4-
افسوسى بس گران ...
سرانجام ، در اينجا، نمى توانيم از ياد كرد افسوسى بى گران بگذريم . و
آن افسوس بس گران اين است كه عاشورا، هنوز هم ، چنانكه بايد شناخته
باشد شناخته نيست . دوست به گونه اى عاشورا را ننمايانده است ، و دشمن
به گونه اى عاشورا را پوشانده است . دوستان و معتقدان بيشتر از هر چيز
به بعد عاطفى عاشورا گراييدند، و در راه تحقق بخشيدن به رسالتهاى گران
عاشورا كوتاهى كردند. و دشمنان در نشناختن عاشورا، يا كوچك شمردن
عظمتهاى آن اصرار و ورزيدند، و براى دور نگاهداشتن افكار و اذهان و
نسلها و شهرها از آشنايى با عاشورا و هماهنگ شدن با اهداف آن ، كوشش
بسيار كردند. اگر دوستان هر چه بيشتر به شناساندن ابعاد عجيب و عظيم
عاشورا پرداخته بودند، دشمنان توفيق چندانى نمى يافتند. خورشيد كه طلوع
مى كند همه بشريت آن را مى بينند، و همه انسانها خورشيد را مى شناسند و
از عظمت و ارزش آفتاب آگاهند. و مگر عاشورا خورشيد تابيده در آفاق
ارزشهاى انسانى و تعاليمهاى روحى بشرى نيست . پس چرا چنانكه بايد
شناخته نيست ؟ شب عاشورا، روز بزرگ انسانيت است ، و روز عاشورا ملكوت
سترگ همه روزهاست ...
افسوس كه سرايندگان عاشورا، ذات عاشورا را نسرودند؛ يا كمتر سرودند...
افسوس كه گويندگان عاشورا، ذات عاشورا را نگفتند؛ يا كمتر گفتند...
ذات عاشورا ذات طلوع است : حماسه رسالت ... و آنان بيشتر از غروب دم
زدند: كشته شدن و اسارت ...؟
ذات عاشورا نماز است و عدالت ، نه تنها عزادارى و مصيبت . اگر كسى
عاشورا را باهمه ابعاد آن بشناسد، اصل مصيبت امام حسين (ع ) را فراموش
مى كند، و براى ((عاشورا حسينى
)) به سوگ مى نشيند.
افسوس كه زبان عاشورا، آنسان كه بايد فهميده بشود نشد، و كسان از نزد
خويش براى پيام عاشورا واژه ساختند؛ و همان را كه وارثان عاشورا در
((زيارت عاشورا)) آموخته
بودند، يعنى دشمنى با ستمگران (حرب لمن حاربكم ) نيز - چنانكه بايد -
نياموختند، و چهره هاى ستمگران اصلى را نشناختند و نشناساندند - و گاه
پنهان داشتند و افسوس !...
واژه هاى عاشورا، تنها ((تشنگى
))، ((شهادت )) و
((اسارت )) نيست ،
((نماز)) و
((عدالت )) نيز هست ؛(94)
بلكه واژه روز عاشورا... يعنى پيام شب عاشورا نماز است ، و پيام روز
عاشورا عدالت . و آن سه (تشنگى ، شهادت و اسارت )، سكوى پرتاب است ،
ليكن چنين درك نشده و نمى شود، آن زيارت كه مى گويد:
اشهد انك قد امرت بالقسط و العدل و دعوت اليهما،
و انك صادق صديق ، صدقت فيما دعوت اليه
(95)
- من گواهى مى دهم (يا حسين ) كه تو به اجراى قسط و عدل فرمان دادى ، و
جامعه اسلامى را به قسط و عدل فرا خواندى . و تو راستگويى و صديقى (ولى
راستى خدايى )، و به هر چه فرا خواندى صادقانه فرا خواندى ...
5- نجوا با عاشورا و سخنى در ابعاد...
