عاشورا
(ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها)

سعيد داودى، مهدى رستم نژاد

- ۳۰ -


بخش پنجم: آثار و پيامدهاى قيام عاشورا

اشاره:

در بخش سوم به انگيزه هاى قيام امام حسين (عليه السلام) پرداخته ايم و مهمترين انگيزه آن حضرت را احياى دين خدا و مبارزه با دستگاه فاسد بنى اميه بر شمرده ايم.
امام (عليه السلام) در پى احياى ارزش هاى اسلامى و جلوگيرى از بازگشت به عصر جاهليت و به هدر رفتن تلاش هاى طاقت فرساى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بود خواه از طيق تشكيل حكومت اسلامى يا از طريق شهادت.
قيام عاشورا علاوه بر آن كه به احياى دين خدا كمك كرد و موجب رشد و شكوفايى درخت اسلام شد باعث بيدارى امت اسلامى گشت و روح شهادت طلبى و شجاعت را در مسلمانان دميد و درس فداكارى و ايثار را به بشر آموخت و دستگاه خلافت اموى را با خطرات جدى روبرو ساخت و سبب قيام ها و نهضت هاى خونينى گرديد كه در كوتاه مدت به سقوط خلافت آل ابوسفيان و در دراز مدت به بر چيده شدن خلافت بنى اميه انجاميد.
به گفته شاعر:
 
بهر حق در خاك و خون غلتيده شد   تا بناى كفر از آن بر چيده شد
خون او تفسير اين اسرار كرد   ملت خوابيده را بيدار كرد

اضافه بر اين حادثه كربلا در طول تاريخ به يك الگو و سرمشق بزرگ تبديل شد و شيوه مبارزه را براى آزادگان جهان بنا نهاد كه مساله مرگ و شهادت را امرى ساده بلكه افتخارآميز كرد آثار و پيامدهاى عاشورا گسترده عميق و چند جانبه است كه ما در اين بخش سه اثر مهم آن را در مورد تحليل و بررسى قرار مى دهيم.

