بارى ، اين دو پديده ويرانگر
كه بايد در حال عادى با آنها مبارزه شود، تكليف مبارزه با آنها در حال
انقلاب روشن است . بايد اين دو پديده را براى هميشه محكوم كرد. و بايد
از سرمايه داران مذهبى هيچ پروا نكرد. همچنين بايد زندگيهاى اشرافى و
متمايز (كه مولد انواع فساد و تباهى و محروميت و انحراف است در جامعه )
نيز محكوم گردد و طرد شود. و از ميان برود، بويژه اگر - خداى ناخاسته -
برخى از منسوبين به انقلاب يا روحانيين و منتسبين به دين به چنين
زندگيهايى تمايل يابند و آن را خوش بدارند، و از فرصتها بهره گيرى
كنند. وظيفه اسلامى اين است كه اينها همه - با جديت و قاطعيت - از ميان
برود؛ و جانب مستضعفين گرفته شود، تا آن از روزگار سياهترى كه اكنون
پيدا كرده اند نجات يابند.
- 3 جنگ فقر و غنا
جنگ فقر و غنا يك جنگ الهى است ، زيرا اغنيا و توانگران به حدود الهى و
وظايف دينى و شرعى خويش پايبند نيستند، و ستم روا مى دارند و بندگان
خدا را استثمار مى كنند، و از هر گونه رشدى باز مى دارند؛ پس لازم است
كه محرومان با آن بجنگند و حق خويش را كه - به نص احاديث - در اموال
آنان است باز ستانند. و از اينجاست كه يكى از درخشانترين فصلهاى
مبارزات الهى در طول تاريخ ، كه به دست پيامبران خدا صورت گرفته است ،
و خداگرايانى بسيار (ربيون كثير)، همواره پيامبران در آن مبارزات مقدس
شركت جسته اند، همين جنگ فقر و غناست ، به منظور ايجاد عدالت و قسط
(ليقوم الناس بالقسط)، و فراهم ساختن زمينه براى عمل به احكام دين خدا
(العدل حياه الاحكام ).
كسانى كه جز اين مى گويند، استعداد لازم براى درك حقايق تربيتى و
انسانى و اجتماعى و سازنده ندارند... و اينان نفس پيامبران را اينگونه
شهيد مى كنند. و افسوس كه ما مدافعان ((قسط و
عدل )) و افسردگان از محروميت محرومان - تا پيش
از ظهور دولت عدل قرآنى - قدرتى نداريم ، و جز زنده نگاه داشتن ياد
عدالت و گفتن و نوشتن درباره آن كارى از ما ساخته نيست ؛ ليكن سنگى كه
اكنون دهان اين مروجان تفاوت و ظلم و تبعيض و تثبيت كنندگان تكاثر و
اتراف ، و اين ذبح كنندگان ارزشهاى مقدس الهى را خرد كند، و غائله
عوامفريبى و اتهام آفرينى و ارتجاع گرايى را بخواباند، و نامشروع بودن
جانبدارى آن را از سرمايه داران و سرمايه دارى و زندگانيهاى ضد ارزشى
اشرافى بر ملا سازد، سخنانى است كه دراين باره امام خمينى گفته است .
نقل آنها دراينگونه مناسبات - بنابر منظورهايى كه ياد شد - مناسب است :
نسل به نسل ، و سينه به سينه ، شرافت و اعتبار پيشتازان اين نهضت مقدس
و ((جنگ فقر و غنا))
محفوظ بماند؛ و اين سعى شود تا از راه رسيدها و دين به دنيا فروشان
چهره كفرزدايى و فقر ستيزى روشن انقلاب ما را خدشه دار نكنند...
جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنى نيست . جنگ ما ((جنگ
فقر و غنا)) بود. جنگ ما جنگ ايمان و رذالت
بود...(143)
امروز جنگ حق و باطل ، ((جنگ فقر و غنا))،
جنگ استضعاف و استكبار و جنگ پابرهنه ها و مرفهين بى درد شروع شده است
.(144)
حق و باطل نيز مصداقهاى گوناگون دارد. در زمينه معيشت اقتصاد، فقر و
باطل است و غناى مولد فقر نيز باطل . و قسط حق است و عدل حق . پس جنگ
فقر و غنا نيز از مصاديق جنگ حق و باطل است - اگر دركى و شعورى باشد.
