فصل هشتم:
حكومت جنايت بار يزيد
آخرين حلقه حوادثى كه به ماجراى خونين كربلا ختم شد،بدست گرفتن خلافت توسط
يزيد بن معاويه بود.
حوادثى كه از سقيفه شروع شد و هر دوره اى بيش از گذشته سبب تقويت جبهه اموى و
منافقان گرديد،در نهايت كار را به آن جا رساند كه با نهايت تأسف خلافت مسلمين به
دست يزيد فاسد،شراب خوار و هوس باز افتاد.
او با غروز و خود خواهى در پى بيعت گرفتن و به رسميت بخشيدن حكومت فاسد خويش بر آمد
و در مسير اجراى هاداف خود،دست به هر جنايتى مى زد ،به گفته مسعودى مورخ معروف:سيره
ييزيد،همان روش فرعون بود،بلكه بايد گفت فرعون در ميان مردم،بيش از يزيد به عدالت
رفتار مى كرد.
(351)
در اين قسمت،براى آشنايى يا افكار و عقايد و اعمال يزيد،كارنامه سياه او را كمى
بررسى مى كنيم.
ولادت و تربيت يزيد
يزيد در سال 25 يا 26 هجرى زاده شد و مادر وى ميسون نام داشت،معاويه ميسون
را در حالى كه يزيد را در شكم داشت،طاق داد و ميسون وى را در زمانى كه همسر معاويه
نبود،به دنيا آورد.
(352)
برخى از نويسندگان معتقدند:يزيد نزد دايى هاى خود در باديه پرورش يافت و قبيله
مادرش پيش از اسلام مسيحى بودند و هنوز حال و هواى دوران مسيحيت در ير آنان بود و
از اين رو،يزيد بيش از آن كه تربيت او اسلامى باشد،تربيت مسيحى داشت،بنابر اين،پرده
درى وى نسبت به ارزش هاى اسلامى امر غريبى نبود.
(353)
شايد از اين روست كه يزيد در اشغال خويش - به هنگام كه مى خواهد شراب بنوشد - چنين
مى سرايد:
و ان حرمت يوما على دين احمد |
|
فخذها على دين المسيح بن مريم |
اگر نوشيدن شراب در دين اسلام حرام است،آن را مطابق دين مسيح بنوش !(354)
دولت روم در دربار بنى اميه نفوذ داشت و برخى از مسيحيان روم در دربار شام به عنوان
مستشار حضور داشتند. مورخان تصريح مى كنند كه به هنگام حركت امام حسين (عليه
السلام) به سوى كوفه،يزيد به توصيه سرجون رومى عبيدالله زياد را كه والى بصره بود
با حفظ سمت به حكومت كوفه نيز منصوب كرد. سرجون اين توصيه را به نقل از معاويه به
يزيد نمود.
(355)
ابوالفرج اصفهانى درباره هم نشينان يزيد مى گويد:در طليعه نديمان يزيد،شاعرى مسيحى
به نام اخطل قرار داشت. اين دو تن با هم شراب مى نوشيدند و ساز و آواز مى شنيدند و
يزيد وى را در سفرها به همراه خود مى برد. پس از مرگ يزيد وانتقال خلافت به
مروانيان،اخطل در دوران خلافت عبدالملك مروان،از نزديكان او قرار داشت و هر زمانى
مى خواست،نزد او مى رفت،در حالى كه گردنبند طلا در گردن داشت و قطرات خمر از موى
صورتش مى چكيد.
(356)
افكار،انديشه ها و رفتارهاى ضد دينى
يزيد
آنچه را كه تاريخ از افكار و انديشه هاى اين عامل فساد و تباهى و رفتارهاى
او نقل مى كند،همه حكايت از فسق و فجور و رفتارهاى الحادى دارد.
