2. والفظوا بالسنتكم
: دومين مرحله امر به معروف و نهى از منكر، اعتراض زبانى به انجام گناه و
معصيت است . اين مرحله - كه اولين اقدام عملى شمرده مى شود - بهتر است با ملايمت و
مهربانى صورت گيرد.
3.
((وصكوا بها جباههم : سومين مرحله از مراحل امر به
معروف و نهى از منكر، برخورد تند است . تعبير
صكوا بها جباههم
يعنى به پيشانى آنها بزنيد. وقتى سخن نرم ، ملاطفت و موعظه اثر نبخشيد، و باعث جرئت
و گستاخى بيشتر گناهكار گرديد، بايد با چنين شخصى با تندى برخورد كرد و با اعتراض
شديد مانع عصيان او شد.
البته چنين برخوردى ، اعتراض و ملامت ديگران را به دنبال دارد؛ حتى ممكن است دوستان
فرد نهى كننده ، او را به دليل پرخاشگرى سرزنش كنند. ولى امام باقر عليه السلام مى
فرمايد: و لا
تخافوا فى الله لومة لائم ؛ از ملامت ملامت كنندگان نترسيد، اگرچه ملامتگران
از نزديك ترين دوستان شما باشند؛ زيرا اگر مردم از ترس ملامت و سرزنش ديگران ، نهى
از منكر را ترك كنند، بلا نازل مى شود و تر و خشك با هم مى سوزند.
بنابراين پس از امر به معروف و نهى از منكر، يكى از اين دو حالت پيش مى آيد: فرد
گناهكار بعد از امر به معروف و نهى از منكر تحت تاءثير واقع مى شود و از گناه و
كارهاى ناشايست دست بر مى دارد، كه در اين صورت تكليف انجام گرفته و بايد با
مهربانى و عطوفت با او رفتار كرد. از اين روى ، امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
فإ ن اتعظوا و إ
لى الحق رجعوا فلا سبيل عليهم ؛ اگر به سوى حق برگشتند و از گناهان خود توبه
كردند، ديگر سرزنش آنان سزاوار نيست .
اما اگر آنان از كارهاى ناشايست خود دست برنداشتند، خداى تعالى مى فرمايد:
إ نما السبيل على
الذين يظلمون الناس و يبغون فى الا رض بغير الحق اءولئك لهم عذاب اءليم
(189) اشكال متوجه كسانى است كه به مردم ستم روا مى دارند و
در روى زمين به ناحق سركشى مى كنند.
اينان عذابى دردناك در پيش دارند. اگر موعظه ناصحان را نشنيدند و بر جنايت ، ظلم و
كج روى خود اصرار ورزيدند، مؤمنان وظيفه ديگرى خواهند داشت . امام مى فرمايد:
هنالك فجاهدوهم
بابدانكم ؛ در اينجا با آنان جهاد كنيد. در اين صورت ، وظيفه از سخن گفتن و
ملامت و حتى تندى كردن فراتر مى رود. چنين افرادى دشمن اسلام اند و بايد با ايشان
مبارزه كرد. با چنين افرادى كه گستاخانه و به طور علنى ، احكام اسلام را انكار، و
به مقدسات اسلام اهانت مى كنند، بايد مبارزه كرد و از عمق دل با آنان دشمنى ورزيد.
در اين مقام نبايد بعد محبت و راءفت دين را در نظر گرفت ؛ زيرا راءفت اسلام شامل
اين افراد نمى شود.
البته مؤمن هنگامى كه با اين افراد بناى مخالفت مى گذارد، بايد مراقب نيت خود و مكر
شيطان باشد. اين كار همچون نماز، عبادت است . شيطان سراغ شخص تارك الصلوة نمى رود
تا او را به رياكارى ترغيب و تشويق كند؛ چون او اصلا اهل عبادت و نماز نيست تا
رياكارى كند؛ اما وقتى كسى در مقام عبادت و نماز برآيد، به ويژه در داخل مسجد و در
حضور مردم ، شيطان او را به رياركارى وسوسه مى كند. از اين روى مى توان گفت شيطان
با كسى كه در مجالس عزادارى شركت نمى كند و به مكانهاى فاسد و مفسده برانگيز مى
رود، كارى ندارد.او خود راه باطل و جهنم را پيش گرفته است ؛ اما زمانى كه به مجلس
عزادارى آمد، شيطان او را وسوسه مى كند كه به گريستن تظاهر كند و خود را دل سوخته و
اهل ولايت جلوه دهد. بدين ترتيب زمانى شيطان سراغ كسى مى آيد كه او در راه حق باشد.
