آذرخش كربلا

آيت الله محمدتقى مصباح يزدى

- ۱۱ -


ميان مردم كسانى هستند كه مى گويند ما به خدا و قيامت ايمان داريم ، [ولى دروغ مى گويند] آنان مؤمن نيستند. [گمان مى كنند] خدا و مؤمنان را فريب مى دهند، در حالى كه تنها خود را فريب مى دهند ولى خود نمى فهمند.

از جمله ادعاهاى آنان اين است كه :

و إ ذا قيل لهم لا تفسدوا فى الا رض قالوا إ نما نحن مصلحون ؛(180) اگر به ايشان گفته شود كه در روى زمين فساد [و جرم و جنايت و خلاف قانون ] نكنيد، مى گويند: ما اهل اصلاح هستيم .

اما منظور اينان از ((اصلاح )) امر ديگرى است . وقتى خداوند به ايشان مى گويد: ((لا تفسدوا))، كار آنان را بر اساس نظام ارزشى الاهى و قرآنى ، افساد ديده و آنان را از اين كار نهى مى كند؛ اما ايشان نظام ارزشى ديگرى را پذيرفته اند. امروز مى توان نظام مورد نظر آنها را در نظام ارزشى امريكايى يا غربى مجسم كرد. زمان پيامبر صلى الله عليه و اله نيز يك نظام ارزشى الحادى در مقابل نظام اسلامى پيامبر صلى الله عليه و اله وجود داشت . تفاوتى نمى كند؛ هرچه غير اسلام است ، الحادى و كفر است ؛ چه نظام ارزشى الحادى غربى و چه نظام ارزشى الحادى عصر پيامبر صلى الله عليه و اله ؛ زيرا از نظر اسلام ، همه گونه هاى كفر يكسان اند: الكفر ملة واحدة . از اين روى قرآن در پاسخ ايشان مى گويد: اءلا إ نهم هم المفسدون . ضمير فصل و ((الف و لام )) كه دلالت بر حصر مى كند، گوياى آن است كه مفسدان واقعى آنان هستند؛ همين كسانى كه ادعا مى كنند ما اصلاح مى كنيم ، و در واقع دروغ مى گويند.

در جامعه كنونى ما جلوه هاى نفاق به طور گسترده پراكنده است ؛ از جمله سخنان برخى كه مى گويند ما روشنفكر مذهبى هستيم ؛ اما نمى دانند مذهب چيست . وقتى سخن از وحى به ميان مى آيد، مى گويند وحى تجربه اى شخصى است ؛ يعنى شخص حالى پيدا مى كند و در اين حال مى پندارد كه خدا با او حرف مى زند؛ و اين تصور، همان وحى است . آن گاه كه سخن از دين در ميان است ، مى گويند اصلا دين به امور شخصى باز مى گردد، نه امور اجتماعى . دين نه اقتصاد دارد، نه سياست ، نه به مسائل اجتماعى مى پردازد و نه به ارزشهاى اخلاقى . ارزشها نيز جزو دين نيستند؛ چون متغيرند و هر روز طبق سليقه هاى اشخاص تغيير مى كنند. دين را مجموعه اى از مناسك و آداب و رسوم قراردادى ، با عنوان پرستش ‍ مى دانند؛ پرستش چيزى كه شخص گمان مى كند خداى اوست . گاهى ممكن است اين مفهوم در قالب بت پرستى متبلور شود و گاه نيز در قالب خداپرستى ، يا ممكن است كسى دوگانه پرست باشد و كسى ديگر سه گانه پرست ، دين همين است . هيچ كدام از اينها با هم تفاوت ندارند. اين يك صراط مستقيم و آن ديگرى نيز صراط مستقيم ديگرى است . پرستيدن بتى كه از سنگ تراشيده شده ، يك صراط مستقيم است ؛ عبادت آن خدايى هم كه اسلام مى گويد از جسم و جسمانيات ، منزه و كمال مطلق است ، دين و صراط مستقيم ديگرى است . اين صراطها چندان تفاوتى باهم ندارند؛ زير هيچ كدام از اين مسائل واقعيت ندارد و همه دروغ هستند، و ميان دروغها فرقى نيست . چنين كسانى نه تنها ادعاى دين دارى مى كنند، بلكه خود را رهبر و راهنماى دينى مردم نيز مى دانند.