قاضى نعمان مصرى مى نويسد:
روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به معاويه نظر افكند و فرمود:
اءى يوم لا متيى منك،و اءى يوم سوء لذريتيى منك من جرو يخرج
من صلبك يتخذ آييات الله هزوا و يستحل من حرمتيى ما حرم الله عزو جل امت من
چه روز سخنى از تو خواهند داشت؟ و خاندان من از فرزندى كه از صلب تو خارج مى
شود،روز بدى را در پيش دارد!همان فرزندى كه آيات خدا را به استهزا مى گيرد و آن چه
را كه خداوند از حريم من حرام كرده،وى حلال مى شمارد.
(357)
اشعار كفرآميز يزيد و سخن گفتنن از انتقام از پيامبر و ياد آورى كشتگان مشرك در جنگ
بدر و كشتن امام حسين (عليه السلام) در برابر آنان،همگى از عدم اعتقاد او به دين
اسلام حكايت دارد.
(358)
وى در زمان خلافت پدرش به مى گسارى و هوسرانى مشغول بود،معاويه تصميم گرفت براى
ساختن سابقه اى دينى،وى را به جهاد بر ضد روميان بفرستد،از اين رو،او را به
فرماندهى لشكرى براى جنگ با روميان اعزام كرد و سفيان بن عوف غامدى را نيز در اين
مسير با وى همراه ساخت. يزيد در اين سفر جهادى!معشوفه خود ام كلثوم را نيز به همراه
داشت. در اين سفر لشكريان ييزيد كه گروهى از لشكريان وارد روم شده بودند ،به تب و
آبله گرفتار شدند،ولى يزيد در همان حال در منزلى به نام دير مران محلى در نزديك
دمشق در كنار ام كلثوم به استراحت و هوسرانى مى پرداخت. وقتيى از اين حادثه با خبر
شد با بى اعتنايى به آنچه بر لشكريانش اتفاق افتاد،چنين سرود:
ماان اءباليى بما لاقت جموعهم |
|
بالغدقذونة من حميى و من موم |
اذا اتكات على الانماط فيى غرف |
|
بدير مران عندى ام كلثوم! |
من باكى ندارم از اين كه جمعيت در منطقه غذقذونه ناحيه اى در نزديك سرزميين روم
دچار تب و آبله شدند،آنگاه كه من در دير مران در ميان غرفه ها بر بالش ها تكيه زده
ام و ام كلثوم را در كنار خود دارم!(359)
در زمان خلافت كوتاهش دربار يزيد،مرگز فساد و فحشا و گناه بود و آثار آن در جامعه
نيز گسترش يافته بود،به گونه اى كه به گفته مسعودى در دوران حكومت كوتاه وى،حتى در
محيط مقدسى همچون مكه و مدينه جمعى به نوازندگى و استعمال آلات لهو و لعب مى
پرداختند.
(360)
هنگامى كه گروهى از مردم مدينه به سرپرستى عبدالله بن حنظله غسيل الملائكه براى
آگاهى از افكار و عقايد و اعمال يزيد به شام سفر كردند و برگشتند،عباراتى در معرفى
يزيد گفته اند كه از عمق فاجعه اى كه مسلمين گرفتار آن شده بودند،حكايت مى كند.
ابن اثير در كتاب خويش نقل مى كند،آنان گفتند:
ما از نزد مردى آمديم كه دين ندارد،شراب مى نوشد،طنبور مى نوازد،نوازندگان به نزد
وى به لهو و لعب مشغولند،با سگ ها بازى مى كند،با جمعى از دردان شب نشينى دارد!(361)
ديگرى گفت:به خدا سوگند!وى شراب مى نوشد و به گونه اى مست مى شود كه نماز را نيز
ترك مى كند!(362)
ابن جوزى دانشمند معروف اهل سنت از قول عبدالله بن حنظله نقل مى كند،كه گفت:
و الله ما خرجنا على يزييد حتى خفنا أن نرمى بالحجارة من
السماء!انه رجل ينكح الامهمات،و البنات و الاخوات و يشرب الخمر و ييدع الصلاة
ما در حالى از نزد يزيد بيرون آمديم كه خوف آن داشتيم كه بر اثر گناهان فراوان وى
از آسمان سنگ بر سر ما ببارد،او مردى است با مادران و دختران و خواهران نيز زنا مى
كند،وى شراب مى نوشد و و نماز نمى خواند.
