پژوهشى پيرامون شهداى كربلا

پژوهشکده تحقيقات اسلامي

- ۹ -


سـليـمـان فـرزند رزين (717) از مواليان امام حسين (ع ) و بنابر نقلى امام حسن (ع )(718) و از شـهـداى نـهـضـت حسينى است .(719) نامش سلمان (720) و سـليـم (721) نـيـز آمـده اسـت . در بـرخـى مـنـابـع ((ابـورزيـن )) بـه عـنوان كنيه او(722) و در برخى ديگر به عنوان كنيه پدرش (723) آورده شده است .
از ظاهر كلام شيخ طوسى و برخى ديگر چنين برمى آيد كه سليمان در كربلا، همراه امام حـسـيـن (ع ) بـه شـهـادت رسـيـده است .(724) اما شمارى از مورخان شهادت او را در بصره دانسته اند. بدين گونه كه امام حسين (ع ) از مكه ، به وسيله ((سليمان )) نامه اى خـطـاب بـه بـزرگان بصره فرستاد و آنان را به كتاب خدا و احياى سنت پيامبر(ص ) و مبارزه با بدعت هاى رواج يافته در جامعه فراخواند. همه دريافت كنندگان ، نامه امام (ع ) را پـنـهـان داشـتـند، مگر منذر بن جارود ـ كه دخترش همسر عبيداللّه زياد بود ـ كه ترسيد نـامـه دسيسه اى از جانب ابن زياد باشد. لذا نامه و پيك را نزد ابن زياد آورد. او نيز پس از آگـاهـى از مـحـتـواى نـامـه بـى درنـگ دسـتـور داد آورنـده نـامـه را بـه قـتـل بـرسـانـنـد.(725) سـليـمـان بـن عـوف حـضـرمـى ايـن دسـتـور را اجـرا كـرد.(726) در زيـارت مـنـسـوب بـه نـاحـيـه مـقـدسـه بر سليمان اين گونه درود فرستاده شده است :
اَلسَّلامُ عـَلى سـُلَيـمـانَ مَوْلَى الْحُسَينِ بْنِ اءميرِالمؤ منينَ وَلَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ سُلَيمانَ بْنَ عَوْفِ الْحَضْرَمِىّ.(727)

سليمان بن اءبى رزين - سليمان (غلام امام حسين (ع ))

سليمان بن ربيعة
در مـنـابـع كـهـن و جـديـد يـاد و نـامـى نـدارد. تـنـهـا ((فـضـيـل بـن زبير)) در رساله ((تسمية من قتل مع الحسين (ع )))، نام او را در رديف شهداى كربلا، از قبيله بنى اسد بن خزيمة آورده است .(728)

سليمان بن سليمان اَزْدى
مورّخان و رجال نويسان درباره احوال زندگانى وى سخنى نگفته اند؛ و تنها به ذكر نام او در شـمـار شهيدان كربلا بسنده كرده اند.(729) در زيارت رجبيه از وى چنين ياد شده است :
اَلسَّلامُ عَلى سلَيمان بنِ سليمان الازدى .(730)
سليمان بن عون حضرمى - سليمان بن عوف حضرمى

سليمان بن عوف حَضْرَمى
منسوب به حَضْرَ موت ، از دورترين نقاط يمن (الانساب ، سمعانى ، ج 2، ص 230).
تـنـهـا جـايـى كـه سـليمان بن عوف حَضْرَمى را در زمره شهيدان كربلا قلمداد كرده است ، زيارت رجبيّه مى باشد كه در آن مى خوانيم :
السلامُ على سليمانَ بن عوفِ ـ عون ـ الحضرمى .(731)

سليمان بن كثير
در هيچ يك از منابع كهن ، نامى از او به ميان نيامده ،(732) تنها در زيارت رجبيّه از وى به اين نام ياد شده است : ((السلام على سليمانَ بن كثير.))(733)
شـيخ محمّد مهدى شمس الدين بدون ذكر دليل درباره اش مى گويد: اسلم بن كثير اَزْدى در زيـارت نـاحـيه و سليمان بن كثير در [ زيارت ] رجبيّه همان مسلم بن كثير اَزْدى اعرجى است كه در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيد.(734)