اينان نمى فهميدند كه سكوت در برابر فقر فقيران و گرسنگى گرسنگان - كه
امام على (ع ) آن را مخالف تعهد و وظيفه عالم دينى مى داند- از
مصداقهاى رذالت است نه ايمان . اينگونه كسان حتى ((وسائل
الشيعه )) را نمى خوانند تا ببينند امام جعفر
صادق و رئيس مذهب - سلام الله عليه - چگونه به جنگ فقر و غنا دامن زده
و شعله آن را برافروخته است :
ان الناس ما افتقروا، و لا احتاجوا، و لا جاعوا،
و لاعروا، الا بذنوب الاغنياء(145)
- مردمان فقير، محتاج ، گرسنه و برهنه نگشتند مگر در اثر گناه توانگران
.
آيا اين تعليم ، اعلان جنگ ميان فقر و غنا نيست ؟ اين سخن به فقر نمى
گويد كه دشمن تو كيست و حق تو را چه كسى برده است ؟ و چه كسانى تو را
گرسنه و برهنه ساخته اند و از هستى ساقط كرده اند؟ بر فرض كه مسلكهاى
باطل و الحادى ، سخنان و شعارهاى حق را كه هزاران سال پيش پيامبران
الهى گفته اند تكرار كنند، ما نبايد - از سر غفلت يا جانبداريهاى نا
مشروع - آن شعارها را به نام آنان ثبت نماييم و اينگونه خاصه بخشى كنيم
. اينها همه ارزشهاى الهى است و شعارهاى پيامبران الهى ...
جنگ فقر و غنا، در واقع ، همان ((جنگ كفر و
ايمان )) است . بنابراين احاديث ، فقر عامل كفر
است . و هر مومنى بايد با عامل كفر مبارزه كند، پس مبارزه با فقر
مبارزه با عوامل پديد آورنده فقر است يعنى اغنيا و توانگران ، به نص
كلام امام صادق (ع ) ، و احاديث ديگرى از پيامبر اكرم (ص ) و امامان
ديگر.
و شعارى كه به ابوذر غفارى - انسان تراز قرآن و نمونه كامل شيعه على (ع
) - نسبت داده اند نيز در همين جهت قرار دارد:
عجبت لمن لا يجد قوته ، كيف لا يخرج من بيته
شاهرا سيفه
(146)
تعجب مى كنم از كسى كه روزى (و وسيله زندگى ) ندارد، چگونه شمشير نمى
كشد و براى طلب حق خود خروج نمى كند؟
جنگ فقر و غنا در فقه ما نيز بطور صريح مطرح گشته است . فقها فرموده
اند:
اگر به غذاى كسى دسترس داشته باشد، در صورتى كه مالك نياز شديد
(اظطرار) به استفاده از آن دارد، خود او اولى است . و اگر اين شخص
اظطرار دارد او اولى است . و اگر بهاى آن را نداشت بر مالك واجب است آن
را به او ببخشد. اگر نبخشيد مى تواند غضب كند (بزور بگيرد و استفاده
كند). در اين صورت اگر مالك مقاومت كرد مى تواند او را بكشد.(147)
و اين فتواى بزرگانى چون شيخ طوسى ، و محقق حلى است . و آيا جنگى از
اين بالاتر متصور است ؟ اين فقه و آنهم حديث . برخى نه فقه را درست مى
دانند؟ و نه حديث را درست مى خوانند؛ و اگر بخوانند در آنها دقت نمى
كنند، و از سيره سلف بى اطلاعند، به مرام واقعى و جوهر تعاليم دين نمى
رسند، و چه بسا آن را با زندگى مطلوب خود و دختران و پسران خود و
ساختمان ها و زندگيهاى خود سازگار نمى بينند. و با اين وجود از دين و
اخلاق دينى هم دم مى زنند، چه بسا لحظه اى به استخوان هاى خرد شده
انسان محروم نينديشند، و گاهى روى فرش آن - يعنى زمين - و در كنار آن -
يعنى در زاغه - ننشينند، و به سيماى رنگ پريده و نوميد فرزندان آن
ننگرند، و به سفره هاى خالى ، و چراغهاى خاموش ، و روزهاى شب آن ... و
با اين وصف خود را حافظ دين و نگهبان احكام مى پندارد (كه گويى آن
فقيران محروم و دختران و پسرانشان از مسلمين نيستند، و امام زمان (ع )
از محروميت كشيدن و رنج بردن آنان رنج نمى برد، و از سقوطهاى آنان
غمگين و دل افسرده نمى شد؟!) و انتظار دارند آگاهان و عدالتخواهان و
جوانان بيدار و پرشور را هم از دست ندهند، و ((تهاجم
فرهنگى )) را هم پس برانند... زهى تصور باطل
!...
