36 - پيمان
كوفيان حجت را بر امام تمام كرد
در حديثى مى خوانيم امام (عليه السلام) به عبدالله بن زبير چنين فرمود:
اءتتنيى بيعة اءربعين اءلفا يحلفون ليى بالطلاق و العتاق من
اهل الكوفة بيعت چهل هزار تن از مردم كوفه كه در وفادارى به طلاق و عتاق
سوگند خورده اند(516)به
دستم رسيده است.
عبدالله ابن زبير عرض كرد:آيا مى خواهى به سراغ مردمى بروى كه پدرت را كشته و
برادرت را از نزدشان بيرون كردند؟(517)
اين روايت نشان مى دهد كه مردم عراق از ظلم و ستم بنى اميه به ستوه آمده بودند،و
هتك مقدسات الهى و ارزشهاى اسلامى به وسيله اين بازماندگان عصر شرك و جاهليت همه را
به ماهيت اين جنايتكاران خائن آشنا ساخت و ترديدى براى مردم در كفر آنها باقى
نگذارد.
لذا آنها به دنبال رهبرى مى گشتند كه در سايه او قيام كنند چه رهبرى بهتر از امام
حسين (عليه السلام) سيل نامه هاى كوفيان و بيعت آنان با امام (عليه السلام) حجت را
بر حضرت تمام كرد،هر چند اين افراد بى وفا اين بار هم عهد و پيمان خود را شكستند و
سرانجام امام (عليه السلام) را تنها گذاردند.
37 - فقط جان بر كفان با ما همراه
شوند!
هنگامى كه امام (عليه السلام) تصميم گرفت از مكه رهسپار عراق شود،برخاست و
خطبه اى به اين مضمون ايراد فرمود:
الحمد لله ما شاء الله و لا قوة بالله و صلى الله على رسوله
خط الموت على ولد آدم مخط القلادة و ما اءوهنيى الى اءسلا فيى اشتياق يعقوب الى
يوسف و خيرليى مصرع انا لا فيه كانيى با وصاليى تقطعها عسلان بين النواويس و كربلاء
فيملان منيى اكراشا جوفا و اجربة سغبا لا محيص عن يوم خط بالقلم رضى الله رضانا اهل
البيت نصبر على بلائه و يوفينا اجر الصابرين لن تشذ عن رسول الله (صلى الله عليه و
آله و سلم) لحمة و فى مجموعة له فى حنطيره القدس بهم عينه و ينجرهم بهم وعده من كان
باذلا فينا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فلير حل معنا فاننيى راحل مصبحا ان
شاء الله تعالى
حمد و سپاس از آن خداست آنچه او بخواهد همان شود و هيچ توان و قوتى جز به كمك او
نيست و درود خداوند بر فرستاده اش حضرت محمد ص الله و عليه و اله آگاه باشيد!قلاده
مرگ بر گردن آدميزاد،همانند گردنبندى است بر گردن دختران جوان مرگ هميشه همراه آدمى
است اشتياق من به ديدار گذشتگانم پدر و مادر و جد و برادرم همانند اشتياق يعقوب به
ديار يوسف است!براى من شهادت گاهى برگزيده شده كه به يقين به آن خواهم رسيد و گويا
مى بينم گرگان درنده بيابان - بين نواويس و كربلا - بند بند را پاره پاره كرده و
گويى از من شكم هاى تهى و مشك هاى خالى خود را پر مى كنند از آن روز كه روز عاشورا
قلم تقدير الهى بر آن رقم خورده است،گريزى نيست!خشنودى خداوند خشنودى ما اهل بيت
است آنچه را كه خداوند بدان خشنود است ما اهل بيت نيز به همان خشنوديم ما در برابر
بلا و آزمايش الهى شكيباييم. و او پاداش عظيم صابران را به ما خواهد داد. هرگز پاره
تن رسول خدا از وى جدا نمى شود و در حطيرة القدس درجات عالى بهشت به او ملحق خواهد
شد و چشمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به ذريه اش روشن مى شود و وعده اش
را در مورد آنان وفا خواهد كرد. هر كس آماده اسشت خون خود را در راه ما نثار كند و
خود را آماده لقاى خداوند سازد،با ما رهسپار شود،چرا كه من - به خواست خداوند -
فردا صبح حركت خواهم كرد.
