قيام جاودانه

محمد رضا حكيمى

- ۱۰ -


محققان آگاه و صاحب ديد و درك ، بر شالوده شناخت تربيت (فردسازى ) و سياست (جامعه پردازى ) اسلامى ، از محورهاى بسيارى (شايد صدمحور) به اين اصل كه ياد شد مى توانند رسيد، يعنى اينكه عدالت ركن عمده جامعه اسلامى است . و روشن است كه هيچ چيز بدون ركن خود پديدار نخواهد گشت و تحقق نخواهد يافت .
امام محمد باقر (ع ) مى فرمايد:
پيامبر (ص ) (هنگامى كه خواست جامعه اسلامى را بنياد گذارد)، سنتهاى جاهليت را از ميان برد، و آغاز، جامعه اسلامى را با عدالت بنياد گذارد (استقبل الناس بالعدل ).(164)
و امام على بن ابيطالب (ع ) مى فرمايد:
العدل راس الايمان .(165)
- سر ايمان اجراى عدالت است .
از اين تعليم بزرگ آنچه را بايد بفهميم مى فهميم . اگر ايمان (دين داشتن ، عمل به دين ) را به پيكرى همانند كنيم ، سر آن پيكر عدالت است . و آيا پيكر بى سر چه خواهد بود؟ ميته ، مردار... و اگر جامعه اى ميته و مردار شود، يعنى به حيات عدل زنده نبود، و با روح عدالت جان نيافت ، ديگر از چه ارزشى سخن مى توان گفت ؟ پس بفهميم ((ان الله يامر بالعدل )) را، و بفهميم ((العدل راس ‍ الايمان )) را، و بفهميم ((العدل حياه الاحكام )) را.
2- اگر عدالت باشد فقر نيست
ما هم اكنون از بحث مفصل درباره محورهاى مورد اشاره مى گذريم ، و به بحثى مختصر بسنده مى كنيم . اصل سخن ما در اين بخش از رساله اين است كه ((اگر عدالت باشد فقر نيست )). اين موضوع را مى خواهيم با دليل روشن كنيم ، و بجز منطق عقل و تجربه ، منطق شرع را عرضه بداريم .
در قرآن كريم آمده است : ((ان الله يامر بالعدل (166) خداوند بطور قطع اجراى عدالت را واجب كرده است )). و چون ما درباره فهم معارف و اصول و مسائل و مبانى قرآنى - به نص خود قرآن - ماموريم كه به معصوم (اهل الذكر) مراجعه كنيم ، و مقصود قرآنى را در احاديث و تعاليم آنان بجوييم ، مراجعه كرديم و جستيم و به حديثهايى عجيب و تعليمهايى عظيم رسيديم . در اينجا نقل يكى از آن احاديث كه ؛ ((كافى )) آمده است كافى است :
ان الناس يستغنون اذا عدل بينهم ...(167)
- مردمان اگر عدالتى در ميان باشد، همه بى نياز خواهند گشت .
اين سخنان امام جعفر صادق (ع ) است . بهاى اين حديث را به عنوان يك تعليم ارزشى زندگيساز از عظمت و گرانسنگى ، نمى توان تعيين كرد. اين حديث به صراحت مى گويد، اگر عدالت باشد فقر نيست ، و اگر فقر باشد عدالت نيست . جامعه سرمايه دارى و تكاثر و تبعيض جامعه عدل نيست . و جامعه بدون عدل جامعه قرآنى نيست . در جامعه به هر ميزان فقر و محروميت و فاصله هاى معيشتى و كمبود داشتن و حرمان ديدن وجود داشته باشد، به همان ميزان ظلم وجود دارد. حال اگر قرآن كريم اجراى عدالت را واجب مى داند و مفسر واقعى قرآن ، تحقق عدالت را به حذف فقر و از ميان رفتن آن (استغناء الناس ) تفسير مى كند، بخوبى روشن مى شود كه ((جامعه اسلامى ))، در اصل ، ((جامعه منهاى فقر)) است . و سيماى اين جامعه - چه در شهرها و محله هاى مختلف و چه در روستاها و چادرنشينها - نبايد سيماى فقر و محروميت باشد. و فقر نبايد در آن جامعه حضور مستمر و رسمى و پذيرفته شده داشته باشد(168) و نبايد در آن جامعه ((سائل بكف )) به هم برسد، و گدايان دوره گرد در خيابانها و كوچه ها و اماكن گوناگون ديده شوند(169) ؛ و فقر و فقير نامرئى به طريق اولى .
