تجلى قرآن در حماسه عاشورا

محسن نورايى

- ۴ -


پيوند معنا دارى كه ميان كلام امام حسين (عليه السلام) و آيات قرآن ، بر قرار است به ژرفايى و زيبايى هر چه بيشتر كلام انجاميده و پرتوى از نگرش ‍ توحيدى امام (عليه السلام) را باز تابانده است . بخش بخش كلام كوتاه امام حسين (عليه السلام) به آيه اى از قرآن و حقيقتى والا از معارف آن ، اشاره دارد. واژگان و معانى آيات قرآن چنان با كلام حضرت (عليه السلام) تنيده شده است كه جدا ساختن اين دو از هم دشوار مى نمايد. اشارات قرآنى كه در سخن حضرت (عليه السلام) جاى گرفته چنين است :
الف - عبارت نخست كلام : ((راستى گفتى ، به راستى همه كارها به دست خداست ))؛ صدقت ، لله الامر، اين فرمايش امام (عليه السلام) به آيه اى از سوره روم اشاره دارد كه چنين است : لله الامر من قبل و من بعد(86).
ب - عبارت دوم سخن ، به قدرت مطلق خداوند اشاره دارد و مى گويد: خدا هرچه بخواهد انجام مى دهد؛ و الله يفعل ما يشاء، ممكن است اشاره كلام به اين آيه باشد: و من يهن الله فما له من مكروم ان الله يفعل ما يشاء(87).
ج - بخش سوم فرمايش حضرت (عليه السلام) چنين بود: ((پروردگار هر روز در كارى است ))؛ و كل يوم ربنا فى شاءن ، اين سخن نيز اشاره به آيه اى از سوره رحمن دارد: يساءله من فى السماوات و الارض كل يوم هو فى شاءن (88).
د - قسمت پايانى سخن گهر بار امام (عليه السلام) كه تسليم و انقياد مطلق در برابر خواست الهى و شكر گزارى هميشگى امام را نشان مى دهد، چنين است : اگر تقدير خدا با خواست ما همساز باشد، خدا را بر نعمتهايش ‍ مى ستاييم و بر اين سپاس از او مدد مى جوييم و اگر مقدرات الهى با خواست آن كه حق مدار و پرهيزگار است همساز نباشد، نا خرسند نمى شود و از حدش در نمى گذرد؛ ان نزل القضاء بما نحب ، فنحمدالله على نعمائه و هو المستعان على اءداء الشكر، و ان حال القضاء دون الرجاء، فلم يعتد من كان الحق نيته و التقوى سريرته ، اين عبارت نيز به آياتى از سوره هود اشاره مى تواند داشته باشد؛ آياتى كه طبيعت انسان به هنگام برخوردارى از نعمت و فقدان آن را باز مى گويد كه اگر چيزى را از انسان باز گيرند، ناسپاسى در پيش مى گيرد، و اگر پس از دشوارى و سختى ، به نعمتى دست يابد شادمانه فخر مى فروشند: و لئن اءذقنا الانسان منا رحمه ثم نزعناها منه انه ليئوس كفور و لئن اءذقناه نعماء بعد ضراء مسته ليقو لن ذهب السيئات عنى انه لفرح فخور(89).
پس از دو آيه ياد شده ، خداوند از انسانهاى نيكوكار و شايسته اى ياد مى كند كه از اين ويژگى طبيعى رهيده اند و هنگام سختى ، نااميدانه ، كفر و ناسپاسى در پيش نمى گيرند و هنگام گشايش و آسايش نيز شاكرانه به سر مى برند. بخشش و پاداش بزرگ خداوند، نتيجه و بازتاب عقيده و عمل اين موحدان نيكو انديش پاكيزه كردار است كه در پايان آيه خاطرنشان شده است : الا الذين صبروا و عموا الصالحات اءولئك لهم مغفره و اءجر كبير(90).
د - دعوت آلوده اى به پاكيزگى ؛ مايه شگفتى !
ضرورت پرهيز از اختلاف و تفرقه افكنى در جامعه اسلامى ، و محكوميت هرگونه حركت مخالف با حكومت مركزى اموى ، از جمله تفكرات و سخنان مورد تاءكيد معارضان امام حسين (عليه السلام) در كربلا بود. بر اساس اين تفكر، شخصيتهايى مانند امام حسين (عليه السلام) و مسلم بن عقيل ، افرادى تفرقه اندازند كه بر امام مسلمانان خروج كرده بودند. از اين رو، برخورد و نبرد با امام حسين (عليه السلام) و يارانش ، امرى همسو با فرامين دين و خرد، و كارى بايسته به شمار مى آمد.
