عبرتهای عاشورا

علی اصغر الهامی نیا

- ۲ -


بـى گـمـان ، در تـاريـخ گـذشـتـه بـراى شـمـا عـبـرتـى اسـت . عـمـالقـه و فـرزنـدانـشـان كـجـايـنـد؟!فـرعـون هـا و فرزندانشان كجايند؟! اهل شهرهاى رسّ كجايند؛همانان كه پيامبران را كشتند و نورسنّت هاى فرستادگان خدا را فرو نشانيدند و روش ستمگران را زنده كردند؟!

هـمـچـنـيـن ، درجـايى ديگر، سرنوشت شوم شيطان ، بدبخت ترين موجود عالم را شايسته عبرت آدمى مى داند و مى فرمايد:

(فَاعْتَبِرُوا بما كانَ مِنْ فِعْلِ اللّهِ بِاِبْليسَ اِذْ اَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّويلَ وَ جُهْدَهُ الْجَهيدَ وَكانَ قَدْ عَبَدَ اللّهَ سـِتَّةَ آلا فِ سـَنـَةٍ لا يـُدرى اَمـِنْ سـِنـِى الدُّنـْي ا اَمْ مـَنْ سـِنـِى الاَّْخـِرَةِ عـَنْ كـِبـْرِ سـاعـَةٍ واحِدَةٍ)
(47)

از آنـچـه خـداونـد بـا ابـليـس كـرد، عـبـرت گـيـريـد زيـرا خـداونـد عـمـل بـسـيـار و كـوشـش بـى دريـغ ‌او را نـابـود سـاخـت . او شـش هـزار سـال خـدا را پـرسـتـيـد كـه مـعـلوم نـيـسـت از سـال هـاى دنـيـا بـوده اسـت يـا از سال هاى آخرت.

در تاريخ آمده است كه چون اميرمؤ منان (ع)از شهر مدائن مى گذشت ، چشمش به آثار قصر كسرا افتاد كه در حال ويرانى بود. يكى از همراهان ، اين شعر را خواند:

(جَرَتِ الرِّياحُ عَلى رَسُومِ دِيارِهِمْ

فَكَاَنَّهُمْ كانُوا عَلى ميعادٍ)

بادها بر آثار باقيمانده شهرهاى آنان وزيدگويا آنان بر سر وعده نابودى خويش بودند!

امام (ع)فرمود:

چرا اين آيات قرآن را نمى خوانيد كه خداوند مى فرمايد(؟):

(كـَمْ تـَرَكـُوا مِنْ جَنّاتٍ وَ عُيُونٍ وَزُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَريمٍ وَ نَعْمَةٍ كانُوا فيها فاكِهينَ كَذلِكَ وَاَوْرَثْناها قَوْماًآخَرينَ فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الاَْرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرينَ)(48)

[وه !] چـه باغها و چشمه سارانى [كه آنان پس از خود] بر جاى نهادند، و كشتزارها وجايگاه هاى نـيـكـو، و نـعـمـتـى كـه از آن برخوردار بودند [آرى ،] اين چنين [بود] و آن ها را به مردمى ديگر ميراث داديم . و آسمان و زمين بر آنان زارى نكردند و مهلت نيافتند.

قـرآن مـجـيـد، دانـشـمـنـدان ديـنـى مـسـيـحـى و يـهـودى را بـه دليل ترك امر به معروف و نهى از منكر، نكوهش مى كند و مى فرمايد:

(لَوْلا يـَنـْه اهـُمُ الرَّبّ انـيُّونَ وَ الاَْ حـْب ارُ عـَنْ قـَوْلِهـِمُ الاِْثـْمَ وَ اَكـْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ م ا ك انُوا يَصْنَعُونَ)(49)

چـرا الهـيـون و دانـشـمـنـدان ، آنان را از گفتار گناه آلود و حرامخوارگى شان باز نمى دارند؟! راستى چه بد است آنچه انجام مى دادند.

امام حسين (ع)با عنايت به چنين آيات قرآنى مى فرمايد:

(اِعـْتـَبـِرُوا اَيُّهـَا النـّاسُ بـِما وَعَظَ اللّهُ بِهِ اَوْلِياءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنائِهِ عَلَى الاَْحْبارِ... وَ اِنَّما عابَ اللّهُ ذلِكَ عـَلَيـْهـِمْ لاَِنَّهـُمْ كـانـُوا يـَرَوْنَ مـِنَ الظَّلَمـَةِ الَّذيـنَ بـَيـْنَ اَظْهُرِهِمُ الْمُنْكَرَ وَ الْفَسادَ فَلا يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذ لِكَ رَغْبَةً فيم ا ك انُوا يَن الُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمّ ا يَحْذَرُونَ)(50)

مـردم !از انـدرزهـاى خـداونـد بـه اوليـايـش عـبـرت گـيـريـد، از قـبـيـل نكوهش دانشمندان يهود[و مسيحى ]... خرده اى كه خداوند بر آنان گرفته اين است كه آنان پـيـش چـشـم خـود، زشـتـى و تـبـاهـى سـتـمـگـران را مـى ديـدنـد، ولى بـه دو دليـل آنـان را بـاز نـمـى داشـتـنـد: يـا بـه مـال و مـنـالشـان چـشم دوخته بودند و يا از قدرت و شوكتشان مى ترسيدند.

