آذرخش كربلا

آيت الله محمدتقى مصباح يزدى

- ۹ -


از زمان عثمان اوضاع به تدريج تغيير كرد و كار به جايى رسيد كه معاويه به طور رسمى مانند سلاطين ايران و روم ، سلطنت مى كرد، و خود را صاحب اختيار مسلمانان مى دانست . در چنين وضعيتى ، اگر امام حسين عليه السلام مانند حضرت امير عليه السلام - در زمان خلفا - رفتار مى كرد، هيچ تاءثيرى نداشت و كسى به سخنان او توجه نمى كرد، چون معرفت مردم درباره اسلام و همچنين انگيزه و ايمانشان ضعيف شده بود. پس از گذشت پنجاه سال از زمان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و اله ، نسل جديدى در ميان مسلمانان پديد آمده بود كه اسلام را به درستى نمى شناخت و چندان تمايلى به عمل به احكام و معارف آن نداشت . در چنين موقعيتى وظايف جديدى براى رهبر جامعه اسلامى پديد مى آيد. چنان كه معاويه از مردم مدينه براى يزيد كه همه او را مى شناختند و از اخلاق و رفتار فاسد او آگاه بودند، بيعت گرفت . تمام مردم نيز غير از شمارى اندك با او بيعت كردند.

در زمان خليفه اول و دوم با احكام اسلام به طور علنى مخالفت نشده بود. از اين روى ، اگر مى گفتند عملى خلاف حكم خدا و سنت پيغمبر صلى الله عليه و اله است ، مردم از انجام آن پرهيز مى كردند. اما در زمان خليفه سوم عثمان ، مردم شاهد به غارت رفتن بيت المال بودند و به فرمايش ‍ اميرالمؤمنين عليه السلام مى ديدند كه كارگزاران حكومت ((مانند چهارپايانى كه گياه بهارى را مى خورند، آن را مى بلعند)).(147) مردم مى ديدند حاكمى از طرف خليفه معرفى مى شود كه كاخها مى سازد؛ صدها برده و كنيز مى خرد؛ اموال زيادى را تصاحب مى كند و هيچ كسى نيز به او اعتراض نمى كند. با مشاهده اين اعمال ، به تدريج قبح آنها از بين رفت و مردم تصور مى كردند كه اين اعمال چندان اشكالى ندارد؛ چرا كه در غير اين صورت حاكمان و نمايندگان خليفه مسلمين چنين نمى كردند. سرانجام كار بدانجا رسيد كه يزيد آشكارا شراب مى خورد. به سگ و ميمون بازى مى پرداخت و كسى به او اعتراض نمى كرد. در حالى كه پيش تر به محض ‍ اينكه ثابت مى شد كسى شرب خمر كرده است او را تازيانه مى زدند، در اين زمان خليفه مسلمين هر روز شراب مى خورد.

در چنين وضعيتى اگر امام حسين عليه السلام ، تنها به اين نصيحت اكتفا مى كرد كه اى مردم گناه نكنيد؛ كسى كه مشروب بخورد به جهنم خواهد رفت ، كسى به گفته هاى او توجه نمى كرد، و در صورت اصرار بر اين كار ممكن بود او را ترور كنند؛ چنان كه امام حسن عليه السلام را به دست همسرش مسموم كردند. معاويه بسيارى از شخصيتها را با عسل مسموم به قتل رساند. او مى گفت : ((ان لله جنودا من العسل ؛(148) خدا لشكريانى از عسل دارد)). معاويه حتى دوستان نزديك خود را ترور مى كرد. اگر امام حسين عليه السلام در چنين وضعيتى تنها به موعظه ، فعاليت فرهنگى ، تدريس و مسئله گويى مى پرداخت ، تاءثيرى نمى داشت .

