پژوهشى پيرامون شهداى كربلا

پژوهشکده تحقيقات اسلامي

- ۱۰ -


عـبـدى مـنسوب به عبدالقيس بن افصى ... بن ربيعة بن نزار (الانساب ، سمعانى ، ج 4، ص 135) اسـت . ولى بـرخـى از مـتـاءخرين مى گويند: او سعدى و از فرزندان حسان بن شـريـح بـن سـعـد مـى بـاشـد. (تـنـقـيـح المـقـال ، ج 2، ص 317؛ حـاشـيـه رجال طوسى ، ص 77؛ ياران پايدار، ص 88.) برخى ديگر نيز بر اين باورند كه هر دو نـسـبتِ عبدى و سعدى ، در گروه بندى عدنان به حساب مى آيد (انصارالحسين (ع )، ص 96)
عامر از چهره هاى درخشان تشيّع در بصره بود كه همراه مولايش ـ هم پيمان يا غلام ـ سالم و يزيد بن ثبيط به طرف مكّه حركت كرد و در منزلگاه ابطح (837) به امام حسين (ع )پـيـوسـت (838) و در روز عـاشـورا در نـبـرد نـخـسـت بـه فـيـض شـهـادت نايل گشت .(839)
در زيارت ناحيه مقدسه امام (ع ) و رجبيّه از او چنين ياد شده است :(840)
((السلام على عامر بن مسلم و مولاه سالم .))

عباد بن ابى مهاجر - عباد بن مهاجر

عباد بن مهاجر بن ابى مهاجر - عباد بن مهاجر

عبّاد بن مهاجر
نـام پـدر او را ابـى مـهـاجـر گـفـتـه انـد (تـسـمـيـة مـن قتل شماره 87).
فـرسـان الهـيجاء، ج 1، ص 186؛ اعيان الشيعة ، ج 1، ص 611. نام جدّ او را ابى مهاجر گـفـتـه انـد. (ابـصـارالعين ، ص 201، مركز الدراسات الاسلامية لحرس الثورة ؛ تنقيح المقال ، ج 2، ص 122.)
فـضـل بـن زبـير كوفى ، از راويان قرن دوم هجرى درباره او مى گويد: ((عبّاد، فرزند ابى مهاجر جُهَنى (841) و از شهيدان قبيله جُهَيْنِه در كربلا است .))(842)
بـه گفته سيره نويسان متاءخر وى از شيفتگان خاندان عصمت و طهارت و از شجاعان عرب بـود. هـنـگـامى كه امام حسين (ع ) از مكه به سوى عراق حركت كرد، عبّاد و چند تن ديگر در سـرآب هـاى جـُهـَيـْنـِه (843) بـه كـاروان حـسـيـنـى پـيـوسـتـنـد. چـون در مـنـزل زبـاله (844) خـبـر شـهـادت حـضرت مسلم (ع ) و هانى منتشر شد همه آنان از اطـراف امـام (ع ) پراكنده شدند. ولى عباد باقى ماند و در روز عاشورا در نبرد نخست به فيض ‍ شهادت نايل گشت .(845)

عبادة بن حرث انصارى
تـنـهـا مـنـبـعـى كـه از او نـام بـرده ((عـشـره كامله )) است . در اين كتاب آمده است : عباده روز عـاشـورا خـدمـت امـام حـسـيـن (ع ) آمـد، سـلام كـرد و در حال رفتن به ميدان اين چنين رجز خواند:
اَنَا عِبادٌ وَاَنَا ابْنُ الْحارِثِ
لَسْتُ بِخَوّارٍ وَلا بِناكِثٍ
عَنْ بَيْعَتى حَتّى يَرِثْنى وارثٍ
اَلْيَوْمَ ساوى فِى الصَّعيد ماكِثٍ(846)
من عباد فرزند حارث هستم ، ناتوان و پيمان شكن از بيعت خودم نيستم
تا اين كه وارثم از من ارث ببرد، امروز پيكرم در خاك جايگزين مى شود.
عـبـاده آن قـدر جـنـگـيـد تـا بـه درجـه رفـيـع شـهـادت نايل آمد.(847)

عباس اصغر
امـام عـلى (ع ) بـه جـز حـضـرت ابـوالفـضـل (ع ) كـه رجـال شناسان از او به عباس اكبر ياد كرده اند(848) فرزند ديگرى نيز به نام عباس اصغر داشته است .(849)
مادر او و عمر، اطرف و رقيه ، صهبا نام دارد.(850) وى همراه برادر گرامى اش امام حـسـيـن (ع ) از مـديـنـه بـه كـربـلا آمـد و در روز تـاسـوعـا(851) يـا شـب عـاشـورا(852) بـراى تـهـيـه آب بـه سـوى شـريـعـه شتافت و به فيض شهادت نايل گشت .(853) دو حكايت ذيل شاهدى است بر شهادت او در كربلا:
الف ) مـردى از بـنـى ابـان بـن دارم ، كـه قـبـلا زيبا و سفيدرو بود به قاسم بن اصبغ مـجـاشـعـى مـى گويد: در كربلا نوجوانى را كشتم كه در پيشانى اش اثر سجده نمايان بود. اكنون صورتم سياه گشته است . او عباس بن على (ع ) بود.(854)
ب ) قاسم بن اصبغ مى گويد: حرملة بن كاهل اسدى ، هنگام ورود اسيران و سرهاى شهيدان كـربـلا بـه كـوفـه سـر نوجوانى را كه اثر سجده بر پيشانى اش هويدا و به ماه شب چـهـارده شـبـيه بود بر گردن اسب خويش آويخته بود. من نام آن سر را پرسيدم . گفتند: سر عباس بن على (ع ) است .(855)
بـا تـوجـه بـه ايـن كـه حـضـرت ابـوالفـضـل (ع ) در كـربـلا كـمـتـر از 34 سـال نـداشـته (856) و چنين فردى حتما داراى محاسن است نمى توان گفت وى عباس اكبر است .(857)
برخى نيز مى گويند: ((عباس اصغر در زمان پدر بزرگوارش از دنيا رفت و نسلى از او باقى نماند. چون نام او در زمره وارث هاى امام على (ع ) ديده نمى شود.(858)

