پژوهشى پيرامون شهداى كربلا

پژوهشکده تحقيقات اسلامي

- ۱۳ -


بنى اسد، بن خزيمه ، قبيله بزرگى از عدنانيان كه در كوفه و حومه آن سكونت داشتند. (معجم قبايل العرب ، ج 1، ص ‍ 21.).
او از يـاران امام حسين (ع ) و از شهداى كربلاست .(1189) وى در كوفه مى زيست و پس از آمدن امام حسين (ع ) به عراق ، همراه ديگر ياران حضرت از آن شهر خارج شد و به ايشان پيوست .(1190)
وى روز عاشورا به ميدان شتافت و اين رجز را خواند:
اَقْسَمْتُ لَوْكُنّا لَكُمْ اَعْدادا
اَوْ شَطْرَكُمْ لكُنْتُمُ الاَنْكادا
يا شَرَّ قَوْمٍ حَسَبا وَزادا
لاحَفَظَ اللّهُ لَكُمْ اَوْلادا(1191)
بـه خـدا سـوگند اگر نفرات ما در برابر شما كم است ، شما نيز در نظر ما كم و ناچيز هستيد
اى گـروهـى كـه از نـظـر حـسـب و تـوشـه آخـرت بـدتـريـن هـسـتـيـد خـدا نسل شما را باقى نگذارد.
بـه روايـتـى وى پـس از كـشـتـن هـفـتـاد تـن از نـيـروهـاى دشـمـن ، بـه فـيـض شـهـادت نايل آمد.(1192)
در منابع مشهور و كهن ، على بن مظاهر اسدى ، در شمار شهيدان كربلا ذكر نشده است .

عماد بن حسان - عامر بن حسان طائى

عمادة بن اءبى سلامة - عمار بن اءبى سلامة

عمّار بن ابى سلامة دالانى
برخى او را سلامه ناميده اند. (تسمية من قتل ، ش 97)
برخى او را عمارة گفته اند. (تنقيح المقال ، ج 2، ص 322؛ وسيلة الدارين ، ص 172.) و برخى عمادة (عاشورا چه روزيست ، ص 255).
مـنـسـوب بـه بـنـى دالان ، تـيـره اى از هـمـدان از قـبـايـل يمن كه در كوفه سكنى داشتند. (انـصـارالحـسـيـن (ع )، شـمـس الديـن ، ص ‍ 101، الدارالاسـلامـيـة ؛ مـعـجـم قبايل العرب ، ج 3، ص 1225.)
او از ياران امام حسين (ع ) و از شهيدان كربلا است .(1193) بنا به گفته ابن حجر، او مـحـضـر رسـول خـدا(ص ) را درك كـرد و جـزو صـحـابـه آن حـضـرت بـه شـمـار مـى رود.(1194)
عـمـّار از يـاران خـاص امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) بـود و در جـنـگ هـاى جـمـل ، صـفـّيـن و نـهـروان ، شـركـت جـسـت .(1195) [ هـنـگـامى كه على (ع ) به جنگ جمل مى رفت ] وى در راه بصره ، در منزلگاه ((ذى قار))(1196) از امير مؤ منان (ع ) پرسيد: وقتى به بصريان رسيدى با آنان چه خواهى كرد؟ امام (ع ) فرمود: آنها را به خدا و فرمانبرى از او دعوت مى كنم و اگر نپذيرفتند با ايشان مى جنگم .(1197) عـمـار گـفـت : در ايـن صـورت ، آنـان بـر دعـوت كـنـنـده بـه حـق ، پـيـروز نـخـواهـنـد شد.(1198)
شـيـخ طـوسـى عمار را در شمار صحابه حضرت امام حسين (ع ) آورده است .(1199) وى در [ اردوگـاه ] ((نـُخـَيـْلِه ))(1200) در صـدد قـتل عبيداللّه بن زياد برآمد ولى موفق نشد. سرانجام با ظرافت خاصى [ از كوفه خارج شـد و] بـه امام حسين (ع )، پيوست و در ركاب آن حضرت در حمله نخست سپاه عمر سعد، به شهادت رسيد.(1201)
در زيارت ناحيه درباره او مى خوانيم :
اَلسَّلامُ عَلى عَمّارِ بْنِ اَبى سَلامَةِ الدّالانى .(1202)

عمّار بن حسان طائى - عامر بن حسان طائى

عمارة بن سلامة - عمار بن اءبى سلامة

عمارة بن ابى سلامة - عمار بن ابى سلامه

عمارة بن حسان - عامر بن حسان طائى

عمارة بن صلخب اَزْدى
درباره ((اَزْدى ))، ر.ك به مقاله ((خالد بن عمرو اَزْدى )).
او از يـاران امـام حـسـيـن (ع ) اسـت كـه در كـوفـه بـه شـهـادت رسـيـد. نـام پدرش ‍ صلخب (1203) يـا صـلخد(1204) است . وى جوانى (1205) شجاع و كاردان بـود.(1206) در كـوفـه سـكـونـت داشـت (1207) و بـا مـسـلم بـن عـقـيل (ع ) بيعت كرد و براى امام حسين (ع ) از مردم كوفه بيعت مى گرفت .(1208) پس از قيام مسلم (ع ) به يارى او برخاست (1209) و پس از دستگيرى وى ، او نيز تـوسـط مـحـمـد بـن اشـعـث دسـتگير و زندانى شد(1210) و پس از شهادت مسلم بن عقيل (ع )، ابن زياد فرمان داد او را ميان قبيله اَزْد برده گردن زدند.