اين گدايان دوره گرد و سائلان بكف كه در معابر و اماكن ديده مى شوند، بخشى گداى حرفه اى اند و بى نيازند و در صدد اندوختن ، بخشى عاجزند و مستمند، و گروهى مى توانند تربيت شوند و كار كنند و عضو فعال جامعه باشند. مسئوليت اسلامى در برابر آنان بسيار سنگين است بويژه نسبت به خردسالان و كودكان و دختران آنان . اينان نيز بايد از حضور اسلام در جامعه بهره مند گردند، و از تعليم و تربيت و رسيدن به يك زندگى سالم محروم نباشند. وظيفه اسلامى مسئولان و عالمان و توانگران رسيدگى به همه آنان است . اين وظايف چگونه بر زمين مانده است ، و داد اسلامخواهى ما گوش فلك را كر كرده است ؟ عالمان مسلمان چگونه دراين باره ساكتند، چگونه ؟ و اغنياى مسلمان چگونه خود را مسلمان مى دانند، چگونه ؟!...
كسانى هستند كه اداره زندگى خود را نمى توانند بچرخانند، نه مال به قدر اعاشه يكسال دارند و نه قوه كسب و كار و صنعت دارند، اينها فقرا و مساكينى هستند كه به واسطه پيرى يا نقصان اعضاء از كار افتاده باشند. دولت بايد هر طور صلاح مى داند آنها را اداره كند، يا دارالعجزه تشكيل دهد، و يا ((كوپن )) بين آنها پخش كند، و از طرف وزارت اقتصاد خباز خانه هايى تشكيل شود، و آنها را بطور مناسب ، آبرومندانه ، از حيث خوراك و پوشاك اداره كند؛ و يا اينكه به خود آنها مخارج ساليانه بدهد كه خود را اداره كنند. و در اين جهت سادات و غير سادات فرق ندارند. آرى از بعضى جهات ديگر، قانون ميان اينها فرق گذاشته كه عمده آن دو چيز است : يكى آنكه به سادات فقير عاجز(170) نبايد بيشتر از خرج يكسال بدهند. و اگر زياده به آنها داده شد، خود آنها موظفند كه به صندوق دولت برگردانند. لكن فقراء غير سادات را مى توان بيشتر از مخارج يكسال هم داد، بلكه مى توان آنها را غنى كرد. و شايد اين سختگيرى به ((سادات )) براى آن باشد كه اشكال تراشهاى فضول گمان نكنند قانون اسلام طرفدارى از سادات را كرده . اكنون كسانى كه از قانون هيچ اطلاع ندارند و كوركورانه مى گويند پيغمبر اسلام براى اولاد خود راه دخل و گدايى باز كرده ، تقصير كيست ؟ سادات يا غير سادات ، اگر از خود چيزى داشته باشند و بتوانند خرج خود را در آورند، دولت بايد آنها را به كار وادارد، بطور اجبار، و از صندوق دولت به آنها نبايد چيزى بدهد. و اين قانون مقدس اگر عملى شود، تخم گرايى از كشور برچيده مى شود، نه آنكه گدايى راه مى افتد...(171)
اين سخن امام خمينى است در حدود 50 سال پيش ، در دوره تسلط طاغوتها. و چنين توقعى براى رسيدگى- كار محرومان و زندگى آنان چندان زياد هم نيست ، بلكه مى توان گفت اين كمترين اقدام لازم است دراين باره . و در صورتى كه در 50 سال پيش از چنان حكومتهايى و از چنان كسانى ، چنين توقعى بوده است كه به وضع زندگى عاجزان و ناتوانان و مستمندان به آن صورت منظم رسيدگى كنند (تا جايى كه بين آنها ((كوپن )) پخش كنند)، آيا اكنون حاكميت اسلامى و مسئولان آن و جامعه اسلامى دراين باره چه تكليفى دارند؟
3- فهم وارونه اسلام
واقع اين است كه حضور و تداوم فقر (مرئى و نامرئى ، و بويژه فقر نامرئى )، در جامعه مدعى انقلاب - ((انقلاب اسلامى ))- قابل توجيه نيست . آنهم با حضور و حصول اينهمه تكاثر ويرانگر، و اينهمه اتراف تنعم گرايى و اسراف جهنمى ، و اين هزينه گزاريهاى وحشتناك - در هر جاى - و تجمل گراييهاى شيطانى ، و قارون صفتيهاى ضد خدايى ، و مجالس و منازل و وصلتها و خرجها و برخوردارى هاى كذايى ، و چپاولگريها و ربودنهاى بى حساب استثنايى ... و از آن سو آنهمه فقر و كمبود و محروميت دامن گستر ضد انسانى و ضد قرآنى ...
