نینوای عشق و عرفان

عبد الحسین پیماندوست

- ۳ -


مولودیه در مدح امیرالمؤمنین علی علیه السلام

علی آمد علی آمد امام عشق و دین آمد   بده ساقی می باقی که یار مه جبین آمد
بزن مطرب بزن مطرب سرودی فوق مسروری   که روح عالم و آدم به وجد از این طنین آمد
ولی آمد ولی آمد وصی احمد مرسل   ز سوی خالق بی چون امام المسلمین آمد
برون شد مریم از بیت المقدس وقت زائیدن   ولی بر فاطمه بنت اسد دعوت چنین آمد
که وارد شو به بیت اللّه با عزّت به مهمانی (43)   که صاحب خانه این نوزاد و از عرش برین آمد
مشرّف از قدومش کعبه شد آن قبله عالم   به یمن مولِد پاکش چنین فخر زمین آمد
جهان پر مشک و عنبر شد دماغ جان معطّر شد   نسیم صبح میلادش چو عطر یاسمین آمد
می وحدت فراوان شد سلوک عشق آسان شد   چو باب علم احمد نور قطب العارفین آمد (44)
جهان غرق محبّت شد ز عشقش نور باران شد   نهاد حبّ تولّد شد علی عشق آفرین آمد
علی اکسیر حبّش سیئات نفس را زائل   به میزان خیرِ اعدائش گُنَه در یوم دین آمد (45)
چو میلاد حقایق شد که روشن بر خلایق شد   شروع از این دقایق شد شه ملک یقین آمد
نفاق و شرک ویران شد درخت کفر بی جان شد   امیری کو بر آرد صد دمار از مشرکین آمد
زمان بدسرشتیها شب تاریک زشتیها   برفتند آن پلشتیها که یار نازنین آمد
سرود و رمز جاء الحق سماع اندر ملائک شد   که باطل محو و زاهق شد امام المتّقین آمد (46)
وجودش ممکن امّا وصف اولا ممکن از این رو   که درکش برتر از وصف و علی نامش از این آمد
چو اقضاکم علی، فرمود خاتم بهر تأییدش   به کرسِی قضاوت در عمل او بهترین آمد
ز انفاقش ببین اعدا عَدُوّ او چه می گوید   چنین مدحی از او از قول اوّل غاصبین آمد
علی گر مالک بیتی طلا بیتی ز که باشد   طلا اوّل ببخشد کهْ به بخشش بعد از این آمد (47)
عبادت را بیان از قول زین العابدین جویم   که فرمود او علی جدّم امام العابدین آمد
به گیتی ازهد او باشد خدا را اعبد او باشد   به میدان اشجع او باشد به کفر اندر کمین آمد
شه ملک ولایت او امیر هر هدایت او   که تاج انّما بر سر امیرالمؤمنین آمد (48)
خلیل از ساقی کوثر گرفت این جام نوشین را   که مست باده حیدر چو صد خلدبرین آمد

