عاشورا
(ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها)

سعيد داودى، مهدى رستم نژاد

- ۱۷ -


12 - من كسى را صالح تر از يزيد نمى دانم!!

معاويه پس از ايراد آن خطبه خطبه پيشين و شنيدن پاسخ كوبنده امام حسين (عليه السلام) به مدت سه روز از مردم فاصله گرفت و بيرون نيامد تا غوغاى مردم فرو نشيند پس از سه روز از منزل خارج شد و دستور داد كه مردم را در مسجد جمع كنند.
مردم در مسجد اجتماع كردند و آنها كه از بيعت با يريد امتناع كرده بودند،كنار منبر نشستند.
معاويه حمد و ثتاى الهى را به جاى آورد، آنگاه در فضل يزيد و قرائت قرآنش و از سخن گفت!سپس گفت:اى مردم مدينه!من مصمم هستم كه براى يزيد بيعت بگيرم و از اين رو،شهر و روستايى نبود جز آن كه براى بيعتش افرادى را اعزام كردم،همه تسليم شدند و بيعت كردند. من بيعت مردم را تأخير انداختم چرا كه با خود گفتم:بزرگ اين قوم و اصل و ريشه آن اينجاست و اينان كسانى اند كه من در امر بيعت با آنها مشكلى ندارم و كسانى كه از بيعت با يزيد امتناع كردند،به مهربانى با او سزاوارترند!به خدا سوگند!اگر كسى را مى يافتم كه از يزيد جهت تصدى امر خلافت بهتر و شايسته تر بود،براى همان شخص بيعت مى گرفتم!!
امام حسين (عليه السلام) برخاست و گفت: و الله لقد تركت من هو خير منه اءبا و أما و نفسا به خدا سوگند!تو كسى را كه از يزيد از جهت پدر ،مادر و ارزش هاى فردى دينى و صفات انسانى بهتر است كنار گذاشتى.
معاويه گفت:گويا خودت را مى گويى؟!
فرمود:آرى!
معاويه گفت:پاسخش آن است كه آرى از نظر مادر،به جانم سوگند!مادر تو از مادر وى يزيد بهتر است. اگر مادرت هيچ فضيلتى نداشت،جز آن كه زنى از زنان قريش بود،كافى است چرا كه زنان قريش افضل همه زنانند!چه برسد به اين كه وى دختر رسول خداست. علاوه بر آن كه دين و سابقه وى در اسلام،فضيلت ديگرى است. بنابر اين،به خدا سوگند!مادرت از مادرش ‍ بهتر است.
و اما پدرت،بدان كه پدر تو كار پدرش را معاويه به خدا واگذار كرد و در آن منازعه خداوند پدرش را بر پدر تو پيروز ساخت.
امام حسين (عليه السلام) فرمود: حسبك جهلك!آثرت العاجل على الاجل چه قدر نادانى تو دنياى زود گذر را بر آخرت برگزيدى!و با نيرنگ و حيله بر تخت قدرت نشستى. معاويه گفت:و اما اين كه خودت را برتر از يزيد مى دانى،به خدا سوگند!يزيد براى سرپرستى امت محمد از تو بهتر است!
امام حسين (عليه السلام) فرمود: هذا هو الافلك و الزور،شارب الخمر و مشتريى اللهو خير منيى اين سخن تو بسيار نادرست و باطل است،آيا يزيد شارب الخمر و آن كس كه خريدار لهو و گناه است،از من بهتر است؟!
معاويه كه پاسخى نداشت،گفت:پسر عمويت را ناسزا مگو،چرا كه اگر نزد وى از او بدگويى كنى آنقدر بردبار است كه هرگز به تو ناسزا نخواهد گفت!!!
