امام حسين (عليه السلام) شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت

علامه محمدتقى جعفرى

- ۱ -


پيشگفتار
آرزوى قلبى ام از زمان طلبگى ، نوشتن كتابى درباره شخصيت امام حسين (عليه السلام) بود.
(علامه جعفرى (قدس سره ))
اگر از يك فرد عامى ، از هر مذهب و نژادى كه باشد، تعداد حوادث بزرگ تاريخ را سؤ ال كنيم ، بى درنگ تعدادى از وقايع بزرگ تاريخ را كه شايد تعداد آن ها از مجموع انگشتان دو دست بيشتر نباشد، نام مى برد. اگر همين سؤ ال را از يك محقق تاريخ بپرسيم ، شايد در عرض چند لحظه ، فهرست چند صفحه اى از اين حوادث را به ما ارائه دهد. اگر به همين مورخ ، چند روز فرصت دهيم تا با كاوش بيشتر پاسخ ما را بدهد، سياهه او، شايد به چند مجلد برسد.
آرى ، تاريخ انسان ، مملو از حوادث كوچك و بزرگ است . نيز اگر در پى ريشه هاى اين حوادث برآييم ، به چند مورد مشترك برخورد مى كنيم . در ميان اين موارد، آن كه از همه برجسته تر است و ريشه در خود آدمى دارد، قدرت پرستى - با همه ابعاد و تجليات آن - است . افسوس ، كه هنوز و شايد هيچ گاه ، بشر نتواند با عبرت آموزى از تجربه تاريخى خويش ، به تعديل اين خصيصه ويران گر بپردازد. در تاريخ ، هر كجا كه عامدانه خونى بر زمين ريخته شده است ، رد پايى از اين خصلت نكوهيده و منفور وجود دارد. زمين ، از طغيان اين صفت چه نعش هايى را كه در خود جاى داده و آسمان ، آسمان از نعره آن ، چه فريادهايى را كه شنيده است . سينه تاريخ از اين گونه حوادث ، كه ريشه در ((اثبات خود و نفى غير خود)) دارد، آكنده است .
در ميان اين حوادث كوچك و بزرگ ، بعضى از آن ها از جاودانگى ابدى برخوردارند. اين حوادث ، ديوار نژاد، رنگ و ... را فرو ريخته ، و جهانى مى شوند. بدين ترتيب ، هر تلاشى براى محو خيزش و فراروى و فروريزى اين حوادث ، سرنوشت محتوم شكست را براى عاملان آن در پى دارد. علت اين فراگيرى همگانى ، رنگى از تقدس است كه در مركز اين حوادث وجود دارد. هر چه عيار قدسيت آن ها بالا رود، حادثه زنده تر و پوياتر مى شود. دليل وجود اين تقدس ، رويارويى حمايتگران حق و حمايتگران باطل - فارغ از نتيجه اين رويارويى - است . در اغلب حادثه ها - با همه بزرگى ممكن - طرفين شكل دهنده حادثه از مراتب گوناگونى از آن چه كه آن را باطل تعبير مى كنيم ، برخوردار بوده اند. اين حوادث ، اگر چه مورخ و محقق را مشتاقانه به كشف ريشه ها، علل و نتايج آن ترغيب مى كند، اما براى مردم معمولى ، يادآور هيچ برجستگى غليان كننده احساسات و عواطف نبوده است ؛ به همين دليل ، از ويژگى لازم براى پويايى و تحرك توده ها تهى است . بر عكس ، در حوادثى كه به شهادت تاريخ ، حمايتگران حق در مقابل حمايتگران باطل قرار گرفته اند، انرژى هاى گوناگونى نهفته است كه هر كجا ((آدم ))، با وصف انسانيت موجود باشد، هيجانى مقدس ‍ درون او را خواهد شوراند. و اين چنين است حادثه كربلا، و داستان خونين حسين فرزند على بن ابى طالب (عليه السلام)؛ كه بدون ترديد، نمونه استوار و هميشگى آن محسوب مى شود.
