تجلى قرآن در حماسه عاشورا

محسن نورايى

- ۱ -


سخن ناشر
قرآن ، درس زندگى و چراغ راه حقيقت جويان است . پرهيزگاران بايد در تمام مراحل زندگى خود به آن تمسك جويند و برنامه سلوك فردى و اجتماعى خويش را بر آن بنا نهند. بايسته است ، حوادث را با نگاه قرآنى مديريت كنند و در اين مسير، آموزه هاى قرآن را در جامعه به كار بندند.
مقدمه :
1. تبيين عنوان : عنوان نوشتار حاضر ((تجلى قرآن در حماسه عاشورا)) است . واژه ((تجلى )) دراين عنوان ، به معناى اصطلاحى در فلسفه و عرفان نيست ، بلكه معناى لغوى آن مقصود است . ازميان نامها و اوصاف گوناگون قيام سالارشهيدان ، واژه ((حماسه عاشورا)) برگزيده شد ، هرچند اين تعبير نيز به سان تعابير ديگر، از بازگويى تمام حقيقت اين نهضت ، ناتوان است .
2. تبيين موضوع و بيان ضرورت : نبرد و جنگ و به تعبيرى والاتر، حماسه ، يكى از رخدادهاى زندگى بشراست كه بارها و بارها آن را تجربه كرده ، و تاريخ ، نمونه هاى فراوان اين تجربه رابا تمام دليريها، رشادتها، و نيز ناگواريها و فجايع بى شمارش در خود ثبت كرده است .انديشوران و خردمندان هر عصر و نسل نيز، به فراخور آگاهيها، دلبستگيها و ضرورتهاى فرارويشان ، به تاءمل در ابعاد گوناگون و واكاوى زواياى متعدد حماسه ها و جنگها پرداخته اند.
((حماسه حسينى )) درميان اين حماسه ها، به جهت والايى و ويژگيهاى بى بديلش ، فراتر از رخدادى درتاريخ اسلام ، به كانون توجه وعرصه گسترده تلاقى تحليلها و نكته سنجيها بدل شده است . تاءمل دراين نهضت و بازشناسى آن ،تنها بازگويى داستان مكرر جنگ و حماسه نيست ، بلكه بخشى از فرهنگ ، و الگوى ماندگار اسلامى است كه نقش حياتى و تاءثير شگرف آن در پيشبرد تعاليم دينى ، انكار ناشدنى است .
هر چند اين عرصه عرشى ، گاه شاهد جولان كوته نظران و افسانه پردازان بوده است ، همواره ، بوده اند استوارانديشانى كه ، مردانه براى فهم درست داستان كربلا و بازگويى آن كوشيده اند. هر يك ازايشان چونان رعد، نويد بخش بارش معارف حسينى در كوير تفتيده انديشه بشرى بوده ، و به سهم خود، اندكى از عطش تشنه كامان حقيقت را با جرعه هايى از سبوى گواراى حسينى فرونشانده اند.
آيا به راستى نتيجه كوشش مشكور پژوهشگران حق مدار و جامع نگر دراين مجال ، به بازگويى تمام حقيقت نهضت حسينى انجاميده وهمه زواياى ژرف آن رابررسيده است ؛ يا هنوز ابعاد ناشناخته ديگرى ازحماسه حسينى فراروى ماست كه دستيابى بدان نيازمند ((نگاه تازه )) و ((تاءمل ويژه )) مى باشد؟
به نظر مى رسد، هنوز برخى از ابعاد واقعه طف به شايستگى ، بازگو نشده است . يكى از اين زوايا كه سوگمندانه در بيشتر پژوهشها مغفول مانده است ، بعد قرآنى اين نهضت است . پژوهشهاى سامان يافته درباره نهضت حسينى تنها به ذكر نكات كلى اين بعد بسنده كرده ، و تبيين كاملى از عاشورا با تاءكيد بر نقش قرآن ، به دست نداده است .
