تجلى قرآن در حماسه عاشورا

محسن نورايى

- ۲ -


انعكاس اين پيام در نامه ابن عباس به يزيد، نيز به روشنى ديده مى شود؛ نامه اى كه پس از شهادت امام حسين (عليه السلام) به او نگاشته است . در آن روزگار، جز يزيد، ((عبد الله بن زبير)) نيز داعيه حكومت داشت . او به دست يابى جايگاه رهبرى امت اسلام اميدوار بود، از اين رو مردم را به بعيت و همكارى با خود فرا مى خواند. ابن عباس رحمته الله از پذيرش ‍ دعوت عبدالله بن زبير سر باز زد و به او جواب مثبت نداد. از سوى ديگر يزيد، كار ابن عباس را نوعى همكارى و هماهنگى با خود پنداشت و در نامه اى به او، به دليل امتناع از بيعت با ابن زبير، تشكر كرد و به او وعده هايى داد.
ابن عباس در پاسخ به يزيد، بى پرده ، نا هماهنگى خود با ابن زبير و نيز نا درستى پندار يزيد را به او گوشزد نمود. ابن عباس در بخشى از اين نامه كه به رنج نامه ، همانند است : فلست بناس اطرادك الحسين بن على (عليه السلام) من حرم رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) الى حرم الله و دسك اليه الرجال تغتاله فاءشخصته من حرم الله الى الكوفه ، فخرج منها خائفا يترقب (21)؛
هيچ گاه خاطره كارى كه با حسين بن على (عليه السلام) انجام دادى از انديشه ام زدوده نمى شود؛ او را از حرم پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به سوى حرم خدا راندى و در آن ديار امن دسيسه ترور او را با دستان ناپاك گماشتگانت پى گرفتى ، و بدين گونه ، او را از جوار كعبه (اين حريم امن الهى ) به سوى كوفه دور نمودى . او نيز در حالى كه خائف بود از شهر مكه بيرون رفت .
جملات هر چند كوتاه ابن عباس ، به ويژه تعبير پايانى آن : فخرج منها خائفا يترقب ، پژواك همان پيامى است كه در سروش الهى امام (عليه السلام ) باز گو شده است (22).
ب - خداوند، تنها تكيه گاه !
امام حسين (عليه السلام) در يكى از خطبه هاى روز عاشورا، كوفيان را به انديشيدن در كارى كه در پيش گرفته اند، فراخواند تا متذكر شوند كه ايشان از چه جايگاهى برخوردارند. آيا آن حضرت ، با آن همه والايى و ارجمندى شخصيت ، سزاوار چنين بى حرمتى است ؛ مگرنه اين است كه او فرزند پيامبرشان و سرور جوانان بهشت است ؟ امام (عليه السلام) در ادامه سخن ، برخى از سپاهيان عمر سعد را ندا داد و فرمود: اى شبث بن ربعى ، قيس بن اشعث و زيدبن حارث ! آيا شما برايم نامه ننوشتيد و سخت خواهان ورودم به كوفه نبوديد؟ گفتند: نه ! ما هرگز چنين نامه اى ننگاشتيم . امام (عليه السلام) فرمود: سبحان الله ! به خدا سوگند شما چنين كرديد. اگر ورودم به كوفه برايتان ناخوشايند است ، حاضرم به مكانى ديگر بروم . قيس بن اشعث گفت : آيا به حكم عمو زادگانت گردن نمى نهى و حكمشان را نمى پذيرى ؟ آنان هرگز با تو رفتار ناپسند نمى كنند! امام (عليه السلام) پس از پاسخ دادن به او، اين آيه را تلاوت نمودند: وانى عذت بربى و ربكم اءن ترجمون (23)
آيه اى كه حضرت در فرجام سخن ، بدان استناد نموده اند، بيانگر سخنان حضرت موسى (عليه السلام) با قوم فرعون است ؛ سخنانى كه در آن رسالت الهى خويش را ياد نمود و آمادگى و پايدارى خويش را برابر ناگوارترين رخدادها بيان داشت : اءن اءدوا الى عباد الله انى لكم رسول اءمين# و اءن لا تعلوا على الله انى آتيكم بسلطان مبين # و انى عذت بربى و ربكم اءن ترجمون (24).
