عاشورا
(ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها)

سعيد داودى، مهدى رستم نژاد

- ۱۸ -


14 - من فقط براى اقامه حق قيام كردم

از خطبه هاى امام حسين (عليه السلام) است كه درباره امر به معروف و نهى از نكر ايراد فرموده است اين كلام از امير مؤمنان على (عليه السلام) نيز نقل شده است: اعتبروا ايها الناس بما وعظ الله اءولياه من سوء ثنائه على الاخبار اذ يقول (لولا يناهم الربانيون و الاخبار عن قولهم الاثم (469)
و قال:لعن الذين كفروا من بنى اسرائيل الى قوله:لبس ما كانوا يفعلون (470)
و انما عاب الله ذلك عليهم لانهم كانوا يرون الظلمة الذين بين اظهرهم المنكر و الفساد فلا ينهونهم عن ذلك رغبة فيما كانوا ينالون منهم و رهبة مما يحذرون و الله يقول:(فلا تخشوا الناس و اخشون)(471)
و قال:و المؤمنون و المؤمنات بالمعروف و النهى عن المنكر فريضة منه لعلمه بانها اذا اءديت و اءقيمت استقامت الفرائض كلها هينها و صعبها،و ذلك أن الامر بالمعروف و النهى عن المنكر(472)
فبدالله بالامر بالمعروف و النهى عن المنكر فريضة منه لعلمه بانهت اذا اءديت و اءقيمت استقامت الفرائض كلها هنينها و صعبها و ذلك أن الامر بالمعروف و النهى عن المنكر دعاء الى الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم،و قسمة الفيى ء و الغنائم و أخذ الصدقات من مواضعها و وضعها فيى حقها.
ثم أنتم العصابة عصابة بالعلم مشهورة و بالخير مذكورة،و بالنصيحة معروفة و بالله فيى أنفس الناس مهابة يهابكم الشريف،و يكرمكم الضعيف، و يؤ ثركم من لا فضل لكم عليه و لا يدلكم عنده تشفعون فيى الحوائج اذا امتنعت من طلابها،و تمشون فيى الطيق بهيبة الملوك و كرامة الا كابر،اءليس ‍ كل ذلك انما نلتموه بما يرجى عندكم من القيام بحق الله،و ان كنتم عن اكثر حقه تقصرون فاستخفتم بحق الائمة فأما حق الضعفاء فضيعتم،و أما حقكم بزعمكم فطلبتم فلا مال بذلتوه و لا نفسا خاطتم بها للذيى خلقها و لا عشيرة عاديتوها فيى ذات الله أنتم تتمنون على الله جنته و مجاورة رسله و أمانه من عذابه.
لقد خشيت عليكم أيها المتمنون على الله أن تحل بكم نقمة من نقماته لا نكم بلغتم من كرامة الله منزلة فضلتم بها و من يعرف بالله لا تكرمون و أنتم بالله فيى عباده تكرمون و قد ترون عهود الله منقوضة فلا تفزعون و أنتم لبعض دمم آبائكم تفزعون و ذمة رسول الله محقورة،و العمى و البكم و الزمن فى المداين مهلة لا ترحمون و لا فيى منزلتكم تعملون،و لا من عمل فيها تغون،و بالادهان و المصانعة عند الظلمة تاءمون كل ذلك مما اءمركم الله به من النهيى و التناهيى و أنتم عنه غافلون،و أنتم اءعظم الناس مصيبة لما غلبتم عليه من منازل العلماء لو كنتم تسعون.