(518)
اين خطبه كوتاه از پر معنى ترين خطبه هاى امام (عليه السلام) است كه نشان مى دهد:
اولا:امام (عليه السلام) از آينده اين سفر پر خطر - سفر عراق - به خوبى آگاه بود
ولى چون دضاى خدا را در آن مى دانست به آن اقدام فرمود.
به تعبير ديگر،ا ن را يك آزمون بزرگ الهى مى ديد كه در كوتاه مدت و دراز مدت آثار
مهمى براى جهان خواهد داشت و سبب رسوايى خطرناكترين دشمنان اسلام و سرنگونى آنان
خواهد شد،و درسى پر از عبرت و حماسه و عزت و افتخار براى آيندگان بجا خواهد گذارد.
ثانيا- هيچ كس از همراهان خود را كه در اين مسير گام نهاده بودند از آينده آن بى
خبر نگذاشت و اغفال نكرد تا فقط پاكبازان عاشق شهادت در راه خدا با او حركت
كنند،همان كسانى كه بايد نامشان در دفتر روزگار به عنوان بهترين شهيدان راه حق رقم
خورد
38 - احترام حرم الهى
سيد بن طاووس با سند خويش از امام صادق (عليه السلام) نقل مى كند:محمد بن
حنفيه برادر امام حسين (عليه السلام) در شبى كه فردايش امام (عليه السلام) از مكه
رهسپار عراق بود،به محضر امام (عليه السلام) شرفياب شد و عرض كرد:اى برادر!تو بى
وفايى كوفيان را نسبت به پدر و برادرت شناخته اى من نگرانم كه با تو نيز چنين كنند
اگر در مكه بمانى تو عزيزترين و محترم ترين شخص خواهى بود.
امام فرمود: يا اخيى قد خفت ان يغتالنيى يزيد بن معاوية فيى
الحرم فاكون الذيى يستناح به حرمة هذا البيت برادر!من بيم از آن دارم كه
يزيد،خونم را در حرم امن خدا بريزد و بدين سبب حرمت اين خانه شكسته شود.
محمد بن حنفيه عرض كرد:اگر از اين جهت نگرانى،به سمت يمن يا به سرزمين هاى ناشناخته
ديگر كوچ كن كه تو در آنجا محفوظترى و كسى به تو دست نخواهد يافت
امام (عليه السلام) پاسخ داد: أنظر فيما قلت در اين
باره مى انديشم.
ولى ديدند كه امام (عليه السلام) سحرگاهان آماده كوچ كردن به سوى عراق است چون خبر
به محمد بن حنفيه رسيد نزديك آمد و مهار ناقه امام (عليه السلام) را به دست گرفت و
عرض كرد:
اى برادر!آيا نفرمودى كه در اين باره مى انديشم؟
امام (عليه السلام) فرمود:آرى
عرض كرد:پس چه شده است با اين شتاب رهسپارى؟
فرمود:. تانيى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) بعد ما
فارقتك فقال:يا حسين (عليه السلام) اخرج فان الله قد شاء ان يراك قتلا
هنگامى كه از تو جدا شوم پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را در خواب
ديدم،به من فرمود:اى حسين!رهسپار عراق شو. خداوند مى خواهد تو را كشته ببيند!
محمد بن حنفيه گفت: انا ببه و انا اليه راجعون ما از
آن خداييم و به سوى خدا بر مى گرديم با اين حال چرا اين زنان را با خود مى برى؟!