در چنين وضعيتى ، كه نه شرايط جهاد و فعاليت نظامى وجود داشت ، و نه درس و موعظه اثر مى كرد، فقط يك راه براى امام حسين عليه السلام باقى مانده بود و آن استفاده از جايگاه معنوى و آبروى خويش براى نجات اسلام بود؛ زيرا هنوز در ميان مردم كسانى بودند كه امام حسين عليه السلام و برادرش امام حسن عليه السلام را بر دوش پيغمبر صلى الله عليه و اله ديده و شاهد بودند كه پيامبر صلى الله عليه و اله چقدر به آنان اظهار محبت مى كرد؛ لب و دندانشان را مى بوسيد و به مردم درباره آنها سفارش مى كرد و مى فرمود: ((هر كس اين دو را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كس با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى كرده است )).(149) از اين روى ، مردم هنوز در اعماق وجود به خاندان پيغمبر صلى الله عليه و اله علاقه داشتند، و گرچه از ايشان اطاعت نمى كردند به طور فطرى هنوز به اهل بيت عليهم السلام محبت داشتند؛ حتى در كاخ يزيد، همسران و كنيزان او هنگامى كه متوجه شدند اسراى كربلا از خاندان پيغمبر صلى الله عليه و اله هستند، فرياد اعتراض برآوردند.

بنابراين آن حضرت با تدبير و بهره بردارى از شرايط موجود، اين حركت را به گونه اى تنظيم كرد كه بتواند از قيام و شهادت خود بهره كامل ببرد. از جمله شرايطى كه براى بهره بردارى سيدالشهدا عليه السلام فراهم شد اين بود كه مردم كوفه - پايتخت حكومت امام على عليه السلام - كه سالها پاى منبر حضرت على عليه السلام نشسته بودند، هنگامى كه متوجه شدند قرار است يزيد بر مسند خلافت آن بزرگوار تكيه زند، با خود انديشيدند كه براى پيش گيرى از اين كار راهى وجود ندارد جز اينكه امام حسين عليه السلام را به كوفه دعوت كنند و به پذيرش حكومت وادارند.

امام حسين عليه السلام با اينكه مردم كوفه را به خوبى مى شناخت و مى دانست كه آنان به عهد خود وفا نخواهند كرد، اين موقعيت را مغتنم شمرد تا براى طرحى كه در نظر داشت ، از آن بهره گيرد: مبارزه شهادت طلبانه عليه دستگاه فساد، ظلم و كفر. بنابراين علت اينكه امام حسين عليه السلام چنين رفتارى در پيش گرفت ، اين بود كه راهها ديگر مسدود بود و آن حضرت تنها با فدا كردن آبرو، خون و عزيزانش و اسارت خواهران و فرزندانش مى توانست اسلام را زنده نگاه دارد. اگر آن بزرگوار چنين نمى كرد، جريانى كه از دوران حكومت عثمان - در زمان معاويه - شروع شده بود ادامه مى يافت و احكام اسلام - به خصوص در شام - به كلى فراموش مى شد.

بر اين اساس نه تنها معارف تشيع و اهل بيت عليهم السلام به بركت خون حضرت سيدالشهدا عليه السلام زنده مانده است ، همان قدر از اسلام كه در اختيار اهل تسنن هست نيز به بركت خون او حفظ شده است . زمينه چينيهاى امام حسين عليه السلام موجب شد كه پس از شهادت آن بزرگوار در گوشه و كنار مملكت اسلامى قيامها و حركتها آغاز گردد. اگر پيش ‍ از آن زمينه فرهنگى لازم فراهم نشده بود، شهادت امام حسين عليه السلام راه به جايى نمى برد و حكومت بنى اميه را متزلزل نمى ساخت . بعد از عاشورا حركت توابين و قيامهاى ديگرى به وقوع پيوست . گرچه هيچ يك از آنها نتوانست حكومت مركزى قوى اى به وجود آورد، ولى بنى اميه نيز دوام نياورد و ديگر نتوانست ، به نام حكومت اسلامى ، احكام و معارف اسلام را به بازى بگيرد. در نتيجه قيام حضرت سيدالشهدا عليه السلام ، مردم متوجه شدند كه بنى اميه ، خليفه بر حق رسول الله صلى الله عليه و اله نيست و اين اولين خدمتى بود كه امام حسين عليه السلام با قيام خود انجام داد؛ زيرا پيش از آن مردم باور كرده بودند اطاعت هر كس كه بر اين مسند بنشيند، مانند پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله واجب است ، حتى اگر زنازاده اى باشد كه در حال حكم كردن و نماز خواندن مست و لايعقل است !