عباس بن جَعْده جَدَلى
نـسـبـتـش به جديله ، تيره اى از قحطانيه برمى گردد. اين قبيله به نام مادرشان ، جديلة بـنـت سـبـيـع بـن عـمـرو الحـمـريـه شـنـاخـتـه مـى شـونـد. (الانساب ، ج 2، ص 30؛ معجم قبائل العرب ، ج 1، ص 173).
عيّاش ، تاريخ الطبرى ، ج 6، ص 74، دارالمعارف .
عـباس ، فردى دلاور، پاكدامن و دوستدار اهل بيت (ع )(859) بود و در كوفه از مردم بـراى امـام حـسـيـن (ع ) بـيـعـت مـى گـرفت . هنگامى كه هانى بن عروه به دستور عبيداللّه دسـتـگـير شد، حضرت مسلم (ع ) براى حمله به قصر ابن زياد چهار تن را به فرماندهى قـبـايـل مـخـتـلف مـنـصـوب كـرد كـه در ايـن نـبـرد، عـبـاس فـرمـانـده اهل مدينه بود.(860) او مى گويد:
((بـا چـهـار هـزار جـنگجو، همراه مسلم حركت كرديم ولى هنوز به قصر نرسيده بوديم كه تعدادمان به سيصد نفر كاهش يافت .))(861)
از گـفـتـار مـورّخـان پـيـشـيـن مـانـنـد طـبـرى و ابـن اثـيـر(862) هـنـگـام ذكـر حوادث سـال 66 ه‍.ق چـنين برمى آيد كه عبّاس (863) تا اين زمان زنده و فرمانده گروهى از سـپـاهـيـان مـخـتـار بـوده اسـت . ولى سـيـره نـويسان اخير مى گويند كه پس از شهادت حضرت مسلم (ع ) و هانى بن عروه ، محمّد اشعث كندى و به قولى محمّد بن عباس كندى او را دسـتـگـيـر كـرده و تـحـويـل ابن زياد داد. سر عباس بن جعده ، به امر عبيداللّه از بدن جدا گرديد و به فيض ‍ شهادت نايل گشت .(864)

عباس بن حبيب شاكرى - عابس بن اءبى شبيب شاكرى

عباس بن على (ع ) - ابوالفضل العباس (ع )

عبدالا على بن زيد بن شجاع كلبى
بـر اسـاس گـزارش بـلاذرى ، وى از شهيدان كربلا است .(865) ساير مورّخان و سيره نويسان نامى از او به ميان نياورده اند.

عبدالا على بن يزيد كلبى
عـبـدالا عـلى بـن يـزيـد كـلبـى (866) و قـارى قـرآن و جـوانـى شـجاع ، فداكار و سـواركـار مـاهـر بـود. ايـن جوان كوفى با حبيب بن مظاهر از مردم براى حضرت مسلم (ع ) بـيـعـت مـى گـرفت .(867) هنگامى كه مسلم (ع ) با ابن زياد اعلان جنگ كرد، لباس رزم پـوشـيـد و از مـنـزل بـيـرون آمد تا در محله بنى فتيان به او بپيوندد. ولى كثير بن شـهـاب و بنا به قولى حصين بن تميم عبدالاعلى را دستگير و زندانى كرد.(868) پـس از شـهـادت مـسـلم و هـانى ، عبيداللّه وى را احضار كرد و پرسيد: چرا از خانه بيرون آمـدى ؟ در اجـتـمـاع مسلم چه كاره بودى ؟ گفت : من تماشاچى بودم . مى خواستم ببينم مردم چـه مـى كـنـنـد. عـبـيداللّه گفت : اگر راست مى گويى سوگند بخور؛ ولى او از سوگند خـوردن دريـغ كـرد. ابـن زيـاد دسـتـور داد او را بـه جـبـّانـة السبيع (869) برده و گـردنـش را بـزنـنـد. مـاءمـوران او را بـه آنـجـا بـردنـد و بـه فـيـض شـهـادت رساندند.(870)