فصل اول: احياى اسلام و آيين حق

دستگاه خلافت اموى تصور مى كرد با كشتن امام حسين (عليه السلام) و يارانش - آن هم در نهايت قساوت و بى رحمى - و اسارت زنان و كودكانش ‍ به هدف خويش رسيده و نتيجه مطلوب را به دست آورده است به گمان خويش هم توانسته است دشمن شماره يك خود را از سر راه بردارد و هم از ديگران زهر چشمى بگيرد نا هيچ كس بناى مخالفت با حكومت او را در سر نپروراند.
يزيديان كه پس از حادثه عاشورا از پيروزى خيالى خود!سرمست و مغرور بودند سخنانى بر زبان جارى ساختند و رفتارهايى از خود بروز دادند كه به افشاى ماهيت و نيات شوم آنان كمك كرد آنان كه گمان داشتند با كشتن امام حسين (عليه السلام) و اسارت خانواده او به پيروزى بزرگى نايل خيالى خود را به رخ همگان بكشانند و مستى و سرور خود را تكميل كنند به اقدامات نابخردانه و جاهلانه اى دست دست زدند كه شادكانى زود گذر آنان را به مصيبت و ماتم دائمى تبديل كرد.
آذين بندى شهرهايى چون كوفه و دمشق بر پا كردن مجالس سرور و شادى توام با رقص و شراب و پايكوبى به زنجير بستن نوادگان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و گرداندن آنان در ميان مردم در هيت اسيران جنگى تازيانه زدن به اطفال بى گناه بر سر نيزه كردن سرهاى شهيدان سرافراز كربلا و زدن چوب خيزران بر لب و دندان امام و... از جمله كارهايى بود كه به منظور منظور تحقير اسيران و زهر چشم گرفتن از ديگران ار بنى اميه بروز كرد ولى تمام اين اعمال تير خلاصى بود بر قلب پليد دستگاه اموى به گونه اى شادمانى زود گذر آنان تبديل به كابوس وحشتناكى شد و لحظه اى آنان را رها نساخت. در واقع هنوز طعم پيروزى را مضمصه نكرده بودند كه تلخى آن را در سراسر وجود پلشت و پليد خود احساس كردند در بخش دوم كلمات كفرآميز و ضد اسلامى يزيد و برخى ديگر از بنى اميه گذشت.
آنان در حالى كه سرمست از باده پيروزى خيالى بودند تصريح كردند كه انتقام خود را از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) گرفته اند و تصور مى كردند به اهداف خويش كه بازگشت به عصر جاهليت بود نزديك شده اند ولى در واقع همه اين تلاش ها تيشه اى بود كه بر ريشه نا پاك دستگاه اموى وارد مى شد!
شهادت امام حسين (عليه السلام) و ياران پاكبازش به احياى مكتب محمدى (صلى الله عليه و آله و سلم) كمك كرد و خون پاك ابا عبدالله (عليه السلام) درخت اسلام را آبيارى نمود و به رشد و بالندگى امت اسلامى و بيدارى مسلمانان انجاميد.
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:پس از شهادت امام حسين (عليه السلام) هنگامى كه ابراهيم بن طلحه در مدينه با امام على بن الحسين (عليه السلام) روبرو شد از روى طعنه گفت:
يا على بن الحسين من غلب؟ اى على بن الحسين در اين نبرد چه كسى پيروز شد؟
امام جهارم (عليه السلام) فرمود:
اذا اءردت أن تعلم من غلب و دخل وقت الصلاة فاذن و اءقم اگر مى خواهى بدانى پيروزى و غلبه با چه كسى بود به هنگام فرا رسيدن وقت نماز اذان و اقامه بگو(629)
امام (عليه السلام) بال اين پاسخ به او فهماند كه هدف يزيد محو اسلام و نام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بود ولى همچنان طنين لا اله الا الله و محمد رسول الله بر ماذنه ها مى پيچيد و مسلمانان در همه جا - حتى در شام و پايتخت سلطنت يزيد - به يگانگى خدا و رسالت محمد صلى الله عليه و اله گواهى مى دهند!
موسيو ماربين آلمانى مى گويند:حسين با قربانى كردن عزيزترين افراد خود با اثبات مظلوميت و حقانيت خود به دنيا درس فداركارى و جانبازى آموخت و نام اسلام و اسلاميان را در تاريخ ثبت و در عالم بلند آوازه ساخت و اگر چنين حادثه اى پيش نيامده بود قطعنا اسلام به حالت كنونى باقى نمى ماند و ممكن بود يكباره اسلام و اسلاميان محو و نابود گردند(630)
حديث معروف نبوى (صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: حسين منيى و أنا من حسين حسين از من است و من از حسينم (631)
محقق گرديد حسين از رسول خداست چرا كه فرزند دختر او او حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) است ولى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:من از حسينم بدين معنا كه حسين (عليه السلام) آيين مرا احيا مى كند و از اين جهت خودم را از حسين مى دانم. به صراحت مى توان گفت:قيام امام حسين (عليه السلام) نه تنها آيين پيامبر بزرگ اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) را نجات داد،بلكه از محو اهداف رسالت ساير انبيا نيز جلوگيرى كرد چرا كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كامل كننده رسالت پيامبران گذشته و خاتم رسولان و دين او خاتم اديان بود.
گويا تلاش هاى همه انبياى گذشته مقدمه اى بود براى ظهور پيامبر خاتم و سپردن پرچم هدايت بشرى به دست آن حضرت تا دامنه قيامت.
مى دانيم اين آيين كه خاتم اديان الهى بود در عصر حكومت معاويه و يزيد مورد تهديد قرار گرفت به ويژه در سلطنت يزيد و بيم آن مى رفت كه ثمرات تلاش هاى انبيا و به ويژه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) به فراموشى سپرده شود در چنين شرايطى شهادت امام حسين (عليه السلام) به احياى آيين خدا كمك كرد و درخت توحيد و نبوت را طراوت و سرسبزى تازه اى بخشيد.
و شايد به همين دليل در زيارت وارث (632) نه تنها امام حسين (عليه السلام) وارث پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) بلكه وارث انبياى بزرگى همچون حضرت آدم (عليه السلام) حضرت نوح (عليه السلام) حضرت ابراهيم (عليه السلام) حضرت موسى (عليه السلام) و حضرت عيسى (عليه السلام) ناميده شده است گويا حسين (عليه السلام) همچون گلابى است كه از گل هاى متعدد گلستان توحيد و نبوت گرفته شده بوى همه انبياى گذشته را دارد و وارث همه آنهاست.