اين چگونگيها با يك انقلاب راستين هيچ سازگارى ندارد. و پذيرفتن اين اوضاع و احوال به نام اسلام ، به دين محمد (ص ) و آيين جعفر بن محمد (ع ) بزرگترين صدمه ها را وارد مى آورد، و سرخوردگيها و بريدنها را در پى دارد، و توده هاى جوان را مى تاراند، و آگاهان را دوباره در مغاك سرد و تاريك نوميديهاى معهود در مى افكند. ((فقر)) همسايه ديوار بديوار ((كفر)) است - به نص احاديث معتبر - پس چگونه درباره آن خاموش نشست ، و به مبارزه با آن برنخاست ، و عوامل عمده آن ، يعنى تكاثر (سرمايه دارى ) و اتراف (تنعم گرايى ) را محكوم نكرد، و در صدد طرد و حذف اين دو عامل ضد انسانى و ضد قرآنى برنيامد؟ و حساسيتها را به مسائلى از قبيل ((بدحجابى )) و ((خوش حجابى )) منحصر ساخت . من نمى خواهم بگويم ((حجاب زن )) اهميت چندانى ندارد، يا در ((قرآن كريم )) درآن باره حكم نداريم ، نه ، زيرا زن منهاى حجاب يعنى تن . و اين در معيار انسانى نهايت مرتبه سقوط است ، زيرا اين حيواناتند كه ارزش آنها - بطور نوعى - به تن آنهاست . ملاك ارزش انسانى و ملاك انسانيت چيز ديگرى است . ليكن آيا ترتيب مسائل چگونه است ؟ و روشهاى فرهنگى و تربيتى چيست ؟ و اهم و مهم كدام است ؟ آيا در قرآن كريم و در منطق پيامبران ، در كنار ((ان اعبوا الله ))... ((اوفوا الكيل والميزان )) است ، يعنى ((عدالت اقتصادى و معيشتى ))... يا وليضربن بخمرهن على جيوبهن ، يعنى ((حجاب و خوش حجابى ))؟ چرا مانند انبياء (ع ) به عرضه دين خدا نمى پردازد؟ چرا زندگى را لمس نمى كنيم ؟ چرا به دليل بى نيازى از نياز و نيازمندى و آثار زندگى سوز ارزش ستيز آن غافليم ؟ چرا ((انسان )) را درك نمى كنيم ، ((اسلام )) را وارونه مى فهميم ؟
4- رحمت عام محمدى (صلى الله عليه و آله و سلم )
بارى ، سائلان دوره گرد و خيابانى و همچنين ديگر نيازداران و مستمندان ، بايد تكليفشان روشن شود، و نشان داده شود برخورد قرآن- اين كتاب زندگى آفرين - با آنان چيست ؟ و نگاه اسلام به آنان كدام است ؟ اين حقايق بايد روشن شود، و هنوز روشن نشده است . حذف انسان ، يا فراموش كردن او، از منطق قرآن محمدى نيست . على (ع ) حضور يك سائل بكف (پيرمردى مسيحى و از كار افتاده ) را در جامعه اسلامى تحمل نكرد، و فورى دستور داد تا براى او از بيت المال جيره معين كنند.(172) اين است اسلام ، اين است تشيع . و آى ولايتها! اين است ولايت . و اين است پيروى از محمد و آل محمد صلى الله عليه وآله !