يكى از هدفهاى عمده ((تهاجم فرهنگى
))، تثبيت ((ضد ارزش
)) است به جاى ((ارزش
))، و سوق دادن جامعه به اهميت دادن و پذيرفتن
((ضد ارزشها)) به جاى
((ارزشها)). و از اين
جمله است ترغيب مردم به دنيا خوارى و دنيا گرايى و مصرفى گرى و لذت
طلبى و برخوردارى هر چه بيشتر... و فراموش كردن ديگران و اهميت ندادن
به مسائل و مشكلات ديگر اعضاى جامعه ، يعنى جدا كردن انسان از انسان .
و اكنون كسانى كه خود معاشرتى از نزديك با مستضعفان محروم و انسانهاى
فراموش شده و اقشار تحت ستم اقتصادى ندارند(148)
، و در عوض با ظلمه اقتصادى و عمله شيطان و نفس (سرمايه داران و
اترافگران ) دوست و نزديك و مصاحبند، و زندگيى همسان يا نزديك به آنان
دارند، و در همان محلات رفاهى مسكن گزيده اند، چسان مى خواهند مردم را
به حيات طيبه قرآنى (قناعت ) و نوع دوستى و ايثارگرى و محروميت زدايى و
فقر ستيزى فراخواند، چسان ؟ مگر اسلام موضوع بسيار بسيار مهم
((فقر ستيزى )) را مطرح
نكرده است ؟ آيا اينان تا همانجا پيرو اسلامند كه به دنيا دست
يابند؟...
ما اگر راه دين را مى پيماييم ، بايد بدانيم كه راه دين همان راه
پيامبران است (كه كاملترين وجه آن در احكام ، و عميق ترين صورت آن در
معارف و حقايق ، در اسلام عرضه داشته است ). و قرآن كريم تصريح مى كند
كه مخالفان پيامبران و تكذيب كنندگان آنان صاحبان نعمت و مكنت و ثروت
يعنى سرمايه داران بوده اند. دوتن از عالمان زاهد و بزرگ اسلام ، يعنى
شيخ ابو محمد حسن ديلمى (سده هفتم ) در كتاب ((ارشاد
القلوب ))، و شيخ جمال الدين ابن فهد حلى (م :
841) در كتاب ((عده الداعى ))،
تصريح مى كنند كه دشمنان انبياء (ع ) و مانع كارها و اقدامهاى آنان
همواره اغنيا توانگران بوده اند.(149)
و علت موضوع روشن است ، چون انبياء مناديان عدالتند و اغنيا مخالفان
عدالت . و اكنون نيز چنين است . زيرا اگر عدالتى در كارها باشد، آنان
به آنچه مى خواهند نمى رسند. و اين چگونگى امر است واضح .