آيا به راستى ، قرآن ، در حماسه حسينى ، همانند عناصرى چون حماسه ، عرفان ، تراژدى و... حضور نداشته و ايفاى نقش نكرده است ؟ اگر چنين نيست ، از چه رو اين بعد مهم حادثه برجسته نشده است و بر آن تاءكيد نمى گردد! شگفتا كه اين غفلت بزرگ در حالى رخ داده كه از سويى ، ميان قرآن و حسين بن على (عليه السلام) پيوندى استوار بر قرار است و از سوى ديگر، ماندگارى حماسه حسينى ، وامدار پيوند با قرآن جاويدان است .
پيوند قرآن و امام حسين (عليه السلام) امرى انكارناپذير است ؛ زيرا همتايى و همراهى قرآن و عترت (عليه السلام) از ادله گوناگون فهميده مى شود، مانند حديث متواتر ثقلين كه ، اين دو گوهر ارزشمند را يادگار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ارمغانى الهى مى داند، و رسالت آنها را هدايتگرى انسان تا روز قيامت معرفى مى كند و يادآور مى گردد كه اين دو حقيقت برتر در قيامت به يك مقصد خواهند رسيد.اين روايت ، مبداء، مسير و فرجام قرآن و عترت را يكى مى داند. بنابراين ، دو حقيقتى كه از يك مبداء سرچشمه گرفته ، و در مسير واحد به سوى مقصدى يگانه در حركت باشند، ناگزير همتاى يكديگر خواهند بود.
پيوند اين دو حقيقت تا اين جا پايان نمى پذيرد، بلكه در تعاملى دوسويه ، در آياتى مانند آيه تطهير(1)، شايستگى و پاكيزگى اهل بيت (عليه السلام) گوشزد مى گردد؛ و از سوى ديگر، عترت اطهار (عليه السلام) نيز خويشتن را ترجمان وحى ، شناسانده و فرموده اند: نحن تراجمه وحى الله (2) اين همراهى ، همان است كه در سخن اميرالمؤمنين (عليه السلام) اين گونه آشكارا بازتابانده شده است : و جعلنا مع القرآن و جعل القرآن معنا، لا نفارقه ولا يفارقنا(3) نمود ديگر اين پيوند، در تجسم بخشى معارف بلند قرآن از سوى خاندان پاك پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رخ نموده است . مجموع محتواى قرآن در سه حوزه عقيده ، اخلاق و عمل ، جاى مى گيرد و هر سه امر ياد شده ، مربوط به انسان است ، به گونه اى كه بى وجود آدمى ، اين سه امر عينيت نمى يابد.
عترت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با آگاهى ژرف از قرآن - كه رهاورد آشنايى ايشان با تفسير، تاءويل ، محكم ، متشابه و ديگر اسرار قرآنى است - به گونه اى كامل و بى مانند، اين محتوا را تجسم بخشيده اند تا آن جا كه معرفى ايشان با عنوان ((قرآن مجسم ))، سخنى دور از گزاف ، و هماهنگ با حقيقت است . برخى عبارات زيارت اربعين به همين واقعيت اشاره دارد و مهجوريت قرآن را يكى از پيامدهاى شهادت امام حسين (عليه السلام) و فقدان ظاهرى ايشان در دنيا معرفى مى كند: و اءصبح كتاب الله بفقدك مهجورا(4) نكته دوم اين كه ، از ديرباز در پژوهشها بر فهم عوامل ماندگارساز قيام سالار شهيدان (عليه السلام) تاءكيد شده است . بررسيهاى سامان يافته در اين درباره ، به برخى عوامل مانند استوارى و پافشارى امام (عليه السلام) بر اصول و ارزشها، انتساب امام حسين (عليه السلام) به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ، ماهيت انسانى و والاى عاشوراييان و... انگشت تاءكيد نهاده اند.
با اين همه ، بايد گفت ، علت ماندگارى اين حماسه بزرگ در پيوند نهضت حسينى با قرآن نهفته است و عوامل ديگر، هر يك به گونه اى به اين عنصر اساسى باز مى گردد. حضور و نقش آفرينى ((كلام الهى )) در متن اين حادثه از يك سو، و جاودانگى قرآن كريم از سوى ديگر، گواه درستى اين سخن است ؛ زيرا قرآن هرگونه سستى و كژى را از ساحت قدس خود دور دانسته است : لا ياءتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه (5)مفهوم اين سخن ، آن است كه اگر هر پديده اى ، هماهنگ با معارف والاى قرآن ، رقم بخورد و در پيوند با آن شكل گيرد، ماندگار خواهد بود و ناراستى و انحراف در آن راه نخواهد يافت .
