عاشورا
(ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها)

سعيد داودى، مهدى رستم نژاد

- ۲۹ -


89 - شوق ديدار

امام على بن الحسين (عليه السلام) فرمود:هنگامى كه در روز عاشورا كار بر امام حسيين (عليه السلام) سخت شد،همراهان حضرت ديدند در اين صحنه پر خطر كه هر كس رنگ از چهره اش مى پريد و لرزه بر اندامش ‍ مى افتاد امام و يياران خاصش چهره هاشان درخشان و اندامشان آرام و دلهايشان هر لحظه مطمئن تر مى شد و برخى به برخى دييگر مى گفتند:به آنان بنگريد كه از مرگ باكى ندارند در اين هنگام امام (عليه السلام) فرمود:
صبرا بنيى الكرام فما الموت الا قنطرة تعبر بكم عن البوس و الضراء الى الجنان الواسعة و النعيم الدائمة فاييكم يكره أن ينتقل من سجن اليى قصر و ما هو لا عدائكم الا كمن ينتقل من قصر الى سجن و عذاب ان أبى حدثنيى عن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) ان الدنيا سجن المؤمن و جنة الكافر و الموت جسر هولاء الى جناتهم و جسر هولاء الييى جحيمهم اى بزرگ زادگان!شكيبا باشيد مرگ فقط پلى است كه شما را از سختى ها و دشوارى ها به بهشت پهناور و نعمت هاى جاودان برساند!كدام يك از شما نمى خواهد كه از زندانى به كاخى در آيد؟ ولى مرگ براى دشمنانتان جز انتقام از كاخى به زندان و عذابى شديد نيست پدرم از رسول خدا صلى اله اليه و اله نقل كرده كه فرمود:
دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است و مرگ پل مؤمنان به بهشت و پل كافران به دوزخ خواهد بود.
سپس امام (عليه السلام) افزود:
ما كذبت و لا كذبت لحظه موعود فرا رسيده نه دروغ گفته ام و نه به من دروغ گفته شده است. (614)
لبخند زدن بر مرگ بر افروخته شدن چهره ها در آستانه شهادت و آرامش ‍ دلها در آخرين لحظات زندگى تنها براى كسانى ميسر است كه شوق ديدار يار تمام وجودشان را پر كرده و دنيا را زندان و قفسى مى دانند كه مرگ در راه رضاى پروردگار درهاى آن را مى گشايد و به اوج آسمان قرب خدا پرواز مى كنند.
آرى انسسان محبوس در آستانه آزادى در پوست خود نمى گنجد و با آرامش ‍ آميخته با اشتياق زندانى را ترك ميى گويد. از درون فقس بيرون پريده بر شاخسار جنان قرار ميى گيرد و نغمه شادى سر مى دهد.
آرى چنين است حال اوليا و دوستان خاص خدا!