و اين تعبير قرآنى عظيم نيز (كه يكى از منشورهاى تاريخى و سترگ عدالت
است در حركتهاى پيامبران )، يعنى : ((اوفواالكيل
و الميزان ))، خود اعلان جنگ فقر و غناست . زيرا
كه يكى از اسباب عمده پديد آمده فقر و كمبود در ميان مردم و خانواده
ها، عدم سلامت روابط و معاملاتى و عدم تعادل در اين روابط است ؛ و همين
است كه موجب تورم ، گرانى ، كم فروشى و احتكار مى گردد، و قدرت خريد
انسانهاى كم درآمد را همواره كاهش مى دهد، و روزبروز بر حجم فقر و
حرمان و كمبود داشتن بسيارى از افراد و خانواده ها مى افزايد. و دود
اين آتيش و رذالت از همه بيشتر به چشم انسان محروم و مستمند مى رود، و
همواره قدرت معيشتى او را- اگر قدرت معيشتى داشته باشد - به صفر مى
رساند.(150)
در كشورهاى در حال توسعه ، سالانه حدود 5 ميليون كودك زير پنج سال به
علت ابتلا به بيمارى اسهال جان خود را از دست مى دهند، كه از اين تعداد
هنوز رقمى بالغ به 34000 كودك در ميهن اسلامى ما - قبل از آنكه در اين
دنياى پر مخاطره فرصتى براى يارى اسلام و ميهن اسلامى بيابند -
مظلومانه گل وجودشان پرپر مى شود، در حالى كه با ساده ترين امكانات مى
توان - صرف نظر از نوع بيمارى - حداقل از مرگ 95 درصدشان جلوگيرى نمود.
به عبارت ديگر در ايران ، هر 15 دقيقه يك كودك كوچكتر از 5 ساله ، در
اثر اسهال قابل درمان مى ميرد. آيا آگاهى از اين اعداد مسئوليت همه ما
را سنگين تر نمى سازد.(151)
- 4 نكته اى بسيار مهم
در اينجا ضرورى است نكته اى بسيار مهم را ياد آورى كرد، نكته اى ماخوذ
از حكمتى قرآنى ، نكته اى كه در تبيين اصلاحات اجتماعى و شناساندن
انقلابهاى راستين و سازنده نقشى بسيار اساسى و بنيادين دارد. با ذكر
اين نكته بيشتر روشن مى شود كه تاكيد بر از ميان بردن سه طاغوت در يك
انقلاب براى چيست ، و ضرورت شعله ور ساختن جنگ فقر و غنا (به منظور
ساقط كردن طاغوت اقتصادى به همراه ساقط كردن طاغوت سياسى )، به چه دليل
است ، و چرا قرآن كريم موفقيت يك انقلاب كامل را - چنانكه گذشت - در
مبارزه با سه طاغوت و ساقط كردن هر سه آنها دانسته است . بايد اين حكمت
آموزشى و بزرگ قرآنى ، و اين سر سازنده و سترگ وحى آسمانى ، هر چه
خوبتر، روشن گردد و دانسته باشد.
نكته مهم مورد اشاره در اين جمله خلاصه مى شود كه فلسفه اصلى در يك
انقلاب ، ((تغيير نظام ))
است نه ((تعويض )) افراد.
و چون با رفتن يك طاغوت (سياسى )، نظام زندگى يك جامعه دگرگون نمى
گردد، و از ((وضع ارتجاعى ))
به ((وضع انقلابى ))
متحول نمى شود، از اين رو قرآن كريم ، مبارزه با سه طاغوت را اساس يك
انقلاب دينى و الهى دانسته است ، تا مردم از زير سلطه و نفوذ طاغوت ،
بطور مطلق (يعنى هر سه طاغوت )، رها گردند و بتوانند در يك حركت
انقلابى به زنده كردن مجدد ارزشها بپردازند، و به ((تزكيه
و تعليم )) دست يابند، و همه گونه موانع اين دو
اصل هدفى (تزكيه ، تعليم ) را از ميان ببرند، و همه گونه مقتضيات تحقق
آن دو را فراهم سازند، تا - چنانكه پيشتر نيز گذشت - به نتيجه اى قرآنى
مطلوب برسند، و تا جامعه اى داشته باشند قرآنى و اسلامى .
