آذرخش كربلا

آيت الله محمدتقى مصباح يزدى

- ۱۳ -


بدين ترتيب با توجه به معناى عام جهاد - يعنى تلاش در راه خدا بر ضد دشمن - بسيارى از موارد امر به معروف و نهى از منكر را مى توان مصداق جهاد دانست . از طرف ديگر، اگر امر به معروف و نهى از منكر را به معناى امر آن در نظر بگيريم ، تقريبا تمام مصاديق جهاد، به جز جهاد با نفس ، در دايره آن مى گنجند؛ زيرا امر كردن ديگران به كارهاى خوب و نهى كردن آنان از كارهاى بد مصداق تلاش در راه خدا به شمار مى آيد، و بدين ترتيب اين دو مفهوم با هم تداخل مى يابند. نكته قابل توجه آنكه ، هرگاه امر به معروف و نهى از منكر در كنار جهاد شامل امر به معروف نمى شود، و امر به معروف نيز شامل جهاد نمى گردد. اما هر يك از آنها به تنهايى به كار روند شامل معناى ديگرى هم مى شود. با توجه به اين مقدمه ، مى توان گفت مراد امام حسين عليه السلام از امر به معروف و نهى از منكر، كه آن را هدف خويش ‍ معرفى مى كند، معناى اصطلاحى فقهى نيست ، كه يكى از شرايط آن ، عدم خوف از ضرر است . چنان كه امام خمينى رحمه الله در بحث تقيه نوشته اند، تقيه در مهام امور لازم نيست . ايشان در اين زمينه مثالهايى نيز آورده اند؛ از جمله اينكه اگر دشمن قصد داشته باشد كه كعبه را ويران كند، در اين زمينه نمى توان به بهانه امكان خطر، نهى از منكر نكرد، بلكه به هر بهايى بايد به اين تكليف عمل كرد و مانع ويرانى خانه خدا شد؛ هر چند بهاى آن ، جان انسان باشد.

همچنين اگر جان پيامبر يا امامى در خطر باشد، نمى توان به دليل زخم يا سيلى خوردن يا خوف ضرر، كنار ايستاد؛ بلكه بايد پيامبر و امام معصوم را نجات داد، اگرچه هزاران تن كشته شوند. امام خمينى رحمه الله مثالهاى ديگرى نيز مى آورند و به طور كلى مى گويند در مواردى كه اصل و كيان اسلام در خطر باشد، تقيه جايز نيست .

لازم است امروزه اين موارد، با توجه به مسائل اجتماعى روز بررسى شود. امروزه پيامبر و امام معصوم را نمى كشند؛ زيرا آنان را نمى يابند؛ ولى قصد دارند پيامبرى پيامبر و ولايت امام را نابود سازند، و مى گويند بعد از مرگ پيامبر، ولايتى در كار نيست .(211) درباره وحى نيز مى گويند، وحى امرى شخصى است و واقعا نمى توان پيامبرى كسى را اثبات كرد. پيامبر نيز همچون ديگران است . او نيز مانند همه انسانها اشتباه مى كند.(212) اين عمل از كشتن پيامبر بدتر است ؛ زيرا با شهادت پيامبر هدف او از ميان نمى رود؛ چنان كه خون امام حسين عليه السلام هدف او را حفظ كرد؛ ولى اگر پيامبرى و امامت برچيده شد، چيزى از هدف پيامبران و امامان باقى نمى ماند. در اين سالها، كيان اسلام آماج حمله هاى بسيار قرار گرفته و روزبه روز دين در جامعه تضعيف مى شود؛ به گونه اى كه مسلمانان خارج از كشور نيز اين خطر را دريافته اند و از ضعف معنويت در كشور ما بسيار نگران شده اند.