نمونه اى از اين تفكر را مى توان در ميان سخنان ((عبيدالله بن زياد)) يافت ؛ آن جا كه به ((مسلم بن عقيل )) گفت : هان اى فرزند عقيل ، كار مردم به خوبى تدبير مى شد و همه مردم با يكدگر همدل و يكپارچه بودند. تو به شهر آنان آمدى و بذر اختلاف ميانشان افكندى و جمعيتشان را پريشان كردى . اين چه كارى است كه از تو سرزد(91)؟ روز عاشورا نيز يكى از فرماندهان لشكر عمر سعد به نام ((عمر بن حجاج زبيدى ))، براى تهييج افراد تحت فرمانش ، چنين گفت : در كشتن آن كه از دين خارج شده و بر رهبر و امام مسلمانان شوريده است ، لحظه اى درنگ و ترديد ننماييد.
نمونه ديگر اين تفكر در مفاد نامه ((عمرو بن سعيد)) (كار گزار اموى شهر مكه ) نيز متبلور است . او در بخشى از نامه اش كه پس از خروج امام حسين (عليه السلام) از شهر مكه برايشان فرستاد، چنين آورده است : از خدا مى خواهم شما را از آنچه برايتان رنج آفرين باشد، منصرف كند و آنچه مايه رستگاريتان است ، رهنمون گردد. به من چنين گفته اند، تو آهنگ عراق دارى . خدا شما را از مخالفت با امت و تفرقه افكنى باز دارد؛ و انى اءعيذك باالله من الشقايق . امام حسين (عليه السلام) در پاسخ نگاشتند: هر كه مردم را به سوى خدا فراخواند و خود كار شايسته انجام دهد و نيز بگويد: من از مسلمانانم و فرمانبردار خدا، با پروردگار و رسولش مخالفت نكرده است ؛ لم يشاقق الله و رسوله من دعا الى الله عز و جل و قال اننى من المسلمين (92)س .
در اين آيه ، فراخوانى مردم به سوى خدا- در حالى كه فرد ايمان و عمل صالح داشته ، و مسلمانى پايبند باشد- برترين سخنها (اءحسن القول ) دانسته شده است . امام حسين (عليه السلام) در اين تعبير كوتاه و رسا، رفتارش را همسو و هماهنگ با راه خدا و رسولش ارزيابى نمودند.
آنچه گذشت ، در كنار موارد و قراين ديگر، اين گمان را قويتر مى كند كه منطق ياد شده ، فراتر از نظر شخصى برخى افراد، و بلكه تفكر ناروايى بوده است كه از سوى امويان ، طراحى و ترويج شده بود، و آنان براى توجيه كار ناروايشان به به اين منطق استناد كرده بودند.
انعكاس اين تفكر در پاسخ امام حسين (عليه السلام) به نامه معاويه نيز آشكار است . حضرت در اين نامه نگاشتند: گفته اى كه به جان و دين خويش ‍ و امت بينديش و از تفرقه افكنى بپرهيز و مردم را به فتنه باز مگردان . (هان اى معاويه ) من فتنه اى بزرگتر از ولايت تو بر اين مردم نمى شناسم (93).
امويان ، براى اين سخنشان كه هر حركت و قيام در برابر حاكم وقت ، خروج از دين و كارى نارواست ، دليلى ارائه نمى كردند؛ گويا آنان شرايطى را براى مشروعيت حكومت حاكمان ، ضرورى نمى دانستند و تحقق هيچ گونه شايستگى را در حاكم وقت ضرورى نمى ديدند، حتى اگر فردى مانند يزيد باشد!
آرى در معارف بلند قرآنى براى آنان كه از راه و روش پيامبر (صلى الله عليه وآله ) و نيز راه مومنان خداباور و درست كردار، روى برتابند، فرجامى ناخجسته ، و سرانجامى ناخوشايند، ترسيم شده است ؛ و من يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدى و يتبع غير سبيل المومنين نوله ما تولى و نصله جهنم و ساءت مصيرا(94).