آرى واقعه نينوا، جوشان ترين منبع خيزش ها و قيام هاى تشيع بوده است . اين حادثه ، از چنان لايه هاى ژرف و ناپيدايى برخوردار است كه مى تواند براى هميشه ، مايه جذابيت هر مورخ ، محقق ، مبارز و كاوشگر قابليت هاى انسانى باشد. شايد به همين دليل است كه فيلسوف و حكيم فرزانه ، مرحوم علامه جعفرى - عظم الله ذكره - مى گويد: ((حاضر بودم تمام زندگى ام را بدهم ، تا مردى چون ويكتورهوگو درباره امام حسين (عليه السلام) مطلب بنويسد)).
به نظر مى رسد، تعداد كتبى كه تنها شيعيان درباره اين واقعه و شخصيت هاى حاضر در آن نوشته اند، بيش از همه كتبى باشد كه درباره هر يك از حوادث ديگر، نوشته شده است . با اين حال ، هر سال بر شمارگان اين قبيل آثار، افزوده مى شود. متاءسفانه ، اغلب اين آثار، فاقد ژرف نگرى هاى لازم براى درك ابعاد انسانى عميق اين واقعه بزرگ است . شايد يك دليل آن ، تعهدى است كه نويسندگان اين كتاب ها در خود احساس ‍ مى كنند تا به هر شكل ممكن ، فقط روايت خود را از اين حادثه بيان كنند. از اين روست كه اغلب اين آثار، تنها روايت گر ماجراى چند ماه منتهى به حادثه ، و به ويژه چند روز آخر، با ذكر حداكثر جزئيات ممكن است .
كتاب حاضر نيز ماحصل چنين تعهد والايى است ، با اين تفاوت كه نويسنده آن ، فيلسوف انسان بود، و از توانايى هاى كافى براى تعمق و غور در لايه هاى زيرين اين حادثه برخوردار بود. براى او، حادثه كربلا، با تمام عظمت و دردناكى اش ، تنها وجه پيداى قضيه بود، كه از وجه عظيم و ناپيداى خود خبر مى داد.
اما افسوس ، افسوس ! چنين مقدر شد كه علامه جعفرى به آسمان بپيوندد، و مثل برخى آثار ارزشمند ناتمامش ، كتاب امام حسين (عليه السلام) شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت نيز ناتمام بماند، اگرچه وجوه گوناگون شخصيت اين شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت ، هرگز تمامى ندارد.
با درگذشت اين ديده بان جان عظيم انسانى ، مؤ سسه تدوين و نشر آثار علامه جعفرى ، براى تكميل كتاب حاضر، مجموعه سخنرانى هاى آن عزيز از دست رفته را كه در دهه هاى محرم و با موضوع قيام خونين نينوا، در سال هاى متوالى ايراد شده بود، استخراج و پياده كرد، و با صرف مدتى طولانى ، تدوين و تنظيم آن انجام گرفت . از اين رو، كتاب حاضر دو بخش ‍ كلى دارد:
بخش نخست ، دست نوشته هاى استاد، و بخش دوم ، شامل سخنرانى هاى ايام محرم است كه به درخواست عده كثيرى از دوستداران و ارادتمندان و با همت خانم عذرا جعفرى ، با دقتى قابل ستايش ، استخراج و پياده شد. پس از آن با زحمات و تلاش هاى صادقانه و بى شائبه همكاران و دوستان ، مراحل مقدماتى اثر حاضر در مؤ سسه تدوين و نشر آثار علامه جعفرى آماده ، و هم چنين با بذل عنايات سروران و استادان گرامى ، آقايان : شادروان داريوش شاهين ، منوچهر صدوقى سها، عبدالله نصرى ، شهرام تقى زاده انصارى ، حسين صاعدى و محمدرضا جوادى ، بازبينى آن انجام ، و به شكل كتاب مهيا شد.
اين كتاب - به مانند تمام آثار علامه جعفرى - شامل نكات و ظرايف و دقايق بسيار ويژه اى است كه پژوهشگران به هنگام مطالعه ، بر آن ها واقف مى شوند.
ناگفته نماند كه محتواى اين اثر، طبق برآورد استاد فقيد، حدود چهارصد صفحه در نظر گرفته شده بود، اما فقط نود و نه صفحه دست نويس آن نگارش يافت . كه همين جرعه نيز بسى سيراب گر است و جان پرور.