(363)
مى گسارى وى به طور علنى و سرودن اشعارى در حال مستى و دهن كجى به ارزش هاى اسلامى
در آن حالت،از صفحات تاريك زندگى يزيد است.
سبط بن جوزى در تذكرة الخواص مى نويسد،وى در حال مستى چنين مى سرود:ياران هم پياله
من!برخيزيد و به نغمه هاى خوانندگان گوش فرا دهيد. پياله هاى شراب را پى در پى سر
بكشيد و بحث هاى علمى را كنار بگذاريد. نغمه هاى ساز و آواز به گونه اى مستم مى كند
كه مرا از شنيدن صداى اذان باز مى دارد و من خمره هاى شراب را با حوران بهشتى
معاوضه كردم. و لذات مستى را بر وعده هاى الهى ترجيح مى دهم!(364)
در تاريخ آمده است كه پس از شهادت امام حسين (عليه السلام) يزيد براى تشكر از ابن
زياد وى را به شام دعوت كرد و بساط باده نوشى را پهن كرد و در حالى كه ابن زياد در
كنار وى نشسته بود،خطاب به باده به دستان و ساقيان سرود:
اسقنى تروى مشاشيى |
|
ثم مل فاسق مثلها ابن زياد |
صاحب السر و الامانة عنديى |
|
و لتسديد مغنيى و جهاديى |
اى ساقى!به من شرابى بنوشان كه جان مرا سيراب كند،سپس جامى از شراب پر كن و به ابن
زياد بنوشان. همو كه راز دار و ا مانت دار من است. آن كس كه كار جهاد و غنيمت من به
دست او استحكام يافت!آنگاه به نوازندگان دستور داد كه بنوازند.
(365)
يزيد به قدرى دلبسته شراب بود كه حتى در زمان پدرش در سفر حج هنگامى كه وارد مدينه
شد،در آنجا نيز بساط شراب را گستراند!(366)
امام حسين (عليه السلام) در نامه معروف خود به معاويه،به شراب خوارى يزيد اشاره مى
كند، آن حضرت در شمردن خلاف كارى وى فرمود:
و أخذك الناس ببيعة ابنك غلام من الغلمان يشرب الشراب و يلعب
بالكعاب از خلاف كارى هاى ديگرت بيعت گرفتن از مردم براى پسرك جوانت مى باشد
همان كه شراب مى نوشد و قمار بازى مى كند.
(367)
مجموعه فسادهاى اخلاقى و انجام كارهاى سبك و جلف توسط- به اصطلاح - خليفه
مسلمين!يزيد بن معاويه در عبارت كوتاهى از ابن اثير - مورخ و دانشمند متعصب و معروف
اهل سنت - چنين آمده است:
و قد رويى أن كان قد اشتهر بالمعازف و شرب الخمر و الغنا و
الصيد و التخاذ العلمان و القيان و الكلاب و النطاح بين الكباش و الدباب و القرود،و
ما من يوم الا يصبح فيه مخورا و كان يشد الفرد على الفرس مسرجة بجبال و يسوق به و
يلبس القرد قلانس الذهب و كذالك الغلمان و كان اذا مات القرد حزن عليه يزيد
به نوازندگى،شراب نوشى خوانندگى ،شكار،به خدمت گرفتن غلامان و كنيزان خيانتگر،سگ
بازى و به جان هم انداختن قوچ ها چهار پايان و بوزينه ها شهرت داشت. هر بامدادان
مست و مى زده بر مى خاست. او بوزينه اى رابر پشت اسب زين شده اى سوار مى كرد و مى
گرداند و بر بوزينه و غلامان،كلاه هاى زرين مى پوشانيد و هنگامى كه بوزينه اش
مرد،بر او اندوهگين شد.