امام فرمود: قد قال ليى:ان الله قد شاء أن يريهن سبايا
رسول خدا به من فرمود:خداوند مى خواهد كه آنان را اسير ببيند!!
امام (عليه السلام) پس از اين گفتگو با برادرش خداحافظى كرد و رفت!(519)
دستورى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در عالم رؤ يا به فرزند دلبندش
امام حسين (عليه السلام) داد،پرده ار روى حقيقت مهمى بر داشت و آن اين كه گاه درهم
شكستن دشمن سبب پيروزى رسيدن به اهداف مقدس مى شود و گاه شهادت و اسارت و اين بار
نوبت شهادت اسارت بود!
بى شك خواست خدا بدون حكمت نيست بالغه الهى ايجاب مى كرد كه با شهادت امام و يارانش
و اسارت همسر و خواهر و دخترانش از يك سو پرده از چهره ننگين حاكمان ظالم و بى
ايمان بنى اميه برداشته شود و جهان اسلام بر ضد آنها بشورند و از سوى ديگر،امام
حسين (عليه السلام) و يارانش جايگاهى در تاريخ جهان پيدا كنند كه اسوه و قدوه
ملتهاى مظلوم گردند و درس آزادگى را از مكتب آنها فرا گيرند و از سوى سوم امام
(عليه السلام) به مقامى رسد كه بزرگترين شفيع روز جزا گردد!
39 - امام (عليه السلام) از شهادت
خويش خبر مى دهد
چون به مدينه خبر رسيد كه امام (عليه السلام) قصد دارد به سمت عراق حركت كند
عبدالله بن جعفر همسر حضرت زينب (عليه السلام) نامه اى بدينن مضمون براى امام (عليه
السلام) نوشت:
به نام خداوند بخشنده مهربان به حسين بن على (عليه السلام) از عبدالله بن جعفر،اما
بعد!تو را به خدا سوگند مى دهم از مكه خارج مشو!من بيم آن را دارم كه در آن صورت تو
و خاندانت كشته شويد و در نتيجه نور زمين خاموش شود چرا كه تو روح هدايت و امير
مؤمنانى در رفتن به سمت عراق شتاب مفرما!من از يزيد و همه بنى اميه براى جان و مال
و فرزندان و خاندانت امان مى گيرم و السلام
امام در پاسخ وى نوشت:
أما بعد!فان كتابك ورد على فقراته و فهمت ما ذكرت و اءعلمك
أنيى راءيت جديى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) فيى مناميى فخبرنيى باءمر و
أنا ماض له ليى كان اءو على الله يابن عميى لو كنت فيى جحر هامة من هوام الارض لا
ستخر جونيى و يفتلونيى و الله يابن عميى ليعتدن على كما اعتدت اليهود على السبت و
السلام اما بعدب نامه ات به دستم رسيد آن را خواندم و مقصودت را دانستم به
تو خبر مى دهم كه من جدم رسول خدا را در خواب ديدم كه به من فرمانى داد و من در پى
انجام آن فرمان مى روم خواه ظاهرا به نفعم باشد يا به زيانم به خدا سوگند!اى پسر
عمو!اگر من در ااشيانه بومى نيز باشم مرا از آنجا بيرون آورده و به قتل مى رسانند
به خدا سوگند اى پسر عمو!آنان همچون قوم يهود كه در ماجراى روز شنبه يوم السبت ستم
نموده اند بر من ستم روا خواهند داشت.
(520)
اين تعبيرات به خوبى نشان مى دهد كه امام (عليه السلام) خود را بر سر دو راهى مى
ديد:تسليم شدن در برابر يزيد و بر جنايات و گمراهى هاى آل اميه صحه نهادن و عدم
تسليم و تن به شهادت شرافتمندانه و بيدارگر سپردن و امام (عليه السلام) دومى را
برگزيده بود،هر چند گروهى راه اول را توصيه مى كردند.
