د - تمايز پاكيزگان و آلودگان
((ضحاك ابن عبدالله مشرقى ))، چنين
گزارش نموده است : امام (عليه السلام) و يارانش تمام شب عاشورا را بيدار بودند؛ گاه
نماز مى گزاردند و گاه دست نياز به آستان آن بى نياز دراز مى كردند و آمرزش مى
طلبيدند؛ لختى دعا مى خواندند و ساعتى ، جبين بندگى بر آستان الهى مى نهادند و زارى
مى كردند. گروهى از سواران دشمن كه مراقبمان بودند از نزديكمان گذشتند. امام حسين
(عليه السلام) نيز اين آيه را تلاوت فرمودند:
و لا يحسبن
الذين كفروا اءنما نملى لهم خير لانفسهم انما نملى لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب
مهين # ما كان الله ليذر المومنين على ما اءنتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب
(54).
يكى از سپاهيان دشمن اين آيات را از زبان امام (عليه السلام) شنيد و گفت : به خداى
كعبه سوگند، همانا ما پاكيزگانيم كه از شما جدا شده ايم . من (ضحاك ابن عبدالله )،
او را شناختم و به برير گفتم : او را مى شناسى ؟ گفت : نه . گفتم : نامش ابو حرب ،
عبدالله بن شهر است . او مسخره گو، دلقك ، بسيار جسور و بى باك است . برير او را
ندا داد و گفت : هان اى بد كار! آيا خداى يكتا تو را در زمره پاكيزگان قرار داده
است
(55)؟
تلاوت اين دو آيه از سوى امام حسين (عليه السلام) نيز نمونه ديگرى از به كارگيرى
آيات در قالب جرى و تطبيق مى باشد. از رهگذر اين تطبيق ، دو اوردوگاه به نيكى از هم
باز شناخته شدند و ترديد اندك برخى افراد در شناخت حقايق ، زدوده شد. نيز فلسفه اين
نبرد نمايان گشت ؛ نبردى كه با آن ، شايستگان از غيرشان جدا مى گردند و پاكيزگان از
آلودگان متمايز مى شوند.
براى روشنتر شدن وجه تطبيق ، نخست مفاد اين آيات مرور مى گردد. خطاب دو آيه ياد شده
، متوجه كافران و مؤمنانى است كه در زمان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى
زيستند و بيانگر سنت آزمون الهى است كه فرارويشان قرار دارد. نيز هشدار مى دهد كه ،
انسانهاى گمراه و كفر پيشگان ، از وضع موجود و فرصت و امكاناتى كه يافته اند شادمان
نباشند؛ زيرا وضعيت موجود به نفعشان نيست و اين موقعيت ، تنها فرصتى است كه مايه
افزونى گناهشان مى شود. آيه دوم نيز يادآور مى گردد كه سنت ابتلاء درباره مؤمنان
نيز جارى است تا بدين وسيله سره از ناسره جدا، و خالص از ناخالص متمايز گردد.
مرحوم طالاقانى (رحمت الله ) در تفسير اين آيات نگاشته است : ((سنت
خدا اين نيست كه مومنان را به همان حال و وضعى كه دارند، ثابت واگذارد. گرفتارى و
مصائب بايد پيش آيد، تا آلودگان به كفر و جاهليت و جواذب آن ، از پيشروان پاكيزه
شده و تكامل يافته ، جدا و مشخص شوند. نه املاى كافران در پايان به خير آنان ، و نه
گرفتارى مومنان به زيان اينان است ؛ هر دو بر طبق حكمت و سنت سنيه الهى مى باشد، كه
در باطن آفرينش جهان و حيات انسان جريان دارد و تا به غايت نرسد و از پرده بيرون
نيايد، كسى آگاهى همه جانبه از آن ندارد(56))).