با وجود اين ، كمترين هماهنگى و تشابه ميان اين جايگاه بلند و وضعيت موجود در آن روزگار وجود نداشت . شيوه حكومت و ماهيت كار طاغوتيان آن زمان ، با راه پسنديده خدا و پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) كاملا ناسازگار بود. آن حكومت چنان از سيره رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) و شيوه الهى دور افتاده بود كه كوشش براى يافتن تشابه ميان آن و سيره رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) كارى بس نابخردانه و بى نتيجه است .
تبليغ و گسترش تفكر يادشده ، سبب شد امام حسين (عليه السلام) از يك سو بر دورى انديشه و سيره خود از فساد و تفرقه افكنى تاءكيد نمايد و با استناد به برخى آيات ، معيار قرآنى انديشه و عملش را باز گويد؛ و از سوى ديگر، آلودگى و گمراهى امويان به همراهى با خود برانگيزاند كه جد بزرگوارش چنين فرمود: هر كه بر حاكم ستم پيشه نشورد، با او در جهنم همنشين خواهد بود(95).
اثر پذيرى كلام حاضران در كربلا از قرآن
الف - پرستش خدا بر اساس ((حرف ))
امام حسين (عليه السلام) در روز عاشورا چند سخنرانى براى لشكر عمر سعد ايراد نمود. شمر، ميان يكى از سخنرانيها - شايد هراسناك از تاءسير كلام منطقى و روشنگرانه امام (عليه السلام) - نعره اى كشيد و گفت : او خدا را تنها با حرف مى پرستد و نمى داند چه مى گويد؛ ((هو يعبد الله على حرف ان كان يدرى ما يقول )). سخن نادرست شمر كه از انديشه كوتاه او ريشه گرفته بود، در قالب تلميح ، به اين آيه اشاره دارد كه و من الناس من يعبد الله على حرف فان اءصابه خير اطماءن به و ان اءصابته فتنه انقلب على وجهه خسر الدنيا و الاخره ذلك هو الخسران المبين ا(96).
آيه يادشده ، بيانگر حال افراد سست عقيده اى است كه پرستش خدا و ايمان به او را، نه از سر اعتقاد، بلكه تنها به سبب همسويى با تاءمين تمايلات دنيايى خود بر گزيده اند و كمترين تعلق خاطرى به آن ندارند. كوچكترين آزمون و دشوارى ، انديشه آنان را بر هم مى ريزد و ساختمان نااستوار اعتقادشان را فرو مى كوبد. آنان در چنين هنگامى ، بى هيچ درنگ و ترديد، از دين روى برمى تابند و آن را از ياد مى برند. زيان در دنيا و خسران در آخرت ، بازتاب كار چنين افرادى است . شمر در سخنان نا درستش امام حسين (عليه السلام) را به گونه اى معرفى مى كند كه ديندارى آن حضرت ، حقيقى نيست و در موقعيتهاى دشوار از آن دست مى كشند و خدا را تنها در حال آسايش و رفاه مى پرستند!
هرچند نادرستى اين كلام گستاخانه ، بى نياز از تبيين است ، پاسخ استوار به آن را مى توان در كلام حبيب بن مظاهر يافت . او نيز با تكيه و اشاره به آيات ، در پاسخ بى شرمى شمر، چنين گفت : به خدا سوگند، هرگز خدا را نشناختى و با جان و دل به او ايمان نياوردى و او را بر ((هفتاد حرف )) پرستيده اى . آرى ، گواهى مى دهم كه تو سخنان حسين بن على (عليه السلام) را در نميابى و نمى فهمى كه او چه مى گويد؛ چرا اين گونه نباشد، در حالى كه خدا مهر بر قلب سياهت نهاده است ؛ و الله انى لاراك تعبد الله على سبعين حرفا، و اءنا اءشهد اءنك صادق ما تدرى ما يقول ، قد طبع الله على قلبك . امام حسين (عليه السلام) پس از گفتگوى حبيب و شمر به سخنرانى خود ادامه دادند(97).
بخش نخست كلام حبيب ، اين است كه شمر به درستى ، خدا را نشناخته است و هيچ گونه ، اعتقاد استوار و نيز پايبندى به آموزه هاى دين ندارد و خود از دنياپر ستانى است كه دين دارى راستين و حقيقى را در پيش نگرفته است ، و مصداق روشن آيه اى است كه خود به آن اشاره نمود.