شرح جریان غدیر خم از روایات متواتر شیعه و سنّی

از دو صد آیه فزون قبل از غدیر   نازل آمد بر ولایت در امیر
لیک با تفسیر احمد صلی الله علیه و آله انحصار   بر علی بُد منطبق با صد عیار
بارها اصل ولایت را رسول   کرده مطرح نزد هر صاحب عقول
کلّ احکام خدا بی کم و کاست   کرده بود ابلاغ آثارش گواست
امر خاص و تازه آمد از خدای   بر رسولش تا که برخیزد زجای
خلق را گوید علی از بعد من   بر شما باشد ولی ذوالمنن
آیه آمد از خدای لم یلد   امر در ابلاغ با تأکید و جدّ
داشت حقّ این امر را تأکید چون   محتوای آیه بُد تهدید گون
هرگزش تهیدید مطلق نامده   جز در این مورد که از حقّ آمده
گر تو این تبلیغ را ناکرده ای   پس رسالت را بجا ناورده ای
هان معرّف شو علی را از اساس   حق تو را حافظ بود از شرّ ناس
بالصّراحه خواست حقّ باشد علی   خلق و شرعش را ولی بعد از نبی
امر آمد از خدا با ذکر نام   بر وصایت بر ولایت بر امام
با صراحت نام زیبای علی   آمد اندر وحی منزل بر نبی
داشت در تکوین ولایت آن امیر   والی تشریع شد روز غدیر
حال بشنو اصل مطلب از غدیر   از زبان راویان بس خبیر
نزد کلّ راویان از مسلمین   ثابت و واقع غدیر آن روز دین
راویان از شیعه و سنّی همه   معتبر اندر خبر نه از واهمه
با تواتر نقل مطلب کرده اند   بارها نقل مرتّب کرده اند
این قضیه منحصر باشد به خود   از روایت گویم این را نی زخود
خاتم پیغمبران از روی جان   طرح مطلب کرده با بهتر بیان
هر زمان ابلاغ حکمی می نمود   جمعیت از ده هزار افزون نبود
منحصر شد این نمایش در غدیر   از لحاظ جمعیت بُد بس کثیر
مجتمع در آن همایش چون شدند   در عدد از صد هزار افزون شدند
در بیابان خاتم پیغمبران   ساخت منبر از جهاز اشتران
بر فراز آمد به همراه علی   گشت جانها از فروغش منجلی
شکر ایزد را بیاورد او بجای   از پس تهلیل و تسبیح خدای
پرده را برداشت از راز نهفت   پس مخاطب ساخت مردم را وگفت
گفت آیا من نیم اولی به حق   از شما بر نفستان من از سبق
خلق گفتند ای رسول خاتمین   هان توئی مولای ما در شرع و دین
جان و مال و عرض و راه و رسَمِمان   تحت فرمان تو باشد هر زمان
دست خاتم با علی شد بر سما   تا که بیند خلق او را بر ملا
گفت هر کس را که من مولاستم   بر امورش از خودش اولاستم
این علی باشد بحق مولای او   هم امام دین و هم دنیای او
هر چه من دارم به جز پیغمبری   این علی دارد خصوصا رهبری
در خلافت بعد من این حیدر است   بر شما میر و امام و سرور است
خواست از حق او به آواز جلی   والِ مَن والاه از بهر علی
عادِ مَن عاداه ایضا خواست او   تا جدا گردد محبّش از عدو
کرد مطلب واضح اندر آن نشست   راه تعبیرات و تفسیرات بست
ای مسلمانان مبارک بادتان   بعد پیغمبر علی مولایتان
آیه الیوم اکملتُ لَکم   دینکم آمد برای کلّکم
این ندا از عرش اعلی چون رسید   دینتان کامل شد از ربّ مجید
قول قرآن و تواتر شد دلیل   منبع گفتار و اشعار خلیل

غدیریه در مدح امیرمؤمنان علی علیه السلام

(حامل اسرار توحید حبیب   شد امیر عشق و ایمان و لبیب)(49)
مظهر غیب الغیوب آن شاه بُد   شد ولی اعظم ربّ مجیب
شرط ابلاغ رسالت(50)مرتضی   مصطفی را حبّ و محبوب و حبیب
مصحف ناطق به از قرآن بود   مؤمنین را گشت او یکتا خطیب
اقرب از حبل الورید و عروه اوست   تا نماید عشق و ایمان را نصیب
بحر عشق و مخزن اسرار حقّ   عاشقان را درد و درمان و طبیب
باب علم احمد(51) و عشق احد   شد هویدا آن امیر بی رقیب
مظهر کلّ صفات لم یزل   آن علی عالی آن والا نسب
دل گواهی می دهد عشق او بود   چون ز اسمش نغمه آید ز عندلیب
صد خلیل از عشق او قربان کنند   صد چو اسماعیل در راه حبیب

مولودیة حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا علیهاالسلام

آنچه در لفظ نیاید حسنات زهرا   آنچه پایان نپذیرد برکات زهرا
نور محبوب نمایان شده از زهره عشق   روز میلاد ولا باجلوات زهرا
هم نبودست و نیاید به جهان مولودی   که بود جمع در او اسم و صفات زهرا
کوثر عشق چو آمد به وجود از اب عشق   نسل جاوید پیمبر ز حیات زهرا(52)
علّت خلقت ختم رسل و نور علی علیه السلام    به حدیث آمده قدسیش که ذات زهرا(53)
ای عجب امّ ابیها شده مام حسنین   دو گل زینب و کلثوم بنات زهرا
هل اتی نازل بر بیت شریفش باشد   فائض هر دو جهان شد نعمات زهرا(54)
ساقیا باده به پیمای ز شادی امشب   که رسیدست شرابی ز زکات زهرا
مطربا ساز کن آن نغمه داوودی را   بلبل مست بخوان از نغمات زهرا
خطبه چون خواند به مسجد به دفاع از مولا   همه در حیرت از آن صبر و ثبات زهرا(55)
روز محشر چو به فردوس قدم بگذارد   اهل محشر ز جمالش همه مات زهرا
به شفاعت چو زند دم به قیامت بانو   غم نباشد به خلیلش ز برات زهرا