شيطان با كسى كه اهل امر به معروف و نهى از منكر نيست ، كارى ندارد، بلكه با او
رفيق و همراه است ، و خود، از ياران شيطان به شمار مى آيد. اما آن گاه كه بخواهد
امر به معروف و نهى از منكر كند، راهش از راه شيطان جدا مى شود، و شيطان چنين كسانى
را وسوسه مى كند.
بنابراين هنگام مبارزه بايد نيت را خالص كرد و دل را از خودنمايى و قدرت طلبى
پيراست . در غير اين صورت ، تمام زحتمهايى كه با انگيزه هاى نفسانى و شيطانى صورت
گرفته ، بيهوده خواهد بود و هيچ اجر و ثوابى نخواهد داشت ؛ زيرا عبادتى ارزشمند است
كه براى خدا و به انگيزه امتثال امر خدا باشد امام عليه السلام مى فرمايد:
و اءبغضوهم
بقلوبكم غير طالبين سلطانا و لا باغين مالا و لا مريدين بالظلم ظفرا؛ آنان
را از عمق دل ، دشمن بداريد و در اين امر، نه در صدد كسب قدرت و نه در صدد كسب مال
باشيد، و نه بخواهيد از روى سركشى بر ديگران پيروز شويد.
پيروزى مطلوب است ؛ اما پيروزى اى كه از راه صحيح و مشروع به دست آيد، نه از هر
راهى . در بازيهاى سياسى اين موازين رعايت نمى شود، و هدف وسيله را توجيه مى كند.
اما در اسلام اين گونه نيست . اسلام در كنار فرمان امر به معروف و نهى از منكر، حتى
تا حد به خطر افتادن جان ، سفارش مى كند كه مراقب وسوسه هاى شيطان باشيد؛ مبادا
گمان كنيد به هر بهايى و از هر راهى بايد به پيروزى رسيد؛ حتى اگر آن راه نامشروع
باشد. احكام و حدود الاهى را بايد به درستى رعايت كرد و نيت را براى خدا خالص
گردانيد.
اما اينكه چرا بايد با افرادى كه در مقابل امر به معروف و نهى از منكر مقاومت مى
ورزند، مبارزه كرد، حضرت مى فرمايد:
حتى يفيئوا الى
امر الله و يمضوا على طاعته ؛ تا دست از مخالفت بردارند و از راه باطل
بازگردند و سر به فرمان خدا بگذارند، و بر اساس طاعت الاهى سلوك كنند.
عاقبت ترك امر به معروف و نهى از منكر
امام باقر عليه السلام در پايان روايت ، موعظه اى ديگر فرموده ، داستان حضرت شعيب
را نقل مى كند كه خداى تعالى به حضرت شعيب وحى كرد كه صد هزار نفر از قومش را هلاك
خواهد ساخت ، كه چهل هزار نفر از آنان اهل معصيت بودند و شصت هزار نفر ديگر،
انسانهايى خوب و صالح . شعيب پيامبر از اين امر تعجب كرد و پرسيد: بار خدايا اشرار
مستحق عذاب اند، اما خوبان چرا؟ خداى تعالى فرمود عقاب و عذاب خوبان از آن روست كه
آنان به اهل گناه سازش كردند و در جايگاه غضب من نكردند.(190)
در متن عربى حديث ، ((داهنوا)) آمده
كه مصدر آن ((مداهنه )) و از ماده
((دهن )) به معناى روغن مالى كردن است
و در فارسى به سازش ترجمه مى شود؛ زيرا دهن و روغن مالى از بروز اصطكاك جلوگيرى
مى كند؛ از اين روى به رفتارى كه موجب تنش و اختلاف نشود، مداهنه گويند.
بنابراين اگر انسان در بعضى موارد غضب نكند، دچار عذاب خدا مى شود با اينكه اسلام
دين رحمت ، محبت و راءفت است . پيوسته نمى توان با نرمى و محبت رفتار كرد، بلكه در
مواردى ، تندى و خشونت لازم است .