بنابراين ، بايد جنگ فقر و غنا شعله ور گردد، و به سود انسان محروم
(اوفوا الكيل و الميزان ) خاتمه يابد، و طاغوت اقتصادى نيز از ميان
برود، تا انقلابى واقعا - نه رسما - انقلاب باشد، و جامعه از اختاپوس
عقب افتادگى و حرمان و جهل نجات يابد، و براى آن صيرورت متعالى و
شدنهاى انسانى و الهى آماده گردد. قرآن خواسته است كه جامعه الهى اسلام
، ((قوامين لله ، شهداء بالقسط))(152)
باشند، يعنى همگان براى خدا بر پاى ايستند، و ناظر اجراى عدل باشند. در
تفسير اين آيه گفته اند، ((اهل عدالت و اجراى آن
باشيد))، ((دين خدا را با
اجراى عدالت معرفى كنيد)).(153)
دريغا از اين تعاليم و اين حقايق ...! و آيا در جامعه فاقد عدالت و
مبتلا به نفوذ استثمار گرانه طاغوت اقتصادى ، مردم ((قوامين
لله )) و ((شهداء بالقسط))
توانند شد؟ و توانند بود؟.
خوب ، اكنون مى نگريد كه اينها همه به اين معنى است كه نظام زندگى يك
ملت دگرگون گردد و زيرورو شود، نه اينكه تنها افراد بروند (اگر چه
فاسد) و افرادى ديگر بيايند (اگر چه صالح )، زيرا افراد صالح در داخل
چارچوبهاى غير صالح ، برخى خود نيز تحت تاثير قرار مى گيرند و فاسد مى
شوند، برخى نخواهند توانست - اگر- چه بخواهند - به اقدامهاى انقلابى
دست يازند و آنها را به ثمر برسانند. پيچيدگى عميق و نفوذ يافته
نظامهاى فاسد و نفوذ افكار ارتجاعى زنجيره اى (كه از سويى نا آگاهان و
خوشباوران و بسته ذهنان آنها را دامن مى زنند، و از سويى سرمايه داران
و قارون - روشان و فرصت طلبان آنها را تحكيم مى كنند)، دست افراد صالح
و حتى انقلابى را نيز مى بندد، و آنان را از هر گونه حركتى باز مى
دارد. به عبارت ديگر: بر جاى ماندن نظام فكرى و تشخيصى و عملى و ادارى
و اقتصادى غير انقلابى در يك انقلاب ، همان جهنم شعله خيزى است كه همه
انقلاب و آثار آن را مى بلعد و خاكستر مى كند. اين است كه قرآن كريم
آنگونه مى گويد، و امام على بن ابيطالب (ع )، يك لحظه تاخير را، در
عملكردهاى انقلابى ، جايز نمى داند.(154)
خلاصه اينكه نظام فاسد بايد به نظام صالح بدل گردد (نظام فاسد با همه
اركانش ، سياسى ، اقتصادى و فرهنگى و تبليغى )، نه تنها افراد. و افراد
صالح در يك انقلاب كسانى نيستند كه تنها ظاهرى دينى داشته باشند، بلكه
كسانيند كه انقلابى باشند و داراى فكر و تشخيص و اقدام انقلابى . كسانى
كه داراى افكار ارتجاعى و تشخيص و ارتجاعيند (اگر چه افرادى صالح
باشند)، اگر در انقلاب شغل و مسئوليتى به آنان داده شود، معلوم است كه
چه فاجعه اى رخ خواهد داد، و نتيجه چه خواهد بود، معكوس هدف . و از
اينجاست كه گفته اند:
زعماء صالحى كه طرز تفكرشان ، در اساس و تشكيلات ، با ناصالح ها يكى
است (يعنى اهل تفكر انقلابى توام با اقدام انقلابى نيستند، و مرتجعند
يا ارتجاع گرا، يا ضعيف در برابر جريان و عوامل ارتجاع )، و تفاوتشان
از لحاظ اخلاقى و شخصى است (يعنى در جنبه فردى ، افراد صالح به خوبى
هستند)، و بناست همگى در يك قالب (با همان ساختارها و همان چارچوبهاى