در مدح حضرت انسیه حورا فاطمه زهرا علیهاالسلام

علّت غائی این کون و مکان یا زهرا   جان پنهان شده در جسم جهان یا زهرا
گفته ام فاش و هم از روی یقین می گویم   از تو شد خلقت پیدا و نهان یا زهرا
خبر از اوج تو ای زهره زهرا هیهات   مگر از لطف تو بر سرّ نهان یا زهرا
گر نبودی تو نبد همسر و همتای علی   زوج و کفوی چو تو در هیچ زمان یا زهرا
چون خدیجه گه میلاد تو تنها گردید   حقّ فرستاد زنانی زجنان یا زهرا
خادمه گشته تو را آسیه و مریم و حور   همچنین هاجر و حوّا زجنان یا زهرا
سالها فضّه تو بوده ز قرآن سخنش   نور تو داد به او نطق و بیان یا زهرا
ابتدا نام تو حق برده ز اصحاب کسا   در جواب ملک اندر سخنان یا زهرا
سرمه چشم ملک خاک کف پای تو بُد   فلک از مهر بر آن بوسه زنان یا زهرا
فاطمه روح نبی همسر والای علی   نفخه روح تو اندر همه جان یا زهرا
مظهرِ تام خدائی تو ز اسماء و صفات   کوثر اَستی تو زحق بر همگان یا زهرا
کس نکرده است اَدا جز تو بحقّ حقّ نمک(56)   در ولای علی آن مونس جان یا زهرا
معنی امّ ابیهاست، فقط مادر عشق   امّت عشق تو مردان و زنان یا زهرا
مادر اَستی به امامان هُدی در ره عشق   فرج مهدی عشقت برسان یا زهرا
نظر لطف تو الهام چنین ابیات است   گر خلیل است به این قول و بیان یا زهرا

مولودیه در مدح حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام

نیمه رمضان شده مولودِ عشق   شرب می آسان شده از بود عشق(57)
شمسِ وجود حسنِ مجتبی   گشته عیان از علی مرتضی
اشبه مردم به رسول خدا   خالق زیبائی و صلح و صفا(58)
مثل پیامبر به ملاحت ملیح   جلوه حقّ را به صراحت صریح
کرده طلوع از سر سینای طور   از افق زهره زهرای نور
نام حسن صورت و سیرت حسن   مام و اب و فطرت و طینت حسن
این گل و ریحان درخت نبی است   فاطمه را پور و وصی علی است(59)
وارث مجد و خلف مصطفی است   سبط رسول و خلف مرتضی است
گفت منم صاحب رکن و مقام   بر همگان سرور و دوّم امام
من پسر دختر پیغمبرم   نور دو چشم علی حیدرم
خازن علم احمدی بد حسن   کاشف اسرار علی بد حسن
سبط نبی منذر و مبشّر   بحر یقین و هادی و مدبّر
گفت پیمبر به حدیثی شریف   نکته زیبا و ظریف و لطیف
سَر به جوانان بهشت عدن   یکسره باشند حسین و حسن(60)
یعنی اگر پیرو آنان شوی   ساکن جنّت ز جوانان شوی
آیه تطهیر و مودّت بخوان   شأن حسن را تو ز قرآن بدان(61)
پاک و مطهّر ز پلیدی حسن   اجر رسالت ز ولای حسن
مادح او حقّ شده در هل اتی   همره جد و اب و امّ و اخی(62)
مظهر اسماء و صفات خداست   حلم حسن شاهد این مدّعا است
صلح حسن بذر قیام حسین   بستر پرتاب پیام حسین
بیست و پنج مرتبه او کرده حج   پای پیاده سفری زین نهج(63)
گفت خجالت کشم از ربّ خویش   گر به سواری روم این راه پیش
در ره حج پای پیاده بدی   عبد ذلیلی سوی خانه شدی
چونکه حسن وقت نمازش رسید   رنگ ز رخسار شریفش پرید(64)
رعشه بر اندام مبارک فتاد   مضطرب و گریه کنان غرق یاد
وقت نماز است چو حدّ قریب   مست جمال است و جلال حبیب
یاد حضورش چو به محشر فتاد   صیحه زد و روی زمین اوفتاد(65)
کرده سه بار او همه اموال خویش   نصف و عطا بر فقرای پریش
جود و سخاوت ز حسن بد مدام   سفره گسترده او بر دوام
مستی حبّ حسن بی بدیل   نعمت عظمای خدای جلیل
مدح حسن کی تو توانی خلیل   آن که بود خادم او جبرئیل