عبدالرحمن بن عبداللّه اَرْحَبى
تـسـمية من قتل ، ش 96؛ رجال طوسى ، ص 77؛ مناقب ، ج 4، ص 98 و 122؛ ارشاد، ج 2، ص 37 و 39، كـنـگـره جـهانى هزاره شيخ مفيد؛ تذكرة الخواص ، ص 221. عبدالرحمن بن عـبـيـد ارحبى (اخبار الطوال ، ص 229؛ روضة الشهداء، ص ‍ 205، كتابفروشى اسلامية ) اَرْحـَبـى منسوب به اَرْحَبْ، تيره اى از همدان است . (تسمية ، همان جا؛ الانساب ، سمعانى ، ج 1، ص 106) و عبدالرحمن كدرى (فرسان الهيجاء، ج 2، ص 234).
عـبـدالرحمن ، از تابعين و مردى شجاع (871) و كاردان و فصيح بود.(872) بـه گـفـتـه بـرخـى از مـورخـيـن ، وى و چـنـد تـن ديـگـر در دوازدهـم مـاه مـبـارك رمـضـان سال 60 ه‍.ق با حدود صد و پنجاه دعوت نامه (873) كه از طرف يك يا دو يا چهار نفر بود عازم مكه گرديد.(874) ولى برخى ديگر گفته اند: عبدالرحمن و بيش از 150 نـفـر ديگر از كوفه به سمت مكه روانه شده و به خدمت امام حسين (ع ) رسيدند و با هر كدام دو يا سه يا چهار نامه بود.(875)
در پى ارسال نامه هاى فراوان مردم كوفه به اباعبداللّه الحسين (ع )، عبدالرحمن و قيس بـن مـسهّر صيداوى و عمارة بن عبدسلولى به فرمان آن حضرت با مسلم (ع ) راهى كوفه شـد؛(876) و پـس از شـهـادت حـضـرت مـسـلم (ع ) بـه خـدمـت امـام (ع ) بـرگـشـت ؛(877) و در روز عـاشـورا بـا كـسـب اجـازه از سـيـّدالشـهـدا بـه مـيـدان شـتـافـت ؛(878) و در حـمـله نـخـسـت بـه شـرف شـهـادت نايل گشت .(879)
او در حال نبرد چنين رجز مى خواند:
انّى لِمَنْ يُنْكِرنى اِبْنُ الكدن
إ نّى عَلى دينِ حُسَينٍ وَحَسَنْ(880)
كسى كه مرا انكار مى كند [ بداند] من فرزند كدن هستم و دينم دين حسين و حسن است .
در زيارت ناحيه مقدسّه امام (ع ) از وى چنين ياد شده است :
((اَلسَّلامُ عـَلى عـَبـدِ الرَّحـمـنِ بـْنِ عـَبـْدِاللّهِ بـْنِ الْكـِدِرِ(881) اءلاَْرْحـَبـى .))(882)

عبدالرحمن بن عبداللّه اءزدى - عبدالرحمن بن عبداللّه يزنى

عبدالرحمن بن عبداللّه بزنى - عبدالرحمن بن عبداللّه يزنى

عبدالرحمن بن عبداللّه بن كدر - عبدالرحمن بن عبداللّه ارحبى

عبدالرحمن بن عبداللّه ذى يزنى يمنى - عبدالرحمن بن عبداللّه يزنى

عبدالرحمن بن عبداللّه يَزَنى
مـنـاقـب ، ج 4، ص 110؛ الفـتـوح ، ج 5، ص 194، مـقتل الحسين (ع )، خوارزمى ، ج 2، ص 21، انوارالهدى . يَزَنى منسوب به يَزَن ، تيره اى از حـِمـْيـَر. (الانـسـاب ، ج 5، ص 691) او را ذى يـَزَنـى يـمـنى نيز گفته اند. ذى يَزَن از فرزندان انوشيروان و ساكن يمن بوده است . (وسيلة الدارين ، ص 170). در زيارت رجبيّه ، ازدى نـامـيـده شـده اسـت . (اقـبـال الاعـمـال ، ج 3، ص 345) ازدى مـنـسـوب بـه ازد و به احـتـمـال از نـسـل اَزْد بن غوث ... بن سباء مى باشد. (الانساب ، ج 1، ص 120) به گفته بـرخـى از مـعـاصـريـن ظـاهـرا وى هـمـان عـبـدالرحـمـن بـن عـبـداللّه ارحـبـى اسـت . (مـعـجـم رجال الحديث ، ج 9، ص 336) بزنى نيز گفته اند (مجالس الشهدا، ص 117).
عـبـدالرحـمـن هـنـگـام دعـوت كـوفـيـان از امـام حـسـيـن (ع ) به فرمان آن حضرت با مسلم بن عـقـيـل (ع ) و قـيـس بـن مـسـهـر صـيـداوى و عـمـارة بـن عـبـداللّه سـلولى عـازم كـوفـه گرديد.(883)
وى در روز عـاشـورا پـس از مـسـلم بـن عـوسـجـه (884) و بـه قـولى پـس از هـلال بـن نـافـع (885) و بـا كـسب اجازه از سيّدالشهدا(ع ) به ميدان مبارزه شتافت (886) و چنين رجز خواند:
اَنا بنُ عبدِاللّه مِنْ آل يَزَنْ
دينى على دين حسينٍ وَحَسَنْ
اَضْرِبُكُمْ ضَرْبَ فَتىً مِنَ اليمنْ
اءَرْجُو بِذاك الفوزَ عِنْدَ المُؤْتمنْ(887)
مـن پسر عبداللّه از خاندان يَزَن هستم . دين من ، دين حسين و حسن است . مانند جوان يمنى شما را مى زنم . اميدوارم با اين كار نزد خداوند متعال رستگار شوم .
گـروه زيـادى از دشـمـن را بـه هـلاكـت رسـاند(888) و سرانجام به فيض شهادت نايل گشت .
در زيارت رجبيه از او چنين ياد شده است :
((السلام على عبدالرحمن بن عبداللّه الازدى .))(889)

