ياد
كردن و ياد آوردن است ، و در ادبيات دينى ، بيانگر ياد نمودن خداوند و صفات و
نعمتهاى الهى است . گسترده معناى قرآنى اين واژه تنها به ذكر زبانى محدود نمى شود،
بلكه ياد آورى قلبى و نيز ذكر پس از نسيان ، و ادامه و استمرار آن را شامل مى شود(138).
استاد جوادى آملى - حفظه الله و اءبقاه - در اين باره گفته اند:
((ذكر خدا امرى قلبى است و ذكر زبانى از آن جهت كه سبب به
وجود آمدن اين امر قلبى مى شود، ذكر شمرده شده است )).(139)
قرآن كريم ، ذكر را مايه آرامش قلب مى داند. آرامش بخشى ياد خداوند براى انسان ،
بدان جهت است كه از يك سو خداوند، آفريننده هستى و مدبر آن است و بازگشت تمام كارها
به سوى اوست ؛ هر آنچه بخواهد با حكمت و قدرت مطلقش ، انجام مى دهد و قدرتى بالاتر
از او وجود ندارد، و از سوى ديگر انسان در فراز و فرود زندگى ، حوداثى در پيش رو
دارد كه او نگران مى سازد و ناآگاهى از برخى امور و ناتوانى از انجام بعضى كارها
بدين نگرانى مى افزايد. او براى تدبير مناسب در برابر حوادث و امور ياد شده در
تكاپوى يافتن تكيه گاهى استوار است تا با تكيه بدان بر انبوه مشكلات چيره شود و در
اين ميدان ، گوى سعادت را بربايد. ياد خداوند كه آفريننده هستى و مدبر امور است ،
آرام بخش ترين ذكرها براى قلب نگران بشر خواهد بود.
علامه طباطبايى (رحمه الله )
اءلا بذكر الله
تطمئن القلوب
(140) چنين نگاشته است : اين عبارت از آيه ، تنبيهى است براى مردم
كه متوجه پروردگار خود بشوند و با ياد او دلهاى خود را آرامش بخشند؛ چون آدمى در
زندگى خود، هدفى جز رستگارى و رسيدن به سعادت و نعمت ندارد، و چه بسا برخورد
ناگهانى با شقاوت و نعمت است كه او را بيمناك مى سازد. اما تنها سببى كه سعادت ،
شقاوت ، نعمت و نقمت به دست آن است ، همان خداى سبحان مى باشد؛ چون بازگشت همه امور
به اوست و اوست كه فوق بندگان و قاهر بر آنان و فعال ما يشاء و ولى مؤمنان و
پناهندگان به اوست .
پس ياد او براى آن كه اسير حوادث است و همواره در جستجوى ركن و ثيقى است كه سعادت
او را ضمانت كند، مايه انبساط و آرامش است ، آن گونه كه نوشدارو، مايه راحتى و
آرامش مار گزيده ؛ چه همان طور كه مار گزيده به نوشدارو اعتماد مى كند و خود را به
آن مى رساند، و پس از استعمال آن ، لحظه به لحظه احساس نشاط، سلامتى و عافيت مى
كند، آدمى نيز از ياد خدا چنين احساسى را مى نمايد. بنابراين ، هر قلبى (به طورى كه
جمع محلى به الف و لام - القلوب - افاده مى كند) با ذكر خدا اطمينان مى يابد. اين
معنا حكمى است عمومى كه هيچ قلبى از آن مستثنا نيست ، مگر كه قلب آدمى ، به جايى
برسد كه بر اثر از دست دادن بصيرت و رشدش ، ديگر نتوان آن را قلب ناميد.(141)
با استناد به آنچه گذشت ، مى توان گفت ، ذكر و ياد خدا تاءمين كننده يكى از نيازهاى
اصيل و جدى بشر (يعنى آرامش ) مى باشد. شايد به همين جهت است كه در فرهنگ و همگان
بدان دعوت شده اند و انجام آن ، در زمان و مكان معين ، محصور نشده بلكه پرداختن به
هر مقدار از ذكر در هر زمانى مطلوب دانسته شده است .