عمران بن ابى كعب - عمران بن كعب

عمران بن كعب بن حارث اشجعى
اشـجـع : قـبـيـله اى از غـطـفـان ، از تبار عدنانيان كه در اطراف مدينه سكنى داشتند (معجم قبايل العرب ، ج 1، ص ‍ 29).
وى از اصحاب امام حسين (ع )(1211) و از شهيدان كربلا است .(1212) نام او و پـدرش را بـه اختلاف عمرو بن كعب ،(1213) عَمَرَ بْنِ اَبى كعب (1214) و عـمـران بـن كـعـب (1215) و عـمـران بـن ابـى كـعـب (1216) نقل كرده اند.
او در نـخستين حمله سپاهيان ابن سعد به ياران حسين (ع ) به شهادت رسيد.(1217) در زيارت ناحيه و رجبيّه درباره او مى خوانيم :
((السَّلامُ عَلى عُمَرَ بْنِ اَبى كعْبٍ))(1218)

عمران كلبى
كـلب بـن وَبـَرَة ، قـبـيـله اى از قـبـايـل عـرب كه افراد آن بعضى مسلمان و بعضى مسيحى بودند. (معجم قبايل العرب ، ج 5، ص 362).
نـويـسنده تذكرة الشهدا از ابومخنف نقل كرده كه پس از شهادت عمير بن مطاع ، از شهداى كربلا، جوانى كه او و مادرش توسط امام حسين (ع ) مسلمان شده بودند، به ميدان رفت . او نقل كرده كه نام اين جوان عمران كلبى بود و اين رجز را خواند:
اِنْ تنْكِرُونى فَاَنَا ابْنُ الكَلْبِ
عَبْلُ الذِّراعَيْنِ شَديدُ الضَّربِ
لا اَرْهَبُ الْمَوْتَ بِدار الْحَرْبِ
اَفُوزُ بِالْجَنَّةِ يَوْمَ الْكَرْبِ
اِنّى غُلامٌ واثِقٌ بِرَبّى
حَسَبى بِهِ مَوْلاىَ فَهُوَ حَسْبى (1219)
اگر مرا نمى شناسيد من فرزند كلبم با بازوانى قوى و ضربتى سخت ؛
در مـيـدان جنگ ، از مرگ نمى هراسم [ و] با رفتن به بهشت ، در روز سخت ، رستگار خواهم شد؛
من جوانى هستم كه به خداى خويش اعتماد دارم او مولاى من است و مرا كفايت مى كند.
سـپـس بـر لشـكـر ابـن سـعـد حـمـله كـرد و جـنـگـيـد تـا چـهـل تـن از نـيروهاى دشمن را به هلاكت رساند و خود نيز شهيد شد. دشمن سَرش را از تن جدا كرد و به سوى سپاه حسين (ع ) پرتاب نمود.(1220)

عمر بن ابى تمام صائدى
در مـنـابـع كـهـن مـربـوط بـه عاشورا، هيچ نام و نشانى از او به چشم نمى خورد؛ و تنها نـويـسنده كتاب آرامگاه هاى خاندان پاك پيامبر، وى را در شمار شهيدان كربلا قلمداد كرده است .(1221)

عُمَر بْنِ اَبى كَعْب - عمران بن كعب

عمر بن احدوث - عمر بن جندب حضرمى

عمر بن جناده انصارى - عمرو بن جناده انصارى

عمر بن جندب حضرمى
بـرخـى نـام او را عَمْرو ذكر كرده اند. (تنقيح المقال ، ج 2، ص 327؛ فرسان الهيجاء، ج 2، ص 6.) و در نـسـخـه اى از اقـبـال نـام پـدر او ((احـدوث )) ذكـر شـده اسـت (الاقبال ، ج 3، ص 79.).
بـه گـفـتـه مـامـقـانـى وى از دوسـتـان و پـيـروان امـيـرمـؤ منان على (ع ) بود و در جنگ هاى جـمـل و صـفـين شركت داشت . او در كوفه مى زيست و در سنگر مبارزه با بنى اميّه از ياران حجر بن عدى بود تا آن كه زياد به هلاكت رسيد.
پس از ورود مسلم بن عقيل (ع ) به كوفه ، عمر بن جندب ، با وى بيعت كرد و همراه او قيام نـمـود و چـون مـسـلم (ع )، دستگير شد، از كوفه بيرون آمد و در بين راه به امام حسين (ع ) پيوست و همراه آن حضرت بود، تا در روز عاشورا به شهادت رسيد.(1222)
بـرخـى بـرآن اند كه او در نخستين حمله لشكريان ابن سعد، شهيد شد.(1223) در زيارت ناحيه مقدسه درباره او آمده است :
السَّلامُ عَلى عُمَر بْنِ جُنْدَبِ الْحَضْرَمى (1224)