بايد به وضع يادشدگان رسيدگى شود: افراد كارآمد آنان به كار گمارده شوند؛ اطفال و نوجوانان آنان از تربيت و فرهنگ برخوردار گردند، و براى يادگرفتن اعتقادات و دستورهاى دينى و مسائل شرعى فرصت و امكانات لازم در اختيارشان قرار داده شود، و زنان و دخترانشان با تكاليف دينى خود آشنا گردند، و از سعادت عمل به احكام نورانى اسلام و برخوردارى از ((رحمت محمديه )) محروم نگردند، و براى حفظ عفت و سلامت خويش كمك شوند. و دست كم ، قدرت و فرصت خواندن قرآن و مفاتيح (173) و رساله عمليه و امكان خريد آنها را داشته باشند. اين بينوايان و مستمندان ، اين قربانيهاى تهيدستى و بيمارى و بيسوادى ، و اين محرومان از تعليم و تربيت و كتاب و سواد و هدايت و ارشاد لازم و بموقع ، اين فراموش شدگان مظلوم و اين از - چشمان همه افتادگان محروم ، و خانواده هاشان و اطفالشان ، جزء امت محمد (ص ) نيستند؟ مگر از شيعيان اميرالمومنين (ع ) نيستند؟ مگر انسان و بنده خدا نيستند؟ و مگر جزء رعيت امام زمان (ع ) به شمار نمى آيند؟(174) مگر قلب رئوف ولى خدا، حجت بن الحسن المهدى (ع )، از فقر و حرمان و درد كشيدن و رنج ديدن آنان رنج نمى برد: مگر از دور ماندن آنان از تعليم و تربيت دينى غم نمى خورد؟ امام صادق (ع ) اينكه يك جوان شيعه را ببيند كه معالم دين را نياموخته باشد تحمل نمى كند(175) ، آيا امام زمان چه ؟
5- اصلاح فكر دينى
آرى ، ما درباره دين و ديندارى خود نيز در اشتباهيم . در فهم درست دين در اشتباه ... و در تبليغ درست دين در اشتباه ... و در تعليم و آموزش درست دين و نشر تربيت عملى دين در نفوس افراد، بيشتر از همه در اشتباه ... به گفته دردمندانه دوست از دست رفته ما، عالم شهيد، آيت الله شيخ مرتضى مطهرى - رحمة الله عليه -:
اگر كسى به نام دين رياست پيدا كرد و زعامت پيدا كرد و قدرتى پيدا كرد و پولى پيدا كرد، پس دين احياء شد؟ نه آقا!احياء دين و قدرت دين تابع اين است كه مردم چه اندازه به آن دين عمل بنمايند؟ چه اندازه به مقتضاى آن دين عمل بنمايند؟ چه اندازه به مقتضاى آن دين رفتار بكنند؟ اين زنده بودن دين است ...
اكنون بنشينيم و حساب كنيم ، ببينيم آيا واقعا تفكر ما نفكر اسلامى است ؟ آيا تفكر اسلامى در مغز ما زنده است يا مرده ؟... فكر دينى كه الان ما متدين ها و مسلمانها و نمازخوان ها و روزه گيرها و زيارت روها و حج كن ها داريم ... به حالت نيمه مرده در آمده است ... بايد اعتراف كنيم كه حقيقت اسلام ، بصورت اصلى ، در مغز و روح ما موجود نيست ، بلكه اين فكر اغلب ؛ مغزهاى ما بصورت مسخ شده موجود است ...
فكر دينى ما بايد اصلاح بشود. تفكر ما درباره دين غلط است غلط، بجرئت مى گويم از چهارتا مسئله فروع ، آنهم در عبادت ، چندتائى هم از معاملات ، از اينها كه بگذريم ديگر فكر درستى ، ما، درباره دين نداريم ، نه دراين منبرها و در اين خطابه ها مى گوييم ، نه دراين كتابها و روزنامه ها و مقاله ها مى نويسيم ، و نه فكر مى كنيم ...(176)
خداوند اين مرد دردمند و آگاه از بسيارى از مسائل را رحمت كند. امروز هم مشكل همان مشكل است . و يكى از مشكلهاى بزرگ غفلت بسيارى از مردم وابسته به دين از زندگى انسان محروم است ، بويژه غفلت نابخشودنى خواص .