عبدالرحمن بن عبد ربّ خزرجى
او را عـبـدالرحـيـم (تـنـقـيـح المـقـال ، ج 2، ص 145. بـه نقل از نسخه اى از رجال طوسى .) و پدرش را عبد ربّه نيز ناميده اند. (ملهوف ، ص 154؛ مثيرالاحزان ، ص 54).
خـَزْرَجـى ، مـنـسـوب بـه خـَزْرَج ، يـكـى از دو طـايـفـه بـزرگ مـديـنـه . (تـسـمـيـة مـن قـتـل مـع الحـسـيـن (ع )، ش 51؛ الانـسـاب ، ج 2، ص 359؛ رجـال طـوسى ، ص 76.) او را بدون وصف خزرجى از ياران امام على (ع ) قلمداد كرده اند. (رجـال طـوسـى ، ص ‍ 50) وى را انـصارى نيز گفته اند. آنها صحابى ساكن مدينه و از فـرزنـدان اوس و خـزرج بودند و به سبب يارى كردن پيامبر(ص ) انصار ناميده شده اند (الانساب ، ج 1، ص 219).
او، صحابى پيامبر اكرم (ص )(890) و از تربيت شدگان با اخلاص امام على (ع ) بـود كـه قـرآن را از آن حضرت فراگرفت .(891) هنگامى كه اميرالمؤ منين (ع ) در رحـبـه (892) مردم را سوگند داد كه هر كس خودش از پيامبر(ص ) در روز غدير خم سـخـنى درباره من شنيده از جا بلند شود و بگويد؛ عبدالرحمن يكى از افرادى بود كه از جا برخاست و گفت : من شنيدم كه پيامبر(ص ) فرمود:
((... اَلا فَمَنْ كُنتُ مولاه فَعَلىّ مولاه ...))(893)
... آگاه باشيد هركس من مولاى اويم پس على سرور اوست ... .
عبدالرحمن ، از شخصيت هاى بارز كوفه بود كه در آنجا از مردم براى امام حسين (ع ) بيعت مـى گـرفـت .(894) او و بـريـر، در شـب يـا روز تـاسوعا(895) پشت خيمه نظافت منتظر بودند تا پس از امام (ع ) تنظيف كنند. برير با او مزاح مى كرد. عبدالرحمن گـفـت : اى بـريـر! آيـا مـى خـنـدى ؟ اكـنـون مـوقـع خـنـده و جـاى سـخـنـان خـنـده آمـيز نيست ...))(896)
عـبـدالرحـمـن ، روز عاشورا با شعله ور شدن آتش جنگ به ميدان شتافت (897) و در نـبـرد نـخـسـت (898) و بـه قـولى پـس از نـمـاز ظـهـر بـه فـيـض شـهـادت نايل گشت .(899)

عبدالرحمن بن عبدربّه - عبدالرحمن بن عبدربّ خزرجى

عبدالرحمن بن عبيد اءرحبى - عبدالرحمن بن عبداللّه اءرحبى

عبدالرحمن بن عرزة
مـنـابـع كـهـن از چـنـيـن شـخـصـى نـام نـبـرده انـد. تـنـهـا در نـسـخـه اى از رجـال طـوسـى ، وى و بـرادرش ، عـبـداللّه در شـمـار اصـحـاب امـام حـسـيـن (ع ) يـاد شـده اند.(900) مؤ لف تنقيح المقال ، اگر چه نام او را در زمره شهيدان كربلا قرار داده ولى مـى گـويـد: چـون در هـيـچ يـك از نـسـخـه هـاى سـِيـر و مـقـاتل ، عبدالرحمن به عنوان يكى از اصحاب سيّدالشهدا(ع ) ذكر نشده صحيح آن است كه بگوييم : نام پدر او عروة مى باشد نه عرزة .(901)
بـرخـى از مـعـاصرين نيز مى گويند: بعيد نيست كه وى ، همان عبدالرحمن بن عروه غفارى بـاشد كه تشابه اسمى ميان عروة و عرزة سبب شده ، نسّاخ نام پدر او را دوگونه (عروة و عرزة ) ثبت كنند.(902)

عبدالرحمن بن عروه غفارى
مثيرالاحزان ، ص 58؛ مقتل الحسين (ع )، خوارزمى ، ج 2، ص 26، انوارالهدى . عزرة (انساب الاشـراف ، ج 3، ص 199، دارالتـعـارف ) و عـَزْوَده نـيـز گـفـتـه انـد. (الكامل ، ج 4، ص 72).
غِفارى ، منسوب غِفار بن مُلَيْل ... بن كنانة . (الانساب ، ج 4، ص 304.)
عبدالرحمن ، از بزرگان و شجاعان بانفوذ كوفه بود. جدّش ، حرّاق به حمايت از امام على (ع ) در جنگ هاى آن حضرت شركت كرد.(903)
آن گـاه كـه در روز عـاشـورا بـيـشـتـر يـاران سـيـّدالشـهـدا(ع ) به شهادت رسيدند، او و بـرادرش ، عـبـداللّه بـه مـحـضـر امـام حـسين (ع ) آمده و گفتند: اى ابوعبداللّه ! دشمن ما را مـحـاصره كرده ، دوست داريم مقابل تو بجنگيم و جان خويش را فدا سازيم .(904) امـام حـسـين (ع ) به آنها خوش آمد گفت و اجازه ميدان داد. عبدالرحمن ، پس از عمرو بن قرظه انصارى (905) يا عمرو بن جناده (906) و به قولى يحيى بن سليم مازنى (907) وارد مـيـدان شد. او بيست (908) و به قولى 42 تن از دشمن را در دو نـوبـت بـه هـلاكـت رسـانـد؛(909) و سرانجام در جنگ تن به تن (910) به فيض شهادت نايل گشت .(911)
وى در حال مبارزه چنين رجز مى خواند:
قَدْ عَلِمَتْ حَقّا بنو غِفارٍ
وخِنْدَفٌ بعد بنى نِزار
لَنَضْرِبَنَّ مَعْشَر الفُجّارِ
بِكُلِّ عَضْبٍ صارمٍ بَتّار
يا قوم ذو ذوا عن بنى الاحرار
بالمَشْرَفى (912) والقَنا الخَطّارِ(913)
بنو غفار و خِنْدَف و بنى نزار به حقّ مى دانند كه با هر شمشير برّان گروه بدكاران را مى زنيم . اى قوم ! با [ شمشير] مشرفى و نيزه جنبنده از فرزندان آزادگان دفاع كنيد.
در زيارت ناحيه ى مقدسه ى امام (ع ) از وى و برادرش اين گونه ياد شده است :
((السلام على عبداللّه وعبدالرحمن ابنى عروة بن حرّاق الغفاريين .))(914)
ولى در زيارت رجبيه آمده است :
((السلام على عبدالرحمن و عبداللّه ابنى عروه ))(915)

