نینوای عشق و عرفان

عبد الحسین پیماندوست

- ۲ -


شرحی منظومه از خلاصه زیارت وارث

مظهر ذات ازلی یا حسین   عشق خداوند علی یا حسین
ای که توئی عاشق و معشوق و عشق   آتش عشق از تو جلی یا حسین
وحدت هو از تو نمایان شده   مظهر سرّ احدی یا حسین
ای که تو در وقت تنزّل شدی   وارث آدم صفی یا حسین
اوّل مقتول چو هابیل گشت   وارث هابیل توئی یا حسین
ناجی کشتی تو ز طوفان نوح   وارث آن نوح نبی یا حسین
معطی خلّت به خلیل خدا   وارث او هم تو بدی یا حسین
آتش نمرود ز بهر خلیل   برد و سلام از تو شدی یا حسین
پور خلیل ار چه ذبیح اللّه است   ذبح نشد او تو شدی یا حسین
ذبح عظیمی که فدا کرده حقّ   ذبیح و منحور توئی یا حسین16
ای ید بیضا و عصای کلیم   وارث موسی نبی یا حسین
از تو مسیحا شده روح خدا   وارث عیسی شفی یا حسین
عیسی اگر زنده کند مرده را   بر نفس او مددی یا حسین
بهر محمّد صلی الله علیه و آله که حبیب خداست   وارث و هم تاج سری یا حسین
گفت حسین از من و من از حسین   مدح تو بنمود بسی یا حسین
دین محمّد صلی الله علیه و آله به تو قوّت گرفت   مُبقی دین احدی یا حسین
باب تو آن شاه ولایت علیست   وارث بر حقّ علی یا حسین
مام تو زهرای بتول آن که بود   مام امامان ولی یا حسین
ای پسر خون خدا خون حقّ   در رگ هستی تو دمی یا حسین
صوم و صلاة و همه دستور دین   شد عملی از تو همی یا حسین
منکر و معروف شناسانده شد   تا که مبین تو شدی یا حسین
سر چو بدادی به ره عشق دوست   بر همه سردار و سری یا حسین
سید و سالار شهیدان عشق   جز تو نباشد دگری یا حسین
معنی رحمن و رحیم از تو شد   معنی جود و کرمی یا حسین
چون همه اسماء و صفات حبیب   از تو کند جلوه گری یا حسین
ساحت قدس تو حق مطلق است   غیر خدا نیست کسی یا حسین
محو کند نور تو اظلام را   با تو نماند صنمی یا حسین
با تو نماند دگر از لطف حق   هیچ گناهی زکسی یا حسین
خلق معذّب نشود از گناه   تا تو به خلقی و دری یا حسین (17)
کلمه ربّی تو به قرآن عشق   بر همه فریاد رسی یا حسین (18)
کردی اطاعت ز خدا و رسول   صاحب ایقان علی یا حسین
لعنت حق به قاتلانت همه   قوم ستمکار دَنی یا حسین
به آنکه راضی به قتال تو شد   وانکه شنید و شد رضی یا حسین
نور خدا به صلبهای شامخ   وارث جدّ و پدری یا حسین
نور خدا در رَحِمِ مادران   هر رحم مطهّری یا حسین
پاک زِهر پلیدی و شرک و جهل   آیه تطهیر حقی یا حسین (19)
بودی و هستی تو نگهبان دین   رکن رکین ایمنی یا حسین
هادی و مهدی و امام و زکی   برّ و تقی و هم رضی یا حسین
نُه وَلَدِ پاکت امامان عشق   کلمه تقوی و تقی یا حسین
نُه عَلَمِ هدایت دین حق   عُرِوة محکم و ولی یا حسین
نُه حجج حق بر اهل زمین   به نزد هر با بصری یا حسین
خدا و انبیاء و جمله رسل   گشته گواه چو منی یا حسین
که مؤمنم من به ایاب شما   موقن این امر خفی یا حسین
دل شده تسلیم دل پاکتان   امر مرا مُدَبِّری یا حسین
درود حق به جان و تنهایتان   دو صد درود سر مدی یا حسین
درود حق به جسم صد چاک عشق   ز قلب عشّاق ولی یا حسین
به حاضر و غائبتان این درود   درود هر پاکتری یا حسین
به ظاهر و باطنتان این درود   درود هر زنده تری یا حسین
ایکه قتیل العبراتی زعشق   اشک روان سوز دلی یاحسین
سلام بر علی اکبر که بود   غرقه به خون سرو قَدی یا حسین
بر همه انصار تو یکجا سلام   که بر همه تو سروری یا حسین
سلام مخصوص به انصارِ دین   کان همه را تو رهبری یا حسین
کاش به همراه شما بودمی   فائز آن فوز جلی یا حسین
بنده ذاکرانت از جان خلیل   جان به فدایت نظری یا حسین