ذلك بأن مجارى الامور و الاحكم على اءيديى العلماء بالله الامناء على حلاله و حرامه فأنتم المسلوبون تلك المنزلة و ما سلبتم ذلك الا بتفرقكم عن الحق و اختلافكم فى السنة بعد البينة الواضحة و لو صبرتم على الاذى و تحملتم المؤ ونة فيى ذات الله كانت امور الله عليكم ترد و عنكم تصدر،و اليكم ترجع و لكنكم مكنتم الظلمة من منزلتكم،و اءسلمتم امور الله فيى اءيديهم يعملون بالشهبات و يسيرون فيى الشهوات سلطهم على ذلك فراركم من الموت و اعجابكم بالحياة التيى هى مفارقتكم فاءسلمتم الضعفاء فيى اءيديهم فمن بين مستعبد مقهور و بين مستضعف على معيشته مغلوب يتقلبون فيى الملك بارائهم و يستشعرون الخزى باءهوائهم اقتداء بالاشرار،و جراة على الجبار فيى كل بلد منهم على منبره خطيب يصقع فالارض لهم شاغرة و اءيديهم فيها مبسوطة و الناس لهم خول لا يدفعون يد لا مس فمن بين جبار عنيد و ذيى سطوة على الضعفة شديد،مطاع لا يعرف المبدى ء و المعيد فيا عجبا و ماليى لا اءعجب و الارض من غاش غشوم و متصدق ظلوم،و عامل على المؤمنين بهم غير رحيم،فالله الحاكم فيما فيه تنازعنا و القاضى بحكمه فيما شجر بيننا.
اللهم انك تعلم انه لو يكن ما كان منا تنافسا فيى سلطان و لا التماسا من فضول الحطام ولكن انرى المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فيى بلادك و يامن المظلومون من عبادك و يعمل بفرائضك و سنتك و اءحكامك فانكم الا تنصرونا و تنصونا قوى الظلمة عليكم و عملوا فيى اطفاء نور نبيكم،و حسبناالله و عليه توكلنا و اليه أنبنا و اليه المصير.

اى مردم!از آنچه كه خداوند دوستان خود را به آن موعظه كرده است پند گيريد،مانند نكوهشى كه از علماى يهود فرموده است آنجا كه مى گويد: لولا يناهم الربانيون و الاجبار عن قولهم الاثم چرا دانشمندان نصارى و علماى يهود آنها را از سخنان گناه آميز و خوردن مال حرام نهى نمى كردند و نيز فرمود: لعن الذين كفروا من بنى اسرائيل على لسان داوود و عيسى ابن مريم ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه لبس ما كانوا يفعلون
كافران بنى اسرائيل بر زبان داود و عيسى بن مريم لعن و نفرين شدند. اين به خاطر آن بود كه گناه كردند و تجاوز مى نمودند. آنها از اعمال زشتى كه انجام مى دادند،يكديگر را نهى نمى كردند،چه بدكارى انجام مى دادند!
اين سرزنش و نكوهش براى اين بود كه آنها از گروه ستمكاران منكرات و مفاسدى روشن مى ديدند،ولى آنان را نهى نمى كردند،و اين به خاطر آن بود كه به آنچه از دنيا و زرق و برق دنيوى نزد آنان بود طمع داشتند و از آنها مى ترسيدند،با آن كه خداوند مى فرمايد: فلا تخشوا الناس و اخشون از مردم نترسيد،فقط از من بترسيد.
همچنين فرمود: و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اءولياء ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر مردان و زنان با ايمانى،ولى ويار و ياور يكديگرند، امر به معروف و نهى از منكر مى كنند. خداوند در اينجا از ميان همه فريضه ها از امر به معروف و نهى از منكر آغاز كرده،چرا كه مى دانست اگر اين فريضه به درستى انجام شود و اقامه گردد فرايض ديگر اعم از آسان و دشوار،اقامه مى گردد چون كه امر به معروف و نهى از منكر،در حقيقت دعوت به اسلام همراه با رد مظالم و مخالفت با ستمگر و تقسيم صحيح بيت المال و غنايم و گرفتن زكات از جاى خود و صرف آن در مورد صحيح مى باشد.