و اكنون را - با بارى بس گران و طاقت سوز، از اندوهان و تجربه ها و
چگونگى رويدادها...- دوست دارم با ((عاشورا))
نجوا كنم ، و در معبر جليل اين حضور عظيم ، سر بر آستان لحظه هاى
صيرورتهاى متعالى نه ، و فيضان آيات عدل را در اين منشور خونين لمس كنم
، و دردهاى تراكم يافته در استخوان محروم و مظلوم را، و مظلوميت تعاليم
مغفول و مكتوم را، با فرياد باز گويم ، و همه بيدادهايى را كه بر
ستمديدگان رفته است و مى رود - دوباره - در گوش ((عاشورا))
زمزمه كنم ، و خون دلى را كه بر گونه هاى انسان بى پناه روانست بر
((لوح عاشورا)) بنگارم
... و لحظه هايى در جاذبه اين حضور شگرف انسانيت محو گردم :
عاشورا حضور شگرف انسانيت است ، در هر جا و هر روز...
عاشورا مائده بزرگ روح انسان است ، در تداوم اعصار...
عاشورا ضربان قلب خورشيد است ، در سينه خاك ...
عاشورا صيرورت روح كلى است ، در تكاپوى پرشكوه تكليف ...
عاشورا تجسم اعلاى وجدان بزرگ است ، در دادگاه روزگار...
عاشورا ذات متعالى ارزش است ، در مقياسها، هر مقياس ...
عاشورا عظمت سرشارى لحظه هاست ، در فوران بزرگ سپيده ...
عاشورا حضور نور است ، در سيطره بى امان ظلمت ...
عاشورا صلابت شجاعت انسان است ، در تجليگاه ايمان ...
عاشورا جارى سيال مناجات است ، در محراب حماسه ...
عاشورا طوفان خون است ، در احرام فرياد...
عاشورا تجلى كعبه است ، در ميقات خون ...
عاشورا بلوغ روز است ، در استلام آفتاب ...
عاشورا شفق خونبار است ، در فجر آگاهى ...
عاشورا روح توفانگر عدالت است ، در مالبد آفاق ...
عاشورا بارش خونين لحظه هاست ، بر ارواح خروشان ...
عاشورا نقش بيدار گذرها و رهگذرهاست ، در كاروان دراز آهنگ زنگيها و
عبورها...
عاشورا نجواى بزرگ صخره هاست ، در دشتها و هامونها...
عاشورا بازخوان تورات و انجيل و زبور است ، در معبد اقدام ...
عاشورا ترتيل آيات است ، در الواح ابديت ...
عاشورا دژنگهبانى تعاليم وحى است ، در آفاق زمانها...
عاشورا خون خداست ، جارى در رگهاى تنزيل ...
عاشورا اعلان ((ان الله يامر بالعدل
)) است ، و پشتوانه ((ليقوم
الناس بالقسط))...
عاشورا حنجره خونين كوه ((حرا))
ست ، در ستيغ ابلاغ ...
عاشورا درگيرى دوباره محمد(ص ) است ، با جاهليت بنى اميه و شرك قريش
(96)
عاشورا تجديد مطلع رجزهاى ((بدر))
است و ((حنين ))...
عاشورا خط بطلان است بر موجوديت دوبار ((احزاب
)) و ((خيبر))...
عاشورا انفجار نماز است در شهادت ، و انفجار شهادت است در نماز...
عاشورا راز حب ازلى است ، در افشايى شكوهمند...
عاشورا قتلگاه اشباح توحيد است ، در مصاف تجسم شرك ...
عاشورا تبلور شكوهزاد جاودانگى حق است ، در تباهستان نابود باطل ...
عاشورا نماز شب يازدهم است ، در سكوت خروشان خيمه هاى سوزان ...
عاشورا هشدار خونين حسينيه هاست ، در معبر اقوام ...
عاشورا رمز بقاى دين اسلام است و برقرارى آيين حق (حسين منى و انا من
حسين ).