امام حسين عليه السلام به مردم فهماند كه حاكم بايد معصوم باشد يا به اذن معصوم عليه السلام منسوب شده باشد و طبق احكام خدا رفتار كند. در غير اين صورت حاكم با مردم تفاوتى ندارد. اطاعت كسى بدون چون و چرا واجب است كه معصوم بوده و خدا عصمت او را تضمين كرده باشد. افراد ديگرى كه از طرف معصوم - با اذن خاص يا با اذن عام - تعيين مى شوند، در صورتى اطاعتشان واجب است كه طبق احكام شرع عمل كنند، وگرنه ، اطاعت هر حاكمى واجب نيست . بسيارى از اهل تسنن ، هنوز معتقدند اگر كسى عليه حكومت اسلامى وقت قيام كند، خونش هدر است ، اما اگر همين شخص مهدور الدم در اين اقدام حرام خود پيروز شد و حكومت را به دست گرفت ، اطاعت او بر ديگران واجب است . هنوز بسيارى از اهل تسنن چنين اعتقادى دارند. امام حسين عليه السلام به مردم فهماند نه تنها اطاعت چنين شخصى به طور مطلق واجب نيست ، بلكه اگر خلاف شرعى از او مشاهده شد، بايد ابتدا از او انتقاد كرد و راه درست را به وى نشان داد، و در مرحله بعد او را تهديد كرد و تا جايى بايد پيش رفت كه اگر بقاى اسلام و حفظ ارزشهاى آن منوط به ريختن خون است ، در اين راه خون داد.

تشابه جامعه ما با زمان امام حسين عليه السلام

امروزه ، جامعه ايران بسيار شبيه جامعه صدر اسلام و عصر امام حسين عليه السلام است ، و اگر كسى بخواهد جامعه اسلامى را از مسير خود منحرف سازد؛ بايد از ابزارهاى سه گانه ، تطميع ، تهديد و تبليغ بهره گيرد. منافقان پرشمارى براى نابودى انقلاب اسلامى ، در درون كشور به همان اعمال و شگردهايى دست مى يازند كه منافقان صدر اسلام درباره حسين عليه السلام به كار بردند. البته امروزه علاوه بر خيانت منافقان ، كمكهاى خارجى نيز افزوده شده است ، هرچند نقش مستقيم را عوامل داخلى ايفا مى كنند. قدرتى مثل امريكا به طور مستقيم دخالت نمى كند، ولى عوامل داخلى را شناسايى كرده ، آنان را به كمك دستگاههاى تبليغاتى ، كمكهاى مالى و ابزارهاى ديگرى چون ايجاد فتنه ، آشوب و ترور تقويت مى كند.

از همان راهى كه دشمنان اسلام توانستند اسلام را مسخ و منحرف كنند، و در نهايت ، توانستند امام حسين عليه السلام را بكشند، امروز نيز دشمنان اسلام مى خواهند اين نهضت را از مسير خود منحرف سازند.

امروزه وسايل ارتباط جمعى ، از جمله مطبوعات ، از مهم ترين ابزارهاى تبليغاتى اند كه در آنها واقعيت را واژگون نشان مى دهند و از تهمت و افترا فروگذار نمى كنند؛ به ويژه هجمه هايى كه با هدايت و حمايت دشمنان اسلام عليه مقدسات دينى صورت مى گيرد و ضروريات اسلام را به چالش ‍ مى كشد. با توجه به گسترش اسلام ، اين نوع دشمنيها پيچيده تر شده است . از اين روى ، كسانى كه خدمت مى كنند، اجرشان بيشتر است ، چنان كه كسانى نيز كه خيانت مى كنند، گناهشان بزرگ تر است ؛ زيرا محدوده خدمت و خيانت گسترده تر شده است . زمانى كه معاويه بر دستگاه خلافت تسلط يافت ، بر عده اى از مردم حكم مى راند كه شتر نر و ماده را از هم تشخيص ‍ نمى دادند.(150) او نماز جمعه را روز چهارشنبه خواند، و كسى اعتراض ‍ نكرد.(151) وليد بن عقبه ، يكى از اميران بزرگ بنى اميه در كوفه ، در حال مستى نماز صبح را چهار ركعت خواند. بعد از اينكه به او گفتند نماز صبح دو ركعت است ، گفت : امروز حال خوشى داشتم ؛ اگر مى خواهيد بيشتر برايتان بخوانم .(152) اگرچه امروزه فريب دادن جوانانى كه در انقلاب رشد كرده اند، به آسانى ممكن نيست ، ولى شگردها و حيله هاى دشمنان نيز پيچيده تر شده است .