90 - پييمان شكنان رسولا

آنگاه امام (عليه السلام) بر مركب خود سوار شده و در برابر سپاه دشمن قرار گرفت و فرمود: يا أهل الكوفة!قبحا لكم و ترحا و بويا لكم و تعسا استصر ختمونا و الهين فاتييناكم موجبين فشحدتم علييينا سيفا كان فيى اءيماننا و جئتم عليينا نارا نحن اءضرمناها على عدوكم و عدونا فاءصبحتم و قد آثرتم العداوة على الصلح من غير ذنب مان منا اليكم و قد اءسرعتم الينا بالعناد و تركتم بييعتنا رغبة فيى الفساد ثم نقضتموها سفها و ضلة لطواغيت الامة و بقية الاحزاب و نبذة الكتاب ثم أنتم هولاء تنخاذلون عنا و تقتلونا اءلا لعنة الله على الضاليين اى كوفيان! رويتان زشت و سياه باد!و غم و اندوه قرينتان و به سختى و مرگ گرفتار شويد!شما ما را مشتاقانه براى فرياد رسى خود خوانديد ولى چون به سوى شما آمديم شمشيرى كه در دستان ما بود بر ضد ما به كار بستند و آتشى كه ما بر ضد دشمنان شما و خود افروخته بوديم آن را در برابر ما شعله ور ساختيد!بدون آن كه از ما گناهى نسبت به شما سر زده باشد عداوت و دشمنى را بر صلح و آشتى برگزيديد و به دشمنى با ما شتافتيد و با غوطه ور شدن در فساد بيعتى را كه با ما بسته بوديد رها ساخته و - از روى جهل و نادانى و پييروى گمراهانه از سركشان و باز ماندگان احزاب جاهليت و دور افكنان كتاب الهى - آن را شكستند آرى شما همان كسانى هستيد كه دست از يارى ما برداشتيد و ما را به كشتن داديد لعنت خدا بر ظالمان باد(615)
همه مى دانيم كوفيان با نماينده امام (عليه السلام) بييعت كرده بودند و در نامه هاى خود وعده هر گونه همكارى و ايثار و فداكارى داده بودند اما اين گروه سست و ناتوان و نادان و بى اراده هميين كه با نخستين مشكل يعنيى تهديدهاى ابن زيياد رو به رو شدند همه چيز را به فراموشى سپردند نه تنها پيمان ها را شكستند و دست از يارى امام (عليه السلام) بر داشتند بلكه شمشييرى كه براى يارى او آماده كرده بودند به روى او كشيدند و آن را به خون او آغشته كردند!
و اين سرنوشت افراد ترسو و بى اراده اين است پايان شوم عمر پيمان شكنان بى وفا

91 - مرا بشناسيد

امام (عليه السلام) در روز عاشورا در حالى كه به سوى ميدان شهادت گام بر حجت نمود تا فردا نگوييند ما اورا نشناختيم و برايى هدف از اشعار جالب و پر معنايى كه خود سروده بود و در اعماق دلها نفوذ مى كرد بهره گرفت و فرمود:

انا ابن علييى الطهر من آل هاشم   كفايى بهذا مفخرا حييين افخر
و جدييى رسول الله اكرم من مضى   و نحن سراج الله فى الارض نزهر
و فاطمة اميى من سلالة احمد   و عمييى يدعى ذالجناحييين جعفر
و فيينا كتاب الله انزل صادقا   و فينا و الوحى بالخير يذكر
و نحن امان الله للناس كلهم   نسر بهذا فيى الانام و نجهر
و نحن و لاة الحوض نسقيى و لاتنا   بكاس رسول الله ما ليييس ينكر
و شيعتنا فى الناس اكرم شيعة   و مبغضنا ييوم القيامة ييخسر
بنا بين الله الهدييى من ظلالة   و يغمر بنا آلاءه و يطهر
اذا ما اءتى بوم القيامة ظامئا   الييى الحوض يسقيه بكفيييه حيدر
امام مطاع اوجب الله حقه   على الناس جمعا والذييى كان ينظر
فطوبى لعبد زارنا بعد موتنا   بجنة عدن صفوها لا يكدر