حبيب در بخش دوم سخنش ، چنين بيان داشته است كه شمر از آن رو كه بر دلش مهر نهاده شده است ، كلام امام حسين (عليه السلام) را در نمى يابد؛ و اءنا اءشهد اءنك صادق ما تدرى ما يقول ، قد طبع الله على قلبك .
تصويرى كه حبيب از شخصيت شمر ترسيم مى كند، تصويرى است كه او كلام امام (عليه السلام) را در نمى يابد و هيچ گاه از روى اعتقاد، به دين و آموزه هاى آن باور نداشته و تمام وجودش غرق در تباهى و زيان است .
بخش پايانى سخنان كوتاه حبيب نيز به برخى آيات اشاره دارد و روح آن برگرفته از آموزه هاى ماندگار و انسان ساز قرآن است ؛ آياتى كه حال افراد گمراه و زيانكار را اين گونه وصف مى كند: برخى افراد به آن جهت كه ميان دنيا و آخرت ، زندگانى دنيايى را بر گزيده اند و دل و جان را يكسر در گرو آن داده اند، به ورطه گمراهى و كفر مى افتند و خدا نيز آنان را رهنمون نمى گردد و بر ديدگان و دل و گوش آنان مهر مى نهد و آنان در آخرت زيانكارند؛ ذلك باءنهم استحبوا الحياه الدنيا على الاخره و اءن الله لا يهدى القوم الكافرين اءولئك الذين طبع الله على قلوبهم و سمعهم و اءبصارهم و اءولئك هم الغافلون لا جرم اءنهم فى الاخره هم الخاسرون (98).
پيوند ميان اين دو آيه و كلام حبيب روشن است . محور مشترك دو آيه ، تاءكيد بر نقش تخريبى دنيا خواهى است . اين ويژگى ، سبب مى شود تا دنياگرايان از سخن الهى و حق ، بگريزند و فروغ ضعيفى از ايمان كه در اين افراد هست نيز، با آزمون و دشوارى ، به خاموشى گرايد. چنين افرادى در دنيا گمراه و ناشنواى حقيقت ، و در آخرت زيانكارند.
ب - كلامى استوار از خطا پيشه اى گمراه
همان طور كه ياد شده ، استناد به قرآن از سوى هر دو اردوگاه حاضر در كربلا گزارش شده است . يكى از اين موارد را مى توان در اشارات موجود در كلام ((نعمان بن بشير))، كار گزار اموى شهر كوفه ، يافت .
هنگامى كه مسلم بن عقيل ، آن سفير دلير و پاك نهاد سالار شهيدان (عليه السلام) به شهر كوفه وارد شد، ((نعمان بشير)) از سوى امويان به اداره امور مى پرداخت خبر رفت و آمد شيعيان به نزد مسلم و رواج كار او به گوش وى رسيد. او بر فراز منبر رفت و مردم از پراكنده نمودن جامعه بر حذر داشت و گفت : اى مردم ، من با كسى كه به پيكار با من بر نخيزد پيكار نخواهم كرد، اما اگر پيمان خود را با حاكمان جامعه ، زير پا نهيد و به مخلفت به حكومت بر خيزيد، در آن صورت به تندى با شما برخورد مى كنيم .
((عبد الله بن مسلم حزرمى ))، يكى از مهره هاى نظام حق ستيز اموى ، پس ‍ از سخنان والى كوفه ، بر سياست او ايراد گرفت و خورده گيرانه چنين گفت : آن چه را مى نگرى جز با خشونت و تندى سامان نخواهد پذيرفت و سياست تو با دشمنانت سياست ناتوان و پاى مال شده گان است . نعمان در پاسخ او گفت : اگر در فرمانبردارى خدا ناتوان باشم برايم دوست داشتنى تر از آن است كه در نافرمانى او و ستم به بندگانش ، از توانمندان و زورمندان باشم ؛ اءن اءكون من المستضعفين فى طاعه الله احب الى اءن اءكون من الاءعزين فى معصيه الله (99).
سخنان يادشده ، ريشه در معارف قرآنى دارد. در فرهنگ قرآن بر اين مطلب تاءكيد مى شود كه نيروى فرد توانمند، نبايد در خدمت باطل قرار گيرد و به كار نگرفتن قدرت براى تاءمين خواستها و اميال گناهكاران و سركشان ، شكر عملى نعمت توانايى و قدرت ، شمرده شده است .