درباره اين تنزل معنوى و دينى ، به دو دسته عامل مى توان اشاره كرد: دسته اول ، مطبوعات و نشريات و كتابهاى گم راه كننده ، كه وزارت ارشاد در اين باره مسئول است ؛ و دسته ديگر، اقداماتى كه در كشور صورت مى گيرد تا زشتى گناه از بين برود، و به بهانه ارج نهادن به مقام جوانان ، مردم به گناه كردن تشويق شوند. البته در اين زمينه نقش تلويزيونهاى خارجى در ارائه فيلمهاى مبتذل در مناطق مرزى ، يا استفاده هاى غير قانونى از ماهواره انكارناپذير است . در اين زمينه ، ديگر وزارتخانه ها نيز نقش دارند، ولى سهم وزارت ارشاد بيش از همه آنهاست .(213)

مصاديق امر به معروف و نهى از منكر

امر به معروف و نهى از منكر در مفهومى كلى عبارت است از هر گونه تلاشى كه به منظور اثر گذاردن بر ديگرى صورت مى گيرد تا وى را به انجام كار واجبى وادار سازد، يا از كار حرامى باز دارد. اين تلاش در عرصه عمل با روشهاى گوناگونى صورت مى پذيرد. اين روشهاى عملى ، همان مصاديق امر به معروف و نهى از منكرند. به طور كلى ، سه مصداق مى توان براى امر به معروف و نهى از منكر در نظر گرفت :

1. تعليم جاهل

اولين مصداق امر به معروف و نهى از منكر تعليم و آموزش احكام اسلام است . ممكن است فردى به دلايل مختلف از احكام و قوانين اسلام بى اطلاع باشد؛ دلايلى همچون تازه به تكليف رسيدن ، يا دور بودن از مركز اسلام ، يا زندگى در منطقه اى كه تحت تسلط كفار است . اين فرد را در اصطلاح ((جاهل قاصر)) گويند؛ يعنى كسى كه حكم اسلام يا شيوه اجراى آن را نمى داند، از آن روى كه شرايط فراگرفتن احكام اسلام براى او فراهم نيامده و او در اين امر كوتاهى نورزيده است . تعليم احكام اسلام به چنين فردى واجب است . اين كار بايد با ملايمت و مهربانى صورت گيرد؛ زيرا اين فرد در جهل خود تقصيرى نداشته است . همچنين در اين تعليم به فراخور سن ، شرايط زندگى و مرتبه استعداد و فهم شخص ، بايد از شيوه هاى مناسب آموزشى استفاده كرد.

حالت ديگر جاهل به احكام ، ((جاهل مقصر)) است . جاهل مقصر، كسى است كه توانايى آموختن داشته ، اما در اين كار كوتاهى كرده است . در اين حالت ، اگر جاهل مقصر درخواست تعليم كند، اجابت خواسته او واجب است ؛ اما اگر درخواستى صورت نگرفت ، ولى ديگران مى دانند كه او وظيفه خود را نمى داند يا در آموختن آن كوتاهى كرده است ، افزون بر اينكه بايد به او تعليم داد، براى تعليم او بايد روشى برگزيد كه او به يادگيرى تشويق شود. جاهل قاصر، خود، انگيزه آموختن داشته است ، اما شرايط يادگيرى براى او فراهم نيامده و از اين روى ، نمى توانسته احكام را ياد بگيرد. اما براى جاهل مقصر شرايط يادگيرى فراهم بوده ، ولى او خود در اين كار كوتاهى ورزيده است . از اين روى ، براى راهنمايى او ابتدا بايد در او انگيزه ايجاد كرد. براى تعليم چنين كسى بايد روش دقيق ترى به كار گرفت تا آماده شود كه خود درخواست تعليم كند. در غير اين صورت ، اگر تنها براى اتمام حجت از او خواسته شود كه مسائل شرعى را ياد بگيرد؛ و او نپذيرد، تكليف از عهده امر كننده به معروف برداشته نمى شود. در امر به معروف جاهل مقصر، بايد روشى پيچيده تر و ظريف تر به كار بست . حال ممكن است برحسب شرايط، تكليف بر دوش يك فرد يا بر عهده نهادى همچون آموزش و پرورش باشد.