فصل دوم: الگو سازى براى آزادگان

هر چند به ظاهر در عاشوراى سال 61 هجرى پيروزى از آن يزيديان بود و نبرد نا برابر كربلا به نفع جبهه باطل به پايان رسيد ولى در نگاه عميق پيروزى حقيقى متعلق به امام حسين (عليه السلام) و ياران او بود. چرا كه آن حضرت در آن حادثه و قيام راه و رسمى ماندگار در عالم به يادگار گذاشت و با خون سرخش مكتبى را براى مسلمانان بلكه همه آزادگان جهان بنا نهاد كه تا هميشه تاريخ باقى است و سرمشق حق طلبان عالم است.
به گفته موسيو ماربين آلمانى:اين سرباز رشيد عالم اسلام به مردم دنيا نشان داد كه ظلم و بيدادگرى و ستمگرى پايدار نيست و بناى ستم هر چند ظاهرا عظيم و استوار باشد در برابر حق و حقيقت چون پر كاهى بر باد خواهد رفت. (633)
سيد قطب دانشمند و مفسر معروف مصرى در ذيل تفسير آيه 51 سوره غافر(634) اين پرسش را مطرح مى كند كه خداوند در اين آيه به پيامبران و مؤمنان در دنيا نيز وعده حتمى نصرت و يارى داد ولى ما مى بينيم كه در طول تاريخ جمعى از پيامبران و مؤمنان شكست خوردند و گروهى نيز به شهادت رسيدند بنابر اين وعده نصرت الهى درباره آنان چه شده است؟ سپس ‍ چنين پاسخ مى دهد:
اولا:نبايد پيروزى را در محدوده زمانى و مكانى خاص ديد اين مقياس ها يك مقياس كوچك بشرى است و لى در مقياس بزرگ تر كه زمان و مكان را در مى نوردد و به عصر و زمان خاص و مكان محدود نمى شود هرگز انبيا و مؤمنان شكست نخوردند چرا كه در نهايت عقيده و مرام آنان باقى ماند و در حقيقت يارى خدا نسبت به اعتقادات آنان همان يارى آنان است.
ثانيا:نصرت و يارى صورت هاى مختلفى دارد كه بخشى از آن را در يك نگاه سطحى هزيمت و شكست مى نامند ولى در واقع پيروزى و نصرت الهى را در بر دارد. آيا ابراهيم (عليه السلام) كه در آتش افكنده شد،از عقيده و دعوت خويش دست كشيد؟ او در حالى كه در داخل افكنده شده بود نصرت الهى شامل حالش بود. در واقع دشمن شكست خورده بود كه نتوانست با اين همه تهديدها و آزارها وى را از عقيده و مرامش باز دارد بلكه آيينش ‍ گسترش يافت.
سيد قطب در ادامه به امام حسين (عليه السلام) اشاره مى كند و مى گويد:
حسين بن على (عليه السلام) گرچه در ظاهر به شهادت و در مقياس سطحى نگران شكست خورد ولى در برابر حقيقت و در مقياسى بزرگ تر پيروز شد.
سپس مى افزايد:
فما من شهيد فيى الارض تهتزا له الجوانح بالحب و العطف و تهفو له القلوب و تحبيش بالغيرة و الفداء كالحسين - رضوان الله عليه - يستوى فيى هذا المتشيعون و غير المتشيعين من المسلمين و كثير من غير المسلمين هيچ شهيدى در روى زمين يافت نمى شود كه همانند رضوان الله عليه تمام وجود انسان ها به خاطر محبت و علاقه به او به لرزه در آيد و دل ها براى او به طپش افتد و براى ايثار و فداكارى آماده شود در اين الگو گرفتن از حسين (عليه السلام) شيعه و غير شيعه از ديگر مسلمانان بلكه بسيارى از غير مسلمانان برابرند.
در پايان مى گويد:چه بسيار شهيدانى كه اگر هزار سال زنده مى ماندند نمى توانستند به اندازه شهادتشان عقيده و مكتب خود را يارى كنند و قدرت آن را نداشتند كه اين همه مفاهيم بزرگ انسانى را در دل ها به يادگار بگذارند و هزاران انسان را با آخرين سخنانى بزرگ كه با خونشان مى نويسد به كارهاى بزرگ وادارند(635)
آرى حركت انقلابى امام حسين (عليه السلام) و شهادت و نستوهى وى و يارانش سرمشقى براى آزادگان جهان شد و بسيارى از رهبران آزادى خواه در پيشبرد نهضت و قيام خويش حركت انقلابى امام حسين (عليه السلام) را سر لوحه كار خود قرار داده اند و به پيروزى رسيده اند.
مهاتما گاندى رهبر استقبال كشور هندوستان ئر گفتار تاريخى خود چنين مى گويد:
من براى مردم هند چيز تازه اى نياورده ام فقط نتيجه اى را كه از مطالعات و تحقيقاتم درباره تاريخ زندگى قهرمانان كبلا به دست آورده ام ازمغان ملت هند كردم اگر بخواهيم هند را نجات دهيم واجب است همان راهى را بپيماييم كه حسين بن على پيمود. (636)
محمد على جناح قائد اعظم پاكستان - مى گويد:
هيچ نمونه اى از شجاعت بهتر از آن كه امام حسين (عليه السلام) از لحاظ فداكارى و تهور نشان داد در عالم پيدا نمى شود به عقيده من تمام مسلمين بايد سرمشق اين شهيدى كه خود را در سرزمين عراق قربانى كرد،پيروى نمايند. (637)
اين الگو پذيرى و تاسى از نهضت امام حسين (عليه السلام) در عالم تشيع بسيار چشمگير و فراگير بوده است در طول تاريخ رهبران انقلابى شيعه با الهام از حماسه هاى بزرگ و جاودان كربلا در بسيج انسان هاى فداكار و از خود گذشته به توفيقات بزرگى دست يافته اند.
پيروزى ملت ايران در برچيدن بساط ظلم و بيدادگرى نظالم استبدادى 2500 ساله و حماسه هاى غرور آفرين هشت سال دفاع مقدس در جبهه هاى نبرد حق عليه باطل و مجاهدت هاى جوانان جان بر كف و رشيد حزب الله جنوب لبنان در مقابله با رژيم سفاك و تا بن دندان مسلح صهيونيستى از نمونه هاى بارز و روشن تاسى و الگو پذيرى از نهضت امام حسين (عليه السلام) در عصر حاضر است.