شما اى گروه سرشناس و قدرتمند!افرادى هستيد كه به علم و دانش ‍ معروف هستيد و به خير و نيكى ياد مى شويد و به خير خواهى مشهوريد و به خاطر خدا در دل مردم ابهتى داريد كه شرافتمندان از شما حساب مى برند و افراد ضعيف به شما احترام مى گذارند و كسانى كه بر آنان برترى نداشته و حق نعمتى بر آنان نداريد، شما را بر خود ترجيح مى دهند. شما از كسانى كه خواسته هايشان نزد حاكمان رد مى شود شفاعت مى كنيد. با هيبت ملوكانه و كرامت بزرگان گام بر مى داريد به هر حال،شما افراد با نفوذى در جامعه اسلامى هستيد. آيا همه اين جايگاه هاى اجتماعى براى اين نيست كه مردم به شما اميدوارند كه به حق خدا قيام كنيد،هر چند نمى توانيد تمام حقوق الهى را ادا كنيد. در حقيقت حقوق پيشوايان واقعى را سبك شمرده ايد و در اطاعت از آنها كوتاهى ورزيده ايد و حق ناتوانان را پايمال كرده ايد ولى حق خويش را- به زعم خود -گرفته ايد. آرى!حقوق خدا و خلق بذل كرده ايد نه جايى براى خدايى كه آن را آفريده به مخاطره انداختيد،و نه با خاندان خود در راه خدا با دشمنان خدا دشمنى ورزيده ايد. با اين حال شما از خداوند آرزوى بهشت او همجوارى پيامبرانش و ايمنى از عذابش را داريد؟!
اى اميدواران به خدا!من مى ترسم كه خداوند شما را به كيفرى از كيفرهاى خود گرفتار سازد،چرا كه شما به سبب كرامت الهى و انتساب به قبيله رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و صحابه پيامبر به مقامى رسيده ايد كه مورد احترام و برترى هستيد. مردان الهى را كه به شما معرفى مى شوند گرامى نمى داريد با اين كه خود به خاطر خدا مورد احترام مردم هستيد.
شما مى بينيد كه پيمان هاى الهى شكسته مى شود،ولى نگران نمى شويد!با اين كه براى نقض پيمانى از پدران خود به هراس مى افتيد،اكنون پيمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كم ارزش شده، و افراد نابينا،گنگ و زمين گير و ناتوان و ضعيف در شهرها رها شده اند و مورد ترحم و حمايت قرار نمى گيرند آرى،عدالت اجتماعى پايمال شده است،ولى شما سكوت اختيار كرده ايد.
شما نه در حد منزلت و جايگاه خود عمل مى كنيد و نه كسانى را كه در آن حد عمل مى كنند،مورد حمايت قرار مى دهيد و با سهل انگارى و سازش با ستمكاران،خود را آسوده خاطر نگه مى داريد.
همه اين موارد،از اموى است كه خداوند به شما دستور داده از آنها نهى كنيد و جلوگيرى به عمل آوريد ولى شما از انجام آن غافليد.
مصيبت شما از همه مردم بيشتر است چرا كه شما در حفظ منزلت و جايگاه دانشمندان و علماى دين،مغلوب و ناتوان شديد. اى كاش تلاش ‍ خود را مى كرديد!اين همه فرياد من براى شكستن سكوت توسط شما و قيام براى خدا از اين روست كه سر رشته كارها و اجراى احكام الهى،به دست علماى الهى است،همان ها كه امين بر حلال و حرام خداوند مى باشند اما اين جايگاه از شما گرفته شده و اين نيست مگر آن كه از اطراف حق پراكنده شده ايد و در سنت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) - پس از برهان روشن - اختلاف نموده ايد.
اگر در مقابل آزارها صبر پيشه مى كرديد و در راه خدا مشكلات را تحمل مى نموديد،امور الهى به شما عرضه مى شد و از ناحيه شما صادر شده و به شما باز مى گشت،ولى شما براى ستمكاران امكان تعرض به جايگاه خويش را فراهم كرديد و اجراى احكام الهى را به دست آنان سپرديد،آنها نيز به شبهات عمل كرده و در شهوات سير مى نمايند.
