عاشورا
(ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها)

سعيد داودى، مهدى رستم نژاد

- ۱۳ -


فصل اول: احياى آيين خدا و نجات اسلام از چنگال بدعت ها

به يقين نهضت خونينى همچون نهضت كربلا و استقبال امام حسين (عليه السلام) از همه حوادث شكننده آن و پذيرش شهادت خود،ياران و فرزندان و اسارت زنان و كودكانش،نمى تواند مساله ساده اى باشد.
بايد مطمئن بود كه آن امام بزرگوار و ياران گرانقدرش به دنبال هدفى مهم بودند كه تقديم جان و مال و پذيرش هر نوع سختى و آزار را براى آنان سهل و آسان مى كرد. هدفى كه والاتر از سرمايه هاى زندگى مردانى همچون حماسه سازان كربلا بود. قبلا گذرى به آيات قرآن مى افكنيم تا در يابيم خداوند در چه بذل جان و مال را لازم مى شمرد.
در جاى جاى قرآن كريم از قتال فى سبيل الله سخن به ميان آمده است و به مجاهدان راه خدا بشارت داده و از آنان تجليل شده است. (387)
ياد مردان خدا پرستى را كه همراه جمعى از پيامبران در راه خدا كشته شدند، گرامى داشته (388) و از شهيدان راه خدا به عظمت ياد كرده است. (389)
در واقع قدر اين آيات،تجليل از جهادى است كه هدف آن،تقويت دين خدا و اعلاى كلمه حق باشد و كلمه الله هى العليا(390)
آرى،آنجا كه آيين خدا به خطر افتد و خطر سلطه شرك و كفر و ظلم و الحاد بر جامعه اسلامى احساس شود،تقديم جان و مال و مقام،كارى است والا و پر ارزش. در واقع، آيين خدا كه راهگشاى همه انسان ها به سوى سعادت جاويدان است به قدرى مهم است كه مردانى همچون امام حسين (عليه السلام) و ياران با ايمانش براى نجات آن از سلطه منافقان و دشمنان حق،هستى خويش را مخلصانه تقديم مى كنند.
به تعبير امام خمينى قدس سره:اسلام آن قدر عزيز است كه فرزندان پيغمبر،جان خودشان را فداى اسلام كردند. حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) با آن جوان ها،با آن اصحاب،براى جنگيدند و جان دادند و اسلام را احيا كردند(391)
امير مؤمنان على (عليه السلام) در روايتى مى فرمايد:
فاذا نزلت فاجعلو ا أنفسكم دون دينكم هنگامى كه حادثه اى پيش آمد كه دين يا جان شما را تهديد مى كند جان خويش را فدا كنيد،نه دينتان را(392)
تاريخ به خوبى گوياى اين حقيقت است كه از عصر اسيلاى بنى اميه بر يلاد اسلامى،زحمات رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و تلاش مجاهدان صدر اسلام در نشر آيين خدا به تاراج رفت،ارزش هاى اسلامى زير پا گذاشته شد،بدعت و فسق و فجور رايج گشت. سخن از محو نام رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) به ميان آمد و تبعيض و بى عدالتى، ستم و بيدادگرى،شكنجه و آزار مؤمنان،شاخصه اين حاكميت بود كه در بخش گذشته شرح آن با مدارك متقن گذشت.
خط انحراف از اسلام ناب كه از ماجراى سقيفه آغاز شد،در عصر استيلاى معاويه شدت گرفت،ولى تلاش معاويه بر آن بود كه با حفظ ظواهر دينى و در پس پرده نفاق،به مقاصد خويش برسد. هر چند،هر قدر سلطه او قوى تر مى شد،جسارت و عقده گشايى هاى وى نيز،آشكارتر مى گشت،ولى با اين حال،همچنان عناوينى همچون خال المؤمنين صحابى رسول الله و كاتب وحى را يدك مى كشيد،تا آنجا كه در نظر بسيارى از مردم عامى،امام حسين (عليه السلام) و معاويه هر دو صحابى پپامبر بودند و اختلاف اين دو با يكديگر - به اصطاح - مربوط به اختلاف در قرائت از دين و درگيرى دو صحابى در نحوه برداشت از قرآن و سنت بود!