امـام سـجـّاد(ع)نـيـز در حـديـثـى ارزشـمـند پرده از حقيقت زندگانى آدميان بر مى دارد و از آنچه شايسته عبرت است سخن مى گويد و بدانان چنين هشدار مى دهد:

بيچاره آدمى زاد! روزانه سه مصيبت گريبانش را مى گيرد، ولى او از آنها عبرت نمى آموزد، در حـالى كـه اگر عبرت بياموزد، مصيبت ها و امور دنيوى برايش آسان مى شود. مصيبت نخست آن كه هـر روز يـك روز از عـمـرش كم مى شود و در حالى كه آنچه مى گذرد ديگر باز نمى گردد، او غـصـه نـمـى خـورد، ولى اگـر در ثـروتـش كـاسـتـى رخ دهـد، غـمـگـيـن مـى شـود بـاايـن كـه مـال دنـيـا بـازگـشـتـنـى است . مصيبت دوم آن كه روزى اش را به چنگ مى آورد، در حالى كه اگر حـلال بـاشد بايد حساب پس دهد و اگر حرام باشد، بايد كيفر بيند. مصيبت سوم كه بزرگتر است اين كه هر روزى را كه شام مى كند، گامى به سراى آخرت نزديكتر مى شود، در حالى كه نمى داند فرجامش بهشت است يا دوزخ .(51)


تاريخ آئينه عبرت

اين كه از ديرباز گفته اند: (گذشته ، چراغ راه آينده است .) سخنى حكيمانه است و بايد همواره در پيش چشمانمان باشد و با مطالعه و دقت در تاريخ گذشتگان ، راه درست را در زندگى خود بـاز شناسيم ، ازتجربه هاى آنان پند گيريم و از فراز و نشيب زندگى شان عبرت آموزيم ؛ چنان كه امام على (ع)دراين باره مى فرمايد:

(وَ اعـْتـَبـِرُوا بـِمـا قـَدْ رَاءَيـْتـُمْ مـِنْ مـَصـارِعِ الْقـُرُونِ قَبْلَكُمْ؛قَدْ تَزايَلَتْ اَوْصالُهُمْ وَ زالَتْ اَبـْصـارُهُمْ وَ اَسْماعُهُمْ وَذَهَبَ شَرَفُهُمْ وَ عِزُّهُمْ وَ انْقَطَعَ سُرُورُهُمْ وَ نَعيمُهُمْ فَبَدَّلُوا بِقُرْبِ الاَْوْلا دِ فَقْدَه ا وَ بِصُحْبَةِ الاَْزْو اجِ مُف ارَقَتَه ا، لا يَتَف اخَرُونَ وَ لا يَتَن اسَلُونَ وَ لا يَتَز اوَرُونَ وَ لا يَتَج اوَرُونَ...)(52)

از ديدن نابودى جوامع پيش از خود عبرت گيريد كه چگونه بند بندشان از هم گسست ، چشم و گـوشـشـان نـابود گشت ، شرف و عزّتشان بر باد رفت ، شادى و نعمت هايشان پايان يافت ، هـمـنـشـيـنـى بـا فـرزنـدانـشـان بـه دورى و هـمـدلى بـا هـمـسـرانـشـان بـه جـدايـى مبدّل شد، ديگر به يكديگر فخر نمى فروشند، زاد و ولد نمى كنند، به ديدار هم نمى روند و همسايه يكديگر نمى شوند.

اين سخن ژرف و گوهرين امام شامل همه زمانها و خطاب به همه انسان هاست . چنان كه همه امّت ها سـرنـوشـتـى شـبـيه به يكديگر دارند تاريخ زندگانى همه آدميان شايسته عبرت است و همان گـونـه كـه مـا از گـذشـتگان عبرت مى آموزيم ، چه بسا سرنوشت ما نيز مايه عبرت آيندگان شود. همان امام همام در اين باره مى فرمايد:

(وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ كانَ قَبْلَكُمْ قَبْلَ اَنْ يَتَّعِظَ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُمْ)(53)

از گذشتگان پند گيريد، پيش از آن كه آيندگان از شماپند گيرند.

رسول گرامى اسلام (ص)از تاريخ گذشتگان و سنّت هاى حاكم بر زندگانى آدميان واين كه آنـان در بـسـيـارى مـواقـع اشـتـباهات گذشتگان را تكرار كنند و در نتيجه به سرنوشت همانان گـرفتار مى آيند آگاه بود. از اين رو، همواره به امّت خويش فرمان مى داد كه مطيع احكام الهى بـاشـنـد و از نـفـس امـّاره و شـيـطـان و بـه بـيـراهـه رفـتـن ، خـويشتن را باز دارند و از تاريخ گذشتگان عبرت آموزند.

امام باقر(ع)درحديثى ضمن سخن گفتن از دوران تلخ پس از پيامبر(ص)، به تاريخ پرفراز و نـشـيـب بـنـى اسـرائيـل و ضـرورت عـبرت آموزى از گذشتگان اشاره مى كند و از پيامبر(ص) حديثى نقل مى فرمايد كه:

(وَ الَّذى نَفْسى بِيَدِهِ لَتَرْكَبُنَّ سُنَنَ مَنْ كانَ قَبْلَكُمْ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ)(54)

سوگند به آن كه جانم در دست اوست . شما نيز پا به پاى پيشينيان ، روش هاى آنان را برمى گزينيد.