در حديثى از امير مؤمنان عليه السلام آمده است ، كمترين اقدام در مواجهه با گناه
برخورد سرد و عبوس با اهل آن است .(191)
اين حد تكليف ، از هيچ كس ساقط نمى شود. البته مهربانى با گناهكار به منظور
راهنمايى و توجه دادن او به اشتباهش ، اشكال ندارد و ترفندى براى هدايت وى به شمار
مى آيد. امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد: خداى تعالى دو فرشته را
ماءمور كرد تا شهرى را زيرو رو كنند. وقتى به آن شهر رسيدند، مردى را [در آن شهر]
يافتند كه دعا مى كرد و به درگاه خداوند با ناله و زارى مى گريست . يكى از دو فرشته
به ديگرى گفت : اين مرد را مى بينى ؟ رفيقش پاسخ داد: آرى ، ولى تو [به او كارى
نداشته باش و] آنچه خدا دستور داده ، انجام بده . فرشته اولى گفت : من كارى انجام
نمى دهم ، مگر اينكه نزد پروردگارم بازگردم . پس بلافاصله نزد خداوند تبارك و تعالى
برگشت و عرض كرد: بار خدايا، من به آن شهر رفتم . ولى فلان بنده ات را در حال دعا و
تضرع به درگاه تو ديدم . خداوند فرمود: آنچه به تو دستور داده ام ، انجام بده ؛
زيرا او مردى است كه هيچ گاه رنگ صورتش به سبب خشم و غضب به خاطر من تغيير نكرده
است .(192)
بنابراين همان گونه كه عذاب خدا مردمان گستاخ و متجاهر به فسق را كه از كرده خود
پشيمان نمى شوند، در برمى گيرد، كسانى را نيز كه اهل نهى از منكر نيستند و معصيت
گناهكاران هيچ تغييرى در رفتار آنان پديد نمى آورد، شامل مى شود؛ اگرچه خودشان اهل
عبادت بوده ، از گناه بپرهيزند.
ماجراى اصحاب سَبت نمونه ديگرى است از سرانجام ترك امر به معروف و نهى از منكر. صيد
روز شنبه در شريعت حضرت موسى عليه السلام حرام بود. اكنون نيز يهوديان سنت گرا و
پاى بند به يهوديت ، شنبه ها آتش روشن نمى كنند، چيزى نمى پزند، ذبح نمى كنند و به
صيد نمى روند. گروهى از يهوديان ، كنار دريا يا رودخانه زندگى مى كردند. آنان
روزهاى شنبه مى ديدند ماهيان احساس امنيت مى كنند و كنار ساحل مى آيند، در حالى كه
روزهاى ديگر چنين نبود. سرانجام گروهى از آنان تاب نياوردند و براى استفاده از اين
فرصت حيله اى به كار بستند: در كنار ساحل حوضچه هايى كندند و روز شنبه راه حوضچه ها
را باز مى گذاشتند و زمانى كه آب رودخانه همراه با ماهيان وارد حوضچه مى شد، جلو آب
را مى بستند و در حقيقت ماهيها را در آن حوضچه ها حبس مى كردند، تا روز شنبه بگذرد
و سپس آنها را صيد كنند. خداى تعالى به سبب اين كار، آنان را مسخ كرد و به صورت
ميمون در آورد:(193)
و سئلهم عن
القرية التى كانت حاضرة البحر إ ذ يعدون فى السبت إ ذ تاءتيهم حيتانهم يوم سبتهم
شرعا و يوم لا يسبتون لا تاءتيهم كذلك نبلوهم بما كانوا يفسقون ... فلما عتوا عن ما
نهوا عنه قلنا لهم كونوا قردة خاسئين ؛(194)
از ايشان درباره [اهالى ] شهرى كه در كنار دريا بود، بپرس كه به [حكم ] روز شنبه
تجاوز مى كردند؛ آن گاه كه روز شنبه آنان ، ماهيهايشان روى آب مى آمدند، و روزهاى
غير شنبه به سوى آنان نمى آمدند. اين گونه ما ايشان را به نافرمانى شان مى آزموديم
...، و چون در برابر آنچه از آن نهى شده بودند، گردن كشى كردند، به ايشان گفتيم كه
بوزينگانى باشيد رانده شده .