معاويه كه در برابر سخنان محكم امام حسين (عليه السلام) در مانده بود،رو به مردم كرد و گفت:اى مردم!شما مى دانيد رسول خدا از دنيا رفت ولى كسى را خليفه قرار نداد!مسلمانان ابوبكر را خليفه كردند!و بيعت و خلافت او،بيعتى صحيح بود. ابوبكر به كتاب خدا و سنت رسولش عمل كرد و هنگامى كه وقت مرگش فرا رسيد راءيش بر اين قرار گرفت كه عمر را به جانشينى خود برگزيد. عمر نيز به كتاب خدا و سنت رسولش عمل كرد،تا هنگام مرگش چنين به خاطرش رسيد كه خلافت را به شوراى شش نفره واگذار نمايد. در نتيجه ابوبكر براى بعد از خودش راهى را پيش گرفت كه رسول خدا انجام نداده بود و عمر نيز به شيوه اى عمل كرد كه ابوبكر آن گونه عمل نكرده بود. همه اينها كارهايى را كه به تشخيصشان به نفع مسلمين بوده انجام دادند،من هم تشخيص داده ام،براى جلوگيرى از اختلاف و پراكندگى!و با يك نظر منصفانه!جهت مسلمانان براى يزيد بيعت بگيرم. (467)
معاويه از يك سو مى دانست اگر مدينه - يعنى كانون هدايت هاى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و مرگز بزرگان اسلام اعم از مهاجران و انصار و فرزندان آنها - با فرزند او بيعت نكند كار او سامان نمى گيرد و مناطق ديگرى كه بيعت كرده اند تدريجا باز مى گردند،لذا سعى داشت به هر حيله اى شده براى يزيد بيعت بگيرد:از طريق تطميع،تهديد،فريب و نيرنگ و هر وسيله ممكن ديگر. ولى كسى كه نقشه هاى او را نقش بر آب و او را در رسيدن به مقصود ناكام گذاشت،امام حسين (عليه السلام) بود كه در جلسات تبليغى معاويه حضور مى يافت و با فصاحت و بلاغت و شجاعتى كه از پدر بزرگوارش على (عليه السلام) به ارث برده بود،دهان معاويه را مى بست و نيرنگ او را براى همه مردم فاش مى ساخت.

13 - خطبه اى بسيار مهم و سرنوشت ساز

سليم بن قيس روايت كرده است كه:يك سال قبل از مرگ معاويه امام حسين (عليه السلام) به اتفاق عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر به حج رفت. در اين سفر امام (عليه السلام) مردان و زنان بنى هاشم و خادمان آنها را و از انصار هر كس را كه با امام (عليه السلام) و اهل بيتش آشنا بود جمع كرد. سپس به سراغ اصحاب رسول خدا - آنها كه به درستى و تقوا معروف بودند،و در موسم حج حضور داشتند - فرستاد و همه آنها را در منا جمع فرمود. در نتيجه جمعيتى بيش از هفتصد نفر در آن مكان اجنماع كردند كه اكثر آنها از تابعين و حدود دويست نفر نيز از اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بودند. امام حسين (عليه السلام) برخاست و ميان آنان خطبه اى ايراد كرد. پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
اما بعد هذا الطاغية قد فعل بنا و بشيعتنا ما قد راءيتم و علمتم و شهدتم و انيى اءريد أن اءساءلكم عن شى ء فان صدقت فصدقونيى و ان كذبت فكذبونيى و اءساءلكم بحق الله عليكم و حق رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) و قرابتيى من نبيكم لما سيرتم مقاميى هذا و وصفتم مقالتيى و دعوتم اءجمعين فيى اءمصاركم من قبائلكم من آمنتم من الناس
اما بعد!همه شما ديديد دانستيد و شاهد بوديد كه اين مرد طغيانگر معاويه با ما و شيعيان ما چه كرده است؟ من اكنون مى خواهم از شما امورى را بپرسم كه اگر راست گفتم،مرا تصديق كنيد و اگر خداى ناكرده خلاف گفتم،تكذيبم نماييد!و شما را به حق خداوند و پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و نسبتى كه با پيامبرتان دارم،سوگند مى دهم كه حادثه امروز را به مردم برسانيد و سخنانم را براى آنان بازگو كنيد و در شهرهايتان افراد مطمئن از مردم را دعوت كنيد!
در روايت ديگرى آمده است كه پس از جمله اگر سخنم نادرست باشد،آن را تكذيب نماييد فرمود:
اسمعوا مقالتيى و اكتبوا قوليى ثم ارجعوا الى امصاركم و قبائلكم فمن آمنتم من الناس و وثقتم به فادعوهم الى ما تعملون من حقنا فانيى اءتخوف ان يدرس هذا الامر و يذهب الحق و يغلب والله متم نوره و لو كره الكافرون...
سخن مرا بشنويد و يادداشت كنيد و هنگامى كه به شهرها و قبيله هايتان بازگشتيد،افراد مورد اعتماد از مردم را به سوى اهداف ما فرا خوانيد،چرا كه من مى ترسم امر دين كهنه و نابود شود و حق از بين برود،و مغلوب شود،هر چند كه خداوند نورش را كامل مى كند اگر چه كافران آن را ناخوشايند دارند!
آنگاه امام (عليه السلام) هر چه از آيات قرآن درباره اهل بيت نازل شده بود را تلاوت و تفسير فرمود و تمام سخنانى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پدرش على (عليه السلام) و مادرش حضرت زهرا (سلام الله عليها) و برادرش و درباره خودش و اهل بيتش فرموده بود،نقل كرد و اصحاب نيز گفتارش را تصديق كرده مى گفتند:همه ما اين سخنان را شنيده ايم.
