هدايتگران راه نور
زندگانى امام حسين ‏عليه السلام

آية الله سيد محمد تقى مدرسى
مترجم : محمد صادق شريعت

- ۳ -


ويژگيهاى بزرگ اخلاقى‏

بخشنده و بزرگوار:

1 - روزى يك اعرابى نزد امام حسين آمد و عرض كرد: اى فرزندرسول خداصلى الله عليه وآله من پرداخت ديه‏اى كامل را ضمانت كرده‏ام امّا از اداى آن‏ناتوانم. با خود گفتم كه از بزرگوارترين مردم، آن را تقاضا مى‏كنم و ازخاندان رسول اللَّه كسى را بزرگوارتر و بخشنده‏تر نيافتم.

پس امام حسين به وى فرمود: "اى برادر عرب از تو سه پرسش مى‏كنم‏اگر يكى از آنها را پاسخ گفتى ثلث آن ديه را به تو مى‏دهم و اگر دو پرسش‏را جواب دادى دو ثلث آن را به تو مى‏پردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ‏گفتى تمام مالى را كه مى‏خواهى به تو مى‏دهم".

اعرابى عرض كرد: آيا كسى مانند تو كه اهل علم و شرف است از چون‏منى مى‏خواهد بپرسد؟

حضرت فرمود: "آرى. از جدّم رسول خداصلى الله عليه وآله شنيدم كه مى‏فرمود.معروف به اندازه معرفت است".

اعرابى عرض كرد: آنچه مى‏خواهى بپرس اگر پاسخ دادم )كه هيچ(وگرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوة الا باللَّه.

امام عليه السلام پرسيد: "برترين اعمال چيست؟"

اعرابى گفت: ايمان به خدا.

حضرت سؤال كرد: "راه رهايى از نيستى و نابودى چيست؟"

اعراى گفت: اعتماد به خداوند.

امام حسين پرسيد: "زينت دهنده انسان چيست؟"

اعرابى گفت: علم همراه با حلم.

امام پرسيد: "اگر اين نشد؟"

اعرابى گفت: مال همراه با مروّت.

حضرت پرسيد: "اگر اين نشد؟"

اعرابى گفت: "فقر همراه با صبر".

حضرت پرسيد: "اگر اين نشد؟"

اعرابى گفت: در اين صورت صاعقه‏اى از آسمان بر او فرودآيدوبسوزاندش كه او سزاوار آن است.

آنگاه امام حسين‏عليه السلام خنديد و كيسه‏اى كه در آن هزار دينار بود، به اوداد وانگشترى خود را كه نگين آن به دويست درهم مى‏ارزيد، بدوبخشيد وفرمود: "اى اعرابى اين طلا را به طلبكارانت بده و انگشترى رابه مصرف خود برسان."

اعرابى تمام آنها را گرفت و گفت: "خدا داناتر است كه رسالتش را دركجا نهد."(7)

2 - انس بن مالك گويد: پيش امام حسين‏عليه السلام بودم كه كنيز آن‏حضرت‏داخل شد و در حالى كه دسته‏اى گل براى آن‏حضرت آورده بود، به وى‏سلام داد. امام به او فرمود: "تو را در راه خدا آزاد كردم".

عرض كردم: او به شما با دسته‏اى گل سلام كرد. اين امر براى آن كنيزچندان مهم نبود كه آزادش كردى؟!

فرمود: "خداوند ما را چنين ادب آموخته است. او فرمود: "چون به‏شما تحيّت فرستادند شما نيز تحيّتى بهتر از آن يا همانند آن بفرستيد".بهتر از تحيّت اين زن، آزاد كردنش بود".(8)

3 - يك اعرابى نزد امام حسين‏عليه السلام آمد و با خواندن قطعه‏اى شعر،حاجت خود را مطرح كرد. قطعه‏اى كه وى خواند چنين بود:

- نوميد نشد آن كس كه اكنون به تو اميد بسته و آن كس كه حلقه درخانه تو را به صدا در آورده است.