نمونه اى از اين منطق در سخنان حضرت موسى (عليه السلام) آشكار است ؛ آن جا كه ايشان در برابر نعمتهاى الهى سپاسگزارانه گفت : خدايا به شكرانه نعمتهايى كه از آغاز تا كنون به من مرحمت كردى ، هرگز از مجرمان ، پشتيبانى نخواهم كرد و يار ستمكاران نخواهم بود، بلكه هميشه به يارى مظلومان و رنجديدگان خواهم شتافت ؛ قال رب بما اءنعمت على فلن اءكون ظهيرا للمجرمين (100).
سخن نعمان بن بشير، كلام استوارى است كه ممكن است به آيه يادشده ، اشاره داشته باشد. البته اين سخن ، هرگز به معناى ارايه چهره اى موجه از شخصيت نعمان نمى باشد؛ زيرا گزارشهاى تاريخى بر گمراهى او تاءكيد دارد و بيانگر آن است كه وى يكى از عناصر نقش آفرين در جريان كشته شدن عثمان بود، و در جنگ صفين همراه با معاويه در برابر حضرت على (عليه السلام) جنگيد. حكمرانى كوفه ، حمص و قضاوت در دمشق ، مناصب ديگرى است كه در حكومت اموى ، عهده دار بود. او پس از مرگ يزيد، با عبدالله بن زبير بيعت نمود(101). آنچه در اين باره بيان شده است ، تنها باز خوانى و تحليل ويژه يك گزارش در تاريخ كربلاست .
ج - چراغ درخشان هدايت
((برير بن خضير))، از قاريان نامدارى بود كه در اردوگاه حسينى حضور داشت . او متاءثر از فرامين قرآنى و سيره حسينى بر روشنگرى و موعظه دشمن تاءكيد داشت . از اين رو، در روز عاشورا از امام حسين (عليه السلام) اجازه خواست تا با دشمنان سخن بگويد(102).
امام (عليه السلام) به او اجازه داد و او نيز به سوى دشمن رفت و سخن كوتاه و گويايش را چنين آغاز نمود: هان اى مردم ، به راستى خداى بلندمرتبه محمد را به حق برانگيخت تا مژده رسان و بيم دهنده باشد، و به اذن او، فراخواننده به سوى خدا، و چراغى تابناك باشد؛ ان الله عز و جل بعث محمدا بالحق بشيرا و نذيرا و داعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا. آن گاه در ادامه به آنان گفت : حسين فرزند رسول خداست . به چه دليل آب را بر او بسته ايد و ميان فرات و او حائل شده ايد؟ با پاسخ ناروايى كه برخى افراد لشكر مخالف ، به كلام استوار برير دادند، سخنرانى او به صورت گفتگو و مجادله ، ادامه يافت (103).
سخن برير كه به ((سيد القراء)) شهره بود، به اين دو آيه از سوره احزاب اشاره و تمليح دارد: يا اءيها النبى انا اءرسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا داعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا(104). اين آيات ، بيانگر جايگاه و برخى ويژگيهاى پيامبر (صلى الله عليه و آله )است . قرآن ، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را فراخواننده به سوى خدا و چراغ تابناك و پرفروغ هدايت مى داند. برير نيز هوشمندانه با تكيه بر اين بيان قرآنى و يادآورى نسبت به ميان امام حسين (عليه السلام) و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به روشنگرى پرداخت و اميدوار بود كه دشمنان ، والايى و ارجمندى جايگاه و شخصيت امام (عليه السلام) را دريابند و رفتارى شايسته با ايشان كه فرزند پيامبر (صلى الله عليه و آله )و خود چراغ هدايت است ، در پيش گيرند.
د - راه رشد و سرافرازى
امام (عليه السلام) در پاين نامه به صران بصره ، مرقوم فرمودند: هان اى مردم ، سخنان خير خواهانه مرا بشنويد و ديد گاهم را به كار بنديد، تا شما را به سرافرازى و نيك بختى رهبرى كنم ؛ تسمعوا قولى و تطيعوا اءمرى اءهدكم سبيل الرشاد(105) تعبيرى كه در پايان نامه امام آمده است به آيه اى از سوره غافر اشاره دارد. مومن آل فرعون به مردم چنين گفت : از من پيروى نماييد كه شما را به راه راست رهنمون گردم ؛ و قال الذى آمن يا قوم اتبعون اءهدكم سبيل الرشاد(106) در اين آيه ، نهفته است : نكته نخست ، هدايتگرى سيره مومن آل فرعون براى ديگران است ؛ زيرا پيروى از او پيروى از راه حضرت موسى (عليه السلام) است كه فرستاده خدا و مصداق صراط مستقيم است .