شرايط فراروى امام (عليه السلام) همانند اوضاع حضرت موسى (عليه السلام) بود. حضرت موسى (عليه السلام) خواستار هدايت مردم بود و از هيچ گونه ناملايمى و حتى آسيبى مانند سنگسار شدن ، پروا نداشت . او بر خداى بزرگ و توانا توكل نموده بود. امام (عليه السلام) نيز مانند حضرت موسى (عليه السلام)، آن فرستاده بزرگ خداوند، انجام رسالت الهى خود و راهنمايى مردم را سرلوحه كار خويش داشت و نزد مردم حاضر شد، هر چند مردم كوفه كه تا ديروز سخت خواهان حضور امام (عليه السلام) در ميانشان بودند، اكنون به آسانى پيمان خود را شكستند و حتى گستاخانه و جاهلانه ، ايشان را به پذيرش فرعون زمانه فرا خواندند! سالار شهيدان (عليه السلام ) در چنين موقعيتى با توكل بر خدا از هيچ تهديدى نهراسيد و موسى وار بر انجام رسالت الهى پاى فشرد تا آن را به فرجام رساند.
درنگ در تفسير آيه و توجه به برخى گزارشهاى تاريخى ، وجه تطبيق آيه را نمايانتر مى كند. علامه طباطبايى (عليه السلام) در ذيل آيه ، آورده است : ظاهرا اين عبارت از آيه و انى عذت بربى و ربكم اءن ترجمون به تاءمينى اشاره دارد كه پروردگار به موسى (عليه السلام) داده بود؛ چون خداوند قبل از آن كه موسى (عليه السلام) به سوى فرعونيان روانه شود، به او و هارون فرمود: نترسيد كه من با شمايم ، و هر چه شما بشنويد و ببينيد، مى بينم . به ديگر سخن ، خداوند او را مطمئن كرده بود(25).
برخى حوادث شبهاى پايانى توقف امام (عليه السلام) در مدينه چنين است : امام (عليه السلام)؛ در كنار مرقد نورانى پيامبر (عليه السلام) حضور يافت ، و پس از نماز گزاردن ، دست به نيايش بر آورد و از خدا خواست تا آنچه موجب رضاى اوست ، برايش هموار گردد. سپس سر بر خاك نهاد و لختى به خواب رفت . در آن حال ، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و گروهى از فرشتگان را ديد كه نزدش آمدند. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با او سخن گفت و او را از حوادث آگاه ساخت ، و به او وعده پاداش ‍ الهى داد(26).
بدين سان ، حوادث آن شب براى امام (عليه السلام) مانند آياتى است كه حمايت الهى براى حضرت موسى (عليه السلام) را باز گو مى كند و در مصاف با دشمن و طاغوت زمان به او دلگرمى و آرامش مى بخشد. شايد امام (عليه السلام) پس از اين رؤ ياى صادق و يا مكاشفه ، استوارتر از گذشته به انجام رسالت الهى اش مصمم گرديد و بى هيچ بيمى از پيمان شكنى كوفيان و نبرد با يزيديان ، همچون موسى ، انجام رسالت آسمانى اش را پى گرفت .
ج - پروا از خشم الهى
مواردى از سخنان امام حسين (عليه السلام) كه جرى تطبق در آن ، ناظر به سيره حضرت موسى (عليه السلام) بوده ، ياد شد. افزون بر اين موارد، گاه امام حسين (عليه السلام) ياران و همراهان حكومت اموى را همچون مسيحيان و يهوديان گمراه ارزيابى مى كند و آنان را از خشم الهى بيم مى دهد.
نمونه اى از اين موارد، ضمن محاجه امام حسين (عليه السلام) با لشكريان اموى در روز عاشورا ديده مى شود. امام (عليه السلام) در حالى كه بر شمشير تكيه زده بود، برخاست و با صداى رسا فرمود: شما را به خدا! آيا مرا مى شناسيد؟ گفتند: آرى ، تو پسر رسول خدا و سبط اويى . سپس امام (عليه السلام) در ادامه نسبت خود با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و حضرت على (عليه السلام) و نيز حضرت فاطمه (عليه السلام) را ياد نمود. آنان نيز به درستى سخنان امام (عليه السلام) اقرار، و آگاهيشان را به اين نسبتها تاءييد نمودند.