از اين رو،امام حسين (عليه السلام) در اواخر عمر معاويه،مبارزه خود را به گونه اى علنى آغاز مى كند و با سخنرانى معروفش در سرزمين منا،در جمع گروهى از صحابه و تابعين و فرزندان آنان با افشاگريى عملكرد معاويه مى پردازد و زمينه يك قيام را فراهم مى كند شرح اين سخنرانى در بخش ‍ آينده خواهد آمد.
همچنين نامه هايى كه آن حضرت به معاويه مى نويسد و با شجاعت تمام به نكوهش او مى پردازد،(393)
همگى از اين حقييقت حكايت دارد كه امام (عليه السلام) مبارزه خود را آغاز كرده است،هر چند بر اساس پايبندى به صلح برادرش امام حسين (عليه السلام) دست به قيام مسلحانه نمى زند،ولى روشن است كه امام (عليه السلام) قيام بزرگى را در نظر دارد و منتظر است پس از معاويه بدان اقدام كند.
امام حسين (عليه السلام) در پاسخ نامه جمعى از مردم كوفه كه براى همراهى و قيام،اعلام آمادگى كرده اند،نوشت:
.. فالصقوا بالارض،و أخفوا الشخص،و اكتموا الهوى،و احتر سوا من الاظناء مادام ابن هند حيا فان يحدث به حدث و انا حى ياءتكم راءبى، اكنون حركتى انجام ندهيد،و از آشكار شدن،دورى نماييد و خواسته خويش پنهان كنيد و از حركات شك برانگيز - تا زمانى كه فرزند هند معاويه زنده است - پرهيز نمايد. اگر او مرد و من زن بودم،تصميم خود را به شما اعلام خواهم كرد. (394)
معاويه با آن كه از اين ماجراها مطلع بود و گاه امام (عليه السلام) را تهديد مى كرد،ولى از اقدام عملى و درگير شدن با آن حضرت پرهيز داشت،اما روشن بود كه اين وضع پس از مرگ معاويه ادامه نخواهد يافت.
پس از مرگ معاويه شرايط تغيير كرد،چرا كه از سويى،به فسق و فجور و بى دينى شهره بود و از انجام هيچ گناهى حتى به صورت علنى پروا نمى كرد،و از سوى ديگر،يزيد هيچ سابقه اى هر چند هر چند به صورت ظاهر در اسلام نداشت،جوانى خام،ناپخته و هوسران بود،به همين دليل،ميان صحابه و فرزندان آنان نيز دارى هيچ گونه امتياز و مقبوليتى نبود و از سوى سوم،گروه زيادى از مردم كوفه براى همراهى با امام (عليه السلام) اعلام آمادگى كرده بودند.
امام (عليه السلام) مى ديد اگر از اين فرصت براى افشاى چهره واقعى بنى اميه و يارى دين خدا استفاده نكند،ديگر نامى از اسلام و قرآن و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) باقى نخواهد ماند. امام حسين (عليه السلام) با هدف احياى دين خدا قيام و حركت خويش را آغاز كرد،در مرحله نخست - اگر ممكن است - با تشكيل حكومت اسلامى و در غير اين صورت،با شهادت خود و يارانش به مقصود بزرگ خود برسد.
به هر حال،مى بايست دين از دست رفته و سنت فراموش شده رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را زنده كرد و چه كسى سزاوارتر از فرزند رسول خداست كه پيش گام چنين حركتى شود.
امام حسين (عليه السلام) نخست با اين جمله:
و على الاسلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد زمانى كه امت اسلامى گرفتار زمامدارى مثل يزيد شود،بايد فاتحه اسلام را خواند(395)
تصريح كرد كه با وجود خليفه اى همچو يزيد، فاتحه اسلام خوانده است و ديگر اميدى به بقاى دين خدا در حكومت يزيد نمى رود.