عاشورا خروش تندر آساى ((عدل ))
است ، در كليت ناچيز كاخ دمشق ، و سپس كليت ناچيز همه كاخها و
قدرتها...
عاشورا نفى همه ستمها و پليديها و پستيها و فجورها و ظلمها و حقكشى
هاست ، به هر نام و در هر عملكرد...
عاشورا فرياد گستر انسانهاى مظلوم است ، در همه تاريخ ...
عاشورا غمگسار سترگ يتيمان و كاخ نشينان است در هر جاى زمين .
عاشورا دست نوازش انسانيت است ، بر سر بى پناهان ...
عاشورا رواق سرخ حماسه است ، در تاريكستان سياهى و بيداد...
عاشورا قلب تپنده دادخواهان است ، در محكمه بشريت ...
عاشورا طنين بلند پيروزى است ، در گوش آباديها...
عاشورا عطشى است دريا آفرين ، در اقيانوس حيات ...
عاشورا شهادتى است تابيده ، بر چكادهاى افراشته پيروزى ...
عاشورا ((رسالتى )) است
بزرگ ، بر دوش ((اسارتى ))
رهايى بخش ...
عاشورا خروش طنين افكن آزادگى است ، در زندگى ...
عاشورا زنده كننده اسلام است ، و اسلام زنده شده عاشورا...
عاشورا بانگ رساى همه انسانهاست ، در همه تاريخ ، از همه حنجره هاى پاك
و خدايى ...
عاشورا آبروى نمازگزاران است و عزت مسلمانان ...
سرانجام ، عاشورا، ركن كعبه است ، و پايه قبله ، و عماد امت ، و حيات
قرآن ، و روح نماز، و بقاى حج ، و صفاى صفا و مروه ، و جان مشعر و منى
...
و عاشورا، هديه اسلام است به بشريت و تاريخ ...
آرى ، عاشورا، از لحظه آغازين خويش ، يعنى ترك ((مكه
)) در روز ((ترويه
)) (روز هشتم ماه ذيحجه كه مسلمانان متوجه مكه
مكرمه اند، و هركس امكانى دارد مى كوشد تا در حج شركت جويد، بويژه
مجاوران )، زلزله اى خروشناك و گسترنده بود، كه معيارها را دگرگون كرد،
و پرچم رسالتى بزرگ را بر افراشت ، و مرزهاى صيانت قرآن را استوار
گردانيد، و بنياد جامعه منحرف اسلامى آن روز را (كه از سياست قرآنى و
اقتصاد قرآنى و قضاوت قرآنى و عدالت قرآنى و تربيت و اخلاق قرآنى دور
افتاده بود، و خصلتهاى جاهليت از نو در آن زنده شده بود، و تبعيض و
تفاوت در آن حضور داشت ، و سستى و مردگى بر آن حكومت مى كرد)، به لرزه
در آورد... عاشورا حاكميت ضد قرآنى دربار دمشق را مطرود اعلام نمود.
افكار تخدير شده را به خود آورد. آن دسته از اصحاب پيامبر(ص ) و عالمان
و محدثان و بزرگان مسلمين را كه مى پنداشتند در برابر اوضاع انحرافى
جامعه اسلامى هيچ تكليفى ندارند محكوم كرد. زهدپيشگان صوفى مشرب را (كه
محصول نفوذ فرهنگهاى بيگانه در اسلام و - اغلب - مويد ستمگران و موجب
تخدير اذهان و سستى در حركتهاى اجتماعى و انقلابى بودند) رسوا ساخت .
اعتبار و اعظان و عالمانى را كه در جو اختناق زندگى مى كردند و پذيراى
ذلت بودند كاست . ماهيت اسلام را حاكميت حق و عدل است از نو مطرح كرد.