آشـكـار اسـت كـه واكـنش جهان آفرينش و آفريننده تواناى آن در برابر رفتار و كردار مردم هر روزگـارى ، هـمـانـنـد گـذشـتـگـان آنـان خـواهـد بـود و راز اصـلى تـاءكـيـد قـرآن بـر نـقـل تاريخ گذشتگان و ذكر مَثَل ها نيز همين است كه مسلمانان از سرنوشت شوم اقوام گذشته عبرت گيرند و به گرفتاريهاى آنان دچار نشوند.

گناهان شايسته عبرت در قرآن

1 ـ كفر و الحاد: انكار خداوند بزرگ و آفريننده جهان هستى درقالب كفر، شرك والحاد، گناهى بـس بـزرگ اسـت كـه ذهن و انديشه بسيارى از اقوام گذشته را به خويش آلوده و آنان را مايه عـبـرت ديـگـران كـرده اسـت . خـداوند، اقوامى بسيار، چون قوم نوح و عاد و ثمود را به عذابى دردناك گرفتار كرده است . از آن رو كه به پيامبران الهى ايمان نياوردند و راه كفر و الحاد در پيش ‍ گرفتند. در قرآن آمده است:

(اَلا اِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ اَلا بُعْداً لِثَمُودَ)(55)

آگاه باشيد كه ثموديان به پروردگارشان كفر ورزيدند. هان ، مرگ بر ثمود.

همچنين مى فرمايد:

وَ اِنْ يـُكـَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نوحٍ وَ عادٌ و ثَمُودُ وَ قَوْمُ اِبْراهيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ اَصْحابُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسى فَاَمْلَيْتُلِلْكافِرينَ ثُمَّ اَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ نَكيرِ)(56)

واگـر تـو را تـكـذيـب كـنـنـد، بى گمان پيش از آنان ، قوم نوح و عاد و ثمود[نيز] به تكذيب پـرداخـتـنـد، و [نـيـز] قـوم ابـراهـيـم و قـوم لوط، و [هـمـچـنـيـن ] اهـل مـديـن ؛ و مـوسـى تـكذيب شد، پس كافران را مهلت دادم ، سپس [گريبان ] آنان را گرفتم . بنگر، عذاب من چگونه بود؟!

2 ـ ستمكارى : اين كار زشت نيز درياى خشم و غضب الهى را به خروش در مى آورد و دير يا زود، ستمگران بى رحم را به سزاى كردار ناپسندشان مى رساند؛ چنان كه قرآن مى فرمايد:

(فـكـَاَيِّنْ مـِنْ قـَرْيـَةٍ اَهـْلَكـْنـاهـا وَ هـِىَ ظـالِمـَةٌ فـَهِىَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشيدٍ)(57)

چـه بـسـيـار شـهـرهـا ـ كه ستمكار بودند ـ هلاكشان كرديم و [اينك ] آن [شهرها]سقفهايشان فرو ريخته است ، و [چه بسيار] چاه هاى متروك و كوشك هاى افراشته را.

3 ـ پـاى فـشارى بر گناهان جنسى : هر چند هر گناهى از آن رو كه نافرمانى خداست ، گناهى بـزرگ اسـت ، ولى پـاى فـشـارى بـر بـرخـى گـنـاهان چنان بر آدمى و زندگانى اجتماعى او تـاءثـيـرى زيـانـبار مى نهد كه عذاب و كيفر الهى را در پى مى آورد.(58) و گناهان جنسى از اين گونه گناهانند.

4 ـ نافرمانى و سركشى : آسمانها و زمين و آنچه در آن هاست ، آفريده و فرمانبردار ذات مقدس الهـى اسـت و كـارگـاه تـكوين ، كار فرمايى جز خدا ندارد. كتاب تشريع نيز با كتاب تكوين هـمـاهـنـگ اسـت و حـكمت و علم خداوند، مقررات تكوين را در آن كتاب رقم زده است كه اگراجرا شود صـلاح و مـصـلحـت درپـى مـى آورد و گـرنـه مـرگ جامعه انسانى و بد فرجامى اش حتمى است . دريدن حرمت قانون ، تجاوز به حدود الهى و حقوق مردم ، انسان بودن و ادّعاى خدايى كردن و در يـك كـلمـه نافرمانى و سركشى ، كردارى زشت است كه بنا بر سنّت الهى شايسته كيفراست . خداوند در اين باره مى فرمايد:

(اَلَّذيـنَ طـَغـَوْا فـِى الْبـِلا دِ فـَاَكـْثـَرُوا فـيـهـَا الْفـَس ادَ فـَصـَبَّ عـَلَيـْهـِمْ رَبُّكَ سـَوْطَ عـَذ ابٍ)(59)

هـمـانـان كـه در شـهرها سر به طغيان برداشتند، و در آن ها بسيار تبهكارى كردند، [تاآن كه ] پروردگارت بر سر آنان تازيانه عذاب را فرونواخت.

و در باره فرجام سياه ثموديان سركش مى فرمايد:

(فَاَمّا ثَمُودُ فَاُهْلِكُوا بِالطّاغِيَةِ)(60)

ثموديان به [سزاى ] سركشى [خود] به هلاكت رسيدند.