عُمَر بن حسن (ع )
بـرخى نام او را عَمْرو ثبت كرده اند (الثقات ، ج 2، ص 310). برخى نيز او را در شمار فرزندان امام حسين (ع ) ذكر كرده اند. (مناقب ، ج 4، ص 122).
وى از فـرزنـدان امـام حـسـن مـجـتـبـى (ع ) و مادرش ام ولد (كنيز) بوده است .(1225) بـرخـى گـفـته اند كه او در سنين كودكى ، در كربلا به شهادت رسيد؛(1226) و برخى ديگر شهادت او را با ترديد نقل كرده اند.(1227)
آنـچـه بـيـشـتـر مـورخـان بـر آن اتـفـاق دارنـد، اسـارت او در كربلا است .(1228) ابوالفرج گويد كه اهل بيت امام حسين (ع ) را اسير كردند و در ميان آنها عمر، زيد و حسن ، از فرزندان حسن بن على (ع ) حضور داشتند.(1229)
طبرى مى نويسد: يزيد، عمر بن حسن (ع ) خردسال را خواست و گفت : حاضرى با پسر من ، خـالد، كـشـتـى بـگيرى ؟ عمر گفت : به اين صورت نه . به هر يك از ما كاردى بده تا بـاهـم بـجنگيم اگر او مرا كشت ، به جدّم پيامبر(ص ) ملحق مى شوم و اگر من او را كشتم ، به جدّش معاويه و ابوسفيان خواهد پيوست .(1230)
نظر به اين كه ديگر مورخان معروف و معتبر او را در شمار شهيدان كربلا ذكر نكرده اند، شهيد بودن او بعيد به نظر مى رسد.

