و نـيز محدث قمى در اين باره مى
نويسد: مخفى نماند كه قصه دامادى جناب قاسم (ع ) در كـربـلا و تـزويـج او فاطمه بنت
الحسين (ع ) را صحت ندارد، چه آن كه در كتب معتبره به نـظـر نـرسـيـده ، و به علاوه
آن كه حضرت امام حسين را دو دوختر بوده ... يكى سكينه كه زوجه عبداللّه بود و يكى
فاطمه كه زوجه حسن مثنّى بوده ...))(1410)
در زيارت ناحيه از وى چنين ياد شده است :
درود بـر قـاسـم بـن الحـسـن (ع ) كـه شـمشير بر فرقش وارد شد و زره اش را به غارت
بـردنـد. هـنـگـامـى كـه عـمـويش حسين را صدا زد، حسين مانند باز شكارى خود را به
قاسم رسـانيد، مشاهده كرد قاسم در حال جان دادن پاها را بر زمين مى سايد. فرمود: از
رحمت خدا دور بـاد آن مـردمـى كـه تو را كشتند و در قيامت جد و پدرت دادخواه آنان
باد! سپس فرمود: بـر عمويت دشوار است كه او را بخوانى و نتواند تو را پاسخ دهد و يا
پاسخ دهد و تو در خـون خـود غـلتـان بـاشـى و سـود نـداشـتـه بـاشد! به خدا قسم
امروز روزى است كه دشمنان [ عمويت ] بسيار و يارانش اندكند، خدا ما را با شما محشور
كند در روزى كه شما را بـا هـم مـحـشور مى گرداند و مرا در جايگاه شما قرار دهد.
خدا عمربن سعد بن [ عروة بن ] نفيل ازدى ، قاتل ات ، را لعنت كند و او را در آتش
جهنم وارد نمايد، و عذابى دردناك برايش مهيا نمايد.(1411)
قاسم بن بشر - قاسم بن حبيب ازدى
قاسم بن حارث كاهلى
قـاسـم ، فـرزنـد حـارث كـاهـلى در مـنـابـع كـهـن و
كـتـاب هـاى رجال نام و نشانى ندارد؛ و تنها در زيارت رجبيه از وى چنين ياد شده است
:
((السلامُ على قاسمِ بنِ حارثِ الكاهِلى ))(1412)
برخى احتمال داده اند كه وى همان قاسم بن حبيب ازدى باشد.(1413)
قاسم بن حبيب ازدى
قـاسـم بـن حـبـيـب بـن ابى بشر ازدى
(1414) يا قاسم بن بشر(1415)
از شـيـعـيـان نام آور كوفه و از ياران امام حسين (ع ) بود.(1416)
وى دليرمردى بود كه از كوفه همراه لشكر عمرسعد رهسپار كربلا گرديد(1417)
و پيش از آغاز جنگ بـه امـام حـسـيـن (ع ) پـيـوسـت ؛(1418)
او در روز عـاشورا، در حمله نخست ، برابر ديـدگـان آن حـضـرت پـس از نـبـردى سـخـت
بـه فـيـض شـهـادت نايل آمد.(1419)
در زيارت ناحيه از وى چنين ياد شده است :
((السلام على قاسم بن حبيب الازدى ))(1420)
قاسم بن حسين (ع )
بـا آن كـه در مـنـابع كهن فرزندى به نام قاسم براى امام حسين (ع ) شناخته
شده نيست ، بـرخـى وى را در شـمار شهيدان كربلا قلمداد كرده گفته اند: سپس قاسم بن
الحسين (ع ) به ميدان آمد و چنين رجز خواند:
اِن تَنْكِرونى فَاءَنا بنُ حَيْدَرَة
ضَرغامُ آجامٍ وَليثَ قَسْوَرَة
عَلَى الاَعادى مثلَ ريحٍ صَرْصَرَة
اءكيلُكم بالسَيف كَيْلِ السَّندرة
(1421)
اگر مرا نمى شناسيد من فرزند حيدر آن شير بيشه ها هستم .
بـر سـر دشـمـنـان چـون تندباد مرگم ، شما را به وسيله شمشير با پيمانه بزرگ مى
پيمايم .