اگر سرنوشت مسلمين به دست آنان افتاد براى آن است كه شما از مرگ فرار كرده و به زندگى دنيا - كه روزى از آن جدا خواهيد شد- دل بسته ايد. در نتيجه مردم مستضعف را در چنگالشان گرفتار ساختيد،به گونه اى كه برخى ها به بردگى كشيده شده و بعضى نيز دشوارى هاى زندگى مغلوبشان كرده است.
ستم گران به دلخواه خود در امور كشور اسلام عمل مى كنند. با هوس رانى،بدنامى و رسوايى به بار مى آورند و همه اين ها به خاطر آن است كه به اشرار اقتدا نموده و بر خداوند جبار جرأت كردند. در هر شهرى خطيبى بر منبر دارند كه به سودشان سخن مى گويد،كشور در قبضه آنان است و دستشان در همه جا باز است. مردم در برابر آنان بردگانى هستند كه نيروى دفاع از خود ندارند. برخى از اين ها جبار سركش اند و بعضى با تمام ناتوان سخت مى گيرند آنها فرمانروايى هستند كه نه مبدء را مى شناسند و نه معاد را!
شگفتا!- و چگونه در شگفت نباشم - در حالى كه سرزمين اسلام در دست ظالمى دغل و با جگيرى ستمگر و فرمانروايى بى رحم است.
در آنچه كه ما با شما در گيريم خداوند داور حاكم است. قاضى اختلافات ما اوست خداوند!تو مى دانى كه آنچه از ما در طريق و تلاش براى بسيج مردم صورت مى گيرد به خاطر رقابت در امر زمامدارى و يا به چنگ آوردن ثروت و مال نيست. هدف ما آن است كه نشانه هاى دينت را بنمايانيم و اصلاح و درستى را در آبادى هايت آشكار سازيم تا بندگان مظلومت آسوده باشند و به فرايض،سنت ها و احكامت عمل شود. اى مردم!اگر شما ما را يارى نكنيد و به داد خواهى ما بر نخيزيد،ستمگران بيش از پيش بر شما مسلط مى شوند و در خاموش كردن نور پيامبرتان مى كوشند. خداوند ما را كفايت مى كند و بر او توكل مى كنيم و به سوى او باز مى گرديم و بازگشت همه به سوى اوست. (473)
خطبه بالا به خوبى نشان مى دهد كه امام (عليه السلام) در طول دوران حكومت معاويه،و قبل از يزيد نيز هرگز خاموش نبود. سكوت را در برابر آن ظالم بيدادگر مجاز نمى شمرد و خطرات سنگين اين كار را به جان مى خريد!
او پيوسته در بيدار ساختن مردم - به خصوص نخبگان امت - تلاش مى كرد و همه را براى قيام بر ضد آن حكومت غير اسلامى كه در راءس آن بقاياى عصر جاهليت - يعنى فرزند ابوسفيان - بود فرا مى خواند.
لحن امام (عليه السلام) در اين خطبه و استدلالات متين و محكم و پر مايه آن حضرت و فصاحت و بلاغتى كه در آن به كار رفته،حكايت از اين دارد كه اين فرزند به حق على بن ابى طالب (عليه السلام) با همان منطق كوبنده پدر در برابر ظالمان ايستاده بود و از هر فرصتى بهره مى گرفت.
مبادا مردم تدريجا به آن وضع ناهنجار خو بگيرند و تعليمات اسلام را فراموش كنند و به حكومت هاى فرعونى تن در دهند.

15 - توطئه شبانه براى گرفتن بيعت

وليد فرماندار مدينه شبانه كسى را خدمت امام (عليه السلام) و عبدالله بن زبير فرستاد و آنها را به خانه خود دعوت كرد.