سليمان بن مضارب بجلى - سلمان بن مضارب

سواد بن منعم - سوّار بن منعم همدانى

سوّار بن اءبى حمير همدانى - سوّار بن منعم همدانى

سوّار بن ابى خمير - سوّار بن منعم همدانى

سوّار بن اءبى صمير همدانى - سوّار بن منعم همدانى

سوّار بن اءبى عمير همدانى - سوّار بن منعم همدانى

سوّار بن حمير جابرى - سوّار بن منعم همدانى

سوّار بن مُنْعم هَمْدانى
نـام او در مـنـابـع مـعـتـبـر و زيـارت نـاحـيـه مـقـدسـه امـام (ع ) سـوّار اسـت . (رجـال طـوسـى ، ص 74؛ المـنـاقـب ، ابـن شـهـرآشـوب ، ج 4، ص 122؛ الاقـبـال ، ج 3، ص 80.) ولى برخى از متاءخرين با استناد به اين زيارت و به اشتباه ، او را سـواد نـامـيـده انـد. (عـاشـورا چـه روزيـسـت ص 255؛ زنـدگـانـى حـضـرت خـامـس آل عبا، ص 307) آيت اللّه خويى (ره ) سوّار بن منعم و سوّار بن ابى عمير را به عنوان دو تـن از شـهـيـدان كربلا قلمداد كرده (معجم رجال الحديث ، ج 8، ص 320 و 321) ولى به نـظـر مـى رسـد اين تعدّد ناشى از خطاى ناسخان يا اشتباه چاپى است ؛ و سوّار بن ابى عمير، همان سوّار بن منعم بن حابس بن نَهْم همدانى مى باشد. (ابصارالعين ، ص 80، مكتبة بـصـيـرتـى ؛ انـصارالحسين (ع )، ص 91، الدار الاسلامية ) به گفته مامقانى ، سوّار بن مـنـعـم كـه شـيـخ صدوق (ره ) از او روايت نقل كرده (من لا يحضره الفقيه ، ج 4، ص 226) فردى است مورد اعتماد و اطمينان . زيرا در وثاقت شهيدان كربلا هيچ گونه ترديدى وجود ندارد. (تنقيح المقال ، ج 2، ص 71) نام پدر سوّار را ابى حمير، ابى خمير، ابى صمير، ابـى خـيـر و حـمير نيز گفته اند. (الاقبال ، همانجا؛ بحارالانوار، ج 101، ص 273، چاپ ايران ؛ انساب الاشراف ، ج 3، ص 198، دارالتعارف ؛ تاريخ زندگانى امام حسين (ع )، عمادزاده ، ج 2، ص 656؛ تسميه من قتل مع الحسين (ع )، ش 103).
سـوّار در كـوفـه مـى زيـسـت . در دوران صلح به امام حسين (ع ) پيوست و تا روز عاشورا همراه آن حضرت بود و در نبرد نخست به سپاه كوفه حمله كرد.(735) درباره زمان شـهـادتـش اخـتـلاف است . به باور برخى او در همان حمله به شهادت رسيد.(736) ولى برخى ديگر نوشته اند كه : ((سوّار بر اثر زخم و ضربه هاى سخت دشمن از اسب بـر زمـيـن افتاد و دستگير شد. عمرسعد فرمان به كشتن او داد. ولى عموزاده هايش ميانجى گـرى كـرده او را از مـرگ رهـانـيـدنـد. سـوّار مـدت شـش (737) تـا دوازده مـاه (738) نـزد آنـهـا مـانـده سـرانـجـام بـر اثـر جـراحـت هـاى وارده بـه شـهـادت رسيد.))(739) برخى ديگر نيز گفته اند استدعاى قبيله سوّار موجب آزادى وى نشد و او تا پايان عمر در زندان كوفه باقى بود.(740)
زيـارت نـاحـيـه مـقدسه امام (ع ) گزارش مربوط به اسارت وى را تاءييد مى كند. در آن زيارت به عنوان اسير مجروح سلام داده شده است :
((السـلام عـلى الجريح الماءسُور سَوّارِ بْنِ اءبى حِمْيَرِ الْفَهْمى (741) الهَمْدانى .))(742)

سويد بن اءبى مطاع - سويد بن عمرو

سُوَيْد بن عمرو
مـورخـان و رجـال نويسان درباره او و پدرش نظرهاى متفاوت دارند. وى را سويد بن عمر، عـمرو بن مطاع جعفى ، سويد بن ابى مطاع و سويد بن عمير بن ابى مطاع انمارى خثعمى نـيـز نـامـيـده انـد ر.ك . (تـسـمـيـة مـن قـتـل مـع الحـسـيـن ، ش 58؛ رجـال طـوسـى ، ص 74؛ انـسـاب الاشراف ، ج 3، ص 204، دارالتعارف ؛ الملهوف ، ص 165؛ تـنـقـيح المقال ، ج 2، ص 72؛ مناقب ابن شهرآشوب ، ج 4، ص 111؛ مثيرالاحزان ، ص 67؛ ياران پايدار، ص 79.)
سـُوَيـْد از قـبـيله خَثْعَم و از اعراب قحطانى است .(743) او مردى بزرگ ، شريف و شـجـاع بـود و بسيار نماز مى گزارد. وى ، آخرين يار باوفاى امام حسين (ع ) بود كه در روز عـاشـورا بـه مـيدان كارزار گام نهاد و آن قدر جنگيد كه از فزونى زخم ميان كشتگان بر زمين افتاد. تا آن كه شنيد، سپاهيان ابن زياد مى گويند: ((حسين كشته شد.)) سويد از شنيدن اين خبر شكيب از دست داد و با كاردى كه در اختيار داشت به دشمن حمله كرد. او لختى جنگيد و سرانجام به دست هانى بن ثبيت حضرمى (744) و به قولى به دست عروة يـا عـزرة بـن بـطـان تـغـلبـى و زيـد بـن رقـاد جـنـبـى (745) بـه شـهـادت رسيد.(746)
رجز منسوب به وى چنين است :
اَقْدِمَ حسينُ اليومَ تَلْقَى احمدا
وشيخكَ الخير عَليا ذا النِدى
وحسنا كالبدرٍ لاقى الا سْعُدا
وعمّكَ القَرْمَ الهُمامَ الاَ رْشَدا
حمزةَ ليث اللّه يُدْعى اسدا
وذا الجناحين تَبَوَّا مَقْعَدا
فى جَنّةِ الفردوسِ يَغلُو صُعُدا(747)
پيش بيا اى حسين ! كه امروز در باغ بهشت ، پيامبر(ص ) و پدر نيكوكار و بخشنده ات را ملاقات مى كنى ؛ و حسن ماه سيما كه نيك بختان را ملاقات كرد و عموى بزرگوار شجاع و بـا سـخاوتت حمزه كه در راه حقيقت گام برداشت و شير خدا ناميده مى شود و جعفر طيّار كه مقامش بالا مى رود.