همچنين در نامه اى به جمعى از بزرگان بصره به بدعت هاى موجود در جامعه اشاره كرده،و هدفش را از قيام بر ضد حكومت يزيد،احساى سنت و مبارزه با بدعت ها معرفى مى كند. مى فرمايد:
و انا ادعوكم الى كتاب الله و سنة نبيه (صلى الله عليه و آله و سلم) فان السنة قد اميتت و ان البدعة قد احييت و ان استمعوا قولى و تطيعوا امريى اهدكم سبيل الرشاد من شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش فرا مى خوانم،چرا كه اين گروه سنت پيام را از بين برده و بدعت در دين را احيا كردند. اگر سخنانم را بشنويد و فرمانم را اصاعت كنيد، شما را به راه راست هدايت مى كنم. (396)
آن گاه كه در مسير كربلا با فرزدق ملاقات مى كند،به روشنى از بدعت ها و خلاف كارى ها ى حاكمان شام و قيام براى نصرت دين خدا سخن مى گويد:
يا فرزدق ان هولاء قوم لزموا طاعة الشيطان،و تركوا طاعة الرحمان و اظهر الفساد فيى الارض،و ابطلوا الحدود و شربوا الخور،و الستاثروا فيى اموال الفقرء و المساكين و انا اولى من قام بنصرة دين الله و اعزاز شرعه و الجهاد فيى وسبيله لتكون كلمة الله هى العلييا اى فرزدق !اينان گروهى اند كه پيروى شيطان را پذيرفتند و اصاعت خداى رحمان را رها كردند و در زمين فساد را آشكار ساختند و حدود الهى را از بين بردند ،باده ها نوشيدند و دارايى هاى فقيران و بيچارگان را ويژه خود ساختند و من از هر كس به يارى دين خدا و سربلندى آينش و جهاد در راهش سزاوارتم. تا آيين خدا پيروز و برتر باشد. (397)
تعبيراتى با اين مضمون،در كلمات و خطابه هاى امام حسين (عليه السلام) بسيار ديده مى شود،كه در بخش آينده قسمت مهمى از آنها خواهد آمد،اين مطلب را با جمله ديگرى از آن حضرت پايان مى دهيم:
امام در خطبه اى كه در مسير كربلا در جمع لشكريان حر ايراد كرد فرمود: الا ترون الى الحق لايعمل به،و اليالباطل لا يتناهى عنه ليرغب المومن فى لقاء ربه حقا حقا آيا نمى بينيد به حق عمل نمى شود و از باطل جلوگيرى نمى گردد،در چنين شرايطى بر مؤمن لازم است راغب ديدار پروردگارش ‍ شهادت باشد. (398)
امام حسين (عليه السلام) با اين كلمات هم هدف خويش را از قيام و حركتش ‍ بيان مى كند و هم آمادگى خويش را براى شهادت در طريق مبارزه با باطل و احياى دين خدا اعلام مى دارد.
بنابر اين،روشن است كه يكى از اهداف مهم قيام امام حسين (عليه السلام) احياى دين خدا مبارزه با بدعت ها و مفاسد دستگاه بنى اميه و رهايى اسلام از چنگال منافقان و دشمنان خدا بود و در اين راه موفقيت بزرگى نصيب آن حضرت شد،هر چند آن حضرت و ياران با وفايش به شهادت رسيدند،ولى تكانى به افكار خفته مسلمين دادند و لرزه بر اندام حكومت جباران افكندند،در نتيجه اسلام رازنده ساختند و از اضمحلال دستاوردهاى نهضت نبوى (صلى الله عليه و آله و سلم) جلوگيرى كردند و مسلمانان را از حيرت و گمراهى نجات دادند.
در زيارت معرف اربعين مى خوانيم:
و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة او حسين خون پاكش را در راه تو نثار كرد،تا بندگانت را از جهالت و حيرت گمراهى نجات دهد.
همچنين در روايتى از امام صادق (عليه السلام) آمده است:پس از شهادت امام حسين (عليه السلام) وقتى ابراهيم بن طلحة بن عبيدالله،خطاب به امام سجاد (عليه السلام) گفت:
يا على بن الحسين من غلب؟ اى على بن الحسن!چه كسى در اين مبارزه پيروز شد؟!
امام (عليه السلام) فرمود:
اذا اردت أن تعلم من غلب و دخل وقت الصلاة فاذن ثم اقم اگر مى خواهى بدانى چه كس يزيييد يا امام حسين (عليه السلام) پيروز شده است ،هنگامى كه وقت نماز فرا رسيد،اذان و اقامه بگو آن گاه ببين چه كسانى ماندند و چه كسانى رفتند. (399)
امام چهارم (عليه السلام) مى خواهد بگويد،هدف حكومت يزيد محو نام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بود،ولى امام حسن (عليه السلام) با شهادتش از اين كار جلوگيريى كرد،به هنگام اذان و اقامه همچنان نام محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) كه نشانه بقاى مكتب اوست برده مى شود و هر قدر زمان مى گذرد اين حقيقت آشكارتر مى شود.