منم فرزند على پاك از خاندان هاشم كه اگر بخواهم افتخار كنم همين افتخار مرا بس است!
جدم رسول خدا است كه گرامى ترين انسان ها است و ماييم چراغ فروزان الهى در زمين
و مادرم فاطمه (عليه السلام) از دودمان احمد است و عمويم جعفر است كه به صاحب دو بال خوانده ميى شود.
و كتاب خدا در خاندان ما به راستى نازل شد و در ميان ما است كه وحى و هدايت به نيكى ياد مى شود.
ما براى تمام مردم امان خداييم چه آن را برايى مردم پنهان كنيم يا آشكار سازيم و ماييم صاحب حوض كوثر كه دوستان خود را با جام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) - كه قابل انكار نيست - سيراب مى كنيم.
شيعيان ما در ميان مردم گرامى ترين پيروان هستند و دشمنان ما در روز قيامت زيان خواهند ديد.
خداوند به وسيله ما هدايت را از گمراهى آشكار ساخته و نعمت هاى خوييش را فراوان و پاكيزه كرد.
هنگامى كه روز قيامت تشنه اى بر حوض كوثر وارد شود حيدر با دو دست مباركش او را سيراب مى كند.
امامى است فرمانروا كه خداوند حقش رابر همه واجب كرده و كسى است كه ناظر اعمال مردم است.
به بنده اى كه پس از مرگ ما به زيارت ما نايل شود بهشت جاودان - كه زلال آن هرگز تيره نشود مژده باد. (616)
امام (عليه السلام) در روز عاشورا تمام برنامه هاى خود را با دقت به پيش ‍ مى برد و چون مى دانست اين حادثه بزرگ و بى نظير براى هميشه در دل تاريخ ثبت خواهد شد راه را بر تمام عذر و بهانه هايى كه ممكن بود چهره آن را دگرگون سازد مى بست.
از جمله در ااخرين لحظات عمر در حالى كه به نشانه آمادگى براى پيكار و شهادت شمشير را از نيام در آورد بود ضمن اشعار رسايى - بار ديگر - به معرفى خود پرداخت.
از خودش از پدرش از جدش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از مادرش ‍ حضرت زهرا (سلام الله عليها) و از عمويش جعفر (عليه السلام) سخن گفت سپس ‍ به اين حقيقت اشاره كرد كه قرآن و اسلامى را كه همه شما ظاهرا به آن افتخار مى كنيد در خانه ما نازل شده و پناهگاه شما در قيامت نيز ما هستيم.
و عجبا اين سخنان كه هر خفه اى را بييدار و هر مستى را هشيار مى كرد در آن كوردلان مؤ ثر نيفتاد!

92 - اشعارى ديگر

اين اشعار كه در نوع خود بى نظير است بيانگر مكتب امام حسين (عليه السلام) و عمق افكار آن حضرت در روز عاشورا است:

فان تكن الدنييا تعد نفيسة   فان ثواب الله اءعلى أنبل
و ان يكن الابدان للموت انشات   فقتل امريى بالسييف فى الله اءفضل
و ان يكن الارزاقق قسما مقدرا   فقلة سعيى المرء فيى الكسب اءجمل
و ان تكن الاموال للتراك جمعها   - فما بال متروك به المرء يبخل

اگر دنيا چيزى ارزشمند شمرده شود به يقين پاداش الهى برتر و ارزشمندتر است.
و اگر بدن ها براى مرگ آفريده شده مطمئنا شهادت در راه خدا به وسيله شمشير بهتر است!
اگر رزق و روزى براى بشر مقدر و معين شده پس اجتناب از حرص در كسب مال زيباتر است.
اگر جمع آورى اموال براى وانهادن و به ديگران سپردن است پس چرا آدمى نسبت به انفاق آن بخل بورزد؟(617)
قندورزى دانشمند معروف اهل سنت اضافه بر اشعار بالا اين اشعار را نيز از گفته امام (عليه السلام) ذكر مى كند:

عليكم سلام الله يا آل احمد   فانيى اءرانيى عنكم اليوم اءرحل
اءرى كل ملعون منافق   يروم فنانا جهرة ثم يعمل
لقد كفروا يا ويلهم بمحمد   و ربهم ما شاء فيى الخلق يفعل
لقد غرهم حلم الاله لانه   حليم كريم لم ييكن قط يجعل

اى خاندان احمد!سلام خدا بر شما باد!من چنين ميى بيينم كه امروز از ميان شما كوچ خواهم كرد!
اى وايى بر آنان!كه به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و پروردگارشان - كه هر چه اراده كند درباره مردم انجام مى دهد - كفر ورزيده اند.
شكيبايى خداوند آنان را مغرور ساخته چرا كه خداوند حليم و كريمى است كه شتاب نمى كند ولى سرانجام از آنها انتقام سختى مى گيرد. (618)
اين اشعار از يك سو اندرز و نصيحت و پيامى است به تمام انسانها كه در هر عصر و هر زمان زندگى مى كنند.
به آنها مى گويد:تن به ذلت ندهيد زندگى اين زندگى دنيا نيست سراى جاويدان و دار بقاء الله جايگاه اصلى ماست.
حيف از اين بدن كه در بستر بيمارى بميرد!چه زيباست كه سرانجام در راه خدا به خون آغشته گردد و در صف شهيدان جاى گيرد!
و از سوى ديگر نشان مى دهد كه امام (عليه السلام) با افتخار به استقبال شهادت مى رود و از هيچ چيز نمى هراسد بر چهره مرگ مرگى كه در راه خداست مرگى كه الهام بخش بندگان دربند در طول تاريخ خواهد بود لبخند مى زند و از ميدان كربلا به همه جباران پيغام مى فرستد كه از قدرت دو روزه خود مغرور نشويد بدبختى و رسوايى در انتظار شماست!