چنين كسانى ادعاى اصلاح طلبى دارند؛ اما اصلاح طلبى طبق كدام نظام ارزشى ؟ آنان خود مى گويند: هيچ نظام ارزشى ثابتى در عالم وجود ندارد و نمى تواند وجود داشته باشد. البته زمانى كه درباره احكام اسلام سخن به ميان مى آيد، براى فريب ديگران مى پذيرند كه اين احكام ، احكام اسلامى است ، ولى احكامى مناسب براى هزار و چهار صد سال پيش ؛ اما امروز شرايط تغيير كرده و اسلام نيز دينى پوياست و مى تواند هر روز تغيير شكل دهد. از اين روى ، احكام اسلام نيز بايد تغيير يابند.

اما حقيقت آن است كه قرآن چنين اصلاحى را، افساد مى شمارد.

اصلاح مطلوب

حال بايد ديد امام حسين عليه السلام كه هدف از قيامش را اصلاح اعلام كرد، چگونه اصلاحى را در نظر داشت . اصلاح در قالب نظامى ((خودساخته )) و ((متغير))؟ يا - آن چنان كه خود فرمود - عمل به احكامى كه جدش آورده بود؟

براى روشن شدن معناى اصلاح از نظر امام حسين عليه السلام ، بهتر است يكى از خطبه هاى آن حضرت را كه ميان راه كربلا ايراد فرموده است ، بررسى كنيم . حضرت در منزل بيضه فرمود:

اءيها الناس ان رسول الله صلى الله عليه و اله قال من راءى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناكثا عهده مخالفا لسنة رسول الله يعمل فى عباد الله بالا ثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا على الله اءن يدخله مدخله الا و إ ن هؤ لاء قد لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمن و اءظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاءثروا بالفى ء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله اءنا اءحق من غير....(181)

توضيح

اگر كسى مشاهده كند كه فرد سلطه جويى با زور بر ديگران چيره شده ، پيمان خدا و عهد عبوديت (182) را مى شكند و با دستورات پيامبر صلى الله عليه و اله مخالفت مى ورزد و با ظلم و تعدى با مردم رفتار مى كند، اگر كسى چنين قدرتمندى را ديد و با گفتار و رفتار خود نكوشيد تا وضع موجود را تغيير دهد، خدا حق دارد او را نيز با همان ستمكار وارد جهنم كند در آنجا با ستمكاران هم نشين شود؛ زيرا سكوت در برابر منكر، امضاى عمل كسى است كه مرتكب آن شده است .

سپس حضرت مى فرمايد: مى دانيد كه بنى اميه ملازم اطاعت شيطان شدند و از پيروى خدا روى گردانيدند؛ زيرا عهد خدا اين بود كه شيطان را عبادت نكنند: اءن لا تعبدوا الشيطان إ نه لكم عدو مبين . آنان در مقابل ، شيطان را اطاعت مى كنند اما از فرمان خدا سر مى پيچند.

واظهروا الفساد. اينان فساد را ظاهر كردند، و آن را در جامعه پديد آوردند. حضرت در عطف تفسير عبارت قبل مى فرمايد: و عطلوا الحدود؛ ((حدود الاهى را تعطيل كردند)). آنجا كه بايد دست دزد را بريد، نمى برند؛ جايى كه بايد زانى و زانيه را تازيه زد، نمى زنند و آنجا كه بايد ديگر احكام الاهى را اجرا كنند، نمى كنند. در فرهنگ امام حسين عليه السلام اين قبيل امور، تعطيل حدود الاهى و از جمله مصاديق فساد است .

و استاءثروا بالفى ء؛ ((بيت المال را به خود و نزديكان خود اختصاص ‍ دادند)) بيت المالى كه بايد صرف همه مسلمانان شود، امكاناتى كه بايد به طور يكسان ، در اختيار همگان قرار گيرد، در اختيار نزديكان و خويشان قرار مى دهند.