وى پـس از كـشـتـن بـيـست تن با ضربه فضل اسدى
(1422) يا عمرو بن سعد بن مـقـبـل
(1423) بـر فـرق
(1424) يـا شانه اش
(1425) در حالى كه فـريـاد ((يـا ابـتـاه )) سـرداد بـه درجـه
رفـيـع شـهـادت نايل آمد.(1426)
امام حسين (ع ) همانند باز شكارى بر بالين وى آمد و در حالى كه مـى گـريـسـت
فـرمـود: روز رسـتاخيز جدّت پيامبر دادخواه آنان باد! آن گاه بدن قاسم را برداشت و
كنار نعش على اكبر(ع ) و يا ديگر شهدا قرار داد.(1427)
قاسم بن سعد طائى
در مـنـابـع كهن نامى از وى نيست و تنها صاحب وسيلة الدارين وى را جزء شهداى
حمله نخست برشمرده است .(1428)
قاسم بن العباس (ع )
در مـنـابـع كـهـن فـرزنـدى بـه نـام قـاسـم بـراى حـضـرت ابـوالفـضـل (ع )
ثـبـت نـشـده اسـت .(1429)
ولى صـاحـب كـتـاب ((نـورالعـيـن فى مـشـهـدالحـسـيـن (ع ))) وى را جـزو شـهداى
كربلا برشمرده است و مى گويد: قاسم نوزده ساله در روز عاشورا وارد ميدان گشت و چنين
رجز خواند:
إِلَيكُمْ مِنْ بَنى المُختارِ ضَرْبا
يَشيُب لَهوْلِه راءس رضيعُ
يُبيُد معاشِرَ الكفّار جها
بِكُلِّ مُهَنَّدٍ عَضْبِ قطيعُ(1430)
از سـوى خاندان پيامبر مختار، آماده ضربتى باشيد كه از بيمش موى سر شيرخواره سفيد
مى گردد؛
با شمشير بران هندى گروه بى دينان را يكجا نابود مى كند
او پـس از كـشـتـن شـمـارى از دشـمن به نزد امام (ع ) بازگشت و در حالى كه چشم هايش
از تـشـنـگـى بـه گـودى نشسته بود، طلب آب كرد. امام فرمود: اندكى صبر نما تا جد
خود مـحمد مصطفى (ص ) را ملاقات كنى و به دست خود تو را سيراب كند كه هرگز پس از آن
تشنه نخواهى شد.(1431)
وى پس از بازگشت به ميدان و كشتن شمارى ديگر به درجه رفيع شهادت نايل آمد.(1432)
قاسم بن على (ع )
بـا آن كـه در كـتـب انساب فرزندى به نام قاسم براى حضرت على (ع ) ثبت نشده
است ، ولى صـاحـب مـنـاقـب وى را جـزو شهيدان كربلا برشمرده است و پس از بيان كيفيت
شهادت عبداللّه بن على (ع ) گويد: و برون شد برادرش قاسم در حالى كه چنين رجز مى
خواند:
يا عُصْبَةً جارَتْ عَلى نَبِيِّها
وَكَدَّرَتْ مِنْ عَيْشِها ما قَدْ نَقى
فى كُلِّ يَوْمٍ تَقْتُلونَ سَيِّدا
مِنْ اءَهْلِهِ ظُلما وَذَبْحا مِنْ قفا
اى گروهى كه بر پيامبر خود ستم روا داشته روزگار پاك خود را تيره ساختيد
همه روزه جفا نموده مهترى از خاندان او را كشته ، از پشت سر از تنش جدا مى سازيد.
پـس عـمـرو بـن سـعـيـد ازدى ضـربـتى بر فرق او فرود آورد. آن گاه امام حسين (ع )
به قـاتـل قـاسم حمله نمود و او را از پاى درآورد. سپس بر بالين قاسم آمد و چنين
گفت : دور بـاشـنـد از رحـمـت خـدا آنـان كـه تـو را كـشـتـنـد و دادخـواه آنـان در
روز رسـتـاخـيـز جـدَّت باشد.(1433)
قاسم بن محمد
قاسم فرزند محمد بن جعفرطيار ابن ابى طالب ، از ياران امام حسين (ع ) به
شمار مى آيد كه پيوسته در خدمت آن حضرت به سر مى برد. مادرش ام ولد (كنيز) و همسرش
ام كلثوم صـغـرى دخـتـر عـبـداللّه بـن جـعـفر بوده است . در برخى از منابع كهن
قاسم جزو اسيران كربلا قلمداد شده است .(1434)
ولى بـرخـى ديـگـر او را جـزو شهيدان كربلا برشمرده گويند: قاسم با ام كلثوم به
كربلا آمد و در روز عاشورا آن گاه كه به ميدان مبارزه شتافت چنين رجز خواند.
اءنَا الْغُلامُ الاَبْطَحى الطّالِبى
مِنْ مَعْشَرٍ فى هاشَمَ و غالِبِ
ونَحْنُ حقّا سادةُ الذَوائبِ
هذا حُسَيْنٌ اَطْيَبِ الاطايِبِ
مِنْ عِتْرةٍ بِرُّ التَقى العاقِبِ
من غلام ابطحى طالبى از خاندان غالب و هاشم هستم .
ما، به حق از مهتران بزرگان هستيم ، اين حسين است كه پاكيزه پاكيزگان است .
از نسل عاقِب [ لقب پيامبر(ص )] نيكو و پرهيزكار.(1435)
وى پس از كشتن شمارى از دشمنان و برداشتن زخم هاى زياد در گير و دار جنگ به شهادت
رسيد.(1436)
قرة (غلام حرّ)
قـرة
(1437) غـلام حـرّ كـه نـامى از وى در منابع كهن نيست تا هنگام
شهادت در ميان لشـكـر عـمرسعد بود. ولى پس از شهادت حر و كشتن شمارى از دشمنان كه
مانع پيوستن وى بـه امـام حـسـيـن (ع ) مـى شـدنـد، شـتابان خود را به آن حضرت
رساند و با چشمانى اشـكبار از امام حسين (ع ) بابت بى اجازه كشتن آن چند تن معذرت
خواهى كرد. او پس از كسب اجـازه روى بـه مـيـدان نـهـاد و پـس از مـبـارزه اى
دليـرانـه بـه درجـه رفـيـع شـهـادت نايل آمد.(1438)
قرّة بن اءبى قرّة غفارى
بـرخـى وى را بـا عـثـمـان بـن ابـى قرة غفارى متحد مى دانند. (انصارالحسين
، ص 106 و 119، الدارالاسلامية ) و برخى ديگر او را همان معلى بن حنظله غفارى مى
دانند (عشره كامله ص 393 به نقل از ابومخنف ).