امام (عليه السلام) با نامه هاى داغ و كوبنده و هشدارهاى شديدى كه در زمان حكومت
معاويه مى داد- و شرح آن گذشت - سازش ناپذيرى خود را اثابت فرموده بود، و آنها هم
تصميم داشتند يا آن حضرت را به زور وادار به تسليم كنند يا شهيد نمايند،ولى نمى
دانستند در پشت اين شهادت چه تحويل و حركتى روى خواهند داد،و چه آثارى - در كوتاه
مدت و دراز مدت - در جهان اسلام به جاى خواهند گذاشت.
40 - امام حسين (عليه السلام) امان
دشمن را نمى پذيرد
عبدالله بن جعفر به دنبال پيشنهاد خود و پاسخ امام (عليه السلام) هراسان شده
به نزد عمرو بن سعيد فرماندار مكه رفت و تقاضاى امان نامه براى امام (عليه السلام)
كرد و از وى خواست به امام (عليه السلام) اطمينان دهد و از او بخواهد به مكه باز
گردد. عمرو بن سعيد نامه اى براى امام (عليه السلام) نوشت و در آن ياد آور شد كه به
نزد من بيا كه تو در كنار من در امان و آسايشى.
چون امان نامه فرماندار مكه به دست امام (عليه السلام) رسيد در پاسخ چنين مرقوم
داشت: ان كنت اردت بكتابك الى بريى و صلتيى فجزيت خيرا فيى
الدنيا و الخرة و انه لم يشاقق الله من دعا الى الله و عمل صالحا و قال اننيى من
المسلمين و خير الامان امان الله و لم يومن من لم يخفه فيى الدنيا فنسال الله مخافة
فيى الدنيا فنساءل الله فيى الدنيا توجب لنا امان الاخرة عنده اگر مقصودت از
اين نامه نيكى و پيوند با من است در دنيا و آخرت پاداش نيك ببينى به يقين!آن كسى كه
مردم را به سوى خداوند فرا مى خواند و عمل صالح انجام مى دهد و مى گويد من از
مسلمانانم،هرگز با خدا مخالفت نمى كند بهترين امان،امان خداست و آ:كس كه در دنيا از
خداوند نترسد به خدا ايمان نياورده است از خداوند خوفى را در دنيا طلب مى كنيم كه
موجب امان ما در آخرت نزد او باشد!(521)
اين گفتار امام (عليه السلام) به خوبى نشان مى دهد كه اولا:امام (عليه السلام) به
گفته هاى و امان آنها اطمينانى نداشت زيرا بنى اميه و عوامل آنها نه ايمان درستى به
خدا داشتند نه به روز قيامت و امان نامه چنين اشخاصى در خور اعتماد نيست و با اين
طناب هاى پوسيده هرگز نمى شد ،به چاه رفت.
ثانيا:امام (عليه السلام) به فرمان پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) هدفى
را دنبال مى كرد كه فراتر از فكر و درك آنها بود در خوشبينانه ترين فرض،آنها مى
خواستند امام (عليه السلام) سالم بماند و امام (عليه السلام) مى خواست دين و اايين
جدش پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) سالم بماند،چيزى كه با حكومت بنى اميه -
تفاله هاى عصر جاهليت و بيت پرستى - ممكن نبود.
41 - قيام براى اعلاى كلمه حق
فرزدق شاعر معروف عرب در بيرون مكه با كاروان امام حسين (عليه السلام)
برخورد كرد. امام (عليه السلام) از وضعيت مردم كوفه سؤ ال كرد و فرزدق پاسخ
داد:دلهاى مردم با تو و شمشيرهايشان بر ضد توست!