امام حسين (عليه السلام) با تلاوت اين آيات ، جايگاه دو لشكر را به نيكى نمايانده
است ؛ سپاهيان خويش را به سان مومنان و ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
دانسته است ، و لشكر دشمن را در اردوگاه كفر پيشگان و مخالفان پيامبر (صلى الله
عليه و آله و سلم ) ارزيابى مى نمايد، و حادثه كربلا را ابزارى براى تمايز هر چه
افزونتر بين آلودگان و پاكيزگان مى داند؛ زيرا سنت مستمر الهى تمايز بين اين دو
گروه با شيوه هايى مانند ابتلاء و آزمون مى باشد. نكته نهفته ديگر در اين جرى و
تطبيق ، هشدار و زنهارى است كه متوجه افراد هر دو اردوگاه است . هشدار براى لشكريان
مقابل تا مپندارند، موقعيت موجودشان ارمغان الهى است و برايشان نيك فرجامى را به
دنبال خواهد داشت ، بلكه رفتار نادرست آنان سبب شده است تا خدا آنان را به حال خود
وانهد و حليمانه امكاناتى در اختيارشان گذارد تا افسار گسيخته و با سر كشى و طغيان
به سوى نگون بختى پيش روند(57).
نيز زنهارى است براى ياران و همراهان ، تا آگاهى يابند كه پشت سر نهادن آزمونهاى
دشوارى مانند عاشورا براى تمايز ميان پاكيزگان و ناپاكان ، ضرورى و از سنتهاى
تغييرناپذير الهى است و تحمل دشوارى آن ، نتايج شيرينى را به دنبال خواهد داشت .
مرحوم نراقى (رحمت الله ) چه دقيق و نكو سروده است :
مؤمن و كافر به هم آميختند |
|
كفر و دين با يكديگر آويختند. |
نور ظلمت گشت با هم ممتزج |
|
با ملك ، اهريمن آمد مزدوج . |
اى زمين كربلا، غماز شو |
|
كفر و دين از يكديگر ممتاز شو! |
هان و هان اى دين ، برون آ از غلاف |
|
هين بده با كفر در ميدان مصاف ! |
همانندى ياران امام حسين (عليه
السلام) با ياران رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
الف - حرمت عهد و پيمان
يكى از سخنرانيهاى مشهور امام حسين (عليه السلام) خطبه اى است كه در برابر حر و
يارانش ايراد نمودند. سالار شهيدان (عليه السلام) در اين سخنرانى كوتاه ، به سه
نكته اساسى و محورى اشاره كردند.
نخستين نكته ، وظيفه مردم در برابر حاكمان جور است كه به فرموده پيامبر گرامى (صلى
الله عليه و آله و سلم )، اگر مردم ، حاكم جائر را ببينند و بر او نشورند، همنشين
آن ظالمان ستم پيشه خواهند بود.
نكته دوم ، تبيين شايستگى خود براى رهبرى جامعه و يادآورى اين مطلب است كه ايشان ،
الگويى برتر براى ديگران مى باشند.
محور سوم خطبه ، ياد آورى عهد و پيمان كوفيان با ايشان بود كه با انبوه نامه هايشان
ابراز نموده بودند. امام حسين (عليه السلام) فرمودند: مضمون نامه هايتان اين بود كه
با من بيعت كرديد و پيمان بستيد تا مرا در مقابل دشمن تنها نگذاريد، و دست از يارى
ام بر نداريد. اينك اگر بر پيمان خود وفادار بمانيد، به سعادت و ارزش انسانى خود
دست يافته ايد، و اگر پيمان خود را بگسليد، به خدا سوگند، اين كار شما تازگى ندارد؛
شما با پدرم ، برادرم و پسرعمويم ، مسلم ، نيز چنين رفتارى كرديد. هان ! به هوش
باشيد، هر كه پيمان شكند، به زيان خود شكسته است ، و خدا و دين او از يارى شما بى
نياز است ؛
فحظكم اخطاءتم و نصيبكم ضيعتم ومن نكث فانما ينكث على نفسه وسغنى الله عنكم
(58).
بخش پايانى سخن حضرت (عليه السلام) اشاره به اين آيه دارد:
ان الذين
يبايعونك انما يبايعون الله يد الله فوق اءيديهم فمن نكث فانما ينكث على نفسه و من
اءوفى بما عاهد عليه الله فسيوتيه اءجرا عضيما(59).
پيش از تبيين تشابه ميان مفاد آيه و مصداقى كه بر آن تطبيق شد، لازم است فضاى نزول
آيه ياد شود.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) همراه گروهى از مسلمانان به قصد انجام
عمره از شهر مدينه خارج شد. در نزديكى مكه ، مشركان تصميم گرفتند كه از ورودشان به
مكه جلوگيرى كنند. پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم ) و يارانش در سرزمين
حديبيه توقف فرمودند. فرستادگانى ميان ايشان و قريش رد و بدل شد تابه گونه شايسته
اى كار پايان پذيرد كه البته چنين شد و صلح معروف حديبيه همان جا شكل گرفت .