عبدالرحمن بن عزره غفارى - عبدالرحمن بن عرزه غفارى

عبدالرحمن بن عزوده غفارى - عبدالرحمن بن عروه غفارى

عبدالرحمن بن عقيل
او فـرزنـد عـقـيـل بـن اءبـى طـالب (916) و مـادرش امّ ولد است .(917) چون بـلنـدقـــامــت بـود بـه وى ((رمـح عـقـيـلى )) ( نـيـزه عقيلى ) مى گفتند.(918) عـبـدالرحمن باخـديـجـه ، دختر امام على (ع ) ازدواج كرد(919) و از او داراى دو فرزند به نام هاىسعيد و عقيل شد.(920)
وى در روز عاشورا پس از برادرش جعفر به ميدان رفت (921) و چنين رجز خواند:
اءَبى عَقيل فَاعْرِفُوا مَكانِى
مِنْ هاشِمٍ وَهاشِم اِخْوانى
كُهُولُ صِدْقٍ سادَةُ الا قرانِ
هذا حسينٌ شامِخُ البُنيانِ
وسَيِّدُ الشّيبِ مع الشُّبانِ(922)
پدرم عقيل ، از نسل هاشم است و بنى هاشم برادران من . پس جايگاهم را بشناسيد. [ آنان ]، پـيـران راسـت كـردار و هـمطراز بزرگان اند. اين حسين ، بلندمرتبه و سرور كهنسالان و جوانان مى باشد.
عبدالرحمن ، هفده سواره نظام را به هلاكت رساند.(923) سرانجام به دست عثمان بن خـالد جـُهـَنـى و بـشـر بـن سـوط(924) بـه فـيـض شـهـادت نـايـل گشت (925) در حالى كه 35 بهار(926) از عمر او گذشته بود و در مـقـبره جمعى شهيدان كربلا به خاك سپرده شد.(927) جابر بن عبداللّه انصارى ، از اصـحـاب پـيـامـبـر(ص ) [ نـيـز] بـر وى و جـمـعـى ديـگـر از شـهـيـدان كـربـلا نـمـاز گـزارد.(928) در زيـارت نـاحـيـه مقدسه و رجبيّه نام او آمده است و در زيارت ناحيه قاتل او نيز
معرفى شده است . عبارت زيارت ناحيه چنين است :
((السـلام على عبدالرحمن بن عقيل ، لَعَنَ اللّهُ قاتَله وراميَه عُمَيْر(929) بنِ خالدِ بنِ اسدِ الجهنى .))(930)
درود بـر عـبـدالرحـمـن بـن عقيل ؛ نفرين خدا بر قاتل و تيرزننده او عمير بن خالد بن اسد جهنى باد.

عبدالرحمن بن مسعود تيمى
عـبـدالرحـمن (931) از قبيله بنى تيم اللّه بن ثعلبه و از ياران امام حسين (ع ) است كـه در كـربـلا بـه شـهادت رسيد.(932) وى و پدرش از سرشناسان شيعه و به شـجـاعـت مـشـهـور بـودنـد. ايـن دو هـمـراه سپاه عمرسعد از كوفه به كربلا آمدند و در يك فـرصـت مـناسب در روز هفتم محرم خود را به كاروان حسينى رساندند و با آن حضرت (ع ) بودند تا آن كه در حمله نخست سپاه عمرسعد در روز عاشورا با شمارى ديگر از ياران امام (ع ) به شهادت رسيدند.(933)
در زيارت ناحيه مقدسه آمده است : ((السّلام عَلى مَسعُودِ بن الحَجّاج وابنه ))(934)

عبدالرحمن بن مسلم بن عقيل
عبدالرحمن فرزند مسلم بن عقيل و مادرش فَتاة بود.(935) وى در روز چهارشنبه دهم مـحـرم سـال 61 هـجـرى هـمراه امام حسين (ع ) در كربلا به شهادت رسيد.(936) وى يـكـى از بـنـى عـقـيـل بـود(937) كـه پـس از بـرادرش ، جـعـفـر بـن مـسـلم بـن عـقـيـل ، بـه مـيـدان مـبـارزه رفت و پس از كشتن پنجاه تن از سواره نظام سپاه عمر سعد به شهادت رسيد.(938)