عمر بن خالد صيداوى - عمرو بن خالد صيداوى

عمر بن ضبيعه - عمرو بن ضبيعه

عمر بن عبداللّه - ابوثمامه صائدى

عمر بن على (ع )
وى از فـرزنـدان امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (ع ) اسـت و مـادرش ام حـبـيـب ، دخـتـر ربـيـعـه ، مـى بـاشـد.(1231) بـرخـى نـام مادرش را صهبا ذكر كرده گفته اند كه او همان ام حبيب دخـتـر عـبـاد بـن ربـيـعـه ، از اسـراى يـمـامـه يـا عـيـن التـمـر اسـت كه اميرمؤ منان او را از مـال خـود خـريـد.(1232) بـرخـى نـيـز گـفـتـه انـد كـه نـام مـادرش ليـلى اسـت .(1233)
عـمـر بـن عـلى ، ملقب به اَطْرَف است و كنيه او را برخى ، ابوالقاسم و برخى ابوحفص ‍ دانسته اند.(1234)
او زبانى گويا و فصيح داشت و فردى سخاوتمند و پاكدامن بود. گويند: هنگامى كه در يـك قـحـطـسـالى از قـبيله بنى عدى مى گذشت ، بزرگان قبيله نزد وى آمدند و با او به گفت وگو پرداختند. در آن حال مردى با لباس هاى نيكو از آنجا گذشت . عمر پرسيد اين مـرد كـيـسـت ؟ گـفتند: او سالم بن رقيه است و با بنى هاشم ميانه خوبى ندارد. عمر او را خـواسـت و از او درباره برادرش سليمان بن رقيه ، از شيعيان على ، سراغ گرفت . سپس آن قـدر بـا اخـلاق نيك و استدلال هاى روشن با او سخن گفت تا عقيده اش را نسبت به بنى هاشم تغيير داد.
عـمـر بـن عـلى هـنـگـام كـوچ ، بـيـشـتـر زاد و تـوشـه خـود را مـيـان اهـل آن قـبـيـله تـقسيم كرد و يك شبانه روز پس از كوچ وى ، باران رحمت بر آنان باريد. اهـل قبيله قدوم او را ميمون دانسته و گفتند: اين مرد در فرود آمدن و كوچ كردن از همه مبارك تر بود.
وى تـا زنـده بود، هداياى خود را از ((سالم )) قطع نكرد و پس از فوت او، سالم شعرى در رثايش بدين مضمون سرود:
درود خدا بر قبرى كه يكى از فرزندان على (ع ) ـ جانشين پيامبر(ص ) بهترين درخواست شدگان ـ را در بر گرفته است .
تو از همه بخشنده تر، داناتر و در آمدن و كوچ كردن مبارك تر بودى .(1235)
در ايـن كـه آيـا عـمـر بـن عـلى (ع ) در كـربـلا حضور داشته و به شهادت رسيده يا نه ، اخـتـلاف اسـت . بـرخـى گـفـتـه انـد كـه او بـا امـام حـسين (ع ) همراه نشد و در مدينه ماند و سـرانـجام در سنّ 75 يا 77 سالگى در ((يَنْبُع )) درگذشت .(1236) صاحب نفس المهموم اين قول را به مشهورِ اهل تاريخ نسبت داده است .(1237)
صـاحـب ذخـيـرة الدارين گويد: مقتل نگاران شيعه و سنى گفته اند كه عمر بن على ، همراه مـادر و خـواهـرش رقـيـه و خـواهـرزادگـانـش عـبـداللّه ، مـحـمّد و عاتكه ، فرزندان مسلم بن عقيل (ع )، از مدينه با امام حسين (ع ) حركت كرد و به كربلا رفت .(1238)
خوارزمى مى نويسد كه او [ در روز عاشورا] پس از شهادت برادرش ابوبكر بن على به ميدان شتافت و اين رجز را خواند:
اَضْرِبُكُمْ وَلا اَرى فيكُمْ زَحَرَ
ذاكَ الشَّقىُّ بِالنَّبِىِّ قَدْ كَفَرَ
يا زَحْرُ يا زَحْرُ تَدانِ مِنْ عُمَرَ
لَعَلَّكَ الْيَوْمَ تَبُوءُ بِسَقَرَ
شرَّ مَكانٍ فى حَريقٍ وسَعَر
فَاِنَّكَ الْجاهِدُ يا شَرَّ بَشَر(1239)
شمشير مى زنم و زحر [ قاتل ابوبكر بن على ] را در ميان شما نمى بينم ، همان بدبختى كه به پيامبر خدا(ص ) كافر شد؛
اى زحر، اى زحر، به عمر نزديك شو، باشد كه امروز در دوزخ جاى گيرى ؛
هـمـان جـايـى كه در سوزش و افروختگى بدترين مكان است و تو اى بدترين انسان ، از انكار كنندگان هستى .
عمر بعد از كشتن قاتل برادرش دوباره حمله كرد و اين رجز را خواند:
خَلُّوا عُداةَ اللّهِ خَلُّوا عَنْ عُمَرَ
خَلُّوا عَنِ اللَّيْثِ العَبُوسِ الْمُكْفَهِر
يَضْرِبُكُمْ بِسَيْفِهِ وَلا يَفِرُّ
وَلَيْسَ يَغْدُوا كَالْجَبانِ الْمُنْجَحِرِ(1240)
اى دشـمـنـان خـدا، واگـذاريـد و سـر راه بـر عـمـر نـگـيـريـد؛ از شـيـر خشمگين ترشروى بگريزيد
او بـا شـمـشيرش شما را مى زند و فرار نمى كند و همچون مردم ترسو، به سوراخ نمى خزد.
او همچنان به نبرد ادامه داد تا به شهادت رسيد.(1241) برخى نوشته اند: نخست اسب وى به وسيله دشمن ، پى گرديد و پس از آن شهيد شد.(1242) صاحب روضة الشهداء، شهادت او را در روز عاشورا، به مشهور نسبت داده است .(1243)
برخى ديگر از مقتل نگاران همچون ابن شهرآشوب و سيّد محمّد بن ابوطالب موسوى ، نيز شهادت او را در روز عاشورا، ذكر كرده اند.(1244)
صـاحـب نـاسخ التواريخ مى گويد كه اميرمؤ منان هجده پسر داشته و نام دو تن از ايشان عـمـر بـوده اسـت ؛ يـكـى عـمـرالاكبر و ديگرى عمر الاصغر. مادر عمرالاصغر ام حبيب ، دختر ربـيـعـه اسـت ، و مـادر عـمـرالاكـبـر، صهبا و كنيه اش ابوالقاسم يا ابوحفص است و او در كربلا به شهادت نرسيد.(1245)
از سـخـنـان وى چـنـين برمى آيد كه آن عمر بن على كه در كربلا شهيد شده ، عمرالاصغر اسـت . او سـپـس از قول برخى نقل مى كند كه عمر بن على در شب عاشورا، كربلا را ترك كـرد و در جـواليـق مـنـزل گـرفت و از اين رو فرزندان او را اولاد جواليق گفته اند. ولى خـود، ايـن سـخـن را اسـتـوار نـدانسته ، مى گويد كه به اتفاق همه تاريخ ‌نويسان [ كه حـضـور عـمـر بـن على را در كربلا ذكر كرده اند] او در روز عاشورا به ميدان رفت و جهاد كرد.
او سرانجام مى گويد: احتمال دارد كه عمر بن على نيز، مانند حسن مثنى ، در ميان كشتگان ، مجروح افتاده و سپس از كربلا جان سالم به در برده باشد.(1246)

عمر بن قرظه انصارى - عمرو بن قرظه
عمر بن قبرطه انصارى - عمرو بن قرظه
عمر بن قرط انصارى - عمرو بن قرظه

عمر بن كعب انصارى
نـام او بـه اخـتـلاف ، عـمـرو، عـمر و عمران نقل شده است .(1247) علاّمه مجلسى (ره )(1248) و بـرخـى ديـگـر از مـتـاءخـران بـه نـقـل از زيارت منسوب به ناحيه مقدسه نام پدرش را كعب گفته اند.(1249) در اين زيارت و زيارت رجبيّه از وى و پدرش چنين ياد شده است :
((السلام على عمر بن ابى كعب الانصارى ))(1250)