گذشته ) كار كنند، اثر وجوديشان با ناصالحها، آنقدر زياد (متفاوت )
نيست ، و منشا تحولات اجتماعى (عميق و بنيادين و) قابل توجه نخواهد گشت
.(155)
- 5 كرامت انسانى
يكى از موجبات عمده - بويژه از نظر روانى - كه باعث مى شود انقلابى
پديد آمد، همان هتك كرامت انسانى و تحقير افراد و شخصيتهاست . هنگامى
كه در نظامى كرامت انسانى هتك گشت ، و ارزشهاى اشخاص ناديده انگاشته
شد، و كارگزاران يك نظام و مسئولان و قانونگذاران ، كرامت انسانها و
احترام افراد را در نظر نياورند، و اشخاص به مناسبتها و در برخوردها و
مراجعه ها تحقير شدند، و حكومت حكومتى بى ادب شناخته شد، و مسئولان و
ماموران افرادى بى تربيت معرفى شدند، همواره اسباب رنجيدن و تحقير شدن
مردم پديد مى آيد، و افراد حرمت از - دست داده و مورد توهين قرار گرفته
پيوسته مى رنجند و متنفر مى شوند، و از نظام مى برند و خشمگين مى گردند
و دشمنى در دل مى گيرند...
بنابراين نبايد و نمى شود پذرفت كه كرامت انسانى و حرمت افراد - در هر
حال و براى هر منظور - ناديده گرفته شود. هنگامى كه مردم به نام اسلام
قيام مى كنند، از جمله ، اين اميد را دارند كه بر حسب تعاليم اسلامى و
در قلمرو حاكميت ارزشهاى دينى ، كرامت و حرمت انسان در همه مراحل محوفظ
بماند، و برمحفوظ ماندن آن تاكيد شود.
من در اينجا براى حفظ دين خدا، و پاسدارى از اعتقادات مردم ، بويژه نسل
جوان ، سه حديث نقل مى كنيم ، تا اصل دين و ارزشهاى دينى روشن گردد، و
چگونگى نظر اولياى الهى دين اسلام به انسان و احترام انسان دانسته
باشد؛ و مسئولان معتقد و متعهد به آنها عمل كنند:
حديث اول
امام على بن ابيطالب (ع ) :
و اجعل لذوى الحاجات منك قسما، تفرغ لهم فيه
شخصك ، و تجلس لهم مجلسا عاما، فتتواضع فيه لله الذى خلقك ، و تقعد
عنهم جندك و اعوانك من احراسك و شرطك ، حتى يكلمك متكلمهم غير متتعتع ،
فانى سمعت رسول الله -(ص ) - يقول فى غير موطن : ((لن
تقدس امه لايوخذ للضعيف فيها حقه غير متتعتع )).
ثم احتمل الخرق منهم والعى ، ونح عنهم الضيق والانف ، يبسط الله عليك
بذلك اكناف رحمه ،و يوجب لك ثواب طاعته . واعط ما اعطيت هنيئا، وامنع
فى اجمال واعذار(156)
- بخشى از وقت خويش را به اشخاص نيازمند و شاكى (و ستمديده ) اختصاص ده
، و دربست آماده رسيدگى به كار آنان شو، و در جايى عمومى (كه همه حتى
ضعيفان و ناتوانان بتوانند مراجعه كنند) بنشين ، و در اين مجلس ، براى
خشنودى خداى خود كه تو را آفريده است (و به اين مقام رسانده كه كار خلق
به دست تو افتاده است )، در برابر مردم تواضع كن . و همه ماموران مسلح
و كارمندان دولتى و پاسداران خود را از مردم دور ساز (بطورى كه مزاحم
احدى نباشند)، تا هر كس بتواند - بى هيچ ترسى و پروايى - حرف دل خود را
بزند؛ زيرا كه من بارها از پيامبر خدا(ص ) شنيدم كه مى فرمود:
((مردمى كه ضعيف درميان آنان نتواند بى ترس و
لرز حق خود را از قوى بگيرد، هيچ ارزشى نمى توانند داشت
)).