- تو بخشنده و مورد اعتمادى و پدرت كشنده تبهكاران و فاسقان بود.

- اگر جدّ شما نمى‏بود، دوزخ بر ما فرود مى‏آمد.

وقتى وى اشعار خود را مى‏خواند، امام در حال خواندن نماز بودوچون از نمازش فارغ شد رداى خود را كنار زد و چهار هزار دينار طلابرداشت و به آن اعرابى داد و با سرودن اشعارى )به همان وزن وقافيه(فرمود:

- اين دينارها را بگير و بدان كه من از تو پوزش مى‏خواهم و نيز بدان‏كه من برتو دلسوز و مهربانم.

- اگر در سير صبحگاهى ما ابرى مى‏بود همانا بزرگ و پر باران مى‏شدوبر تو مى‏باريد.

- امّا روزگار دچار تغيير و دگوگونى مى‏شود و دست من خالى و تنگ‏است.

اعرابى از روى شوق گريست و از ژرفاى جانش آه گرمى كشيد و گفت:

چگونه اين دستان بخشنده، تهى و نابود مى‏شوند؟!!(9)

ياور ضعيفان‏

اين صفت در حقيقت به مثابه شاخه‏اى از صفات پسنديده بخشش‏وكرم آن‏حضرت است. زيرا هر گاه نفس به بلنداى صفات پاك و والابرسد نسبت به ديگران مهر مى‏ورزد همچنان كه ابر بر زمين و خورشيد برديگر ستارگان مهربانى و محبّت مى‏بخشد.

1 - پس از ماجراى عاشورا، بر شانه آن‏حضرت زخمى عميق مشاهده‏كردند. به نظر مى‏رسيد كه اين زخم در اثر ضربت چند شمشير بر شانه‏آن‏حضرت پيدا شده است. كسانى كه اين زخم را ديدند دريافتند كه اين،زخمى عادى نيست. از امام سجادعليه السلام در اين باره پرسش كردند. آن‏حضرت‏پاسخ داد: "اين زخم در اثر حمل تو بره‏اى بود كه حسين‏عليه السلام آن را بردوش مى‏گرفت وبه منزل بيوه زنان و يتيمان و بيچارگان مى‏برد".(10)

2 - در همين زمينه نوشته‏اند كه معاويه مالى را ميان سران و بزرگان‏تقسيم كرد. چون بار برها مالهاى تقسيم شده را به صاحبانشان رساندن،حاضران در بارگاه معاويه و در حضور وى در باره كسانى كه اين اموال‏ميان آنان پخش شده بود، سخن گفتند تا آنكه به گفتگو در باره امام‏حسين‏عليه السلام پرداختند. پس معاويه گفت:
حسين اين مال را نخست در ميان‏يتيمان كسانى كه در ركاب پدرش در صفين كشته شدند، پخش مى‏كندواگر چيزى از آن باقى ماند، بدان شتر مى‏كشد و شير مى‏نوشاند.(11)

معاويه از سَرسخت‏ترين دشمنان امام حسين‏عليه السلام بود. امّا با اين وصف‏در چنين مواردى هيچ چاره‏اى نداشت مگر آنكه به بزرگى و بخشندگى‏آن‏حضرت اعتراف كند!

حضرت تا آنجا در بزرگوارى و بخشندگى پيش رفته بود كه حتى دشمن‏دروغگويش كه از كشتن هيچ بى گناهى باك نداشت و با كوچكترين‏اتهامى آنها را از ميان مى‏برد و حتى كسانى همچون على‏عليه السلام سرور پاكان‏وامام حسن را از سر راه خود برداشت. بر بالاى منبر مى‏رفت و از فضايل‏امام حسين سخن مى‏گفت و آن‏حضرت را مى‏ستود!!

3 - آن‏حضرت براى ترغيب مردم به جود و سخاوت اين اشعار رامى‏خواند:

- چون دنيا به تو بخشيد تو نيز همه آن را پيش از آنكه از بين برود، برمردم ببخش.