(368)
او را ميمونى بود كه ابوقيس نام داشت و همدم او بود!هنگامى كه آن ميمون بر اثر
حادثه اى مرد،يزيد در مرگ او يسيار ناراحت شد و دستور كفن و دفن وى را صادر كرد!و
به شاميان فرمان داد كه به وى در اين مصيبت بزرگ!تعريب بگويند و خود نيز اشعارى در
سوگ ابوقيس سرود!(369
)
جنايات يزيد
يزيد در مدت كوتاه خلافت خويش كه سه سال و چند ماه بيشتر طول نكسيد،جنايات
بزرگى مرتكب شد كه هر يك از آن ها به تنهايى براى رسوايى و ننگ وى و خاندانش كافى
است. از ميان آن ها سه جنايت مهم اشاره مى شود:
1- فاجعه خونين كربلا
مهمترين جنايتى كه به دستور يزيد در ابتداى حكومت وى انجام شد،ماجراى خونين
كربلا سال 61 هجريى و شهادت امام حسين (عليه السلام) و ياران پاكباخته و با ايمان
او و به اسارت بردن زنان و كودكان حريم نبوى ص الله و عليه و اله به دست عمال وى
باشد.
يزيد در ابتداى حكومت خويش نامه اى به وليد بن عتبه - والى مدينه - نوشت و از وى
خواست به هر قيمتى كه شده از امام حسين (عليه السلام) عبدالله بن عمر و عبدالله بن
زبير براى او بيعت بگيرد.
(370)
مطابق نقل ابن عثم هنگامى كه يزيد از خودارى امام حسين (عليه السلام) و عبدالله بن
زبير آگاه شد،نامه ديگرى به وليد نوشت و در آن تاءكيد كرد كه در صورت امتناع حسين
(عليه السلام) از بيعت،سرش را براى من بفرست،تا جوايز فراوانى نصيب تو شد.
(371)
با امتناع امام (عليه السلام) از بيعت و حركت به سمت مكه و كوفه،در نهايت كار به
حادثه كربلا ختم شد. ماجراى خونين كربلا و جنايات كربلا و جنايات لشكريان يزيد و
سرداران سپاه او در اين واقعه در كتاب هاى شيعه و سنى به طور مشروح آمده است و حتى
ميان غير مسلمان نيز مورد بحث و بررسى قرار گرفته است و كتاب هاى فراوانى در اين
زمينه نوشته شده است. مشروح اين ماجرا در بخش چهارم بخش رويدادها خواهد آمد.
2- كشتار وسيع مردم مدينه
اين فاجعه در ذى حجه سال 63 هجريى واقع شد(372)
و به واقعه حره نيز معروف است.
(373)
پس از حادثه خونين كربلا و آگاهى مردم از ماهيت يزيد و پليدى و خباثت وى،و اعلام
قيام و جهاد از سوى عبدالله بن حنظله غسيل الملائكه و برخى ديگر از صاحب نفوذان،
انقلاب خونينى در مدينه آغاز شد.
مردم مدينه نخست با عبدالله بن حنظله تا پاى جان بيعت كردند و آنگاه عثمان بن محمد
بن ابو سقيان والى مدينه را بيرون كردند. بنى اميه در منزل مروان بن حكم اجتماع
كردند و همگى در آن جا محبوس شدند.
مردم مدينه يزيد را از خلافت خلع كرده و به بدگويى و سب و لعن وى پرداختند. يزيد كه
از ماجرا مطلع شد،لشكر عظيمى فراهم ساخت و فرماندهى آن را به عهده مردى خونريز به
نام مسلم بن عقبه گذاشت.
(374)
اين فرمانده سفاك، پس از محاصره مدينه،مقاومت آنان را در هم شكست و به قتل و غارت
مدينه پرداخت و كشتار وسيعى را در شهر به راه انداخت.