در مناقب و مصائب عصمت صُغری زینب کبری علیهاالسلام و فرازهائی از خطبه آن حضرت در مجلس یزید

سلام ما به زینبی که هست زینت علی   سلام ما به زینبی که سَر بُوَد به هر ولی
دخت پیمبری که بُد سید و سر به انبیاء   بر همه سید الوَری صاحب حوض و الّلواء
دختر رکن اولیا، دخت امام اتقیاء   دخت عماد اصفیا، سید و سر به اولیاء
دخت شهی که منتصب گشت زجانب خدا   روز غدیر خم عیان بر سر دست مصطفی
بنت بدور ساطعی دختر زمزم و صفا   بنت شموس طالعی دختر مکه و مَنی
خون تو از حیدر حق شیر تو از کوثر حق   ای به ولا در ره حق از همگان برده سبق
زینب کبرای علی عصمت صغرای نبی   مام تو زهرای جلی عصمت کبرای نبی
فاطمه حجّت الحُجَجْ عصمت کبرای خدا   بنت رسول مصطفی همسر فخر اولیا
امّ ابیها لقبش مام امامان نسبش   پورْ حسین و حسنش عصمتِ کبری حسبش
عمّه سادات توئی خارق عادات توئی   اصل کرامات توئی قبله حاجات توئی
علم لدنّی است تو را فهم خدائی است تو را   سرّ نهانی است تو را عشق الهی است تو را
علم لدنّی تو چون علم حسین است و حسن   به خطبه های آتشین نماد گشت و ممتحن
عالمه بی معلّمی به سرّ حقّ فهیمه ای   میان بانوان دین تو آیت عظیمه ای
صدیقه ای مرضیه ای فاضله ای رشیده ای   تقیه ای نقیه ای کامله ای کریمه ای
جدّ تو ختم انبیاء باب علی مرتضی   مام تو زهرای خدا پور تو عونِ کربلا
تالی معصوم توئی بانوی مظلوم توئی   ممتحن المصائب حسین مظلوم توئی
عمّه نُه امامِ حقّ ز اولیا برده سبق   مدافع حریم حق طلایه دار دین حق
دخت ولی اعضمی اُختِ حسین اکرمی   عمِّ امام افخمی با اُسرا تو همدمی
عشق تو بر حسین شد از همه آشکارتر   در همه جا ز کربلا تا به اسیری و سفر
تو با تمام غصّه ها کردی ز دشت کربلا   رو سوی جدّت مصطفی با ناله کردی این ندا
هذا حسینٌ بالعرا هم بی عمامه و الرّدا   در معرض باد صبا رأس از قفا گشته جدا
زار و غمین در سوگتان هم دوستان هم دشمنان   جاری زچشم اسبها دیدند شد اشک روان
نطق تو چون نطق علی بکوفه گشته منجلی   بگوش مردمان چنان ندای بر حق علی
زدی نهیب اُسکتو به جمع کافر عدو   سکوت محض شد عیان زجمع پر ز گفتگو
زاده مرجانه دون تو را بگفت این چنین   صُنعِ خدای بر حسین چگونه دیدی ای غمین
بگفته ای جواب وی سخن به بهترین بیان   ندیدمی بجز جمیل از خدای انس و جان
نمودی احتجاج ها به بزم شوم کافران   به بینات صدق ها تو در جواب دشمنان
کاخ ستم را با بیان کردی تو ویران آن زمان   اتمام حجّت کرده ای بر جمله کافر دلان
به مجلس یزید هم مخاطبت یزید شد   که پیش حاضران چنان حقیر و هم پلید شد