قـرّة فرزند ابى قرة غفارى است كه از وى در منابع دانسته هاى زيادى به دست نيست جز
اين كه او را در شمار شهيدان كربلا قلمداد نموده اند.
قرّة در روز عاشورا با كسب اجازه از امام حسين وارد ميدان مبارزه گشت و چنين رجز
خواند:
قَدْ عَلِمَتْ حَقّا بَنُو غَفّارِ
وَخِنَدفُ بَعْدَ بنى نِزار
باءنّنى اللَّيثُ الهِزْبر الضارى
لَأَضْرِبَّن مَعْشَرَ الفُجّارِ
بِجَدِّ عَضْبٍ ذَكَرٍ بَتّارِ
يَشَعْ لى فى ظلمة الغُبار
دونَ الهُداةِ السادةِ الا برار
رَهْطِ النبى احمدِ المختار(1439)
قبيله غفار و خندف و نزار آگاه هستند،
من شير بيشه هستم به هنگام كارزار ضربتى مى زنم گناهكاران را
با شمشيرى فولادين و برّان كه برق او مى درخشد در تاريكى ها گردآلود
به دفاع از هدايت گران بزرگوار و نيكوكار از خويشان پيامبر احمد مختار
پـس از كـشـتـن 68 تـن
(1440) و مـبـارزه دلاورانـه بـه درجـه رفـيـع شـهـادت نايل آمد.(1441)
قصب بن عمرو - قعنب بن عمرو
قعنب بن عمر - قعنب بن عمرو
قعنب بن عمرو تمرى
اقبال ، ج 3، ص 78.
قـعـنـب فـرزنـد عمرو تمرى
(1442) از شيعيان بصره است كه همراه حجاج بن بدر سـعدى ـ حامل نامه
مسعود بن عمرو نهشلى به امام حسين (ع ) ـ از بصره آمد و به كاروان آن حضرت پيوست .(1443)
وى در روز عـاشـورا در حـمـله نـخـسـت و بـه گـفـتـه بـرخـى در حال جنگ رو در رو
مبارزه به شرف شهادت نايل آمد.(1444)
در زيارت ناحيه از وى به نام عمرو ياد شده است .
السَّلامُ عَلى قَعْنَب بنِ عمرو التمرى
(1445)
قمر - ام وهب
قيس بن ربيع
قيس فرزند ربيع در منابع كهن نام و نشانى ندارد؛ ولى منابع متاءخر وى را از
دوستان و ياران امام حسين (ع ) قلمداد كرده در رديف شهيدان كربلا برشمرده اند.
مـلاحـسـيـن واعـظ كاشفى گويد: آورده اند كه محمد بن مقداد و عبداللّه بن ابودجانه
، بايك ديـگـر از آن سـيـد و سـرور دسـتـور خـواسـته به ميدان رفتند و حرب هاى
مردانه كردند، بـسيارى را كشتند و خسته گردانيدند؛ و چون خواستند كه به ملازمت امام
(ع ) آيند، فوجى سوار از لشكر فجار گرداگرد ايشان فروگرفتند. سعد كه غلام اميرالمؤ
منين على (ع ) بود با پنج تن از مواليان و بندگان امام حسين (ع ) كه قيس بن ربيع و
اشعث [ بن ] سعد و عمرو بن قرط و حنطمه و حماد بودند، به مدد ايشان رفتند. به واسطه
كثرت مخالفت و ضـرب هـاى متوالى و مترادف ، هر هشت تن از اين شش درفانى
(1446) متوجه مناظر هشتگانه بهشت جاودانى شدند.(1447)
قيس بن عبداللّه همدانى
در منابع كهن نامى از وى نيست ، تنها در زيارت رجبيه از وى چنين ياد شده است
.
((السَّلامُ عَلى قَيسِ بنَ عَبدِ اللّه الهمدانى ))(1448)
قيس بن مسهّر صيداوى
قيس
(1449) فرزند مسهّر از دلاور مردان با شرافت بنى صيدا و از دوستان
مخلص اهل بيت (ع ) و از ياران باوفاى امام حسين (ع ) به شمار مى آمد.
آن گـاه كـه بـزرگـان شـيـعـه در كـوفـه از امام حسين (ع ) براى آمدن به آن شهر
دعوت كـردنـد، قيس به اتفاق عبداللّه ارحبى با 53 عدد نامه به خدمت آن حضرت رسيد.
وى پس از رسـانـدن نـامـه كـوفـيـان ، بـه دستور امام حسين (ع ) با حضرت مسلم به
همراه دو نفر راهنما و شمارى ديگر از ياران ، به كوفه بازگشت .