6- نظام اقتصادى ناسالم ، انحراف بزرگ
من همين اندازه - به وسيله اين خامه ناتوان - فرياد مى زنم كه اى مدعيان مسلمانى به كمك محرومان بشتابيد، و اى معتقدان به خدا، آن را حذف نكنيد، و اى باورداران به قبر و قيامت ، لختى به مشكلات آنان بينديشيد، و اى امت قرآن ، اقامه قسط وعدل را و تامين زندگى سالم براى همه افراد را، در پناه قسط و عدل ، وجهه همت خويش سازيد؛ و اى انقلاب كردگان انقلابى باشيد، شايد بدينگونه خدا از ما راضى گردد، و دل امام زمان (ع ) شاد شود، و آبروى دين خدا محفوظ ماند، و جامعه دستخوش ‍ تزلزلهاى زيانخيز نگردد؛ و تا خداوند رحمان ، تاريكيهاى سختتر از جهنم قبر و قيامت ما را، با نور حاصل از اين عمل صالح و فريضه بزرگ (رسيدگى به خلق خدا و خدمت به آنان )، به روشنى بدل سازد، و راهى به سوى نجات و رهايى ، در آن گذرگاههاى مخوف و پرگرفتارى ، در پيش همه ما بگشايد.(177)
مجلس و وكلا بايد نسبت به اين وظيفه بسيار مهم همواره حساس باشند و احساس مسئوليتى خدايى و سنگين كنند. دولتمردان و مسئولان بايد در راه انجام دادن دقيق ؛ آمارى اين وظايف از هيچ كوششى دريغ نورزند(178) ، بلكه نبايد تا به انجام تكليف يقين پيدا نكرده اند آرام داشته باشند. و ثروتهايى كه در واقع متعلق به اين قشرهاست بايد به خود آنان باز گردد. صدقه سرى دادن مطرح نيست ، تامين آبرومند و در سطح ديگران - كه منظور اسلام است - مقصود است .
دراين باره نخست بايد -به پيروى از پيامبران خدا - جريان ((استثمار)) و محروميت آفرينى را از ميان برد، و با محروميت آفرينان و فقر پراكنان در جامعه يعنى متكاثران و سرمايه داران و اترافگرايان و مصرف پرستان درافتاد، و ريشه اهريمنى آنان را بركند، و دست اين پرستندگان زر و سيم و درهم و دينار را (به نص احاديث ) و اين پديد آورندگان فقر و رواج دهندگان حرمان را( به نص احاديث )، از سر مظلومان اقتصادى و محرومان معيشتى و بى نصيبان و حذف شدگان و به حساب نيامدگان (179) كوتاه كرد. بايد اينچنين خدايى عمل كرد، و از على (ع ) پيروى نمود، و حق محرومان را از حلقوم محروميت آفرينان بيرون كشيد، و به دست خود صاحبان حق رسانيد، يا به سود آنان - به دست مردمى امين ، و نه از سرمايه داران - به كار انداخت . بايد نظام اقتصادى ناسالم موجود را سالم ساخت ، تا مشكل ظلم و فقر و سقوط... راهى به سوى حل شدن بيابد، و در درون زندگيها نسيمى از احكام قرآن بورزد، و آبروى دين خدا - كه امروز براى امتحان ما در دست ما قرار گرفته است - مصون ماند، و جامعه نشانى از ((جامعه جعفرى )) پيدا كند، و محرومان حس كنند كه در پناه ((قرآن )) زندگى مى كنند، و هيچگاه بى پناه نيستند، و در دست ستمگران قارونى و اشراف فرعونى اسير نمى مانند،. جاهليت سفيانى : به نام اسلام رجعت نخواهد كرد.(180)
7- مسئوليت بسيار سنگين حاكميت اسلامى
دولت اسلامى بايد چنان عمل كند كه هم با ظلم مبارزه شده باشد، و هم هزينه اى سنگين و غير عملى بر هزينه ها افزوده نگردد. و در واقع راه درست همين است كه حقهاى غصب شده و به سرقت رفته ، و محبوس در چنگ توانگران ، از غاصبان و سارقان اصلى گرفته شود و به صاحبان حق باز گردد (حديث امام حسن عسگرى (ع ) را خاموش نكنيد: ((اغنيا وهم يسرقون زادالفقراء اين اغنيا و توانگرانند كه زاد و توشه زندگى فقيران را مى دزدند)(181) .