اهل قلم آگاه اند كه بازآورى سخنرانى در قالب نوشتار، زحمت هاى ديگرى دارد و دقت نظر، صبر، متانت و فرهنگ خاصى مى طلبد، و بايد حساسيت سخنران در كار را نيز - با تمام سنگينى آن - در نظر گرفت ، و آداب سخنرانى را به آداب نثر درآورد. لذا، اين سخنرانى ها در فواصل زمانى معين ، چندين مرتبه جرح و تعديل و ويراستارى شد تا در آرايشى كه پيش ‍ روست مهيا شود.
به ويژه ، امانت سخن و رعايت نكات و اشارات ، و توجه به نگرش خاصى كه استاد در هر زمينه در سخن به كار مى برد، بار امانت دارى را ثقيل تر مى كرد كه اميدوارم در تكوين آن موفق بوده باشيم .
... و سر انجام مى دانيم كه اگر آن عزيز از دست رفته ، مجال اتمام اثر را مى يافت ، كيفيت اثر حاضر، به مراتب غنى تر از صورت موجود بود. بى شك ، آن غواص درياى معرفت ، از دل اين حادثه بزرگ ، مرواريد جان انسانى را مى يافت ، اما همين صورت موجود نيز، از شگفتى هاى عظيم كمتر گفته شده واقعه سترگ عاشورا، لبريز است . اين يك حقيقت بديهى و پر واضح است ، زيرا نويسنده و گوينده حكيم آن ، از جغرافياى جان انسان آگاه بود.
بمنه و فضله و كرمه
مؤ سسه تدوين و نشر آثار علامه جعفرى
على جعفرى - تابستان 1380
كتاب اول : مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
ان الحسين مصباح الهدى و سفينه النجاه
... حركت كشتى نجات آدميان ، احتياجى به دريا ندارد.
اين كشتى بر روى قطره اشكى مقدس كه براى حسين ريخته مى شود، مى گذرد. اشكى كه از اعماق دل بر مى آيد و جان را مى شوراند و آن گاه ، رهسپار پيشگاه اقدس خداوندى مى شود.
عهدى بزرگ و وفايى جاودانه
اى حسين ، اى فرزند شريف ترين انسان ، اى معشوق جان هاى شيفته حق حقيقت و اى اميد حيات پاكان اولاد آدم ، داستان خونين تو در دشت سوزان نينوا، قرن ها پيش از آن كه چشم به اين دنيا باز كنيم ، به وقوع پيوسته است . و چنين بود كه ما و گروهى از كاروانيان گذرگاه حيات پر معنا، به حكم جريان منظم زندگى در جويبار زمان ، از ديدار جمال زيباى ربانى تو و ياران بى نظيرت محروم گشتيم .
ياران باوفايى كه با شكوفايى درخشان ترين سعادت و فضيلت انسانى در دل ، چهره برافروختند و با بال و پرى كه از اعماق جانشان روييده بود، در چند لحظه از تنگناى عالم خاك ، به اوج عالم پاك به پرواز در آمدند. افسوس كه ما از تقديم جان مان در آن طبق اخلاص - كه در آن روز خونبار، جان هفتاد و دو تن انسان كامل را به پيشگاه الهى عرضه كرد - محروم مانديم .
با اين حال ، سپاس بيكران خدايى را كه از آن گروه هاى نابخرد نبوديم كه نشستند و عهدها بستند و تو را براى اقامه حكومت حق و عدالت ، به سرزمين خود، عراق دعوت نمودند و در آن هنگام كه گام بر سرزمين آنان نهادى ، آن نابخردان ضد انسانيت عهدها را شكسته و به انكار صدها نامه اى كه شخصيت خود را در گرو آن گذاشته بودند، برخاستند و آن گاه با شمشيرهاى بران خود، بر تو و ياران تو تاختند و در آن روز، پيش از آن كه خورشيد سپهر لاجوردين از ديدگاه زمين نشينان ناپديد گردد، خورشيد عالم افروز وجود تو را از ديدگان مردم دنيا پوشاندند. غافل از آن كه ، اگر جمال ابديت نماى تو از ديدگاه فضاى عالم طبيعت غروب كند، در دل پاكان فرزندان آدم ، طلوعى جاودانه خواهد داشت . {طلوعى بس ‍ درخشندتر}.