عبدالله بن زبير رو به امام (عليه السلام) كرد و عرضه داشت:اى ابا عبدالله اين ساعت كه وليد ما را خواسته ساعتى نيست كه وليد نشست عمومى براى مردم داشته باشد،از اين كه در اين ساعت ما را فراخوانده من از آن احساس خطر مى كنم. به نظر شما براى چه منظورى ممكن است ما را خواسته باشد؟
امام فرمود: اذا أخبرك اءبابكر انيى اءظن بأن معاوية قد مات و ذلك أنيى راءيت البارحة فيى مناميى كان منبر معاوية منكوس و راءيت داره تشعل نارا فاولت ذلك فيى نفسيى انه مات اى ابابكر!كينه عبدالله بن زبير اكنون به تو مى گويم:گمان مى كنم معاويه از دنيا رفته است چرا كه من شب گذشته در خواب ديدم كه منبر معاويه سرنگون شده و از خانه اش آتش زبانه مى كشد. من پيش خودم تعبير كردم كه وى مرده است. (474)
مطابق روايت ابومخنف امام (عليه السلام) فرمود: قد ظننت أن طاعيتهم قد هلك فبعث الينا لياخذنا بالبيعة قبل أن يفشوا فى الناس الخبر من گمان مى كنم طغيانگر اين قوم هلاك شده است،از اين رو وليد قصد دارد پيش از آن كه مردم با خبر شوند،از ما بيعت بگيرد. (475)
عبدالله بن زبير گفت:اى فرزند على!به يقين همين گونه است كه مى گويى،اكنون اگر براى بيعت با يزيد دعوت شوى،چه خواهى كرد؟
! امام (عليه السلام) فرمود:اءصنع أنيى لا اءبايع له اءبدا الامر انما كان ليى من بعد أخى الحسن (عليه السلام) فصنع معاوية ما صنع و حلف لاخى الحسن (عليه السلام) أنه لا يجعل الخلافة لاحد من بعده من ولده أن يردها الى ان كنت حيا فان كان معاوية قد خرج من دنياه و لم يف ليى و لا لاخيى الحسن (عليه السلام) بما كان ضمن فقد و الله اءتانا ما لا قوام لنا به انظر اءبابكر أنيى اءبايع ليزيد و يزيد رجل فاسق معلن الفسق يشرب الخمر و يلعب باكلاب و الفهود و يبغض بقية آل الرسول!لا و الله لا يكون ذلك اءبدا.
من هرگز با وى بيعت نخواهم كرد. چرا كه امر خلافت پس از برادرم حسن (عليه السلام) شايسته من است ولى معاويه آن گونه كه دلش خواست عمل كرد،در حالى كه معاويه با برادرم امام حسن (عليه السلام) پيمان مؤ كد بسته بود كه پس از خودش،امر خلافت را به هيچ يك از فرزندانش نسپارد،بلكه اگر من زنده بودم آن را به من واگذار كند،اكنون او از دنيا رفته،در حالى كه به پيمانش درباره من و برادرم وفا نكرده به خدا سوگند!حادثه اى رخ داد كه آينده روشنى ندارد!
علاوه بر آن آيا مى شود من با يزيد بيعت كنم و زمام امور مسلمين را به دست او بسپارم با اين كه او مردى فاسق است كه بر همگان آشكار است. شراب مى نوشد و با سگان و يوزپلنگان بازى مى كند مردى سبكسر و آلوده است و با خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) دشمنى مى ورزد!نه به خدا سوگند!هرگز چنين چيزى بيعت من با يزيد اتفاق نخواهد افتاد. (476)
اين نخستين گام شرارت از سوى يزيد بعد ازمرگ پدرش معاويه بود كه مى خواست پيشدستى كند و به پندار خود از امام (عليه السلام) بيعت بگيرد و آن را وسيله اى براى گرفتن بيعت از ساير مردم قرار دهد،اما چنان كه در بحث آينده خواهيم ديد تيرش به خطا رفت و اساسا امام (عليه السلام) را نشناخته بود،چرا كه او از فرهنگ خاندان نبوت بيگانه بود.
او نمى دانست امام حسين (عليه السلام) شهادت آميخته با قداست و سربلندى را بر بيعت با ظالمان فاسق و آلوده، به يقين ترجيح مى دهد و محال است دست بيعت در دست مردى بيگانه از اسلام و فاسد بگذارد كه اگر بگذارد چيزى از آيين جدش پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) باقى نمى ماند!