حكومت تحميلى و صددرصد غير مشروع يزيد را باطل خواند. نظام انبيايى
فراموش شده را كه شالوده آن بر اجراى عدالت - در همه جا و براى همه كس
- است به ياد آورد. خصلتهاى جاهليت را كه زنده شده بود به سوى نابودى
راند. به نسلهاى پر شور جوان تفسير زندگى آموخت . بى ثمرى كار عالمان و
فقيهانى را كه در مسجدها و مدرسه هاى تابع حكومت ظالم به كار علم و درس
مشغول بودند نشان داد. پوچى عمر عابدان و زاهدانى را كه به زهدى
گسسته از تعهدهاى اجتماعى و تحركهاى اقدامى دل خوش كرده بودند بر ملا
ساخت . نشان داد كه دين خدا امانت الهى است كه هر گاه زمامداران در
نگاهدارى آن خيانت كنند، هيچ چيز مهمتر از مبارزه با آن نيست . يادآور
شد كه انسان وديعه خدايى است كه هرگاه حاكميتها مسير او منحرف سازند،
مهمترين تكليف ايستادن در برابر آنهاست . اذانهاى بى محتواى آن روز را
محتوا بخشيد. نمازهاى بى خروش آن روزگار تغذيه كرد. زندگى با ظالمان را
كه بجز غرق شدن در منجلاب تسليم و انحراف و ذلت پذيرى چيزى نيست از مرگ
بدتر خواند. مرگ در راه آزادى و عدالت را سعادت كامل دانست . رسالت
انسان را يادآورى كرد. حماسه قرآنى را تحقق بخشيد. جوهر ازكيه و تعليم
را كه ركن رسالت الهى است به تبلور آورد. روزهاى يكسان گذر بى خورشيد
از افسردگى رهانيد. همتهاى سست آسايش طلب را نفور ساخت . مردانگيها و
دلاورى ها را رواج داد. آيات جهاد را بر در و ديوار آباديها نقش كرد.
طنين فرياد عدالت را در گوش لحظه ها در انداخت . به سپيده دمان مضمون
داد. شامگاهان را از پوچى تهى كرد. حماسه نمازگزاران را، در آفاق
موجوديت انسان و تاريخ ، جلالتى آسمانى ، بر فراز قله عظمتهاى راستين
برنشانيد.
عاشورا، فريادهاى شورگستر پيامبران را - دوباره -؛ گوشهاى سنگين فرود
آورد؛ و خون قرآن را در قلبهاى مرده جارى ساخت . اذانها و نمازها را از
زير غبار تحميلى سياستهاى تخديرآموز در آورد و جلا داد، و جانها و
روانها را از حضور بى حاصل در عرصه زندگيهاى مذلت بار بيرون كشيد.
... هر جا و هر كس با خود مى گفت : عاشورا! شهادت پسر پيامبر! اسارت
دختران پيامبر! و براى چه ! و اين خروش صخره هاى ساحل فرات بود كه دلها
را مى لرزاند و از جا مى كند. و اين انفجار بيدادگر خونى بود كه در
زمزمه مناجات سحرگاهان راه يافت ، و سپيده دمان را طلايه دار اعلام
حضور خويش ساخت ، و روزها را از تلالو شكوهمند تعهد و رسالت بياكند، و
در واژه هاى زندگى سارى گشت ...
عاشورا، شهادت پسر پيامبر، اسارت دختران پيامبر، و آواره - گرداندن
آنان در شهرها و بيابانها، و حاضر نمودن آنان- با غل و زنجير - در
دربار دمشق ، در حضور حاضران مجلس يزيد، به همراه اظهار شادمانى از فتح
و پيروزى و غلبه بر فرزندان پيامبر، چرا؟ و براى چه ؟ اين سوالى بود كه
افكار را به خود مشغول مى داشت ، و سينه ها را مى جوشاند... تا خطبه
هاى على وار بانوى قهرمان كربلا، و سخنرانى ولى خدا (در اجماع شام ، در
مركز حاكميت حزب اموى و پهنه نفوذ فرهنگ جاهليت سفيانى )، كه ناييم
فرزندان مكه و منى ، و زمزم و صفا... و ماييم فريادگران راستين اذان ،
و حاملان راستين قرآن ...