آن گاه امام حسين (عليه السلام) فرمود: با اين كه از نسبت من با اين بزرگوران ، آگاهيد چگونه خونم را حلال مى شماريد؟ اين همه را نيك مى دانيم اما باز از تو دست بر نمى داريم ! امام حسين (عليه السلام) در پاسخشان فرمود: خشم خدا هنگامى بر يهود سخت گشت كه گفتند: عزير پسر خداست ؛ و خشم خدا بر مسيحيان ، هنگامى بر افروخت كه گفتند: مسيح پسر خداست ؛ و خشم خدا بر مجوسان زمانى فزونى گرفت كه به جاى خدا آتش را پرستيدند؛ و خشم خدا بر هر امتى وقتى سخت شد كه پيامبرشان را كشتند و اينك خشم خدا بر اين گروه از مردان ، كه مى خواهند پسر پيامبرشان را بكشند، شدت يافته است ؛ اشتد غضب الله على اليهودحين قالو: عزير بن الله ، و اشتد غضب الله على النصارى حين قالوا: المسيح بن الله ، و اشتد غضب الله على المجوس حين عبدوا النار من دون الله ، و اشتد غضب الله على قوم قتلوا نبيهم ، و اشتد غضب الله على هذه العصابه الذين يريدون قتل ابن نبيهم (27).
امام (عليه السلام) در اين سخنان ، با اشاره به بعضى آيات سوره توبه ، لشكريان اموى را به سان يهوديان و مسيحيان ، افرادى گمراه ارزيابى نموده است ، و به آنان هشدار مى دهد كه مانند آنان دچار خشم و غضب خدا خواهند شد؛ چه اينان از آن رو كه نسبت به پيامبران و رهبران دينى خود رفتارى درست در پيش نگرفتند، به خشم الهى گرفتار آمدند، و امويان نيز كه رفتارى ناپسند در برابر فرزند پيامبرشان در پيش گرفته اند و اكنون آهنگ كشتن او را دارند، به قهر الهى دچار خواهند شد.
سوره توبه وصف برخى يهوديان و مسيحيان را چنين باز گو نموده است : و قالت اليهود عزير ابن الله و قالت النصارى المسيح ابن الله ذلك قولهم باءفواههم يضاهوون قول الذين كفروا من قبل قاتلهم الله (28).
استاد جوادى آملى - حفظه الله و اءبقاه - در اين باره آورده اند: ((امام حسين (عليه السلام)، عمر سعد و سپاهيانش را همتاى يهوديان ، ترسايان و مجوسيان شايسته شديدترين كيفر الهى دانستند؛ زيرا آنان مى خواستند چراغ امامت را خاموش كنند و بساط دين را از اساس برچينند؛ يعنى همان طورى كه در جهت مثبت ، ولايت اولياى الهى ، حصن حصين امت است ؛ ((ولايه على بن اءبى طالب حصنى )) و در ظل توحيد كه حصن حصين با لذات است واقع مى باشد، در جهت منفى نيز انكار آن و قيام براى از بين بردن آن ، شبيه انكار توحيد، و قيام براى اثبات تثنيه يهود يا تثليث ترسايان و يا پرستش گبريان كهن است )).(29)
د - زنهار ز رهبران گمراه
برخى گزارشها بيانگر به كارگيرى قاعده جرى تطبيق از سوى ياران امام حسين (عليه السلام) است . يكى از اين موارد، در گفتگوى ((ابو شعثاء))(30) و فرستاده ((عبيدالله بن زياد))، گزارش شده است .
