مقتل مقرم

سيد عبدالرزاق مقرم‏ (ره)
مترجم‏: عبدالرحيم عقيقى بخشايشى

- ۲۸ -


دكتر شهريار تبريزى در مورد اخلاص عمل گويد:

از على‏آموز اخلاص عمل   شير حق را دان منزه از دغل
در غزا بر پهلوانى دست يافت   زود شمشيرى در آورد و شتافت
او خدو انداخت بر روى على   افتخار هر نبى و هر ولى
او خدو انداخت بر روئى كه ماه   سجده آرد پيش او هر صبح گاه
در زمان انداخت شمشير آن على   كرد او اندر غزايش كاهلى
گشت حيران آن مبارز زين عمل   از نمودن عفو و رحم بى محل
گفت: بر من تيغ تيز افراشتى   از چه افكندى مرا بگذاشتى؟
گفت: من تيغ از پى حق مى‏زنم   بنده حقم نه مأمور تنم
چو خدو انداختى بر روى من   نفس جنبيد و تبه شد خوى من
و لم ار مهراً ساقه ذو سماحه   كمهر قطام من فصيح و أعجم
ثلثه الاف و عبدو قيئبه   و قتل على بالحسام المصمم
و لا مهر اغلى، من على و ان علا   و لافتك، الا دون فتك ابن ملجم

شهريار شاعر معاصر

استاد سيد محمد حسين شهريار تبريزى يكى از دلداگان خاندان عصمت و طهارت است اشعار او از يك لطافت خاص روحى و سوز معنوى برخوردار است كه كمتر نظيرى مى‏توان پيدا كرد هنوز على اى هماى رحمت او در رأس جدول سرودهاى مذهبى مى‏درخشد، در مورد عاشورا و وقايع جانسوز كربلا هم سروده، كه چند نمونه در اين كتاب آورده شده است.

در حق على (عليه السلام) گويد:

على اى هماى رحمت تو چه آيتى خدا را   كه به ما سوا فكندى همه سايه هما را
دل اگر خداشناسى همه در رخ على بين   به على شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا كه در دو عالم اثر از فنا نماند   چو على گرفته باش سر چشمه بقا را
برو اى گداى مسكين در خانه على زن   كه نگين پادشاهى دهد از گرم گدا را
به جز از على كه گويد به پسر كه قاتل من   چو اسير توست اكنون به اسير كن مدارا؟
به جز از على كه آرد پسر ابوالعجائب   كه علم كند به عالم شهداى كربلا را؟
نه خدا توانمش گفت، نه بشر توانمش   متحيرم چه نامم شه ملك لافتى را؟
به دو چشم خون فشانم، هله‏اى شميم   كه زكوى او غبارى به من آر توتيا را
چو به دوست عهد بندد ز ميان پاكبازان   چو على كى مى‏تواند، بسر برد وفا را؟
همه شب در اين اميدم كه نسيم   به پيام آشنائى بنوازد اين نوا را

صاحب بن عباد وزير (متوفى 385 ه . ق)

قالت تحب معاويه   قلت أسكتى يا زانيه
قالت أسأت جوابيه   فاعدت قولى ثانيه
يا زانيه يا زانيه   يا بنت ألفى زانيه
أأحب من شتم الوصى علانيه   فعلى يزيد لعنه، و على أبيه ثمانيه

راجع به فاطمه اطهر (عليه السلام)

دكتر ناطرزاده كرمانى:

نور زهرا رقم زهد چو بر عالم زد   زهد از پرتو دانش ز تجلى دم زد
ما اسيران هوى خاك ديار عدميم   او بقا يافت كه آتش به همه عالم زد
دختر پادشه هر دو جهان در همه عهد   كس نگفته است كه خود يك نفسى بى غم زد
تا بدانند كه آلوده به رنج است جهان   نقش اندوه فقيران، به دل خرم زد
مژده‏اش داد پدر زود به او باز رسد   زخمهاى دل او را مگر اين مردم زد
جان به قربان تو اى فاطمه كز ميلادت   برق اميد فراوان به دل آدم زد

حسينى سعدى زمان تبريزى گويد:

در جلالت كى زنى صديقه كبرى شود   دختر خيرالورى محبوبه يكتا شود
مريمش جاروب كش، در آستان عيسى غلام   خاكپاى توتيايش ديده سارا شود
مادر گيتى نزايد، همچو زهرا دخترى   گر هزاران بار ز آدم حامله حوا شود
زن مگو مرد آفرين روزگارش بازخوان   زن مگو كى زن بدين شأن و شرف دارا شود؟
با چنين شأن و جلالت كى روا باشد فلك   نيلگون از ضرب سيلى صورت زهرا شود؟
اى چرخ تا كى اينهمه جور و جفا كنى   دلهاى محترم همه پا بست غم كنى
يك دختر از رسول گرامى بجاى ماند   كى جاى داشت اينهمه جور و جفا كنى؟
من نمى‏گويم كه ثانى زد به زهرا تازيانه   من همى گويم لگد شد بر وفات وى بهانه
من نمى‏گويم جنبش سقط شد از جور ثانى   من همى گويم كه بيخود گشت آن در يگانه
من نمى‏گويم ز سيلى روى زهرا نيلگون شد   من همى گويم بباش برد در صورت نشانه