و بدينگونه عاشورا از مرز شهادت و اسارت گذشت ، و بر فراز قله جاودان
رسالت جاى گرفت ، رسالت احياى قرآن و نجات انسان . و بدينگونه عاشورا
دوباره جو نزول قرآن را بازسازى كرد، و سياهيهاى متراكم جاهليت را
زدود. و نجات اين كتاب آسمانى را از همه تمهيدهاى الحادى و حذفهاى
تعبيه شده اموى نمود. قرآن يكبار ديگر با حنجره عاشورا تلاوت شد، تا
هيچگاه - آرى ، هيچگاه - فراموش نگردد. و فراموش نمى گردد، تا وارث
كبير عاشورا بار ديگر آن را تلاوت كند، و احكام فراموش شده را نمودار
سازد، و معناى حكومت اسلام را نشان دهد...
و اكنون ما مسلمانانيم و دو تجديدنظر ضرورى ، يعنى دو تكليف بزرگ ، در
برابر عاشورا:
الف - تجديد نظر در شناخت عاشورا، شناختى ژرف و گسترده ، و رابطه آن با
اهداف پيامبران و آرمانهاى قرآن ؛ و سپس شناساندن آن ، به همه ابعاد،
و رساندن پيام آن ، به همه انسانها، به نام يك وظيفه بزرگ انسانى ، و
يك اقدام سترگ اسلامى .
ب - تجديد نظر در چگونگى بهره ورى از عاشورا، و بهره رسانى به انسانها
بوسيله آن ، و برگزارى مراسم آن ، و مناسبات متصديان ، و شرايط ضرورى و
بسيار مهم و لازم الرعايه وعاظ حسينى و ذاكران و مداحان و هيئتهاى
عزادارى ، و چگونگى اشعار و ادبيات عاشورا، و خلاصه بازسازى
((فرهنگ عاشورا))، در جهت
هر چه بيشتر عمق بخشيدن به آن ، و بهره رسانى و ساخته شدن و سازندگى به
وسيله آن ، و گسترش دادن نفوذ آن ، در نسلها و عصرها... به منظور رهايى
خلقها از باطل و ستم و رسيدن به حق و عدالت ...
- 6 مسلمانان جهان وامام حسين (ع )
مسلمانان آگاه بايد - همواره - براى قطع نفوذ نفوذيان ، و بيدارى آن
بخش عوام و بى اطلاع و اغفال گشته (در كشورهاى اسلامى )، و آگاه سازى
ناآگاهان ديگر، با همه امكانات بكوشند، و با روش هاى معقول و موثر اين
انحطاط را بزداييد، و فرهنگ عاشورا را بشناسانند، كه فرهنگ حركتهاى
سازنده است نه ركوردها ويرانگر...
به گفته عالم و نويسنده شيعى پركار، مرحوم استاد شيخ محمد - جواد مغنيه
لبنانى :
((حسين )) ، در نزد
شيعيان و آگاهان از اهداف و آرمانهاى او، تنها اسمى براى يك شخص نيست ،
بلكه اين نام (حسين )، نماد ژرف هدايت است ، و رمز قهرمانى و انسانيت و
آرمان ؛ و سرلوحه دين و شريعت است ، و سرفصل فداكارى در راه حق و
جانبازى در راه عدالت ؛ چنانكه نام ((يزيد))
نماد فساد و تباهى و استبداد است و هتك مقدسات و نشر فجور و رذالت ...
بنابراين ، زنده نگاه داشتن حماسه حسينى و جهاد او و آرمان او، به
معناى زنده نگاه داشتن حق و نيكى و آزادى است ، و تجديد خاطره
جانبازيهاى حسين (ع ) و خاندان و ياران او در راه اين اهداف مقدس ... و
اين نام و اين حماسه ، همواره ، فريادى است پرطنين در برابر هر حاكمى
ستمگر و همكاران او، و هر اسراف گرى كه با مصالح ملتى بازى مى كند...