بگفتی ای یزید هان مزن به چوب خیز ران   به سید بهشتیان بر این لبان و این دهان
زمانی آرزو کنی که بُد چلاق دست تو   چه کوچک است قدر تو وجود خود پرست تو
پست و فرومایه توئی حقیر و بیچاره توئی   مستحق سرزنش کثیر همواره توئی
تو نفس را بنده شدی در گُنه آکنده شدی   خنده و شادی تو مکن پست و پراکنده شدی
شهید در راه خدا زنده مرزوق بود   مرده مپندار ورا کشته معشوق بود
حکم تو را خدا کند دشمن تو خدا بود   خصم تو جبریل امین و ختم انبیاء بود
لحظه به لحظه ذکر ما در همگان زنده شود   وحی رسول و شرع او بر همه پاینده شود
سپاس حق که ابتدا سعادت است و مغفرت   ز بهر ما و انتها شهادت است و مرحمت
ما را خدا بس است و او نعم الوکیل ما بود   رسول و آل اطهرش بهین دلیل ما بود
زینب شاه اوصیاء اخت شهید نینوا   شاهد دشت کربلا خواهر خوب با وفا
مام و اَبُ و جدّ تو شد شهید در راه خدا   هم پسران و اقربا شهید دشت نینوا
بردار شهید تو حسن ز زهر اشقیا   بردار شهید تو حسین سر ز تن جدا
بردار شهید تو سقّای دشت کربلا   برادر شهید تو عبّاس دست از تن جدا
اسیر زنجیر عدو پور برادر تو شد   سید ساجدین حق امام و یاور تو شد
شهیده خرابه هم دخت برادر تو بُد   رقیه سه ساله هم دخت برادر تو بُد
تو عمّه رقیه ای اسیرِ در خرابه ای   به کاروان اشک و غم قرین حزن و ناله ای
به کاروان اسرا سرور و سالار توئی   به دیدن رأس حسین آنکه زند زار توئی
اسارتت مکمّل شهادت حسین شد   شهامتت مکمّل شجاعت حسین شد
طفل دبستان تو در صبر شد ایوب نبی   صابر مطلق خدا دختر مرتضی علی
تو داعی عدالتی تو منبع شجاعتی   تو مظهر شهامتی تو صاحب کرامتی
تو بارها نموده ای جان امام را رها   زکید و مکر اشقیا ز اضطراب و غصّه ها
نمی شدی برون اگر زخیمه ها به کربلا   حسین و نعش اکبرش شدی به عالم بقا
برون شدی که شاه دین زغصّه منصرف شود   ز غیرت محمّدی تو را به خیمه آورد
امام سجّاد چو شد بر سر نعش شهدا   در شُرف آمد که شود جان ز تن از غُصّه جدا
محرم اسرار بُدی زود تو در کار شدی   باعث آرام دل عابد بیمار شدی
امام چارمین بُد او زینت عابدین بُد او   عدوی مشرکین بُد او نگاهبان دین بُد او
سپر شدی امام را به مجلس یزیدیان   نگاهدار جان او ز قصد شوم دشمنان
به فرد فرد اسرا مام و پرستار توئی   بهر یتیمان حسین مادر غمخوار توئی
طبیب اضطرابشان مرحم زخم دلشان   به گاه توهین عدو مدافع حریمشان
چو دختر حسین را کنیز خواست آن عدو   تو پاسدار او شدی زخصم بردی آبرو
حسین و عشق و دین حق به کربلا خلاصه شد   اسارت تو موجب بقای آن حماسه شد
چراغ این سبیل تو شفیعه خلیل تو   بانوی بی بدیل تو دلیل هر دلیل تو