فصل سوم: قيام هاى خونينن پس از حادثه عاشورا

انتشار اخبار كربلا تاثير عجيبى در ميان مسلمانان گذاشت از يك سو اوج مظلوميتت امام حسين (عليه السلام) و يارانش و نهايت قساوتى كه در شهادت آنان و اسارت خاندان پاكش آشكار شده بود سبب نفرت مسلمانان از دستگاه خلافت اموى شد چرا كه خلافت يزيد كه با نيرنگ و تهديد و تطميع معاويه انجام پذيرفته بود نه از روى اقبال عمومى مردم با اين حادثه به شدت آسيب ديد.
به يقين،اگر امام حسين (عليه السلام) به طور پنهانى كشته مى شد و يا همچون برادرش امام حسن (عليه السلام) مسموم مى گرديد و يا كارش به تبعيد و زندانى شدن مى انجاميد نمى توانست اين همه آثار مثبت براى جامعه اسلامى و پى آمدهاى منفى به طور حاكميت جور در بر داشته باشد ولى نحوه شهادت امام (عليه السلام) و يارانش كه به طور آشكار و در برابر چشمان هزاران نفر و در قلب دنياى اسلام آن روز در اوج مظلوميت اتفاق افتاد جاى هر گونه انكار و يا توجيهى را از حادثه آفرينان فاجعه كربلا گرفت از سوى ديگر شخصيت معنوى و عظمت خانوادگى امام حسين (عليه السلام) ميان مسلمانان آشكار بود كشتن چنين شخصى نمى توانست كار ساده اى باشد يعنى اگر گروه ديگرى غير از امام حسين (عليه السلام) بدين نحو كشته مى شدند به يقين نمى توانست چنين موجى را كه شهادت آن حضرت به وجود آورد ايجاد كند.
از سوى سوم حركت انقلابى امام حسين (عليه السلام) با آن ياران اندك و فرياد هيهات منا الذلة و تسليم ناپذيرى در برابر آن همه لشكر مجهز به مسلمانان جرأت و جسارت بخشيد و براى جمع كثيرى از مسلمانان مساله مرگ و شهادت را امرى ساده بلكه افتخارآميز كرد،قيام هاى مردم مدينه كه در بخش هاى گذشته به آن اشاره شد و قيام توابين و حتى مقاومت هاى افراد به صورت فردى عمگى حكايت از اين حقيقت دارد.
براى اثبات اين حقيقت به سراغ پاره اى از قيام ها و مقاومت هايى كه پس از عاشورا اتفاق افتاد مى رويم.