سويد بن عمر - سويد بن عمرو

سويد بن عمير - سويد بن عمرو

سيف بن اءبى حارث - سيف بن حارث جابرى

سيف بن اءبى حرث - سيف بن حارث جابرى

سيف بن حارث جابرى
سيف ، فرزند حارث بن سُرَيْع مى باشد. پدرش ، حَرْث ، اءبى حارث و اءبى حَرْث نيز نام دارد. در زيارت ناحيه مقدّسه به صورت ((شَبيب بن حارث )) آمده است . نسبت جابرى كـه بـه او داده شـده بـه جـابـر، تـيـره اى از قـبـيـله هـَمـْدان بـرمـى گـردد. ايـن قـبـيله در اصـل يـمـنـى بـوده و در كـوفـه مـى زيـسـتـه انـد. (الاشـتـقـاق ، ص 420؛ تـسـمـيـة مـن قـتـل مـع الحـسـيـن (ع )، ش 100؛ انـسـاب الاشراف ، ج 3، ص 198، دارالتعارف ؛ اسرار الشـهـادات ، ج 2، ص 347؛ مـثـيـرالاحـزان ، ص 66؛ اقبال الاعمال ، ج 3، ص 79؛ الانساب ، سمعانى ، ج 5، ص 647؛ انصارالحسين ، ص 92، الدار الاسلامية .)
سـيـف بـن حـارث ، از يـاران جـوان سـيـّدالشهدا(ع ) بوده است ، برخى از متقدمان ؛ او را در شـمـار ياران امام على (ع ) نيز آورده اند.(748) وى پيش از آغاز جنگ در روز عاشورا بـا شـَبـيب ، از كوفه به كربلا آمد و به امام حسين (ع ) پيوست . هنگامى كه بسيارى از اصـحـاب كـشـتـه شده بودند و سپاه كوفه به خيمه گاه اباعبداللّه (ع ) نزديك مى شد، سيف با پسرعمو و برادر مادرى اش ، مالك بن عبد بن سُرَيْع جابرى با چشم اشكبار خدمت امام حسين (ع ) آمد و اجازه ميدان گرفت . امام (ع ) فرمود: اى برادرزادگانم چرا مى گرييد؟ امـيـدوارم به زودى از فرط شادى ديدگانتان روشن شود. گفتند: سوگند به خدا برخود نمى گرييم . بلكه گريه ما براى شما است كه دشمن شما را محاصره كرده و ما جز جان ، چيزى كه در راه شما تقديم كنيم نداريم . امام (ع ) بر ايشان دعاى خير كرد و فرمود: اى پسران برادر! براى علاقه و همدردى تان ، بهترين پاداش پرهيزكاران نصيبتان باد. در ايـن حـال حـنـظـلة بـن سـعـد بـه مـيـدان رفـت و دشـمـن را مـوعـظـه كـرد و در حـال نـبرد به فيض شهادت نايل گرديد. سيف و مالك در حالى كه متوجه امام (ع ) بودند بـه سـرعـت بـه سـوى دشـمـن رفـتـه و خـطـاب بـه امـام (ع ) گـفـتـنـد: اى پـسـر رسول خدا درود و رحمت الهى بر تو باد! امام (ع ) فرمود: بر شما نيز درود و رحمت الهى بـاد! آن گـاه هـر دو بـا مـواظـبـت از يـكـديـگـر جـنـگـيـدنـد و بـه درجـه رفـيـع شـهـادت نايل گشتند.(749)
در زيارت رجبيّه از سيف چنين ياد شده است :
((السلام على سيف بن الحارث ))(750)

سيف بن حرث - سيف بن حارث جابرى

سيف بن عبداللّه - سيف بن مالك عبدى

سيف بن مالك عبدى
مـنـسـوب بـه عـبـدالقيس بن اءفعى بن ... ربيعة بن نزار (الانساب ، سمعانى ، ج 4، ص 135؛ تسمية من قتل مع الحسين (ع )، ش 48). برخى نام پدر وى را عبداللّه ذكر كرده اند. (مـنـتـهـى الا مال ، ج 1، ص 651). در زيارت رجبيّه از او با عنوان سفيان بن مالك ياد شده است . (اقبال الاعمال ، ج 3، ص 345.)
او، از شـيـعـيـان پرشور بصره بود و به پايگاه شيعه در آن شهر، يعنى خانه ماريه ، دخـتـر سـعـد يـا منقذ عبدى (751) رفت و آمد داشت . هنگامى كه از حركت امام حسين (ع ) بـه سـوى عـراق آگـاه شـد بـا يـزيـد بـن ثـبـيط در اَبْطَح (752) به آن حضرت پـيـوسـت . وى هـمـراه امـام حـسـيـن (ع ) بـود و پـس از نـمـاز ظـهـر بـه قـولى قـبـل از ظـهـر(753) در نـبـرد نـخـسـتـيـن بـه فـيـض ‍ شـهـادت نايل گشت .(754) سلام و درود در زيارت ناحيه مقدسه امام (ع ) نيز شرافت وى را افزون كرده است :
((السلام على سَيْف بن مالك ))(755)