و احلوا حرام الله ؛ ((حرام خدا را حلال كردند))؛ مانند سخنان كسانى كه اسلام را سيال مى خوانند و به بهانه پويايى فقه پاره اى از امورى را كه تا به حال حرام بوده حلال مى شمارند. آنان با اين سخنان به طورى امر را مشتبه مى كنند كه متدينان نيز مى پرسند آيا ممكن است روزى رقص حلال شود. يا چه زمانى روابط آزاد پسر و دختر جايز مى شود؟

امام حسين عليه السلام در اين زمان خود را سزاوارترين شخص براى عمل به فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و اله و اعتراض به رفتار چنين حاكمى مى دانست ؛ از اين روى مى فرمايد: و انى اءحق من غير؛ من سزاوارترين فرد براى تغيير اين وضع هستم ، و حركت من براى اصلاح اين امور است .

بنابراين با توجه به فرمايشهاى امام حسين عليه السلام ، مصداق ((اصلاح )) - كه در وصيت نامه آن حضرت به برادرش محمد حنفيه آمده - اجراى حدود الاهى ، تقسيم عادلانه بيت المال مسلمين و امكانات اقتصادى ، ادارى و قانونى ميان همه مردم و مبارزه با تبعيضهاى قومى و حزبى و... بود. امام حسين عليه السلام قيام كرد تا اين فسادها را براندازد. در جامعه ما نيز كسانى هستند كه اصلاح طلبى را اين گونه معنا مى كنند؛ چنان كه مقام معظم رهبرى فرمود: همه ما طالب چنين اصلاحى هستيم . هيچ مسلمانى نمى تواند مخالف اين نوع اصلاح باشد، مگر كسانى كه به خدا و احكام دين خدا ايمان ندارند و به دروغ و براى فريب مردم ادعاى دين دارى مى كنند.

اصلاحى خوب است كه بر اساس اسلام و نظام ارزشى آن باشد، نه نظام ارزشى غرب ؛ زيرا كفار دشمن اسلام اند و نبايد الگو قرار گيرند. آنان با ارزشهاى اسلامى مخالف اند، در حالى كه ما مسلمانان خواستار تحقق فرمانهاى خدا و ارزشهاى اسلام هستيم . غرب مى گويد اين امور خلاف اعلاميه حقوق بشر است ؛ اما ((خوب )) در نظر ما آن است كه اسلام خوب بداند و ((بد)) آنكه اسلام بد مى شمارد.

امام حسين عليه السلام با تعبير ديگرى نزديك به همين مضمون مى فرمايد:

إ ن هؤ لاء القوم لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمن و اءظهروا الفساد فى الارض و اءبطلوا الحدود و شربوا الخمور؛ اين قوم (بنى اميه ) ملتزم اطاعت شيطان شدند و اطاعت رحمان را ترك كردند و فساد را روى زمين آشكار ساختند و حدود را باطل كردند و به شرابخوارى پرداختند.

امام عليه السلام مى فرمايد اينان حدود الاهى را باطل كردند. باطل كردن با تعطيل حدود فرق دارد؛ زيرا باطل كردن بالاتر از تعطيل كردن است . زمانى ممكن است گفته شود امروز شرايط به گونه اى نيست كه ما بتوانيم حدود الاهى را اجرا كنيم ، ولى گاه مى گويند اين حكم ، بى مورد، و خلاف انسانيت و ارزشهاى انسانى است ؛ همان طور كه جبهه ملى درباره لايحه قصاص ‍ گفت .(183) امروز نيز اتباع آنها به صورت صريح تر، شبيه اين سخنان را بر زبان مى رانند و در محافلى چون كنفرانس برلين رسما احكام اسلامى را محكوم كرده ، مى گويند بايد اين احكام تغيير يابند.(184)

امام حسين عليه السلام در اين خطبه نيز مانند خطبه اى كه در منى ، در حضور عالمان و نخبگان ايراد كردند، بر قيام در برابر حكومت بنى اميه تاءكيد مى ورزند:

اءنا اءولى بنصرة دين الله و إ عزاز شرعه ؛(185) من به يارى دين خدا و عزيز داشتن شريعت او، سزاوارتر هستم .

بنى اميه شريعت خدا را منزوى ساخته و از صحنه جامعه كنار نهاده بودند. امام حسين عليه السلام خود را موظف مى داند كه دين را يارى كند و شريعت را عزيز گرداند. امام در ادامه مى فرمايد:

و الجهاد فى سبيله لتكون كلمة الله هى العليا؛(186) من بايد در راه خدا جهاد كنم تا سخن خدا برترين باشد.