در ضمن ، اگر از برخى درشتى ديدى ، يا كسى (از آن شاكيان و ستمديدگان و
گرفتاران ) بخوبى سخن گفتن نمى دانست (و الفاظ مناسب يا روشن به كار
نمى برد) تحمل كن (و به روى خود مياور). و (به هنگام گره گشايى از كار
مردم ) سرسوزنى بدخلقى و تكبر نكن ، تا خداوند درهاى رحمت خويش را به
روى تو بگشايد، و پاداش طاعت تو را به تو ارزانى دارد. و (چون خواستى
چيزى به كسى بدهى ) با خوشرويى و احترام ببخش و بده (تا براى او گوارا
باشد)؛ و (اگر نشد يا مصلحت نبود كه خواسته كسى را برآورده سازى ) با
مهربانى و عذرخواهى رد كن .
حدث دوم
امام على بن ابيطالب (عليه السلام ):
ولى ابا الاسود الدولى القضاء ثم عزله . فقال له
: ((لم عزلتنى و ما خنت و لا جنيت ؟)).
فقال : ((انى رايت كلامك يعلو كلام خصمك
)).(157)
- على (ع ) ابوالاسود دئلى
(158) را به قضاوت گماشت و سپس او را عزل كرد.
ابوالاسود گفت : ((چرا مرا عزل كردى ، با اينكه
نه خيانتى كردم نه جنايتى ؟)). امام فرمود:
((ديدم (به هنگام سخن گفتن در دادگاه ) صدايت را
از صداى مراجعه كننده بلندتر مى كنى )).
شگفتا از اين احاديث و تعاليم !...و شگفترا از مسلمانانى كه ماييم با
اينهمه ادعا و شعار و فرياد؟... كجا در دادگاهها چنين رفتارى انسانى مى
شود؟ و كجا در بازجويى ها بويى از اين تعاليم به مشام مى رسد؟ عجبا از
مظلوميت اين تعاليم ! و دريغا از نسيان اين احاديث !...
حديث سوم
امام جعفر صادق (عليه السلام ):
ان فقيرا الصادق (ع ) فقال لعبده :
((ما عندك ؟)) قال :
((اربع مئه درهم )). قال
: ((اعطه اياها)) فاعطاه
. فاخذ و ولى شاكرا. فقال لعبده : ((ارجعه
)). فقال : ((ياسيدى !
سالت فاعطيت ، فماذا بعدالعطاء؟)) فقال له :
((قال رسول الله - ص -: "خير الصدقه ما ابقت غنى
" و انا لم نغنك . فخذ هذا الخاتم ، فقد اعطيت فيه عشره الاف درهم ،
فاذا احتجت فبعه بهذه القيمه .(159)
- مردى مستمند از امام صادق (ع ) درخواست چيزى كرد. امام به غلام خود
گفت : ((چى داريم ؟)).
گفت : ((چهارصد درهم )).
فرمود: ((همه را به او بده )).
مرد مستمند گرفت و تشكر كرد و روانه گشت . امام صادق به غلام گفت :
((او را باز گردان )).
مرد گفت : ((آقاى من ! چيزى خواستم و لطف كرديد،
ديگر چكار داريد؟)). امام گفت :
((پيامبر خدا - ص - گفته است : "بهترين بخشش آن است كه شخص را
بى نياز سازد" و ما تو را (با آن مبلغ كه داديم ) بى نياز نساختيم .
اكنون اين انگشترى را كه ده هزار درهم مى ارزد(160)
بگير، و آن را به همين قيمت بفروش و نياز خود را برطرف كن
)).