93 - مرگ بهتر از زندگى ننگين است!

امام (عليه السلام) به ميدان آمد و مبارز طلبيد هر كس از پهلوانان سپاه دشمن آمد او را به خاك افكند تا آنجا كه بسيارى از آنان را به هلاكت رساند آنگاه به ميمنه به جانب راست سپاه حمله كرد و فرمود: الموت خير من ركوب العار مرگ بهتر از زندگى ننگين است سپس به ميسره جانب چپ سپاه يورش برد و فرمود:

أنا الحسين بن على   آليت أن لا أنثنيى
اءحميى عيالات أبى   اءمضيى على دين النبى

منم حسين بن على (عليه السلام) سوگند ياد كردم كه در برابر دشمن سر فرود نياورم از خاندان پدرم حمايت مى كنم وبر دين پيامبر رهسپارم (619 )
و در روايت ديگر آمده است امام (عليه السلام) فرمود: موت فيى غير خير من حياة فيى ذل مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلت است!(620)
اين اشعار كه مرگ با عزت از زندگى ننگين بهتر است از مهمترين پيام هاى عاشورا است پيامى كه مى تواند سراسر تاريخ بشر را روشن سازد و به استعمار و استثمار و برددگى انسانها پايان دهد.
مردم غالبا از ترس ذلت ذليل مى شوند و از ترس ظلم تن به ظلم و ستم مى دهند و جباران و ظالمان نيز از همين نقطه ضعف استفاده مى كنند.
درست است كه امام حسين (عليه السلام) با اين اشعار به استقبال يزييديان رفت و در يك نبرد نا برابر شهيد شد اما شهادت او سر آغازى براى قيام هاى مكرر بر ضد مزدوران بنى اميه و بنى مروان و فرزندان آكلة لالكباد شد كه مى رفت آثار رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را محو و نابود كنند و سنت هاى جاهلى را به جاى آنان بنشانند!
خدا مى خواست نهال اسلام با اين خون هاى پاك آبيارى شود و دشمنان اسلام و منافقان قسم خورده رسوا گردند.
و نيز خدا مى خواست مكتبى ساخته شود كه آزادى خواهان جهان در طول تاريخ در آن درى آزادگى و افتخار بياموزند و بدانند مرگ با عزت و افتخار بهتر از زندگى ننگين است!

94 - اگر دين نداريد آزاد مرد باشيد!