سروده حضرت زهرا (عليها السلام):

صبت على مصائب لو انها   صبت على الأيام صرن لياليا
دلم ز هجر تو يا فاطمه قرار ندارد   بلى قرار ندارد دلى كه يار ندارد

وصيت آن بانو (تركى)

اى كلام الله ناطق معنى قرآن عم او على   گل تلاوت ايله قرآن جان ويروم آسان عم اوغلى
رشته عشق حسينيه بسته دور بر زار و خسته   صوت قرآن خصوصاً چوخ سور بو دل شكسته
هر شب جمعه حسينى حاضر ايله قبريم اوسته   ايلون او غلوم تلاوت، آيه قرآن عم اوغلى

وصف سبط اكبر امام حسين (عليه السلام)

ثمر باغ رسالت گهر بحر وجود   والى ملك ولايت ولى مؤتمن است
اولين سبط، دوم حجت، سيم، سالار   چارمين عصمت حق، و يكى از پنج تن است
نام ناميش حسن، خلق گرامش حسن   پاى تا فرق حسن، بلكه حسن در حسن است
روى حسن، موى حسن، بوى حسن، خوى حسن   يك جهان جوهر حسنى كه در يك بدن است

وصيت ويژه:

مرحوم محدث قمى در فوائد رضويه در شرح حال حسن بن موسى نوبختى (پسر خواهر ابوسهل) آورده است كه در تاريخ وفات امام موسى بن جعفر (عليه السلام) گفته است يقال: فى روايه أخروى أنه بقيوده و انه اوصى بذالك. (فوائد رضويه شرح حال حسن بن موسى و نوبختى)

گفته شده است او را همراه زنجيرهاى بدنش دفن كرده‏اند و گفته‏اند كه خود شخص امام اينچنين وصيت نموده بودند شايد هدف آن امام مبارز آن بوده است كه با اين كيفيت خاص به محضر جدش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بار يابد و در مورد امت ستم پيشه‏اش شكايت سر دهد همراه با بينه و برهان كه چگونه در راه جلوگيرى از تبليغ اسلام، چه ستمهايى كه مرتكب نشدند؟

زيارت نامه معروف سيد بن طاووس:

اللهم صل على محمد و أهل بيته الطاهرين و صل على موسى بن جعفر وصى الأبرار و عيبه الانوار و وارث السكينه و الوقار، و الحكم و الاثار. الذى كان يحيى الليل بالسهر الى السحر بمواصله الاستغفار، حليف السجده الطويله، و الدموع الغزيره و المناجاه الكثيره و الضراعات المتصله و مقرا النهى و العدل و الخير و الفضل و الندى و البذل و تألف البلوى و الصبر و المضطهد بالظلم و المقبور بالجور و المعذب فى قعر السجون و ظلم المطامير، ذى الساق المرضوض، بحلق القيود و الجنازه المنادى عليها بذل الاستخفاف...

شهريار شاعر معاصر در حق امام حسين (عليه السلام) گويد:

محرم آمد و آفاق، مات و محزون شد   غبار محنت اين خاكدان به گردون شد
به جامه‏هاى سيه كودكان كو ديدم   دلم بياد اسيران كربلا خون شد
بياد تشنه لبان كنار نهر فرات   كنار چشم من از گريه رود كارون شد
به خاندان رسالت ببين چه ظلمى كرد   فلك كه زينب كبرى ز پرده بيرون شد
چو بر حسين (عليه السلام) به گريى به حشر خندانى   هر آندو ديده كه نگريست سخت مغبون شد
چه آتشى است كه مى‏جوشد اشكها، گويى   كه چشمها همه كارون و سينه كانون شد
چه نوحه داشت سر نعش نوجوان حسين   هزار حيف كه ليلا زغصه مجنون شد
به سوز و ساز رباب شكسته دل پرسم   كه شيرخواره، بخون غرقه از چه قانون شد؟
سر و برى كه رسول خداش مى‏بوسيد   به زير سم ستوران خداى من چون شد؟
چه عالمى است كه از بهر مهلت يكشب   شبيه شيرخدا نزد روبهى دون شد
گرفت مهلت و برگشت رو به خيمه شاه   به خاك بوسى آن خرگه همايون شد
امام گفت: خدا يار تو كه امشب نيز   توان به راز و نياز خداى بيچون شد
سپس برادر با جان برابر از بر شاه   برفتن سوى شط فرات مأذون شد
نخورد آب كه لب تشتنه با يدم جان داد   بدوش، مشك پر آب از شريعه بيرون شد
به بازوان قلم، مشك آب بر دندان   شهيد گشت و سماوات محو و مفتون شد
فداى همت و مهر و وفاى تو عباس   كه قد هر ألفى پيش قامت نون شد
حماسه‏اى است حسين از حماسه‏ها مافوق   هر آن حماسه كه در وى رسيد مادون شد
به عصر فردا آتش زندشان به خيام   چنانكه شعله آتش به چرخ وارون شد
به خيمه‏هاى امامت چنان زدند آتش   كه آهوان حرم، سر به دشت و هامون شد
رسيد نوبت زينب كه شيرزاد على است   جهان به حيرت از اين سربلند خاتون شد
بدوش پرچم آتش گرفته اسلام   به قصر ابن زياد و يزيد ملعون شد
چنان بكوفت به تبليغ دستگاه يزيد   كه خود يزيد چو مار فسرده افسون شد
حسين (عليه السلام) عائله با خود نبرده بى تدبير   كه غرق حكمت او فكرت فلاطون شد
يزيد جلوه كار حسين (عليه السلام) مى‏پوشيد   ز زينب است كه اين جلوه روز افزون شد
از اين مبارزه به شگفت خاندان على (عليه السلام)   چنانكه نسل پليد اميه موهون شد
سه سال بعد پس را آنهمه سپاه يزيد   نبود زنده چنان آسمان دگرگون شد
بنى اميه و آن دستگاه فرعونى   همان فسانه فرعون و گنج قارون شد
ولى حسين (عليه السلام) علمدار عشق و آزادى   لقب گرفت و شهنشاه ربع مسكون شد
تو شاه دين چه جهادى به راه دين كردى   كه مكه هم به تو ماه مدينه مديون شد
خوشا به حال شما اى فداييان حسين   كه دين به خون شماها رهين و مرهون شد
چون نيك مى‏نگرى زنده اين شهيدانند   وگرنه هر بشرى زاد و مرد و مدفون شد
يزيد نحله اسلام ريشه كن مى‏خواست   حسين بود كه دين زنده تا به اكنون شد
سفينه‏هاى نجاتند جمله معصومين   ولى سفينه اورشگ فلك مشحون شد
كنون مقاير اينان بود زيارتگاه   كدام زنده بدين افتخار مقرون شد
تو شهريار به مضمون بلنددار سخن   هر آن سخن كه جهانگير شد به مضمون شد (674)

مرحوم علامه سيد اسماعيل بلخى گويد:

تأسيس كربلا نه فقط بهر ماتم است   دانش سراى مكتب اولاد آدم است
از خيمه گاه سوخته تا ساحل فرات   تعليم گاه رهبر خلق دو عالم است
با سوزش عشق نسبت بدعت دهد رقيب   اسرار ما نهفته به شور محرم است
سقا به دجله رفتن و لب‏تر نكردنش   تأكيد بر تقدم نفس مقدم، است
اصغر به صحن معركه رفتن بدوش باب   درسى پى حصول حقوق مسلم است
هر قطره خون خنجر آن طفل شيرخوار   بر زخمهاى پيكر اسلام، مرهم است (675)

زبان حال حضرت زينب خطاب به سر برادرش‏

اى انيس بزم عشق و محرم كاشانه‏ام   جام لبريز بلا را با تو هم پيمانه‏ام
هر دو مى‏سوزيم از يك شعله در بزم وصال   فرق ما اين است تو شمعى و من پروانه‏ام
هر دو يك نوريم اى جان من آخر از چه رو   تو چراغ مطبخى من شمع در ويرانه‏ام
اينكه فرق تو بود مجروح و كتف من كبود   سرنوشت تو است گرديده است بار شانه‏ام
تو هما آسا گرفتى بر سر نى آشيان   من چو قنقذ ز آتش سوختم با لانه‏ام

امام حسين (عليه السلام) و خبر شهادت مسلم بن عقيل:

بسم الله الرحمن الرحيم أما بعد فانه أتانا خبر فظيع قتل مسلم بن عقيل و هانى بن عروه و عبدالله بن يقطر و قد خذلنا شيعتنا فمن أحب منكم الانصراف فلينصرف فى غير حرج ليس معه (منا) زمام.

پس مردم پراكنده شدند مگر آنهايى كه از مدينه آمده بودند و تعداد ديگرى.

مدعى خواست كه آيد به تماشاگه راز   دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد (676)