ملاحظه كنيد! اين است انسانيت دينى ، و دين انسانى . اين است ملاك
برخورد با انسان و كرامت در اسلام . اگر انسانى نيازمند شد، فى المجلس
او را بى نياز سازيد تا دوباره مجبور به سوال و درخواست نگردد، و بار
ديگر شخصيت او خرد نشود، و در برابر كس ديگرى كوچكى نكند. شخصيت
انسان خرد شده به چه كار مى آيد؟ پس نگذاريد انسانها - در هيچ شرايطى -
خرد شوند. نگذاريد مستمند، مستمند بماند و از هر كس كمك بخواهد و در
برابر هر كس خرد شود؛ اين است اسلام . حتى در تعاليم اسلامى رسيده است
كه پيش از اينكه نيازمندان درخواست كنند نياز آنان را برآورده سازيد. و
در احاديث زكات رسيده است كه آنقدر از زكات به مستمندان بدهيد تا بى
نياز شود (اغنه ان قدرت ان تغنيه .(161)
پس اسلام بى نيازى همگان را مى خواهد نه فقر را. و عدالت نفى فقر است -
چنانكه خواهد آمد. و اينگونه است ارج و كرامت انسان در اسلام ، و در
نزد اولياى اسلام .
احاديث اسلامى (از پيامبر اكرم (ص ) و ائمه طاهرين (ع ) دراين باره ها
بسيار است (همچنين آيات و مضامين قرآنى - و احاديث خود نيز بيانگر
معانى و مقاصد قرآن كريم است )، با لحنهايى بسيار تند، تا جايى كه
اغنيا را - در روند اقتصادى- سارق و دزد زاد و توشه و امكانات معيشتى
فقيران و تهيدستان و كمبود داران شمرده اند(162)
و تا جايى كه حضرت حجت بن الحسن المهدى عج ، غرق شدن در مال و منال
دنيوى و پايمال كردن ضعيفان و بينوايان را سبب دورى و مهجورى شيعه- حتى
بزرگان شيعه - از ساحت قدس خوانده است ...(163)
عدالت ، محو سيماى فقر
1- دو نشانه جامعه اسلامى
دو نشانه مهم براى شناخت ((جامعه اسلامى
)) وجود دارد، كه با آن دو نشانه مى توان
((جامعه اسلامى )) را
شناخت و آن را از ((جامعه غير اسلامى
)) جدا ساخت . اين دو نشانه ، نماز است و عدالت
. اگر جامعه اى در آن نماز خوانده نشود و مردم ، اهل نماز نباشند، آن
جامعه اسلامى نيست . البته منظور پيدا شدن شمارى تارك نماز - كه در
برابر نمازگزاران ناچيز - نيست ، بلكه مقصود عدم حضور نماز است در
زندگى و اجتماع ، به وجه عام ، و عدم مسجد و جماعت ، و فروافتادن بانگ
اذان ...
همچنين است عدالت . اگر در جامعه اى عدالت نيز حضور نداشته باشد، و
آثار عدالت در جامعه و شئون حياتى و اقتصادى و معيشتى افراد و خانواده
ها - در همه قشرها - ديده نشود، و در سياست و مديريت ، قانونگذارى و
قضاوت ، و برنامه ريزى و اجرا، و در برخوردها و برخورداريها، عدالت
ملاك نباشد، و در مسكن و بهداشت ، و تحصيل و كار، و سفر و استراحت ،
اصل عدالت اجرا نشود، و امكانات در اين زمينه ها در ميان عموم مردم
تقسيم نگردد، و در راه صيرورت متعالى انسانى ، عدالت ميزان نباشد، و
اصل اساسى عدالت در ذات برنامه ها و برنامه ريزيها حضور نداشته باشد، و
مردم همه از شرايط و امكانات ((تزكيه و تعليم
)) - كه هدف اصلى قرآن كريم است - برخوردار
نباشند، و تبعيض و تفاوت بيداد كند... به يقين چنين جامعه اى اسلامى
نيست . اگر در جامعه اى مردم بسيارى براى رسيدن به اهداف قرآنى توان
نيابند، و از فشار نيازمندى و فراموش شدگى ، همچنين زيادى ساعت هاى
كار و استثمار شدن ، نتوانند به تعليم و تربيت - بلكه تكاليف - دينى
خود بپدازند، آيا آن جامعه چگونه قرآنى و اسلامى به شمار خواهد آمد؟