قسم سوم ، تعليم جاهل مركب است ؛ تعليم كسى كه به خيال خود، حكم و روش انجام آن را مى داند، ولى اشتباه مى كند؛ چنان كه افرادى پاره اى مسائل فردى مانند قرائت نماز را به اشتباه آموخته اند، ولى مى پندارند علمشان صحيح است يا در امور اجتماعى اشتباه مى كنند، در حالى كه به خيال خود تكليفشان را به درستى مى دانند. براى مثال در دوران پيش از انقلاب كه شرايط فرهنگى و دينى جامعه بسيار متفاوت با امروز بود، كسانى با تندى ، ترش رويى و حتى گاه با توهين ، امر به معروف مى كردند و شيوه خود را نيز صحيح مى دانستند. اين افراد گمان مى كردند وظيفه خود را به درستى انجام مى دهند؛ اما در حقيقت از سر ناآگاهى ، همراه انجام تكليف خود، مرتكب گناه توهين به مؤمن نيز مى شدند. چنين كسى را نيز بايد تعليم داد؛ اما روش تعليم چنين فردى پيچيده تر از دو شيوه گذشته است . با اين فرد بايد چنان با نرمى سخن گفت تا آماده شود؛ به گونه اى كه ابتدا احتمال دهد اشتباه كرده است ؛ چرا كه او گمان مى كند وظيفه خود را به درستى انجام مى دهد، و از اين روى به آسانى نمى پذيرد كه مرتكب خطا شده است . در مرحله بعد، پس از اينكه او پذيرفت اشتباه مى كند، بايد عمل صحيح را به او تعليم داد. روزى امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام - در دوران كودكى - پيرمردى را ديدند كه به غلط وضو مى گرفت . از اين روى ، آنان تصميم گرفتند تا روش صحيح وضو گرفتن را به او بياموزند. بنابراين نزد او رفتند و سلام كردند و گفتند كه ما دو برادر، مى خواهيم وضو بگيريم . شما ببينيد كه وضوى كدام يك از ما بهتر از ديگرى است ، پيرمرد موافقت كرد و دو برادر نزد او وضو گرفتند. پيرمرد ايستاد و پس از مشاهده وضو گرفتن آنان دريافت كه ايشان چه منظورى داشته اند. از اين روى به حسنين عليهما السلام گفت : پدر و مادرم فداى شما باد. هر دو خوب وضو مى گيريد؛ اين من بودم كه اشتباه مى كردم .(214)

هر سه مورد، جاهل قاصر، جاهل مقصر و جاهل مركب ، نيازمند تعليم و آموزش اند و بايد مسائل شرعى را به آنان تعليم داد. اما درباره هر گروه مى بايد روشها، متناسب با سن ، استعداد و موقعيت اجتماعى فرد باشد تا انسان در امر به معروف و نهى از منكر موفق شود. اينكه انسان تنها براى ((اتمام حجت )) چيزى بگويد، كافى نيست . در جامعه اسلامى بايد افراد يا نهادهايى باشند كه با روشهاى مناسب عهده دار تعليم شوند. شرايط هريك از اين موارد متفاوت است . از اين روى ، بايد دقت كرد كه چه كسى متصدى تعليم باشد؛ چه افرادى تعليم داده شوند؛ چه كسانى مديريت مراكز آموزشى را بر عهده گيرند؛ چگونه معلمانى سر كلاس بروند؛ و نهادى كه متكفل اين امر است ، بايد همه اين شرايط را رعايت ، و روشى فراگير پيشه كند. هدف ، تعليم جاهل است ، نه اتمام حجت . بايد توجه داشت ، در اين سه قسم امر به معروف و نهى از منكر، كه به ((تعليم جاهل )) اختصاص دارد نيازى به استفاده از رفتار تند و برخورد فيزيكى نيست ، بلكه در اين موارد، تمام همت ما بايد صرف بهتر ياد دادن شود.