5 ـ بـى تـفـاوتـى : انـسـان افزون بر زندگانى فردى ، داراى زندگانى اجتماعى نيز هست و سـرنـوشـت هـركـس بـا جـامعه اى كه در آن زندگى مى كند، گره خورده است و در حيات و مرگ ، شـادابـى و پـژمـردگـى ، آزادى و اسـارت ، فـقر و غناى جامعه خويش شريك است و كسى حق آن نـدارد خـود را تـافـتـه جـدا بافته فرض كند و نسبت به آنچه در جامعه رخ مى دهد بى تفاوت بـاشـد. مـسـؤ وليـت اجـتـمـاعـى در اديـان الهـى ، شكلى جدّى تر دارد و تديّن ، گونه اى تعهد اجتماعى نيز هست به گونه اى كه سر باز زدن از آن ، كيفر الهى را در پى دارد:

لُعِنَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ بَنى اِسْرائيلَ عَلى لِسانِ داوُودَ وَ عيسَى بْنَ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ كانُوا لا يَتَن اهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ)(61)

از مـيـان فـرزنـدان اسـرائيـل ، آنـان كـه كـفر ورزيدند، به زبان داوود و عيسى بن مريم ، لعن شـدنـد. اين [كيفر] از آن رو بود كه عصيان مى ورزيدند و [از فرمان خدا] سر باز مى زدند، [و] از كـار زشـتـى كـه بـه انجام مى رسانيدند، يكديگر را باز نمى داشتند. راستى ، چه بد بود آنچه مى كردند.

امام صادق (ع)در تفسير اين آيه مى فرمايد:

آنـان كـه گـرفـتار لعن و نفرين شدند، در كردار زشت و مجالس گناهكاران شركت نمى كردند، بـلكـه هـر گـاه بـا آنـان روبـه رو مـى شـدنـد، بـه رويـشـان مـى خـنـديـدنـد و بـا آنـان انـس داشتند.(62)

عاشورا در ديده عبرت


چـنـان كـه گـذشـت بـخـش مـهمّى از آيات قرآن و شمار بسيارى از روايات معصومين به موضوع عـبـرت و عـبـرت آمـوزى پـرداخـتـه انـد و عـقـل سـليـم نـيـز بـرضرورت عبرت آموختن از تاريخ گذشتگان تاءكيد دارد.

اگـر جـامـعـه اى چـشم بصيرت خود را بگشايد و از چنين گنجينه ارزشمندى سود جويد، دريچه سعادت ابدى را به روى خود گشوده است و اگر چشم خود را بر واقعيت هاى تاريخى بربندد و از سـرگـذشـت پيشينيان عبرت نياموزد و از شكست هاى گذشتگان پند نگيرد به سرنوشت آنان دچـار خواهد شد و پس از چندى خود مايه عبرت خواهد گشت . اميرمؤ منان (ع)در اين باره هشدار مى دهد:

(... واعْتَبِرُوا بِمَنْ اَضاعَها وَ لا يَعْتَبِرَنَّ بِكُمْ مَنْ اَط اعَه ا)(63)

و از سرنوشت آنان كه از تقوا روى بر تافتند، عبرت گيريد، و مبادا آنان كه بدان روى آورده اند، از سرنوشت شما عبرت گيرند.

بنا بر آنچه گذشت ، به واقعه عاشورا از دو جنبه مى توان نگريست:

1 ـ جنبه درس آموزى آن ـ كه رفتار و گفتار و پيام هاى شور آفرين امام حسين (ع)و ياران اوست . ايـن جـنـبـه شـايسته آن است كه همواره ميان مسلمانان باز گو شود، ارزيابى گردد و الگوى خـداجـويان قرار گيرد تا زندگى و جامعه اى عاشورايى داشته باشند. طرّاح عاشورا حضرت امام حسين (ع)اين جنبه عاشورا را به خوبى ترسيم كرده و فرموده است:

(لَكُمْ فِىَّ اُسْوَةٌ)
(64)

من نمونه آرمانى شمايم.

پس از حادثه عاشورا، اهل بيت (ع)، شيعيان و فرهيختگان بدين جنبه به دقّت عنايت ورزيدند و بدين سان ، ياد كرد عاشورا در قالب مجالس عزادارى ، زيارت و باز گفتن تاريخ آن حماسه بـزرگ ، جـاى خـود را در جـامـعه اسلامى باز كرد و نهضت هاى خونين شيعه يكى پس از ديگرى بـه وقـوع پـيوست و شيعيان با اسوه گيرى از سيدالشهدا و شهداى كربلا، سدّى پولادين در بـرابـر خـلفـا و سـتـم آنـان پـديـد آوردنـد و خـط اسـلام اصيل را با خون خود ترسيم كردند.

داسـتـان نـهـضت توّابين ، قيام زيد بن على و يحيى بن زيد، شهداى فخ ، نهضت هاى صد ساله اخـيـر ايـران و انـقـلاب شـكـوهـمـند اسلامى نمونه هايى الهام گرفته از نهضت كربلايند و امام خـمـيـنى ـ قّدس سرّه -نهضت خويش را از مجلس روز عاشورا آغاز كرد و همواره بر الهام گيرى از امام حسين (ع)تاءكيد مى كرد، چنان كه خود مى فرمايد:

(سـيـدالشـهـداءعـليـه السلام)خونش را داد و خون پسرهايش را داد و اولادش را داد و همه چيزهاى خودش را داد براى اسلام . مگر ما، خون ما رنگين تر از خون سيدالشهداء است ؟ ما چرابترسيم از اين كه خون بدهيم يا اين كه جان مى دهيم ؟(65)

مـلّت مـا از طفل شش ماهه تا پيرمرد هشتاد ساله را در راه خدا فدا كرد و اين اقتداء به بزرگ مرد تـاريـخ ، حـضـرت سـيـدالشـهـدا(ع)اسـت . حـضـرت سـيـدالشـهـدا(ع)بـه هـمـه آمـوخـت كـه در مقابل ظلم ، در مقابل ستم ، در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد.(66)