- پس بخشش، نابود كننده آن نعمتهاى رسيده نيست و بخل نمى‏تواندآن نعمتهاى از دست رفته را نگاه دارد.

در حقيقت او پيش از آنكه گوينده خصال نيك باشد، عامل بدانهابود. داستان زير از همين ويژگى امام حسين‏عليه السلام حكايت مى‏كند.

4 - امام حسين به ديدار اسامة بن زيد كه در بستر بيمارى افتاده بود،رفت و شنيد كه او مى‏گويد: واى از اين اندوه.

آن‏حضرت از اسامه پرسيد: اى برادر كدام اندوه؟ اسامه گفت: قرضى‏كه دارم. شصت هزار درهم.

پس امام فرمود: پرداخت آن بر من. اسامه گفت: مى‏ترسم پيش ازاداى قرض خود از دنيا بروم. امام فرمود:

"نمى‏ميرى مگر آنكه من اين قرض را ادا كرده باشم؛ و آن‏حضرت‏چنان كه خود گفته بود پيش از وفات اسامه، قرض او را پرداخت.(12)

شجاعت و دلاورى‏

ما شيعيان بر اين باوريم كه ائمه معصوم‏عليهم السلام به قلّه همه كمالات‏انسانى رسيده و در رسيدن به هر كمالى از همگان گوى سبقت ربوده بودند.امّا شرايط خاصّ‏اجتماعى كه هر يك از ائمه‏عليهم السلام در آن به سر مى‏برده‏اند،موجب مى‏شده تا صفتى مخصوص به همان اوضاع و شرايط در آن نمودبيشترى پيدا كند.
بنابر اين مى‏توان گفت كه هر كدام از آنان صفتى متفاوت‏از ديگرى داشته‏اند. صفت برجسته امام حسين‏عليه السلام، كه وى را از ديگرائمه متمايز ساخته، همانا شجاعت و دلاورى آن‏حضرت است.

هر گاه انسان واقعه كربلا را با آن صحنه‏هاى شگفت انگيز به خاطرمى‏آورد صحنه‏هايى كه در آنها خون با اشك وبردبارى با مروّت وهمدلى‏با فداكارى آميخته بود، چهره قهرمان يكى از دلير مردان اين ميدان يعنى‏حسين بن على‏عليه السلام در شكوهمندترين و درخشانترين شكل خود نمايان‏مى‏شود به گونه‏اى كه اگر از تواناييهاى جنگى آن‏حضرت كه آن را دست به‏دست و سينه به سينه از پدران خويش به ارث برده بود آگاهى نداشتيم و ياآنكه در اين باره مدارك واسناد قطعى تاريخى در دست نداشتيم و اگر براين باور و اعتقاد نبوديم كه رهبران معنوى مى‏بايست آيت خلقت‏ومعجزه خداوند باشند، چه بسا در بسيارى از حقايق ثابتى كه عقل‏وانديشه و ضمير ما در برابر آنها سر تعظيم فرود آورده، گرفتار گمان‏وترديد مى‏شديم.

امام حسين‏عليه السلام در واقعه عاشورا در هر مناسبتى به ميدان نبرد گام‏مى‏نهاد ودر ميان تاخت و تاز اسبان براى يافتن جسد صحابى يا هاشمى‏كه شهيد شده بود به جستجوى مى‏پرداخت. و چه بسا تا رسيدن بر سرجسد ياران خود درگيريهاى بس خونين ميان او و دشمنانش در مى‏گرفت.

هر يك از اين درگيريها و نبردها، خود يورشى بى همتا و دشوارمحسوب مى‏شد. مصيبت، خود از نيروى انسان و اراده او مى‏كاهد.گرسنگى وتشنگى اورا فرسوده و ضعيف مى‏كند و توان او را كاهش مى‏دهدو گرماى شديد خود عامل ديگرى است كه تلاش بيشترى از وى مى‏طلبد.