اينك ، ما دلباختگان وجود نازنينت ، عهدنامه اى با قلم عقل و وجدان نوشته و با خون دل خود امضا نموده ، به پيشگاه مقدست تقديم مى داريم كه : تا جان در بدن داريم ، دل به عشق تو سپاريم و در راه دفاع از آرمان الهى تو كه رسالت عظماى انسانيت است ، از هيچ تلاشى دريغ نورزيم . باشد كه على الصباح ابديت ، به شوق ديدار تو، اى چهره ات تجلى گاه حق و حقيقت ، سر از خاك بر آوريم و در شعاع جاذبيت روح بزرگ تو، گام به سرنوشت نهايى خود برداريم .
بخش اول : حكمت عاليه خداوندى
براى خداوند سبحان ، حكمتى است فوق مشاعر و عقول محدود انسان ها
اين حكمت عظماست كه نفس آدمى را از مسير مواد بى جان و در مراحل آخر، از چند قطره نطفه ، به حركت در مى آورد و آن را به متعالى ترين درجه جمال و كمال نايل مى سازد.
به مقتضاى همين حكمت بالغه ربانى است كه سازنده ترين جريان ها به دنبال پليدترين حادثه ها به وجود مى آيد. شيطان به علت كبر و غرور به اصل خود، كه آتش بوده است ، به حضرت آدم ابوالبشر (عليه السلام) سجده نمى كند و با دستور خداوند مخالفت مى كند. در نتيجه به پست ترين پليدى ها سقوط مى كند و از پيشگاه خداوند رانده مى شود. در عين حال ، اين موجود پليد به دليل قرار گرفتن در موقعيت فريب دادن فرزندان آدم (عليه السلام) موجب مى شود كه آنان به وسيله رياضتى كه در نتيجه مخالفت با اغواهاى او محتمل مى گردند، به درجاتى عالى از كمال توفيق يابند.
به مقتضاى همين حكمت عاليه الهى است كه خداوند احياى اسلام و انسانيت و ارزش هاى والاى آن را، نتيجه بى رحمانه ترين و وقيحانه ترين جنايت يزيد و يزيديان به حسين و حسينيان قرار مى دهد.
توضيح اين كه ، شيطان با كمال اختيار به آدم (عليه السلام) سجده نكرد. براى اثبات اين اختيار، سه دليل وجود دارد:
دليل يكم - خداوند سبحان شيطان را مكلف به سجده نموده بود، و ما مى دانيم كه تكليف بدون اختيار، قبيح و از طرف خداوند محال است .
دليل دوم - سرزنش شديد خداوند متعال به شيطان كه : ((چرا از سجده به آدم (عليه السلام) امتناع ورزيد!))
دليل سوم - كيفرى كه خداوند در دنيا و آخرت براى شيطان مقرر فرموده است .
بر اين اساس ، مردمى كه فريب اغواهاى شيطانى را مى خورند، آنان نيز با اختيار خود مرتكب معصيت و نافرمانى مى شوند. زيرا اولا: اگر فريبكارى هاى شيطان موجب اجبار آنان بود، خداوند آنان را مكلف به هيچ تكليفى نمى فرمود. ثانيا: همان گونه كه شيطان در روز قيامت به گنهكاران خواهد گفت :
فلا تلومونى و لوموا انفسكم ...(1)
((شما مرا ملامت نكنيد، خودتان را ملامت كنيد؛ (زيرا من شما را مجبور نمى كردم ، بلكه تنها شما را اغوا مى نمودم و فريب مى دادم و شما عقل داشتيد و وجدان و از راهنمايى پيامبران برخوردار بوديد.))
هم چنين ، اقدام به وقيح ترين جنايت تاريخ كه يزيد و يزيديان مرتكب شدند، مستند به اختيار آنان بود، و هيچ عامل جبرى موجب صدور اين جنايت شرم آور نگشته است ، زيرا تاكنون ديده نشده است كه مردم دنيا، ديوارى را كه از روى جبر بر سر يك يا چند نفر خراب شده و آنان را تلف كرده باشد، مورد لعن و دشنام و نفرين قرار بدهند؛ در صورتى كه هر انسان آگاه و شريف كه از جنايت يزيد اطلاع پيدا كرد، او را مورد بدترين سب و ناسزا و لعن قرار داده است . وانگهى ، كدامين عامل و انگيزه طبيعى يا روانى و حتى قراردادى ، موجب اقدام به چنين جنايت وحشت انگيزى گشته است !؟ و اگر خودخواهى و شهوت پرستى و سلطه جويى و ديگر عوامل هوى و هوس به عنوان عامل جبرى ، كارهاى يزيد را توجيه كند، آيا در تمامى اول تاريخ مى توان يك مجرم و گنهكار پيدا كرد؟!