به گفته شاعرى با اخلاص:
 
اى ياد تو در عالم،آتش زده بر جان ها   هر جا ز فراق تو چاك است گريبان ها
اى گلشن دين سيراب با اشك محبانت   از خون تو شد رنگين هر لاله به بستان ها
بسيار حكايت ها گرديده كهن اما   جانسوز حديث تو،تازه است به دوران ها
در دفتر آزادى،نام تو به خون ثبت است   شد ثبت به هر دفتر،با خون تو عنوان ها
اين سان كه تو جان دادى،در راه رضاى حق   آدم به تو مى نازد،تى اشرف انسان ها
قربانى اسلامى با همت مردانه   اى مفتخر از عزمت همواره مسلمان ها

فصل دوم: اصلاح امت،امر به معروف و نهى از منكر

با آن كه به حسب ظاهر عواملى چون امنتاع امام حسين (عليه السلام) از بيعت با يزيد و يا پاسخ به دعوت كوفيان،در تحقيق اين قيام خونين بى تأثير نبود،ولى در عين حال در كلمات امام (عليه السلام) به طور مكرر از اصلاح امت و دو فرضيه مهم امر به معروف و نهى ار منكر به عنوان يكى از انگيزه هاى اساسى اين نهضت بزرگ ياد شده است.
دو فريضه اى كه قرآن هلاكت و انقراض اقوام پيشين را به سبب فراموش ‍ كردن آن معرفى كرده،مى فرمايد:
فلولا كان من القرون من قلبكم اءولوا بقية ينهون عن الفساد چرا در قرون و اقوام پيش از شما دانشمندان صاحب قدرت نبودند كه از فساد در زمين جلوگيرى كنند. (400)
همچنين درباره آن گروه از بنى اسرائيل كه مورد لعن پيامبرانى چون حضرت داود و عيسى (عليه السلام) قرار گرفتند،مى فرمايد:
كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه لبئس ما كانوا يفعلون چون آنان از اعمال زشتى كه انجام مى دادند يكديگر را نهى نمى كردند،چه بدكارى انجام مى دادند. (401)
در حقيقت اين بى تفاوتى و سازش كارى آنان بود كه موجب تشويق افراد گناهكار مى شد،و در نهايت به هلاكت انجاميد.
در آيه اى ديگر خداوند اجراى اين اصل را به صورت گسترده از ويژگى هاى امت اسلامى به عنوان امت برتر دانسته،مى فرمايد:
كنتم خير امة أخرجت للناس تاءمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤ منون بالله شما بهترين امتى بوديد كه به سود انسان ها آفريده شديد چه اين كه امر به معروف مى كنيد و نهى از منكر، و به خدا ايمان داريد. (402)
نكته جالب توجه در اين آيه آن است كه دليل بهترين امت بودن را امر به معروف و نهى از منكر و ايمان به خدا مى شمرد. و جالب تر اين كه امر به معروف و نهى ار منكر را بر ايمان به خدا مقدم مى دارد تا بيانگر اين معنى باشد كه بدون اين دو فريضه،ريشه هاى ايمان به خدا نيز در دلها سست مى شود و پايه هاى آن فرو مى ريزد و به تعبير ديگر ايمان به خدا بر آن دو فريضه استوار مى گردد. (403)همان گونه كه اصلاح همه امور جامعه بر آن دو استوار است.
امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد:
ان الامر با المعروف و النهى عن المنكر فريضة عظيمة بها تقام الفرائض ‍ و تاءمن المذاهب و تحل المكاسب و ترد المظالم و تعمر الارض و ينصف من الاعداء و يستقم الامر امر به معروف و نهى از منكر دو فريضه بزرگ الهى است كه بقيه با آن ها بر پا مى شوند و به وسيله اين دو،راه ها امن مى گردد و كسب و كار مردم حلال مى شود و حقوق افراد تاءمين مى گردد و در سايه آن زمين آباد و از دشمنان انتقام گرفته مى شود و در پرتو آن همه كارها رو به راه مى گردد. (404)
امير مؤمنان على (عليه السلام) نيز در بيانى نورانى فرمودند:
قوام الشريعة الامر باامعروف و النهى عن المنكر و اقامة الحدود قوام شريعت بر پايه امر به معروف و نهى از منكر و اقامه حدود الهى استوار است. (405)
از اين روايات پر معنى به خوبى استفاده مى شود كه اگر در جامعه اى اين دو فرضيه،يعنى مسوليت همگانى در برابر فساد به فراموشى سپرده شود،پايه هاى شريعت در هم شكسته و رفته رفته اصل دين از بين مى رود. و امور جامعه به فساد و تباهى كشيده مى شود.