مولودیه حضرت امام حسین علیه السلام

(ز مولود پاک دو دریای عام(66)   سرو شاه عشّاق را بین به جام)(67)
گل و نقل و شمع و شراب الست   بکام است و ساقیش خیر الانام
سرور و فرح جمله عشّاق راست   سر از پا ندانند یا ذالکرام
ظهور محبّت ز مجلای عشق   چو گردید پر شد جهان زین پیام
که می نوش از دست ساقی عشق   قدح لاله گون و می سرخ فام
صلا بر همه سالکان طریق   منادی دهد این ندا صبح و شام
تو گر مرد راهی به حبّ حسین   شِکن هر زمان شیشه ننگ و نام
ز میلاد پور علی ولی   حسین بن زهرا شه تشنه کام
شده عرشیان غرق وجد و سرور   همه مست و مخمور شرب مدام
دو دریای رحمت ز بحر علی   شده منشعب با صفای تمام
حسن لولؤ و اوست مرجان عشق   به قرآن دو گوهر ز خیر الانام(68)
شفیع دو عالم شفای صدور   منوّر کند قلب و هر عقل خام
چراغ هدایت سفینه نجات(69)   شناسی اگر عقل و دینت تمام
بیمن وجودش شده بر خلیل   همه نارها نور و برد و سلام

مولودیه در مدح حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرّضا علیه السلام

ساقیا می ده به مستان از رضا   عید میلاد علی موسی الرّضا
نجمه آن خورشید انجم مادرش   موسی جعفر پدر هم رهبرش
وام دار حسن او اندر وجود   یوسفان و گلرخان در هست و بود
آنکه روزی می شود حسن القضا   در ولایتعهدی سوء القضا
خوانده حقّ او را رضا در آسمان   در زمین مرضی خلق او همچنان
دوستان خوشنود ازو در راه دین   دشمنان خوشنود، از او همچنین(70)
ابرها پُر بار و رحمت از دمش   خاک ایران عرش سان از مقدمش
چون خورآسا آمد اندر ارض طوس   مضجع و مأوای آن شمس شموس
زان خورآسان گفته اند آن خاک را   نور بخش جمله افلاک را(71)
گفته موسی بن جعفر از خداست   عالِمِ آل محمّد صلی الله علیه و آله این رضاست(72)
عارفان را رهبر و قطب و مدار   قائم اللّیل و به صوم اندر نهار(73)
در نهانی داشت آن بر حقّ ولی   صدقه و انفاق شب همچون علی(74)
کرد بخشش جمله مالش را تمام   ظرف یک روز آن امام خوش مرام
فضل گفتا این غرامت شد کنون   گفت نی نی بل غنیمت شد فزون(75)
در عمل درس اخوّت داده بود   با غلامان بر سر یک سفره بود(76)
بُد حصیری فرش او اندر تموز   درزمستان هم پلاسی شام و روز(77)
مینمودی ختم قرآن در سه روز   با تفکر با تأمّل در رموز(78)
صبح در بین الطلوعین از نماز   غرق ذکر و ورد و تهلیل و نیاز(79)
غوث لهفان(80) است او بر شیعیان   داد رسْ او بر همه بیچارگان(81)
بُرج همّت ماه رأفت از وداد   بهر دشمن چون جُلودی در عناد
نزد مأمون او وساطت می کند   هم ز اغماضش حمایت می کند(82)
معجزی بشنو کنون از آن امام   مقتدا و رهبر هر خاص و عام
حاجبی طائن به حضرت رو نمود   معجزاتی خواست از روی جهود
گفت اگر معجز تو داری زنده کن   شیرِ در تصویر و گو تا حمله کن
تا مرا درّند و اعضایم خورند   از لحوم و استخوانم نگذرند
یک اشارت چون نمودند آن امام   زنده شد تصویر و شیرانی تمام
حمله بنمودند و خوردند آن جهود   در بَرِ چشمان مأمونِ عنود(83)
خاک درگاه رضا بهرِ خلیل   توتیای چشم و مصباحِ سبیل