عمر بن كلبى - عبداللّه بن عمير كلبى

عمر بن كناد - عمير بن كناد

عمر بن مشيعه - عمرو بن مشيعه

عمر بن مطاع جعفى
نـام وى را بـرخـى عـمـرو نـيـز گـفـتـه انـد (انصارالحسين ، شمس الدين ، ص 105، الدار الاسلامية ).
وى مـردى شجاع و نامدار بود.(1251) اصالت يمنى داشت (1252) و احتمالا در كـوفـه مـى زيـسته . نقل كرده اند كه در روز عاشورا از امام حسين (ع ) اجازه ميدان رفتن گرفت و در ضمن مبارزه به تجليل از آن حضرت پرداخت .(1253)
خوارزمى رجز او را اين گونه نقل كرده است :
اَنَا بْنُ جُعْفى واَبى مَطاعٌ
وَ فى يَمينى مُرْهِفٌ قَطّاعٌ
وَاَسْمَرٌ سِنانُهُ لَماعٌ
يُرى لَهُ مِنْ ضَوْئِهِ شُعاعٌ
قَدْ طابَ لى فى يَوْمى الْقَراعُ
دُونَ حُسَيْنٍ وَلَهُ الدِّفاعٌ
من پسر جعفى هستم و پدرم مطاع است و در دستم شمشيرى برّنده مى باشد؛
و نيزه اى كه پيكان آن مى درخشد و پرتوافشانى آن ديده مى شود؛
امروز جنگيدن در راه حسين (ع ) براى من گوارا است و از او بايد دفاع كرد.
برخى علاوه بر رجز فوق ، ابيات زير را نيز در ادامه رجز او آورده اند:
يُرْجى بِذاكَ الْفَوْزُ وَالدِّفاعُ
عَنْ حَرِّ نارٍ حينَ لاَ امْتِناعُ
صَلّى عَلَيهِ المَلِكُ المَطاعُ(1254)
امـيـدوارم بـا ايـن كـار رستگار شوم و گرمى آتش را در روزى كه بازدارنده اى نيست ، از خود دور كنم ؛
درود خداى اطاعت شده بر او (حسين (ع )) باد.
او پيوسته جهاد كرد تا به فيض شهادت نايل آمد.(1255)

عُمر بن مُطيع
در مـنـابـع كـهـن مـربـوط بـه عـاشـورا هـيـچ نـام و نشانى از او به چشم نمى خورد؛ تنها نـويسنده كتاب اسرار الشهادة او را در شمار شهيدان كربلا قلمداد كرده است او مى گويد كه بعد از طرماح بن عدى ، عمربن مطيع به ميدان آمد در حالى كه مى گفت :
اَقْسَمْتُ لا اَدْخُلُ اِلاّ الْجَنَّةَ
مُصَدِّقَا بِاَحْمَدَ وَالسُّنَّةِ
وَالْبَعْثِ مِنْ بَعْدِ انْقِطاعِ الرَنَّةِ
وَهُوَ الَّذى اَنْقَذَنا بِمَنِّهِ
مِنْ حَيْرةِ الْكُفْرِ وَكَيْدِ الظَّنَّةِ
مَعَ النَّبِىّ وَقَسيمِ الْجَنَّةِ(1256)
سـوگـنـد يـاد كرده ام كه جز به بهشت نروم در حالى كه به احمد (حضرت محمد(ص )) و سنّت او و زنده شدن پس از مرگ ، ايمان داشته باشم و اوست كه منّت نهاد و ما را رهانيد
و از سـرگـردانـى كـفـر و بـددلى نـجات داد [ و اين بهشت رفتن ] همراه با پيامبر و قسمت كننده بهشت (على (ع )) باشد.
وى پـس از خـوانـدن ايـن رجز به ميدان رفت و پس از كشتن تعدادى از نيروهاى دشمن ، به شهادت رسيد.(1257)

عمرو بن ابى مطاع - عمر بن مطاع

عمرو بن اءحدوث حضرمى
نـام وى در مـيـان مـنابع كهن ديده نمى شود. تنها نويسنده كتاب ((زندگانى حضرت خامس آل عبا)) او را در شمار شهيدان كربلا قلمداد كرده است .(1258)