2. تذكر و موعظه

يكى ديگر از مصاديق امر به معروف و نهى از منكر، موعظه كردن و پند و اندرز دادن است . اين قسم از امر به معروف و نهى از منكر نيز چند صورت متفاوت دارد. اگر فردى از روى علم و عمد، گناهى مرتكب شود، چند حالت مى تواند داشته باشد: ممكن است فرد در خلوت خود مرتكب گناهى شده باشد و شخص ديگرى به طور اتفاقى از عمل او اطلاع يابد، در حالى كه او نمى خواسته كسى از عملش باخبر شود، و اگر بفهمد كه كسى از كار او آگاه شده ، شرمنده و خجالت زده خواهد شد. در اين باره ، اگرچه امر به معروف و نهى از منكر لازم است ، بايد به گونه اى صورت گيرد كه موجب خجالت شخص نشود؛ زيرا خجالت دادن افراد، از جمله مصاديق آزار مؤمن ، و حرام است . پس در اين مورد بايد به گونه اى صحبت كرد كه شخص متوجه نشود كه فرد نهى كننده ، از گناه او خبر دارد؛ و مى بايد با گفتن مسائل كلى ، او را نصحيت كرد؛ نه اينكه راز او را نزد ديگران فاش سازد و گناه او را به ديگران بازگو كند؛ زيرا بازگو كردن گناه ديگران ، خود، گناه كبيره است . اگر شخص در خفا، گناه ساده اى مرتكب شود و فرد ديگرى گناه ساده او را به اسم نهى از منكر در مقابل ديگران بازگو كند، و شخص مرتكب گناه خجالت بكشد، اين خود يك گناه است ؛ و بازگو كردن گناه مؤمن ، گناهى ديگر كه گناه كبيره نيز مى باشد، در حالى كه گناه آن شخص ممكن است صغيره باشد.

بنابراين اگر كسى در خفا گناهى بكند، حتى اگر اين گناه كبيره باشد، كسى حق ندارد كه راز او را فاش كند و گناه او را براى كسى ديگرى - حتى به پدر و مادرش - بازگويد، زيرا آن فرد خجالت مى كشد و آبروى او مى ريزد، و ريختن آبروى مؤمن حرام است ؛ مگر در موردى كه راه اصلاح فرد گناهكار منحصر در اين باشد كه گناه او را براى ديگرى بازگويند؛ يعنى فرد به هيچ روى حاضر نباشد دست از گناه خود بردارد و تنها راه بازداشتن او از گناه اين باشد كه به شخص ديگرى كه مى تواند او را از گناه باز دارد، بگويند تا او به تدريج ، شخص خلافكار را به اصلاح وادار كند. تنها در اين مورد جايز است گناه شخصى را براى ديگرى نقل كنند. البته تا حدى كه ممكن است ، بايد خود شخص (مطلع از گناه ) در صدد اصلاح گناهكار برآمده و او را از منكرى كه مرتكب آن مى شود، نهى كند؛ ولى اين كار بايد به گونه اى صورت گيرد كه او متوجه نشود كه از گناه او خبر دارند؛ زيرا خداوند ستارالعيوب است و راضى نمى شود كه راز مؤمن براى ديگران فاش ، و آبرويش ‍ بريزد.