همه افرادى كه به عذاب الاهى دچار شدند، از جمله كسانى نبودند كه بر خلاف نهى
خداوند صيد مى كردند، بلكه همچنين در ميان عذاب شدگان كسانى بودند كه در روز نهى
شده صيد نمى كردند. به طور كلى ، در ميان عذاب شدگان كسانى بودند كه در روز نهى شده
نمى كردند. به طور كلى ، اين مردم به سه دسته تقسيم مى شدند:
دسته اول كسانى بودند كه برخلاف نهى خداوند روز شنبه صيد مى كردند؛ دسته دوم ،
كسانى كه خود روز شنبه صيد نمى كردند، ولى صيد كنندگان و گناهكاران را نيز از اين
منكر باز نمى داشتند؛ دسته سوم كسانى بودند كه نه تنها خود صيد نمى كردند، ديگران
را نيز از اين كار منع و گناه آنان را گوشزد مى كردند.
دسته دوم كه خود، گناهكاران را از صيد روز شنبه نهى نمى كردند، به دسته سوم مى
گفتند نهى آنان چه سودى دارد؛ آنان را به حال خود رها كنيد؛ خداوند آنها را هلاك
خواهد ساخت .
خداوند گفت وگوى دو گروه را به اين صورت بازگو مى فرمايد:
و إ ذ قالت اءمة
منهم لم تعظون قوما الله مهلكهم اءو معذبهم عذابا شديدا قالوا معذرة إ لى ربكم و
لعلهم يتقون ؛(195)
و چون گروهى از ايشان گفتند: چرا قومى را پند مى دهيد كه خداوند هلاك كننده يا عذاب
كننده آنان به عذابى شديد است ؟ گفتند: اين [در حكم ] معذرتى به درگاه پروردگار
شماست و باشد كه پروا پيشه كنند.
به هر حال از ميان اين سه گروه ، دسته اى كه نهى از منكر مى كردند، به رغم بى
تاءثير بودن عملشان ، نجات يافتند، و دو دسته ديگر دچار عذاب الاهى شدند:(196)
فلما نسوا ما
ذكروا به اءنجينا الذين ينهون عن السوء...؛(197)
پس چون پندى را كه به ايشان داده بودند، از ياد بردند، كسانى را كه ناهيان از
منكر بودند، نجات داديم .
فصل هفتم : مفهوم و مصداق امر به معروف و نهى از منكر
واژه ((معروف )) از ريشه
((عرف )) به معناى كار خوب و پسنديده
است ، و خداپرستان از آن ((پسنديده نزد خدا))
را اراده مى كنند. ((منكر)) نيز از
ماده ((نكر)) و معناى آن برخلاف معناى
معروف بوده ، در عرف دين داران ، به معناى كارى است كه خداوند از آن راضى نباشد.
بدين ترتيب ، امر به معروف يعنى دستور دادن به كارهاى خير، و نهى از منكر يعنى
بازداشتن از كارهاى زشت و ناپسند. اين دو عمل با توجه به شرايط و مقتضيات زمان و
مكان و سن اشخاص ، با روشهاى گوناگونى صورت مى گيرد. اين روشها را مى توان مصاديق
امر به معروف و نهى از منكر ناميد.
گستره معناى امر به معروف و نهى از
منكر
امر به معروف و نهى از منكر، يكى از مهم ترين واجبات و تكاليف شرعى است كه
روايات درباره اهميت آن چنين مى فرمايند:
فريضة عظيمة بها
تقام الفرائض ؛(198)
تكليفى بزرگ كه همه فرايض و واجبات به واسطه آن برپا داشته مى شوند.
يا
اتم الفرائض و
اءشرفها و اءفضلها؛(199)
[امر به معروف و نهى از منكر] كامل ترين و والاترين واجبات و تكاليف است .
اما براى شناخت جايگاه اين دو فريضه ، لازم است گستره آنها را بشناسيم .