هدف زاده معاويه از خرد كردن اهل بيت پيامبر (عليه السلام )، اين بود
كه نور خدا (شعاع هدايت الهى ) را خاموش كند، تا از نو حكومت بر
انسانها از آن شر و ستم گردد... و با خود مى پنداشت كه در اين هدف
پيروز گشته است ، و با كشتن امام حسين (ع ) به هدف خود دست يافته است ؛
ليكن اين خيالى بود واهى و زودگذر، زيرا بزودى سلطنت بنى اميه نابود
گشت تو ياد خاطرات شورانگيز كربلا و آرمانهاى والاى حسينى زنده شد، و
همچنان تا روز رستاخيز زنده خواهد ماند.
واين حقيقت را، بانوى قهرمان ، حضرت زينب كبرى (سلام الله عليها)، با
صراحت و شهامت ، در سخنانى كه به يزيد گفت ، ابراز داشت :
اظننت يا يزيد! حيث اخذت علينا اقطار الارض و
آفاق السماء، فاصبحنا نساق كما تساق الاسارى ، ان بنا على الله هونا و
بك عليه كرامه ؟!...فمهلا، مهلا...فهوالله ما فريت الا جلدك ، و ما
حززت الالحمك ... و لئن جرت على الدواهى مخاطبتك انى لاستغر قدرتك ،
واسنعيظم تقريعك ، و استكثر توبيخك ؛ و لئن اتخذتنا مغنما، لتجدنا
وشيكا مغرما، حين لاتجد الا ما قدمت يداك ... فكدكيدك ، واسع سعيك ، و
ناصب جهدك ، فوالله لاتمحو ذكرنا، ولاتميت وحينا، و لا يرحض عنك عارها،
و هل رايك الافند؟ و ايامك الا عدد، و جمعك الا بدد؟...
- اى يزيد! آيا خيال كرده اى ، اينكه روزگار را بر ما تنگ كردى و جهان
را تيره ساختى ، و ما مانند اسيران در شهرها گرداندى ، به اين معنى است
كه ما نزد خداوند منزلتى نداريم ، و تو نزد خدا مكرمى ؟!... سرجاى خود
بنشين و باز هم بنشين كه هرگز چنين نيست ؛ به خدا سوگند تو فقط پوست
خود را كندى ، و كالبد خويش را دريدى (خودت را خوار و خرد و رسوا كردى
)... اگر اكنون اين حوادث تلخ مرا مجبور ساخته است كه با چون تويى هم
سخن شوم ، اين را بدان كه من قدرت تو را بسيار ناچيز مى دانم ، و تو را
از آن پست تر مى شمارم كه نكوهشت كنم ، و قابل آن نمى دانم كه زبان به
سرزنشت گشايم .
اگر مى پندارى كه از شهادت و اسارت آل محمد سود برده اى ، بزودى خواهى
ديد كه زيان كرده اى ، يعنى هنگامى كه نتيجه كارت را ببينى ... و اكنون
را، هر ترفندى دارى بكار گير، و هر كوششى از تو ساخته است بكن ، و هر
نيرويى مى توانى برانگيز... ليكن به خدا سوگند كه هرگز نخواهى توانست
خاندان وحى را نابود سازى ، و قرآن را از صحنه روزگار براندازى ... و
اين ننگ (كشتن فرزندان پيامبر (ص ) و اسير كردن خاندان او، و شكست
اهداف ضد دينى و ضد قرآنى تو)، هيچگاه از تاريخ زندگى تو پاك نخواهد
گشت ... و اينك بنگر كه آيا اين تصميم تو چيزى جز سفاهت بود؟ و روزگار
قدرت تو جز همين چند روز است ؟ و نيروهاى تو جز رو به نابودى است ؟).
و پيشگوى بانوى بزرگوار درست بود، زيرا يزيد و جانشين او يكى پس از
ديگرى از ميان رفتند، و سلطنت امويها نيم قرن پس از آن به بعد همواره
يزيد را لعنت مى كنند، و ياد امام حسين (ع ) را در روز شهادتش و در روز
ولادتش - در هر سال - گرامى مى دارند.