امام (عليه السلام) به هر سو يورش برد و گروه عظيمى را به خاك افكند.
عمر سعد فرياد بر آورد:آيا مى دانيد با چه كس مى جنگيد؟ او فرزند همان دلاور ميدان ها و قهرمانان عرب است از هر سو به وى هجوم آوريد.
بعد از اين فرمان چهار هزار تير انداز از هر سو امام (عليه السلام) را هدف قرار دادند و از سويى ديگر به جانب خيمه ها حمله ور شدند و ميان آن حضرت و خيامش فاطله انداختند امام (عليه السلام) فرياد بر آورد:
و يحكم يا شيعة آل أبى سفيان!ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا اءحرارا فيى دنياكم هذه و ارجعوا الى اءحسابكم ان كنتم عربا كما تزعمون واى بر شما!اى پيروان آل ابى سفيان!اگر دين نداريد و از حسابرسى روز قيامت نمى ترسيد لااقل در دنياى خود آزاده باشيد و اگر خود را عرب مى دانيد به خلق و خوى عربى خويش پايبند باشيد.
شمر صدا زد:اى پسر فاطمه!چه مى گويى؟ امام (عليه السلام) فرمود: أنا الذيى اءقاتلكم و تقاتلونيى و النساء ليس عليهن جناح فامنعوا عتاتكم و طغيانكم و جهالكم عن التعرض لحرميى ما دمت حيا من با شما جنگ دارم و شما با من ولى زنان كه گناهى ندارند پس تا زمانى كه زنده هستم سپاهيان طغيانگر و نادان خود را از تعرض به حرم من باز داريد.
شمر گفت:راست مى گويد. آنگاه به لشكريان خويش رو كرد و گفت:از حرم او دست برداريد و به خودش حمله كنيد كه به جانم سوگند هماوردى است بزرگوار!سپاه دشمن از هر طرف به سوى امام (عليه السلام) حمله ور شدند و امام (عليه السلام) در جستجوى آب به سوى فرات رفت ولى سپاهيان همگى هجوم آوردند و مانع شدند. (621)
امام (عليه السلام) با اين اشعار خود دشمن را شرمنده كرده فرمود:اگر دين نداريد و از خدا و قيامت نمى ترسيد لا اقل آزاد مرد باشيد و راه رسم آزادگى را فراموش نكنيد در ميدان نبرد نظاميان در برابر هم قرار دارند و غير نظاميان مخصوصا زنان و كودكان طرف نيستند،حمله به آنها نهايت ناجوانمردى و نشانه پستى حمله كننده است واى اين اشعار پيامى فراتر از اينها دارد اين اشعار همه جهانيان را مخاطب مى سازد و به آنها مى گويد حتى اگر تابع دين و مذهبى نيستيد اصول انسانيت و شرافت انسانى و اخلاق بشرى را فراموش نكنيد در واقع اين همان شعار رعايت حقوق بشر است كه امروز سخن از آن بسيار مى گويند و كمتر عمل مى كنند.