عبدالرحمن بن يزيد
نخستين ماءخذى كه از عبدالرحمن بن يزيد به عنوان شهيد ياد كرده است ، زيارت رجبيّه مى بـاشـد؛ كه در آن آمده است : ((اَلسَّلامُ عَلى عَبْدِالرَّحمنِ بْنِ يَزيد.))(939) متاءخران نـيـز با اعتراف به اين كه در كتاب هاى رجال درباره وى چيزى نيامده است ، او را در زمره شهيدان كربلا قلمداد كرده اند.(940)

عبدالرحمان كدرى - عبدالرحمن بن عبداللّه اءرحبى

عبدالرحيم بن عبد رب خزرجى - عبدالرحمن بن عبدربّ خزرجى

عبدالسلام بن عروة
تـنـهـا كـسـى كـه وى را در زمـره شهيدان كربلا قلمداد كرده است صاحب تذكرة الشهدا مى بـاشـد، كـه مـى نـويـسـد: ((بـه روايـتـى ديـگـر عبدالسلام بن عروه و... نيز در ياريش ‍ جانفشانى ها كردند.))(941)
ولى مـنـابـع ديـگـر از وى نـامـى نـبـرده انـد. احـتـمـال مـى رود كه عبدالسّلام تصحيفى از عبدالرحمن بن عروه كه وى را در شمار شهيدان كربلا نام برده اند بوده باشد.

عبداللّه اصغر بن اءبى طالب
عـمـادزاده ، عـبـداللّه اصـغـر فـرزند ابى طالب را در شمار شهيدان كربلا ثبت كرده است ،(942) ولى كتاب هاى تاريخى و رجالى متقدمان و متاءخران نام وى را نه در شمار فرزندان ابوطالب آورده اند و نه شهيدان كربلا.

عبداللّه اصغر بن حسن (ع )
عـبـداللّه اصـغـر فـرزنـد امـام حـسـن [ مـجـتـبـى (ع )]، مـادرش دخـتـر سـليـل بـن عـبـداللّه بـجـلى بـود كـه برخى نام وى را رمله آورده اند.(943) وى در حادثه عاشورا هنوز به سن بلوغ نرسيده بود و در خيمه زنان نگه دارى مى شد. آن گاه كه شمر بن ذى الجوشن با نيروهاى پياده پس از عقب نشينى دوباره به سوى امام حسين (ع ) هـجـوم آورد، عبداللّه از خيمه بيرون دويد و به سوى عمويش حركت كرد. زينب (س ) او را گـرفـت و امـام (ع ) نـيـز فـرمـود: ((خـواهـرم او را نـگه دار))، ولى عبداللّه نپذيرفت و از بـازگـشـت بـه خـيـمه به شدت خوددارى كرد و گفت : ((به خدا قسم هرگز از عمويم جدا نخواهم شد.))
در آن هـنـگـام ابـجـر [ بـحـر] بـن كـعـب و بـه قـولى ((حـرمـلة بـن كاهل )) شمشير خود را بر امام (ع ) فرود آورد. عبداللّه گفت : ((واى بر تو اى فرزند زن نـاپـاك ! آيـا مى خواهى عموى مرا بكشى ؟ و دست خود را سپر قرار داد كه قطع شد و به پوست آويخت او فرياد: ((يا عمّاه (يا اُمّتاه ، يا امّاه ))) برآورد و حسين (ع ) وى را در آغوش كشيد و به سينه چسبانيد و فرمود: ((برادرزاده شكيبا باش ‍ كه خير است و خداوند تو را بـه پـدران پـاك و نيكوكارت ، رسول خدا(ص )، على بن ابى طالب (ع )، حمزه ، جعفر و حسن بن على (ع ) كه درود خداوند بر آنان باد ملحق خواهد ساخت .))(944)
بـرخـى آورده انـد: نـاگـاه حـرملة بن كاهل تيرى به سوى وى پرتاب كرد و او را در دامن عمويش به شهادت رسانيد.))(945)
حـمـيد بن مسلم [ از سپاه عمرسعد] گويد: شنيدم كه امام حسين (ع ) مى گفت : خداوندا آنها را از بـاران رحمت خويش و بركت هاى زمين محروم فرما و به جان هم بينداز و ولايتداران را از آنـهـا خـشـنـود نـگـردان ! زيـرا پـس از دعـوت از مـا در وعـده يـارى مـا بر ما تاختند و ما را كشتند.(946)
زيـنـب كـبـرى (س ) با ديدن اين صحنه شيون كنان فرمود: ((كاش مرده بودم و اين روز را نمى ديدم ، كاش آسمان بر سر زمين خراب و كوه ها پاره پاره مى شد!))(947)
در زيـارت مـنـسـوب بـه نـاحـيـه مـقـدسه و نيز زيارت رجبيّه بر اين شهيد بزرگوار اين گونه درود فرستاده شده است :
((السَّلامُ عـَلى عـَبـْدِ اللّهِ بـنِ الحـسن بن عَلِّىِ الزَّكىِّ لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ و راميهُ حَرمَلَةَ بنَ كاهل الا سَدِىَّ))(948)
درود بـر عـبـداللّه بـن حـسـن بـن عـلى ! خـدا حـرمـلة بـن كاهل اسدى را كه به سوى وى تير انداخت و او را كشت لعنت كند!