بنگريد كه به كشور مصر، كه در روز ميلاد امام حسين (ع )و روز ميلاد
خواهرش حضرت زينب (سلام الله عليها)، بانوى قهرمان كربلا، در هر سال ،
چه جشنهايى با شكوه مى گيرند، و با برپا كردن چادرها و طاق نصرتها، و
دايره زدن و طبل نواختن و سرود خواند به سرور و شادمانى مى پردازد. پس
اين تنها شيعيان نيستند كه ياد امام حسين (ع ) را زنده مى دارند، و اگر
چه روشها فرق مى كند و مراسم هر كدام متفاوت است (يكى شادمانى است در
روز ولادت ، و يكى سوگوارى در روز شهادت )، ليكن جوهر همه يكى است .
من در مجله ((الغد))
(فردا)، به شماره دوم ، فوريه 1959، مقاله اى ديدم ، درباره ميلاد حضرت
زينب (سلام الله عليها)، كه از جمله در آن مقاله آمده بود (ترجمه با
تلخيص ): ((شخصيت حضرت زينب ، در ضمن بزرگترين
پيكار در راه عقيده ، به شكل بانويى قهرمان ، دلاور، مومن و شجاع جلوه
گر شد، تا آنجا كه يزيد بن معاويه ... به هنگامى كه حضرت زينب را مانند
اسيران نزد وى بردند، و آن بانو او را مانند همه خائنان و قاتلان پاكان
لعنت كرد، جرئت نكرد سخنان بانوى بزرگ را رد كند. از اينجاست كه ما
مصريان- بلكه همه عرب در هر جا - حضرت زينب را به عنوان بانويى قهرمان
مى شناسيم ؛ همچنانكه به قهرمان جاويد، حسين بن على - پدر شهيدان - نيز
ايمان داريم ... و روز ميلاد آنان را با شادمانى جشن مى گيريم . و هيچ
كس قدرت ندارد اين محبت خالص و بيشائبه را كه به ساحت پيشواى حركت
قهرمانى خارق العاده تاريخ ابراز مى داريم از دل ما بيرون كند. اين
محبت ما را زنده مى دارد و اميد مى دهد تا بكوشيم و مبارزه كنيم ، زيرا
اين نماد (سمبل )، راه را براى ما روشن مى كند، و وجود ما را از
آرمانهاى پاك و پاى بندى به شرف و آزادگى سرشار مى سازد...)).
اين نويسنده واقع بينانه سخن گفته و سخن حق را ابراز داشته است ؛ زيرا
شرايط گذشته و كنونى ما مسلمانان توجه به اين مراسم را بر ما لازم مى
دارد چون همين مراسم است كه قهرمانى و دلالت و مبارزه در راه آزادى را
كه آرمانى والا و همان است پيوسته به ياد ما مى آورد و ما مسلمانان را
وامى دارد تا در جستجوى حكمرانان و مسئولانى نمونه باشيم كه براى وطن
اسلامى امت مسلمان تلاش مى كنند و زير بار حكومتهايى داريم آنها را
ساقط كنيم
اكنون 1318 سال از شهادت امام حسين (ع ) گذشته است و با وجود اين
شيعيان همچنان ياد اين گذشته را زنده مى دارند و تجديد مى كنند و بزرگ
مى دارند تا از اين مراسم درس انقلاب مبارزه با ظلم بياموزند. و ما
شيعه به دليل همين اعتقادات و تعاليم خود مردمى انقلابى هستيم و همواره
پيام آور انقلابهاى آزاد ببخشيم و از آنها استقبال مى كنيم و نسبت به
شهداى راه آزادى هميشه احساس و احترامى عميق داريم و احترامى كه براى
امام حسين (ع ) قائم به اين دليل است كه او بزرگترين پرچمدار انقلابهاى
تاريخ است ، و نخستين معلم انقلابيونى است كه در راه ((حق