دو لشكر امام حسين (عليه السلام) و حر، كه به موازات هم حركت مى كردند، به نينوا رسيدند و در آنجا فرود آمدند. در اين هنگام ، پيك عبيدالله بن زياد به نزديكى دو لشكر آمد و تنها به حر سلام داد و نامه عبيدالله را بدو رساند. پس از آن كه حر، نامه را خواند، مشخص شد كه عبيدالله فرمان داده است تا امام حسيتن (عليه السلام) را متوقف نمايند.
يكى از ياران امام (عليه السلام) به نام ((ابوشعثاء)) نگاهى به فرستاده عبيدالله نمود و گفت : براى كار زشتى آمدى ! پيك گفت : به چه كار زشت دست يازيدم ؟ آيا جز اطاعت پيشواى خود و وفادارى بيعت و پيمانم كارى ديگر كردم ؟
ابوشعثاء گفت : واقعيت اين چنين نيست كه بر زبان راندى ! امر پروردگارت را سرپيچى نمودى و از پيشواى گمراهت فرمان بردى و ننگ اين جهان و آتش سوزان سراى ديگر را به جان و دل خريدى . هان آگاه باش كه خدا در قرآن چنين فرموده است : وجعلناهم اءئمه يدعون الى النار و يوم القيامه لا ينصرون (31).امام تو مصداق روشن اين آيه است .
آيه اى كه اين يار قرآن آشناى امام (عليه السلام) در پايان سخنش تلاوت كرد، بيانگر بخشى از داستان حضرت موسى (عليه السلام) است ؛ آن جا كه به سلامت از دريا گذشتند و فرعون و اطرافيانش در آب غرق شدند. فرعون رهبر و امام گمراهى بود كه ديگران را به گمراهى مى خواند.
خدا در اين آيات ، انسان را به انديشيدن در فرجام كار بدان فرا خوانده است و ياد آور مى شود كه برخى گمراهان ، پيشواى ديگرانند و آنان را به دوزخ فرا مى خوانند: فاءخذناه و جنوده فنبذناهم فى اليم فانظر كيف كان عاقبه الظالمين # و جعلناهم اءئمه يدعون الى النار و يوم القيامه لا ينصرون (32).
آشنايى با نگرش قرآن درباره انواع رهبران بشرى ، شايستگى تطبيق ابوشعثاء را آشكار مى نمايد. در فرهنگ قرآن دو گونه امام و رهبر وجود دارند: نخست امامى كه در مسير هدايت ، و پيشواى راست كرداران است ، چنان كه در اين آيه ياد شده است ؛ و جعلناهم اءئمه يهدون باءمرنا و اءوحينا اليهم فعل الخيرات (33). ديگرى ، رهبر و امامى كه در مسير گمراهى است و ديگران را به كارهاى ناشايست فرا مى خواند؛ كارهاى ناشايستى كه فرجام آن تباهى در دنيا و آتش دردناك دوزخ در سراى ديگر است ؛ و جعلناهم اءئمه يدعون الى النار(34).
قرآن كريم ، افزون بر اين ، از حقيقت ديگرى نيز پرده برمى دارد، و آن اين كه در سراى ديگر نيز هر گروهى ، دنباله روى امام خود خواهند بود و همراه آنان فراخوانده خواهند شد: يوم ندعوا كل اءناس بامامهم (35).
در نگاه قرآنى ابوشعثاء افرادى مانند عبيدالله بن زياد و اربابانش ، فرعون گونه ، امامان گمراهى اند و اطاعت از آنان ، نه پايبندى اخلاقى به عهد و پيمان ، بلكه گام نهادن در مسير نگون بختى و سقوط است . از اين رو، ايستادگى بر پيمان و وفاى عهد با چنين افرادى ، سزاوار نيست .
گفتنى است كه در سخنان گهربار پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيدايش ائمه كفر و گمراهى در امت اسلامى خاطرنشان شده است و ايشان بيزارى خود را از آنها اعلان نموده اند(36).