امام (عليه السلام) فرمود: يا فرزدق ان هولاء لزموا طاعة
الشيطان و تركوا طاعة الرحمان و اءظهروا الفساد فيى الارض و ابطلوا الحدود و شربوا
الخمور،و استاثروا فيى اءموال الفقراء و المساكين و أنا اءولى من قام بنصرة دين
الله و اعزاز شرعه و الجهاد فيى سبيله لتكون كلمة الله هى العليا اى
فرزدق!اينان گروهى هستند كه پيروى شيطان را پذيرفتند و اطاعت خداى رحمان را رها
كردند و در زمين فساد را آشكار ساختند و حدود الهى را از بين بردند و بادها نوشيدند
و دارايى هاى فقيران و بيچارگان را ويژه خود ساختند و من از هر كس به يارى دين
خداوند و سر بلندى آيينش و جهاد در راهش سزاوارترم،تا آيين خداوند پيروز باشد.
(522)
فرزدق با شنيدن اين سخن برگشت و رفت.
اين سخن به خوبى نشان مى دهد كه امام (عليه السلام) روى حمايت و وفادارى مردم كوفه
به هيچ وجه حساب نمى كرد،بلكه به سوى سرزمينى كه شهادت او در آن،موج عظيمى را در
جهان اسلام بيندازند،و پايه هاى قدرت ظالمان فرو مايه را متزلزل كند وظيفه خود مى
دانست و الا سزاوار بود با شنيدن سخن فرزدق و با جوابى كه خود به او داد،مسير خويش
را تغيير داده به مكه باز گردد يا راه ديگرى را در پيش گيرد.
و به تعبير ديگر امام (عليه السلام) مبارزه با كسانى كه اطاعت شيطان را بر اطاعت
خدا مقدم شمرده،و حدود الهى را تعطيل،و فسق و فجور را آشكار ساخته،و حقوق مستضعفان
را پايمال كرده بودند،وظيفه اصلى خود مى دانست به هر قيمتى كه تمام شود و هر بهايى
كه لازم براى آن بپردازد!
42 - نامه ديگر از امام (عليه السلام)
در پاسخ مردم كوفه
چون امام (عليه السلام) به وادى حاجر بطن الرمه
(523)رسيد، نامه اى توسط قيس بن مسهر صيداوى براى كوفيان فرستاد كه
مضمون آن چنين است:
بسم الله الرحمن الرحيم من الحسين بن على الى اخوانه من
المؤمنين و المسلمين سلام عليكم فانيى اءحمد اليكم لا اله الا هو أما بعد فان كتاب
مسلم بن عقيل جائنبيى يخبرنيى فيه بحسن راءيكم و اجتماع ملئكم على نصرنا و الطلب
بحفنا فسالت الله أن يحسن لنا الصنع و أن يثيبكم على ذلك اءعظم لاجر و قد شخصت
اليكم من مكة يوم الثلثاء لثمان مضين من ذيى الحجة يوم التروية فاذا قدم عليكم
رسوليى فاكمشوا اءمركم و جدوا فانيى قادم اءياميى هذا ان شاء الله و السلام عليكم و
رحمة الله و بركاته
به نام خداوند بخشنده مهربان از حسين بن على (عليه السلام) به برادران مؤمن و
مسلمان!سلام عليكم،سپاس مى گويم خدايى را كه معبودى جز او نيست اما بعد نامه مسلم
بن عقيل به دستم رسيد،مرا از حسن نيت و اتحاد بزرگانتان بر يارى ما و گرفتن حق ما
با خبر ساخت از خداوند خواهانم نا كارمان را نيكو گرداند و به شما پاداش عنايت
كند،من روز سه شنبه هشتم ذى حجه - روز ترويه - از مكه به سوى شما رهسپار شده ام.
هنگامى كه فرستاده من به نزدتان آمد هر چه بيشتر در كارتان شتاب و تلاش كنيد من در
همين روزها - اگر خدا بخواهد - بر شما وارد مى شوم سلام و رحمت و بركت خداوند بر
شما باد!