مولودیه حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه

نیمه شعبان رسد بر اولیاء   مژده میلاد ختم الاوصیاء
روح عالم حضرت صاحب زمان   علّت غائی این کون و مکان
منجی عالم امام حقّ پرست   ساقی بزم خدا جویان مست
چون گل ثانی عشر امشب شگفت   رازها او از کلام حقّ بگفت
نور حقّ شد طالع اندر طور عشق   جان عالم شد عیان از پور عشق
عطر نرگس زین گل آمد در وجود   ظاهر از وی هر چه هست و هر چه بود
مطربان از شادمانی دف زنند   حور و غلمان زین نمط بر کف زنند
مهدی آمد هادی طلاّب شد   رهبر آئین و دین ناب شد
می پرستان را چو می در جام کرد   مست او خوش ترک ننگ و نام کرد
باده نوشان مِی شربا طهور   سر خوش از میلاد او تا نفخ صور
ظاهر و پیدا و پنهان اوست هان   جانِ جانِ جانِ عشّاق جهان
مهدی آنگه که بُراقش زین کند   گفته و نا گفته را تبیین کند
مؤمنان را می نمایاند جمال   عشق و ایمان از دمش یابد کمال
صبح امید همه غم دیدگان   شام تار ظلم و زور ظالمان
ماحی شرک و نفاق و ظلم و زور   محیی توحید و عشق و عدل و نور
نعمت حقّ بر همه مستضعفان   وارث ارض و امام عاشقان(84)
چون خلیلش عاجزانه صبح و شام   کن دعا بهر ظهور آن امام

مولودیه حضرت صاحب الزّمان عجّل اللّه تعالی فرجه

ای سوختگان غم معشوق کجائید   حقّ جلوه نمودست بیائید بیائید
از نرجس و از عسکری آن پور محبّت   پیدا شده خورشید بیائید بیائید
عالم به طرب آمده از شادی این عید   با چنگ و دف و عود بیائید بیائید
آن گشته به ابجد متولّد سنه نور(85)   در نیمه شعبان که بیائید بیائید
بر بازوی زیباش که جاء الحقّ قرآن(86)   بنوشته بخوانید و بیائید بیائید
مهدی گل ثانی عشر و ختم امامان   از حقّ شده موعود بیائید بیائید
آن قبله نمای حقّ و آن قبله عشّاق   هان چهره نمودست بیائید بیائید
گر طالب عشقید و طلبکار خدائید   مطلوب همین جاست بیائید بیائید
از شش جهت آن نور محبّت شده پیدا   در معرض این نور بیائید بیائید
مستانه در آئید به خمخانه توحید   مست از می این عید بیائید بیائید
گر عارف و گر سالک و گر طالب یارید   در عین وصالید بیائید بیائید
سرباز ولائید اگر در ره محبوب   فرمانده همین است بیائید بیائید
از ظلمت تاریک فریبنده دنیا   در سایه این نور بیائید بیائید
گر ظلم ستیزید و طرفدار عدالت   هان مظهر عدل است بیائید بیائید
گر عالم و گر زاهد و گر مفتی شرعید   این شارع حقّ است بیائید بیائید
غایب ز نظرهاست ولی بر همه ناظر   در عین حظور است بیائید بیائید
مجد و شرف و عزّت و ایمان همه اینجاست   بل معدنش اینجاست بیائید بیائید
حقّ رفع کند جمله بلاها به وجودش   این حصن حصین است بیائید بیائید
او والی حقّ بر همه اطوار وجود است   او مخزن جود است بیائید بیائید
درهای سموات و زمین بسته اگر بود   بر جمله کلید است بیائید بیائید
آن منجی موعود که در چار کتاب است   حقّ وعده نمود است بیائید بیائید
گر مسلم و گر کافر و دنبال صلاحید   این مصلح کلّ است بیائید بیائید
گر منتظر صلح مسیحید به عالم   این جان مسیحاست بیائید بیائید
این منجی ابناء بشر در همه دنیاست   دنبال نجاتید؟ بیائید بیائید
درمان همه درد بود در همه عالم   او فوق طبیب است بیائید بیائید
بهر فرجش از دل و جان ندبه بخوانید   با عشق بخوانید و بیائید بیائید
مظطرّ و گدائید خلیلانه ازین شاه   هر چیز بخواهید بیائید بیائید