عمرو بن جناده انصارى
بـرخـى نـام او را عـُمـَر نـقـل كرده اند. (ابصارالعين ، ص 159، مركز الدراسات الاسلامية لحرس الثورة ).
وى يـكـى از يـاران امام حسين (ع ) و از شهداى كربلا است .(1259) پدرش جنادة بن حرث از صحابه رسول خدا(ص ) و از شيعيان با اخلاص على (ع ) بود كه در جنگ صفّين شركت داشت (1260) و در كربلا به شهادت رسيد.(1261)
بـنـا به گفته برخى ، مادرش ، بحريه دختر مسعود خزرجى ، از زنان شجاع و فداكارى است كه او نيز در كربلا حضور داشت .(1262)
عمرو بن جناده هنگام شهادت به نقلى 21 سال (1263) و بنا به نقلى ديگر، يازده ، يـا نـُه سـال داشـت (1264) او همراه پدر و مادرش ، در مكّه مكرمه به امام حسين (ع ) پـيوست (1265) و پس از شهادتِ پدرش جناده در روز عاشورا، مادرش او را امر به جهاد كرد و گفت : پسرم برو و حسين (ع ) را يارى كن . آن جوان نزد امام (ع ) آمد و [ پس از عـرض ‍ ادب ] اجـازه مـيـدان خـواست . حسين (ع ) اجازه نداد؛ او بار ديگر سخن خود را تكرار كـرد. امـام (ع ) فرمود: اين جوان پدرش شهيد شده و شايد مادرش ، ميدان رفتن او را خوش ‍ نداشته باشد. او گفت : اى فرزند رسول خدا(ص )، مادرم مرا امر كرده شما را يارى كنم و خـود، لبـاس جنگ بر تنم پوشانده است .(1266) حسين (ع ) اجازه داد و او به ميدان رفت و اين رجز را خواند:
اَميرى حُسَيْنٌ وَنِعْمَ الاَميرُ
سُرُور فُؤ ادِ البَشير النّذيرِ
عَلِىُّ وَفاطِمَةٌ والِداهُ
فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظيرٍ
لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحى
لَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْرِ الْمُنيرِ(1267)
امـيـر مـن حـسـيـن (ع ) اسـت و چـه خـوب امـيـرى اسـت او مـايـه شـادى دل پيامبر بشارت دهنده و انذار كننده است
پدرش على (ع ) و مادرش فاطمه (س ) است آيا شبيهى براى او سراغ داريد؟
او چهره اى همچون خورشيد رخشان و پيشانى اى چون ماه دارد.
برخى نيز نقل كرده اند كه در ميدان اين رجز را خواند:
اَضِقُ الخِناقَ مِنَ ابْنِ هِنْدٍ وَارْمِهِ
فى عَتْرِهِ بِفَوارِسِ الاَنْصارِ
ومُهاجرينَ مُخَضِّبينَ رِماحَهُمْ
تَحْتَ الْعِجاجَةِ مِنْ دَمِ الْكُفّارِ
خُضِبَتْ عَلى عَهْدِ النَّبِىِّ محمّدٍ(ص )
فَالْيَومَ تُخْضَبُ مِنْ دَمِ الْفُجّارِ
وَالْيَوْمَ تُخْضَبُ مِنْ دِماء مَعاشِرٍ
رَفَضُوا الْقُرآنَ لِنُصْرَةِ الاَشْرارِ
طَلَبُوا بِثارِهِمْ بِبَدرٍ وَانْثَنُوا
بِالْمُرْهِفاتِ وَبالْقَنَا الْخَطّارِ
وَاللّهِ رَبّى لا اَزالُ مُضاربا
لِلْفاسقينَ بِمُرْهَفٍ بَتّارِ
هذا عَلىَّ الْيَوْمَ حَقَّ واجِبٌ
فى كُلِّ يَوْمٍ تعانُقٌ وَحَوارِ(1268)
راه نـَفـَس را بـر پـسـر هـنـد تـنگ مى كنم و تير به گلوى او مى زنم ، به كمك سواران انصار
و مـهـاجـرانـى كـه نـيـزه هاشان را در زير گرد و غبار [ ميدان جنگ ] از خون كافران رنگين كردند؛
در زمان پيامبر خدا محمد(ص ) [ نيزه ها] رنگين شد و امروز [ نيز] از خون فاسقان رنگين مى شود؛
امروز از خون جماعتى رنگين مى شود كه قرآن را براى يارى اشرار رها كردند؛
و در صدد انتقام خون هاى ريخته شده شان در [ جنگ ] بدر هستند و آن را در زير شمشيرهاى بران و نيزه هاى برافراشته پنهان كردند به خدا سوگند پيوسته فاسقان را
با شمشير تيز و بُران خواهم زد امروز اين كار بر من حقّ و واجب است ؛
در هر روزى ، رو به رو شدن و يارى كردنى است .
او آن قـدر بـا دشـمـن جـنگيد تا به شهادت رسيد. مالك بن نسر بدى سرش را جدا كرد و بـه سـوى لشـكـرگـاه امـام حـسـيـن (ع ) پـرتاب نمود. مادرش سر او را برداشت و گفت : ((آفـريـن پـسـرم ، اى شـادى دلم و اى نـور چشمم )) سپس سر را به سوى يكى از افراد دشـمـن پرتاب كرد و او را به هلاكت رساند. پس از آن عمود خيمه را كشيد و بر آن گروه حمله كرد. امام حسين (ع ) او را برگرداند و در حقش دعا فرمود.(1269)
برخى نوشته اند كه آن زن هنگام حمله ، اين شعر را خواند:
اَنَا عَجُوزٌ فِى النِّساء ضَعيفَةٌ
بالِيَةٌ خاويَةٌ نَحيفَةٌ
اَضْرِبُكُمْ بِضَرْبَةٍ عَنيفَةٍ
دُونَ بَنى فاطِمَةِ الشَّريفَةِ(1270)
من در ميان زنان ، زنى ضعيف و پير و ناتوان هستم ؛
در راه دفاع از فرزندان فاطمه شريف ضربه محكم بر شما مى زنم .
خـوارزمـى نـوشـتـه اسـت كـه ايـن زن در حـمـله اش ، دو نـفـر از افـراد دشـمـن را بـه هلاكت رساند.(1271)

عمرو بن جندب حضرمى - عمر بن جندب حضرمى

عمرو بن خالد ازدى
عمرو بن خالد ازدى (1272) از كسانى است كه در روز عاشورا وارد ميدان شد و اين چنين رجز خواند:
اَلْيَوْمَ يا نَفْسُ اِلَى الرَّحْمنِ
تَمْضينَ بِالرَّوْحِ وَبِالرَّيْحانِ
اَلْيَوْمَ تُجْزَيْنَ عَلَى الاِحْسانِ
ما خُطَّ فِى اللَّوْحِ لَدَ الَّيّانِ
لاْتَجْزَعى فَكُلُّ حَي فانٍ(1273)
امروز اى نفس راحت و آسوده به سوى خداى مهربان مى روى .
امروز با احسان هاى نوشته شده خداوندى پاداش داده مى شوى .
بى تابى مكن ، كه هر زنده اى مى ميرد.
عـمـرو پـس از مـبـارزه و نـبـرد بـا دشـمـن بـه فـيـض شـهـادت نايل آمد.(1274)