آنگاه امام فرمود:
أنشدكم الله الا حدثتم به من تثقون به و بدينه... شما را به خدا سوگند مى دهم!اين سخنان را براى كسانى كه به آنان و دينشان اعتماد داريد نقل كنيد.
سليم بن قيس مى گويد:از جمله امورى كه امام حسين (عليه السلام) آنان را به اقرارش سوگند داد،اين بود كه فرمود:
أنشدكم الله اءتعلمون ان على بن ابيى طالب كان أخا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) حين آخى بين اصحابه فاخى بينه و بين نفسه، و قال أنت أخيى و أنا أخوك فيى الدنييا و الاخرة؟ قالوا اللهم نعم.
قال:أنشدكم الله هل تعلمون أن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) اشتريى موضع مسجده و منازله فابتناه ثم ابتنى فيه عشرة منازل تسعة له و جعل عاشرها فيى وسطها لايى ثم سد كل باب شارع الى المسجد غير بابه فتكلم فييى ذلك من تكلم فقال:ما أنا سددت أبوابكم و فتحت بابه ولكن الله اءمرنيى بسد أبوابكم و فتح بابه ثم نهى الناس أن يناموا فيى المسحد غيره... قالوا:اللهم نعم
قال:انشدكم الله اتعلمون ان على بن ابى طالب كان أخا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) حين آخيى بين اصحابه فاخى بينه و بين نفسه و قال أنت أخيى و أنا أخوك فيييى الدنيا و الاخرة؟قالوا:اللهم نعم
قال:اءفتعلمون ان عمر بن الخطاب حرص على كوة قدر عينه يدعها فيى منزلة الى المسجد فاءبى عليه ثم خطب فقال ان الله اءمرنيى ان ابنى مسجدا طاهرا لا يسكنه غيريى و غير اخيى و بنيه؟ قالوا:اللهم نعم.
قال:أنشدكمم الله اءتعملون أن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) نصبه غدير خم فنادى له بالولاية و قال ليبلغ الشاهد الغائب قالوا:اللهم نعم.
قال:أنشدكم الله اءتعملون أن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) قال له فيى غزوة تبوك:أنت منى بمنزلة هارون من موسى و أنت ولى كل مؤمن بعديى؟قالوا، اللهم نعم.
قال أنشدكم الله اءتعملون أن رسول الله حين دعا النصارى نت أهل نجران الى المباهلة لم الا به و بصاحبته و ابنيه قالوا اللهم نعم.
قال:أنشدكم الله اءتعملون أنه دفع اليه اللواء يوم خيبر ثم قال:لا دفعه الى رجل يحبه الله و يحب الله و رسوله كرار غير فرار يفتحها الله على يديه؟ قالوا:اللهم نعم.
قال:اءتعملون أن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) بعثه ببراءة و قال:لا يبلغ عنيى الا أنا اءو رجل منيى؟ قالوا:اللهم نعم.
قال:اءتعلمون أن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) لم تنزل به شدة قط الا قدمه لها ثقة به،و أنه لم يدعه باسمه قط الا يقول:يا اخيى و ادعوا ليى اخى؟ قالوا اللهم نعم.
قال:اءتعلمون أن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) قضى بينه و بين جعفر و زيد فقال:يا على أنت منيى و أنا منك و أنت ولى كل مومن بعديى؟
قالوا اللهم نعم.
قال:اءتعملون انه كانت له من رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) كل يوم خلوة و كل ليلة دخلة اذا ساءله اءعطاه و اذا سكت اءبداءه؟ قالوا اللهم نعم.
قال:اءتعلمون أن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) فضله على جعفر و حمزة حين قال لفاطمة زوجتك خير أهل بيتيى، اءقدمهم سلما،و اءعظمهم حلما و أكثرهم علما؟ قالوا:اللهم نعم.
قال:اءتعلمون أن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) قال:أنا سيد ولد بنيى آدم و أخيى على سيد العرب و فاطمة سيدة نساء أهل الجنة و الحسن و الحسين ابناى سيد اشباب أهل الجنة؟ قالوا:اللهم نعم.
قال:اءتعلمون أن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) اءمره بغسله و أخبره ان جبرئيل يعينه عليه؟ قالوا:اللهم نعم.
قال:اءتعلمون أن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) قال فيى آخر خطبة خطبها:انيى تركت فيكم الثقلين كتاب الله و أهل بيتيى فتمسكوا بهما لن تضلوا؟ قالوا:اللهم نعم.