مولودیه در مدح حضرت صاحب الزّمان عجل اللّه تعالی فرجه

ساقی خمخانه بزم الست   روح عالم عشق خاتم مست مست
اشرقت ارض و سما با نور رب (87)   مطربان اندر نوا با صد طرب
نارها از نور او بَرد و سلام   می فراوان گشته مستان را بجام
مجمع کلّ صفاتِ لا یزال   جمع اوصاف جمال و هم جلال
معدن سرّ اِلهَ العالمین   فیض دائم بر سماوات و زمین
آنکه دائم امرها در دست اوست   هر چه هست اندر جهان از هست اوست
اوست در قرآن حق ماء معین (88)   کلّ شی ءٍ حی از او باشد یقین (89)
معنی توحیدِ خاصِ کردگار   فهمش آسان از وجود آن نگار
حضرتش ارواح و انفس را طبیب   عاشقان را حبّ و محبوب و حبیب
مبدأِ زیبائی و حسن و کمال   دلبر و دلدار هر صاحب جمال
ماه رخساری که مَه نزدش جُدی   در غیابش فروَدینها همچو دی
یادش اطمینان قلب مؤمنان   نام او آرامش پیر و جوان
او کند انوار حقّ را جلوه گر   قلبها را مؤتلف با یکدیگر
این سُلاله از محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله است   این عُصاره از علی شیرِ خداست
از وَرای بحث و تعلیم دروس   می نمایاند به آفاق و نفوس
کلّ آیات وجود کردگار   تا شود حق نزد مردم آشکار (90)
ابر رحمت از برای مؤمنین   رعد و شدّت از برای مشرکین
نور لطفش مؤمنان را بارقه   برق خشمش کافران را صائقه
منتظر همواره صدّیقان عشق   بهر سربازی آن جانان عشق
انتظارش برده از دلها قرار   عاشقانش جان مهیا در نثار
گر حضورش با ظهور آید قرین   مقدمش چشم خلیلِ کمترین

مناجات با امام علی بن موسی الرّضا علیه السلام در مشهد مقدّس

ای رضائی که به حقّ والی بر خَلقِ خدائی   آمدم باز به درگاه تو شاها بگدائی
ای امامی که دَرِ معرفتِ حقّ تو گشائی   تو همان ساقی خمخانه توحید و ولائی
دو سه جامی ز شراب ارتضایت بده ما را   تو که پیر می فروشان و خدای ارتضائی
تو رضائی و توانی به می ناب رضایت   دَرِ تسلیم و رضا را به دل بنده گشائی
دست خالی نرود هیچ فقیر از سر کویت   تو ظهور کرم حقّ و خداوند سخائی
گر نمائی نظر ای شاه ولایت ز محبّت   دل و جان بنده حقّ گردد و از نفس رهائی
خاک شبّاک تو را هر که کند سرمه چشمش   عاقبت باز شود چشم دل او به لقائی
تو به زوّار شریفت به سه جا وعده نمودی   که شفاعت کنی و هول و هراسش بزدائی (91)
موقف اوّل او نامه اعمال چو گیرد   پس از آن موقف میزان و صراط است که آئی
راضی و مرضی حق را چه غم از کوه گناهی   نامه ما به قیامت چو بود دست رضائی
وعده دادی تو به زوّار معیت به قیامت   جان به قربان تو شاها که نمودی چه عطائی
روح مغفور محبّت به تو همدرجه به محشر (92)   چو بود زائر و مهمان تو بی روی و ریائی
چه شود گر ز عنایت تو مرا دست بگیری   من اگر بدتر خلقم تو بهین خلق خدائی
چو خلیل آمده پا بوس تو شاها به امیدی   نظری، گوشه چشمی تو که منظور خدائی