الف) اعتراضات و مقاومت هاى شخصى

پس از حادثه عاشورا دو گونه مخالفت و قيام بر ضد دستگاه يزيد و آنگاه خلافت بنى اميه رخ داد. بخشى از آن سازمان نيافته و به تعبير ديگر حركت فردى جسورانه بود سنگينى آن حادثه تاب سكوت را با همه خطراتش از برخى گرفت و آنها را به ابراز انزجار و اعلان نفرت از دژخيمان اموى واداشت كه گاه به كشته شدن آنها مى انجاميد.
در اينجا به دو نمونه اشاره مى كنيم:
1 - حميد بم مسلم از وقايع نگاران و راويان حادثه كربلا مى گويد:زنى از قبيله بكر بن وادل همراه شوهرش در كربلا در جمع لشكريان عمر بن سعد حضور داشت هنگامى كه مشاهده كرد لشكريان به سوى خيمه هاى ابى عبدالله (عليه السلام) حمله كردند و شروع به غارت نمودند شمشيرى را برداشت و به سوى آن خيمه ها روان شد و فرياد زد:
يا آل بكر بن وائل اءتسلب بنات رسول الله؟ لا حكم الا لله يا لثارات رسول الله اى خاندان بكر بن وائل!آيا دختران رسول خدا غارت شوند و شما آرام باشيد؟ حكم و فرمانى جز براى خدا نيست از او بايد اطاعت كرد نه از بنى اميه اى خونخواهان رسول خدا بپاخيزند. شوهرش ‍ آمد و او را گرفت و به جايگاهش باز گرداند(638)
2 - پس از حادثه كربلا عبيدالله بن زياد كه به اصطلاح خود را سرمست پيروزى مى ديد مردم كوفه را در مسجد جمع كرد تا پايان كار امام حسين (عليه السلام) و يارانش را طى يك خطابه رسمى به اطلاع مردم برساند و در ضمن به مردم بفهماند كه فرجام كار كسانى كه با يزيد مخالفت كنند چيزى جز نابودى نيست جايى كه با امام حسين (عليه السلام) با آن همه عظمت چنين رفتار شد تكليف ديگران روشن است وى در ضمن كلامش چنين گفت :حمد خدايى را كه حق و اهل حق و حقيقت را پيروز كرد!و يزيد و پيروانش را يارى كرد و كذاب پسر كذاب را كشت!!!
عبدالله بن عفيف ازدى كه از شيعيان امير مؤمنان (عليه السلام) بود و يك چشم خود را در جنگل جمل و چشم ديگرش را در جنگ صفين در ركاب على (عليه السلام) از دست داده بود و پيوسته در مسجد كوفه به عبادت مشغول بود. (639)
از جاى برخاست و فرياد زد:اى پسر مرجانه!كذاب پسر كذاب تويى و پدرت و آن كسى است كه تو و پدرت را بر اين جايگاه نصب كرد. اى دشمن خدا!فرزندان انبيا را به قتل مى رسانى و اكنون بر منبر مؤمنان اين چنين جسورانه سخن مى گويى؟!
ابن زياد - كه انتظار چنين حركتى را نداشت - بر آشفت و گفت:اين مرد كيست؟ عبدالله بن عفيف خودش را معرفى كرد و ادامه داد:اى دشمن خدا!من بودم تو خاندان پاكى را كه خداوند هر گونه پليدى را از آنان دور داشت مى كشى و گمان مى كنى مسلمانى؟!واغوثاه!كجايند پسران مهاجران و انصار؟ چه شده است كسى از اين طغيانگر كه نفرين شده فرزند نفرين شده توسط پيامبر است انتقام نمى گيرد؟!
ابن زياد از اين همه شجاعت و جسارت بسيار خشمگين شد تا آنجا رگ هاى گردنش بر آمد و گفت:او را به نزد من بياوريد!
ماءموران به طرف او هجوم بردند ولى بزرگان قبيله اءزد كه از خويشاوندان او بودند وى را از دست ماءموران رها ساختيد رها ساختند و از مسجد به خانه اش بردند.
ابن زياد دستور داد به هر صورت ممكن او را دستگير كنند و نزدش بياورند بعضى از قبيله ازد و برخى ديگر از قبايل به كمك عبدالله بن عفيف آمدند و از آن سو پسر مرجانه نيز جمعى از مزدوران كوفه را اجير كرد و ميان اين دو گروه درگيرى رخ داد و گروهى كشته شدند تا آن كه سرانجام لشكر عبيدالله وارد خانه ابن عفيف شد دختر عبدالله او را از ورود ماءموران با خبر ساخت او گفت:ترسى به خود راه مده شمشير را به من بده عبدالله در حالى كه رجز مى خواند و نابينا بود از خود دفاع مى كرد سپاهيان عبيدالله اطرافش را گرفتند و او با راهنمايى دخترش بر آنها حمله مى كرد تا سرانجام دستگير شد و او را به نزد عبيدالله بن زياد بردند.
عبدالله بن عفيف در نزد عبدالله نيز با شجاعت گفت تا آن كه عبيدالله او را تهديد به قتل كرد.
ابن عفيف گفت:
الحمدلله رب العالمين أما انيى قد كنت اءسال الله ربيى أن يرزقنى الشهادة قبل أن تلدك اءمك و سالت الله أن يجعل ذلك على يديى العن خلقه اءبغضهم اليه فلما كف بصيريى يست من الشهادة و الان الحمد لله الذيى رزقنيها بعد الياس منها و عرفنيى الاجابة منه فيى قديم دعايى الحمدلله رب العالمين بدان كه پيش از آن كه تو از مادرت زاده شوى من از خدا طلب شهادت مى كردم و از خدا خواستم كه شهادتم را به دست ملعون ترين شخص كسى كه نزد خدا از همگان مبغوض تر است قرار دهد. ولى پس از آن كه چشمانم نابينا شد از نيل به شهادت نااميد شدم اما اكنون خدا را براى فراهم شدن اسباب شهادت - پس از آن دوران نا اميدى - و به اجابت رسيدن دعاى گذشته ام سپاس مى گويم!ابن زياد كه در برابر آن همه شجاعت و بى باكى درمانده بود،دستور داد سر از بدن عبدالله بن عفيف جدا سازند و بدنش را به دار آويزند. (640)