در اين ميان ، يك بار عثمان از طرف پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ماءمور شد
تا به مكيان بگويد كه ايشان به قصد جنگ نيامده است ، و قصدش تنها زيارت خانه خداست
، ولى مشركان او را توقيف كردند، و اين كار سبب شد تا مسلمانان پندارند، عثمان به
قتل رسيده است ، كه اگر چنين بود، اين واقعه خود نوعى اعلان جنگ به شمار مى آمد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: از اين جا حركت نمى كنيم تا با اين قوم
پيكار كنيم ، و براى تاءكيد بر اين امر مهم ، از مردم دعوت كرد تا با او تجديد بيعت
كنند. مسلمانان نيز گرد آمدند و با حضرتش بيعت كردند تا هرگز پشت به ميدان نكنند و
تا آن جا كه در توان دارند، در ستيز با دشمن بكوشند.
در آيه ياد شده ، بيعت با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) همانند بيعت با
خدا، و شكستن بيعت با ايشان نيز پيمان شكنى با خدا دانسته شده است . به همين جهت در
صورت پيمان شكنى آنان ، كسى جز پيمان شكنى زيان نمى بيند، همچنان كه اگر به پيمانش
پايبند باشد و بدان وفا كند، كسى جز خودش از آن سود نمى برد، و اين همه از آن روست
كه خدا بى نياز مى باشد(60).
تشابهى كه ميان آيه و شرايط پيش روى امام (عليه السلام)، وجود دارد، تاءمل برانگيز
است ؛ گويا حسين بن على (عليه السلام) با تلاوت اين آيه ، كوفيان را پيامبر گونه
چنين ندا داده اند كه به بيعتى كه با من بستيد پايبند باشيد؛ زيرا عهد با من ،
مانند ميثاق با خداست ، همان گونه كه پيمان با رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم ) چنين بود. نيز بدانيد فراخوانى شما، نه به هدف نجات خود است بلكه ، سود و
زيان اين كار به خودتان باز مى گردد و خدا از ياريتان بى نياز است .
ب - يارانى استوار و وفادار
امام حسين (عليه السلام) ميان راه مكه به كربلا در منطقه اى به نام
((عذيب الهجانات )) با چهار تن سواره روبه رو شدند.
آنان با راهنمايى طرماح بن عدى از سوى كوفه مى آمدند. حر بن يزيد رياحى كه با لشكرش
به موازات كاروان حسينى حركت مى كرد، خواست تا از پيوستن آن چهار تن به لشكر حضرت
(عليه السلام) عهدى را كه ميانشان بود يادآور شد و او را به پايبندى به آن ،
فراخواند. حر نيز از دستگيرى آنان دست كشيد. پس از اين امام حسين (عليه السلام) از
آن چهار تن خواست تا از اخبار مردم و شهر كوفه گزارش دهند.
يكى از آنان به نام مجمع بن عبدالله ، چنين گفت : واقعيت اين است كه به سردمداران
شهر كوفه ، رشوه هاى هنگفت پرداخته شده است تا بدين وسيله دلشان به سوى حكومت برده
شود، و در لشكر بيداد جايشان دهند. دريغا كه آن فرومايگان بر ضد شمايند و به دشمن
پيوستند. توده مردم نيز، هر چند قلبشان با شماست ، فردا با شمشيرهايشان بر عليه شما
كشيده خواهد شد!
امام (عليه السلام) از پيك دليرش ، قيس بن مسهر صيداوى پرسيد. گفتند سر كرده
نظاميان اموى ، وى را بازداشت كرد و از او خواست تا بر فراز قصر رود و بر پدر
والامقامت زبان به ناسزا بگشايد، اما آن رادمرد بر شما و پدر بزرگوارت درود فرستاد
و بر عبيدالله بن زياد و پدرش لعنت ، و مردم را از آمدن شما آگاه كرد و آنان را به
ياريتان فراخواند(61).
پس از آن به دستور ابن زياد، سرقيس را با بى رحمى و شقاوت جدا كردند و او را از
فراز بام به زير افكنند(62).