معنی لا اله الا اللّه

ساقی آن دلربای بزم الست   کلّ یومِ بشأنه پیوست (93)
مِی پرستان نشسته دوشادوش   همه سرمست عشق و نوشانوش
جمع رندان با خدا مأنوس   از تقدّس گذشته بل قدّوس
دردمند و به جستجوی طبیب   غرق دریای فکر و باد حبیب
طالب و مست و از هوی رسته   مدخل دل به ما سوی بسته
این یکی مست باده ازلی   وان یکی محو در جمال ولی
همه سرگرم یاد حقّ بودند   بی خود از خویش زین سبق بودند
پرسش آمد ز عارف آگاه   معنی لا اله الاّ اللّه
بی دف و چنگ و عود بی کم و کاست   این خروش از میان جان برخاست
که یکی بود و هست و خواهدبود   از ازل عبد و عابد و معبود
بل وجود تمام موجودات   یک وجود است غایت الغایات
تا ز عشقش مخمر این گل بود   ماه رویش طلوع بر دل کرد
بند مهرش به پای دل افتاد   از همه بندها شدیم آزاد
حرم نه دل جای بیگانه است   خانه خاص جان جانانه است
غیرت عشق چونکه آتش زد   بر همه جمله ما سوالله زد
عاکفان مقام قدس حضور   محرمان حریم محرم نور
رهروان طریق مهر و وفا   سالکان سلوک عشق و صفا
اولیاء خدا ز روز الست   پایکوبان و جام می بر دست
جمله پیران عشق لم یزلی   بابیان خفی و گاه جلی
همه از سر عشق دم زده اند   بر همه عالم این رقم زده اند
که یکی بود و هست و خواهد بود   از ازل عبد و عابد و معبود
بل وجود تمام موجودات   یک وجود است غایت الغایات
آن مجرد ز عالم ناسوت   رازدار سرادق ملکوت
تیز پرواز عالم جبروت   شاهد قرب حضرت لاهوت
ساقی مست باده وحدت   آن حسن صورت و علی سیرت
آن نجابت که آیت عشق است   سر دبیر هدایت عشق است
آشنای رموز عرفانی   ناجی سالکان ز نادانی
صاحب فهم وحدت جانان   تک سوار و دلیل بیداران
پیر دیر طریق عیاران   دزد دین و دل سبکباران
فانی از خود گذشته از هر چیز   عارف بی بدیل شور انگیز
پیر حقّ بین و خارج از صورت   یکه تاز طریقه وحدت
در طریق هدایت یاران   محیی نفس و قلب زنده دلان
حاذق اندر طبابت انفاس   داروی درد عشق ربّ النّاس
چشم مستش به غمزه دل می برد   غم دنیا ز آب و گل می برد
مظهر رفق و مهر و صدق و صفا   عاشق طالبان راه خدا
راز مستی چو بر ملا می کرد   حقّ مطلب چه خوش ادا می کرد
که یکی بود و هست و خواهد بود   از ازل عبد و عابد و معبود
بل وجود تمام موجودات   یک وجود است غایت الغایات
هردم از غیبش آید اسراری   غیر عشقش نمانده دیاری
رمز ابر بهار بعد از دی   و من الماء کل شی حی
غمزه دلبران سحر آمیز   وضع لولی و شان شورانگیز
طرف بستان و جویبار بهار   می رسد هر دمی زکوی نگار
خوش نسیمی زهمر دلداران   نوشداروی درد بیماران
وصل و هجران بلبل شید   در گلستان عشق شد پیدا
گر زمانی دچار هجران بود   از فراق گل او پریشان بود
خوش بریدی ز طرف یار آمد   مژده از یار غمگسار آمد
تا که جانش بسوخت از غم عشق   گشت سیراب رحمت از یم عشق
بر مشامش چو بوی عود رسید   خوش ندایش ز هر چه بود رسید
تار و پودش ز وصل گل فریاد   این سرود از میان جان سر داد
که یکی بود و هست و خواهد بود   از ازل عبد و عابد و معبود
بل وجود تمام موجودات   یک وجود است غایت الغایات
ایکه روز ازل بلی گفتی   از چه امروزه در بلا خفتی
نکند لا به جانت افتاده   هان ببین تا تو را چه رخ داده
خواب غفلت اساس بدبختی است   یقظه اول قدم به خوشبختی است
بعد از آن توبه از گناهان است   آشتی با خدای منان است
بگذر از خویش و خود پرستیه   تا شناسی وجود هستی ها
فارغ از ما و من و هر چه جز اوست   قدمی زن به صدق در ره دوست
بند عشق ار به گردنت افتاد   از همه بندها شوی آزاد
در ره عشق او چو پروانه   جان فدا کن خلیل جانانه
تا رُخش در میان جان بینی   هم ز کثرت یکی عیان بینی
که یکی بود و هست و خواهد بود   از ازل عبد و عابد و معبود
بل وجود تمام موجودات   یک وجود است غایت الغایات