سيف بن مالك نُمَيْرى
مـحـمـّد مـهـدى شـمـس الديـن مـى گـويـد سيف بن مالك نميرى همان سيف بن مالك عبدى است . (انصارالحسين (ع )، ص ‍ 93، الدار الاسلامية .)
از رجـال نـويـسـان و مورخان پيشين تنها ابن شهرآشوب درباره وى گفته است : ((سيف در روز عـاشـورا در نـبـرد نـخـسـتـيـن بـه فـيـض شـهـادت نـايـل گـشـت .))(756) در زيـارت ناحيه مقدسه امام (ع ) نيز بدون پسوند عبدى يا نُمَيْرى از سيف چنين ياد شده است :
((السلام على سَيْف بن مالك ))(757)

شَبيب بن جَراد
او شاعر بود و در جنگ قادسيه (سال چهارده هجرى ) حضور داشت .(758) به گفته بـرخـى از مـعـاصـريـن در مـيـدان هـاى جـنـگ بـه ويژه در جنگ صفين به دليرى نام بردار بود.(759)
گـزارشـى كـه بـه صورت تلخيص در ذيل مى آيد با استناد به منابع اخير بود. و مآخذ كهن به جز الاصابة (760) از حضور وى در كربلا سخنى نگفته اند:
شـبـيب ، از كوفيان براى امام حسين (ع ) بيعت گرفت و خود نيز از حضرت مسلم (ع ) حمايت كـرد. امـّا هـنـگـامـى كـه آن بـزرگـوار در نـهـايـت غربت به شهادت رسيد، شبيب به سپاه عـمـرسـعـد پـيـوسـت و تـا شـب (761) يـا عصر تاسوعا(762) در آنجا بود. هـنـگـامى كه شمر نامه عبيداللّه زياد را به عمرسعد داد و شبيب دانست كه راهى جز جنگ با امـام حـسـيـن (ع ) وجـود نـدارد. دگـرگـون شـد و در تـاريـكـى شب دهم خود را به اردوگاه ابـاعـبـداللّه الحـسـيـن (ع ) رسـانـد؛ و چـون از بـنـى كـلاب بـود بـه حـضـرت ابـوالفـضـل (ع ) و بـرادرانـش كـه بـا وى از طـرف مـادر هـم قـبـيـله بـودنـد روى آورد.(763) او در روز عـاشـورا در نـبـردِ نـخـسـتـيـن (764) و مقابل امام حسين (ع ) به شرف شهادت نايل گشت .(765)

شبيب بن حارث
ظـاهـرا وى هـمـان سـيـف بـن حـارث اسـت كـه بـر اثـر خـطـاى نـاسـخـان بـه شـبـيـب تبديل شده است . (انصارالحسين ، ص 92، الدار الاسلامية .)
دربـاره تـاريـخ تولد و احوال زندگانى او اطلاعى در دست نيست . تنها در زيارت ناحيه مقدسه امام (ع ) از وى چنين ياد شده است :
((السلام على شَبيب بن حارث بن سَريع .))(766)

شبيب بن عبداللّه نهشلى
شـبـيـب از تـابـعـيـن و از يـاران اءمـيـرالمـؤ مـنـيـن (ع ) بـود و در جـنـگ هـاى جـمل ، صفّين و نهروان شركت داشت . بعد از شهادت آن حضرت به امام حسن (ع ) پيوست و در كنار آن بزرگوار بود.(767) در زمان امام حسين (ع ) وى جزء اصحاب آن حضرت بـه شـمـار مى آمد.(768) هنگامى كه امام (ع ) از مدينه به سوى مكّه و كربلا حركت كـرد او در كـنـار امـام بـود. در روز عـاشـورا در نـبـرد بـا دشـمـنـان در حـمـله اول (769) و قـبـل از ظـهـر(770) بـه شهادت رسيد.(771) در زيارت نـاحـيـه از وى چـنـيـن يـاد شـده اسـت : اَلسَّلامُ عـَلى شـَبـيـبِ بـْنِ عـَبـْدُ اللّه النَّهـْشـَلى .(772) بـه احـتـمـال زيـاد شـبـيـب بـن عـبـداللّه نـهـشلى با حبيب بن عبيداللّه نهشلى (فـرسـان الهـيـجـاء، ج 1، ص 86) حـبـيـب بـن عـبـداللّه نـهـشـلى (اقـبـال ، ج 3، ص ‍ 346) و ابـوعـمـرو نـهـشـلى (مـثـيـرالاحـزان ، ص 57) يـكى باشند اما دليل قطعى بر اتّحادشان وجود ندارد.