16 - چگونه توطئه خنثى شد؟

امام حسين (عليه السلام) و عبدالله بن زبير در حال گفتگو بودند كه فرستاده وليد نزد آنان بازگشت و گفت:اى عبدالله!امير براى شما دو تن جلسه خاصى ترتيب داده مناسب است نزد او برويد!
امام حسين (عليه السلام) به وى تندى كرد و فرمود:
انطلق الى اءميرك لا اءم لك!فمن أحب أن يصير اليه منا فانه صائر اليه،و أما أنا فانيى اءصبر اليه الساعة ان شاء الله تعالى
اى بى مادر!به سوى اميرت برگرد!هر يك از ما اگر بخواهيم نزد وى مى رويم ولى من هم اكنون نزد او مى روم ان شاء الله.
سپس امام (عليه السلام) رو به حاضران كرد و فرمود:
قوموا الى منازلكم فانيى صائر الى هذا الرجل فأنظر ما عنده و ما يريد
به خانه هاى خود برويد من اكنون به نزد وليد مى روم تا ببينم چه خبرى نزد اوست و چه مى خواهد.
عبدالله بن زبير به امام (عليه السلام) عرض كرد:اى پسر دختر رسول خدا فدايت شوم!من مى ترسم تو را رها نكنند،مگر آن كه بيعت كنى،يا كشته شوى.
امام پاسخ داد:
انيى لست اءدخل عليه وحديى،ولكن اءجمع اءصحابى الى و خدميى و أنصاريى و أهل الحق من شيعتيى ثم آمرهم أن ياخذ كل واحد سيفه مسلولا تحت ثيابه ثم يصيروا بازائيى فاذا أنا اءو ماءت اليهم و قلت: يا آل الرسول ادخلوا!و فعلوا ما اءمرتهم به فاءكون على الامتناع و لا اءعطيى المقادة و المذلة من نفسيى فقد عملت و الله انه جاء من الامر مالا قوام به ولكن قضاء الله ماض فى و هو الذيى يفعل فيى بيت رسوله ما يشاء و يرضى
من به تنهايى نزد او نمى روم،بلكه گروهى از اصحاب و ياران و مردان حق از شيعيانم را با خود مى برم و به آنان دستور مى دهم كه هر يك شمشيرى را زير لباسش پنهان كند و پشت سر من بيايند اگر احساس خطر كردم و به آنان اشاره نمودم و گفتم اى آل پيامبر وارد شويد!آنان داخل شوند و به آنچه فرمان دهم عمل خواهند كرد. بنابر اين من از بيعت امتناع خواهيم كرد و زمامم را هرگز به دست او نمى سپارم و خود را ذليل نخواهم كرد.
به خدا سوگند!مى دانم حادثه اى رخ داده است كه آينده اش روشن نيست،ولى قضاى الهى درباره من به انجام خواهد رسيد و اوست كه در خاندان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آنچه را كه بخواهد و بپسندد انجام مى دهد. (477)
آرى تصميم فرماندار مدينه،وليد بر اين بود كه به هر قيمت شده از امام (عليه السلام) بيعت بگيرد ،غافل از اين كه امام (عليه السلام) پيش بينى هاى لازم را نموده،و با رعايت تمام جوانب كار به سوى او مى رود و او را ناكام مى سازد.
ولى چرا امام (عليه السلام) ترجيح داد،دعوت وليد را بپذيرد و شبانه نزد او برود؟ دليلش اين بود كه مى خواست بر حسب ظاهر از جريان هاى پشت پرده آگاه گردد،تا در عمل انجام شده قرار نگيرد،و در برابر مرگ معاويه و بيعت با يزيد - كه امام (عليه السلام) پيش بينى فرموده بود- از موضع قدرت سخن بگويد.