پس از شنيدن اين خبر، اشك از ديدگان حضرت روان شد و اين آيه را تلاوت فرمودند:
من المؤمنين
رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا
تبديلا(63).
آيه ، وصف حال مؤمنانى است كه با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيمان
بستند كه هيچ گاه در هنگامه نبرد نگريزند. برخى از آنان به مرگ طبيعى از دنيا رفتند
و برخى ديگر در راه خدا به شهادت رسيدند، و بقيه آنان نيز بى آن كه از ميثاقشان با
خدا و رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) دست شويند، همچنان منتظر ماندند. بسيارى
از منابع شيعه و سنى يادآور شدند كه ، اين آيه درباره حضرت على (عليه السلام) و
جمعى از اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شده است
(64).
شيخ طوسى (رحمت الله ) ذيل تفسير آيه ياد شده ، نگاشته است : چنين روايت شده ، كه
آيه ، درباره حمزه بن عبدالمطلب و جعفربن ابى طالب و حضرت على (عليه السلام) نازل
شده است . اين عبارت آيه :
فمنهم من قضى
نحبه درباره حمزه و جعفر، و عبارت بعدى :
و منهم من ينتظر
درباره حضرت على (عليه السلام) است
(65).
پيشينه استفاده از اين آيه در قالب جرى و تطبيق به صدر اسلام برمى گردد. در برخى از
منابع آمده است ، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين آيه را بالاى مزار شهداى
احد تلاوت فرمودند(66).
در برخى گزارشهاى ديگر نيز آورده اند، ابو سعيد خدرى اين آيه را بالاى قبر حمزه ،
تلاوت مى كرد(67).
امام (عليه السلام) هنگام وداع با تك تك ياران نيك سيرت و نيكو سريرتش نيز اين
آيه را تلاوت مى فرمودند. خوارزمى در اين باره نگاشته است :
ياءتى الحسين
الرجل ، فيقول : السلام عليك يا ابن رسول الله فيجيبه الحسين : و عليك السلام و نحن
خلفك ، و يقراء:فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا، ثم يحمل
فيقتل ! هكذا استمر القتال حتى قتلوا عن آخرهم
(68).
نيز امام حسين (عليه السلام) هنگام شنيدن خبر شهادت قيس ، اين آيه را تلاوت نمودند.
همچنين در واپسين لحظات حيات مسلم بن عوسجه بر بالين او حاضر شدند و اين گونه
فرمودند: ((رحمك الله يا مسلم ))(69)
وسپس اين آيه :
فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و مابدلواتبديلا را تلاوت نمودند(70).
وجه تطبيق آيه بر ياران حضرت (عليه السلام) آشكار و بى نياز از استدلال و استناد
فراوان است . آن راد مردان استوار، چنان جوانمردانه بر عهدشان پاى فشردند كه امام
حسين (عليه السلام) در شب به يادماندنى عاشورا در وصفشان اين گونه فرمود: همانا من
يارانى باوفاتر و برتر از يارانم نمى شناسم .
فانى لا اءعلم
اءصحابا اءولى (اءوفى )(71)
و لا خيرا من اءصحابى
(72).
نتيجه گيرى
الف - استفاده ضابطه مند از قاعده ((جرى و تطبيق
))، زمينه مناسب را براى بهره جويى از معارف قرآن در همه
زمانها فراهم مى آورد.
ب - از رهگذر به كارگيرى اين قاعده ، هماهنگى و يگانگى سيره امام حسين (عليه
السلام) با سيره انبيا اثبات ميگردد. اين نكته نيز ثابت مى شود كه حركت سالار
شهيدان (عليه السلام) در راستاى حركت انبياى الهى و استمرار آن است كه همچنان ادامه
خواهد يافت ، همان گونه كه امام حسين (عليه السلام ) در آ مقطع زمانى ، آن را عينيت
بخشيدند.
ج - با استفاده از اين قاعده ، ريشه قرآنى برخى معارف و باورهاى دينى نمايان مى
شود؛ معارفى كه در زيارت وارث و مانند آن اريه شده ، و امام حسين (عليه السلام)
وارث انبيا معرفى گشته است .