عبداللّه الاصغر بن عقيل
عـبـداللّه الاصـغـر فـرزنـد عـقـيـل ، مـادرش اُمِّولد كـه عـِلّيـه نـامـيـده مـى شـد بـود. عـقـيـل او (ام ولد) را از شـام خـريـد و صـاحـب سـه فـرزند، مسلم ، عبداللّه الاكبر و عبداللّه الاصغر،
گـرديـد.(949) عـبـداللّه در روز عـاشـورا پـس از عـبـدالرحـمـن بـن عقيل به ميدان رفت و پس از جنگى سخت و جنگ و گريز فراوان به دست عثمان بن خالد بن اثـيـم جـُهـنـى و بـُشـر بـن حـوط قـايـضـى بـه شـهـادت رسـيـد. صـاحـب قـامـوس الرجال شهادت وى را رد كرده و وى را از اصحاب امام سجاد(ع ) شمرده است .(950)
نـگـارنـده ذخـيـرة الداريـن بـه نـقـل از بـرخـى مـورخـان كـهـن (ابـوالفـرج ، طـبرى و ابن شـهـرآشـوب ) مـطـالبـى را بـه عـبـداللّه الاصـغـر بـن عـقـيـل نـسـبـت مـى دهـد كـه آنـهـا ايـن مـطـالب را در زنـدگـى نـامـه عـبـدالرحـمـن بـن عقيل آورده اند.(951)

عبداللّه اصغر بن على (ع )
عـبـداللّه اصـغـر فـرزند امام على (ع )(952)، مادرش ليلى دختر مسعود بن خالد بن ربـعى بن مسلم بن جندل بن نهشل بن دارم التميميه (953) و كنيه اش ابوبكر است .(954)
پـس از شـهـادت فرزندان امام حسن (ع )، عبداللّه نخستين فرزند امام على (ع ) بود كه به مـحـضـر امـام حسين (ع ) رسيد و از برادر بزرگوارش اجازه نبرد گرفت و عازم ميدان شد. وى هنگام كارزار با دشمن چنين رجز مى خواند:
شَيْخِى عَلىُّ ذُوالفَخارِ الا طْوَلِ
مِنْ هاشِمِ الصِّدْقِ الكَريمِ المِفْضَلِ
هَذا الحسينُ بْنُ النَبىِ المُرْسَلِ
نَذوذُ عَنْهُ بِالحُسامِ لفَيصلِ
تَفْديهِ نَفْسِى مِنْ اَخٍ مُبَجَّلِ
يا ربِّ فامْنَحْنِى ثوابَ المجزل (955)
پـدرم عـلى اسـت بـا افـتـخـارات بـلنـد، از قـبـيـله بـنى هاشم ، راستگو، بزرگوار و با فضيلت ؛
اين حسين فرزند پيامبر مرسل است ؛ و ما با شمشير برنده از او دفاع مى كنيم ؛
جانم فداى اين برادر با احترام باد! پروردگارا مرا پاداشى بسيار ببخش .
عبداللّه 21 تن از سپاه يزيد را به هلاكت رساند و سرانجام به دست زحر بن قيس ‍ نخعى (956) و به قولى عبداللّه بن عقبه غنوى به فيض شهادت رسيد.(957)

عبداللّه اكبر بن حسن (ع )
عـبـداللّه اكـبر مكنّى به ابوبكر، فرزند امام حسن مجتبى (ع ) است .(958) مادرش ام ولد و نـامش ، رمله بود.(959) وى از ياران والامقام امام حسين (ع ) است ،(960) كه پس از حضرت قاسم (ع )(961) به ميدان رفت و چنين رجز خواند:
ان تُنْكِرُنى فَاَنابْنُ حَيْدَرَة
ضِرغامُ آجامٍ وَلَيْثٌ قَسْوَرَة
عَلى الا عادِىِ مِثْلُ ريحٍ صَرْصَرَة
اَكيلُكُمْ بِالسَّيفِ كَيْلَ السَّنْدَرَة (962)
((اگر مرا نمى شناسيد، من فرزند حيدرم ؛ چون شير بيشه زاران شجاع و دليرم .
بر دشمنان همچو طوفانم و آنان را قتل عام خواهم كرد.))
عـبـداللّه ، شـجاعانه جنگيد و 14 سوار را با شمشير و نيزه به هلاكت رساند، و سرانجام خود نيز به فيض شهادت نايل گشت .(963)

عبداللّه الا على يزيد كلبى - عبدالاعلى بن يزيد كلبى

عبداللّه الاكبر بن عقيل
عبداللّه الاكبر، فرزند عقيل بن ابى طالب ؛ مادرش ام ولد(964) كه عليه ناميده مى شد و عقيل وى را از شام خريده بود.(965) عبداللّه با ميمونه دختر اميرالمؤ منين على (ع ) ازدواج كرد.(966)
بـرخـى آورده انـد كـه پـس از شـهـادت عـبـداللّه بـن مـسـلم بـن عـقـيـل ، فـرزنـدان ابـوطـالب به دشمن حمله كردند و امام حسين (ع ) به آنها نهيب زد: ((اى عموزادگان بر مرگ شكيبا باشيد.)) در اين هنگام عثمان بن خالد بن رشيم جهنى و مردى از قـبـيـله همدان بر عبداللّه بن عقيل حمله ور شدند و پس از پى كردن اسبش او را به شهادت رساندند.(967)