عمرو بن خالد صيداوى
بـرخـى از مـنـابـع ، از شـهـيـدى در كـربـلا بـا نـام عـمـرو بـن خـالد ازدى يـاد كرده اند. (مـقتل الحسين (ع )، خوارزمى ، ج 2، ص ‍ 17، انوارالهدى ، مناقب ، ج 4، ص 110) و در اين كه آيا عمرو بن خالد ازدى و عمرو بن خالد صيداوى يكى هستند اختلاف است صاحب قاموس الرجـال بـر آن اسـت كـه اين دو يكى هستند ولى مؤ لف انصارالحسين (ع )، دو تا بودن را ترجيح داده است . (قاموس الرجال ، ج 8، ص 95، انصارالحسين ، ص 102، الدارالاسلامية ).
وى يـكـى از بـزرگـان كـوفـه و از شـيـعـيـان بـا اخـلاص اهـل بـيـت (ع ) بـود كـه در كـوفـه بـه يـارى مـسـلم بـن عقيل (ع ) برخاست و چون كوفيان به مسلم (ع ) خيانت كردند، چاره اى جز اختفا نديد و پس از شنيدن خبر شهادت قيس بن مسهر ـ پيك امام حسين (ع ) ـ و رسيدن امام به منزلگاه حاجز، او و غـلامـش سـعـد و مـجـمـع بـن عـبـداللّه و پـسـرش و جـنـادة بـن حـرث و غـلام نـافـع بـن هـلال ، از كـوفـه خـارج شـدنـد و طِرِّماح بن عدى را كه براى تهيه آذوقه به كوفه آمده بـود، راهـنـمـاى خـود قـرار دادند. طرّماح او و همراهانش را به سرعت و از بيراهه حركت داد. زيـرا از راه هـا نـگـهـبـانـى مى شد و خطر دستگيرى وجود داشت . تا اين كه سرانجام ، در منزلگاه ((عذيب الهجانات )) به حسين (ع ) پيوستند.(1275)
بـرخـى نـوشـتـه اند كه حرّ بن يزيد كه ماءمور بردن امام حسين (ع ) نزد ابن زياد بود، پـس از اطـلاع از پـيوستن اين چند نفر به امام ، در صدد برآمد آنان را دستگير كند. اما امام (ع ) قـاطـعـانـه از آنـان حـمـايـت كـرد و پـس از پـاره اى گفت وگو، موضوع خاتمه يافت .(1276)
عـمرو بن خالد به همراه غلامش و جابر بن حارث و مجمع بن عبداللّه ، در نخستين درگيرى روز عاشورا وارد نبرد شدند. لشكريان ابن سعد آنان را محاصره كردند و از ديگر ياران حسين (ع ) جداشان ساختند. در اين حال عباس بن على (ع ) به كمك ايشان شتافت و در حالى كـه مـجـروح بـودنـد نـجـاتشان داد. ولى بار ديگر دشمن نزديك شد و آنان حمله كردند و چندان جنگيدند تا شهيد شدند.(1277)
بـرخـى نـيـز نـوشته اند كه عمرو بن خالد روز عاشورا به امام حسين (ع ) عرض كرد: يا اباعبداللّه فدايت شوم ! تصميم گرفته ام به يارانت بپيوندم و دوست ندارم زنده بمانم و تـو را مـيـان اهـل و عـيـالت ، تـنـهـا و كشته ببينم . حضرت فرمود: به ميدان برو، ما هم سـاعـتـى بـعـد بـه تـو مـلحـق خـواهـيـم شـد، و او بـه مـيـدان رفـت و جـنـگـيـد تـا شـهـيـد شد.(1278)
در زيارت ناحيه مقدسه نام عمرو بن خالد صيداوى ، عمر و غلامش ، سعيد ثبت گرديده است .(1279)

عمرو بن خلف
صـاحـب كتاب الاقبال ، در نقل زيارت رجبيّه امام حسين (ع ) عمرو بن خلف و غلامش ، سعيد، را در شمار شهيدان كربلا آورده است .(1280)
آيـت اللّه خـويـى نيز نوشته است كه عمرو بن خلف از كسانى است كه در حضور امام حسين (ع ) به شهادت رسيد.(1281)
امـا بـه نـظـر صاحب كتاب انصارالحسين (ع ) عمرو بن خلف مذكور در زيارت رجبيّه ، همان عـمـرو بـن خـالد صـيـداوى ـ از شـهـيـدان كـربـلا ـ اسـت و خـلف تـصـحـيـف خـالد، مـى باشد.(1282)
گـرچـه ايـن نـويـسنده براى ادعاى خود دليلى ذكر نكرده است ولى به قرينه اين كه در مـنـابـع كهن و معروف عاشورا، شهيدى به نام عمرو بن خلف و غلامش سعيد، به چشم نمى خورد، سخن وى درست مى نمايد.
عـلاوه بـر آن مـورخـان متقدم ، همچون فضيل بن زبير و طبرى ، سعد يا سعيد را غلام عمرو بن خالد صيداوى دانسته و از او به عنوان شهيد كربلا ياد كرده اند.(1283)