هنگامى كه اسلام مى گويد عدل بايد باشد و فقر نباشد - چنانكه شرح آن گذشت - معلوم مى شود كه اين چگونگى ممكن و عملى است ، وگرنه تكليف به ((مالايطاق )) است ؛ و اين محال است . و روشن است كه نظر اسلام اين نيست كه فقر و تهى دستى ، با نزول مائده از آسمان از ميان برود، نه ، بلكه بايد مائده هاى زمينى درست تقسيم شود، حق محروم شدگان به آنان بازگردد. نظام بايد نظام باشد. ارزش حكومت دينى - چنانكه على (ع ) فرموده و مشهور است - به اين است كه ((احقاق حق )) كند. بنابراين اصول و مبانى و احاديث و تعاليم و آيات و حقايق ، بر كسانى كه خود را متكى به قرآن مى دانند، فرض است كه با متكاثران - يعنى تجسم بخشان ارزشهاى ضد قرآنى و ضد انسانى - درافتند، و معيشت اترافى و اسرافى را- در هر مورد و از هر كس و به هر نام - طرد كنند، و اگر معتقدند كه با خروشى رعد آسا و موسى وار وارد كارزار حيات انسان شده اند، با قارونها كنار نيايند، و خود نيز از نزديك شدن و تشبه به قارونها و زندگيهاى قارونى همواره پرهيز كنند، و فرزندان و نزديكانش را نيز از اين چگونگيها آلوده بركنار دارند. مگر همين قارونها نبودند كه جامعه ، آنان را با حشمت ((الله اكبر)) و هيبت خون شهيدان بيرون راند؟ آيا اين ناانسانان پست ، و زالو صفتان خون آشام ، و استثمارگران سياه كردار (در هر جامعه و با هر مقام ، و با هر چه ادعاى مسلمانى )، كه اصالت روحانيت در آن است كه مانند انبياى الهى دشمن خونى آنان باشد، چه گلى به سر جامعه انقلابى خواهند زد؟ و چه دسته گلى بر مزار شهيدان خواهند برد؟ بايد ديد عيب كار در كجاست ؟
امثال اين نويسنده مكلفند حقايق را كتمان نكنند، وتعاليم اسلامى را - تا حد امكان - درميان نهند، و بويژه به گوش ‍ نسلهاى سرخورده و آگاهان نگران برسانند، و دهان دشمنان اسلام را، در نسبت دادن ضعفها و... به آيين الهى ، ببندند.
من موظفم يادآورى كنم كه پيامبر اكرم ما، حاكميت و دولت را مسئول مستقيم فقر فقيران و حرمان محرومان و بى اعتقادى و بى ايمانى ساقط شدگان مى داند. پيامبر اكرم (ص ) در يك سخنرانى بسيار مهم (كه دستور داده بود تا مانند هر موقعيت مهم ديگر، مهاجران و انصار اسلحه برداشته به مسجد بيايند)، چنين فرمود:
... ولم يفقرهم فيكفره .(182)
- حاكم اسلامى نبايد مردم را فقير كند تا كافرشان سازد.
اكنون مى نگريد كه پيامبر خدا، موضوع را تا چه اندازه اى بزرگ مى شمارد، و مسئوليت را تا چه اندازه سنگين ؟ پس كسانى نمى توانند اين باور نادرست را به خورد جامعه و محرومان بدهند كه فقر و محروميت اصلى است ثابت ، و حضور آن در جامعه - به صورت يك جريان مستمر و پذيرفته - قابل قبول است ، و دين اسلام قبول دارد كه فقيران و مستمندان در جامعه بسر ببرند، و در كنار آنان ، توانگران در ناز و نعمت (تكاثر و اتراف ) غرق باشند؛ اينان هر چه مى خواهند داشته باشند و آنان هر چه مى خواهند نداشته باشند، حتى اندكى دارو براى كودكى مشرف به مرگ ؟
اين چگونگى نه اسلام است نه ديد اسلامى . و اين وضعيت نتيجه فرعونيت مالى و قارونيت غنا و تكاثراست ، و همسويى با قارونها، نه آيين انبيايى و محمدى . خداوند مهربان عادل ، كسى را بدون روزى و وسايل معيشت خلق نكرده است ، نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحياه الدنيا(183) ما در زندگى دنيا، روزى - و امكانات معيشتى - را در ميان همه خلق تقسيم كرده و به همه داده ايم . پس روزى و امكانات براى همه و به اندازه همه هست (184) ، ليكن در اين ميان حق قشرهايى به وسيله ايادى توانمند و صاحب قدرت و صاحب نفوذ و مرتبط (به تعبير حضرت صادق (ع ): ((ذووالعزهو القوه )))(185) غصب مى گردد، و (به تعبير حضرت امام حسن عسكرى (ع )، كه حديث آن نقل شد)(186) به سرقت مى رود. و افزون طلبى و تمتع خواهى و مالدوستى و تنعم پرستى آنان طبقات ضعيف و محروم را در آتش محروميت در مى افكند و مى سوزاند.