د - به كارگيرى اين قاعده در حادثه عاشورا سبب شد تا امكان شناخت افراد دو اردوگاه
، براى حاضران در حادثه عاشورا فراهم آيد و آنان بتوانند از ماهيت حوادث فرارويشان
آگاه گردند. نيز آيندگان بتوانند به خوبى اين حماسه را بشناسند و ابعاد مختلف آن را
تحليل نمايند؛ زيرا بيشتر اين موارد، ناظر به سيره انبياست و سيره انبيا نيز تا حد
زيادى براى مسلمانان آشكار است و حقانيت سيره انبيا و نادرستى افكار و رفتار
معارضان ايشان ، براى مسلمانان هويد است .
فصل 2: اثر پذيرى واژگانى از قرآن
پيشتر به بررسى تجلى قرآن در گفتار و سخنان نقش آفرينان كربلا پرداختيم .
بازگويى نظام مند اين موارد، نيازمند بهره جويى از عناوين و اصطلاحات تخصصى ، چون
قاعده ((جرى تطبيق )) بود، اما
بازگويى تمام موارد در قالب اين اصطلاح ناشدنى مى نمود. از اين رو، ارايه مطالب با
تكيه بر عناوين ديگر، ضرورى به نظر رسيد.
تاءمل آغازين در اين باره ، بر مناسب بودن بهره جويى از اصطلاحات رايج در دانش
بلاغت مانند اقتباس ، تضمين ، تلميح ، تاءكيد مى نمود، اما درنگ افزونتر سبب شد تا
عنوانى عام به كار گرفته شود؛ چه هماهنگى محتواى برخى گزارشها با تعريف دقيق عناوين
ياد شده ، دشوار بود، و نيز پرداختن به نكات تخصصى ادبى بيرون از هدف اين نوشتار
است و مجالى ديگر مى طلبد. اين همه ، سبب شد تا عنوان ((اثر
پذيرى واژگانى از قرآن )) براى اين فصل ، برگزيده شود.
مواردى كه ذيل اين عنوان فراهم آمده ، گوناگون است . در برخى از آنها عبارت قرآنى ،
بى هيچ دگرگونى يا با تغييرى اندك - كه گاه از آن گريزى نيست - در ساختار كلام راه
يافته است . در پاره اى از موارد نيز، مفاد آيات ، دستمايه اصلى كلام بوده ، و روح
آموزه هاى قرآنى در آن دميده شده است . در اين موارد، سخن چنان پرداخته شده است كه
پيوند آن با قرآن از رهگذر به كارگيرى واژگان يا مفاهيم متاءثر از قرآن ، بسيار
آشكار و در پاره اى از موارد با اندك تاءملى ، روشن مى گردد.
اثر پذيرى كلام امام حسين (عليه
السلام) از قرآن
الف - يارى گرفتن از گمراهان ، هرگز!
امام حسين (عليه السلام) در ميان راه مكه و كربلا، پيكى به سوى خيمه
((عبيدالله بن حر جعفى )) فرستاد تا او را به يارى
فراخواند. عبيدالله بن حر در پاسخ گفت : اى فرزند رسول خدا، اگر يارى ات نمايم ،
نخستين كسى خواهم بود كه پيش رويت كشته مى شود. اما اسبم را به شما تقديم مى كنم .
سوگند به خدا با اين اسب تيزتك ، به هرآنچه دنبالش كرده ام ، دست يافته ام و از
دسترس هر آن كه آهنگم نموده است ، گريخته ام . امام حسين (عليه السلام) از او روى
برگرداند و فرمود: ما را به تو و اسب نيازى نيست و در ادامه آيه اى از سوره كهف را
تلاوت فرمود: لا
حاجه لنا فيك و لا فى فرسك ، و ما كنت متخذ المضلين عضدا(73).
بخش پايانى امام حسين (عليه السلام)، به اين آيه اشاره دارد:
ما اءشهد تهم
خلق السماوات و الارض و لا خلق اءنفسهم و ما كنت متخذ المضلين عضدا(74).
مفاد آيه ، بيانگر سنت خداست كه او هرگز گمراهان را به يارى خود بر نمى گزيند(75).