چكيده سخن در بيان ضرورت موضوع مورد بحث يعنى ((تجلى قرآن در حماسه عاشورا)) چنين است : كربلا تنها، عرصه خروش حماسى دلير مردان عاشورايى ، و تراژدى غم انگيز انسانى نيست ، بلكه سروش رسا و دلنشين كلام الهى نيز در آن طنين انداخته و آشكارا تجلى نموده است ؛ فهم درست و بازگويى تمام حقيقت اين واقعه نيازمند بازتاب اين عنصر اساسى است .
3. پيشينه پژوهش : اندكى از انبوه نگاشته هايى كه درباره زندگى امام حسين (عليه السلام) تدوين شده ، به زوايايى ويژه از پيوند قرآن و امام حسين (عليه السلام) توجه نموده و به بررسى و تحليل آن همت گمارده اند. آنها تبلور اين پيوند را بيشتر در عرصه هايى مانند تاءويل و شاءن نزول آيات ، جسته و كوشش خود رابر گردآورى روايات شاءن نزول و احاديث بيانگر تاءويل آيات ، متمركز نموده اند. آنان به احاديثى كه امام حسين (عليه السلام) را مصداق ، بطن و يا سبب نزول آيه معرفى مى كند، استناد نموده و گاه توضيحاتى تفسيرى را بدان افزوده اند اينك مجال داورى درباره ميزان كاميابى اين نگاشته ها نيست ، اما نبايد ديده را بر اين حقيقت فروبست كه راهيابى نكات ذوقى و نه چندان عالمانه در اين عرصه و نيز گزاراش اقوال تفسيرى نااستوار، آسيبى است كه همواره اين آثار را تهديد نموده ، و آن را از دستيابى به مقصود اصلى دور ساخته است .
نوشتار حاظر، با نگاهى دوباره به نهضت حسينى و مهم انگاشتن نقش قرآن در آن فراهم آمده است (6). نكات برجسته شده در اين باز خوانى ، برخاسته از نگاه به قرآن و امام حسين (عليه السلام) از زاويه تاءويل و شاءن نزول نيست ، بلكه اين نكات ، رهاورد نگاهى است كه به حضور جدى و نقش آفرين قرآن در عينيت اين حماسه ، تاءكيد داشته است و حضور و تاءثير قرآن را بخشى از واقعيت اين حماسه و بعدى از ابعاد آن مى داند. هر چند در برخى آثار، نشانه هايى از اين نگرش ديده مى شود(7)، براساس ‍ جستجوى نگارنده در كمتر اثرى ، موضوع اين تحقيق به گستردگى به پژوهش نهاده شده است .
4. پرسشهاى اصلى :
1. ميان نهضت امام حسين (عليه السلام) و قرآن چه رابطه اى وجود دارد؟
2. گونه هاى حضور قرآن در اين حماسه كدام است ؟
5. فرضيات :
1. قيام امام حسين و ابعاد گسترده آن ريشه در قرآن دارد.
2. قرآن به گونه هاى مخلف مانند جرى و تطبيق ، استشهاد، استناد، تفسير، اقتباس و... در اين حادثه بزرگ حضور داشته است .
6. روش تحقيق : روش تحقيق در اين نوشتار، توصيفى - تحليلى است و در آن از منابع اسنادى و كتابخانه اى سود جسته شده است (8). گرد آورى مواد اوليه موضوع اين تحقيق آن گونه كه درخور است ، نيازمند مراجعه به منابع معتبر دانش تاريخ و علوم قرآن بود.از اين رو سعى شد ميان انبوه منابع به ويژه كتابهاى تاريخى ، به منابع معتبر تكيه شود.