برخى مفسران معاصر نيز با درنگ در مفاد گفته اند: آنچه در آيه آمده است ، محدود به روزگار حضرت موسى (عليه السلام) و فرعون نيست ، بلكه همواره خط حق و باطل در بستر زمان ، امتداد داشته است ؛ مسير حق در رسالت انبيا و ائمه هدى رخ نموده است ، و خط باطل در حكومت طاغوتيان و ستم پيشگان تجسم يافته است . ستم و استكبارى كه اكنون بر جهان سايه افكنده ، ادامه خط باطل است و كوشش عالمان ربانى ، استمرار خط انبياست . گويا تعبير ((فانظر)) كه در آيه آمده ، تك تك ما مسلمانان راخطاب نموده اند تا نيك بنگريم كه اينگ در كدامين مسير و خط گام بر مى داريم (37).
جرى و تطبيق ناظر به سيره رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )
همان گونه كه گذشت ، جرى و تطبيق به كار گرفته شده در سخنان امام حسين (عليه السلام) ناظر به سيره انبياست . سيره انبيا نيز محتوايى يگانه دارد كه در بستر زمان يافته ، و از سوى پيامبر هر عصرى ، تاءكيد شده است .
كاملترين نمونه و برترين مصداق سيره انبيا در رفتار پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) تجسم يافته است . از اين رو سيره حسينى كه استمرار بخش سيره پيامبران الهى است ، بيش از همه ناظر به سيره قرآنى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى باشد. امام حسين (عليه السلام ) در وصيت نامه خود كه به برادرش محمد بن حنيفه سپرد، يگانگى سيره خود با سيره جد گرامى و پدر بزرگوارش را يادآور شده و نگاشته اند: سيره من همان سيره جدم و سيره پدر بزرگوارم مى باشد؛ و اءسير بسيره جدى و اءبى على بن اءبى طالب (38).
استاد جوادى آملى - حفظه الله و اءبقاه - در تبيين سيره حسينى ، چنين نگاشته است : ((سخن رسمى سالار شهيدان (عليه السلام) اين بود: مى خواهم سيره جد و پدرم را ادامه دهم و سيره پدرايشان ، حضرت على (عليه السلام) همان سيره جد او رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود؛ چون آن ذوات مقدس يك نورند و سيره جد او طبق سخن خداى سبحان در قرآن ، نورانى كردن مردم است : كتاب اءنزلناه اليك لتخرج الناس ‍ من اظلمات الى النور باذن ربهم (39). بر اين اساس ، اگر خداوند فرمود، ما انبيا را اعزام كرديم تا مردم به قسط و عدل قيام كنند؛ ليقوم الناس ‍ بالقسط(40)، در صدد بيان هدف متوسط رسالت است ، نه هدف نهايى آن ؛ زيرا هدف نهايى رسالت ، نورانى شدن جامعه است و به يقين ، جامعه نورانى عملكردش بر پايه قسط و عدل است . پس هدف نهايى نبوت و سيره پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نورانى شدن جامعه و خروج آن از تيرگى و تباهى است ، چنان كه نورانى كردن جامعه ، سيره انبياى گذشته نيز بوده است (41))).
افزون بر آنچه با تكيه بر آيات قرآن درباره همسانى سيره امام حسين (عليه السلام) و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آل و سلم ) ياد شد، در سخنان ارزشمند رسول اكرم (صلى الله عليه وآل و سلم ) نيز بر اين هماهنگى تاءكيد شده است ، چنان كه ايشان مى فرمايند: حسين منى و انا من حسين (42). پيوندى كه در كلام نبوى ، ميان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و امام حسين (عليه السلام) استوار شده است ، فراتر از تبيين نسبت نسبى است ؛ بلكه بيانگر ارتباطى است كه همسانى شخصيت الهى اين بزرگواران را نتيجه مى دهد، و اين خود نشان از يگانگى در سيره و روش ‍ زندگى ايشان دارد.
استاد معرفت - حفظه الله و اءبقاه - در اين باره آورده اند: ((اين جمله ، نمى خواهد يك مطلب عادى را بيان نمايد؛ چون همه مى دانند كه امام حسين (عليه السلام) نوه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . هر چند اين تعابير در صحبتهاى افراد نسبت به فرزندانش مخصوصا فرزندان خردسال بيان مى شود. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مقام رسالت و به عنوان پيامبر، نمى خواهد يك مطلب عادى را بيان بفرمايد، بلكه امر عميق ترى است ... پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با توجه به جنبه شخصيت معنوى اش كه حامل پيام سعادت آفرين براى بشريت است ، وقتى مى فرمايد: ((حسين از من است ))، يعنى حسين (عليه السلام) عصاره و چكيده رسالت من است . پيام من در شخصيت جامع حسين ، تبلور و تسخيص عينى پيدا مى كند(43))).