نكته ديگر، طعن زدن به سخن نادرست فرعون است كه در آيات پيشين ، اشاره شده بود. فرعون مى گفت : و ما اءهديكم الا سبيل الرشاد. سخن مومن آل فرعون ، خط بطلانى بر ادعاى نادرست فرعون بود.
امام حسين (عليه السلام) نيز سران بصره و ديگران را به پيروى از خود را راه هدايت دانست ؛ چرا اين گونه نباشد كه او فرزند رسول خدا و سيره او هماهنگ با سيره نبوى است . از سوى ديگر، اين جمله ، پرده از سخنان مزورانه يزيديان بر مى داشت ؛ همانان كه در تبليغات مسموم ، كار خويش را مطابق با آموزه هاى هدايتگر دين معرفى مى كردند، و سيره حسينى را خروج از دين مى دانستند!
نتيجه گيرى
قرآن از آغاز نزول ، به سبب بلندى معنا و رسايى آوا، تاءثير عميقى بر اسلوب بيانى عرب زبانان نهاد، به گونه اى كه الفتى شيرين با ادبيات قرآن برقرار كردند. نمونه اى از اثرپذيرى از قرآن را در دهه ششم تاريخ اسلام و در حماسه عاشورا مى بينيم . هرچند ويژگى ياد شده ، با كميتى بيشتر و كيفتى برتر، در كلام حسين ابن على (عليه السلام) و يارانش رخ نموده است ، معارضان امام (عليه السلام) نيز ميان سخنانشان ، با اهداف مختلف ، از آيات بهره مى گرفتند. اين همه ،بر ضرورت تاءمل و درنگ افزونتر در رفتارشناسى معارضان سالار شهيدان (عليه السلام) تاءكيد مى نمايد.
فصل 3 : تفسير قرآن در حماسه حسينى
دانش تفسير از رشته هاى مهم علوم اسلامى است كه در آن با تكيه بر ابزار و شيوه هاى گوناگون ، مراد آيات ، تبيين مى شود. ميان روشهاى تفسير، ((تفسير قرآن به قرآن )) از بهترين شيوه هايى دانسته شده است كه در آن ، هر آيه با تدبير در ساير آيات و بهره گيرى از آنها تفسير مى شود.
بر اساس نتيجه پژوهشها، به كارگيرى اين روش پيشينه اى دراز دارد و از شيوه هاى تفسيرى اهل بيت (عليه السلام) محسوب مى گردد.
امام حسين (عليه السلام) نيز همانند ديگر معصومان (عليه السلام) كه آگاهان به قرآنند، از اين روش استفاده نموده و به تبيين مراد آيات پرداخته است . نمونه اى را در پاسخ امام (عليه السلام) به مردم بصره مى يابيم ؛ آن جا كه برخى از بصريان از محضرشان خواستند تا معناى ((صمد)) را بيان نمايد، امام (عليه السلام) در پاسخ نگاشتند: خداى سبحان ((صمد)) را در كتابش تفسير نموده است (107)....