ابن اثير مى نويسد:مسلم بن عقبه،مدينه را سه روز بر لشكريانش مباح ساخت كه هر گونه
بخواهند در آن عمل كنند. آنان به كشتار وسيع مردم پرداخته و اموال آنان را نيز غارت
كردند.
(375)
ابن قتيبه مى نويسد:يكى از سربازان شامى به منزل زنى وارد شد كه گودكى شيرخوار
داشت،سرباز از او اموالى را طلب كرد،زن اظهار داشت :هر چه مال در خانه داشتم،همه را
به غارت بردند.
سرباز سنگدل يزيدى طفل شيرخوار را از دامن مادر جدا كرد و در برابر چشم او چنان سرش
را به ديوار كوبيد كه مغزش متلاشى شد.
(376)
مسلم بن عقبه وقتى بر مردم مسلط شد،از آنان به عنوان بردگان يزيد بيعت مى گرفت كه
اختيار اموال و خانواده آن ها به دست يزيد مى باشد كه هر گونه بخواهد در آن ها تصرف
كند. هر كس امتناع مى ورزيد،كشته مس شد.
(377)
در اين فاجعه از بزرگان مهاجر و انصار هزار و هفتصد تن و از ساير مسلمين ده هزار تن
به قتل رسيدند.
(378)
ابن ابى الحديد مى نويسد:لشكريان شام،مردم مدينه را سر بريدند،آن گونه كه قصاب
گوسفند را سر مى برد. چنان خون ها ريخته شد،كه قدم ها در ميان آن ها فرو مى
رفت،فرزندان مهاجر و انصار و مجاهدان بدر را به قتل رساند و از آن كه باقى
ماندند،به عنوان بردگان براى يزيد بيعت گرفت.
(379)
مورخان نوشته اند كه از بس مسلم بن عقبه خون بى گناهان را ريخت به مسرف خونريز بى
حد و حصر معروف شد.
(380)
در اين فاجعه به زنان مسلمان نيز بى حرمتى شد و جمعى از آنان مورد تجاوز قرار
گرفتند.
(381)
ياقوت حموى در معجم البلدان مى نويسد:در اين فاجعه مسلم بن عقبه،زنان را نيز بر
سربازان خويش مباح ساخت.
(382)
سيوطى دانشمند معروف اهل سنت نقل مى كند كه حسن بصرى از اين فاجعه ياد كرد و گفت:به
خدا سوگند!هيچ كس از آن حادثه نجات نيافت يا كشته و يا زخمى شد و يا مورد آزار و
توهين قرار گرفت،گروه زيادى از صحابه و ديگر مسلمانان در آن ماجرا به قتل
رسيدند،مدينه غارت شد و هزار دختر مورد تجاوز قرار گرفت!!
سپس از روى تأسف و اندوه گفت: انا لله و انا اليه راجعون
آنگاه ادامه داد:اين در حالى است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
من أخاف أهل المدينة أخافه الله و عليه لعنة الله و الملائكة
و الناس اءجمعين هر كس اهل مدينه را نترساند،خداوند او را مورد خوف و خشم
خود قرار خواهد داد و لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد!(383)
3- آتش زدن كعبه
لشكر يزيد پس ار غارت مدينه براى نبرد با عبدالله بن زبير به سوى مكه حركت
كرد. مسرف بن عقبه در بين راه به هلاكت رسيد.
(384)
وى به هنگام مرگ،به سفارش يزيد،حصين بن نمير را به فرماندهى لشكر انتخاب كرد.
لشكريان شام مكه را محاصره كردند و ابن زبير را كه به مسجد الحرام پناهنده شده
بود،مورد حمله قرار دادند. آنان با منجنيق،حرم الهى را آتش باران كردند كه در نتيجه
پرده ها و سقف كعبه آتش گرفت و سوخت.
مورخان نوشته اند كه اين آتش سوزى در سوم ربيع الاول سال 64 هجرى واقع شده است.