سخنان امام (عليه السلام) را درباره سيره رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى توان در دو بخش ارايه كرد:
الف - مواردى كه جرى و تطبيق به كار گرفته شده در آن ، بيانگر همانندى امام حسين با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است .
ب - مواردى كه جرى و تطبيق به كار گرفته شده در آن ، گوياى همانندى ياران امام حسين (عليه السلام) با ياران رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى باشد.
همانندى امام حسين (عليه السلام) با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
الف - از تبار ابراهيم (عليه السلام)
يكى از موفقيتهاى نظام تبليغاتى معاويه ، ناآگاه نگه داشتن مردم از جايگاه معنوى شخصيتهايى مانند امام حسين (عليه السلام) بود. برخى سخنان امام حسين (عليه السلام) كه در آن بر انتساب به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و نيز جايگاه معنوى آن تاءكيد شده ، براى زدودن بى اطلاعى مردمى است كه آماج هجوم گسترده تبليغاتى معاويه قرار گرفته بودند، و از جايگاه والاى ايشان در بى خبرى به سر مى برند.
در روز عاشورا محمد پسر اشعث بن قيس كندى ، كه از لشكريان عمر سعد بود، پيش تاخت و گفت : اى حسين ، ميان تو و رسول خدا چه حرمتى است كه براى ديگران نيست ؟ امام حسين (عليه السلام) در پاسخ او آيه اى از سوره آل عمران را تلاوت فرمود و چنين ادامه داد: به خدا سوگند، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) از خاندان ابراهيم (عليه السلام) است و عترت هدايتگر، از آل محمدند(44).
آيه اى كه حضرت (عليه السلام) بدان استناد نمودند چنين است : ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين # ذريه بعضها من بعض (45) استناد به اين آيه ، بيانگر اين حقيقت است كه امام حسين (عليه السلام) از خاندان محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و نيز مصداق بارز آل ابراهيم (عليه السلام) است ؛ خاندانى پاكيزه كه بر گزيدگان خدايند و از منزلتى والا برخوردار.
جز اين ، گزارشها ديگرى نيز در دست است كه بيانگر بى خبرى مردم از جايگاه امام حسين (عليه السلام) و خاندان ايشان (عليه السلام) مى باشد. اين همه ، نتيجه دسيسه هايى بود كه معاويه آن را طراحى و دنبال مى نمود. به اين گزارش بنگريد كه گوشه اى از حوادث پس از عاشورا و ورود خاندان عصمت و طهارت (عليه السلام) به شام - آن جا كه معاويه تاخت و تاز فراوانى داشت - را باز گو مى نمايد:
امام چهارم (عليه السلام) در اين موقع هم بيمار بود و هم مسافر؛ رنج راه از كوفه تا دمشق را هم ديده بود، و داغدار بود و مصيبت زده . افزون بر اين ، به شهرى وارد شده بود كه در آن تاريخ ، كانون دشمنان آل عصمت بود. مردى شامى نزديك شد و به امام (عليه السلام) دشنامها و ناسزاها گفت . چه كس ‍ مى تواند با اين همه موجبات ناراحتى و عصبانيت ، عنان اختيار از كف ننهد و عصبانى نشود و سخنى تند و ناروا نگويد! اما امام چهارم (عليه السلام) مانند معلمى مهربان ، با كمال خوشرويى و نرمش از وى پرسيد:
قرآن مى دانى ؟
گفت : چرا!
فرمود: اين آيه را نخوانده اى : قل لا اءساءلكم عليه اءجرا الا الموده فى القربى (46)؟
مرد شامى گفت : آرى !
امام چهارم (عليه السلام) فرمود: به خدا سوگند، خويشان پيامبر ماييم . سپس سؤ ال كرد: اين آيه را نخوانده اى : و آت ذا القربى حقه (47).