17 - همان مطلب به روايت ديگر

امام حسين (عليه السلام) به منزلش رفت،لباس پوشيد و آبى خواست و وضو ساخت. آنگاه دو ركعت نمازش به گونه اى كه مى خواست دعا كرد. هنگامى كه از نماز فارغ شد،كسى را به سراغ جوانان،خويشان،بنى هاشم و دوستان و اهل بيتش فرستاد و آنان را از تصميم خود آگاه ساخت،سپس ‍ فرمود:
كونوا بباب هذا الرجل فانيى ماض اليه و مكلمه فان سمعتم أن صوتيى قد علا و سمعتم كلامى و صحت بكم فادخلوا يا آل الرسول و اقتحموا من غير اذن ثم اشهروا السيوف و لا تعجلوا فان راءيتم ما تكرهون فضعوا سيوفكم ثم اقتلوا من يريد قتليى ،بر در خانه اين مرد وليد بايستيد من به نزداو مى روم و با او سخن مى گويم اگر شنيديد كه صدايم بلند شد و شما را فرا خواندم:اى خاندان پيامبر وارد شويد بدون اجازه به منزل هجوم آوريد،و شمشيرها را از نيام خارج سازيد،ولى شتاب نكنيد،اگر چيز ناخوشايندى از دشمنان درباره من ديديد فورا شمشير بكشيد و هركس كه قصد كشتن مرا داشت به قتل برسانيد.
مطابق نقل ديگرى:امام حسين (عليه السلام) از منزل خارج شد،در حالى كه چوب دستى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در دستش بود،و همراه او سى تن از مردان بنى هاشم و ياران و شيعيانش بودند. امام (عليه السلام) آنها را بيرون در خانه وليد نگه داشت،و فرمود:
انظروا ماذآاوصيتكم فلا تعتدوه و أنا ارجوا ان اخرج اليكم سالما ان شاءالله مراقب باشيد،و از سفارشى كه به شما كردم،تخطى نكنيد ،اميدوارم كه سالم به سوى شما باز گردم - ان شاء الله. (478)
شجاعت حسينى ايجاب مى كرد از دعوت حاكم مدينه به خاطر وحشت از توطئه سرباز نزند،ولى درايت آن امام بزرگوار نيز ايجاب مى كرد كه جانب احتياط را از دست ندهد،ازاين رو جمعى از جوانان شجاع و نيرومند بنى هاشم و شيعيان را با خود به سوى خانه حاكم مدينه،وليد برد كه در صورت لزوم آنها را به درون خانه بخواند و توطئه دشمن را در هم بشكنند!
جالب اين كه امام (عليه السلام) همراهان را با خود به درون خانه نبرد بلكه شخصا وارد شد،و آنها بر در خانه ماندند.
ادامه اين ماجرا نشان مى دهد كه امام (عليه السلام) با چه صلابت و شهامتى با وليد سخن گفت و او را براى هميشه در برابر پيشنهاد بيعت با يزيد مأيوس و ناكام كرد و موضع خود را در برابر او آشكار ساخت.

18 - پاسخ كوبنده امام (عليه السلام)

امام حسين (عليه السلام) بر وليد وارد شدو طبق آداب اسلامى سلام كرد،وليد با خوشرويى پاسخ دا و او را نزد خويش نشاند. مروان بن حكم - با اين كه پيش از اين،بين وى و وليد كينه و نفرت حاكم بود- در مجلس ‍ حضور داشت...
امام (عليه السلام) فرمود:
هل اءتاكم من معاوية كائنة خبر فانه كان عليلا و قد طالت علته،فكيف حاله الان؟ آيا از حال معاويه به شما خبرى رسيده است؟ چرا كه وى مدتى طولانى بيمار بود،اكنون حالش چگونه است؟.
وليد آهى كشيد،آنگاه گفت:اى اباعبدالله!خداوند تو را در مرگ معاويه پاداش دهد!وى عموى صادقى!براى تو بود،كه اكنون طعم مرگ را چشيده است و اين نيز نامه امير المؤمنين يزيد است!
امام حسين (عليه السلام) فرمود: انالله و انا اليه راجعون اكنون براى چه منظورى مرا خواسته اى؟!