حدیث منظوم کیفیت شب و روز ضربت خوردن امیرالمؤمنین علی علیه السلام شب نوزده رمضان (20)

علی شبهای رمضان عاشقانه   کند نزد عزیزان آشیانه
سرای امّ کلثوم آن شب آمد   ز فرط عشق با تاب و تب آمد
شنو اصل حدیث از امّ کلثوم   که گوید حال آن مولای معصوم
که من شیر و نمک از بهر افطار   دو قرص نان جو آوردم این بار
چو آن را دید بابم گشت گریان   بفرمود او مرا آن بهتر از جان
مرا یک نان خورش باشد همیشه   اطاعت از رسولم هست پیشه
لباس و خوردن هر کس فزون شد   به محشر موقفش از حدّ برون شد
که این دنیا حلالش را حساب است   حرامش را غم و رنج و عذاب است
نمک با نان تناول کرد و برخاست   بشد بهر نماز و ذکر و درخواست
پدر را حال دیگر بود آنشب   دلش چون عود و مجمر بود آنشب
مرتّب در نماز و ذکر و قرآن   خوش استرجاع می گفتی فراوان
نگاه او به اطراف افق بود   بسی لا حول گفت و حمد محمود
بگفتم ای پدر از چیست این حال   دلیل اظطراب و وضع احوال
بگفت امشب شب قدر وصالست   شب قتل علی روز وصالست
بگفتم جعده (21) را بفرست محراب   ندارد این دل ما بیش از این تاب
بگفتا از قضای حقّ فراری   نباشد هیچ کس را در قراری
علی آهنگ مسجد کرد آرام   مرا دلدار و محبوب و دل آرام
شده مرغابیان در صحن خانه   همی صیحه زنان پیشش روانه
زبان حالشان شاید چنین بود   علی جان صبر کن مسجد نرو زود
سفارش کرد مرغان را به فرزند   رهاشان گر کنی بهتر که در بند
وداع امّ کلثوم و حسن کرد   دل افلاک را خون زین محن کرد
به مسجد پا نهاد آن شیر یزدان   امام و شیعیان را بهتر از جان
به مَأذَن بر شد و بانگ اذان داد   صدایش کوفه را پوشش ز جان داد
به زیر آمد ز مَأذن او بتعجیل   زبان مشغول ذکر و ورد و تهلیل
به مسجد خفتگان را کرد بیدار   میانشان ابن ملجم خفته چون مار
به رو افتاده و شمشیر مسموم   به زیر جامه اش پنهان و مکتوم
علی حجّت بر او اتمام فرمود   نصیحت کرد و بس افهام فرمود
علی بهر نماز عشق برخاست   عروجی عاشقانه بی کم و کاست
که شمشیر شقاوت ز ابن ملجم   فرود آمد به فرق جان عالم
علی فرمود بسم اللّه و باللّه   کنون فزت و ربّ الکعبه و اللّه
زمین لرزید و موج آمد به دریا   به مسجد خورد بر هم جمله درها
وزید از آسمان باد سیاهی   سیه گردید از مه تا به ماهی
گل روی علی غرقاب خون شد   ز خون محراب حیدر لاله گون شد
دوتا شد فرق شاهی کز شرف بود   ظهور کلّی یکتای معبود
ندا زد جبرئیل ای خلق عالم   که مولا شد قتیل ای خلق عالم
علی مرتضی شد کشته امروز   وصی مصطفی شد کشته امروز
فغان و ناله زینب چو برخاست   خروش قدسیان را بین چه غوغاست
جهان تاریک و تار از این مصیبت   فلک خونبار و زار از این مصیبت
شب قدر علی شاه ولایت   شب قتل علی شد وا مصیبت
به ناحقّ خون حقّ چون بر زمین ریخت   حقّ و ناحقّ به گیتی اندر آمیخت
شب قتل امیر انس و جان شد   خلیل از این مصیبت در فغان شد

در شهادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام

خانه عشق و فضیلت بیت آل مصطفی   جانشین بر حقّ احمد علی مرتضی
خانه امید امّت آنکه بد بعد از نبی   مرکز عشق و ولایت حضرت مولا علی
اهل این بیت است خاص آیه تطهیر حق(22)   در فضائل بی نظیر و بر همه برده سبق
پاکباز سفره خود بر یتیم و بر اسیر   هم فقیر بی نوا را از کرامت کرده سیر(23)
خانه زهرای اطهر بضعه پاک رسول   آنکه در فضل و مقاماتش شده حیران عقول
غاصب حقّ ولایت آتش اندر خانه زد   منبع کفر و خباثت آتش اندر خانه زد
آتش اندر خانه دخت پیمبر چون زدند   گوئیا آتش به عرش خالق بیچون زدند
آتشی کز خرمنش دنیا و مافیها بسوخت   ابر و باد و ماه و خورشید و فلک یکجا بسوخت
هان مگو بین در و دیوار بودی فاطمه   بلکه جان احمد مختار بُد بی واهمه
میخ داغ در چو بر آن سینه انور رسید(24)   ناله جانسوز بی بی رفت تا عرش مجید
چون بدست دیو ملعون بر رخش سیلی رسید   ماه رویش گشت نیلی زان خسوف آمد پدید
دختر خیر البشر آن مظهر ذات جمیل   شد بدست بدترین خلق مجروح و قتیل
کوثر حقّ را به ظاهر گر گرفتند از علی   لمعه شد خیر کثیرش تا قیامت منجلی(25)
کی کند خفّاش شب خاموش این نور جلی   زهره زهراء حقّ و طور سینای علی
نقطه عطف شهادت فاطمه باشد به عین   تا نماید راه را هموار از بهر حسین
محسنش گر سقط شد(26) نور حسینش ماندگار   نُه امام ازصُلب او شد حجّت پروردگار
پهلوی بشکسته را تا حضرت مولا بدید   ناله جانسوز او تا گنبد خضرا رسید(27)
از کفن چون شد برون دستان زهرا ای عجب   تا بگیرد او در آغوشش دو نور منتجب(28)
در بغل بگرفت زهرا چون حسن را با حسین   در ملائک گشت بر پا صد فغان و شور و شین(29)
کوه صبر و استقامت حیدر والا مقام   در کنار قبر پیغمبر به اندوه تمام
گفت امانت را گرفتی از من ای صاحب کرم   سوزم و سازم درین غم تا به تو ملحق شوم(30)
گر چه بر سر می زند زینب به گورستان عشق   عالم و آدم عزا دار گل بُستان عشق
چون خلیل از این مصیبت تا قیامت ناله کن   زَاشک خونین دشت غم را سر به سر آلاله کن