2 ـ جـنـبـه ديـگـر، ويـژگـى عـبـرت آمـوزى عـاشوراست كه بايد به دقت بازنگرى شود و همه اعـمـال زشـت و نـنگين حكومت ستمگر اموى و مسلمان نمايان آن زمان بررسى و ريشه يابى گردد تـا جـامـعه اسلامى براى بار ديگر بدان ورطه درنيفتد. عبرت آموزى از حادثه عاشورا سبب مى شـود كـه پـيـروان اسـلام نـاب ، اشـتـبـاهـات مـسـلمـانـان را در سال هاى وقوع عاشورا در پيش روى قرار دهند و خود را از خمودى و بى تفاوتى در برابر جنگ حـق و بـاطـل بـر حـذر دارنـد و بـه سـتمگران چندان مهلت ندهند كه چنان به پيش ‍ روند كه همه مـقـدّسـات و ارزش هـاى آنان را نشانه روند. گمراهان و ستمگران نيز بايد از سرنوشت شوم و نـكبت بار اسلاف خويش درس گيرند و با مرورجنايت هاى آنان ، در انديشه هاى شيطانى خويش تجديد نظر كنند و اگر چند صباحى به قدرت رسيدند، به هوش باشند كه ستم و جنايت ، جز لعـن و نـفـريـن ابدى و هلاكت و دوزخ ، فرجامى نخواهد داشت . استاد شهيد مطهرى پيرامون ابعاد عبرت آميزى و درس آموزى رويداد عاشورا مى گويد:

حـادثـه عـاشـورا و تـاريـخـچـه كـربلا دو صفحه دارد: يك صفحه سفيد و نورانى و يك صفحه تـاريـك ، سـيـاه و ظلمانى كه هر دو صفحه اش يا بى نظير است يا كم نظير. امّا صفحه سياه و تـاريـكـش از آن نظر سياه و تاريك است كه در آن فقطجنايت بى نظير و يا كم نظير مى بينيم ... ايـن تـاريـخـچـه يـك صـفـحه ديگر هم دارد كه ... در آن جا قهرمان ، حسين است . در آن صفحه ديـگـر جـنايت نيست ، تراژدى نيست ، بلكه حماسه است ، افتخار و نورانيّت است ، تجلّى حقيقت و انسانيت است .(67)

آنچه در اردوگاه حسينى به چشم مى آيد، عبارت از خوبى ها و زيبايى ها و انسانيّت است و آنچه در سـوى ديـگـر اسـت ، هـمـه پليدى ، جنايت ، خشونت ، درنده خويى وتبهكارى است . بدين سان واقعه عاشورا نمودارى شايسته از عبرت است و درس هايى ارزشمند و بى نظير در خود دارد.


هشدار رهبر فرزانه انقلاب

رهـبـر بـيـدار دل و عـاشـورايـى انـقـلاب ، حـضـرت آيـت اللّه خـامـنـه اى در عـاشـوراى سـال 1371 ش . هـنـگـام ديدار با برادران و خواهران بسيجى ، در سخنانى نغز و شور آفرين بـه تـحـليل نوين حماسه حسينى مى پردازد و بر جنبه عبرت آموزى حماسه عاشورا تاءكيد مى كند و مى فرمايد:

ايـن حـادثـه عـظـيـم از دو جـهـت قـابل تاءمل و تدبر است كه غالباً فقط يكى از اين دو جهت مورد تـوجـه قـرار مـى گـيـرد و بـنده مى خواهم امروز بيشتر جهت دوم را مورد توجه قرار بدهم . جهت اوّل ، درس هـاى عـاشـوراسـت .عـاشـورا پـيام ها و درس هايى دارد. عاشورا به ما درس مى دهد كه براى حفظ دين بايد فداكارى كرد، درس مى دهد كه در راه قرآن بايد از همه چيز گذشت ، درس مـى دهـد كـه در مـيـدان نبرد حق و باطل همه افراداعم از كوچك و بزرگ ، زن و مرد، پير و جوان ، شـريـف و وضـيع و امام و رعيت با هم در يك صف قرار مى گيرند. درس مى دهد كه جبهه دشمن با همه توانايى هاى ظاهرى ، بسيار آسيب پذير است ؛ همچنان كه جبهه بنى اميه به وسيله كاروان اسـيـران عـاشـورا در كـوفه آسيب ديد، در شام آسيب ديد، در مدينه آسيب ديد و بالاخره هم نهضت عـاشـورا بـه فـنـاى جـبهه سفيانى منتهى شد... اين ها درس هاى عاشوراست . البته همين درس ها كافى است كه يك ملّت را از ذلت به عزّت برساند، همين درس ها مى تواند جبهه كفر و استكبار را شـكست بدهد و... جهت دوم از جهات مربوط به حادثه عاشورا، عبرت هاى عاشوراست . عاشورا غـيـر از درس ، يـك صـحـنـه عـبـرت اسـت . انسان بايد در اين صحنه نگاه كند تا عبرت بگيرد. (عـبـرت بـگـيـرد) يـعـنـى چـه ؟ يـعـنـى خـود را بـا آن وضـعـيـت مـقـايـسـه كـنـد و بـفـهـمـد درچـه حـال و وضـعـى قـرار دارد چـه چـيـزى او را تهديد مى كند و چه چيزى براى او لازم است . اين را عـبـرت مـى گـويـنـد؛ مـثـلاً هـنـگـامى كه شما از جاده اى عبور مى كنيد و اتومبيلى را مى بينيد كه واژگـون شـده يـا تـصـادف كـرده و آسـيـب ديـده و مچاله شده و سرنشينانش نابود شده اند، مى ايـسـتيد و به آن صحنه نگاه مى كنيد. چرا؟ براى اين كه عبرت بگيريد. براى اين كه برشما معلوم بشود كه چه جور سرعت و حركت و چه جور رانندگى به اين وضعيت منتهى مى شود. اين هم نوع ديگرى از درس است . اما درس از راه عبرت گيرى .(68)