يكى ديگر از جنبه هاى قابل مقايسه جامعه امروز با روزگار امام حسين عليه السلام ، انحطاط گروهى از مردم به پست ترين مراتب ، و در مقابل ، ارتقاى جمعى به بالاترين مدارج انسانيت است . در واقعه عاشورا كسانى در رذالت به جايى رسيدند كه نظير آنان در عصر جاهليت پيش از اسلام نيز يافت نمى شد. در ميان عرب پيش از اسلام ، كسى كه به بى رحمى و قساوت قلب حرمله يافت نمى شود كه گلوى نازك طفل شش ماهه اى را كه در حال جان دادن است و آخرين لحظات عمرش را مى گذراند، با تير سه شعبه زهرآلود بشكافد.

قول قرآن به اين مطلب اشاره كرده ، مى فرمايد:

و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين إ لا خسارا؛(153) آنچه از [آيات ] قرآن نازل مى كنيم براى مؤمنان شفا و رحمت است ، ولى براى ظالمان جز زيان و خسران نمى افزايد.

قرآن همان گونه كه مؤمنان را هدايت مى كند، بر فساد، انحراف و كفر ظالمان نيز مى افزايد. مثال قرآن در عالم طبيعت ، آب باران است . هرگاه باران در جايى كه گل مى رويد، ببارد، گلهاى با طراوت و خوشبو بيشتر مى شوند؛ اما در محلى كه گياهان سمى مى رويند، بارش باران باعث مى شود بيشتر سمى شوند. در جامعه آن روزگار نيز در سايه ظهور اسلام ، افراد عالى مقامى چون سلمان ، ابوذر، عمار، ميثم تمار و سعيد بن جبير و... رشد كردند؛ همچنين كسانى كه شب عاشورا خطاب به امام حسين عليه السلام گفتند اگر هفتاد بار كشته شويم ، باز آرزو داريم در ركاب تو به شهادت برسيم .(154) اما از سوى ديگر، آن قساوتها و بى رحميها نيز رشد كرد؛ به گونه اى كه كسانى پيدا شدند كه هدايت الاهى را زير پاى گذاشتند و از رحمت خدا روى گرداندند و در نهايت ، بر شقاوت و قساوتشان افزوده شد.

انقلاب اسلامى ايران نيز انسانهايى را پرورش داد كه در تاريخ اسلام كم نظيرند. داستان حنظله غسيل الملائكه در عصر پيامبر صلى الله عليه و اله ، پيوسته باعث اعجاب و شگفتى جوانان قبل از انقلاب مى شد. او از اصحاب جوان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و اله بود كه روز پيش از جنگ احد عروسى كرد، و با اجازه پيامبر شبى را كنار همسرش گذراند و صبح روز بعد، در جنگ احد شركت كرد. او قبل از آنكه براى غسل جنابت فرصتى يابد، در جنگ به شهادت رسيد. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و اله درباره او فرمود: ملائكه را مى بينم كه از آسمان آب آورده اند و حنظله را غسل مى دهند به همين مناسبت ، وى حنظله غسيل الملائكه - يعنى كسى كه ملائكه او را غسل داده اند - ناميده شد.(155) در جريان انقلاب اسلامى ايران و طى دفاع مقدس ، مردم ايران جوانان بسيارى مانند حنظله را مشاهده كردند، و رزمندگانى كه آرزو مى كردند، جنازه آنان پيدا نشود.(156)

از سوى ديگر، در جريان انقلاب منافقان ملحدى تربيت شدند كه در شيطنت و نفاق نظير آنان كمتر پيدا مى شود. اين افراد در جامعه از موقعيت و احترام برخوردارند؛ زيرا آنان دستگاههاى تبليغاتى قوى اى در اختيار دارند كه به مدد آن مطامع خويش را پى مى جويند؛ براى مثال ، ايشان غيرت را به نام خشونت محكوم ، و تساهل و تسامح را ترويج مى كنند. بدين ترتيب ، غيرت را از مردم مى گيرند تا كسى در مقابل هجمه هاى ناجوانمردانه به اساس اسلام اعتراض نكند؛ و اگر كسى اعتراض كرد، او را خشونت طلب مى خوانند و شخصيتش را به چالش مى كشند. اين تاءثير عامل اول ، يعنى تبليغات است كه همچون عصر معاويه به طور كامل از آن استفاده مى كنند؛ همچنين از عامل دوم يعنى تطميع با پول و پست و مقام براى تاءمين اهداف حزبى بهره مى برند، و پس از آن نيز نوبت به تهديد مخالفان با شيوه هايى گوناگون مى رسد.