بسيارى از مردم از اين موضوع غفلت دارند و گمان مى كنند هركس گناهى مرتكب شد، به ويژه اگر اين گناه كبيره باشد، بايد افشاگرى كرد و او را به مراجع ذى صلاح سپرد، يا بايد او را تعزير كرد؛ و اگر مرتكب گناهى شده است كه حد دارد، بايد بر او حد جارى كرد. در صورتى كه حتى افشاى گناهى كه موجب حد است ، به سادگى جايز نيست ، مگر در صورتى كه چهار نفر مؤمن عادل ، شخص را در حال گناه مشاهده كرده باشند كه در اين صورت ، آن چهار نفر حق دارند گناه او را به مراجع ذى صلاح گزارش دهند. ولى اگر سه نفر در محكمه نزد قاضى شهادت دهند كه شخصى مرتكب چنين عملى شده است و نفر چهارم حاضر نباشد، قاضى بايد آن سه نفر را حد بزند. اسلام تا اين حد به آبروى مردم ارزش نهاده و خواسته است كه اسرار مردم آشكار نشود. البته اگر انجام گناه طورى شد كه چهار نفر عادل باهم ديدند، آن هم به نحوى بايد حد الاهى اجرا شود؛ ولى تا جايى كه ممكن است ، نبايد اسرار مردم فاش شود و حتى نبايد به گونه اى رفتار كرد كه خود شخص گناهكار بفهمد كه ديگران از گناه او خبر دارند تا مبادا خجالت زده شود.

اما گاه فرد گناهكار، انسانى لاابالى است . اين فرد اگرچه در خلوت مرتكب گناه شده است ، از اينكه ديگران متوجه عمل او شوند، به هيچ وجه احساس شرم نمى كند. درباره چنين فردى ، مانند كسى كه از گناه خود خجالت مى كشد و شرمسار مى شود، پنهان كارى و حفظ سرّ لازم نيست ؛ اما در عين حال ، بايد به نحوى او را از منكر نهى كرد و به گونه اى محرمانه و خصوصى به او تذكر داد تا كسانى كه از گناه او بى خبرند، بى جهت مطلع نشوند و اين امر موجب اشاعه فحشا و از بين رفتن قبح گناه نگردد. در قسم قبل كه گناهكار دوست ندارد كسى از گناه او باخبر شود و تجاهر به فسق نمى كند، بايد راز او پنهان بماند و آبرويش نريزد، در عين اينكه بايد سعى شود شخص گناهكار متنبه گردد؛ براى مثال با كلى گويى ، او را متوجه گناهش ساخت يا حديث و داستانى بيان كرد كه پند گيرد، يا او را به مجلس ‍ موعظه اى راهنمايى نمود تا پند و اندرز در او مؤ ثر افتد.

اما اگر كسى تجاهر به فسق كند و در حضور ديگران مرتكب گناه شود و از اين عمل خود احساس شرمسارى نكند، امر به معروف و نهى از منكر درباره چنين كسى سخت تر از ديگران است . با اينكه برخورد با چنين فردى مراحلى دارد، مسئله حفظ سرّ مطرح نيست ، و ضرورتى ندارد به گونه اى به او تذكر داد كه متوجه نشود از گناه او خبر دارند؛ زيرا او خود از اينكه در حضور ديگران مرتكب گناه شود، باكى ندارد و براى آبروى خود ارزش قايل نيست . در اين صورت ، ديگرى نمى تواند آبروى او را حفظ كند. در اينجا نيز بايد مراحلى را براى امر به معروف در نظر گرفت . در مرتبه اول ، با ادب و احترام و با نرمى بايد او را موعظه كرد و از او خواست كه گناه او را ترك ، يا به وظيفه واجب خود عمل كند. بايد او را نصحيت كرد و نتايج دنيوى و اخروى اين عمل را براى او باز گفت تا تشويق شود و گناه را ترك كند. حتى در صورت امكان ، بهتر است غير از تشويق زبانى ، تشويقهاى ديگرى نيز براى جذب او انجام داد؛ مثلا كسانى كه توانايى دارند، او را مهمان كنند، او را به سفرى ببرند يا از وى پذيرايى كنند. اين تشويق ، به نوع گناه و اطلاعاتى كه اشخاص پيدا مى كنند، بستگى دارد. بنابراين مرحله اول امر به معروف و نهى از منكر اين اشخاص بايد با نرمى ، ملاطفت ، ادب و تشويق همراه باشد.