95 - مناجات با خدا و نفرين به دشمن

در روز عاشورا امام حسين (عليه السلام) به سوى فرات روانه شد كه شمر گفت:به خدا سوگند!به آن نخواهى رسيد تا در آتش در آيى!
شخص ديگرى گفت:يا حسين!آيا آب فرات را نمى بينى كه مثل شكم ماهى مى درخشد؟!به خدا سوگند!از آن نخواهى چشيد تا آن كه لب تشنه از جهان چشم بپوشى!
امام (عليه السلام) گفت: اللهم اءمته عطشا خدايا!او را تشنه بميران
راوى مى گويد:به خدا سوگند پس از نفرين امام آن شخص به مرض عطش ‍ گرفتار شد به گونه اى كه پيوسته مى گفت:به من آب دهيد!آبش مى دادند تا آنجا كه آب از دهانش مى ريخت ولى همچنان مى گفت آبم دهيد كه تشنگى مرا گشت!پيوسته اين چنين بود تا آن كه به هلاكت رسيد!
آنگاه مردى از سپاه دشمن به نام ابوالحتوف جعفى تيرى به سوى امام رها كرد تير به پيشانى امام اصابت كرد آن را بيرون كشيد خون بر چهره و محاسن امام جارى شد عرض كرد:
اللهم انك ترى ما أنا فيه من عبادك هولاء العصاة اللهم اءحصهم عددا و اقتلهم بددا و لا تذر على وجه منهم احدا و لا تغفر لهم اءبدا خدايا!تو شاهدى از اين مردم سركش به من چه مى رسد خدايا!جمعيت آنان را اندك كن و آنان را با بيچارگى و بدبختى بميران و از آنان كسى را بر روى زمين مگذار و هرگز آنان را نيامرز!
سپس همانند شير خشمگين به آنان حمله كرد و به هر كس كه مى رسيد او را با شمشيرش بر خاك مى افكند اين در حالى بود كه تيرها از هر سو مى باريد و بر بدن امام (عليه السلام) مى نشست و مى فرمود:
يا اءمة السوء بئسماخلفتم محمدا فيى عترته أما انكم لن تقتلوا بعديى عبدا من عباد الله فتهابوا قتله بل يهون عليكم عند قتلكم ايايى و ايم الله انيى لارجوا أن يكرمنيى ربيى بالشهادة بهوانكم ثم ينتقم ليى منكم من حيث لا تشعرون اى بد سيرتان!شما در مورد خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بد عمل كرديد آرى!شما از كشتن من از كشتن هيچ بنده اى از بندگان خدا هراسى نداريد چرا كه با كشتن من قتل هر كس برايتان آسان خواهد بود به خدا سوگند!من اميدوارم كه پروردگارم شما را خوار و مرا به شهادت در راهش گرامى بدارد آنگاه از جايى كه گمان نمى بريد انتقام مرا از شما بگيرد. حصين بن مالك سكونى فرياد بر آورد و گفت:اى پسر فاطمه!چگونه خداوند انتقام تو را از ما بگيرد؟
امام (عليه السلام) فرمود:
يلقيى باءسكم بينكم و يسفك دماءكم ثم يصب عليكم العذاب الاليم نزاع و اختلاف در ميانتان مى افكند و خودنتان را مى ريزد آنگاه شما را به عذاب دردناك گرفتار مى سازد.
امام (عليه السلام) همچنان مى جنگيد نا آن كه زخم هاى بسيارى بر بدن مباركش وارد شد. (622)
در روايتى آمده است:
هنگامى كه دشمنان امام را آماج تيرها قرارا دادند تير به گلوى امام اصابت كرد و فرمود:
بسم الله و لا حول و لا قوة بالله و هذا قتيل فيى رضى الله به نام خداوند و هيچ حركت و نيرويى جز از جانب خدا نيست و اين شهيدى است در راه رضاى خدا!(623)
در هر لحظه از زندگى آن بزرگوار درسى نهفته است درسى براى رهروان راه حق و پويندگان مسير عزت و افتخار
به گونه اى كه ملاحظه مى كنيد در ايين لحظات تنهايى و لحظات واپسين عمر مباركش هيچ ترس و وحشتى از انبوه دشمن و سرنوشت قريب الوقوعش به خود راه نمى دهد همچنان به ياد خداست همچنان به ياد خداست همچنان با زبانهاى مختلف حتى با زبان نفرين!پند و اندرز مى دهد آنها را از آينده شومى كه در پيش دارند بر حذر مى دارد و به سوى خدا فرا مى خواند.
و سرانجام بر چهره مرگ لبخند مى زند و مقدم شهادت را گرامى مى دارد و با ياد خدا به استقبال آن مى شتابد!

96 - مى خواهيم با چهره خونين به ملاقات جدم بروم

امام (عليه السلام) خسته شد خواست اندكى بياسايد كه ناگاه سنگى آمد و به پيشانى امام رسيد خون جارى شد امام دامن پيراهنش را بالا زد تا خون از چهره اش پاك كند كه تير سه شعبه مسمومى آمد و به سينه امام (عليه السلام) فرو نشست امام دعاى قربانى خواند و فرمود:
بسم الله و بالله و على ملة رسول الله به نام خدا و به يارى خدا و بر آيين رسول خدا
آنگاه سرش را به آسمان بلند كرد و عرض كرد: الهيى انك تعلم أنهم يقتلون رجلا ليس على وجه الارض ابن نبى غيره خداى من!تو آگاهى كه اينان كسى را مى كشند كه در روى زمين پسر پيامبرى جز وى نيست.
سپس تير را يبرون كشيد خون همچون ناودان جارى شد دستش را بر محل زخم گذاشت چون از خون پر شد آن را به آسمان پاشيد و قطره اى از آن به زمين باز نگشت!
بار ديگر دست را از خون پر كرد و آن را به سر و صورت كشيد و فرمود:
هكذا و الله اءكون حتى القى جديى رسول الله و أنا مخضوب بدميى و اءقول يا رسول الله قتلنيى فلان و فلان آرى به خدا سوگند!مى خواهم با همين چهره خونين به ديدار جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بروم و بگويم:اى رسول خدا فلان و فلان مرا شهيد كردند. (624)
آرى امام (عليه السلام) كفى از خون را به آسمان مى پاشد تا در آسمان در نزد ملكوتيان براى يوم المعاد ذخيره شود و كفى ديگر را به صورت مبارك مى كشد تا در زمين براى جسم مقدسش ذخيره گردد چون شهيدى همچون امام (عليه السلام) با همان هيبت وارد عرصه محشر مى شود و با نور وجود خويش آن فضا را نورانى مى كند.
اين خون پاك و مقدس در جوى تاريخ بشر و در رگ هاى انسان هاى آزاده و با ايمان نيز جريان دارد و با آن خطوط عدالت و آزادگى بر پيشانى رهروان اين راه ترسيم مى گردد.
اين خون بر بساط ظالمان نيز مى جوشد تتا ظلم را از جهان بر اندازد!