بنابراين ، يزيدبن معاويه با كمال اختيار مرتكب زشت ترين معصيت شده است ، يعنى كشتن فجيع امام حسين (عليه السلام) با آن وضع دلخراش كه تاريخ هرگز نظير آن را سراغ ندارد. نتيجه بسيار با اهميتى كه از اين حادثه به جوامع اسلامى رسيده است : سياست استفاده با عظمت در احياى اسلام و ارزش هاى انسانى ، مستند به شهادت آن بزرگوار است ، كه تا آخرين روز دنيا، به عنوان سرمشق حركات انسانى تلقى خواهد گشت . اين حادثه جانسوز به تنهايى به جهت عظمت بى نهايت آن قربانى كه به نام حسين بن على (عليه السلام) به عالم بشريت براى دفاع از حيثيت و شرف و كرامت انسانى او تقديم كرده است ، توانايى نجات دادن تاريخ انسان ها را كه از ظلم و بيدادگرى و حق كشى در رنج مى باشند دارد، مشروط به اين كه مغز مردم به وسيله يزيديان روزگاران ، از حق جويى و واقع گرايى شست و شو نشود و تخدير نگردد.
امام حسين (عليه السلام)شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت
حمد و سپاس بيكران خداوندى راست كه با فيض اعظم و لطف و حكمت ربانى خود، انسانى معنى دار در جهانى معنى دار بيافريد و او را در مسير انا لله و انا اليه راجعون (2)، ((ما از آن خداييم و به سوى او باز مى گرديم .)) به تكاپو درآورد، و براى به ثمر رساندن شخصيت آدمى در اين حركت بزرگ ، او را از دو نوع راهنما برخوردار فرمود:
1- راهنمايان درونى كه فطرت و عقل و قلب ناميده مى شوند.
2- راهنمايان برونى كه پيشوايان الهى هستند.
درود و سلام بى پايان به ارواح پاك همه انبيا و مرسلين و ائمه طيبين و طاهرين و پيروان راستين آنان باد كه با همه نيروها و استعدادهاى خود، براى هدايت و ارشاد انسان ها قيام نمودند، و عده اى فراوان از آنان حتى از جان خود در اين جهاد بزرگ گذشتند، تا جان هاى آدميان را از آلودگى هاى ماده و ماديات نجات دهند و به هدف اعلاى ((حيات معقول )) رهنمون شوند.
در رديف اول اين جهادگران انسان ساز، حسين بن على (عليه السلام) را مى بينيم كه با نظر به مجموع قضايا و حوادثى كه پيرامون شهادت او صورت گرفته است ، در مرتفع ترين قله فداكارى در راه حق و حقيقت با قامتى راست و با جدى ترين قيافه ايستاده و با رساترين صدا، همه افراد بشر را مخاطب قرار داده و فرياد مى زند:
((اى انسان ها! براى زندگى معنايى والاتر وجود دارد كه قرار گرفتن در شعاع جاذبيت كمال است . و براى مرگ نيز حقيقتى عالى تر وجود دارد كه ورود در حوزه جاذبيت كمال مى باشد.))
زندگى به اين معنى ، همان ((حيات طيبه )) (حيات معقول ) است كه آزادى و عزت و شرف و علم و عدل و صدق و صفا و كمال جويى ، از مختصات آن است . و مرگ به آن معنى ، شكوفايى همان ((حيات طيبه )) است كه شخصيت آدمى به وسيله آن در حوزه جاذبيت كمال ، به ثمر جاودانى خود مى رسد. اين است زندگى حقيقى كه از ((انالله )) شروع و به ((انا اليه راجعون )) واصل مى گردد.