افزون بر روايات تفسيرى كه از امام حسين (عليه السلام) گزارش شده است ،(108) در حماسه حسينى نيز نمونه اى از تفسير امام (عليه السلام ) و به كارگيرى شيوه تفسير قرآن به قرآن را مى توان ديد. زمانى كه امام حسين (عليه السلام) به منزلگاه ((ثعلبيه )) رسيدند، فردى به نام ((بشر بن غالب )) به محضر ايشان رسيد و گفت : اى فرزند رسول گرامى ، مرا از اين سخن خدا آگاه ساز كه فرموده است : يوم تدعوا كل اناس ‍ بامهم .(109)
امام (عليه السلام) در پاسخى كوتاه و جامع ، چنين فرمود: پيشوايان دو گونه اند: پيشوايى كه ديگران را به هدايت فرا مى خواند و گروهى از او مى پذيرند؛ و يا پيشوايى كه مردم را به گمراهى دعوت مى كند و عده اى دعوت او را اجابت مى نمايد. آنان در بهشت و اينان در دوزخند، چنان كه خداوند مى فرمايد: فريق فى الجنه و فريق فى السعير(110).(111)
امام با تكيه بر آيه اى از سوره شورى به تبيين و تفسير آيه مذكور كه در سوره اسراء است ، پرداختند. جز آنچه ياد شد، دسترسى به نمونه ديگرى از تفسير قرآن از سوى امام حسين (عليه السلام) در حادثه كربلا ممكن نشد، اما نبايد از ياد برد كه تمام رفتار و گفتار آن امام براساس معارف بلند قرآن مى باشد و گفتار و رفتار ايشان تفسير عملى اين كتاب آسمانى است .
فصل 4: حضور نمادين قرآن در حماسه حسينى
يكى از گونه هاى تجلى قرآن در حماسه حسينى ، ((حضور نمادين )) آن در كربلاست . واژه ((نماد)) و مشتقات آن در حوزه دانشها و فنون مختلف ، به معانى گوناگون به كار گرفته مى شود. اصطلاح ، ((حضور نمادين )) در نوشتار حاضر به مواردى از رويدادهاى حادثه كربلا اشاره دارد كه در آن ، قرآن - بدون مد نظر بودن آيه و يا پيام ويژه اى از آن - چونان امرى محترم و مقدس ، مطرح مى باشد.
در اين مورد آشنايى با قرآن ، انس با قرآن ، تلاوت قرآن ، حفظ قرآن و ديگر امور مرتبط با آن ، همگى ، امور محترم و ارزشمند شمرده مى شود و هر گونه رفتار و گفتار كه با وجه تقدس قرآن هماهنگ نباشد، مردود است .
اين دسته از رويدادها را مى توان در دو بخش ارايه نمود: در بخش نخست ، حضور نمادين قرآن در گفتار و رفتار امام حسين (عليه السلام) باز خوانى مى شود؛ و در دومين بخش ، حضور نمادين قرآن در گفتار و رفتار ياران امام (عليه السلام) كه پاكبازانى دلير و شايستگانى بى مانند بودند، گزارش ‍ مى گردد.
حضور نمادين قرآن و امام حسين (عليه السلام)
همان گونه كه پيشتر ياد شد، در متون گزارش شده از حماسه عاشورا، موارد فراوانى از حضور نمادين قرآن و امام حسين (عليه السلام) ديده مى شود. اين گزارشها به لحاظ زمانى ، حوادث پيش از رسيدن كاروان حسينى به كربلا، و بعد از آن در بر مى گيرد. به همين جهت و نيز ضرورت نظام مند نمودن موارد گزارش شده ، مطالب بخش نخست در دو قسمت ارايه مى گردد.
حضور نمادين قرآن و امام حسين (عليه السلام) پيش از رسيدن به كربلا
الف - قرائت قرآن
يكى از افرادى كه در مسير مكه به كربلا امام حسين (عليه السلام) را ملاقات نموده ، ديدارش را چنين گزارش كرده است : خيمه هايى ديدم كه در بيابان برپا شده بود. پرسيدم صاحب اين خيمه هاكيست ؟ گفتند: اين خيمه ها از آن حسين (عليه السلام) است . نزدش رفتم . مردى را ديدم كه قرآن مى خواند و اشك بر گونه هاو محاسنش سرازير بود؛ فاذا شيخ يقراء القرآن ، قال : و الدموع تسيل على خديه و لحيته . گفتم : اى فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدايت ! چه شد كه در اين ديار كه كسى در آن نيست ، اقامت گزيديد؟ گفت : اين ، نامه هايى است كه كوفيان به من نگاشتند و من آنان را جز كشنده خويش نمى بينيم ! پس از دست يازبدن به قتل من است كه پاس مقدسات الهى و حرمتهاى آن شكسته مى شود(112).
امام حسين (عليه السلام) در برخى نامه ها بر جايگاه والا و نقش اساسى قرآن در حاكميت جامعه اسلامى اشاره كرده ، و فردى را شايسته امامت دانسته اند كه اساس حكومت و مديريتش بر معارف و آموزه هاى بلند قرآنى ، استوار باشد.