اين است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) احياء كنندگان امر به معروف و نهى از نمكر را نماينده خدا در رمين و جانشين پيامبر و كتاب معرفى مى كنند. من امر بالمعروف و نهى عن المنكر فهو خليفه الله فيى أرضه و خليفة رسول الله و خليفة كتابه (406)
على (عليه السلام) در تبيين جايگاه بسيار مهم اين دو فريضه در مقايسه آن با ساير فرايض مى فرمايد:
و ما اعمال البر كلها و الجهاد فيى سبيل الله عند الامر بالمعروف و النهى عن المنكر الا كنفثة فى بحر لجى تمام كارهاى نيك،حتى جهاد در راه خدا،در برابر امر به معروف و نهى از منكر چون آب دهان است در برابر يك درياى پهناور. (407)
از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه تا چه اندازه اين موضوع در اسلام از اهميت و ارزش بى نظيرى برخودار است.
حضرت على (عليه السلام) در سخن ديگرى به مراحل سه گانه امر به معروف و نهى از منكر اشاره كرده،مى فرمايد:
أيها المومنون انه انه من راى عدوانا يعمل به م منكرا يدعى اليه فأنكره بقبله فقد سلم و برى،و من أنكره بلسانه فقد اجر و هو افضل من صاحبه و من أنكره بالسيف لتكون كلمة الله هى العليا،و كلمة الظالمين هى السفلى فذلك الذيى اصاب سبيل الهدى و قام على الطريق و نور فيى قلبه اليقين اى مؤمنان!هر كس ببيند ستمى صورت مى گيرد و مردم را به سوى كار زشتى دعوت مى كنند،اگر تنها در دلش آن را انكار كند سالم مانده و گناهى بر وى نيست به شرط آن كه بيشتر از آن نتواند و كسى كه آن را با زبانش انكار كند،پاداش الهى نصيب او شده و مقامش از اولى برتر است و آن كس كه براى اعتلاى نام خدا و سرنگونى ظالمان با شمشير به مبارزه برخيزد،او كسى است كه به راه راست هدايت يافته و بر جاده حقيقى گام نهاده و نور يقين در دلش تابيده است!(408)
به راستى امام حسين (عليه السلام) را بايد قهرمان اين ميدان دانست. آن حضرت علاوه بر امر به معروف قلبى و زبانى ،عمل به آن را نيز به منتهاى اوج خود رساند و بالاترين مرحله عملى آن را انجام داد،و با شجاعتى وصف ناپذير به همگان اعلام كرد:
أيها الناس!فمن منكم يصبر على حد السيف و طعن الاسنة فليقم معنا و الا فلينصرف عنا اى مردم!هر كس از شما در برابر تيزى شمشير و زخم نيزه ها شكيبا است،با ما بماند و الا از ما جدا شود!!(409)
مطابق روايات قيام با شمشير در جاى خود عالى ترين و پرفضيلت ترين مرحله از مراحل امر به معروف و نهى از منكر است كه امام حسين (عليه السلام) به آن اقدام كرد.
امير مؤمنان پس از بيان مراحل سه گانه امر به معروف و نهى از منكر قلبى،زبانى و عملى،فرمود:
و افضل من ذالك كله كلمة عدل عند امام جائرامااز همه از همم تر سخن به حقى است كه در برابر پيشواى ستمگرى گفته شود. (410)
امام حسين (عليه السلام) نه تنها با سخنانش به افشاى جنايات بنى اميه پرداخت كه با شمشير بر ضد آنان به مبارزه برخاست و تا پاى جان ايستادگى كرد و اين حركت خويش را امر به معروف و نهى از منكر و اصلاح امور جامعه ناميد و در بيان و سخنان خويش به طور مكرر از اين فريضه بزرگ ياد كرد،و با صراحت،يكى از انگيزه هاى حركتش را احياى همين امر مهم شمرد.