ريشه هاى عبرت انگيزحادثه عاشورا

بـه گـواهـى تـاريـخ ، حـادثـه عـاشـورا فـاجـعـه اى ديـنـى بـود كـه اهـل بيت رسالت (ع)را به سوگ نشاند، اهل آسمان و زمين را در حيرت فرو برد، صفحه سياهى بـر تـاريـخ انـسـان افـزود،لكـّه نـنـگـى بـر دامان ستم نهاد، و آدميان را در برابر فرشتگان شـرمـنـده ساخت و... حادثه اى بود كه نبايد روى مى داد، بندگان مخلص خدا نبايد به مسلخ مى رفتند، حرمت پيامبر را نبايد مى شكستند، سر مقدّس حسين بن على (ع)را ـ كه جز براى خدا فرو نـيامده بود ـ نبايد بر فراز نيزه مى بردند و در حالى كه زنان بنى اميه و بنى زياد در كاخ بـه سـرمـى بـردنـد، نـبـايـد دخـتـران پـيـامـبـر(ص)را بـه اسـيـرى در شهرها و بيابان ها مى گـرداندند. يزيد نبايد بر لب و دهان امام حسين (ع) كه بوسه گاه پيامبر بود ـ با چوب مى نواخت و... از سوى ديگر،مسلمانان مى بايد از فرزند رشيد پيامبر(ص) و تربيت شده زهرا(س) و عـلى (ع)بـه دفـاع برمى خاستند، همه بايد در برابر حكومت غاصب اموى مى ايستادند، مردم مـى بـايـد بـه جـاى (حـزب الله) ، (حـزب شـيـطـان)را قتل عام مى كردند، نيروهاى مسلّح اسلام مى بايد به جاى سينه ياران امام حسين (ع)، سينه ياران يزيد را نشانه مى رفتند و به جاى پيامبر(ص)، على و فاطمه (ع)، بايد ابوسفيان ، معاويه و هند جگرخوار به عزاى فرزندان خود مى نشستند. اينك دو پرسش بسيار مهم مطرح است : نخست ايـن كـه بـه راستى چرا چنين شد و رويدادى بدين گونه ناگوار و مصيبت بار پديد آمد، و دوم ايـن كـه بـراى دور مـانـدن جامعه انسانى از چنين رويدادهايى چه بايد كرد.اگر پاسخ پرسش نـخـست را به خوبى در يابيم ، پاسخ پرسش دوم نيز به آسانى آشكار مى شود. رهبر عزيز انقلاب ـ حضرت آيت الله خامنه اى ـ مدّظلّه ـ پرسش نخست را چنين مطرح مى كند:

چـه شـد كـه پنجاه سال بعد از در گذشت پيغمبر(ص) جامعه اسلامى به آن حد رسيد كه كسى مـثـل امـام حـسـين (ع)ناچار شد براى نجات جامعه ، اين چنين فداكارى بكند؟...ما بايد نگاه كنيم و بـبـينيم كه چه شد كه فردى مثل يزيد بر جامعه اسلامى حاكم شد؟.. ما امروز يك جامعه اسلامى هستيم ، بايد ببينيم آن جامعه اسلامى چه آفتى پيدا كرد كه كارش به يزيد رسيد، چه شد كه بـيـسـت سـال بـعـد از شـهـادت اميرالمؤ منين (ع)در همان شهرى كه ايشان حكومت مى كرد، سرهاى پسران امير المؤ منين (ع)را بر نيزه كردند و در آن شهر گرداندند؟ كوفه همان جايى است كه امـيرالمؤ منين (ع)توى بازارهاى آن راه مى رفت ، تازيانه بر دوش مى انداخت و مردم را امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر مـى كـرد، فـريـاد تـلاوت قـرآن در آنـاء الليـل و اطـراف النهار از مسجد و تشكيلات آن بلند بود. اين همان شهرى است كه حالا دخترها و حـرم امـيـرالمـؤ مـنـيـن (ع)را بـه اسـارت در بـازار آن مـى گـردانـنـد. چـه شـد كـه ظـرف بـيست سال به اين جا رسيدند؟(69)

همچنين درباره ارتباط دو پرسش ياد شده مى فرمايد:

مـا هـم بـايـد از ايـن بـيـمـارى بـتـرسيم . امام بزرگوار ما اگر خود را شاگردى از شاگردان پـيـغـمـبـراكـرم (ص)مـحـسـوب مـى كـرد، سرِ فخر به آسمان مى سود. افتخار امام اين بود كه بـتـوانـداحـكـام پـيغمبر(ص)را درك و عمل و تبليغ كند. امام ما كجا و پيغمبركجا؟ جامعه اى را كه پيغمبر ساخته بود، بعد از مدت چند سال به آن وضع دچار شد و لذا جامعه ما خيلى بايد مواظب بـاشـد كـه به آن بيمارى دچار نشود. عبرت اين جاست ! ما بايد آن بيمارى را بشناسيم و آن را يك خطر بزرگ بدانيم و از آن اجتناب كنيم .(70)

ريـشـه هـاى ايـن بيمارى از جهات گوناگون اخلاقى ، سياسى ، اعتقادى ، اقتصادى ، روحى ، و روانـى و... شـايـسـتـه بـررسـى انـد كـه هـر يـك كـتـاب هـايـى مـسـتـقل مى طلبند. از اين رو، در فصل حاضرتنها به بررسى برخى از مهم ترين ريشه ها مى پردازيم و پاسخ پرسش دوم را در فصل آينده پى مى جوييم.