در مـسـير راه پس از آن كه آن دو راهنما از تشنگى جان باختند، حضرت مسلم (ع ) نامه
اى را تـوسـّط قـيـس بـراى امـام (ع ) فـرسـتـاد و از آن حـضـرت درخـواسـت نمود كه
او را از اين مـاءمـوريـت مـعـاف دارد. امام حسين (ع ) در پاسخ ، نامه اى مبنى بر
نپذيرفتن خواسته او را تـوسـط قيس برايش فرستاد؛ و از وى خواست تا به راه خود ادامه
داده خود را به كوفه برساند.
پـس از ورود مـسلم به كوفه و استقبالى كه از وى شد، نامه اى را توسط قيس براى امام
(ع ) فرستاد و در آن نامه صدق دعوت كوفيان را مورد تاءييد قرار داد. و آمدن آن حضرت
را بـه كـوفه بى خطروبلامانع دانست . قيس نامه رابه آن حضرت رساند و در آمدن به
كربلا وى را همراهى كرد.
هـنـگـامـى كـه امام حسين (ع ) به منزلگاه ((حاجر)) در منطقه ((بطن الرمه ))(1450)
رسيد، نامه اى براى شيعيان كوفه نوشت و به آنان يادآور شد كه تا اندك زمانى ديگر
نزد آنان خواهد بود. حضرت اين نامه را توسط قيس
(1451) به كوفه فرستاد. قـيس در قادسيه توسط يكى از ماءموران ابن
زياد به نام حصين بن تميم دستگير شد. او همان لحظه نامه امام (ع ) را از ميان برد.
حصين او را نزد ابن زياد آورد و ماجرا را بازگو كرد.
ابن زياد پرسيد: كيستى ؟ گفت : از شيعيان على (ع ) و فرزند او. پرسيد: چرا نامه را
از مـيـان بـردى ؟ پاسخ داد: تا از محتويات آن آگاه نشوى . پرسيد نامه از كه و براى
چه كـسـى بـود؟ گـفـت : از حـسـيـن بـن عـلى (ع ) بـراى گـروهـى از اهـل كـوفـه كـه
نـام آنها را نمى دانم . ابن زياد خشمگين گشت و گفت هرگز از من جدا نمى شويد تا مرا
از نام آنان آگاه سازى و يا برفراز منبر شوى و حسين و پدر و برادرش را ناسزا گويى ،
يا آن كه تو را كشته قطعه قطعه ات كنم .
قـيـس گـفـت : نـام آنان را به تو نخواهم . گفت ، ولى ناسزاى بر حسين و برادرش را
مى پـذيرم . آن گاه بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر
خدا(ص )، حـضـرت على (ع ) و فرزندش را ستود و بر عبيداللّه بن زياد و پدرش و خاندان
بنى امـيه لعن و نفرين فرستاد. آن گاه فرياد برآورد: اى مردم من فرستاده حسين بن
على هستم و او را در حاجز از بطن الرمه ترك گفته ام ، به يارى اش بشتابيد.
ابـن زيـاد پس از آگاهى بر اين جريان فرمان داد او را از بالاى قصر به زير
انداختند، چـنـان كـه اسـتـخـوان هـايـش درهـم شـكـسـت و بـه درجـه رفـيـع شـهـادت
نايل آمد(1452)
ابن كثير در اينجا مى افزايد: عبدالملك بن عمير بجلى سر او را از تن جدا نمود. چون
مورد اعتراض قرار گرفت ، گفت : خواستم او را زودتر راحت سازم .(1453)
خـبـر شـهـادت قيس در منزلگاه ((عذيب الهجانات )) به امام حسين (ع ) رسيد. با شنيدن
اين خـبـر اشـك از ديـدگـان امـام (ع ) فـروباريد و فرمود ((فَمِنْهُم مَنْ قَضى
نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَنْ يَنْتَظِرْ وَما بَدَّلوا تَبديلا))(1454)
پروردگارا بهشت را جايگاه ما و آنها كن و ما و آنها را در قرار رحمت خويش و ذخاير
خواستنى ثوابت فراهم آر.(1455)
گـفـت وگوى قيس با ابن زياد و كيفيت شهادت او را برخى به عبداللّه بن يقطر نسبت
داده اند.(1456)
از اين رو ممكن است به نظر آيد كه اين دو يكى هستند.
ولى صاحب ناسخ به اين نكته توجه كرده بر اين باور است كه امام (ع ) دو بار، براى
مردم كوفه نامه نوشت . نوبت اول نامه را به دست عبداللّه بن يقطر و نوبت دوم به دست
قيس سپرد، گرچه گونه شهادت هر دو يكى است .(1457)
در زيارت ناحيه و رجبيه از وى چنين ياد شده است :
السَّلامُ عَلى قَيْسِ بِنِ مُسَّهَر الْصَيْداوى
(1458)
قيس بن مصهّر - قيس بن مسهّر
قيس بن مطهّر - قيس بن مسهّر
قيس بن مظهر - قيس بن مسهّر
قيس بن منبّه
يا، منيه (عشره كامله ، ص 419).