عمرو بن ضبعه - عمرو بن ضبيعه

عَمْرو بن ضبيعه
برخى نام پدر وى را ضبعه گفته اند (وسيلة الدارين ، ص 177)
وى يـكى از اصحاب امام حسين (ع )(1284) و از شهيدان كربلا است .(1285) برخى نوشته اند كه او رسول خدا(ص ) را نيز درك كرده است .(1286) از جزئيات زندگى وى اطلاعى در دست نيست ولى نقل كرده اند كه او سواركارى ماهر بود و در جنگ ها و غزوات [ به شجاعت و دلاورى ] شهرت داشت .(1287)
عمرو همراه سپاه ابن سعد از كوفه خارج شد و به كربلا آمد ولى سرانجام به خود آمد و هـمـراه شـمارى ديگر به امام حسين (ع ) پيوست (1288) و در نخستين حمله لكشريان ابن سعد، به شهادت رسيد.(1289)
در زيارت ناحيه نام وى عمر ذكر شده و چنين آمده است :
((السَّلامُ عَلى عُمَر بْنِ ضُبَيْعَةِ الضَبُعى ))(1290)
درود بر عمر بن ضبيعه ضَبُعى .

عمرو بن عبداللّه انصارى - ابوثمامه صائدى

عَمْرُو بْنُ عَبْدِ اللّهِ جَنْدَعى
جـَنـْدَع بـْنِ مـالِك ، تـيـره اى از قـبـيـله هـمـدان ، از اعـراب قـحـطـانـى اسـت (مـعـجـم قبايل العرب ، ج 1، ص 211).
وى يـكـى از ياران اباعبداللّه الحسين (ع ) است كه در روزهاى پيش از جنگ ، در كربلا به امام (ع ) پيوست و در روز عاشورا به ميدان نبرد شتافت و جهاد كرد.(1291)
از جـزئيـات زنـدگـى وى اطـلاعـى ، در دسـت نـيست و در چگونگى شهادتش ، اختلاف است . بـرخـى نـوشـتـه انـد كـه در نـخـسـتين حمله لشكريان ابن سعد به ياران حسين (ع ) شهيد شد.(1292) برخى ديگر نقل كرده اند كه بر اثر ضربه اى كه بر سرش وارد گرديد، مجروح شد و بر زمين افتاد؛ و اهل قبيله و پسرعموهايش بدن او را از صحنه خارج كـردنـد و بـه مـدت يـك سـال نـزد آنـان بـسـترى بود. تا اين كه سرانجام پس از پايان سال ، به فيض شهادت نايل آمد.(1293)
در زيارت ناحيه مقدسه به نام او تصريح شده و آمده است :
السَّلامُ عـَلى الْجـَريـحِ الْمَاءسُورِ سَوّارِ بْنِ اَبى حمْيَر... السَّلامُ عَلى المُرتَّثِ مَعَهُ عَمْرُو بن عَبْداللّه الْجَنْدَعى (1294)
سلام بر مجروح اسير، سوار بن ابى حمير... سلام بر مجروح با وى ، عمرو بن عبداللّه الجندعى .

عمرو بن عبداللّه مذحجى - عمير بن عبداللّه مذحجى

عمرو بن قرطه - عمرو بن قرظه

عمرو بن قَرَضة بن كعب انصارى
بـرخـى مـنـابـع نـام او را عمير (الاقبال ، ج 3، ص 78 (پاورقى )) و برخى عمر (روضة الشهداء، ص 311، كتابفروشى الاسلامية ) گفته اند.
قـرضـة بـن كـعـب انـصارى خزرجى از صحابه رسول خدا(ص ) بود كه در جنگ هاى احد و ديـگـر جـنـگ هاى پس از آن شركت داشت (الاصابة ، ج 5، ص 329) و شيخ طوسى او را در شـمـار صـحـابـه امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) و امـام حـسـيـن (ع ) آورده اسـت (رجـال الطـوسى ، ص 55 و 78) برخى نيز برآنند كه وى در جنگ هاى اميرمؤ منان شركت داشت و على (ع ) او را به حكومت فارس گماشت (ابصارالعين ، ص 155، مركز الدراسات الاسلامية لحرس الثورة ).
وى از يـاران امـام حـسـين (ع ) و از شهيدان كربلا است .(1295) از جزئيات زندگى وى اطلاعى در دست نيست .
او در روز ششم محرم الحرام به امام حسين (ع ) پيوست (1296) و در شمار ياران آن حـضرت قرار گرفت ، عمرو حامل پيام امام (ع ) به ابن سعد، مبنى بر ملاقات با وى ، در مكانى بين دو لشكر بود.(1297)
طبرى نوشته است كه عمرو بن قرظه ، روز عاشورا به ميدان رفت و اين رجز را خواند:
قَدْ عَلِمَتْ كَتيبَةُ الاَنْصارى
اَنّى سَاَحْمى حَوْزَةَ الذَّمارى
ضَرْبَ غُلامٍ غَيْرَ نَكْسٍ شارى
دُونَ حُسَيْنٍ مُهْجَتى وَدارى (1298)
سپاه انصار باور دارند كه من از شرف و ناموسم حمايت مى كنم ،
ضـربـه ام ضـربـه جوانى است كه ضعيف و ناتوان نيست . خانه و جانم فداى حسين (ع ) باد.