7.معرفى مباحث : ساختار اين نوشتار در دو بخش ، با مقدمه اى در آغاز و نتيجه گيرى در فرجام شكل گرفته است . بخش نخست با عنوان ((تجلى قرآن در گفتار نقش آفرينان حماسه حسينى )) به همراه چهار فصل كه در خود جاى داده است ، گونه هاى مختلف به كارگيرى و تجلى قرآن در سخنان و گفتار نقش آفرينان حماسه حسينى را بررسى مى كند؛ ((جرى و تطبيق در حماسه حسينى ))، ((اثر پذيرى واژگانى از قرآن ))، ((تفسير)) و سرانجام ((حضور نمادين قرآن در حماسه حسينى )) عناوين فصول اين بخش است .
((تجلى قرآن در رفتار نقش آفرينان حماسه حسينى )) عنوان بخش دوم است . اين بخش ، ريشه هاى قرآنى رفتار نقش آفرينان دو اوردوگاه در كربلا را نشان مى دهد؛ ((ذكر و ياد خدا در كربلا)) و ((امر به معروف و نهى از منكر)) عناوين دو فصل اين بخش مى باشد.
بخش اول : تجلى قرآن در گفتار نقش آفرينان كربلا
فصل 1: جرى و تطبيق در حماسه حسينى
معناشناسى جرى و تطبيق
آيات قرآن كريم با بيان موضوعات مختلف ، هدفى مشترك را دنبال مى كند.اين هدف ، هدايت انسان است .در اين راستا برخى از آيات به بيان احكام شرعى پرداخته است ، و بخشى ديگر، معارف الهى را باز مى گويد. تعدادى نيز آموزه هاى اخلاقى رايادآور مى شود و شمار قابل توجهى ، سرگذشت جوامع پيشين ، رويدادهاى معاصر نزول قرآن و گاه حالات افراد معين را گزارش مى كند. به راستى چگونه مى توان از آن دسته آياتى كه باز گو كننده رخدادهاى مختلف پيشين و اوصاف افرادى متعدد است ، پيامى تازه و ماندگار دريافت كه براى هدايت تمام انسانها در روزگاران پس از نزول قرآن ، سودمند افتد؟
به نظر مى رسد، رويكرد عالمان هوشمند و با درايت ، دراستفاده از قاعده ((جرى تطبيق ))، پاسخى عملى بدين پرسش باشد. اصطلاح ((جرى و تطبيق ))، به معناى انطباق مفاد آيه بر مصداق خارجى - مانند حوادث و يا وصف حال افراد - است كه باتكيه بر مشابهت معنايى آيه با مصداق خارجى ، صورت مى گيرد.
اين اصطلاح برگرفته از رواياتى است كه بر پويايى و تازگى قرآن در همه زمانها تاءكيد مى كند. يكى از اين روايتها، حديث منقول از امام محمد باقر (عليه السلام) است : اگر آيه اى كه درباره قومى نازل شده است ، با مرگ آن قوم بميرد، از قرآن چيزى باقى نمى ماند، در حالى كه تا آسمان و زمين پابرجاست ، قرآن نيز در جريان است و براى هر قومى كه آن را تلاوت نمايند، داراى پيام است ؛ و لو اءن الايه اذا نزلت فى قوم ثم مات اءولئك القوم ماتت الا يه ، لما بقى من القرآن شى ء ولكن القرآن يجرى اءوله على آخره ما دامت السماوات و الاءرض ، ولكل قوم آيه يتلونها هم منها من خير اءوشر(9).
پيشينه بهره ورى از جرى و تطبيق به زمان امامان معصوم (عليه السلام) بر مى گردد.ايشان در موارد فراوان ، مفاد آيه را بر مصاديق خارجى تطبيق مى نمودند. علامه طباطبايى (رحمه الله ) كه خود به خوبى از اين قاعده سود جسته ، در اين باره نگاشته است : و هذه سليقه اءئمه اءهل البيت ، فانهم عليهم السلام يطبقون الايه من القرآن على ما يقبل اءن ينطبق عليه من الموارد و ان كان خارجا عن مورد النزول (10).
روايتى كه ذيل آيه الذين اءخرجوا من ديارهم بغير حق الا اءن يقولوا ربنا الله (11).
از امام محمد باقر (عليه السلام) گزارش شده است ، نمونه اى از به كارگيرى جرى و تطبيق را نشان مى دهد. ايشان مى فرمايد: اين آيه در باره مهاجران (آن زمانى كه به دست مشركان شهر مكه از آن سرزمين رانده شدند) نازل شده است . با اين حال ، درباره خاندان محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز جارى است ؛ زيرا آنها از وطنشان رانده ، و ترسانيده شدند(12).