شبيب غلام حارث
حـارث بـن سـُرَيـْع هـمـدانـى جـابـرى ، منسوب به بنى جابر، تيره اى از همدان . (تنقيح المقال ، ج 2، ص 81؛ ذخيرة الدارين ، ص 252.)
سـيـره نـويـسـان و مـقـتـل نـگـاران پـيـشين از وى نامى به ميان نياورده اند. تنها برخى از مـتـاءخـريـن ، وى را فـرزند عبداللّه بن شَكَل بن حى بن جدْيه و از اصحاب پيامبر(ص ) دانـسـتـه مـى نـويـسـنـد: ((شـَبـيـب از كـوفـيـان نـامـدار و بـا فضيلت بود كه در جنگ هاى جمل ،
صفّين و نهروان شركت كرد و در ركاب امام على (ع ) شمشير زد.))(773)
شـَبـيـب هـمـراه سـيـف بـن حـارث و مـالك بن عبداللّه (774) به كربلا آمد و در روز عـاشـورا به فيض شهادت نايل گشت . اين گروه از متاءخرين با استناد نادرست به مناقب ابـن شـهـرآشوب و زيارت ناحيه مقدسه امام (ع ) مى گويند: وى از شهيدان نبرد نخست در روز عاشورا مى باشد(775) و بر او چنين درود فرستاده شده است :
((السلام على شَبيب بن عبداللّه مولى ، حرث بن سريع .))(776)

شُريح بن عبداللّه
در مـنـابـع تـاريـخـى و رجـالى ، نـامـى از شـريـح بن عبداللّه به ميان نيامده است . ولى بـرخـى از مـتـاءخرين نوشته اند: ((بعد از وقاص بن مالك ، شريح بن عبداللّه روى به ميدان نهاد. داد رادمردى و مردانگى داد تا به درجه شهادت رسيد.))(777)

شُريح بن عبيد
تـنـهـا مـاءخـذى كـه شخصى به نام شريح بن عبيد را در زمره شهيدان كربلا قلمداد كرده اسـت . روضـة الشـهـدا مـى بـاشـد وى در اين باره مى نويسد: ((بعد از وقاص بن مالك ، شـريـح بـن عـبيد روى به ميدان نهاد و بر مركب تيزگامِ راه انجامِ زرين ستامِ سيمين لجام سـوار شـده بـه چـپ و راست مى تاخت و مرد را از بالش زين بر فرش زمين مى انداخت . ... نـاگـاه مـركـبش خطا كرد و آن صوابكار بر زمين افتاد جمعى گرد وى درآمده به زخم هاى مـتـوالى و ضـرب هـاى مـتـعـاقـب اعـضا و اجزاى مجتمعه وى را متفرق ساختند.))(778) احـتـمـال دارد وى بـا شـريـح بـن عـبـداللّه مـتـحـد بـاشـد ولى دليل قطعى بر آن در دست نيست .

شريف بن حارث
در مـيـان منابع كهن نامى از او ديده نمى شود. تنها برخى از متاءخرين وى را از ياران امام حـسـيـن (ع ) قـلمداد كرده و نوشته اند: در روز عاشورا پس از عبداللّه و عبدالرحمن غفارى ، شـريـف هـمـراه بـرادرش ، مـالك ، بـا دلى محزون و چشمى گريان به خدمت امام حسين (ع ) رسـيد. امام (ع ) به آنها فرمود: با اين كه شما از شجاعان روزگار هستيد چرا گريه مى كـنـيد؟ در پاسخ گفتند: چگونه نگرييم در حالى كه دشمن شما را محاصره كرده و ما نيز قـدرت دفـاع نـداريم . امام حسين (ع ) فرمود: خدا به شما جزاى خير دهد كه ما را يارى مى كـنـيـد؛ آن دو بـه مـيـدان شـتـافـتـنـد و در چند حمله ، هفتصد سواره [ ؟] از دشمن را به هلاكت رسـانـده و خـود نـيـز به فيض شهادت نائل گشتند.(779) در گزارشى آمده است : پس از شهادتشان ، دست هاى آنان را در ميدان ، قطعه قطعه و روى هم يافتند.(780)

شعبة بن حنظله تميمى
از احـوال زنـدگـانـى او جـز دوران حضور در كربلا اطلاعى در دست نيست و بنابر نسبتش (تميمى ) به احتمال از قبيله تميم مى باشد.(781)
وى در روز عـاشـورا پـس از خـالد بـن عـمـرو اَزْدى بـه مـيـدان رفـت و رجـز ذيل را قرائت كرد:
صَبْرا عَلى الا سيافِ وَالا سِنَّةِ
صَبْرا عليها لِدخولِ الجنّةِ
وَحورَعَيْنِ ناعماتٍ حَسَنة
لِمَنْ يُريدُ الْفوزَ لا بالظِّنَّةِ
يا نفسُ لِلراحَةِ فَاحْمِدَنْهُ
وَفى طِلابِ الْخَيْرِ فَارْغَبَنَّهْ
كـسـى كـه خـواهـان بـهـشـت ، حـوريـان نـازپرورده زيبا و رستگارى است بايد در برابر شـمـشـيـرها و نيزه ها بردبار باشد نه اين كه به تلاش اندك اكتفا كند. اى جان ! براى آسودگى و سلامتى سپاسگزارى كن و براى به دست آوردن خوبى راغب باش .
پـس از درگـيـرى شـديـد بـا دشـمـن بـه درجـه رفـيـع شـهـادت نايل گشت .(782)