ب قيام توابين

نخستين عكس العمل همگانى در ارتباط با حادثه كربلا توسط مردم كوفه شكل گرفت چرا كه از يك سو در كوفه شيعيان فراوانى زندگى مى كردند كه به امير مؤمنان (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) علاقمند بودند و از سوى ديگر آنان با نامه هاى خود آن حضرت را به عراق دعوت كردند و سپس از يارى او سرباز زدند و در واقع ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) و يارانش را تسليم دشمن كردند و از سوى سوم جمعى از همين مردم در آن حادثه هولناك مشاركت داشتند.
پس از ماجراى كربلا شيعيان كوفه خود را بيش از ديگران مستحق ملامت مى دانستند و از عدم نصرت فرزند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) احساس ‍ گناه و شرمسارى شديدى مى كردند آنان براى جبران اين خطاى بزرگ در پى قيام و شورش بر آمدند تا بتوانند اين لكه ننگ را از دامان خود شستشو دهند.
به همين منظور گروهى از شيعيان به نزد بزرگان شيعه در كوفه كه عبارت بودند از:سليمان بن صرد خزاعى مسيب بن نجبه فرازى عبدالله بن سعد بن نفيل اءزدى عبدالله بن وال تميمى و رفاعة بن شداد بجلى رفتند و همگى در منزل سليمان اجتماع نخست،مسيب بن نجبه شروع به سخن كرد و پس از بيان مقدمه اى گفت:ما در ارتباط ما امتحانى كه خداوند ما را در مورد خاندان پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) كرد،دروغگو از آب در آمديم و از اين امتحان سرشكسته خارج شديم نامه ها چه پنهان و چه آشكارا از ما يارى خواسته بود ولى از جانمان درباره او دريغ ورزيديم او در نزديكى ما به شهادت رسيد ولى ما نه با دستانمان و نه با زبان و نه با اموال و عشيره خود او را كمك نكرديم اكنون ما در پيشگاه خدا و پيامبرمان چه عذرى داريم؟
سپس ادامه داد:
لا و الله عذر دون أن تقتلوا قاتله و الموالين عليه اءو تقتلوا فيى طلب ذلك فعسى ربنا يرضى عنا عند ذلك نه خدا سوگند!چاره اى نيست جز آن كه قاتلان آن حضرت و همراهان آنان را به كيفر رسانيد و يا در اين راه كشته شويد شايد با اين كار خداوند از ما خشنود شود.
پس راه كشته رفاعة بن شداد و آنگاه عبدالله بن سعد رشته سخن را به دست گرفتند و پيشنهاد كردند رهبرى كردند رهبرى اين گروه را سليمان بن صرد كه صحابى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و مرد مطمئن و شايسته اى است بر عهده گيرد.
پس از آن سليمان شروع به سخن كرد و پس از مقدماتى گفت... ما ممنتظر ورود خاندان پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) بوديم به آنان وعده يارى داديم و او را براى آمدن به عراق تشويسق كرديم ولى هنگامى كه آنان به سوى ما آ مدند سستى كرده و ناتوانى به خرج داديم و منتظر حوادث نشستيم تا آنجا كه فرزند پيامبر و پاره تن او در ميان ما كشته شد هر چه فرياد كمك خواهى سر داد به كمكش نشتافتيم فاسقان او را هدف تير و نيزه قرار دادند آهنگ كشتن او كردند و به وى يورش بردند ولى ما كارى انجام نداديم آنگاه افزود:
الا انهضوا فقد سخط عليكم ربكم و لا ترجعوا الى الحلال و الابناء حتى يرضى الله و الله ما اءظنه راضيا دون أن تناجزوا من قتله برخيزيد و قيام كنيد!چرا كه خداوند بر شما خشمگين شده است به سوى همسران و فرزندانتان باز نگرديد تا آنگاه كه خداوند از شما راضى شود به خدا سوگند!گمان نمى كنم خدا از شما راضى شود مگر آن كه با قاتلان آن حضرت نبرد كنيد و از آنان انتقام بگيرد.
سپس ادامه داد:از مرگ نترسيد،چرا كه هر كس از مرگ بترسد ذليل خواهد شد و همانند قوم بنى اسرائيل باشيد كه به خاطر نافرمانى خداوند پيانبرشان موسى (عليه السلام) به آنها گفت: انكم ظلتم أنفسكم شما به خويشتن ستم كرديد و ادامه داد: فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا أنفسكم پس توبه كنيد و به سوى خالق خود باز گرديد و تن به كشتن دهيد. (641)
سليمان با سخنانى ديگر مردم را براى قيام آماده كرد پس از او خالد بن سعد بن نفيل گفت:به خدا سوگند!اگر من بدانم تنها به كشتن خود مى توانم از گناهم نجات يابم و پروردگارم را خشنود سازم حتما با آن بجنگم - براى نبرد با فاسقان در اختيار مسلمانان قرار مى دهم.
به دنبال اين گفتگوها و آمادگى شيعيان كوفه سليمان بن صرد نامه اى به سعد بن حذيقة بن يمان وبرخى ديگر از شيعيان مدائن نوشت و آنها را از عزم خويش آگاه ساخت آنان نيز به اين دعوت پاسخ مثبت دادند و طى نامه اى همكارى خويش را براى قيام اعلام كردند.
همچنين سليمان چنين نامه اى را به مثنى بن مخربه عبدى در بصره نوشت و او نيز پاسخ نوشت كه ما شيعيان نيز با تو هماهنگيم و آماده همكارى مى باشيم.
شيعيان كوفه در پى جمع آورى اسلحه و ابزار جنگ بر آمدند و مردم را پنهانى براى انتقام خون حسين (عليه السلام) دعوت مى كردند و مردم نيز گروه گروه دعوت آنها را اجابت مى كردند.