روشن است كه جرى و تطبيق در اين روايت ، با استناد به تشابه ملاك ميان آيه و مصداق خارجى ، صورت گرفته است ؛ رانده شدن از ديار و سرزمين مادرى ، به سبب حق مدارى ، ملاك مشترك ميان آيه و مصداق خارجى ، يعنى حوادث مربوط به اهل بيت (عليه السلام) است . در اين آيه ، مهاجران ، بخاطر رانده شدن از كاشانه و تحمل دشوارى ، بزرگ داشته شده اند، اما اين سبب انحصار والايى و ارجمندى در آنها نيست ، بلكه هر فرد يا گروهى كه در مسير دفاع از حق از ميهن خود رانده شوند، در گستره حكم اين آيه ، قرار مى گيرند.
استفاده ضابطه مند از اين قاعده ، مفاد آيات را از حصار زمان و حوادث معين ، خارج مى سازد و به آن ، پويايى ، تازگى و طراوت مى بخشد و تجسمى از جاودانگى قرآن را فراروى انسان مى نهد. با وجود اين ، بايد گفت ، بهره جويى از اين قاعده ، ناديده انگارى شرايط نزول و چشم بستن بر دلالت مطابقى آيات نيست ؛ زيرا به كارگيرى اين قاعده با توجه به منطوق آيه و به دور از تصرف و دگرگونى در آن ، به همراه تاءكيد بر وحدت معنايى و تكثير مصداقى آيه ، توجيه پذير است . از اين رو، تكيه بر اين قاعده را مى توان كوششى براى دريافت پيامهاى جاودان و عمومى قرآن دانست .
نمونه هايى از جرى و تطبيق در حماسه حسينى
استناد به قرآن در قالب ((جرى و تطبيق ))، در ميان سخنرانيها و گفتگوهاى گزارش شده از واقعه عاشورا ديده مى شود. بيشترين موارد به كارگيرى اين شيوه ، از امام حسين (عليه السلام) است . اين گونه بهره گيرى از قرآن ، افزون بر آشكارسازى جايگاه امام (عليه السلام) و آگاهى وى از قرآن ، ماهيت دو اردوگاه حاضر در كربلا را نمايانده است ؛ همچنان كه نمونه اى عينى از تطبيق دقيق مفاهيم قرآنى بر رويدادهاى جارى در زمان بوده ، و گواه صدقى است بر تازگى و طراوت هميشگى قرآن .
مواردى كه حضرت (عليه السلام) از جرى و تطبيق استفاده نموده ، ناظر به سيره عملى پيامبرانى مانند حضرت نوح (عليه السلام) حضرت موسى (عليه السلام) و بيش از همه ، رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، و اين ، خود گوياى مشابهت نهضت اباعبدالله (عليه السلام ) با سيره انبياى بزرگ (عليه السلام) مى باشد. شايد برخى از شاعران متاءثر از چنين نگاهى سنجشگرانه ميان امام حسين (عليه السلام) و انبيا اين گونه سروده اند:
آن كه دارد رشته جانان به كف   جان به كف آورده در ميدان طف .
زآنچه جز محبوب يكتا، شسته دست   اكبر وعباس و قاسم ، هر چه هست .
گرچه تا بودست دور روزگار   عاشقان را با بلا بودست كار؛
عشق ، يحيى را ميان طشت زر   پيش عفريت لعينى برده سر؛
جاى يوسف كرد قعر چاه را   برده در آتش خليل الله را؛
در بلا افكند صد ايوب را   كرد از يوسف جدا يعقوب را؛
جا به يونس داد در ظلمات غم   همچو بر جرجيس در چاه ظلم .
عشق از اين بسيار كرده است و كند   عاشقان بر دار كردست و كند
ليك اگر عشق اين و اينش ابتلاست   عاشقى كار حسين كربلاست
جز حسين اين ره به سر نابرده كس   عشق اگر اين است ، عاشق ، اوست بس .