انحراف از دين

هـرچـنـد مـنـافقان و ملحدان دنياپرست گاه با كودتا، دسيسه و ظاهر سازى زمام امور مردم را به دست مى گيرند، ولى در دراز مدّت نمى توانند در برابر نيازهاى فكرى و اجتماعى جامعه دينى پـاسـخـگو باشند و خواسته هاى نفسانى آنان مانع دينداريشان مى شود از اين رو پس از مدتى بـه نـاچـار دسـت به تحريف در احكام و قوانين دينى مى زنند تا ناسازگارى آن ها را با اهداف پـليـد خـود بپوشانند. چنين كارى در اديان پيش از اسلام نيز داراى پيشينه است و قرآن مجيد با نكوهش اين عمل نابخردانه و شيطانى ، مسلمانان را از آن آگاه ساخته و آنان را از فرجام زشت و زيـانـبـارش بـرحذر داشته است نمونه آشكار تحريف آيين آسمانى ، در قوم يهود است كه قرآن درباره آنان مى فرمايد:

(وَقـَدْ كـانَ فـَريـقٌ مـِنـْهـُمْ يـَسـْمـَعـُونَ كـَلا مَ اللّهِ ثـُمَّ يـُحـَرِّفـُونـَهُ مـِنْ بـَعـْدِ م ا عـَقـَلُوهُ وَهـُمـْ يعْلَمُونَ)(71)

گروهى از آنان گفتار خداوند را مى شنيدند و پس از فهميدن ، آن را تحريف مى كردنددر حالى كه مى دانستند.

گـر چـه خـداونـد، قـرآن مجيد را از تحريف لفظى محفوظ داشته است ، ولى امكان تحريف معنوى مـتـون مقدّس دينى ـ مانند تفسير به راءى ، جعل حديث و بدعت ـ همواره هست . امام على (ع)با ژرف بينى ويژه خويش ، از آينده تاريك پس از خود چنين خبر مى دهد:

(اَيُّهـَا النـّاسُ سـَيـَاءْتـى عـَلَيـْكـُمْ زَمـانٌ يـُكـْفـَاءُ فـيـهِ الاِْسـْلامُ كـَمـا يـُكـْفـَاءُ الاِْنـاءُ بِمافيهِ)(72)

اى مـردم ! روزگـارى بـر شـمـا خـواهـد آمد كه اسلام را از محتوايش خالى سازند؛ چنان كه ظرف واژگون و از محتوا تهى مى گردد.

در چـنـيـن زمـانـى ، هـر چـنـد قـشر و برون حكومت و شيوه زندگانى مردم اسلامى است ، از گوهر راستين اسلام خبرى نيست . حاكمان نامشروع آن روزگار، به ويژه امويان و كسانى كه پس از آن بـه حـكـومـت رسـيـدنـد، احـكـام خـرد و كـلان اسـلام را با راءى و اجتهاد خويش به تيغ تحريف و تـبـديـل سـپـردند تا محصولى به دست آيد كه پايه سلطنت را محكم كند هر چند بنيان عدالت و ديانت را از ريشه بركند.

نمونه هايى از تحريف ها


بـر شـمـردن تمامى تحريف هايى كه حاكمان نامشروع و ستمگر آفريده و رنگى دينى بدان ها زده انـد، پـژوهـشـى پردامنه مى خواهد و در مجال اين نوشتار نيست . از اين رو در اين جا تنها به چند نمونه آشكار اشاره مى شود. اين نمونه ها در چند عنوان مى گنجد كه در زير مى آيد.

الف ـ عبادات : مسلمانان به پيروى از دين خدا و سنّت پيامبر(ص)هنگام انجام فريضه حج ، به جـاى نـمـازهـاى چـهـار ركـعتى در سرزمين (منى)دو ركعت نماز مى گزاردند. عثمان در زمان حكومت خويش چند سالى چنين كرد، ولى يك سال ، تصميم گرفت نمازهاى چهار ركعتى را تمام بخواند و از آن پـس بـنـى امـيـه ، بـه جـاى پـيـروى از رسـول خـدا(ص)از عـثـمـان پـيـروى كردند.(73)

# وليـد بـن عـقبه ، والى عثمان در كوفه ، مردى فاسق و عياش و شرابخوار بود، شبى پس از عـيـاشى براى گزاردن نماز صبح به مسجد رفت ؛ زيرا شخص والى امام جماعت نيز بود. در آن روز، او بـه جـاى دو ركـعـت ، چـهـار ركـعت به جاى آورد و در نماز به جاى قرآن اشعار عاشقانه خـوانـد. پـس از نـمـاز رو به مردم كرد و گفت : (اگر مى خواهيد بيش از اين برايتان بخوانم !) آنـگـاه از مـسـتـى شـراب ، حـالت تـهـوّع بـه او دسـت داد و مـحـراب مـسـجـد جـامـع را نـيـز آلوده كرد.(74)