سرّ ثار اللّه (31)

عصر عاشورا چو آمد ربّ عشق   خود به میدان از برای ربّ عشق
ساقی خمخانه بزم ولا   پیر دیر عاشقان بی ریا
کرد بر پا نی نهانی بر ملا   خیمه عشق خدا در کربلا
با شهادت کرد معنی در وجود   هر چه هست و هر چه آید هر چه بود
سرّ ثاراللّه را خواهی شنید؟   خون او اندر رگ هستی دمید
داد این خون بر همه هستی حیات   گر نبود این خون به عالم بُد ممات
هر کجا یک قطره از آن بر چکید   لاله زاری از شهیدان بر دمید
شاهدان غرق دریای حضور   همچو موسی در تجلّیگاه طور
بر همه افلاکیان افکنده نور   ماه و خورشید هدایت بس صبور
معنی و مفهوم عشق ناب دوست   در حسین و کربلا و راه اوست
هر کسی جامی از آن ساقی گرفت   جان فانی داد و بس باقی گرفت
مظهر ربّ الوجود یعنی حسین علیه السلام    سرّ ثار اللّه می باشد به عین
عشق از اوّل سرّ ثاراللّه شد   مرحم زخم دل آگاه شد
سر بدار راه عشق این قتیل   از دل و جان تا قیامت صد خلیل

در رثای شهدای کربلا

روز عاشورا سفیر عشق چون بالا گرفت   گوی سبقت بر شهادت در محبّین پا گرفت
اذن میدان چون علی اکبر از بابا گرفت   اشبه مردم به پیغمبر به میدان جا گرفت
چون دو صد کافر بکشت آن شیر حقّ مأوا گرفت   جام شهد شاهدی از عشق بی پروا گرفت
فرق پاک اطهرش شمشیر اعدا جا گرفت   کأسِ اَوْفی را ز دست ساقی عقبا گرفت
مسلِمِ اِبن عقیل و هفت از آل عقیل   در ره عشق حسینی جان خود کرده سبیل
عون و جعفر قاسم و عبداللّه ابن حسن   جان نثار دوست کرده بعد رزم ممتحن
آه از آندم کو فتاد عبّاس هم از پشت زین   سرو خوش اندام حیدرزاده امّ البنین
یا اخا ادرک اخا او گفت از عشق حسین   بار دیگر خواست بیند روی نیکوی حسین
السّلام ای ساقی مستان بزم کربلا   کن سقایت بار دیگر دختر شیر خدا
مشک تو سوراخ گر شد تا ابد باشی سقا   دست اگر دادی براهش هم توئی دستِ خدا
السّلام ای اصغر لب تشنه ناخورده شیر   ایکه جای آب حلقومت شده آماج تیر
روی دست باب خود چون مرغ سر از تن جدا   ای گل ناچیده پر پر ز جور اشقیا
گر خلیل از این مصیبت سر به زانوی غم است   خون اگر گرید ازین غم تا قیامت هم کم است

ترجمه قصیده عربی در مدح حضرت سید الشهدا علیه السلام (32)