چنان كه كسى بالاتر از سخن خدا سخن نگويد، نه اينكه مانند روشنفكر نمايان امروزى بگويند صحيح است كه اين سخن خداست ، ولى اين حرف براى هزار و چهارصد سال پيش مناسب بود و امروز ما خود مصلحت خودمان را بهتر مى فهميم .

امام حسين عليه السلام به برادرش محمد حنفيه وصيت مى كند كه :

إ نما خرجت لطلب الاصلاح فى اءمة جدى ؛ من براى طلب اصلاح در امت جدم قيام مى كنم .

ولى نمى فرمايد: للاصلاح فى اءمة جدى . منظور امام حسين عليه السلام از كلمه ((طلب )) شايد اشاره به اين مطلب باشد كه من نمى گويم مى توانم چنين كارى انجام دهم و همه مشكلات و مفاسد را برطرف سازم . اما در اين راه قدم برمى دارم و مى كوشم . اگر مردم نيز به وظيفه خود عمل كردند و مرا يارى رساندند، اين كار صورت خواهد گرفت و مفاسد اصلاح خواهند شد، اما اگر مردم كمك نكردند، من به تكليف خود عمل كرده ام . البته بايد گفت هدف امام حسين عليه السلام كه ((طلب الاصلاح )) بود، به بهترين وجه ، تحقق يافت ؛ زيرا تحولى ايجاد كرد كه پس از هزار و سيصد سال در شرق و غرب عالم براى او مى گريند و به ياد او براى احياى دين خدا قيام مى كنند. يكى از ثمرات اين حركت ، انقلاب اسلامى ايران بود. البته نظير چنين ثمراتى در تاريخ اسلام بارها رخ داده است ، گرچه هيچ كدام به شكوهمندى انقلاب اسلامى ايران نبوده اند.

ب . امر به معروف و نهى از منكر

امام حسين عليه السلام پس از طلب اصلاح در امت جدش امر به معروف و نهى از منكر را از جمله اهداف قيام خود معرفى مى كند:

و اءن آمر بالمعروف و اءنهى عن المنكر؛ و اينكه امر به معروف و نهى از منكر كنم .

مفهوم ((امر به معروف و نهى از منكر)) روشن است ، ولى چه تفاوتى ميان امر به معروفى كه در كتابهاى فقهى آمده و شرايط خاصى دارد، با امر به معروفى كه امام حسين عليه السلام مى فرمود و بدان عمل مى كرد، وجود دارد. اين چگونه امر به معروفى است كه بايد براى تحقق آن دست زن و فرزندان خود را گرفت و در بيابانى بى آب و علف ، با كسانى كه به امر به معروف توجه نكرده اند، جنگيد و كشته شد؟ در كتابهاى فقهى براى امر به معروف و نهى از منكر شرايطى ذكر شده است . در امر به معروف لازم است كه انسان خوف ضرر نداشته باشد؛ در صورتى كه امام حسين عليه السلام با يقين به ضرر، امر به معروف كرد. آيا اين عمل با احكامى كه درباره امر به معروف و نهى از منكر مى شناسيم ، سازگار است ؟ برخى مى گويند اين نوع امر به معروف حكمى است كه اختصاص به امام حسين عليه السلام داشت و اين امر در حق ايشان ، به نحوى ، جنبه آسمانى داشت . برخى ديگر نيز مى گويند هر كدام از ائمه اطهار عليهم السلام وظيفه اى اختصاصى داشته اند كه از جانب خدا براى آنان مشخص شده بود و اين اعمال ملاك عامى نداشته و قابل سرايت به ديگران نيست . اكنون بايد ديد كه آيا اين پاسخها صحيح و قانع كننده اند يا نه .

پيش از پاسخ به اين پرسش و بررسى آراى مزبور، به اهميت امر به معروف و نهى از منكر در قرآن ، روايات و كلمات اهل بيت اشاره مى كنيم .