((نير تبريزى ))
جرى و تطبيق ناظر به سيره حضرت نوح (عليه السلام)
قوم حضرت نوح (عليه السلام)، مردمانى سركش و خشن بودند. خداوند، آنان را ظالمتر از اقوام ديگر واين گونه ، معرفى مى نمايد: وقوم نوح من قبل انهم كانوا هم اءظلم و اءطغى (13).
به همان اندازه كه هدايت افراد نرمخو و معتدل آسان است ، راهنمايى و ارشاد مردم نافرمان و خشن ، طاقت سوز و جانفرساست . از اين رو، هدايت آنان نيازمند استوارى فراوان حضرت نوح (عليه السلام) بود تا نزديك به ده قرن با سركش ترين مردمان محشور باشد و به هدايتشان همت گمارد. پايدارى و توكل به خدا از محورهاى اساسى در سيره حضرت نوح (عليه السلام) به شمار مى رود كه برخى سخنان گهربار امام حسين (عليه السلام ) ناظر به آن است .
بامداد عاشورا وقتى دشمن گرداگرد خيمه امام حسين (عليه السلام) و يارانش مى گشت ، امام (عليه السلام)، مركب خود را خواست و سوار بر آن با صداى رسا به گونه اى كه بيشتر افراد مى شنيدند، فرمود:
هان اى مردم ! سخنم را بشنويد و براى پيكار با من شتاب مكنيد، تا شما را به آنچه شايسته است پند دهم ، و دليل آمدنم به ديار شما را باز گويم . اگر سخنم را منصفانه در يابيد و دليل آمدنم را بپذيريد، بى گمان به راه نيكبختى گام نهاده ايد و ديگر دستاويزى براى جنگ نخواهيد داشت . اما اگر دليلم را نپذيرفتيد، با يكديگر به مشورت نشينيد و همه اطراف كار را خرد مندانه بسنجيد تا مبادا با شتابزدگى كارى كنيد كه ندامت آور و حسرت انگيز باشد. سپس درباره من تصميم گيريد و به من مهلت ندهيد.(14)
امام حسين (عليه السلام) در اين خطبه از يك سو، مردم را به آرامش و خردورزى فرا مى خواند تا درست را از نادرست ، و زشت را از زيبا بازشناسند و هوشمندانه رفتار كنند؛ و از سوى ديگر، ياد آور مى شود كه كج انديشى و ستيزه جويى آنان ، هيچ گونه تاءثيرى در اراده استوار و پولادين امام (عليه السلام) ندارد؛ زيرا او به انجام رسالت الهى خود مى انديشد و با اميد به لطف خداى بزرگ ، به او توكل كرده است .
تلاوت اين آيه از زبان امام (عليه السلام)، نمونه اى از به كارگيرى جرى و تطبيق ، و ناظر به سيره حضرت نوح (عليه السلام) مى باشد كه در قرآن باز گو شده است ؛ سيره اى كه استوارى و پايدارى در برابر مشكلات و ناملايمات به همراه تكيه بر خدا، بر تارك آن مى درخشد.
قرآن كريم سخنان حضرت نوح (عليه السلام) را به هنگام دعوت قومش ‍ نقل كرده است كه در آن ، خداوند بزرگ را تنها تكيه گاه خود مى داند و با توكل به او، آماده رويارويى با هر دسيسه و نيرنگ گمراهان است : و اتل عليهم نباء نوح اذ قال لقومه يا قوم ان كان كبر عليكم مقامى و تذكيرى بايات الله فعلى الله توكلت فاءجمعوا امركم و شركاء كم ثم لا يكن اءمركم عليكم غمه ثم اقضوا الى و لا تنظرون (15).