شوذب بن عبداللّه همدانى
مـلاحـسين واعظ كاشفى ، شوذب را غلام عابس از طايفه شاكر ناميده است . (روضة الشهدا، ص 306، كـتـابـفـروشـى الاسـلامية ) ولى برخى از معاصرين مى گويند چون شوذب از نـظـر مـقـام عـلمـى و مـعـنـوى بر عابس برترى دارد نمى توان وى را غلام ناميد. بلكه هم پيمان عابس و طايفه اش بوده است . (وسيلة الدارين ، ص 154؛ عاشورا چه روزيست ، ص 245؛ عنصر شجاعت ، ج 1، ص 130.)
شوذب ، مردى عابد، مخلص (783) و از كسانى بود كه براى شيعيان كوفه از امام عـلى (ع )، حـديـث نـقـل مـى كرد.(784) او جنگجوى نام آورى بود كه در جنگ هاى سه گانه امام على (ع ) يعنى جمل ، صفين و نهروان شركت كرد.(785) اين يار باوفاى سـيـّدالشهدا(ع )(786) در كهنسالى عابس را از كوفه تا مكه براى رسانيدن نامه مسلم (ع ) به امام (ع ) همراهى كرد و با آن بزرگوار به كربلا آمد.(787) در روز عـاشـورا پـس از شهادت حنظلة بن سعد شبامى ،(788) عابس از شوذب پرسيد: چه فـكـرى در سـر دارى و چـه مـى خـواهـى بـكنى ؟ گفت : در كنار تو و براى يارى فرزند رسـول خدا(ص ) مى جنگم تا كشته شوم . گفت : اكنون كه چنين تصميمى دارى خدمت امام (ع ) بـرو... . شـوذب بـه حـضور امام (ع ) رسيد و پس از سلام و كسب اجازه از آن بزرگوار بـه مـيـدان شـتافت (789) و دلاورانه جنگيد و پس از به هلاكت رسانيدن گروهى از دشـمـن (790) خـود نـيـز بـه فـيـض بـزرگ شـهـادت نايل گشت .(791) قبر وى ، در مقبره جمعى شهيدان مى باشد.(792)
در زيارت ناحيه مقدسه امام (ع ) و رجبيّه با دو عنوان از وى چنين ياد شده است :
((السلام على شوذب مولى شاكر.))
((سلام بر سويد مولى شاكر.))(793)

ضباب بن عامر
او از طايفه حارث بن كعب (794) و به گفته برخى از متاءخرين از قبيله تميم است .(795) از احـوال زنـدگـانـى وى بـه جـز حـضور در كربلا اطلاعى در دست نيست . ضـبـاب در روز عـاشـورا در نـبرد نخستين سپاه عمر سعد، بدون هماورد خواندن به فيض ‍ شهادت نايل گشت .(796)

ضبيعة بن عمرو
ضـبيعة بن عمرو(797) در منابع رجالى و تاريخى نام و نشانى از او وجود ندارد. تنها در زيارت رجبيّه ، به عنوان شهيد كربلا بر او چنين درود فرستاد شده است :
((السلام على ضُبيعة بن عمرو.))(798)

ضبيعة بن عمر - ضبيعة بن عمرو

ضرْغامة بن مالك تغلبى
تـسـمـيـة مـن قـتـل مـع الحـسـيـن (ع )، ش 40؛ تـغـلبـى ، مـنـسـوب بـه تـغـلب بـن وائل بـن قـاسـط (الانساب ، ج 1، ص 469). شيخ طوسى ، بى آن كه از قبيله ضرغامه ، يـاد كـنـد او را از يـاران امـام حـسـيـن (ع ) دانـسـتـه اسـت . (رجـال طـوسـى ، ص 75) در بـرخى از منابع ، از ضرغامة ، بدون نسبت ((تغلبى )) ياد كرده اند. (اقبال ، ج 3، ص 78).
ضـرْغـامة ، از شيعيانى بود كه در كوفه با حضرت مسلم (ع ) بيعت كرد و پس از شهادت آن بـزرگـوار بـه لبـاس دشمن درآمد(799) و همراه آنان از كوفه خارج شد؛ و در كربلا به امام حسين (ع ) پيوست . روز عاشورا در نبردى دليرانه گروهى را مجروح كرد و جـمـعـى را بـه هـلاكـت رسـاند.(800) سرانجام در نبرد نخست (801) و به قـولى پـس از نـمـاز ظـهـر(802) بـه فـيـض شـهـادت نايل گشت . برخى از متاءخرين رجز ذيل را به ضرغامه نسبت داده اند ولى در منابع متقدم از مالك بن دودان نقل شده است :(803)
اِليكم مِنْ مالك ضِرْغامٍ
ضَرْبَ فتىً يَحْمى عَن الكرامِ
يَرْجو ثَوابَ اللّه بالتمامِ
سُبحانَه مِنْ مَلكِ العلاّمِ(804)
آمـاده ضـربـتِ مـالك ضـرغـام بـاشـيـد؛ جوانى كه از بزرگواران حمايت مى كند، و ثواب كامل را از خداوند دانا و منزّه اميدوار است .
در زيارت ناحيه مقدسه امام (ع ) و رجبيّه نيز از او چنين ياد شده است :
((السلام على ضرغامة بن مالك ))(805)

ظهير بن حسان اسدى - زهير بن حسان كوفى

عائد بن حرب سلانى
سـيـره نـويـسـان و مـقـتـل نـگاران درباره زندگانى او سخنى نگفته اند. تنها عمادزاده با اسـتـناد نادرست به زيارت ناحيه مقدسه امام (ع ) او را در زمره شهيدان كربلا قرار داده و مـى گـويـد: عـائد در نـبـرد نـخـسـتـيـن بـه فـيـض شـهـادت نايل گشت .(806)