نهضت عاشورا؛ الگوى انقلاب اسلامى

انقلاب اسلامى از نهضت عاشورا سرمشق گرفت و اگر امام حسين عليه السلام در آن عصر قيام نمى كرد، انقلاب اسلامى ايران هرگز تحقق نمى يافت . ولى پس از انقلاب ، رفته رفته ضعفهاى جامعه آن روزگار در مردم ما آشكار و تكرار مى شود.

امروزه در جامعه ما كسانى هستند كه انتقاد از گناه ، بدعت يا انكار ضروريات دين از جانب مسئولان را غيبت ، و موجب تضعيف حكومت اسلامى مى خوانند. چنان كه معاويه هنگامى كه امام حسين عليه السلام فسق يزيد را بازگو كرد، گفت : تو غيبت مى كنى .(157) اگر باب انتقاد از حاكمان باز نباشد، اساس اسلام از ميان مى رود و داستان معاويه تكرار مى شود و دوباره به نام دين ، استبداد سلطنتى در جامعه حكم فرما مى گردد. امام حسين عليه السلام در برابر حاكمى كه مخالف دين عمل مى كرد، مى ايستاد، و بدين ترتيب اين سنت را در جامعه اسلامى بنياد نهاد: ابتدا با موعظه و نصيحت ، و در مراحل بعد نيز از راههاى ديگر، تا جايى كه اگر حفظ ارزشهاى اسلامى در گرو نثار خون بود، مؤمن مى بايد آماده فداكارى باشد. بدين جهت امام خمينى قدس سره فرمود: هرچه داريم از امام حسين عليه السلام است . امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام ، هر دو امام و هر دو سرور جوانان بهشت بودند و امام حسين عليه السلام به برادر بزرگ تر خود احترام مى گذاشت ؛ اما علت اينكه ما بيشتر از امام حسين عليه السلام ياد مى كنيم اين است كه براى آن حضرت شرايطى پيش آمد كه نوعى فداكارى را مى طلبيد و اين شرايط براى امام ديگرى فراهم نشد. بر همين اساس ، آن بزرگوار الگو شد؛ الگويى كه تا پايان قيامت كارآيى خواهد داشت .

تا زمانى كه چنين روحيه اى در مردم وجود دارد دشمنان اسلام آنان را به ديده طمع نمى نگرند. زمانى دشمن به نفوذ در حكومت اسلامى اميدوار مى شود كه چنين روحيه اى در جامعه كم رنگ شده باشد. اينجاست كه دشمن به پيروزى خود بر آنان اطمينان خواهد يافت ، زيرا اين مردم از مرگ مى هراسند.

امام خمينى قدس سره در زمانه ما اولين كسى بود كه چنين درسى به مردم داد. او گفت كه هميشه تقيه واجب نيست ، بلكه در بعضى موارد حرام است و بايد تا پاى جان ايستاد.

امام خمينى قدس سره احياكننده سنت حسينى در زمان ما بود. حركت او، جانى تازه به اسلام ، و عزتى دوباره به مسلمانان بخشيد. عزتى كه در سايه حركت ايشان نصيب مسلمانان شد، در طول تاريخ 1400 ساله اسلام نظير ندارد.(158)

اين عزت در سايه پيروى از امام حسين عليه السلام به دست آمد. حفظ اين روحيه موجب مى شود كه خدا بر عزت ما بيفزايد. اما اگر اين روحيه از دست برود و راحت طلبى و پول پرستى جاى شهادت طلبى بنشيند و امور اقتصادى و رفاه ، مهم ترين مسائل باشد، سراشيبى سقوط جامعه از همين نقطه آغاز مى شود. عزت در سايه شهادت طلبى ، و ذلت در سايه دنياطلبى به دست مى آيد. بايد توجه داشت سنت الاهى اين نيست كه وقتى عزتى نصيب مردمى شد، آن را براى هميشه تضمين كند؛ بقاى اين عزت تا زمانى تضمين شده است كه مردم عامل آن را حفظ كنند.