مرد شامى پاسخ داد: آرى ! امام سجاد (عليه السلام) فرمود: مراد از اين آيه هم ماييم . حضرت امام على بن الحسين (عليه السلام) باز بپرسيد: اين آيه را نخوانده اى : انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اءهل البيت و يطهر كم تطهيرا(48).
مرد پاسخ گفت : بله !
حضرت فرمود: آن اهل بيتى كه خدا شهادت به پاكيزگى و عصمت ايشان داده است ، ماييم .
مرد شامى دست به دعا برداشت و سه مرطبه گفت : خدايا توبه كردم و از كرده خويش پشيمانم . خدايا من از دشمنان آل محمد (عليه السلام) و كشندگان اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيزارم (49).
ب - پيامبروار در برابر مشركان روزگار
هنگامى كه امام حسين (عليه السلام) از مكه خارج شدند، فرستادگان فرماندار مكه ، به فرماندهى ((يحيى بن سعيد))، راه را برايشان گرفتند و گفتند: به كجا مى رويد؟ باز گرديد امام (عليه السلام) از پذيرش سخنشان سرباز زد و پس از درگيرى كوتاه ، راه خدا را ادامه دادند. آنان امام حسين (عليه السلام) را خطاب نمودند و گفتند: آيا از خدا پروا ندارى و ميان امت پيامبر، بذر اختلاف مى افكنى ؟ امام (عليه السلام) در پاسخ آن كفر پيشگان گستاخ ، اين آيه را تلاوت فرمود: لى عملى و لكم عملكم اءنتم بريئون مما اءعمل و اءنا برى ء مما تعملون (50).(51)
آيه ياد شده از آياتى است كه مخاطب آن پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود و بيانگر دستور الهى در برخورد با افرادى است كه ايشان را تكذيب مى كردند: و ان كذبوك فقل لى عملى و لكم عملكم ....
سالار شهيدان (عليه السلام) نيز با تلاوت اين آيه ، استوارى پيامبر گونه اش ‍ را در برابر مشركان زمانه يادآور شدند، و منطق نبوى را در پيش گرفتند و بى آن كه تكذيب مردم كوچكترين كاستى در برنامه و انگيزه هاى ايشان ايجاد كند، محكم و استوار به خلق حماسه بزرگشان پرداختند.
ج - تكيه بر خدا، همچون رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
امام با به كارگيرى منطق نبوى و تطبيق آياتى از قرآن بر موقعيت خويش ، خداوند متعال را ولى و سرپرست خود مى شناساند. نمونه اى از اين منطق در خطبه بامداد عاشورا نمايان است ؛ آن جا كه از كوفيان مى خواهد، با آرامش به سخنانش گوش فرادهند و منصفانه قضاوت نمايند؛ و اگر آنان از در انصاف درنيايند، امام (عليه السلام) به خدا توكل خواهد كرد و از تصميم آنان بيمناك نخواهند بود. آن گاه امام اين آيه را تلاوت فرمود: ان وليى الله الذى نزل الكتاب و هو يتولى الصالحين (52).
اين آيه نيز از آياتى است كه چگونگى برخورد با منكران رسالت را براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) باز گو مى كند. در اين آيات از ايشان خواسته شده است تا مقابل مشركان ايستادگى كنند و با آنان چنين سخن گويند: همدستانتان را به يارى فراخوانيد و آنچه در توان داريد، انجام دهيد. حيله و نيرنگ زنيد، و به من مهلت ندهيد. اما نيك بدانيد كه ، سرپرست و تكيه گاهم خداوند بزرگ است ؛ خدايى كه كتاب را فروفرستاده و دوستدار شايستگان است ؛ قل ادعوا شركاء كم ثم كيدون فلا تنظرون # ان وليى الله الذى نزل الكتاب و هو يتولى الصالحين (53).
استشهاد به اين آيه ، ترنم دوباره فرياد توحيد و توكل پيامبر در برابر مشركان بود كه اين بار از زبان فرزند گرامى اش به گوش همگان مى رسيد.