مراتب امر به معروف و نهى از منكر از تعليم جاهل آغاز مى شود و تا جهاد ادامه مى
يابد. بنابراين نخستين مرتبه امر به معروف و نهى از منكر، آموزش واجبات شرعى به
كسانى است كه از آنها ناآگاه اند. اين مطلب كه در زبان روايات ، از آن به تعليم
جاهل تعبير شده است ، بيش تر به آموزش احكام و تكاليف شرعى براى نوجوانان باز مى
گردد. البته همان طور كه تعليم واجبات و وادار كردن مردم به انجام آنها واجب است ،
تكاليف مستحبى نيز وجود دارند كه امر به آنها، مستحب است .
پس از تعليم جاهل ، بايد كسانى را به معروف امر كرد كه از حكم و تكليف شرعى ناآگاه
نيستند، ولى تكليف خود را انجام نداده يا مرتكب عمل منكرى شده اند. در اين باره
لازم است آنان را از وظيفه شان آگاه ساخت :
انما يؤ مر
بالمعروف و ينهى عن المنكر مؤمن فيتعظ اءو جاهل فيتعلم ؛(200)
گاهى مؤمنى امر به معروف و نهى از منكر مى شود و بدين ترتيب موعظه شده ، آن را مى
پذيرد؛ گاهى نيز جاهل است و نمى داند، و به اين شيوه مى آموزد.
در اين مرحله ، شرط تاءثير امر به معروف مطرح مى شود. البته گاه در جامعه فضايى
حاكم است كه احكام شرعى ارزش اجتماعى بالايى دارند و ترك آنها گناهى بزرگ محسوب شده
و ضد ارزش به شمار مى آيد. در اين شرايط، تارك الصلاة ناميدن يك فرد براى او از هر
ناسزايى بدتر است . در چنين وضعيتى ، نهى از منكر تاءثير خوبى بر جا مى گذارد.
احكامى كه در رساله هاى عمليه براى امر به معروف ذكر شده ، بيشتر ناظر به اين مرحله
است . اما گاه فضاى فرهنگى حاكم بر جامعه اين گونه نيست و انجام تكليف واجب ، ارزش
، و ترك آن ، ضد ارزش تلقى نمى شود و گناهكاران هيچ شرم و حيايى از ارتكاب گناه و
معصيت به خود راه نمى دهند. تا آنجا كه با جسارت به گناه اقرار مى كنند و اگر به
آنها گفته شود كه براى اجراى احكام ، زحتمهاى زيادى كشيده شده ، آشكارا خواهند گفت
كه ما اسلام را نمى خواهيم . در چنين فضاى فرهنگى اى تظاهر به مخالفت با اسلام ،
زشتى خود را از دست داده است .
شرايط حاكم بر جامعه عصر امام حسين عليه السلام نيز اين گونه بود: احكام قطعى اسلام
ترك شود؛ حدود الاهى تعطيل شده بود و كسى كه از سوى معاويه كانديداى خلافت بر
مسلمانان شده بود، همواره شراب مى خورد و به اين كار تظاهر مى كرد. او سگ باز و
ميمون باز بود، و همه مردم از اين ويژگى او آگاه بودند.(201)
در چنين اوضاعى احكام اسلامى ، يكى پس از ديگرى انكار مى شد و براى اندك مخالفتى با
حكومت ، به آسانى خون مسلمانان بر زمين مى ريخت . نهى از منكر و موعظه نيز سودى
نداشت ؛ از همين روى بود كه امام حسين عليه السلام فرمود:
فعلى الا سلام
السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد؛(202)
وقتى كه مردم به حاكمى مثل يزيد مبتلا شوند، بايد فاتحه اسلام را خواند.
البته در اواخر دوران حكومت معاويه نيز جز ظواهر محدودى ، از اسلام چيزى باقى
نمانده بود، ولى وضع به گونه اى نبود كه حاكمان بتوانند به راحتى به گناه تظاهر
كنند و مردم نيز خاموش بمانند.
در چنين اوضاعى كه امر به معروف و نهى از منكر بى تاءثير است و مردم با كسى كه به
اين فريضه عمل مى كند، دشمنى مى ورزند يا حتى او را مى كشند(203)
چه بايد كرد؟ به روايت جابر، امام باقر عليه السلام فرموده است : ((در
اين هنگام با آنان جهاد كنيد تا به امر خدا گردن نهند)).(204)
بنابراين گستره امر به معروف ، از تعليم جاهل آغاز شده ، تا جهاد پيش رود.