از قيس فرزند منبّه در منابع كهن نامى به ميان نيامده است . تنها صاحب روضة الشهدا
وى را جـزو شـهـداى كـربلا قلمداد كرده ، بر اين باور است كه وى پس از عمرو بن مطاع
وارد مـيدان جنگ گرديد. آن گاه ترجمه بعضى از ابيات رجزى را كه به وى نسبت مى دهد
چنين نقل مى كند:
من قيس منبّه ام كه در جنگ
كيوان نرسد ز دار و گيرم
گر رستم زال زنده گردد
گردد به خم كمند اسيرم
در دوستى حسين و آلش
باكى نبود اگر بميرم
امروز شوم شهيد و فردا
در خلد برين بود سريرم
سپس به كيفيت شهادت او اشاره مى كند و مى نويسد كه سالار كوفى به جنگ او آمد و چون
ديـد تـوان مـقـابـله بـا او را نـدارد گـريـخـت . قـيـس در پى او مركب تاخت . اما
به دستور عـمـرسـعد، شمارى ازلشكريان ، قيس را دنبال كردند و با زخم هاى پى در پى
او را به درجه شهادت رساندند.(1459)
قيس بن مهر - قيس بن مسهّر
كامل
بـه گـفـتـه بـرخـى از مـتـاءخـريـن ، كـامـل غـلام نـافـع بـن هـلال اسـت .(1460)
وى بـه هـمـراه عـده اى ديـگر جهت يارى امام حسين (ع ) از كوفه حركت كرد. و در عذيب
الهجانات به امام (ع ) پيوستند. حر خواست مانع اينها شود ولى امام (ع ) دخالت كرد و
آنها را به لشكر خويش ملحق نمود. روز عاشورا اينها حمله كردند و خود را بـه قـلب
لشـكر زدند. دشمن آنها را در محاصره ، خويش درآورد. امام حسين (ع ) چون اين صحنه را
نظاره كرد برادرش حضرت عباس (ع ) را فرستاد و آنها را از چنگ دشمن نجات داد. ولى
در بين راه باز دوباره دشمن به اينها نزديك شد و حمله كرد، در نتيجه همه اينها در
يـك جـا به شهادت رسيدند، ابوالفضل (ع ) اين خبر را به گوش امام (ع ) رساند، آن
حضرت در حق آنها درود فرستاد.(1461)
كردوس بن زهير تغلبى
كـردوس بـن ظـهـيـر تـغـلبـى (عـبـرات ، ج 2، ص 161) يـا كـرش بـن
ظـُهـَيـْر (اقبال ، ج 3، ص 78) يا كرش بن زهير (اقبال ، ج 3، ص 345).
كردوس فرزند زهير از ياران امام على
(1462) و امام حسن و امام حسين (ع ) به شمار مى آيد.(1463)
وى كـه در كوفه مى زيست ، همراه دو برادرش قاسط و مقسط در جنگ هاى حضرت على (ع )
همانند جنگ صفين شركت جست .(1464)
آن گـاه كـه امـام حـسين (ع ) به كربلا آمد، كردوس و برادرانش شبانگاه از كوفه
بيرون شـدنـد و بـه كـاروان آن حـضـرت پيوستند؛ و روز عاشورا در حمله نخست به درجه
رفيع شهادت نايل آمدند.(1465)
در زيارت ناحيه مقدسه از وى و برادرش چنين ياد شده است :
((السَّلامُ عَلى قاسِطْ وَكَرْشِ اِبْنَى ظُهَيْر التَغَلبِى ))(1466)
كردوس بن ظهير تغلبى - كردوس بن زهير تغلبى
كرش بن زهير تغلبى - كردوس بن زهير تغلبى
كرش بن ظهير تغلبى - كردوس بن زهير تغلبى
كنانة بن عتيق تغلبى
يا، كنانة بن عقيق (سيماى پرفروغ ، ص 212)
كـنـانـة فـرزنـد عتيق از دلاورمردان و پارسايان و قاريان كوفه بود(1467)
و از يـاوران امـام حـسـيـن (ع ) بـه شـمار مى رفت .(1468)
وى در كربلا به آن حضرت پـيـوست
(1469) و در روز عاشورا به گفته برخى در فاصله ميان حمله نخست تا
ظـهـر جـنـگـيـد و شـهـيـد شـد؛(1470)
و بـه گـفته برخى ديگر در همان حمله نخست
(1471) به درجه شهادت نايل آمد.(1472)
در زيارت ناحيه و رجبيه از وى چنين ياد شده است :
السلام على كنانة بن عتيق
(1473)
كنانة بن عتيق تغلبى - كنانة بن عتيق تغلبى
مالك بن انس كاهلى
صـاحب كتاب مناقب و برخى ديگر وى را جزو شهداى كربلا قلمداد نموده اند كه
هنگام رزم چنين رجز خواند:
آلُ علىٍ شيعَةُالرَّحمنِ
وَ آلُ حَربٍ شيعَةُالشَّيطانِ
آل على پيروان رحمان و آل حرب (ابى سفيان ) پيروان شيطان اند.
وى پـس از كـشـتـن چـهـارده تـن بـه درجـه رفـيـع شـهـادت نايل آمد.(1474)
مالك بن اوس
صـاحـب ((نـاسـخ التواريخ )) به نقل از ((الفتوح )) وى را جزو شهداى كربلا
شمرده و گـفـتـه اسـت كـه وى پـس از كـشـتـن تـعـدادى بـه درجـه رفـيـع شـهـادت
نايل آمد.(1475)
مالك بن حارث
در مـنـابـع كهن و معتبر نامى از وى به عنوان شهيد كربلا برده نشده است .