نور عشق مصطفی متّقی   دژ پناه خلقِ عاصّی و نَقی
سید و کهف خلائق در دو کون   وارث جدّش حسین بنِ عَلی
مامِ او بهتر بشر نور الهُدی   بابِ او هم بابِ هر علمِ خَفی
چشمه اش دریای اسرار رسول   سینه اش گنجینه سرِّ جَلی
نطق او روشنگر سرِّ خدای   رأسِ او تندیس توحید نَبی
دست او باز است اندر دو سرای   منجی هر شیعه از قهرِ خفی
نفس او روشنگر سرِّ نفوس   خانه حقّ با صفاتر از صفی
قلب او عرش خدای مصطفی است   باطنش افلاک و اسرار علی
کشتی عشقش نجاتِ جنّ و انس   با نماز و روزه با او کی رسی
ریسمان محکم حقّ عشق اوست   اوست حُبِّ حقّ بفهم این ای وَفی
طاعت ربّ و رسول است عشق او   طاعتی مقبول در نزد نبی
حبّ او موجب قرب است و قبول   در بساط قرب حقّ نزد ولی
حبّش اسم اعظم است آگاه باش   نیست چیزی مثل آن ای مبتدی
سودمند و با دوام و پایدار   عشق او بر مبتدی تا منتهی
صفحه اعمال از عشق حسین   نیست سنگین تر در آن چون بنگری
سرّ هستی بود و هستش حبّ اوست   ظاهر از ذات خداوند علی
نارهای خفته از حبّش خموش   مظهر انوار قلب هر تقی
نیست واقع در قلوب آئینه ای   غیر حبّ آل طه از قصی
ناجی امّت بود از انحراف   هادی و ساقی به شُربِ کوثری
ریسمان کبریای حقّ حسین   نگسلد همواره حتّی یک دمی
در مدینه محضر بهتر نبی   کرد خواهش سالکی از آن ولی
از نجابت عارف دانای راز   که از حسین و وصف او گو مطلبی
در جوابش عارف عاشق سرود   چند بیت امّا جهانی مکتبی
بی نهایت معنی اندر بیست بیت   خوش سرود و گفت اینت مرحمی
گفت آمد از برای اختصار   از یم وصفش نباشد جز نمی

در رثای حضرت حسین بن علی علیه السلام

السّلام ای سبط پیغمبر حسین بن علی   السّلام ای پور زهرا زینت دوش نبی
السّلام ای گوشوار عرش رحمن و رحیم   نور عشق تو محبّین را صراط المستقیم
السّلام ای لؤلؤ بحرین زهرا وُ علی (33)   حامل نور ولایت جانشین احمدی
ای حسین ای یاور هر مرد و زن در دو سرا   بی کس و یاور بدشت کربلا ماندی چرا
بانگ هل من ناصر از حلقوم درد آور زدی   بر مشارق تا قیامت آتش از خاور زدی
نینوای عشق را خوش بانوا چون ساختی   بزم عشّاق خدا را خوش به میدان ساختی
با شهادت راه وصل دوست را کردی عیان   تا که هفتاد و دو عاشق را کمر بستی میان
خوش ربودی گوی میدان بلا در کربلا   سر بدادی سر شدی بر جمله خیل اولیاء

در رثای حضرت حسین بن علی علیه السلام

نام حسین چو می برند حزن دلم فزون شود   از غم کربلای او دجله چو شطّ خون شود
یاد شهادت حسین بر دلم آتش افکند   آه درون سینه ام بر همه آتش افکند
یاد غریبی تو چون این دل بی نوا کند   گریه و ناله هر دمی از غم نینوا کند
یاد گلوی اصغرت غرق بخون اکبرت   قاسم و عون و جعفرت دست جدا برادرت
بی سر و بی کفن چرا پیکر پاک اطهرت   آه از آندمی که شد بر سر نیزه ها سرت
سر به کجاوه بشکند زینبِ دختر علی   چون که بدید ماه را بر سر نیزه منجلی
تا که برأس نیزه ها سوره هل اتی کنی   سرّ انالحق است این آنکه تو بر ملا کنی