# رسـول اكـرم (ص)بـراى اقـامـه نـمـاز جـمـعـه بـه مـسـجـد مـى رفـت ، بـلال اذان مـى گـفـت و پس از خطبه ها پيامبر اقامه مى گفت و به نماز مى ايستاد، ولى عثمان در سال هفتم هجرى دستور داد دو بار اذان بگويند و مردم بر اين كار او خرده گرفتند و آن را بدعت ناميدند.(75)

# از زمـان پـيـامبر(ص)تا زمان حكومت معاويه كسى براى نماز عيد اذان و اقامه نمى گفت ، ولى معاويه بدعتى آفريد و براى نماز عيد اذان گفت .(76)

# روزى معاويه پيش از رفتن به جنگ صفّين ، نماز جمعه را در روز چهارشنبه اقامه كرد. علاّ مه امـيـنى پس از نقل اين بدعت مى نويسد: ( فرزند هند جگر خوار تصميم داشت هيچ يك از سنّت هاى پيامبر را برجاى نگذارد مگر اين كه به آن آسيبى برساند و آن را به بازى گيرد. از اين رو دين خدا را دستخوش تحريف مى كرد.)(77)

# سـركـشى بنى اميه پس از در دست گرفتن قدرت به جايى رسيد كه حتى در خطبه هاى نماز جـمـعـه و عـيـد بـه برترين شخصيت عالم امكان ، پس از پيامبر(ص)يعنى حضرت على بن ابى طـالب (ع)بـد مـى گـفتند. پيش از آن ، مردم از پيامبر شنيده بودند كه : (هركس به على ناسزا گـويـد مـرا نـاسـزا گـفته است و هركس مراناسزا گويد، خدا را ناسزا گفته است .) از اين رو، ناسزاگويى بنى اميه را خوش نمى دانستند، ولى مجبور بودند خطبه هاى نماز جمعه را گوش دهـنـد. امـّا در روز عـيـد كـه خـطـبـه هايش پس از نماز است ، متفرّق مى شدند تا به ناسزاگويى امويان گوش ندهند. معاويه و به پيروى از او، ديگر امويان براى اين كه مردم متفرّق نشوند و به خطبه هاى نماز عيد گوش فرادهند، دست به بدعتى ديگر زدند و خطبه هاى نماز عيد را نيز مانند نماز جمعه ، پيش از نماز جاى دادند.(78)

# در كتابهاى اهل سنّت آمده است كه معاويه نخستين كسى بود كه برخى از تكبيرهاى مستحب نماز را ترك كرد. انس بن مالك مى گويد: معاويه در مدينه به نماز ايستاد (بسم اللّه)را در سوره پـس از حمد نخواند و هنگام رفتن به ركوع تكبير نگفت . پس از نماز، مهاجران فرياد زدند: (اى معاويه ! از نماز دزديدى يا فراموش كردى ؟!)
(79)

ب ـ احكام : تحريف احكام اسلامى يا از روى نادانى بود و يا عمدى و براى تاءمين اغراض مادّى و دنيوى . بى گمان در هر دو صورت مردم مسلمان بودند كه زيان مى ديدند و از دين راستين الهى مـحـروم مـى ماندند. اين گونه تحريف ها بى شمار است كه در اين جا تنها به چند نمونه از آن بسنده مى كنيم.

# پـس از كـشـتـه شـدن عـمـر، فـرزنـدش عـبـيـدالله ، بـى آن كـه از كـسـى شـكـايـت كـنـد و قاتل معيّن شود، دست به شمشير برد و مسلمانى ايرانى به نام هرمزان و دختر كوچك ابولؤ لؤ را كُشت . پس از آن كه عثمان به خلافت رسيد، بر منبر رفت و گفت : (هرمزان به دست عبيدالله كشته شد، ولى چون ولىّ ندارد و وارث او مسلمانانند و من نيز امام مسلمانانم از خون او گذشتم .) امـيـر مـؤ مـنان (ع)فرياد برآورد: ( قاتل فاسق را كه مرتكب جنايت شده و مسلمان بى گناهى را كشته ، قصاص كن .) و به عبيدالله نيز فرمود: (اى فاسق اگر روزى بر تو دست يابم ، تو را بـه جـرم كشتن هرمزان قصاص خواهم كرد!) ولى عثمان حكم خدا را به كنار نهاد و عبيدالله را قصاص نكرد.(80)

# پـس از آن كـه ابـوبـكـر بـه خـلافـت رسـيـد، مـزرعـه فـدك را، كـه رسـول خـدا(ص)به دخترش فاطمه (س) بخشيده بود، از آن حضرت گرفت و مدّعى شد كه اين مـزرعـه جـزو بـيـت المـال اسـت . ولى چون عثمان به خلافت رسيد. فدك را به مروان حكم ـ پسر عـمـوى خـويـش ـ بـخـشـيـد و ايـن مـزرعـه تـا زمـان عـمـر بـن عـبـدالعـزيـز در اخـتـيار بنى مروان بود.(81)

# شـراب در قـرآن مـجـيـد، پـليـد شـمـرده شـده و نـوشـيـدنـش حـرام اسـت و رسول اكرم (ص)فرموده است:

(لَعَنَ اللّهُ الْخَمْرَ وَ غارِسَها وَ عاصِرَها وَ شارِبَها وَ ساقْيها وَ بائِعَهاوَمُشْتَريها وَ آكِلَ ثَمَنِها وَ حامِلَها...)
(82)