تنها نويسنده ((اسـرارالشـهـادة )) او را جـزو شهيدان كربلا دانسته مى گويد: او و
برادرش شريف بن حارث روز عاشورا، با چشم گريان نزد امام حسين (ع ) آمدند. امام (ع )
از سبب گريه آنان پـرسـيـد. گـفـتـنـد: گـريه ما براى تنهايى و بى كسى تو است ؛ چرا
كه دشمن شما را محاصره كرده است ، و توان دفع آنها را نداريم . امام (ع ) در حقشان
دعا كرد [و اجازه ميدان داد].
او و بـرادرش بـر آن قـوم تـاخـتـنـد و پـس از جـنـگـى سـخـت ، سرانجام به فيض
شهادت نايل شدند.
نقل كرده اند كه [پس از شهادت ] دست هاى آنان را بريده يافتند.(1476)
مالك بن داوود ـ مالك بن دودان
مالك بن دودان
(1477)
مالك بن دودان به نقل ابن شهر آشوب [روز عاشورا] به ميدان آمد و چنين رجز
خواند:
اِلَيكُمُ مالِكِ الضّر غامِ
ضَربُ فَتىً يَحمى عَنِ الكِرامِ
يَرجُو ثَوابَ اللّهِ ذِى الاءَنعامِ
سُبحانَهُ مِن مَلِكِ عَلّامِ
آمـاده ضـربـت بـاشـيد از جوانى كه نامش مالك است و مانند شير از بزرگواران دفاع مى
كند.
و ثواب خداى بخشنده و مالك و دانا و منزّه را اميد دارد.
وى پـس از كـشـتـن شـمـارى [از سـپـاه دشـمـن ] بـه درجـه رفـيـع شـهـادت نايل آمد.(1478)
مالك بن ذوذان - مالك بن دودان
مالك بن عبدالله
مالك بن عبدالله
(1479) بن سريع جابرى
(1480) از دوستداران و شيعيان امام على (ع ) و از ياران امام حسين
(ع ) به شمار مى آيد.(1481)
وى هـمـراه سيف ، عموزاده و برادر مادرى اش ، با مولاى خود، شبيب به كربلا آمد و به
امام حسين (ع ) پيوست .(1482)
روز عـاشـورا آنـگـاه كـه يـاران امـام حـسـيـن (ع ) يـكـى پـس از ديـگرى به ميدان
مبارزه مى شـتـافـتـنـد، مـالك همراه سيف با چشمانى اشكبار به نزد امام حسين (ع )
آمدند. امام (ع ) به آنـان فـرمود: برادرزادگانم براى چه گريه مى كنيد؟ به خدا
سوگند اميدوارم به همين زودى هـا ديـدگـانـتـان روشن شود. گفتند: ـ خدا ما را فداى
تو گرداند، به خدا سوگند، بـر خويشتن گريه نمى كنيم ، بلكه بر تو مى گرييم كه مى
بينيم [دشمنان ] در ميانت گرفته اند. و جز جانمان چيزى براى دفاع از تو نداريم .
حـضـرت فـرمـود: بـرادرزادگـانم خداى در اين غمخوارى و پشتيبانى كه به جان از من مى
كنيد، بهترين پاداش پرهيزكاران به شما عنايت فرمايد.
آن دو جـوان ـ پـس از شـهادت حنظله كه در همان هنگام اتفاق افتاد ـ در حالى كه به
امام مى نـگـريـسـتـنـد و بـر وى درود مـى فـرسـتـادنـد، گفتند: اى فرزند پيامبر،
سلام و رحمت و بركات خداى بر تو باد. امام (ع ) فرمود: بر شما نيز سلام و رحمت خداى
باد.
آنـگـاه وارد ميدان مبارزه شدند و ضمن حمايت از همديگر(1483)
جنگ نمايانى كردند تـا آنـكـه سـرانـجـام در نـزديـكـى امـام (ع ) بـه درجـه رفـيـع
شـهـادت نايل آمدند.(1484)
در زيارت ناحيه از وى چنين ياد شده است :
((السَّلامُ عَلى مالِكِ بن عَبدِ بن سَريع ))(1485)
مالك بن عبد - مالك بن عبداللّه
مالك بن مالك بن انس بن حارث كاهلى
مبارك
در مـنـابـع كـهـن نـامـى از وى نـيـسـت ، تـنـهـا صـاحـب نـاسـخ بـه نـقـل
از شـرح شـافـيه وى را جزو شهدا قلمداد نموده است . او مى گويد: مبارك همراه مولاى
خود حجاج بن مسروق وارد ميدان مبارزه گشت و پس از كشتن 150 تن از سپاه دشمن به درجه
رفيع شهادت نايل آمد.(1486)
مجمّع بن زياد جهنى
مجمّع بن زياد، به گفته برخى از ياران پيامبر(ص ) بود و در جنگ هاى بدر و
اُحُد شركت داشت .(1487)
وى كه در سراى جهينه مى زيست ، هنگام عبور امام حسين (ع ) در مسير خود به كربلا از
آنجا هـمـراه بـا گـروهـى ديگر به امام (ع ) پيوست . در منزلگاه زباله پس از آن كه
امام (ع ) خـبر شهادت حضرت مسلم (ع ) را دريافت نمود، گروهى از دور آن حضرت پراكنده
شدند، ولى مجمع همچنان ثابت قدم در خدمت آن حضرت باقى ماند.