به نظر مى رسد كه امام حسين (عليه السلام) در اين سخن از پدر بزرگوارش اميرالمومنين
(عليه السلام) پيروى نموده است ؛ همو كه پس از بيعت عمومى مردم با ايشان ، از پذيرش
پيشنهاد مشروط معاويه سرباز زد؛ زيرا معاويه گفته بود: اگر على (عليه السلام) منصب
پيشينم را كه عثمان به من داد، ابقا نمايد با او بيعت مى كنم . حضرت على (عليه
السلام) پس از رد پيشنهاد او، در پاسخ فردى كه نزدشان براى پذيرش شرط معاويه ميانجى
گرى مى نمود، اين آيه را تلاوت فرمود:
و ما كنت متخذ
المضلين عضدا(76).
ب - الگويى چونان پيامبر
يكى از خطبه هاى معروف امام حسين (عليه السلام)، سخنرانى ايشان در برابر لشكر
((حر)) است . امام (عليه السلام) اين
خطبه را پس از ستايش خداوند بزرگ و نقل كلام گهر بار جد گرامى اش ، چنين آغاز مى
نمايد: هان اى مردم ، همانا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر كه
حاكم ستم پيشه اى را ببيند كه عهد و قوانين الهى را زير پاى نهاده است و با سنت و
شيوه رسولش مخالفت ورزد... و بر عليه چنين حاكمى - با گفتار و رفتارش - نشورد، چنين
فردى در دوزخ ، همنشين آن ظالمان ستم پيشه خواهد بود. آن گاه امام ، ستم پيشگى بنى
اميه و شايستگى خويش براى رهبرى امت اسلامى را ياد آور شد و در ادامه فرمود: من
حسين ، فرزند دختر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و فرزند على ام و اكنون در
كنارتان و با شمايم . شخصيت و رفتارم برايتان الگو و اسوه اى شايسته است ؛
فاءنا الحسين بن
على فاطمه بنت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) نفسى مع اءنفسكم و اءهلى مع
اءهليكم ، فلكم فى اءسوه
(77).
بخش پايانى سخن ارزشمند امام حسين (عليه السلام) اقتباسى شايسته و دقيق از آيه سوره
احزاب است : لقد
كان لكم فى رسول الله اءسوه حسنه .(78)
افزون بر اين ، در موارد ديگر نيز سخنان سالار شهيدان (عليه السلام) بر ضرورت پيروى
همگان از سيره نبوى تاءكيد مى ورزد. براى نمونه ، حضرت در گفتگو با خواهر ارجمندشان
فرمودند: هان خواهر ارجمندم ! پدرم امير مومنان از من بهتر، و برادرم امام حسن
(عليه السلام) از من شايسته تر بود. رفتار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
براى ما و ايشان و هر موحد يكتا پرست ، اسوه و الگوى هميشگى است ؛
اءبى خير منى ،
و اءمى خير منى ، ولى و لهم و لكل مسلم برسول الله اءسوه
(79).
بر اساس معارف بلند قرآن كريم ، صالحانى مانند حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) با
آن پيشنه درخشان در مبارزات توحيدى و ديگر ابعاد الهى ، و نيز مؤمنان استوار و
پايدارى كه راهى كوى اويند، شايسته پيروى و تاءسى اند و همگان به الگوگيرى از آن
بزرگواران فراخوانده شده اند. در سوره ممتحنه اين مطلب اين چنين باز گو شده است :
قد كنت لكم اسوه
حسنه فى ابراهيم و الذين معه
(80)؛
لقد كان لكم
فيهم اسوه حسنه
(81)
امام حسين (عليه السلام) كه سالك استوار اين مسير، و از آموزه هاى وحيانى آگاه و به
سيره نبوى پايبند است ، سخن خود را با نقل كلام گهربار رسول اكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم )، آن اسوه ماندگار و برتر، آغاز و تفصيل آن را براى ديگران بازگو نمود.
امام (عليه السلام) آنان را به تحقيق اين فرامين بلند فراخواند و با به كارگيرى
تعبيرى مانند
فلكم فى اءسوه كه بر گرفته از قرآن است ، ايشان را به سرمشق گيرى از خود
دعوت كرد.
آيا به راستى ، در آن روزگار، فردى جز حسين بن على (عليه السلام) تجسم بخش شخصيت
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نبود و آيا سزاوار نبود كه همان به
ايشان اقتدا نمايند؟ توجه به آن چه ياد شد، ظرافت و دقت به كارگيرى اين آيه در
سخنان حضرت (عليه السلام) را روشنتر مى سازد.