عائذ بن مجّمع مَذْحِجى
عـائذ بـن مـجـّمـع بـن عـبداللّه بن مجمّع بن مالك بن اياس بن عبد مناة بن عبيداللّه بن سعد العـشـيـرة المـذحـجـى . (ابـصارالعين ، ص 145 و 146، مركز الدراسات الاسلامية لحرس الثورة )
ر.ك به مقاله ((عمير بن عبدالله مذحجى )).
او بـه شـجـاعـت و انـسانيت معروف بود.(807) هنگامى كه خبر شهادت قيس بن مسهر صـيـداوى ، پيك اعزامى سيدالشهدا(ع ) به كوفه را شنيد،(808) با پدرش و چند تـن ديـگـر(809) بـراى حـمـايت از امام حسين (ع ) از كوفه حركت و در عُذَيب هجانات (810) بـا آن حـضـرت مـلاقـات كـرد.(811) عـائذ و هـمـراهـانـش بـا حـمـايـت ابـاعـبداللّه (ع ) و بر خلاف نظر حرّ به كاروان حسينى پيوستند(812) و عائذ در نـبـرد نـخـسـتِ روز عـاشـورا و بـه قـولى قـبـل از آن بـه فـيـض شـهـادت نايل گشت .(813)

عائس بن اءبى شبيب شاكرى - عابس بن ابى شبيب شاكرى

عابس بن اءبى حبيب شاكرى - عابس بن ابى شبيب شاكرى

عابس بن اَبى شَبث شاكرى - عابس بن ابى شبيب شاكرى

عابس بن اءبى شُبيب شاكرى
عـائش (پـاورقـى بـحارالانوار، ج 45، ص 73). عباس بن حبيب (اسرارالشهادة ، ج 2، ص 54).
پدرش را شبيب ، حبيب ، شِبْث و ليث نيز گفته اند. (ارشاد، ج 2، ص 106 ((پاورقى ))، كـنـگـره جـهـانـى هـزاره شـيـخ مفيد؛ مقتل الحسين (ع ) خوارزمى ، ج 2، ص 26، انوارالهدى ؛ اقـبـال الاعـمـال ، ج 3، ص 79 و 345؛ مـثـيـرالاحـزان ، ص 32؛ اسـرارالشهادة ، ج 2، ص 296.)
منسوب به شاكر، تيره اى از بنى همْدان الانساب ، ج 3، ص 382).
عـابـس فـرزند اءبى شبيب بن شاكر بن ربيعة بن مالك بن صعب بن معاوية بن كثير بن مـالك بـن جـشـم بـن حـاشـد(814) و مـولاى ـ غـلام يـا هـم پـيـمـان ـ بـنى شاكر است .(815)
او از يـاران بـاوفـاى امـام حـسـيـن (ع )(816) و بـه قـولى از خاصّان امام على (ع ) بـود.(817) عـابـس از مهتران ، دلاوران ، سخنوران ، عابدان و شب زنده داران شيعه بـود.(818) بـه گـفـتـه بـرخى از معاصرين ، هنگامى كه امام حسين (ع ) مى خواست نـمـاز ظـهـر عـاشـورا را اقامه كند وى مقابل آن حضرت ايستاد و بدن برهنه خويش را سپر تيرهاى بلا ساخت .(819)
عابس ، نخستين كسى بود كه در منزل مختار، هنگام قرائت نامه امام حسين (ع ) براى شيعيان كـوفـه بـه پـاخـاسـت و پـس از حـمـد و ثـنـاى خـداونـد متعال خطاب به حضرت مسلم (ع ) گفت :
من درباره مردم به شما خبر نمى دهم و نمى دانم نيّتشان چيست و از جانب آنها وعده فريبنده نـمـى دهم . به خدا قسم از چيزى كه درباره آن تصميم گرفته ام سخن مى گويم هنگامى كـه دعـوت كـنـيد مى پذيرم و همراه شما با دشمنانتان مى جنگم و با شمشير از شما دفاع مى كنم تا به پيشگاه خداوند روم و از اين كار جز ثواب چيزى نمى خواهم .(820)
پـس از بـيعت كوفيان با حضرت مسلم (ع )، عابس با شوذب به عنوان پيك ، نامه آنان را به امام حسين (ع ) رساند.
چون روز عاشورا آتش جنگ شعله ور گرديد و برخى از ياران اباعبداللّه (ع ) به شهادت رسيدند.(821) عابس به شوذب گفت : اى شوذب ؛ مى خواهى چه كار بكنى ؟ گفت : هـمـراه تـو در كـنار پسر رسول خدا(ص ) مى جنگم تا كشته شوم . عابس گفت :... امروز بايد با تمام توان براى سعادت خويش تلاش كنيم . زيرا فردا روز حساب است نه روز عـمـل . آن گـاه عـابس به خدمت امام (ع ) رسيد و گفت : اى اباعبداللّه ! هيچ كس در روى زمين نـزد مـن از شما عزيزتر و محبوب تر نيست . اگر مى توانستم با چيزى بهتر از جانم از شـمـا دفـاع كنم دريغ نمى كردم . درود بر تو اى اباعبداللّه . خداوند را گواه مى گيرم كه بر راه تو و پدرت استوار هستم . سپس با پيشانى مجروح و با شمشير بركشيده به سوى ميدان شتافت .
ربـيـع بـن تـمـيم هَمْدانى ، از سران سپاه يزيد مى گويد: ((چون عابس را ديدم شناختم . زيـرا او را در جـنـگ هـا ديـده بودم . فرياد زدم ، اى مردم ! اين شخص ، شير شيران است او فـرزنـد ابـى شـبـيـب است . هيچ كس از شما سوى وى نرود. عابس مكرّر فرياد مى زد، آيا مـردى وجـود نـدارد كـه بـا مـردى مبارزه كند؟ كسى به ميدان نرفت تا ابن سعد فرمان داد سـنـگ بـارانـش كنيد. عابس چون ديد از هر طرف به سويش سنگ پرتاب مى شود، زره از تـن بيرون آورد و كلاهخود از سر بيفكند و بر آنها حمله كرد. به خدا قسم ديدم او بيش از دويـسـت تـن را طـرد كـرد. سـرانـجـام در قـلب مـيـدان و مـحـاصـره دشـمـن به درجه شهادت نـايل گشت . سر او را در دست چند نفر ديدم كه هر كدام ادعا مى كرد وى ، او را كشته است . عـمـر سـعـد گـفـت : مشاجره نكنيد. هيچ كس نمى توانست يك تنه عابس را بكشد. شما همگى تـوانـسـتـيـد بـا هـم او را بـكـشـيـد. بـا ايـن سـخـن ، نـزاع و كـشـمـكـش آنـهـا خـاتمه يافت .))(822)
در زيارت ناحيه مقدسه امام (ع ) و رجبيه از وى چنين ياد شده است :
((السلام على عابس بن شبيب الشاكرى .))(823)
مرحوم شيخ عباس قمى نيز درباره او گفته است :
السـلام عـليـك يـا عـابـس بـْنِ اَبـى شـبـيـب الشـاكـرى اَشْهَدُ اَنَّكَ مَضيت على مامضى عليه البدريون والمجاهدون فى سبيل اللّه .(824)
درود بـر تـو اى عـابـس بـن ابـى شـبـيـب شاكرى ، گواهى مى دهم آنچه [ از مصائب ] بر رزمندگان بدر و مجاهدين راه خدا گذشت بر تو نيز وارد شده است .