انقلاب و خطر انحراف

سرگذشت بنى اسرائيل عبرت بزرگى درباره وقوع انحراف در انقلاب است . خداوند متعال در قرآن از هيچ طايفه اى به اندازه بنى اسرائيل تعريف نكرده است . خداوند خطاب به بنى اسرائيل مى فرمايد:

اءنى فضلتكم على العالمين ؛(159) شما را بر همه جهانيان برترى دادم . حضرت موسى و هارون عليمها السلام را فرستاد تا آنان را از چنگال فرعونيان نجات دهند. اما بعد از چندى نوبت به امتحان رسيد. چند روزى كه حضرت موسى به كوه طور رفت ، آنان گوساله پرست شدند. به همين كسانى كه خدا به ايشان عزت داده بود و در حقشان فرموده بود فضلتكم على العالمين ، دستور داده شد كه ((صورتهاى خود را بپوشانيد و با شمشير يكديگر را بكشيد)). هزاران نفر از بنى اسرائيل ، كه گوساله پرست شده بودند، در يك روز، به دست همديگر كشته شدند. هنگامى كه از نعمت خدا قدردانى نكردند، در جريان مخالفت با تحريم صيد در روز شنبه ، هزاران نفر از ايشان مسخ شدند و به صورت ميمون در آمدند. در آيه خطاب به آنان مى فرمايد:

آتاكم مالم يؤ ت اءحدا من العالمين ؛(160) آنچه كه خدا به شما داده به هيچ كدام از مردم جهان نداده است .

اما همين مردم ، زمانى كه قدر نعتهاى خدا را ندانستند، عذاب الاهى بر ايشان نازل شد. خدايى كه ارحم الراحمين است ، هنگام عقوبت اشد المعاقبين نيز هست . اين سنت تغييرناپذير الاهى است كه اگر قدر نعمت را ندانيد، از شما گرفته خواهد شد. بايد از روزى ترسيد كه بر اثر ناسپاسى ، اين عزت در معرض خطر قرار گيرد. عزت مسلمانان در صدر اسلام به دست حاكمان ، درباريان ، نخبگان ، خواص و نيز توده مردم ناآگاه به خطر افتاد. اكنون نيز خطر، ابتدا از سوى حاكمان ، اسلام را تهديد مى كند.(161) تمامى كسانى كه به گونه اى در تقويت اين افراد مؤ ثر بودند، در همه اين گناهان تا هر زمان كه آثار آنها بر جاى باشد شريك اند؛ چنان كه روايت آمده است :

من سنن سنة سيئة كان عليه وزره و وزر من عمل بها؛(162) هر كس ‍ سنت و روش بدى بنياد نهد، هم گناه خود را به دوش مى كشد و هم گناه كسى را كه به آن عمل كرده است .

همچنين خداى تعالى مى فرمايد:

من يشفع شفاعة سيئة يكن له كفل منها؛(163) هر كس شفاعت ناپسنديده اى كند در [شر] آن سهم دارد.

بعضى از مردم گمان مى كنند راءى دادن ، امرى است كه تنها به خودشان بازمى گردد، در حالى كه چنين نيست . راءى دادن حق نيست ، بلكه تكليف است . بايد در انتخابات شركت كرد و اصلح را شناخت و به او راءى داد. مسامحه در راءى دادن جايز نيست . راءى دادن از سر هوس ، بازى با اسلام است . بايد تحقيق و بررسى كرد كه چه كسى براى اداره مملكت از ديگران اصلح است . اهميت سپردن چنين امانتى به كسى كه مى خواهد سرنوشت كشورى را در دست گيرد، از عروس كردن يك دختر كمتر نيست . اگر بخواهند دخترى را شوهر دهند، درباره خواستگار تحقيق مى كنند. آيا براى انتخاب فرد اصلح در جامعه همين چند پوستر عكس و شعار كه به در و ديوار نصب مى شود، كافى است ؟ راءى دادن يك تكليف است ، نه حق شخصى . در اين دنيا انسان را به علت راءى دادن مؤ اخذه نمى كنند، ولى روز قيامت هر اثرى بر راءى انسان مترتب شود، در آن شريك است . اگر اين اثر، خير باشد در ثواب آن شريك است و اگر گناه ، فساد، فحشا، بى عفتى ، رشوه خوارى و ساير گناهان ، راءى دهنده نيز سهمى از آن خواهد داشت . همچنين نمى توان از زير كار شانه خالى كرد؛ زيرا اين كار يك تكليف است . اگر اين امر، يك حق بود، انسان مى توانست از آن استفاده كند، همچنان كه مى توانست از آن صرف نظر كند؛ اما اين گونه نيست . راءى دادن تكليفى واجب است . بايد اصلح را شناسايى كرد و به او راءى داد.