مرحوم علامه طباطبايى (رحمه الله ) ذيل اين آيه نگاشته اند: در اين آيه از پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم ) خواسته شده است تا خبر بزرگ نوح (عليه السلام) را براى مردم باز گويد كه چگونه تك و تنها با مردم دنيا سخن گفت و يك تنه در برابر همه آنان ايستاد، با اين كه مى دانست اين تذكر باعث كشته شدنش خواهد شد و قومش را بر آن خواهد داشت كه خود را از دست او راحت كنند و به او آسيب بزنند، ولى حضرت نوح (عليه السلام) هيچ نگران نبود، زيرا خدا را وكيل خود مى دانست .(16)
فرياد بلند و رساى توكل بر خدا و استوارى در برابر دشمن و نهراسيدن از تنهايى ، كه حضرت نوح (عليه السلام) در سالهايى بسيار دور سرداد، اكنون در كربلا بر زبان امام حسين (عليه السلام) جارى شده ، و طنينى دوباره يافته است . اين فرياد الهى از عزم قاطع امام براى انجام وظيفه اى كه رسالت امامت بر عهده اش نهاده است ، حكايت مى كند. بدين گونه است كه صراط مستقيم نوح (عليه السلام)، آن پيامبر بزرگ خدا، جاودانه شد و سيره اش ‍ استمرار يافت . به راستى شايسته است تا به آستان حسين بن على (عليه السلام) خاكسارانه ، بگوييم : ((اسلام عليك يا وارث نوح نبى الله )).
جرى تطبيق ناظر به سيره حضرت موسى (عليه السلام)
حضرت موسى (عليه السلام) از چهره هاى نامى و بارز انبياست كه در بيست و هشت سوره قرآن ، سيره ايشان باز گو شده است . شمارى از آياتى كه امام حسين (عليه السلام) در قالب جرى و تطبيق ، بدان استناد نموده اند، ناظر به سيره اين پيامبر اولوالعزم و منادى بزرگ توحيد است . اينك مواردى از اين استنادات در پى مى آيد.
الف - موساى زمان
در بسيارى از منابع آمده است كه سالار شهيدان (عليه السلام) به هنگام حركت از شهر مدينه ، اين آيه را تلاوت نمود: فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجنى من القوم الظالمين (17)؛
و آن گاه كه به مكه ، تجليگاه توحيد و يكتاپرستى ، رسيدند، اين آيه را قرائت فرمودند: و لما توجه تلقاء مدين قال عسى ربى اءن يهدينى سوا السبيل (18)(19).
دو آيه فوق ، بيانگر بخشى از سرگذشت حضرت موسى (عليه السلام) مى باشد؛ آن جا كه ستم و جفاى فرعونيان سبب شد تا ناگزير، مصر را ترك كند و به مدين ، جايى كه در آن امنيت بيشترى داشت ، كوچ نمايد. آيه نخست ، مفاد سخن حضرت موسى (عليه السلام) به هنگام خارج شدن از مصر، و آيه دوم سخن وى در زمان ورود به مدين است .
وجه تطبيق آيه با مصداق آن ، يعنى خروج امام حسين (عليه السلام) از شهر مدينه و مسافرت به مكه ، روشن است ؛ حسين بن على (عليه السلام) مانند حضرت موسى (عليه السلام) از ستم و جفاى سركشان و ستم پيشگان روزگارش و اذيت دست نشاندگان آنان در امان نبود و بر پيگيرى رسالت الهى خود، به ناچار، ديار و دودمانشان را ترك نمود و منطقه ديگرى را براى انجام فعاليتهاى خود بر گزيد.
گويا تلاوت اين آيات از سوى آن يگانه دوران ، سروش پرطنينى بود كه اعلام مى نمود: من موساى اين روزگارم ، و يزيد، فرعون اين زمان . هان اى مردمان اين زمانه و همه خردمندان و انديشوران كاوشگر و آنانى كه در در ازناى تاريخ به بررسى اين رخداد بزرگ مى پردازيد! آگاه باشيد و جبهه حق را از لشكر باطل به نيكى باز شناسيد.
استاد جوادى آملى - حفظه الله و اءبقاه - در اين باره نگاشته اند: ((امام حسين (عليه السلام) براى اثبات اين كه نهضت او مانند قيام موساى كليم است ، گام به گام ، آياتى را كه درباره حضرت موسى (عليه السلام) نازل شده بود، قرائت مى فرمودند. بدين سان ، سالار شهيدان (عليه السلام) خويشتن را وارث حضرت موسى (عليه السلام) و ديگر پيامبران بزرگ معرفى كرد و به مردم فهماند كه من موساى كليم هستم و يزيد به جاى فرعون نشسته است و منافقان و مرجفان نيز همانند پيروان فرعونند))(20).