عابس بن شبيب شاكرى - عابس بن اءبى شبيب شاكرى

عابس بن ليث شاكرى - عابس بن اءبى شبيب شاكرى

عاتكه بنت مسلم بن عقيل - حميده بنت مسلم بن عقيل

عارف - رافع بن عبداللّه

عامر بن جُلَيْدة
خـُلَيـْدة ، خـُلْيـة ، خـُلَيـْد و حـُلَيـد نـيـز نوشته اند. (وسيلة الدارين ، ص 162؛ فرسان الهيجاء، ج 1، ص 184.)
درباره احوال زندگانى عامر در منابع رجالى و تاريخى پيشين ذكرى به ميان نيامده است . تـنـهـا بـرخى از منابع اخير با استناد به زيارت رجبيه وى را از شهيدان كربلا قلمداد كرده اند.(825) در اين زيارت از او چنين ياد شده است :
((السلام على عامر بن جُلَيْدة .))(826)

عامر بن حسّان طائى
عامر(827) يا عمّار(828)، فرزند حَسّان بن شُرَيْح طائى و منسوب به طىّ (جُلْهُمَة ) و از نسل حضرت نوح (ع ) است .(829) پدرش از ياران امام على (ع ) بود كه در جنگ جمل شركت جست و در جنگ صفين به شهادت رسيد. نواده او، عبداللّه بن احمد نيز از عـلمـا و راويـان شـيـعـه مـى بـاشد.(830) عامر، از شيعيان مخلص و دليران بنام بـود(831) كـه هـمـراه امـام حـسـين (ع ) از مكّه به كربلا آمد و چون روز عاشورا جنگ درگـرفـت بـه مـيـدان رفـت و در نـبـرد نـخـسـتـيـن ،(832) در مقابل ديدگان امام (ع ) به فيض شهادت نايل گشت .(833) در زيارت ناحيه مقدسه امام (ع ) و رجبيه از او چنين ياد شده است :
((السلام على عمّار بن حسان بن شُريح الطائى .))(834)
درود بر عمّار بن حسّان بن شريح طائى ...))

عامر بن حُلَيْد - عامر بن جليدة

عامر بن خليدة - عامر بن جليدة

عامر بن خليد - عامر بن جليدة

عامر بن خُلْيه - عامر بن جليدة

عامر بن مالك
عـامـر در مـيـان مـنـابـع رجـالى و تـاريـخـى نـام و نـشـانـى نـدارد و اصـل و نـسب و قوميت وى نيز دانسته نيست . تنها برخى از معاصران با استناد به زيارت رجبيّه نام او را در زمره شهيدان كربلا آورده اند.(835) در اين زيارت از وى چنين ياد شده است :
((السلام على عامر بن مالك ))(836)

عامر بن مسلم عبدى
عـامـر از خـانـدان عـبـدالقـيـس و از فـرزنـدان جـديـلة بـن اسـد اسـت . (تـسـمـيـة مـن قـتل مع الحسين (ع )، ش 46؛ حدائق الورديه ، ص 104.) برخى نيز سلسله نسب او را به عـمـيـرة بـن اسـد رسـانـده انـد. (جمهرة انساب العرب ، ص 293) بعضى از معاصرين با توثيق عامر، مجهول دانستن وى را (رجال طوسى ، ص 77) ناشى از عدم فحص تلقى كرده اند. (فرسان الهيجاء، ج 1، ص 185.)