شما را به خدا سوگند مى دهم!آيا مى دانيد على بن ابى طالب (عليه السلام) برادر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بود، در آن زمان كه رسول خدا (صلي ‍ الله عليه و آله و سلم) يارانش را با يكديگر برادر قرار داد،ميان على و خودش عقد برادرى و اخوت خواند و به وى فرمود:در دنيا و آخرت تو برادر من و من برادر تو خواهم بود؟ همگى گفتند:آرى به خدا سوگند!
فرمود:شما را به خدا سوگند مى دهم!آيا مى دانيد كه رسول خدا زمين مسجد مسجد النبى را و زمين منزل هاى خود را خريد،سپس در آنجاه حجره ساخت كه نه تاى آن را براى خود و دهمى آن را - در وسط آن مكان - براى پدرم على (عليه السلام) قرار داد. سپس به فرمان خدا همه درهايى را كه به مسجد باز مى شد،بست به جز در خانه پدرم را. در اين باره برخى به پيامبر صلى الله و عليه و اله اعتراض كردند!رسول خدا فرمود:من از پيش ‍ خود درهاى خانه هاى شما را نبستم و در خانه او را باز نگذاشتم،بلكه خداوند به من چنين فرمان داد. سپس رسول خدا - به جز پدرم - مردم را از خوابيدن در مسجد نهى كرد... همگى گفتند:آرى به خدا سوگند شنيده ايم
!سپس امام در ادامه اين سخن افزود:آيا مى دانيد كه عمر بن خطاب سعى داشت سوراخى به اندازء چشم خود از منزلش به مسجد باقى بگذارد،ولى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) جلو اين مقدار را نيز گرفت،سپس ‍ خطبه اى خواند و فرمود:خداوند به من فرمان داد كه بناى مسجد را پاك قرار دهم و لذا جز من و برادرم على (عليه السلام) و فرزندانش كسى حق سكونت در آن ندارد؟ همگى گفتند:آرى به خدا سوگند شنيده ايم!
امام (عليه السلام) فرمود:شما را به خدا سوگند مى دهم!آيا مى دانيد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) على (عليه السلام) را در روز غدير خم به ولايت منصوب كرد و فرمود:حاضران به غايبان اين جريان را اطلاع دهند؟ گفتند:آرى به خدا سوگند مى دانيم!
فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم!آيا مى دانيد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در جريان جنگ تبوك هنگامى كه على (عليه السلام) را به عنوان جانشين خود در مدينه گذاشت،در پى سخنان كنايه آلود منافقان و گلايه على (عليه السلام) پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) خطاب به وى فرمود:موقعيتت و جايگاه تو در نزد من،همانند جايگاه هارون است نسبت به موسى هارون جانشين حضرت موسى بود و تو بعد ار من سرپرست تمامى مؤمنانى؟ گفتند:آرى به خدا سوگند!
امام (عليه السلام) فرمود:شما را به خدا سوگند مى دهم!آيا مى دانيد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هنگامى كه نصاراى نجران را براى مباهله فرا خواند،جز على (عليه السلام) و همسرش و دو فرزندش را همراه خود نبرد؟ گفتند:آرى به خدا سوگند!پس على (عليه السلام) به منزله نفس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بود. فرمود:شما را به خدا سوگند مى دهم!آيا مى دانيد كه در جنگ خيبر،رسول خدا پرچم را به دست على (عليه السلام) سپرد و فرمود:پرچم را به دست مردى مى سپارم كه خدا و رسولش او را دوست دارند و او نيز خدا و رسولش را دوست دارد،پيوسته به صف دشمن حمله مى كند و هرگز فرار نمى كند،خداوند فتح و پيروزى را به دستان او تحقق مى بخشد؟ گفتند:آرى به خدا سوگند مى دانيم!
فرمود:آيا مى دانيد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) براى جريان برائت و خواندن آيات نخستين سوره توبه ميان مشركان هنگام حج على (عليه السلام) را فرستاد،و براى پيش گيرى از اعتراض بعضى فرمود:جبرئيل از جانب خداوند به من فرمان داد كه اين آيات را جز خودم و يا مردى از بستگان من كه به جاى من است نبايد ابلاغ كند؟ گفتند:آرى به خدا سوگند مى دانيم!