در گذشته ، كتابى جداگانه به نام امر به معروف در ميان كتابهاى روايى شيعه نبود،
بلكه در پايان كتاب ((جهاد)) بابى را
به امر به معروف اختصاص مى دادند. كتاب تهذيب الاحكام طوسى چنين است : از اين روى
، مى توان گفت ، مفهوم امر به معروف و نهى از منكر، دو نوع كاربرد دارد: نخست
كاربردى كه در رساله هاى عمليه مطرح است . اين نوع كاربرد هيچ گاه جهاد را در بر
نمى گيرد؛ زيرا در اين نوع امر به معروف و نهى از منكر، بيم نداشتن از ضرر شرطى
ضرورى است ، در حالى كه در جهاد، اين شرط معنا ندارد و احتمال ضرر و گاهى يقين به
آن وجود دارد. نوع ديگر امر به معروف ، مصداق جهاد است كه در آن ، احتمال ، بلكه
اطمينان به ضرر وجود دارد و گاهى انسان اطمينان دارد كه كشته مى شود.
نوع سوم مصداق امر به معروف ، تعليم جاهل است . برخى فقها معتقدند كه بخش اول آيه
يدعون إ لى الخير
و ياءمرون بالمعروف ،(205)
كه دعوت به خير است و به تعليم جاهل باز مى گردد امر به معروف نيست . آنان بر اين
باورند كه اگر كسى از تكليفى بى خبر باشد و بدين دليل آن را انجام ندهد، آموزش اين
تكليف به او امر به معروف نيست ، بلكه امر به معروف يادآورى تكليفى است كه كسى آن
را مى داند، ولى انجام نمى دهد.
بنابراين مفهوم متعارف امر به معروف هنگامى مصداق پيدا مى كند كه حكومت اسلامى
مقتدر بوده ، ارزشهاى اسلامى در جامعه حاكم است . در اين زمان ، مردم از انجام كار
زشت و گناه خجالت مى كشند و نهى از منكر بر آنها تاءثير مى گذارد. اين نوع امر به
معروف همان شرايطى را دارد كه در منابع فقهى و رساله هاى عمليه آمده است . البته
اين شرايط، شامل امر به معروفى نمى شود كه به معناى جهاد است . امام خمينى قدس سره
در اين باره مى فرمايد: ((تقيه جايز نيست ،
ولو بلغ ما بلغ
)). در چنين مواردى بايد امر به معروف و نهى از منكر
در معناى عام خود، از يك سوى ، تعليم جاهل را در برمى گيرد و از سوى ديگر، تا مرحله
جهاد مى رسد؛ زيرا هدف جهاد، برترى سخن خداست :
لتكون كلمة الله
هى العليا. منظور امام حسين عليه السلام از امر به معروف و نهى از منكر،
مفهوم عام آن است ، نه معناى متعارف محدود آن . عدم احتمال ضرر يكى از شرايط اين
معناى امر به معروف و نهى از منكر است ؛ زيرا امام به يقين مى دانست كه كشته خواهد
شد. ايشان افزون بر علم امامت و اخبارى كه از جد و پدرش درباره شهادت خود شنيده
بود، از طريق علم عادى نيز مى توانست از شهادت خود آگاه شود؛ زيرا افراد پرشمارى
ايشان را از رفتن به عراق برحذر مى داشتند و به او مى گفتند كه اگر به عراق رود،
كشته خواهد شد و رفتار كوفيان را با پدر و برادرش به او متذكر مى شدند. آن حضرت در
جواب مى فرمود: خدا خيرتان بدهد كه مرا نصيحت مى كنيد؛ ولى من تكليفى دارم كه بايد
بدان عمل كنم .(206)
رابطه معناى امر به معروف با معناى
جهاد
در كتابهاى فقهى جهاد بر سه قسم است : جهاد ابتدايى ، جهاد دفاعى ، و جهاد
با اهل بغى . قسم اول ، يعنى جهاد ابتدايى ، به دستور امام و براى كنار زدن موانع
هدايت از سر راه ولى خدا صورت مى گيرد تا حكومت اسلامى بتواند اسلام را در پهنه
جهان گسترش دهد و معارف الاهى را به همگان عرضه كند، و به اين ترتيب ، راه هدايت
بازگردد. از اين روى خداوند مى فرمايد:
فقاتلوا اءئمة الكفر؛(207)
- با پيشوايان كفر پيكار كنيد.