اكنون به مهمترين بخش از سخنان آن حضرت و يارانش،دراين مورد گوش ‍ جان مى سپاريم.
1- آن حضرت دو سال قبل از هلاكت معاويه،در ميان جمع زيادى از مهاجرين و انصار در سرزمين مقدس منا طى يك خطابه بسيار مهم،سرشناسان جامعه اسلامى آن روز را به سبب مسامحه و سهل انگارى نسبت به فريضه امر به معروف و نهى از منكر در اصلاح امور جامعه،مورد ملامت و سرزنش قرار دادو فرمود:چرا از نكوهشى كه خداوند نسبت به علماى يهود فرموده است پند نمى گيريد؟ آنجا كه فرمود:
لولا ينهاهم الربانيون و الاحبار عن قولهم الاثم و اكلهم السحت چرا علماى يهود،مردم را از سخنان گناه آلود و خوردن حرام نهى نمى كردند. (411)
از فساد و تباهى جامعه جلوگيرى نمى كردند. آنگاه امام (عليه السلام) در ادامه چنين فرمود:
و انما عاب الله ذالك عليهم،لا نهم كانوا يرون من الظلمة الذين بيين اظهرهم المنكر و الفساد،فلا ينهونهم عن ذللك خداوند تنها از اين جهت بر آنها عيب مى كيرد كه آنها با چشم خود شاهد زشتكارى و فساد ستمكاران بودند ولى هيچ عكس العملى نشان نمى دادند و آنان را نهى نمى كردند.
سپس در مورد اهميت و عظمت اين دو فريضه فرمود:
اذا اديبيت و اقيمت استقامت كلها هينها و صعبها هرگاه فريضه امر به معروف و نهى از منكر به درستى انجام شود و اقامه گردد،فرايض ‍ ديگر اعم از آسان و دشوار انجام خواهد شد. (412)
اين خطابه يسيار مهم امام (عليه السلام) در آن شرايط خفقان بار و در آن جمع كثير،نشان مى دهد كه امام منتظر فرصتى بود تا اين فريضه الهى را در حد اعلا جامعه عمل بپوشاند.
همان گونه كه در نامه اى به معاويه مى نويسد:
اى معاويه!به خدا سوگند از اين كه الان با تو نبرد نمى كنم،مى ترسم در پيشگاه الهى مقصر باشم. (413)
يعنى من دنبال فرصت مناسبى هستم تا با تو بستيزم
2 - بعد از هلاكت معاويه،زمانى كه امام (عليه السلام) از سوى والى مدينه به بيعت با يزيد فراخوانده شد،امام (عليه السلام) به شدت بر آشفت و آن را مردود شمرد و شبانگاه به سوى روضه شريف نبوى رفته به راز و نياز پرداخت و در آن نيايش خالصانه به درگاه الهى چنين عرضه داشت:
اللهم هذا قبر نبيك محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و أنا ابن بنت نبيك و قد حضرنيى من الامر ما قد عملت، اللهم انيى احب المعروف و انكر المنكر خداوند!اين قبر پيامبر تو محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و من هم فرزند دختر او هستم،از آنچه براى من پيش آمده تو آگاهى،خداوند!من معروف را دوست داشته و از منكر بيزارم!(414)
در واقع امام (عليه السلام) انگيزه هاى اصلى قيام خويش را در اين جمله كوتاه،آن هم در كنار مرقد پاك جد بزرگوارش (صلى الله عليه و آله و سلم) در مقدس ترين بيان داشت و آن را به سينه تاريخ سپرد.
3- شايد بتوان صريح ترين و رساترين تعبير امام (عليه السلام) در تبيين انگيزه اصلى قيامش را جمله اى دانست كه در وصيت نامه آن حضرت به برادرش محمد حنفه آمده است. آن حضرت پس از آن كه انگيزه هايى چون هوى و هوس و كسب مقام را از قيام خود دور دانست،چنين نوشت:
و انما خرجت لطلب الا صلاح فيى امة جديى اريد ان امر بالمعروف و أنهى عن المنكر،و اسير بسيرة جديى و أبى على بن أبى طالب من تنها به انگيزه اصلاح در امت جدم و پدرم على بن ابى طالب (عليه السلام) رفتار نمايم. (415)
امام (عليه السلام) در اين عبارت كوتاه و گويا در همان آغاز راه،هدف حركت الهى خويش را بيان مى كند كه فصدش كشور گشايى و به چنگ آوردن مال و مقام دنيا نيست،بلكه هدفش فقط اصلاح جامعه اسلامى و احياى امر به معروف و نهى از منكر است.