تمام اين موارد، در روز عاشورا براى امام حسين به وجود آمده بود. امّابا اين حال او نيم زرهى در بركرده بود و با يورشهاى شجاعانه خويش بردشمن درنده خوى مى‏تاخت.همچون صاعقه‏اى بود كه چون فرود مى‏آمد،دلاوران سپاه دشمن را مانند برگ درخت، در اطراف خود به خاك‏وخون مى‏نشاند.

يكى از كسانى كه در صحنه عاشورا حضور داشت، مى‏گفت:

"هيچ كس را دليرتر از حسين نديدم. چون يورش مى‏آورد، دشمنان‏مانند حيوان ضعيفى كه از پيش روى شير مى‏گريزد، از مقابل اومى‏گريختند. بعلاوه اينكه فصيح‏تر از ايشان كسى وجود نداشت".

چون به گذشته باز مى‏گرديم و تاريخ را ورق مى‏زنيم صحنه‏هاى كم‏نظيرى از قهرمانيهاى آن‏حضرت را در فتوحات اسلامى و پس از آن درجنگهاى امام على‏عليه السلام مشاهده مى‏كنيم. امّا اين دولاريها با تمام قوّت‏واصالت خود نمى‏تواند همپاى شجاعت آن‏حضرت در روز عاشورا كه‏بى‏گمان، مظهرى شكوهمند در تاريخ انسانى به شمار مى‏آيد، قلمداد شود.

عقاد در اين باره مى‏نويسد: "در ميان نوع انسان هيچ كس دلدارتر ازحسين‏عليه السلام در روز عاشورا يافت نمى‏شود."(13)

زاهدى عابد

او هر سال به زيارت خانه خدا مى‏رفت مگر هنگامى كه شرايط تيره‏آن روزگار كار را بر وى سخت كرده بود. پياده به حجّ مى‏رفت و در كنارخود دهها شتر بدون سوار را همراه مى‏آورد. هر تُهيدست مستمندى را كه‏مى‏ديد آنقدر به او مى‏بخشيد كه توشه‏اش خالى مى‏شد و آنگاه از ديگرشترانى كه همراهش بود، توشه و آذوقه خويش را تأمين مى‏كرد.

هر شب هزار ركعت نماز مى‏گذارد. از فرزند بزرگوارش، امام‏زين‏العابدين‏عليه السلام پرسيدند چرا پدرت كم فرزند بود؟ پاسخ داد:

"او هر شب هزار ركعت نماز مى‏گذارد پس چگونه مى‏توانست‏فرزندان بيشترى داشته باشد".

بردبار حكيم:

1 - شكيبايى آن است كه انسان در سخت ترين شرايط بر اعصاب خودمسلّط باشد. بى‏گمان امام در روز عاشورا در دشوارترين وسخت‏ترين‏حالتى بوده كه انسان در برابر ظلم و ستم پايدارى كرده است. امّا با اين‏همه آن‏حضرت شكيبايى ورزيد، آن گونه كه حتّى فرشتگان آسمانى ازمقاومت دليرانه و قدرت اراده و عزم پولادين وى به شگفت آمدند.

2 - يكى از خادمان آن‏حضرت مرتكب عملى شد كه بر وى مجازات‏لازم بود. امام دستور داد او را حد بزنند. خادم گفت: مولاى من)وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ ()وآنهايى كه خشم وغضب خودفرو نشانند( امام‏فرمود: رهايش كنيد. خادم گفت: )وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ( )و از بدى مردم‏در گذرند( امام فرمود: از تو گذشتم. خادم گفت:
)وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ()و خداوند نيكو كاران را دوست مى‏دارد( امام فرمود: "تو در راه خداآزادى و دو برابر مبلغى كه پيش از اين به تو مى‏دادم، به تو خواهم داد".(14)

سخنور بديهه سرا

در كتابهاى تاريخى گنجينه‏اى از سخنان فصيح و گهربار حسين بن‏على‏عليه السلام گرد آورى شده است. امّا در اينجا تنها به ذكر اندكى از آن همه‏بسنده مى‏كنم: 1 - عثمان، اقدام به تبعيد "ابوذر" صحابى بزرگوار پيامبرصلى الله عليه وآله كرد.امام على و فرزندانش براى بدرقه ابوذر حاضر شدند. امام حسين با توجّه‏بدين مناسبت، خطاب به ابوذر فرمود.