اگر نهى از منكر در مرحله اول اثر نكرد، نوبت به مرحله دوم مى رسد. در اين مرحله ، ابتدا بايد چهره در هم كشيد. اما اگر اخم كردن و چهره در هم كشيدن نيز تاءثير نگذاشت ، بايد با خشم و غضب و تندى برخورد كرد و با لحنى آمرانه فرد را از گناه بر حذر داشت . مصداق قدر متيقن امر به معروف ، كه همه معانى امر به معروف در آن جارى مى شود، همين قسم است . اگر گفتار آمرانه نيز تاءثير نداشت ، مى توان شخص گناهكار را تهديد كرد كه اگر دست از گناه بر ندارد، او را به مراجع ذى صلاح معرفى خواهند كرد. مراجع ذى صلاح ، مانند نيروى انتظامى و قوه قضائيه ، نيز حق دارند طبق قانون با او رفتار كنند. البته تعزير و زندانى كردن مراحلى دارد كه در قانون تعيين شده است . اين تدريج در مراحل امر به معروف بايد مراعات شود و تا بى جهت به كسى تندى و بى احترامى نشود.

گفتنى است كه نبايد در اين كار افراط و تفريط ورزيد. بعضى حوادث ، عكس العمل كارهاى ديگرند؛ زيرا گاه كندروى موجب مى شود كه ديگران با تندى عمل كنند، و رفتارهاى نابجاى برخى ، باعث مى شود كه اصل يك عمل معروف انكار شود. اسلام براى همه چيز حد و اندازه قرار داده است . در اين زمينه نيز تا حدى ممكن است ، بايد با نرمخويى و ملاطفت رفتار كرد؛ ولى اگر چنين رفتارى مؤ ثر نيفتاد، نبايد مصالح جامعه فداى خواست فرد خلافكار شود، بلكه لازم است به گونه اى رفتار شود كه قبح گناه از ميان نرود. در جامعه اسلامى حريمها بايد محفوظ بماند؛ كسى كه گناه مى كند، بايد احساس خجالت كند. اگر در جامعه اسلامى ارزشهاى رعايت نشوند، مشكلات ديگرى پديد مى آيد. البته همه اين مراحل - جز لحن آمرانه و تهديد به برخورد قانونى - از مصاديق موعظه به شمار مى آيند.

موعظه بدين معناست كه كسى را با حرف و سخن به كار خوب تشويق كنند و فوايد انجام كار خوب و زيانهاى ترك آن را بازگويند و نيز زيانهاى انجام كارهاى بد را گوشزد كنند. اين تلاشها، مصداق موعظه كردن است كه تنها نتايج خوب و بدكارى بيان شود تا افراد براى انجام كار انگيزه يابند و تشويق شوند. اما لحن آمرانه آن است كه به كسى بگويند بايد فلان كار را انجام دهد. همه مسلمانان بايد در چنين موقعيتى فرد خاطى را امر كنند. در اين مرحله ، جاى نصيحت و موعظه نيست ، بلكه لازم است به فرد خطاكار امر شود كه بايد دست از گناه بردارد. اين مصداق قطعى امر به معروف و نهى از منكر است كه در آن ، علو و استعلا شرط است . علو و استعلا، يعنى اينكه از موضع بالاتر به طرف مقابل گفته شد كه بايد فلان كار را انجام دهد. پس از انجام اين مراحل ، اگر شخص گناهكار، همچنان بر رفتار خود اصرار ورزيد، مراحل و مراتب ديگرى پيش مى آيد.