عبداللّه (اكبر) بن على ـ ابوبكر بن على

عبداللّه بن اءبى بكر
تنها كسى كه وى را شهيد كربلا قلمداد كرده است صاحب اعيان الشيعه مى باشد. وى به نـقـل از جـاحظ در ((كتاب الحيوان )) نوشته است كه عبداللّه بن ابى بكر، از شهيدان روز طف است ؛ و حال آن كه واقعيت جز اين است . زيرا تحقيق هاى جديد كتاب الحيوان جاحظ نشان مـى دهـد كـه طـف [ در كتاب الحيوان ] تصحيفى از طائف است و عبداللّه بن ابى بكر در جنگ طائف كشته شده است نه كربلا.(968)

عبداللّه بن اءبى دجانه
در ((روضـة الشّهداء)) آمده است : ((آورده اند كه محمد بن مقداد و عبداللّه بن ابى دجانه با يـكـديـگـر از آن سـيـد سـرور دسـتـورى خواسته به ميدان رفتند و حرب هاى مردانه كرده بـسـيـارى را كـشته و خسته گردانيدند و چون خواستند كه به ملازمت امام (ع ) آيند فوجى سوار از لشكر فجار گرداگرد ايشان فروگرفتند)).(969) و به درجه شهادت نائل گرديد.(970) ولى منابع متقدم وى را در شمار شهيدان كربلا نياورده اند.

عبداللّه بن اءبى سفيان بن حارث
ابـوالهـيـاج ، عـبـداللّه بـن ابـى سـفـيان بن حارث بن عبدالمطلب بن هاشم الهاشمى ، نام مـادرش فـقـمـه (نـسـمـه ) دختر همام بن ارقم اسدى ، صحابى و پدرش پسرعمو و برادر رضـاعـى پـيـامـبـر(ص ) بـود؛(971) و از آن حـضـرت (ص ) نقل حديث كرده است .
وى شاعر بوده و اشعارى نيز در مدح امام على (ع ) سروده است . عبداللّه پس از شنيدن عيب جويى و طعن عمروعاص بر بنى هاشم وى را مورد عتاب و سرزنش قرار داد.(972)
آورده اند كه وى پس از وفات رسول اللّه (ص ) به امام على بن ابى طالب (ع ) گرويد و هـمراه آن حضرت در جنگ ها شركت جُست و سپس به امام حسين (ع ) پيوست و با آن حضرت (ع ) [ در روز عاشورا در كربلا] به شهادت رسيد.(973)

عبداللّه بن ابى عروه غفارى ـ عبداللّه بن عروه غفارى

عبداللّه بن بدر ـ عبداللّه بن يزيد قيسى

عبداللّه بن بُشْرِ خَثْعَمى
عبداللّه بن بشر بنْ ربيعه خثعمى (974) از دليران مشهور و از حاميان حق بود. نام وى و پدرش در جنگ ها و غزوه ها برده شده است . پدرش صاحب منطقه اى در كوفه بود كه ((جبانه بشر)) ناميده مى شد.
عبداللّه از جمله كسانى است كه همراه سپاه عمرسعد حركت كرد [ و به كربلا آمد] و پيش از آغـاز جـنـگ بـه امـام حـسـيـن (ع ) پـيـوسـت و قبل از ظهر [ عاشورا] در حمله نخست به شهادت رسيد.(975)

عبداللّه بن بقطر ـ عبداللّه بن يقطر

عبداللّه بن ثبيت ـ عبداللّه بن يزيد قيسى

عبداللّه بن جعفر بن عقيل
در كـتـاب ((اسـرار الشـهـادة )) آمـده اسـت : زهـيـر [ بـن قـيـن ] قـبـل از كـشته شدن عبداللّه بن جعفر بن عقيل نزد وى آمد و گفت : اى برادر پرچم را به من بده ، عبداللّه پرسيد آيا من در حمل آن كوتاهى كرده ام ؟ وى گفت : خير ولى من به آن نياز دارم . عـبـداللّه پـرچـم را بـه زهـيـر سپرد.(976) از گفت وگويى كه نويسنده اين كـتـاب نـقـل كـرده اسـت چـنـيـن بـرمـى آيـد كـه عـبـداللّه بـن جـعـفـر بـن عقيل نيز در كربلا حضور داشته و به شهادت رسيده است .
ولى در منابع كهن و اخير از شهادت او سخنى به ميان نيامده است .

عبداللّه بن حارث نوفلى
عبداللّه بن حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب بن هاشم هاشمى ، كنيه اش ‍ ابومحمد و لقـبـش بـَيَّه و مـادرش هـنـد دخـتر ابوسفيان است . وى در زمان پيامبر(ص ) به دنيا آمد و مـادرش او را نـزد ام حـبـيـبـه [ هـمـسـر پـيـامـبـر(ص ) و دخـتـر ابـوسفيان ] آورد. آن گاه كه پـيـامـبر(ص ) نزد ام حبيبه آمد، فرمود: اين كيست ؟ عرض كرد: عموزاده تو و خواهرزاده من ، حـضـرت كـام وى را بـرداشـت و بـا آب دهـان خـويش دهان وى را متبرك ساخت و دعايش ‍ كرد. عـبـداللّه هـنـگـام رحـلت پـيـامـبـر(ص ) دو سـال داشـت و احـاديـثـى مـرسـل از آن حـضـرت (ص ) نـقل كرده است .(977) برخى نيز وى را از اصحاب امام على (ع ) دانسته اند.(978)