از گذشته ها بايد پند گرفت . اگر كسى در تقويت برخى از افراد گناهكار و مفسد شريك بوده است ، مى بايد توبه كند و در گفت وگوهاى خانوادگى و معرفى آنان به دوستان توجه داشته باشد كه چه كسى تقويت مى شود. مسائل حكومت اسلامى و مسلط كردن افراد بر جان و مال و ناموس مردم امورى بسيار مهم و تكليفى شرعى اند.

ما در كدام جبهه ايم : سپاه حسين عليه السلام يا لشكر كوفه ؟

پس از تحليل روحيه مردم كوفه ، اين مسئله مطرح مى شود كه آيا ما هم اكنون از اينكه مانند كوفيان رفتار كنيم ، در امانيم ؟ ما كوفيان را بى وفا مى دانيم و شعار مى دهيم كه على را تنها نمى گذاريم . به طور قطع مردم ما چنين اعتقادى دارند و اين شعار از صميم قلب آنان برمى خيزد، اما حوادث روزگار، پستى و بلنديهاى مى آفريند كه روحيه انسان را دگرگون مى سازد؛ زيرا افراد ديگرى نيز قبلا چنين سخنانى گفته اند؛ ولى بر اثر تغيير و تحولات روزگار، تغيير نظر داده اند. لازم است هر انسان هوشيار و آگاهى با خود بينديشد كه اگر در زمان امام حسين عليه السلام مى بود، در كدام گروه قرار مى گرفت ؟ آيا واقعا به صف اقليت هفتاد و دو نفرى مى پيوست ، يا در لشكر سى يا صد و بيست هزار نفرى شام و كوفه مى ايستاد يا ميان كسانى كه بى طرف ماندند، مى نشست . البته ما در زيارت مى گويى : يا ليتنا كنا معكم و نفوز معكم ...؛ يا ليتنى كنت معكم فاءفوز فوزا عظيما...؛ اى كاش ما هم در كربلا بوديم و در ركاب حضرت سيدالشهدا عليه السلام شهيد مى شديم ! شايد اين آرزويى از صميم دل باشد، اما آيا مى توان اطمينان داشت كه اگر در آن موقعيت قرار گرفته بوديم ، تغيير عقيده نمى داديم ؟ آيا مى توان يقين داشت كه اگر بر روى امام حسين عليه السلام شمشير نمى كشيديم ، بى طرف نمى شديم ؟ چنان كه كسانى از جمله عبيدالله بن حر جعفى بودند كه امام حسين عليه السلام ، خود، با آنها صحبت كرد و ايشان را به همراهى خود فراخواند. حضرت نزد او رفت و با او سخن گفت و او را به سپاه خود دعوت كرد، اما او در جواب گفت كه اسب و شمشيرش را در اختيار مى گذارد. امام عليه السلام نيز به او فرمود: اسب و شمشيرت را بردار و از اين جا دور شو! اگر در اين سرزمين بمانى و نداى نصرت خواهى ما را بشنوى و به يارى ما نيايى ، در جهنم جاودانه خواهى ماند. از اينجا فرار كن كه صداى مرا نشنوى ! آيا اگر ما در آن زمان بوديم ، بهتر از عبيدالله بن حر جعفى عمل مى كرديم ؟

اگر بخواهيم خود را بيازماييم ، بايد ببينيم آيا مشابه شرايطى كه در آن زمان بود، در زمان ما نيز وجود دارد يا خير؟ اگر آن شرايط وجود دارد، آيا بر ما اثر سوئى داشته است يا نه ؟ آيا تمايل مردم ما به ارتكاب گناه بيشتر شده است يا نه ؟ آيا واقعا ما به گونه اى هستيم كه بتوانيم خود را جزو ياران امام حسين عليه السلام به شمار آوريم ؟ اگر دلايلى كه موجب شد مردم كوفه از اهل بيت عليهم السلام دور شوند در جامعه ما وجود داشته باشد، ما هم بايد بترسيم كه مبادا همان انحرافات در جامعه ما پديد آيد.