مناجات گونه ای در محضر حضرت رقیه علیهاالسلام در حرم شریفش

دختر شاه تشنگان سلام بر سرای تو   بوی حسین می دهد مرقد باصفای تو
رقیه سه ساله ای قرین و حزن و ناله ای   شهیده خرابه ای تمامِ جان فدای تو
زخواب خود بگو مرا چه خواب دیدی و که را   که بابت آمد از سفر طبیب دردهای تو؟
چو جانگداز ناله ات برون شد از خرابه ات   به سر دویدنی به پا حسین با وفای تو
بگو ببینم ای گُلَم که بابت آمد از سفر؟   از آن زبان پُر شکر شنید قصّه های تو
چه راز دل بگفتی و ز رنجهای این سفر   ز غربت و اسیری و تمام غُصّه های تو
بضرب تازیانه ای تو از شتر فتاده ای   تمام کوه و دشت و برّ شنیده ناله های تو
ز خاطرات عشق گو که عمّه از برای تو   ز مهر و عشق بابِ تو کشید خار پای تو
عزیز دل بگو مرا که روی نیلیت چه شد   تن کبود و زخم دل بمیرم از برای تو
تو دخت نازدانه حسینی و چو لاله ای   چو غنچه نا شکفته ای فدای آن صفای تو
سَرِ حسینِ چون قمر گرفتیش تو در بغل   رسید موسم وصال و جنّت الّقای تو
زدی چو بوسه بر لبش لبان تشنه سیر شد   زبعد چوب خیزران رسید آن شفای تو
چو در بغل گرفتیش زهوش رفتی آن زمان   چو بلبلی زوصل گُل خموش شد صدای تو
چنانکه جان عاریت به صاحبش سپردی و   فلک به گریه آمد و خلیل در عزای تو
رقیه جان عنایتی زلطف کن کرامتی   خلیل را ضیافتی به نزد باب خویش کن
قضاء نما تو حاجتم تمام کن سعادتم   زکربلا زیارتی نصیب این پریش کن

مولودیه حضرت خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله

به مکه ختم رسل ز غیب شد آشکار   مظهر ذات حبیب ظهور پروردگار
طلوع خورشید عشق نور همه انبیاء   به طور عبداللّه و آمنه خوش تبار
این گل بوطالب است مطلب هر طالب است   بر همگان غالب است معجز او بی شمار
به روز مولود عشق جمله بتان سرنگون   به رو فتادند چون خدای شد آشکار (34)
آدمیان خرّمند جنّ و ملک دف زنند   غلغله در عالم است نیست کسی در خمار
به خمر عشقش خمیر جمله وجودات بین   به یمن مولود او در طرب آمد بهار
روح همه انبیا مست از این باده شد   موصل پیغمبران به ساحت قدس یار
آدم و نوح و خلیل فقیر درگاه او   جمله ملائک چنین صف زده در انتظار
نور وجودش قرین شرع مبینش برین   کتاب و قرآن او درس همه روزگار
هادی هر سالک اوست ماحی هر هالک اوست   آیت عظمی عشق بر همه قطب و مدار
ز حبّ آن مصطفی خاک شود کیمیا   هر مس ازین کیمیا طلای صدها عیار
چو خواست از ربّ عشق مغفرت از بهر خلق   نسیمی از رحمتش وعده فترضی نثار (35)
به روز محشر چو او دم ز شفاعت زند   از نمی از رحمتش نار نماند بکار
پیامبر رحمت اوست خُلق عظیم خداست   مبدأ غفران حقّ عفو خداوندگار
معرفت خاصّ حقّ سهل و میسّر شود   از می قرآن او هر که شود بی قرار
بلال او گر کند یک نظر از روی لطف   مشکل ما حل شود ز لطف آن تاجدار
سرد چو شد بر خلیل آتش نمرودیان   آتش نفس و هوی از دم او شد مهار

مبعث خاتم انبیاء محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله (36)