اهميت امر به معروف و نهى از منكر

در جامعه ما كه فرهنگ اسلامى در آن حاكم است ، از جمله اولين مسائلى كه در خانواده و مدرسه به كودكان آموزش مى دهند، اصول و فروع دين است . در شمار فروع دين ، فرع هفتم و هشتم را امر به معروف و نهى از منكر ذكر مى كنند؛ يعنى امر به معروف و نهى از منكر نيز مانند نماز و روزه واجب است . بنابراين مى توان گفت همه مردم مى دانند كه اين مسئله از ضروريات دين است . در اين زمينه ، هيچ شك و شبهه اى وجود ندارد و كسى نمى تواند بگويد كه قرائت من اين است كه در اسلام امر به معروف و نهى از منكر واجب نيست .

همچنين آيات فراوان و متنوعى درباره امر به معروف و نهى از منكر وجود دارد كه جاى هيچ شبهه و ابهامى را باقى نمى گذارد.(187) در اين باره روايات بسيارى نيز از معصومان عليهم السلام وارد شده است .

شيخ طوسى قدس سره در كتاب تهذيب و همچنين مرحوم كلينى در اصول كافى روايت كرده اند كه امام باقر عليه السلام به جابر مى فرمايد: ((در آخرالزمان مردمى خواهند بود كه از گروه خاصى پيروى مى كنند كه رياكارند و تظاهر مى كنند كه قارى و اهل عبادت اند. آنان تازه كار و ساده لوح اند، نه امر به معروفى را بر خود واجب مى دانند نه نهى از منكرى را، مگر زمانى كه از ضرر و زيان محفوظ باشند؛ پيوسته در اين راه براى خود عذر و بهانه مى تراشند)).(188)

آن گروه خاص كه مردم به رفتار و گفتارشان اعتماد مى كنند، كسانى اند كه مردم آنان را با عنوان عالم و شخصيتهاى موجه مى شناسند و سخنشان را مى پذيرند. اين اشخاص چنين صفاتى دارند:

يتقرؤ ون و يتنسكون : تظاهر مى كنند و قارى و عابدند. ((تيقرؤ ون )) از ماده قراء است . در صدر اسلام ، كسانى داراى مرتبه علمى بالا به شمار مى آمدند كه قرآن و علوم قرآنى را خوب مى دانستند و مى توانستند به ديگران تعليم دهند. اين افراد را ((قراء)) مى ناميدند؛ براى مثال ، هنگامى كه مى خواستند براى شهرى ، كشورى يا گروهى كه تازه مسلمان شده بودند، مبلغ بفرستند، يكى از اين قراء را مى فرستادند و آنان قرآن را به مردم تعليم مى دادند و تفسير مى كردند و به اين ترتيب ، آنان را با معارف اسلام آشنا مى كردند. از اين روى قراء عالمان و دانشمندان برتر صدر اسلام به شمار مى آمدند. اما در اين ميان ، افرادى نيز بودند كه خود را به لباس قراء در مى آوردند، در حالى كه صلاحيت اين عنوان را نداشتند. آنان تنها به اين كار تظاهر مى كردند. امروزه ، ((روحانى نما)) معادل مناسبى براى اصطلاح قراء مى تواند باشد. امام باقر عليه السلام مى فرمايد: مردم آخرالزمان پيرو روحانى نمايانى مى شوند كه تظاهر مى كنند قارى و عالم اند.

همچنين اين افراد تظاهر به عبادت مى كنند. ((يتنسكون )) از ماده ((نُسك )) است و ناسك كسى است كه عبادت مى كند. تنسك يعنى تظاهر به عبادت كردن . كسانى كه چندان اهل عبادت نيستند، ولى در حضور مردم به گونه اى رفتار مى كنند كه مردم مى پندارند آنان اهل عبادت اند.

حدثاء و سفهاء: از ديگر صفات اين افراد، تازه كارى و سطحى نگرى است . لا يوجبون اءمرا و لا نهيا عن منكر الا إ ذا امنوا الضرر؛ اين افراد كه مردم از آنها تبعيت مى كنند، خود را به امر به معروف و نهى از منكر مكلف نمى دانند و از وجوب امر به معروف و نهى از منكر در ميان مردم سخنى به ميان نمى آورند، مگر جايى كه براى آنان ضررى نداشته باشد. آنان اين گونه به مردم القا مى كنند كه امر به معروف و نهى از منكر فقط هنگامى واجب است كه عمل به آن براى انسان مشكلى ايجاد نكند.