فرمود:آيا مى دانيد كه هيچ گاه سختى و مشكلى به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روى نمى آورد مگر آن كه على (عليه السلام) را - به سبب اعتمادى كه به وى داشت - براى رفع آن مى فرستاد و ديگر آن كه هرگز وى را به نام،فرا نمى خواند مگر آن كه در پى آن مى فرمود:اى برادرم!و مى فرمود: برادرم را فرا خوانيد؟ همه گفتند:آرى به خدا سوگند مى دانيم. فرمود:آيا مى دانيد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بين على و جعفر و زيد بن حارثه داورى كرد و هر يك را به وصفى ستود و درباره على (عليه السلام) فرمود:اى على تو از منى و من ا تو،و تو پس از من ولى و سرپرست همه مؤمنانى؟ گفتند:ارى به خدا سوگند!اما فرمود:آيا مى دانيد كه على (عليه السلام) هر روز با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) خلوتى داشت و هر شب بر وى وارد مى شد و در مجلس خصوصى از محضر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) استفاده مى كرد و هرگاه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سؤ الى مى كرد، به وى پاسخ مى داد و هرگاه سكوت مى كرد،رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) خود شروع به سخن گفتن با او مى نمود؟ گفتند:آرى به خدا سوگند مى دانيم.
امام (عليه السلام) فرمود:آيا مى دانيد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:من سروز فرزندان آدم مى باشم و برادرم على (عليه السلام) ،سرور عرب است و فاطمه (عليه السلام) سرور زنان اهل بهشت است و فرزندانم حسن و حسين (عليه السلام) سرور جوانان اهل بهشتند؟ گفتند:آرى به خدا سوگند مى دانيم.
فرمود:آيا مى دانيد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به على (عليه السلام) فرمان داد كه غسلش دهد و به وى خبر داد كه جبرئيل در اين مكان كار كمكش مى كند؟ گفتند:آرى به خدا سوگند مى دانيم. خلاصه اين كه: امام (عليه السلام) هر چه را كه در قرآن و همچنين به زبان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به طور ويژه درباره على (عليه السلام) و درباره على (عليه السلام) و درباره اهل بيتش آمده بود بيان كرد و صحابه و تابعين را سوگند داد و از آنان اقرار گرفت صحابه مى گفتند:آرى ما شنيديم و تابعى مى گفت:آرى براى ما نيز افراد فلانى و فلانى نقل كرده اند.
سپس در پايان آنان را سوگند داد و فرمود:آيا شنيده ايد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى فرمود:هر كس گمان كند مرا دوست دارد در حالى كه على (عليه السلام) را دشمن مى دارد،دروغ گفته است،نمى شود مرا دوست بدارد و على را دشمن.
كسى سؤ ال كرد:اى رسول خدا!چرا نمى شود؟ فرمود:زيرا كه او از من است و من از اويم. هر كس او را دوست دارد،مرا دوست مى دارد و هر كس مرا دوست مى دارد،به يقين خدا را دوست دارد و هركس على را دشمن بدارد،به يقين با من دشمنى كرده است و هر كس با من دشمنى كند،خدا را دشمن داشته است؟ همگى گفتند:آرى اين را نيز شنيده ايم.
پس از آن همگى متفرق شدند و اين خبر در تمام شهرها پيچيد. (468)
امام (عليه السلام) با اين خطابه حساب شده و پر معنى در آن مجمع بزرگ،كه در آن زمان مهمترين مجمع در نوع خود محسوب مى شد،با حضور دويست نفر از صحابه و صدها نفر از تابعين و شخصيت هاى سرشناس و معروف علمى و دينى جهان اسلام چند هدف مهم را دنبال مى فرمود:
1- امام نشان داد كه حاكمان ظالم بنى اميه كه دستور داده اند على (عليه السلام) را بر فراز منابر سب و ناسزا گويند به چه كسى بدگويى مى كنند؟ آن كس كه همچون جان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و برادر و جانشين و وصى او بود،و همين امر سبب شد كه مردم از يك سو به ماهيت ضد اسلامى بنى اميه پى ببرند و از سوى ديگر با اين برنامه ننگين يعنى ناسزاگويى بر منابر به مبارزه برخيزند.
2- هدف ديگر اين بود كه قدرت بنى اميه دليلى بر حقانيت آنها شمرده نمى شود و مردم جنايات آنها را به دست فراموشى نسپارند.
3- امام (عليه السلام) بذرهاى انقلابها و قيام هاى آينده را بر ضد شجره خبيثه ملعونه در افكار پاشيد و چيزى نگذشت كه به ثمر نشست.
4- اگر امام (عليه السلام) در كربلا با قيام و مبارزه نظامى خود و نوشيدن شربت شهادت،بنى اميه را رسوا ساخت،در اينجا با اين قيام فرهنگى افكار را بيدار ساخت و راه و رسم مبارزه با اين گروه از منافقان را كه متأسفانه بر جايگاه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) تكيه زده بودند،نشان داد.