اما قسم دوم جهاد هنگامى صورت مى گيرد كه به مسلمانان حمله شود و آنان در مقام دفاع
برآيند. نوع سوم جهاد نيز زمانى مصداق مى يابد كه بين دو دسته از مسلمانان جنگ در
گيرد و راهى براى اصلاح نباشد، مگر اينكه به كمك دسته اى كه مظلوم واقع شده ،
بشتابند، يا حاكم اسلامى دستور دهد با كسانى كه بر ضد حكومت اسلامى شوريده اند،
جهاد كنند، كه اين مبارزه ، در اصطلاح ، جهاد با اهل بغى ناميده مى شود.
اما قيام و جهاد امام حسين عليه السلام در كدام يك از اين اقسام سه گانه مى گنجد؟
با اندكى تاءمل به اين نتيجه مى رسيم كه قيام آن حضرت ، در هيچ يك از اين سه قسم
جهاد كه در كتابهاى فقهى آمده است ، قرار نمى گيرد. جهاد آن حضرت جهاد ابتدايى با
كفار نبود. جهاد دفاعى نيز به شمار نمى آمد؛ چرا كه جهاد دفاعى در مقابل كفارى صورت
مى گيرد كه به مسلمانان حمله كرده اند. همچنين قيام آن حضرت قتال با اهل بغى نبود.
بنابراين قيام سيدالشهدا عليه السلام چه نوع جهادى بود كه ايشان براى انجام آن با
تمام افراد خاندانش به كربلا رفت و حتى طفل شيرخواره اش را هم فدا كرد؟
((جهاد)) اصطلاحات مختلفى دارد. معناى
جهاد، از يك سوى به قدرى وسيع است كه حتى جهاد با مال ، در راه ترويج اسلام و
مبارزه با كفار و جلوگيرى از هجوم فرهنگى دشمن را در بر مى گيرد؛ چنان كه خداى
تعالى در قرآن مى فرمايد:
و جاهدوا
باءموالكم و اءنفسكم فى سبيل الله ؛(208)
با مالها و جانهايتان در راه خدا پيكار كنيد.
البته اين نوعى توسعه در مفهوم جهاد است ؛ اگرچه معناى لغوى جهاد همه اين موارد را
در بر مى گيرد. جهاد يعنى تلاش كردن و كوشيدن ، و - با توجه به باب
((مفاعله )) - مجاهدت يعنى تلاش كردن در مقابل يك
دشمن يا يك مانع . اما منظور از مانع در معناى لغوى آن ، تنها شمشير نيست ، بلكه
ممكن است اين مانع ، دشمنى اقتصادى يا فرهنگى باشد. جهاد در اين مورد نيز صدق مى
كند. فعاليتهاى اقتصادى يا اجتماعى كه متناسب با اقدامات دشمن باشد نيز جهاد به
شمار مى آيد؛ چنان كه خداى تعالى مى فرمايد:
فضل الله
المجاهدين باءموالهم و اءنفسهم على القاعدين درجة ؛(209)
خدا كسانى را كه با مال و جان خود جهاد مى كنند، به درجه اى ، بر نشستگان برترى
بخشيده است .
نوعى از جهاد، آن است كه جان را در معرض كشته شدن قرار دهند. قسم ديگر آن نيز
جهادالنفس است ؛ يعنى مجاهده با نفس خود، كه نام آن جهاد اكبر است .(210)
بنابراين مفهوم جهاد، از يك سوى ، به قدرى گسترش مى يابد كه جهاد با مال ، جهاد با
تبليغ ، جهاد با زبان و قلم و حتى جهاد با نفس را شامل مى شود. اين توسعه در مفهوم
است . اما جهاد در مفهوم اصطلاحى و فقهى آن ، شامل قيام امام حسين عليه السلام نمى
شود؛ زيرا گاهى مفاهيم دو گونه معنا دارد: معنايى عام و معنايى خاص .
((معناى خاص )) مفهوم اصطلاحى خاصى
است كه در فضايى خاص و جامعه اى خاص به كار مى رود؛ اما ((معناى
عام )) ممكن است همان معناى لغوى باشد يا اينكه بر اثر
تحولات اجتماعى ، مصاديق جديدى بيابد و گسترش پيدا كند.