صادر اوّل ز ذات بی زوال   بود احمد نور پاک ذوالجلال
بِینِ ماء و طین چو آدم بوده است   او نبی اللّه مقدّم بوده است (37)
اشرف مخلوق ربّ العالمین   آن چهل ساله نگار نازنین
در میان اوّلین و آخرین   یافت او را حقتعالی اینچنین
قلب او را بهترین قلبها   عاشق و خاشعترین قلبها
دل مطیع و اوسع اندر ظرفیت   منشرح آن سینه با عافیت
روز مبعث طالع از ربّ الفلق   دیده اش را نور دیگر داد حقّ
پس ز ساق عرش تا بالای سر   رحمت حقّ متّصل شد سر به سر
باز شد درها به رویش ز آسمان   دید افواج ملائک آن زمان
بهر تشریفی از آن جانان جان   بر زمین آیند بس شادی کنان
جبرئیل از سوی حقّ پرواز کرد   بال و پر بر جمله هستی باز کرد
حرکتی بر بازوی احمد چنان   داد و گفتش یا محمّد هان بخوان
گفت من ناخوانده ام ای مؤتمن   من چه خوانم هان بگو از بهر من
گفت اقرء باسم ربّک ای عزیز   آنکه انسان را بدادستی تمیز (38)
آنکه انسان را ز خون بسته ساخت   پس به تعلیم قلم دادش شناخت
وحی حقّ را او به گوشش خواند و رفت   حالتی خوش از سروشش ماند و رفت
بار دیگر جبرئیل آمد فرود   با هزاران از ملائک با سرود
کرسی عزّ و کرامت بهر او   تاج مخصوص نبوّت بهر او
تا لوای حمد بر دستش بداد   در سجود از نور توحید اوفتاد
بر جلال خاتم پیغمبران   جمله ذرّات زمین و آسمان
سجده کردند و بگفتند این کلام   ای رسولُ اللَّه ز ما بادت سلام
نعمت عظمای بعثت را ببین   که خداوند سماوات و زمین
هیچ جا منّت ندارد غیر از این   جُز لَقَد مَنَّ الَّهشْ بر مؤمنین (39)
با صداقت گر شوی نعمت شناس   شکر این نعمت کنی صدها سپاس
چون هدف از بعثت آمدای عزیز   طبق آیات خدا این چار چیز (40)
اوّلش یتلو علیهم آیه ها است   کان دلیلی بر خدای آیه ها است
دوّمش امر یزکیهم ز دوست   بهر هر کس در سلوک راه اوست
سوّمین فعل خداوند و نبی   هست تعلیم کتاب منجلی
نور قرآن اوّلین ثقل از خداست   چونکه کاملتر، کتاب انبیاست
چارمش تعلیم نور و حکمت است   کان رهاننده تو را از ظلمت است
پس شنو رمزی دگر را از رسول   آنکه حیران گشته از خُلْقَش عقول
آنکه در وصفش خداوند کریم   گفت هستی تو عَلَی خُلْقٍ عظیم
گفت مبعوثم خدا کرده بر این   تا کنم اتمام خُلقِ بهترین (41)
گر کند آن حقّ ثانی یک نظر   می نماند در ضلالت یک بشر
یا محمّد رحمةً للعالمین   کن قبول از این خلیل کمترین

نام احمد چون رود صلّوا علیه

نام احمد را احد باشد اساس   در احد میمی ز ممکن در تماس
چون الف گیری ز احمد از حروف   می شود حمدِ خداوندِ رئوف
گَر دو میم آری بروی حمد نیز   پس محمّد صلی الله علیه و آله گردد او بهتر عزیز
آن محمّد ز آنکه محمودِ خداست   موردِ حمدِ تمام انبیاست
میم محمود اَر رَوَد گردد حَمود   بس که او حمدِ خدا را می نمود
پس محمّد،احمد و حمد و حمود   مظهر تامِ احد اندر وجود
معنی حمد و حمید و حامِد اوست   مشتقاتِ حمد کلاً نام اوست
نام احمد چون رود صلّو علیه   ذکر او هر جا شود صلّو علیه
بی نهایت از خدای هست و بود   بر جمال احمد و آلش درود
ای خلیل از روی اخلاص تمام   اَمرِ صلّوا را توجّه کن مدام (42)

خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام

که فرمودند: ندیدم چیزی را الاّ اینکه قبل از او و با او و بعد از او خدا را دیدم.

ای که خدا با همگان دیده ای   فاش تو بر گو که چه سان دیده ای
هر چه تو دیدی زظهورات نیز   قبل و مع و بعد تو آن دیده ای
یا علی ای مظهر کلّ اِله   خود تو بُدی آنکه چنان دیده ای
عکس فروغی است زروی نگار   آنکه تو در کلّ جهان دیده ای
فاش کن این سرّ نهان یا علی   وحدت حقّ را که عیان دیده ای
آینه شد بهر تو این کائنات   عکس رخ خویش در آن دیده ای
هیچ نگنجد به زمان و مکان   آنکه تو در فوق زمان دیده ای
مست چو گشتی زجمال حبیب   خالق این کون و مکان دیده ای
چشم دل ما تو چنان باز کن   تا که ببینیم هر آن دیده ای
از دل ما محو نما غیر هو   نقش نما آنچه زجان دیده ای
بت شکن اَر بود خلیل از تو دید   آنچه تو در محو بتان دیده ای