"اى عمو! خداوند هر گاه كه بخواهد به دگرگون ساختن اوضاعى كه‏مى‏بينى تواناست. اين قوم دنياى خود را از تو دريغ داشتند و تو دين خود رااز آنان دريغ داشتى.
حال آن كه توبه آنچه آنان تو را از آن باز داشته‏اند،بى نيازى و آنان بدانچه كه تو از ايشان دريغ داشته‏اى، بسيار نيازمندند.پس از خداى صبر وپيروزى خواه وبراى دورى از حرص و بى‏صبرى از اويارى بجوى كه شكيبايى جزئى از دين و كرم است، و حرص روزى‏نمى‏آورد و بى‏صبرى اجل را به تأخير نمى‏اندازد".(15)

2 - اعرابى نزد امام حسين‏عليه السلام آمد و گفت: من از "هرقل" و"جعلل"و "اينم" و "مهمهم" خدمت تو آمده‏ام.

امام حسين خنديد و فرمود:

"اى اعرابى! به گونه‏اى سخن گفتى كه جز دانايان آن را در نيابند"

اعرابى گفت: من بيش از اين نيز توانم گفت. آيا تو نيز مى‏توانى چنان‏كه من مى‏گويم پاسخم دهى؟ امام به او اجازه سخن داد. پس اعرابى به‏خواندن اين اشعار آغاز كرد:

هفا قلبى الى اللهو

وقد ودع شرخيه‏

و در ادامه نُه بيت بر همين وزن خواند. پس از آنكه اعرابى اشعار خودرا خواند امام حسين‏عليه السلام اشعارى بر همان وزن وقافيه در پاسخ او سرود:

فما رسم شيطانى قد

تحت آيات رسميّه‏

سفور درجت ذيلين‏

في بوغاء فاعيّه‏

هتوف حرجف تترى‏

على تلبيد توبيه‏

آنگاه امام حسين به تفسير كلمات دشوار اعرابى پرداخت و فرمود:

"مقصود وى از هرقل، پادشاه روم و از جعلل، نخلهاى كوتاه و ازاينم، پشه درخت و از مهمهم، چاه پر آب است".

اين اوصاف سرزمينى بود كه آن اعرابى از آنجا آمده بود.

سپس اعرابى گفت: تا امروز كسى را از اين جوان خوش‏سخن و گشاده‏زبان و خوش فكرتر نديده بودم".(16)

از ديگر سخنان ارزشمند آن‏حضرت است كه فرمود:

"بدترين خويهاى پادشاهان، ترس از دشمنان و درشتى با ضعيفان‏وبُخل در هنگام بخشش است".(17)

و نيز از اندرزهاى لطيف آن‏حضرت است كه فرمود:

"كارى كه توان آن را ندارى عهده دار مشو، و به استقبال آنچه كه بدان‏نمى‏رسى، مرو و بدانچه بر آن قدرت ندارى عادت مكن و بيش ازدرآمد، خرج مكن و جز به اندازه كارى كه كرده‏اى پاداش مطلب و جز به‏خاطر نيل به طاعت خداوند شاد مشو و جز بدانچه كه خود را شايسته آن‏مى‏دانى، دست مبر".(18)

از ديگر سخنان گهربار آن‏حضرت، هنگامى‏است كه‏از وى پرسيده شد:

فضل چيست؟

آن‏حضرت فرمود: "نگاهداشت زبان و بذل احسان".

پرسيده شد: پس نقص چيست؟

فرمود: "به رنج افتادن به خاطر كارى كه تو را سود ندهد".