محاصره و درگيرى شاميان با عبدالله بن زبير و طرفدارانش ادامه داشت،تا آن كه خبر
مرگ يزيد به شاميان رسيد و پس از آن ها متفرق شدند و به شام بازگشتند.
(385)
آرى،يزيد در مدت كوتاه خلافتش،هر سالى را با جنايتى بزرگ سپرى كرد و به جان و مال و
ناموس مسلمين دست تعرض دراز كرد و از همه عظيم تر،جنايت بزرگ عاشوراى سال 61 هجرى
را پديد آورد.
اين بحث را با جمله اى از ذهنى - دانشمند معروف اهل سنت - به پايان مى بريم،وى در
معرفى يزيد مى نويسد:
كان ناصبيا،فظا،غليظا،جلفا،يتاول المسكر،و يفعل المنكر،افتح
دولته بمقتل الشهيد الحسين،و اختتمها بواقعة الحرة يزيد ناصبى دشمن على و
خاندانش،خشن،تندخو و بى ادب بود. مسكرات مى نوشيد و مرتكب منكرات مى شد دولت وى با
كشتن حسين شهيد آغاز و با واقعه حره مدينه پايان يافت.
(386)
نفرين تمام كنندگان جهان بر او باد!
بخش سوم: انگيزه هاى قيام عاشورا
اشاره:
آنچه كه همه اعمال و رفتار و گفتار انسان را روح مى بخشد،نيت و انگيزه اوست.
نيت و انگيزه به همه كارها رنگ و جهت مى دهد و بر تمامى تلاش ها سايه مى افكند.
انگيزه هاى مادى و نيت هاى الهى،تأثيرهاى متمايزى در تلاش هاى انسان مى
گذارند،نتايج متفاوتى به بار مى آورند و نمودهاى مختلفى را از خود بروز مى دهند.
كسانى كه در تلاش خويش،غير از خدا را مى جويند،از همه ابزارهاى مشروع و نامشروع و
مقدمات روا و ناروا،براى رسيدن به اهدافشان بهره مى گيرند،ولى جامع همه اين تلاش
ها،رسيدن به مقصدى دنيوى و نيل به اهداف مادى به هر قيمتى است. ولى هنگامى كه
انگيزه تلاش انجام وظيفه الهى،خشنودى خق و جلب رضايت خداوند باشد،آن زمان همه
مقدمات،ابزارها و افراد همراه،رنگ و بوى ديگرى دارند،سود و زيان،نفع و ضرر ،كاميابى
و ناكامى نيز معناى ديگرى پيدا مى كند.
سرباز جبهه حق و عامل به وظيفه الهى،زمانى خود را كامياب و خوشبخت مى بيند كه
توانسته باشد وظيفه عبوديت و بندگى را به نحو احسن انجام دهد و هيچ كس و هيچ انگيزه
اى جز نگاه به حضرت دوست و تكاپو براى جلب محبت پروردگار،توجه او را جلب نكرده باشد
و اگر غير از اين بيانديشد و يا عمل كند،خود را ناكام و زيان ديده مى داند.
با اين مقدمه به سراغ انگيزه هاى قيام عاشورا مى رويم.
در ارتباط با اهداف و انگيزه هاى قيام امام حسين (عليه السلام) تحليل گران،تفسير و
تحليل هاى مختلفى ارائه داده اند و برخى از اين تحليل ها كه عمدتا از سوى مستشرقان
و يا نا آگاهان از حقيقت دين و جوهره اسلام ارائه شده است ،دور از واقعيت مى باشد و
با مبانى اعتقادى امام حسين (عليه السلام) ناسازگار است.
برخى از تحليل ها نيز،يك جانبه و با نگاه به پاره اى از كلمات آن حضرت است و همه
جانبه نيست.
اما بهترين راه اين است كه به سراغ سخنان و خطبه هاى خود آن حضرت - به طور جامع -
برويم و با استفاده از كلمات سالار شهيدان،انگيزه هاى آن حضرت را جستجو كنيم.