ظلم بر محو عدالت سخت مى كوشيد هنوز   ظالم از خون دل مظلوم مى نوشد هنوز!
تا عدالت را كند جاويد در عالم حسين   خون پاكش بر بساط ظلم مى جوشد هنوز!

97 - آنجا كه دشمن هم گريست!

امام (عليه السلام) بر اثر زخم هاى فراوان از اسب به زمين افتاد ولى بر خاست خواهرش زينب (عليه السلام) از خيمه ها بيرون آمد و با ناله اى جانسوز مى گفت: ليت السماء انطبقت على الارض كاش آسمان بر زمين فرو مى افتاد عمر بن سعد را ديد كه نزديك امام (عليه السلام) ايستاده است و فرمود: اءيقتل ابو عبدالله و أنت تنظر اليه؟ اى عمر بن سعد ابا عبدالله (عليه السلام) را شهيد مى كنند و تو نظاره مى كنى؟!
اشك از ديدگان عمر سعد ديدند جارى شد و صورتش را بر گرداند و چيزى نگفت (625)
حضرت زينب (عليه السلام) فرياد زد: ويلكم أما فيكم مسلم واى بر شما!آيا در ميان شما يك مسلمان نيست؟
سكوت مرگبارى همه را فرا گرفته بود و كسى پاسخى نداد(626)
امام (عليه السلام) ردايى به تن كرده و عمامه به سر داشت و با آن كه پياده و زخمى بود چون سواران دلاور مى جنگيد به تير اندازان و نگاهى به حرم خود داشت و مى گفت: اءعلى قتليى تجتمعون أما و الله لا تقتلون بعديى عبدا من عبادالله الله اءسخط عليكم لقتله منيى و ايم الله انيى لارجوا أن يكرمنى الله بهوانكم ثم ينتقم ليى منكم من حيث لا تشعرون أما و الله لو قتلتمونيى لا لقيى الله باسكم بينكم و سفك دمائكم ثم لا يرضى حتى يضاعف لكم العذاب الاليم آيا بر كشتن من با هم متحد شده ايد؟ هان!به خدا سوگند!پس از من بنده اى از بندگان خدا را نمى كشيد كه خداوند را بيش از كشتن من به خشم آورد به خدا سوگند!من اميدوارم خداوند مار با خوارى شما گرامى بدارد و انتقام مرا از آنجا كه گمان نمى بريد از شما بگيرد هان به به خدا سوگند!اگر مرا به قتل برسانيد خداوند شما را گرفتار نزاعى در ميان خودتان مى سازد و خونتان را مى ريزد و هرگز از شما راضى نگردد تا عذاب سنگين و دردناكى به شما بچشاند(627)
آرى صحنه آنچنان غم انگيز بود كه دشمن هم گريه كرد،دشمنى كه بر اثر هواى نفس اختيارى از خود نداشت و آگاهانه تن به ذلت و خوارى داده بود دشمنى كه به عظمت مقام امام (عليه السلام) آگاه بود و از عمق مظلوميت او با خبر بود!
در كدام تاريخ سراغ داريم كه دشمن به حال كشته خود گريه كرده باشد و در ميدان نبرد اين چنين از مظلوميت او و ستمگرى خويش خبر دهد.
آرى عرصه كربلا شگفتى هايى دارد و اين هم يكى ديگر از شگفتى ها ى آن است!