3. برخورد اجتماعى با توطئه ها

امر خلاف شرع و مصالح جامعه اسلامى ، گاه به گونه اى ساده و با انگيزه فردى و از سر گستاخى و بى ادبى انجام مى گيرد، و گاه اقدامى است پيچيده و حساب شده كه كسانى آن را برنامه ريزى كرده اند. به عبارت ديگر، ممكن است پشت پرده يك منكر، نقشه اى در كار باشد و كسانى آن را بدين هدف طراحى كرده باشند كه اسلام و نظام اسلامى را از پاى در آورند و آنها را ناكارآمد سازند. مثلا، مى گويند آن قدر كارهاى زشت انجام دهيد كه اين اعمال براى مردم عادى شود. به طور طبيعى اين افراد به اسلام علاقه اى ندارند. اينان يا منافق اند و از صميم قلب ايمانى ندارند، يا مزدور بيگانگان شده اند و مى خواهند حاكميت اسلام را در جامعه از بين ببرند. در اين صورت ، ضررهاى گوناگونى جامعه را تهديد مى كند كه بايد با آنها مبارزه كرد. اين ضررها ممكن است در قالب كارهاى فرهنگى ، اقتصادى ، هنرى ، اخلاقى و حتى نظامى بر جامعه اسلامى وارد شود. در چنين موقعيتى ، اين وظيفه از عهده يك فرد، و از قالب يك امر به معروف نهى از منكر، ساده خارج شده ، نوع ديگرى از مبارزه را مى طلبد، و از موارد امر به معروف و نهى از منكر، كه تاكنون با آنها آشنا شده ايم ، نيست و رساله هاى عمليه احكام و مسائل آن را بررسى نكرده اند.

اين گونه امر به معروف و نهى از منكر، مبارزه با تهاجم است و از عهده يك فرد برنمى آيد، و در اجراى آن روشهاى ساده پيش گفته نتيجه نمى دهد. اين نوع تهاجم ، امرى شيطانى است كه نقشه ها و طراحيهاى پيچيده اى دارد و بايد براى مقابله با آن انديشيد و طرح ريخت و سازمان دهى كرد. اين تهاجم ممكن است ، مانند داستان تنباكو، در قالب اقدامى اقتصادى باشد. همچنين برخى از موارد آن پيچيدگيهاى خاصى دارند كه فقط اهل مى توانند آنها را تشخيص دهند. از جمله آنها پايين آوردن قيمت نفت است كه به مثابه ضربه اى اقتصادى بر ضد مسلمانان به كار مى برند. اين يك خيانت و منكر اجتماعى - اقتصادى برنامه ريزى شده است كه با نقشه هاى جهانى و بين المللى طراحى شده است ؛ به گونه اى كه حتى يك كشور نيز به تنهايى نمى تواند بدان دست يازد، بلكه شياطين كشورهاى مختلف بايد با يكديگر هماهنگ باشند تا بتوانند چنين ضررى بر مسلمانان وارد سازند و قيمت نفت را از بشكه اى سى دلار به هشت دلار برسانند. اين گونه منكر، ((ضررى )) است كه به همه مردم يك كشور، بلكه به همه مسلمانان جهان وارد مى شود و بايد با آن مقابله كرد؛ زيرا با انجام اين منكر برترى كفار بر مسلمانان ثابت مى شود؛ در حالى كه خداى تعالى راضى نمى شود كه كافران ، هر چند در مسائل اقتصادى ، بر مسلمانان برترى يابند و مقاصد شوم خود را بر آن تحميل كنند:

ولن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا؛(215) و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان سلطه نمى دهد.

پس درباره اين منكرات بايد مسلمانان با طرح و فكر جمعى به ميدان آيند و براى يافتن راه حل مناسب ، بايد صاحب نظران بينديشند و طرح و نقشه اى كارآمد تهيه كنند. زمانى كه راه حل مناسب براى مقابله با چنين منكراتى پيدا شد، همه مسلمانان در مرحله عمل ، بايد آن را اجرا كنند. گاه ممكن است راه حل ، تحريم اقتصادى باشد؛ مثلا خريد اجناس امريكايى تحريم شود. در اين هنگام ، بر همه مسلمانان لازم است كه اين فرمان را اطاعت كنند. بدين ترتيب خريد جنس امريكايى حرام مى شود؛ اگرچه لازم باشد همان جنس از كشور ديگرى با دو برابر قيمت خريدارى شود؛ اما براى مقابله با توطئه هاى خائنانه دشمن كه ضرر آن گريبان همه مسلمانان را مى گيرد، عمل به اين تحريم ، به منزله نهى از منكر، بر همه مسلمانان واجب مى شود. در جامعه اسلامى نهى از منكر تا اين حد قابل گسترش ‍ است .