وليد پاسخ داد:تو را براى بيعت دعوت كردم، و همه مردم با يزيد بيعت كرده اند!امام (عليه السلام) براى اين كه مجلس بدون درگيرى پايان يابد فرمود:
ان مثليى لا يعطيى بيعته سرا،و انما أحب تكون البيعة علانية بحضرة الجماعة و لكن اذا كان من الغد و دعوت الناس الى البيعة دعوتنا معهم فيكون اءمرنا واحدا شخصى مانند من مخفيانه بيعت نمى كند،و دوست دارم بيعت من اگر بخواهم بيعت كنم علنى و در محضر مردم باشد!چون صبح شد، و تو مردم را براى بيعت فراخواندى،تصميم ما و مردم يكسان خواهد بود. (479)
مطابق نقل شيخ مفيد امام (عليه السلام) فرمود:
انيى لا اءراك تفنع ببيعتيى ليزيد سرا حتى اءبايعه جهرا فيعرف الناس ‍ من گمان نم كنم تو به بيعت پنهانى من با يزيد قانع باشى ،مگر آن كه من آشكارا بيعت كنم تا مردم همگى با خبر شوند.
وليد گفت:آرى!
امام فرمود:
فتصبح وترى راءيك فيى ذلك پس بگذار صبح شود،تا نظرت در اين باره مشخص گردد. (480)
مطابق نقل ابومنحف امام (عليه السلام) پس از شنيدن خبر مرگ معاويه فرمود: انالله و انا اليه راجعون سپس ادامه داد:
. ما ما ساءلتنيى من البيعة فان مثلى لا يعطيى بيعته سرا و لا اءراك أن تجتزى بها منيى سرا دون أن تظهرها على رووس الناس علانية اما پاسخم به تقاضاى بيعت تو آن است كه،كسى مانند من به طور پنهانى بيعت نمى كند و تو نيز اين نوع بيعت را كافى نمى دانى،جز آن كه بيعتم آشكارا ميان مردم باشد تا ازاين طريق از مردم بيعت بگيرى.
وليد گفت:آرى!
امام فرمود:
فاذا خرجت الى الناس فدعوتهم الى البيعة دعوتنا مع الناس،فكان امرا واحدا بنابر اين وقتى كه فردا ميان مردم آمدى و همه مردم و ما را به بيعت فراخواندى تصميم ما و مردم به گونه واحدى خواهد بود. (481)
وليد گفت:اى ابا عبدالله!سخن درستى گفتى و من اين گونه پاسخت را پسنديدم و من باورم درباره تو همين بود. اكنن برو در پناه خدا،تا فردا با مردم بيايى. مروان كه در جلسه حاضر بود،به وليد گفت:به خدا سوگند!اگر حسين هم اكنون از تو جدا شود و بيعت نكند،هرگز چنين فرصتى،به چنگ نخواهى آورد،مگر آن كه كشتار فراوانى ميان شما اتفاق افتد. جلوى او را بگير و مگذار از نزد تو بيرون رود،تا بيعت كند و گرنه گردنش را بزن!
امام (عليه السلام) ناگهان از جايش برخاست و فرمود:
يابن الزرقاء أنت تقتلنيى ام هو؟ كذبت والله و اثمت اى پسر زرقاء زن چشم كبود بد سيرت،تو مرا مى گشى يا او؟ به خدا سوگند!دروغ گفتى و گناه كرده اى!(482)
به روايت ابن اعثم امام (عليه السلام) به وى فرمود:
ويليى عليك يابن الرزقاء اءتامر بضرب عنقيى؟!كذبت و الله و الله لو رام ذلك احد من الناس لسقيت الارض من دمه قبل ذلك،و ان شئت ذلك فرم ضرب عنقيى ان كنت صادقا واى بر تو اى پسر زرقاء!تو فرمان كشتن مرا مى دهى؟ به خدا سوگند دروغ مى گويى!به خدا سوگند!اگر كسى از مردم چنين اراده اى كند،قبل از آن كه بتواند كارى كند،زمين را از خونش سيراب مى كنم،اكنون اگر راست مى گويى،بيا تهديد خود را عملى كن و گردنم را بزن!(483)