98 - آخرين مناجات

امام (عليه السلام) در آخرين لحظات عمر گرانبهايش با خداى خود چنين مناجات مى كرد: اللهم!متعالى المكان عظيم الجبروت شديد المحال غنى عن الخلائق عريض الكبرياء قادر على ما تشاء قريب الرحمه صادق الوعد سابغ النعمة حسن البلاء قريب اذا دعيت محيط بما خلقت قابل التوبة لمن تاب اليك قادر على ما اءردت و مدرك ما طلبت و شكور اذا شكرت و ذكور اذا ذكرت اءدعوك محتاجا و اءرغب اليك فقيرا و اءفزع اليك خائفا و اءبكى اليك مكروبا و استعين بك ضعيفا و اءتوكل عليك كافيا عترة نبيك و ولد حبيبك محمد بن عبدالله الذيى اصطفيته بالرسالة و آئمنته على وحيك فاجعل لنا من اءمرنا فرجا و مخرجا برحمتك با اءرحم الراحمين
خدايا!اى بلند جايگاه!بزرگ جبروت!سخت توانمند در كيفر و انتقام بى نياز از مخلوقات صاحب كبريايى گسترده!بر هر چه خواهى قادرى!رحمتت نزديك پيمانت درست!داراى نعمت سرشار!بلايت نيكو!
هرگاه تو را بخوانند نزديكى!بر آفريده ها احاطه دارى!توبه پذير توبه كنندگانى!بر هر چه اراده كنى توانايى!و به هر چه بخوانى مى رسى!
چون سپاست گويند سپاسگزارى!و چون يادت كنند يادشان مى كنى!
حاجتمندانه تو را مى خوانم و نيازمندانه به تو مشتاقم و هراسانه به تو پناه مى برم و با حال حزن به درگاه تو مى گريم و ناتوانمندانه از تو يارى مى طلبم تنها بر تو توكل مى كنم ميان ما و اين قوم حكم فرما!
اينان به ما نيرنگ زدند ما را تنها گذارده بى وفايى كردند و به كشتن ما بر خاستند ما خاندان پيامبر و فرزندان حبيب تو محمد بن عبدالله صلى الله عليه و اله هستيم همو كه او را به پيامبرى برگزيدى و بر وحى ات امين ساختى پس در كار ما گشايش و برون رفتى قرار ده به مهربانيت اى مهربانترين مهربانان!
و آنگاه افزود: صبرا على قضائك يا رب لا اله سواك يا غياث المستغيثين مالى رب سواك و لا معبود غيرك صبرا على حكمك يا غياث من لا غياث له يا دائما لا نفاد له يا محيى الموتى يا قائما على كل نفس بما كسبت احكم بينيى و بينهم و أنت خير الحاكمين پروردگارا!بر قضا و قدرت شكيبايى مى ورزم معبودى جز تو نيست اى فرياد رس داد خواهان!پروردگارى جز تو و معبودى غير از تو براى من نيست بر بر حكم تو صبر مى كنم اى فرياد دس كسى كه فرياد رس كسى كه فرياد رسى ندارد!اى هميشه اى كه پايان ناپذير است!اى زنده كننده مردگان اى برپا دارنده هر كس ‍ با آنچه كه به دست آورده ميان ما و اينان داورى كن كه تو بهترين داوارانى!(628)
راستى كه چه زيبا و پر محتوا و چقدر آموزنده است اين مناجات كه در واپسين ساعات عمر امام (عليه السلام) با بدنى خونين و مجروح و در ميان اندوه عميق از دست دادن ياران و عزيران و آينده نگران كننده همسر و دختران و باز ماندگان بر زبان مبارك آن حضرت جارى شد!
معارف الهيه و بالاترين درجه رضا و تسليم در كلمات آن موج مى زند نه شكوه اى نه بى تابى نه اظهار عجز و ناتوانى و نه ابراز ياس و ناخشنودى ابدادر آن ديده نمى شود.
همه جا سخن از صبر و شكيبايى و رضا و تسليم در برابر قادر متعال و خداوند لا يزال است آفرين و هزاران آفرين از سوى خدا بر تو باد اى پيشواى آزادگان!