8- تكليف شرعى درباره اظهار ((حقايق دينى ))
من اين تعاليم و حقايق را، تعاليم و حقايق دين جاويد خدا را - اگر چه به اختصار و اشاره - گاه به گاه ، براساس ‍ تكليف شرعى ،. مى نويسيم و يادآورى مى كنيم ، تا ارزشهاى اسلامى مصون ماند، و جوانان انقلابى و غيور و ديگر آگاهان و عدالتخواهان از دين حق سرخورده نشوند، يعنى گوهر اصلى زندگى را كه ((ايمان )) است از دست ندهند، و عمل به تكاليف دينى را بر زمين ننهند، و به ياد داشته باند كه در اسلام مبارزه با بى عدالتى و ظلم كبير (ظلم اقتصادى )، اصلى اساسى است . من به جريان ها و اشخاص كارى ندارم . و دفاع از ارزشهاى قطعى و نجاتبخش و سعادت آفرين دين خدا را، و ياد كرد اين تعاليم والا را، تكليف خود ميدانم . و نبايد فراموش كنيم كه تا هنگامى كه جامعه به وظعيت مطلوب اسلامى ، يعنى جامعه منهاى فقر نرسيده است ، ما نسبت به همه محرومان و مستمندان مسئوليت داريم ، و بايد براى رها ساختن همه آنان از چنگال فقر و محروميت اقدام كنيم ، بلكه بايد گفت اين مسئوليت درباره مطلق بينوايان جهان و مستمندان عالم وجود دارد. مسلمانان درباره هر انسان محرومى در هر جا هست بايد حساس باشد و خود را مسئول بداند، و تا آنجا كه مى تواند براى رسيدگى به محرومان و مستمندان و ضعيفان و مستضعفان و نجات آنان كمك كند، چون همه بندگان خدايند - اگر چه خود جاهل باشند يا غافل يا منكر - و همه به تعبير امام على (ع ) يا برادران دينى مايند يا برادران نوعى و انسانى ما(187)
و ما خود را به اسلام منسوب مى دانيم ، و به على و آل على (ع ) عشق مى ورزيم ، و اينهمه از امام حسين (ع ) دم مى زنيم ، و براى سوگوارى او اينهمه مجالس بر پا مى كنيم ، و در اين سوگ بزرگ ، و غم انسانى سترگ ، سوگوار هستيم ، آيا در اين مجالس و منابر، و در ضمن اين مدايح و مراثى ، تعاليم قرآنى امام حسين (ع ) را نيز مطرح مى كنيم ؟ و مسائل انسانى را از ديدگاه آن امام شهيد شرح مى دهيم ؟
آيا فلسفه انسانى عاشوراى حسينى را بازگو مى گوييم ؟
آيا مى گوييم كه دو شيعه مكتب آشنايى بزرگ ، حبيب بن مظاهر اسدى و سليمان بن صرد خزاعى ، در نامه اى كه به اتفاق دوستان خود به حضرت امام حسين (ع ) نوشتند، از جمله نوشتند كه بيا تا در ركاب تو با سرمايه دارانى كه اموال جامعه در نزد آنان تراكم يافته است مبارزه كنيم ؟(188)
آيا مى خوانيم كه امام حسين (ع ) در روز عاشورا، در خطبه معروف خود، سخن از عدل گفت ، و فلسفه مبارزه و شهادت را بر محور عدل قرار داد؟
آيا براى مردم اينگونه تعاليم فرد ساز جامعه پرداز نيز گفته مى شود؛ تا مردم در آنها تامل كنند، و تاسى بجويند، و بواقع حسينى و عاشورايى شوند(189) :
وجد على ظهر الحسين بن على (ع ) - يوم الطف - اثر، فسالوا زين العابدين (ع ) عن ذلك . فقال : ((هذا مما كان ينقل الجراب على ظهره ، الى منازل الارامل واليتامى و المساكين .(190)
در واقع عاشورا، زخمى كهنه بر پشت امام حسين (ع ) ديدند. از امام زين العابدين پرسيدند كه اين چيست ؟ فرمود: ((اين زخم ، جاى انبانى است كه بر پشت خود حمل مى كرد، و به در خانه بيوه زنان و يتيمان و مستمندان مى برد)).