اجراى نهى از منكر در مسائل نظامى بسيار روشن تر است ؛ زيرا همواره دشمن دسيسه هايى مى چيند تا در مرزها نفوذ كند و يا عوامل خود را مى فرستد تا ترورهايى انجام دهند، يا عوامل نفوذى را در ارتش و نيروهاى نظامى و انتظامى وارد مى كند. در اين زمينه مسائل پيچيده فراوان ديگرى وجود دارد كه بايد صاحبان نظر آنها را مطالعه و بررسى كنند. به هر حال ، در جامعه بايد با گناه مقابله شود، و يگانه راه مقابله با آن ، تصميم گيرى فردى نيست ، بلكه واجب است در درجه اول ، صاحب نظران و متخصصان با يكديگر به مشورت بنشينند و طرحى تهيه كنند. سپس دولت اسلامى دستور اجراى آن را به مردم ابلاغ كند. در اين مقام ، عمل به اين طرح بر همه مردم واجب مى شود. وجوب عمل به اين طرح ، هم به سبب وجوب نهى از منكر، و هم به دليل لزوم اطاعت از دولت اسلامى است كه به معناى اطاعت از ولى امر مسلمين است .

فرض ديگر اين است كه ، در منطقه اى ولى امر مسلمين يا دولت اسلامى ، حضور نداشته باشد، يا در كشورى ، دولت اسلامى بر سر كار نباشد، يا دولت اسلامى باشد، ولى نتواند مانع دسيسه هاى دشمن گردد. از جمله ، ممكن است عده اى معادن و ديگر سرچشمه هاى اقتصادى و تجارى را در دست گيرند و براى رسيدن به مطامع شخصى خود، دولت را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند. در اين موقعيت ، خود مردم بايد براى مبارزه با دسيسه هاى دشمن برنامه ريزى كنند و دشمن را به زانو درآورند و نقشه او را نقش بر آب كنند؛ زيرا دولت اسلامى ، به هر دليل ، نمى تواند اين توطئه ها را خنثا كند.

همچنين احتمال دارد دولت اسلامى از دسيسه هاى دشمنان باخبر باشد و توان مقابله با آنان را نيز داشته باشد، ولى در اين زمينه اقدامى صورت ندهد. در اين شرايط واجب است خود مردم براى دفع خطر اقدام كنند و براى مقابله با چنين توطئه هايى طرح بريزند و براى اجراى آن تصميم بگيرند. اگرچه اين اقدام مردم ممكن است موقتا ضرر اقتصادى براى جامعه در بر داشته باشد، ولى بعدها اين ضرر جبران خواهد شد. به هر حال ، اين امرى واجب است كه متاءسفانه موارد و جوانب آن به درستى بررسى و تدقيق نشده است .

بنابراين هرگاه خطرى از سوى دشمنان خارجى يا داخلى در يكى از زمينه هاى حيات اجتماعى جامعه اسلامى را تهديد كند، بر مردم مسلمان واجب است كه با استفاده از علم عالمان ، متخصصان و صاحبان تجربه ، تصميم قطعى براى مقابله با آن خطر را اتخاذ، و نقشه هاى دشمنان را خنثا سازند.

مقابله با تهاجم فرهنگى

تهاجم فرهنگى از جمله مهلك ترين خطرهايى است كه از سوى دشمنان ، جامعه اسلامى را تهديد مى كند. تهاجم فرهنگى تا حدودى از ضعفهاى فرهنگى جامعه مسلمين بر مى خيزد.