خداوند به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور مى دهد تا او را بامداد
و شامگاه ياد آورد:
و اذكر ربك فى
نفسك تضرعا و خيفه و دون الجهر من القول بالعدو و الآصال
(142)، و نيز همه مومنان (نه گروهى ويژه ) را به ذكر فراوان خداوند
فرا مى خواند:
يا ايها الذين آمنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا(143)؛
در آيه ديگر مؤمنان چنين وصف شده اند كه ايستاده ، نشسته و در حالى كه آرميده اند،
خدا را ياد مى نمايد:
الذين يذكرون
الله قياما و قعدوا و على جنوبهم
(144).
هر چند ذكر خدا در هر حال و به مقدار، مطلوب است ، ضرورت تمسك به اين موهبت الهى در
برخى عرصه ها مانند هنگامه رويارويى با لشكر كفر و تباهى ، و زمان نبرد با دشمن ،
افزايش مى يابد؛ زيرا در اين عرصه هاست كه دشواريها و تلخيها بى پرده و نمايان رخ
مى نمايد و آرامش دل را بر هم مى زند و آن را به ميدان هجوم افكار و انديشه هاى نه
چندان خويشايند، بدل مى سازد.
خداوند متعال ، هنگامى كه حضرت موسى (عليه السلام) و برادرش را براى رويارويى با
فرعون به سوى او گسيل داشت ، از آنان خواست كه هيچ گاه در ذكر او كوتاهى و سستى به
خود راه ندهند:
اذهب اءنت و اءخوك بآياتى و لا تينا فى ذكرى ،(145)
و نيز در سوره انفال ، تمام مؤمنان را به هنگام رويارويى با دشمن ، به ذكر زياد
توصيه مى نمايد:
يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم فئه فاثبتوا و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون
(146)
چكيده سخن آن كه ، در معارف قرآنى ، ذكر الهى مايه آرامش قلب دانسته شده است و
پرداختن به آن سوى همگان و در هر زمان و مكان ، پسنديده است و توجه مضاعف به آن در
عرصه هاى حساس مانند نبرد با دشمن ، تاءكيد شده است .
ذكر و ياد خدا در كربلا
اكنون با توجه به آنچه گذشت ، و به هدف يافتن نمونه هاى عينى آيات ياد شده ،
نگاهى به كربلا مى اندازيم و جلوه هاى ذكر و آثار آن را بررسى مى كنيم ؛ چرا كه
كربلا، تنها، آوردگاه سپاه نور و ظلمت در نيم روز عاشوراى سال شصت و يك هجرى نيست ،
بلكه از يك سو، تجسم بخش آموزه هاى بلند اسلام و از سوى ديگر، رسوا كننده زشتيهاى
كفر، ظلمت ، نفاق و دنياپرستى است .(147)
به راستى آيا نمونه اى نمايانتر از حالات امام (عليه السلام) و يارانش براى نمايش
قدرت بى مانند ذكر الهى و آرامش بخشى آن مى توان يافت ؟ آرامشى كه با آن امام حسين
(عليه السلام) و يارانش در مقابل انبوه اندوه و ناملايمات ، چون كوه پايدار ماندند
و ترس و اضطراب در برابرشان به زانو در آمد. اين تعبير را كه يكى از راويان لشكر
دشمن بيان كرده است بنگريد: به خدا قسم هرگز كسى را نديده بودم كه سپاه دشمن را
احاطه كرده ، و فرزندان ، اهل بيت و اصحاب او كشته شده باشند، با اين حال ، قويدل
تر و نيرومندتر از حسين (عليه السلام) بوده باشد!
هر چه بر وى سخت گير گشتى نبرد |
|
رخ ز شوقش ، سرختر گشتى چو ورد |
آرى آرى ، عشق را اين است حال |
|
چون شود نزديك ، هنگام وصال |
با توجه به گستره وسيع معناى ذكر و فراوانى مصاديق آن را در كربلا، پرداختن به همه
آنها در اين مجال شدنى نيست و از اين ميان ، تنها به ذكر زبانى ، نيايش و اقامه
نماز، به عنوان سه مصداق از ذكر و ياد خدا در كربلا اشاره مى گردد تا در اين باره
نيز تجلى آيات قرآن كريم آشكار گردد.