سلام ما به زینبی که هست زینت علی |
|
سلام ما به زینبی که سَر بُوَد به هر ولی |
دخت پیمبری که بُد سید و سر به انبیاء |
|
بر همه سید الوَری صاحب حوض و الّلواء |
دختر رکن اولیا، دخت امام اتقیاء |
|
دخت عماد اصفیا، سید و سر به اولیاء |
دخت شهی که منتصب گشت زجانب خدا |
|
روز غدیر خم عیان بر سر دست مصطفی |
بنت بدور ساطعی دختر زمزم و صفا |
|
بنت شموس طالعی دختر مکه و مَنی |
خون تو از حیدر حق شیر تو از کوثر حق |
|
ای به ولا در ره حق از همگان برده سبق |
زینب کبرای علی عصمت صغرای نبی |
|
مام تو زهرای جلی عصمت کبرای نبی |
فاطمه حجّت الحُجَجْ عصمت کبرای خدا |
|
بنت رسول مصطفی همسر فخر اولیا |
امّ ابیها لقبش مام امامان نسبش |
|
پورْ حسین و حسنش عصمتِ کبری حسبش |
عمّه سادات توئی خارق عادات توئی |
|
اصل کرامات توئی قبله حاجات توئی |
علم لدنّی است تو را فهم خدائی است تو را |
|
سرّ نهانی است تو را عشق الهی است تو را |
علم لدنّی تو چون علم حسین است و حسن |
|
به خطبه های آتشین نماد گشت و ممتحن |
عالمه بی معلّمی به سرّ حقّ فهیمه ای |
|
میان بانوان دین تو آیت عظیمه ای |
صدیقه ای مرضیه ای فاضله ای رشیده ای |
|
تقیه ای نقیه ای کامله ای کریمه ای |
جدّ تو ختم انبیاء باب علی مرتضی |
|
مام تو زهرای خدا پور تو عونِ کربلا |
تالی معصوم توئی بانوی مظلوم توئی |
|
ممتحن المصائب حسین مظلوم توئی |
عمّه نُه امامِ حقّ ز اولیا برده سبق |
|
مدافع حریم حق طلایه دار دین حق |
دخت ولی اعضمی اُختِ حسین اکرمی |
|
عمِّ امام افخمی با اُسرا تو همدمی |
عشق تو بر حسین شد از همه آشکارتر |
|
در همه جا ز کربلا تا به اسیری و سفر |
تو با تمام غصّه ها کردی ز دشت کربلا |
|
رو سوی جدّت مصطفی با ناله کردی این ندا |
هذا حسینٌ بالعرا هم بی عمامه و الرّدا |
|
در معرض باد صبا رأس از قفا گشته جدا |
زار و غمین در سوگتان هم دوستان هم دشمنان |
|
جاری زچشم اسبها دیدند شد اشک روان |
نطق تو چون نطق علی بکوفه گشته منجلی |
|
بگوش مردمان چنان ندای بر حق علی |
زدی نهیب اُسکتو به جمع کافر عدو |
|
سکوت محض شد عیان زجمع پر ز گفتگو |
زاده مرجانه دون تو را بگفت این چنین |
|
صُنعِ خدای بر حسین چگونه دیدی ای غمین |
بگفته ای جواب وی سخن به بهترین بیان |
|
ندیدمی بجز جمیل از خدای انس و جان |
نمودی احتجاج ها به بزم شوم کافران |
|
به بینات صدق ها تو در جواب دشمنان |
کاخ ستم را با بیان کردی تو ویران آن زمان |
|
اتمام حجّت کرده ای بر جمله کافر دلان |
به مجلس یزید هم مخاطبت یزید شد |
|
که پیش حاضران چنان حقیر و هم پلید شد |
بگفتی ای یزید هان مزن به چوب خیز ران |
|
به سید بهشتیان بر این لبان و این دهان |
زمانی آرزو کنی که بُد چلاق دست تو |
|
چه کوچک است قدر تو وجود خود پرست تو |
پست و فرومایه توئی حقیر و بیچاره توئی |
|
مستحق سرزنش کثیر همواره توئی |
تو نفس را بنده شدی در گُنه آکنده شدی |
|
خنده و شادی تو مکن پست و پراکنده شدی |
شهید در راه خدا زنده مرزوق بود |
|
مرده مپندار ورا کشته معشوق بود |
حکم تو را خدا کند دشمن تو خدا بود |
|
خصم تو جبریل امین و ختم انبیاء بود |
لحظه به لحظه ذکر ما در همگان زنده شود |
|
وحی رسول و شرع او بر همه پاینده شود |
سپاس حق که ابتدا سعادت است و مغفرت |
|
ز بهر ما و انتها شهادت است و مرحمت |
ما را خدا بس است و او نعم الوکیل ما بود |
|
رسول و آل اطهرش بهین دلیل ما بود |
زینب شاه اوصیاء اخت شهید نینوا |
|
شاهد دشت کربلا خواهر خوب با وفا |
مام و اَبُ و جدّ تو شد شهید در راه خدا |
|
هم پسران و اقربا شهید دشت نینوا |
بردار شهید تو حسن ز زهر اشقیا |
|
بردار شهید تو حسین سر ز تن جدا |
بردار شهید تو سقّای دشت کربلا |
|
برادر شهید تو عبّاس دست از تن جدا |
اسیر زنجیر عدو پور برادر تو شد |
|
سید ساجدین حق امام و یاور تو شد |
شهیده خرابه هم دخت برادر تو بُد |
|
رقیه سه ساله هم دخت برادر تو بُد |
تو عمّه رقیه ای اسیرِ در خرابه ای |
|
به کاروان اشک و غم قرین حزن و ناله ای |
به کاروان اسرا سرور و سالار توئی |
|
به دیدن رأس حسین آنکه زند زار توئی |
اسارتت مکمّل شهادت حسین شد |
|
شهامتت مکمّل شجاعت حسین شد |
طفل دبستان تو در صبر شد ایوب نبی |
|
صابر مطلق خدا دختر مرتضی علی |
تو داعی عدالتی تو منبع شجاعتی |
|
تو مظهر شهامتی تو صاحب کرامتی |
تو بارها نموده ای جان امام را رها |
|
زکید و مکر اشقیا ز اضطراب و غصّه ها |
نمی شدی برون اگر زخیمه ها به کربلا |
|
حسین و نعش اکبرش شدی به عالم بقا |
برون شدی که شاه دین زغصّه منصرف شود |
|
ز غیرت محمّدی تو را به خیمه آورد |
امام سجّاد چو شد بر سر نعش شهدا |
|
در شُرف آمد که شود جان ز تن از غُصّه جدا |
محرم اسرار بُدی زود تو در کار شدی |
|
باعث آرام دل عابد بیمار شدی |
امام چارمین بُد او زینت عابدین بُد او |
|
عدوی مشرکین بُد او نگاهبان دین بُد او |
سپر شدی امام را به مجلس یزیدیان |
|
نگاهدار جان او ز قصد شوم دشمنان |
به فرد فرد اسرا مام و پرستار توئی |
|
بهر یتیمان حسین مادر غمخوار توئی |
طبیب اضطرابشان مرحم زخم دلشان |
|
به گاه توهین عدو مدافع حریمشان |
چو دختر حسین را کنیز خواست آن عدو |
|
تو پاسدار او شدی زخصم بردی آبرو |
حسین و عشق و دین حق به کربلا خلاصه شد |
|
اسارت تو موجب بقای آن حماسه شد |
چراغ این سبیل تو شفیعه خلیل تو |
|
بانوی بی بدیل تو دلیل هر دلیل تو |