روز عـاشـورا وارد مـيـدان مـبـارزه گـشـت و شـمـار زيـادى از سـپـاهـيـان دشـمـن
را بـه قتل رساند. سرانجام درگير و دار جنگ ، پس از آن كه اسب او را پى كردند و از
هر سو در مـحـاصـره قـرارش دادنـد، بـه درجـه رفـيـع شـهـادت نايل آمد.(1488)
مجمع بن عائد - مجمع بن عبداللّه عائذى
مجمع بن عبداللّه عائذى
مـجـمـع بن عبداللّه
(1489) به گفته برخى ، تابعى و از ياران حضرت امام على (ع )(1490)
بود كه در جنگ صفين
(1491) شركت داشت .
وى هـمـراه فـرزنـدش عـائذ و عـمـربـن خالد و جنادة بن حارث و غلام عمربن خالد از
كوفه بـراى يـارى امـام حـسـيـن (ع ) بـيـرون شـدنـد و در عـُذَيب الهجانات
(1492) به آن حضرت پيوستند.(1493)
حرّ بن يزيد رياحى ـ كه در آن منزل راه كوفه را بر امام (ع ) بسته بود ـ وى و
همراهانش را بـازداشـت كـرد، ولى آن حـضـرت آنـان را جـزو يـاران خـود دانـسـت و
از چـنـگ حـُرّ رهـا نمود.(1494)
آنگاه امام (ع ) فرمود: از وضع مردمانى كه پشت سر گذاشتيد آگاهم سازيد؟ مجمع عرض
كـرد: اعـيـان و اشـراف كـوفـه رشـوه هـايـشـان فـزونـى گـشـتـه و جـوال هـا و
انـبان هايشان پر شده است . [حاكمان ] دوستيشان را جلب و خود را تنها خيرخواه آنـان
وانـمـود كـرده انـد. امـا ديـگـر مـردم گـرچـه قـلبـا هـوادار تـو هـسـتـنـد، ولى
فـردا شمشيرهايشان بر ضدّ تو كشيده خواهد بود.(1495)
روز عـاشـورا در آغـاز جـنـگ ، وى و هـمـراه سه تن ديگر: عمربن خالد صيداوى و جابر
بن حـارث سـلمـانـى و غـلام عـمـر بـن خـالد صـيـداوى ، بـا شمشيرهاى كشيده وارد
ميدان مبارزه گـشـتـند، و جنگى سخت نمودند، چنان كه در صف دشمن شكاف ايجاد شد. لشكر
آنان را در مـيـان گـرفـتند و راه بازگشت بر آنان بسته شد. در اين هنگام حضرت عباس
(ع ) آنان را نجات داد، در حالى كه جراحات زيادى برداشته بودند، [بار ديگر] دشمن به
آنها نزديك شـد و در يـك نـبـرد سـخـت هـر چـهـارتـن بـه درجـه رفـيـع شـهـادت نايل
آمدند.(1496)
در زيارت رجبيه و ناحيه مقدسه از وى چنين ياد شده است :
((السَّلام عَلى مَجمَعِ بنِ عَبْداللّهِ العائذى ))(1497)
مجمع بن عبيدالله عائدى - مجمّع بن عبدالله عائذى
محسن بن حسين (ع )
در منابع كهن فرزندى به نام محسن براى امام حسين (ع ) ثبت نشده است . تنها
صاحب معجم البـلدان او را فـرزنـد امام حسين (ع ) دانسته بر اين باور است هنگامى كه
خاندان امام حسين (ع ) را بـه سـوى شـام بـه اسـارت مى بردند، در مسير راه قسمت
غربى حلب ، كنار كوه جـوشـن
(1498) يـكـى از هـمـسـران امـام حـسـيـن (ع ) فـرزنـدش را سـقـط
كرد. در آن حـال از كـارگران آن كوه مقدارى آب و نان طلب نمود، ولى آنان وى را
ناسزا گفته جواب ردّ دادنـد. آن بـانـو بر آنان نفرين كرد و به همين سبب هر كس در
آن كوه كار كند بهره اى نمى برد. آن كودك محسن نام گرفت و در دامنه همان كوه به خاك
سپرده شد. آستانه او به نام ((مشهدالسقط)) يا ((مشهدالدكه )) مشهور است .(1499)
محمّد (اصغر) بن على (ع )
بـسـيـارى از مـنـابـع كـهن و معتبر محمّد (اصغر) بن على (ع ) را از فرزندان
اميرالمؤ منين ، شمرده اند.(1500)
شيخ مفيد نام مادرش را ليلى بن مسعود ارميّه گفته و كنيه اش را ابـابـكـر ذكـر مـى
كند.(1501)برخى
مادرش را ام ولد و يا اسماء بنت عميس گفته اند.(1502)
محمّد در كربلا حضور داشته و در روز عاشورا در كنار برادرش امام حسين (ع ) به شهادت
رسيد، قاتلش شخصى از طايفه بنى ابان دارم
(1503) بوده است ، كه بر او حمله بـرد و او را كـشت سر او را از بدن
جدا كرد و آورد.(1504)
از وى در زيارت ناحيه مقدسه چنين ياد شده است :
((السَّلامُ عـَلى مـُحـَمَّدِبـن اَمـيـرالمُؤ مِنينَ قَتيلَ الاءَيادِىِّ
الدّارِمِىِّ لَعَنَهُ اللّهُ وَ ضاعَفَ عَلَيهِ العَذابَ الاَليمَ، وَ صَلَّى
اللّهُ عَلَيكَ يا مُحَمَّدُ وَ عَلَى اَهلِ بَيتِكَ الصّابرينَ))(1505)
درود بر محمد بن اميرالمؤ منين (ع ) كه توسط ابانى دارمى كشته شده ، خداى كشنده اش
را لعـنـت كـنـد. و عـذاب دردناك را هر چه بيشتر بر او بيفزايد. و درود خدا بر تو
اى محمد و بر خاندان شكيبايت باد.