4 - بعد از آن كه مسلم بن عقيل (عليه السلام) سفير آن حضرت در كوفه - توسط نيروهاى ابن زياد با مكر و حيله دستگير شد و به مجلس او وارد گشت و او،مسلم را متهم به فتنه انگيزى ساخت،آن حضرت در پاسخ گفت:
ما لهذا آتيت،و لكنكم اءظهر تم المنكر،و دفنتم المعروف.... فاءتيناهم لنا مرناهم بالمعروف و ننها هم عن المنكر من براى اين چيزها كه تو مى گويى به كوفه نيامدم،بلكه شما منكرات و زشتى ها را ظاهر و معروف و خوبى ها را دفن كرده ايد... پس ما به پا خواستيم تا مردم را به معروف دعوت كنيم و از منكرات دور سازيم. (416)
5- هنگامى كه امام (عليه السلام) با سپاه حر رو به رو گشت و بى وفايى كوفيان آشكار شد و امام (عليه السلام) خود را با شهادت مواجه ديد در ميان اصحاب خويش بر خواست و طى سخنانى چنين فرمود:
اءلا ترون أن الحق لا يعمل به،و أن الباطل لا يتناهى عنه ليرغب المومن فيى لقاء الله محقا آيا نمى بينيد به حق عمل نمى شود و از باطل جلوگيرى نمى گردد،در چنين شرايطى بر مؤمن لازم است قيام كند و شيفته ملاقات پروردگار و شهادت باشد. (417)
از اين سخن امام (عليه السلام) استفاده مى شود كه در چنين شرايطى از جان بايد گذشت يعنى در مرحله اى كه خطر،كيان و مذهب را تهديد مى كند،وجود ضررهاى مالى و جانى نمى تواند مانع امر به معروف و نهى از منكر،گردد.
6- طبق نقل مورخان آنگاه كه حر مانع حركت امام شد،امام (عليه السلام) در نامه اى به بزرگان كوفه نوشت:
فقد عملتم أن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) قال فيى حياية من راءى سلطانا جائزا مستحلا لحرم الله ناكثا لعهد الله مخالفا لسنة رسول الله،يعمل فيى عبادالله بالاثم و العدوان ثم لم يغفر بفعل و لا قول كان حقيقا على الله أن يدخله مدخله شما مى دانيد پيامبر خدا صلى الله و عليه و اله در زمان حياتش فرمود:هر كس سلطان ستمگرى را ببيند كه حرام خدا را حلال شمرده و پيمان خدا را شكسته،با سنت پيامبر مخالف مى ورزد و در ميان بندگان خدا به ظلم و ستم رفتار مى كند ولى با او به مبارزه عملى و گفتارى برنخيزد،سزاوار است كه خداوند او را در جايگاه آن سلطان ستمگر جهنم وارد كند. (418)
امام (عليه السلام) با اين سخنان ضمن گوشزد كردن وظايف همه قشرهاى مردم،خصوصا بزرگان كوفه،عزم جزم خويش را براى اصلاح امور و مبارزه كامل با خود كامگان و ستمگران بنى اميه اعلام مى دارد،و اين مبارزه را مشروط به حمايت آنها هم نمى كند و آماده است جان گرامى خويش را در اين راه نيز فدا كند و لذا ما امروز در برابر مرقد آن حضرت ايستاده و مى گوييم:
اءشهد أنك اءقمت الصلاة و اتيت الزكاة و اءمرت با لمعروف و نهيت عن المنكر من شهادت مى دهم كه تو نماز را به پا داشتى و زكات را ادا كردى و امر به معروف كرده و نهى از منكر را بجا آوردى. (419)
نكته قابل توجه آن است كه اين گواهى،گواهى در محكمه قضا و در حضور قاضى و داور نيست بلكه به اين معنى است كه من به اين حقيقت اذعان دارم كه نهضت تو،نهضت امر به معروف و نهى از منكر و اصلاح جامعه اسلامى بود.