قيس بن مسهر صيداوى با نامه امام (عليه السلام) به سمت كوفه حركت كرد تا آنگاه كه
به قادسيه رسيد حصين بن تميم وى را دستگير كرد و به نزد عبيدالله بن زياد فرستاد
عبيدالله به وى گفت:بر فراز قصر دارالاماره برو و به حسين بن على (عليه السلام)
ناسزا بگو.
قيس بر فراز قصر رفت و چنين گفت:
اى مردم!اين حسين بن على (عليه السلام) بهترين خلق خدا،پسر فاطمه دختر رسول خداست و
من فرستاده وى به سوى شما هستم از او در وادى حاجز جدا شدم،او را اجابت كنيد. سپس
عبيدالله بن زياد و پدرش را لعنت كرد و براى على بن ابى طالب (عليه السلام) طلب
رحمت نمود.
عبيدالله دستور داد وى را از بالاى قصر به زير افكندند،پيكر شريفش قطعه قطعه شد و
به شهادت رسيد!(524)
اين نامه به خوبى نشان مى دهد كه مردم كوفه دست بيعت در دست نماينده امام (عليه
السلام) مسلم بن عقيل گذارده بودند،امام (عليه السلام) چون از روحيه ضعيف كوفيان و
سابقه پيمان شكنى آنان آگاهى داشت،اين نامه را براى تقويت روحيه آنها نوشت شايد اين
بار بر سر پيمان خود بايستند و به اين اميد كه امام (عليه السلام) به زودى به آنها
مى پيوندند در كنار مسلم باشند و مقاومت كنند و اگر چنين مى كردند اوضاع شكل ديگرى
به خود مى گرفت.
گرچه فرستاده امام (عليه السلام) دستگير و شهيد شد،ولى او در واقع رسالت خود را
انجام داد و از فراز قصر دارالاماره گفتنى ها را گفت،ولى مردم بز دل و عافيت طلب
كوفه گويى اين پيام صريح را نشنيدند،و سرانجام مسير خود را به سوى تسليم و ذلت
تغيير دادند.
43 - قيام براى احياى حق
محدث معروف دينورى نقل كرده است:امام حسين (عليه السلام) هنگامى كه از بطن
الرمه راه افتاد و با عبدالله بن مطيع
(525)
كه از عراق مى آمد،برخورد كرد. وى به امام (عليه السلام) سلام دادو عرض كرد:پدر و
مادر فداى تو اى پسر رسول خدا!چه چيز تو را از حرم خدا و حرم جد تو بيرون كشاند؟
امام (عليه السلام) فرمود: ان أهل الكوفة كتبوا الى
يساءلوننيى أن اءقدم عليهم لما رجوا من احياء معالم الحق و اماتة البدع مردم
كوفه نامه نوشتند و از من خواستند كه به سوى آنان بروم بدان اميد كه با قيام عليه
بنى اميه نشانه هاى حق زنده و بدعت ها نابود شود.
(526)
هنگامى كه امثآل محمد بن حنفه و ابن عباس و عبدالله بن عمر از حركت امام (عليه
السلام) به سوى كوفه تعجب كنند و از فلسفه و عمق اين حركت سرنوشت ساز در تاريخ
اسلام بى خبر باشند،جاى تعجب نيست كه فردى مانند عبدالله بن مطيع كه در اسلام سابقه
اى نداشت به شگفتى فرو رود.
ولى آنچه براى ما مهم است عبارت امام (عليه السلام) در جواب او است كه فرمود:هدف من
احياى حق و نابود كردن بدعت هاست خواه از طريق غلبه بر حريف باشد،يا از طريق شهادت
و اسارت!
44 - گفتگوى پر معنى امام (عليه
السلام) با فرزندش على اكبر (عليه السلام)
خوارزمى مورخ معروف نقل مى كند:هنگامى كه امام (عليه السلام) به منزل ثعلبيه
(527)
رسيد. موقع ظهر بود امام (عليه السلام) در آنجا فرود آمد،خواب سبكى وى را فرا گرفت.