علت تاءليف اين كتاب
تولد و زندگى اين جانب در سرزمين هايى (3) بوده است كه در طول سال ها، به مناسبت هايى ، مخصوصا در روزهاى به {سوگ نشستن در عزاى } حسين (عليه السلام) در محرم الحرام ، زمزمه ها و ناله ها و فريادهاى حيات بخش حسينى از اعماق جان هاى مردم طنين مى انداخت و توجه جدى همگان را به عظمت اصول ارزش هاى انسانى - كه حسين (عليه السلام) مدافع قهرمان آن بود - تجديد مى نمود. در آغاز جوانى ام ، شنيدن سخنرانى هاى پر محتوايى كه به وسيله صاحب نظراتى آگاه و با اخلاص ‍ پيرامون تاريخ صدر اسلام ، مخصوصا حادثه بى نظير دشت نينوا ايراد مى شد، بر كنجكاوى و حساسيت من درباره اين واقعه محيرالعقول مى افزود. سپس ، آشنايى تدريجى با آن قسمت از ادبيات تركى آذرى ، فارسى و عربى كه فاجعه بى نظير كربلا را {كه دو گروه سخت متضاد را روياروى هم قرار داده بود} مجسم مى نمود، توجه و تفكرم را با اهتمام بيشتر، به خود جلب كرد.
مى توانم بگويم در طول دوران تحصيلاتم ، چه در ايران و چه در نجف اشرف ، همواره بخشى از اوقات خود را صرف مطالعه و بررسى تدريجى پيرامون اين واقعه شگفت انگيز تاريخ بشرى و علل و نتايج آن مى نمودم . همزمان با اين تفكرات و تاءثيرات درونى ، انسان هايى بى شمار، از كوچك و بزرگ و از مردم عامى گرفته تا متفكران و شخصيت هاى بزرگ را مى ديدم كه با يادآورى حادثه خونين كربلا، مقدس ترين اشك ها را كه از اعماق جانشان سر مى كشيد، بر رخسار خود سرازير مى نمودند؛ اشك هايى كه حتى در فراق بسيار دردناك عزيزترين محبوبشان نثار نمى كردند. اين قطرات مقدس ‍ كه همواره از دل هاى پاك سر مى كشد و در چشمان حق بين آنان موج مى زند، به تنهايى مى تواند اصول ارزش ها و عظمت هاى انسان و انسانيت را براى ابد آبيارى كند. منبع جوشان جريان اين اشك هاى پاك و مقدس {كه از طراوت حيات گريه كنندگان حكايت مى كند} همان خون پاك و حيات بخش حسين (عليه السلام) و حسينيان است كه در دشت سوزان نينوا بر زمين ريخته شده است . طبيعى است كه تا آن منبع الهى در درون انسان هاى پاك به فوران خود ادامه مى دهد، چشمه سار اشك هاى حسينى نيز به جريان خود ادامه خواهد داد.
اين حالات و امواج روحى مستمر كه در طول ساليان متمادى ، احساس ‍ عميقى را در درون من به خود اختصاص مى داد، اين آروزى بزرگ را براى من به وجود آورد كه اگر روزى عنايات خداوندى ياريم كند، تا آن جا كه بتوانم - اگرچه با بضاعتى اندك - تفسير و تحليلى درباره حادثه بى نظير كربلا انجام بدهم و تا آن جا كه مقدور است ، علل و نتايج و ارزيابى اين واقعه عظيم را، كه كره زمين تاكنون مشابه آن را نديده است ، به دست آورم و به حمايتگران كرامت و حيثيت انسانى و قربانيان ارزش هاى والاى آن تقديم نمايم .
طبيعى است كه اگر متفكران و صاحب نظران علوم و معارف انسانى ، از اين ديدگاه كه ما در اين تفسير و تحليل پيش روى خود قرار داده ايم ، به اين داستان كه جاودانگى رسالت انسانى را به خوبى ارائه داده است ، بنگرد، قطعى است كه در تعريف حقيقى اين ((نوع )) كه ((بشر)) ناميده مى شود، تجديدنظر به عمل مى آورند و بدون شك آن ها اين حقيقت را مطرح خواهند نمود كه همان گونه كه بدون درك و شناخت استعدادهاى طبيعى و روانى و مغزى انسان ، شناخت او امكان ناپذير است ، هم چنان ، بدون آشنايى با استعدادهاى بسيار متنوع و گسترده معنوى او، حقايق ارزشى او به دست نخواهد آمد. باشد كه ديدگاه خود را درباره شناخت انسان ، از رفتارشناسى كه نمود معلولى محدود از اين موجود است ، تغيير دهند و به شناخت واقعى انسان كه مجموعه اى از استعدادها و نهادهاى متنوع است ، توفيق يابند. زيرا آن متفكر در علوم انسانى و يا فيلسوفى كه نمى داند انسانى را بايد بشناسد و بشناساند كه در حد كمال اعلا شخصيتى به نام حسين (عليه السلام) دارد و در قعر پستى ها فردى به نام يزيد مى شود، نبايد درباره ماهيت يا مختصات بشرى اظهار نظر نمايد.