يطلبون لا نفسهم الرخص و المعاذير؛ اين متظاهران به تقوا، پيوسته به دنبال بهانه اند كه از زير بار تكليف شانه خالى كنند؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر، خواه ناخواه ، مشكلات و تبعاتى در پى دارد و كسانى كه نهى از منكر مى شوند، از گرد شخص نهى كننده پراكنده شده ، رفتار دوستانه اى با او در پيش نخواهند گرفت .

بدين ترتيب اين افراد، عالم نما و روحانى نما هستند و به هيچ روى ، صلاحيت ندارند كه مردم را رهبرى و راهنمايى كنند. اينان عالمان حقيقى را از عرصه كنار مى زنند و خود جاى گزين آنان مى شوند. اين افراد براى آنكه عالمان حقيقى را از صحنه بيرون كنند، لازم است كارى انجام دهند كه آنان را از چشم مردم بيندازند؛ از اين روى مى كوشند نقطه ضعفهايى از عالم حقيقى پيدا كنند. ساده ترين كارى كه در اين باره مى توانند كرد، اين است كه اشتباهى در كلام يا رفتار آن عالم حقيقى بيابند و آن را به غايت بزرگ جلوه دهند. عالمان نيز همچون معصوم نيستند، ممكن است گاه مرتكب اشتباه شوند؛ زيرا انسان غيرمعصوم هر قدر هم تقوا داشته باشد، حتى اگر نزديك به عصمت باشد، باز مصون از اشتباه نخواهد بود؛ از اين روى ، ممكن است از روى اشتباه كار خلافى انجام دهد يا حتى ممكن است كارى را واجب پندارد، و بعد معلوم شود كه اشتباه كرده است . بنابراين امكان دارد كه در رفتار و گفتار بهترين عالمان و بهترين شخصيتها نيز نقطه ضعفهايى پيدا شود. اين روحانى نماها منتظر فرصت اند تا بتوانند از روحانيان حقيقى نقطه ضعفى پيدا كنند و آنها را بزرگ جلوه دهند و عالمان حقيقى را در چشم مردم تضعيف و ترور شخصيت كنند تا مردم از اطراف عالمان واقعى پراكنده شوند.

امام باقر عليه السلام در ادامه حديث ، به جابر مى فرمايد:

يتبعون زلات العلماء و فساد علمهم ؛ اينان اشتباهات و لغزشهايى را كه در رفتار و گفتار عالمان حقيقى رخ داده است دنبال مى كنند.

يقبلون على الصلاة و الصيام و ما لا يكلمهم فى نفس و لا مال ؛ اين عالم نمايان ، در انظار مردم به نماز و روزه و اعمالى كه براى مال و جانشان خطرى ندارد، روى مى آورند، در حالى كه امر به معروف و نهى از منكر ممكن است به مال و جان انسان آسيب برساند.

و لو اضرت الصلاة بسائر ما يعملون باموالهم و اءبدانهم لرفضوها كما رفضوا اءتم الفرائض و اءشرفها؛ اگر زمانى شرايطى پيش آيد كه نماز خواندن هم موجب بروز مشكلى براى مالها و بدنهايشان شود، نماز را نيز ترك مى كنند.

زيرا ملاك ترك امر به معروف و نهى از منكر نيز ضرر بود. اگر نماز هم موجب ضرر به مال و جان باشد، براساس همان ملاك آن را ترك مى كنند. چنان كه كامل ترين و شريف ترين فريضه ها، يعنى امر به معروف و نهى از منكر را به علت ضرر به مال و جان ترك كردند؛ از ترس اينكه مبادا به منافعشان خسارت وارد آيد. از اين روى ، اگر نماز هم ضررى براى آنان داشته باشد، آن را نيز ترك مى كنند.

امام باقر عليه السلام در اين مقام ، امر به معروف را اتم الفرائض و اشرف الفرائض ، و حتى بالاتر از نماز مى خوانند. ايشان در ادامه نيز اهميت نهى از منكر و امر به معروف را متذكر مى شوند: ان الا مر بالمعروف و النهى عن المنكر فريضة عظيمة ؛ امر به معروف و نهى از منكر فريضه بسيار بزرگى است كه واجبات ديگر نيز وابسته به آن اند: بها تقام الفرائض . از اين روى ، حيات و بقاى دين و احكام آن به امر به معروف و نهى از منكر وابسته است . اگر به اين دو واجب عمل نشود، واجبات ديگر نيز از ياد مى روند.