سپس گريان از خواب برخاست فرزندش على بن حسين (عليه السلام) عرض كرد:پدر جان! سبب
گريه تو چيست؟ خداوند ديدگانت را گريان نكند.
امام (عليه السلام) پاسخ داد: يا بنى آنهاساعة لا تكذب فيها
الرويا،فاءعملك انيى خفقت براءسى خفقة فراءيت فارسا على فرس وفق على فقال:يا
حسين!انكم تسرعون المسير و المنايا بكم تسرع الى الجنة فعلمت أن أنفسنا نعيت الينا
فرزندم!اين زمان ساعتى است كه خواب آن دروغ نيست. در خواب ديدم اسب سوارى در
برابرم ايستاد و گفت:اى حسين!شما شتابان مى رويد و مرگ با شتاب شما را به بهشت مى
برد!پس دانستم كه از مرگ ما خبر مى دهد.
على اكبر عرض كرد: يا اءبت اءفلسنا على الحق پدر
جان!آيا ما بر حق نييستم؟ امام (عليه السلام) فرمود: بلى يا
بنى والذيى اليه مرجع العباد! آرى فرزندم!سوكند به خدايى كه بازگشت همه
بندگان به سوى اوست بر حقم.
على اكبر (عليه السلام) عرض كرد: اذا لا نباليى بالموت
پس از مردن باكى نداريم.
امام حسين (عليه السلام) فرمود: جزاك الله يا بنى خير ما جزى
به ولدا عن والد خداوند به تو بهترين پاداشى كه از ناحيه پدرى به فرزندش
داده مى شود عطا فرمايد.
(528)
به يقين امام حسين (عليه السلام) براى گريه نمى كرد،زيرا در سخنان پيشتن آن حضرت
،استقبال از شهادت كرار آمده بود. و اين خواب مطلب جديدى در اين زمينه نداشت گريه
امام (عليه السلام) يا به حال فرزندان و اصحاب بود،يا به اسلام و مسلمين.
و در هر حال آزمون بزرگى براى فرزند رشيدش على اكبر (عليه السلام) بود،پاسخ شجاعانه
و مخلصانه او نيز چيز را روشن ساخت،و نشان داد اين خاندان در مسير حق،از هيچ چيز
باك ندارد،و از خبر شهادت در ضطراب فرو نمى روند بلكه با آغوش باز از آن استقبال مى
كنند.
45 - بنى اميه در تعقيب امام (عليه
السلام)
در منزلگاه ثعلبيه مردى به نام اباهره ازدى به محضر امام (عليه السلام)
شرفياب شده سلام كرد و گفت:اى فرزند رسول خدا!چه چيزى سبب شد كه از حرم خدا و حرم
جدت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بيرون آمدى؟
امام (عليه السلام) فرمود:
يا اءبا هرة ان بنى امية أخذوا ماليى فصبرت و شتموا عرضيى
فصبرت و طلبوا دمى فهربت،و اءيم الله يا اءبا هرة لتقلنيى الفئة الباغية !و
ليلبسنهم الله ذلا شاملا و سيفا قاطعا و ليسلطن الله عليهم من يذلهم حتى يكونوا ذل
قوم سبا ملكتهم امراة منهم فحكمت فيى اءموالهم و دمائهم
اى اباهرة!بنى اميه دارايى ام را تصرف كردند و من شكيبايى كردم حرمتم را شكستند صبر
كردم در صدد ريختن خونم بودند به ناچار از آنان دور شدم و سوگند به
خدا!اباهرة!گروهى ستمگر مرا خواهند كشت ولى به يقين خداوند لباس ذلت فراگير بر آنان
خواهد پوشانيد و شمشير برنده اى را بر آنان خواهد كشيد و خداوند كسى را بر آنان
مسلط خواهد كرد كه از قوم سبا خوارتر گردند همان قومى كه زنى زمامدارشان بوده و بر
مال و جانشان حكم مى راند.
(529)