اين آرزوى بزرگ با گذشت زمان نه تنها در درون من ضعيف نمى شد، بلكه با افزايش فعاليت هاى فكرى در علوم انسانى و مشاهده مسائل و مشكلات لاينحل آن ها {كه هيچ راهى براى تفسير و حل و فصل آن ها، جز به رسميت شناختن حقايق ارزشى انسانى وجود ندارد} شديدتر و جدى تر مى گشت . از طرف ديگر، ساليان عمر بدون لحظه اى توقف و با سرعتى حيرت انگيز، از آينده مى رسيد و به گذشته مى خزيد و اين جانب هم چنان سرگرم كارهايى بودم كه احساس تكليف ، ضرورت انجام آن ها را بر من ايجاب مى نمود، تا اين كه در اين اواخر (اوايل قرن 15 هجرى قمرى و اواخر قرن 20 ميلادى ) كه نغمه هاى روح بخش حيات از طنين افتاده و به جاى آن ها، بانگ شوم پوچى و بى هدفى زندگى از ناى اكثريت قريب به اتفاق مردم سر مى كشد و بيمارى ((از خود بيگانگى )) را اعلان مى نمايد، احساس كردم هيچ وظيفه اى مؤ كدتر و هيچ تكليفى ضرورى تر از اين نيست كه اگر چه با بضاعتى ناچيز، به يارى بيدارگران بشريت مست و از خود بيگانه در اين برهه از تاريخ بشتابيم . باشد كه در اعلان عظمت الهى حيات ، و هدف اعلاى آن و وقاحت مرگ پست كه همان مرگ ارزش هاى انسانيت است ، خدمتى انجام بدهيم .
شروع تاءليف اين كتاب ، همزمان با آغاز محرم الحرام سال 1415 هجرى قمرى ، مطابق با بيست و يكم خردادماه سال 1373 هجرى شمسى بود. نام آن را ((امام حسين (عليه السلام) شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت )) نهادم .
انتخاب اين نام براى اين كتاب ، به مناسبت پرمحتوا بودن اصطلاح ((فرهنگ ))، مخصوصا با قيد ((پيشرو انسانيت )) است ، زيرا فرهنگ با قيد مزبور (پيشرو انسانيت ) عبارت است از:
((شيوه حيات معقول در جاذبه كمال اعلا، بر مبناى آن اصول و ارزش هاى تكاملى ، كه همه پيامبران الهى و اولياى عظام و حكما و وارستگان نوع بشر، در تفسير و تبليغ و تحكيم آن ها با جدى ترين تكاپو مجاهدت ورزيده ، حتى گروهى از آنان در اين راه جان خود را باخته اند، كه بدون ترديد فرزند نازنين على بن ابى طالب (عليه السلام)، آن قهرمان تفسير كننده حيات تواءم با عزت و شرافت ، يعنى حسين بن على (عليه السلام )، در صف اول آن جهادگران بزرگ بشريت قرار گرفته است . خون درخشان اين تفسير كننده حيات و اين اثبات كننده هدف اعلا براى وجود آدميان در اين دنيا، دومين علامت انسانيت و رسالت انسانيت است .))
كه به قول ابوالعلاء معرى ، در آغاز و پايان هر شب و روز نمايان مى گردد.
و على الدهر من دماء الشهيدين على و نجله شاهدان فهما فى اءواخر الليل فجران و فى اولياته شفقان ثبتا فى قميصه ليجى ء الحشر مستعد يا الى الرحمان
((و بر پيشانى روزگار، از خون هاى دو شهيد (على (عليه السلام) و فرزندش ‍ حسين (عليه السلام) دو شاهد است :
(شاهد اول ) - در پايان شب است كه آغاز بامداد است (از خون سر مبارك اميرالمؤمنين على (عليه السلام)).