سپس حضرت نيتجه گيرى مى كنند كه : هنالك يتم غضب الله عليهم ؛ زمانى كه مردم اين گونه شدند و دنباله رو چنين افرادى گشتند، غضب خدا بر آنان كامل مى شود و خداوند همه مردم را عقوبت مى كند: فيعمهم بعقابه ، فيهلك الا برار فى دار الفجار؛ هنگامى كه عقاب و عذاب عمومى خدا براى همه مردم نازل شد، بد و خوب ، و تر و خشك را باهم مى سوزاند، والصغار فى دار الكبار؛ حتى كودكان نيز همراه با بزرگ ترها مشمول عقوبت خواهند شد.

امام عليه السلام دوباره بر اهميت امر به معروف و نهى از منكر تاءكيد ورزيده ، مى فرمايند:

ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر سبيل الانبياء؛ امر به معروف و نهى از منكر راه و روش انبياست .

كسانى كه مى خواهند در راه انبيا گام بردارند، بايد اهل امر به معروف و نهى از منكر باشند، وگرنه راه ديگرى پيموده اند و دنباله رو انبيا نبوده اند.

و منهاج الصالحين : امر به معروف و نهى از منكر، شيوه صالحان است . فريضة عظيمة بها تقام الفرائض ؛ فريضه بزرگى است كه اقامه واجبات ديگر نيز در گرو عمل به امر به معروف و نهى از منكر است .

و تاءمن المذاهب : امنيت راهها در سايه امر به معروف حاصل مى شود، و تحل المكاسب ؛ كسبها در سايه آن حلال مى گردند. اگر مردم مى خواهند كسب و تجارت حلال داشته باشند، بايد در اقامه امر به معروف و نهى از منكر بكوشند. در غير اين صورت ، رفته رفته ربا در كسب آنها راه مى يابد و مردم حلال و حرام را از يكديگر تشخيص نخواهند داد. زمانى كه وضع چنين شد، كسب حلال يا حرام مشتبه مى شود.

و ترد المظالم : اگر كسى حق ديگرى را ضايع كرده باشد، رواج امر به معروف و نهى از منكر در جامعه باعث مى شود كه حق به صاحبش ‍ برگردد.

و تعمر الارض : از جمله بركات امر به معروف و نهى از منكر، عمران و آبادانى زمين است . امر به معروف و نهى از منكر مانع تخريب محيط زيست به دست سودجويان اقتصادى مى شود؛ زيرا اين اعمال در دايره منكرات قرار دارند.

و ينتصف من الاعداء: زمانى كه امر به معروف و نهى از منكر پابرجا باشد، دشمنان نيز به رعايت انصاف وادار مى شوند. آن گاه كه اهل امر به معروف و نهى از منكر صاحبان قدرت باشند، دشمنان جرئت نمى كنند به ظلم و ستم دست يازند و مؤمنان را آماج هجومهاى خصمانه قرار دهند.

در نهايت ، حضرت مى فرمايد: و يستقيم الامر؛ كارها در سايه امر به معروف و نهى از منكر به سامان مى رسد. اين همان اصلاح است ؛ زيرا وقتى كارها به سامان مى رسند كه مفاسد برطرف شوند. اينها از جمله نتايج امر به معروف و نهى از منكرند.

وظيفه مسلمانان در برابر منكرات

امام باقر عليه السلام درباره اجراى عملى امر به معروف و نهى از منكر مراحلى را ذكر مى كنند.

1. فانكروا بقلوبكم : نخستين وظيفه مسلمانان در مقابل منكرات جامعه انكار قلبى و احساس نفرت از آن ، و اظهار اشمئزاز و انزجار از آن است ، به طور قطع ، نخستين گام در برخورد با گناه ، واكنش قلبى و ابراز خشم و غضب در برابر آن است . در مقابل ، رضايت و خشنودى قلبى از گناه در جامعه ، از جمله علايم نفاق و نخستين مرحله آن است ؛ زيرا اگر انسان به حكم خدا راضى نباشد، دلش از عدم اجراى احكام خدا خشنود مى شود بنابراين نخستين اقدام در مقابل انجام گناه اين است كه انسان ناراحت شود كه چرا اين اعمال صورت مى گيرند.