و مساوات )) انقلاب كرده اند و انقلاب مى كنند
ما شيعه فردپرست نيستيم آرمان پرستيم زيرا پيش از هر چيز مسلمانيم و
امام حسين (ع ) مجسمه والاى همه تعاليم و ارزشها و آرمانهاى جدش رسول
خداست و او خود در راه همين تعاليم و آرمانها (يعنى قرآن و اسلام )
شهيد شد و فرزندان و يارانش در همين راه فدا گشتند و زنان و كودكانش در
راه اين اسير شدند. و براى همين امور است كه مسلمانان سنى نيز (چنانكه
اشاره شد)، روز ميلاد امام حسين (ع ) را جشن ميگيرند و به پايكوبى و
سرودخوانى مى پردازند، زيرا روز ولادت امام حسين (ع ) روزى است كه
پيامبر رحمت و عدالت از آن شادمان گشت . و مسلمانان شيعه در روز شهادت
امام حسين (ع ) (عاشورا) به عزادارى و سوگوارى مى پردازند، زيرا در آن
روز، پيامبر اكرم داغدار و سوگوار شد (چون در آن روز حسينش را، و
بسيارى از فرزندان و نور چشمانش را كشتند، و زنان و كودكان او را به
اسارت گرفتند).
همچنين همه مسلمانان ، در آن روز، بتبع پيامبر اكرم (ص ) ، سوگوارند
(در صورتى كه به پيامبر خود وفادار باشند، و خود را در غم بزرگ و اندوه
بيكران او - در چنين مصيبت بزرگ ، كه مصيبت دين است - شريك بدانند)، پس
اين اندوه و عزادارى ، اندوه وعزادارى همه مسلمانان است ، و شيعه در
روز عاشورا، با سيد شريف رضى (عالم بزرگوار و شخصيت بسيار والا اسلامى
، و گردآورنده ((نهج البلاغه ))
همآوازند كه مى گويد:
لو رسول الله يحيا بعده
قعد اليوم عليه للعزا
- اگر پيامبر خدا، پس از روز عاشورا زنده بود، همواره در اين روز
بعنوان ((صاحب عزا)) مى
نشست تا همه بيايند و به او تسليت گويند.
اين است كه اهل سنت روز ولادت حسين (ع ) را به شادى بزرگ مى دارند، و
شيعه روز شهادت حسين (ع ) را با سوگوارى ؛ و هدف هر دو طايفه يكى است :
اطاعت خدا و پذيرش ولايت ، و تقرب جويى به خداى متعال و پيامبر
بزرگوار... و خداوند پاداش اين عمل را به همه خواهد داد.(97)
عاشورا، انقلابها و حكومتها
1- شعار عاشورا
عاشورا پس از وقوع خويش به مرحله تاثيرگذارى پيوست . پيگيرى ژرف اين
موضوع در تاريخ بسيار جالب و آموزنده است ، كه حركت عاشورا در كمترين
مدت به موضع گيرى كسانى بسيار به سود عاشورا و آرمان عاشورا انجاميد.
كاروان اسيران ، طلايه داران تاثير گسترى عاشورا بودند و پيامبران اين
رسالت ؛ آنان به هر جا پاى گذاشتند عاشورا را با خود به آنجا بردند، تا
جايى كه دربار ستمگستر دمشق را زير تاثيرى پر عظمت عاشورا خرد كردند.
اينها مسائل عظيم و زيبايى است كه نمونه هاى عاليترين حضورهاى متعهدانه
انسانى در طول تاريخ است ، و بايد در جاى خود - و به گونه اى سزاوار -
مورد پژوهش و تبيين قرار گيرد، و با عرضه هايى شكوهمند و پرجاذبه ترسيم
يابد، و ابعاد حركتهاى عاشورايى كه در تاريخ اسلام پديد آمده است
شناسانده شود؛ و بويژه از نظر تحقق بخشيدن به ((اهداف
عاشورا)) ارزيابى گردد.