محمّد اوسط بن على (ع )
مـحـمـّد اوسط فرزند اميرالمؤ منين (ع )، مادرش امامه بنت عاص است .(1506)
بنابه گفته برخى از متاءخرّان محمد پس از شهادت پدر بزرگوارش در كنار امام حسن (ع )
بود؛ و پس از وى به امام حسين (ع ) پيوست ، و آن حضرت را از مدينه به مكه و كربلا
همراهى كرد.
روز عـاشـورا آن گـاه كـه آتـش جـنـگ شـعـله ور گرديد و ياران امام حسين (ع ) يكى
پس از ديـگـرى بـه شـهـادت رسيدند، محمد از برادرش حسين بن على (ع ) اجازه گرفت .
او عازم ميدان شد و اين چنين رجز مى خواند:
شَيخى عَلىُّ ذُوالفِخارِ الاءَطْوَلِ
مِنْ هاشِمِ الصِّدقِ الكَريمِ المُفضِلِ
هذا حُسَينُ بنُ النَّبِىِ المُرسَلِ
عَنهُ نُحامى بِالحُسامِ المُصْقَلِ
(1507)
رهـبر و بزرگم على (ع ) است داراى افتخار فراوان ، از خاندان صادق ، بزرگوار و با
فـضيلت هاشم . اين حسين (ع ) پسر پيغمبر(ص ) است كه من با شمشير برنده از او دفاع
مى كنم .
آنـگاه مبارزه را آغاز كرد؛ شمار بسيارى از دشمن را به هلاكت رساند، لشكريان دشمن
وى را محاصره و اسبش را پى كردند، سپس او را به شهادت رساندند.(1508)
محمّد بن ابى سعد - محمد بن ابى سعيد بن عقيل
محمّد بن ابى سعيد بن عقيل
مـحـمـد بـن ابـى سـعـيـد(1509)
در كـربـلا هـفـت سـال داشت . پدرش ، ملقب به احول ، يكى از شهيدان كربلا است
(1510) و مادرش ام ولد (كنيز) بود.(1511)
پس از شهادت امام حسين (ع ) محمد در حالى كه گوشواره به گوش داشت و از ترس به
ايـن سـو و آن سـو مى نگريست تير خيمه [يا چوبى ](1512)
را به دست گرفت و در پيش چشم مادرش به سوى دشمن شتافت ، هانى بن ثبيت حضرمى با اسب
به سوى وى تـاخـت و چـون بـه وى رسـيـد، بـا شـمـشـيـر او را پـاره پـاره كـرد و
بـه شـهـادت رساند.(1513)
بـرخـى ديـگر گفته اند: وى با تير ابن زهير اءزدى و لقيط بن يسار(1514)
[يا ايـاس
(1515) يـا نـاشـر(1516)]
جـهـنـى كه به پهلويش اصابت كرد به شهادت رسيد.(1517)
رسـولى مـحـلاتـى مـى نويسد: وى كه به گفته برخى ، از فقها بود به ميدان آمد و در
پيش روى امام به درجه رفيع شهادت نايل گرديد.(1518)
در زيارت ناحيه از وى چنين ياد شده است :
((السَّلامُ عـَلى مـُحـَمَّد بـن اَبـى سَعيد بن عَقيل وَلَعَنَاللّه قاتِلَهُ
لُقَيطِ بن ناشِر اَلجُهَنى
(1519)
محمّد بن انس
به نقل برخى از مقتل نگاران وى از شهيدان كربلا است .(1520)
آورده اند كه چون عبدالله بن حسن (ع ) در روز عاشورا به ميدان رفت ، يكى از
فرماندهان لشـكـر ابـن سـعـد، بـه نـام ((بـخـتـرى )) بـا پـانـصـد سـوار بـه جـنـگ
او آمـد. در ايـن حـال مـحـمـّد بـن انـس هـمـراه اسـد بـن ابى دجانة و فيروزان از
سپاه امام حسين (ع ) به كمك عـبـدالله شـتـافـتـنـد و بـر آن گـروه حـمـله ور شـده
، آنـان را تـا قـلب لشـكـر عـقـب راندند.(1521)
بار ديگر شبث بن ربعى با پانصد سوار همراه نيروهاى بخترى ، با آنان درگير شد و
سرانجام عبدالله بن حسن ، فيروزان و اسد بن ابى دجانه به شهادت رسيدند و محمد بن
انس به خيمه بازگشت .(1522)