ج - قهرمان قلمرو توحيد
((توحيد))، به معناى يكتا شمردن و
يگانه دانستن خدا، و اصل اساسى در عقايد و معارف اسلام شمرده مى شود. توحيد، در جات
و مراتبى دارد و تا انسان همه مراحل آن را طى نكند، موحد كامل و واقعى ، شمرده نمى
شود.
در بينش توحيدى آنجا كه سخن از ((توحيد افعالى
))(82)
است ، بر اين نكته تاءكيد مى شود، كه جهان با تمام سنن و نظامهاى حاكم بر آن ، فعل
خداست و همان گونه كه موجودات ، همگى نيازمند اويند (و خدا قيوم است )، در مقام
تاثير و عليتشان نيز استقلال ندارند. پس همان گونه كه خدا در ذات شريك ندارد، در
فاعليت نيز مستقل و يگانه است و در انجام كارهايش نيازمند غير نيسنت ؛ هر كس هر چه
دارد از خدا و در حيطه قدرت ، سلطنت و مالكيت حقيقى و تكوينى اوست .
نتيجه مهمى كه از اين تفكر به دست مى آيد، آن است كه هيچ كس و هيچ چيز جز خداى
متعال سزاوار پرستش نيست و همه كارها به دست اوست . بنابراين تمام اعتماد و توكل
شخص بر خدا خواهد بود و از كسى هراس نخواهد داشت . چنى انسانى تحت ولايت الهى
قرار مى گيرد و از آرامش روحى بى نظيير برخوردار خواهد شد.
استاد درباره نگاه توحيدى امام حسيت (عليه السلام) در كربلا نگاشته است :
((شايد براى نشان دادند جنبه تويد حادثه كربلا همان دو جمله
ابا عبدالله در خطبه اى كه در مكه ايراد كردند، كافى باشد. سخنش اين بود:
رضى الله والله
رضانا اءهل البيت ؛ ما آنچا را مى پسنديم كه خدا براى ما پسنديده است ... در
آخرين جمله هاى ابا عبدالله هم انعكاس همين مفاهيم را مى بينيم ... ابا عبدالله
سوار بر اسب بودند و خيلى خسته و جراحات زياد برداشته بودند و تقريبا تواناييهايشان
رو به پايان بود. تيرى مى آيد و بر سينه حضرت مى نشيند و ابا عبدالله از روى اسب به
زمين مى افتد و در همان حال ، مى فرمايد: ((رضا بقضائك و
تسليما لاءمرك لا معبود سواك يا غياث المستغيثين . نيز شما ببينيد در شب عاشورا چه
مى گذرد. ببينيد كه در جنبه هاى توحيدى و عبوديت ، مطلب چقدر اوج مى گيرد!))(83).
افزون بر آنچه ياد شد، برخى سخنان ديگر از امام حسين (عليه السلام)، آن آموزگار
بزرگ مكتب توحيد، در دست است كه با اشاره و تلميح به آيات قرآن ، اين انديشه برتر
توحيدى را باز مى تاباند. اكنون نمونه اى از آن در پى مى آيد.
هنگامى كه امام حسين (عليه السلام) شهر مكه را ترك نمودند و به سوى كوفه رهسپار
بودند، فرزدق ،(84)
شاعر نامدار، را ديدند و از او اخبار كوفه را پرسيدند. فرزدق گفت : از فردى پرسيدى
كه به روند امور نيك آگاه است . واقعيت اين است كه قلب مردم عراق با توست ، اما
شمشيرشان به زيان تو و به سود بنى اميه ، برهنه شده است . قضا از آسمان فرود مى آيد
و خدا هر چه بخواهد انجام مى دهد. پروردگار هروز در كارى است . اگر تقدير او با
خواست ما همساز باشد، خدا را بر نعمتهايش مى ستاييم و بر اين سپاس از او مدد مى
جوييم ، و اگر مقدرات با خواست آن كه حق مدار است و پرهيز گار، همساز نباشد، نا
خرسند نمى شود و از حدش در نمى گذرد؛
صدقت ، لله
الامر، و الله يفعل ما يشاء، و كل يوم ربنا فى شاءن ، ان نزل القضاءبما نحب ، فنهمد
الله على نعمائه و هو المستعان على اءداء الشكر، و ان حال القضاء دون الرجاء، فلم
يعتد من كان الحق نيته و التقوى سريرته
(85).