نشانه اصلى دنياپرستى آن است
كه اگر زندگى انسان به خطر افتد تكاليف اساسى خود را فراموش كند. ممكن
است كسى در حال رفاه و امنيت خدمات و كارهاى خير انجام دهد و به وظايف
اجتماعى خود عمل كند، اما هنگامى كه دريافت راه پيش روى او خطرناك است
و مال و مقام و جانش تهديد مى شود، ثابت قدم نماند. چنين كسى دنيا دوست
است و همه تلاشهاى او براى آن بوده كه خود زنده بماند و از دنيا بيشتر
لذت ببرد. از اين روى ، قرآن كريم و پيامبر صلى الله عليه و اله و ائمه
اطهار عليهم السلام بزرگ ترين خصوصيت كفار را، خودخواهى ، و دنياپرستى
دانسته اند. در مقابل ، مشخصه مؤمنان ، خودباختگى در راه خدا، ايثار و
گذشت ، فداكارى و شهادت طلبى است و اينكه زندگى دنيا براى ايشان هدفى
اصيل به شمار نمى آيد، و از همين روى اگر سعادت ، آرمان ، دين و
ارزشهايى كه به آن دل بسته اند، اقتضا كند كه بميرند، به راحتى جان مى
دهند. امام على عليه السلام مى فرمايد:
والله لابن اءبى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى اءمه ؛(120)
به خدا قسم ، انس پسر ابوطالب به مرگ ، از انس طفل شيرخوار به سينه
مادر بيشتر است .
شب عاشورا حضرت زينب عليها السلام پس از آنكه دريافت فردا روز شهادت
امام حسين عليه السلام و همه ياران اوست ، خدمت برادر رسيد و عرض كرد:
برادر جان ، اين مردان باقى مانده كسانى هستند كه امشب يا در بين راه
دسته دسته و گروه گروه از تو جدا شدند و رفتند. آيا ايشان را به خوبى
مى شناسى و به وفادارى آنان اطمينان دارى ؟
اشك از چشمان مبارك حضرت سرازير شد و فرمود:
اءما
والله لقد نهرتهم و بلوتهم ... يستاءنسون بالمنية دونى استئناس الطفل
بلبن اءمه ؛(121)
به خدا قسم ، من ايشان را آزمودم ، و بلكه بارها آنان را از خود راندم
و از ايشان خواستم كه همراه اهل و عيال خود از اين معركه دور شوند....
اما سرانجام دريافتم كه آنان مرگ در حضور مرا بيشتر دوست دارند و با آن
بيشتر از طفل نسبت به شير مادر ماءنوس اند.
شب عاشوار ياران امام حسين عليه السلام با سخنان خود درجه اخلاصشان را
نشان دادند. يكى از آنان گفت اگر هفتاد بار كشته شويم ، سوزانده شويم و
خاكستر بدن ما به باد داده شود، اگر بار ديگر زنده شويم ، نزد تو برمى
گرديم و در كنار تو مى مانيم تا بار ديگر در ركاب تو كشته شويم .(122)
امام حسين عليه السلام در ادامه سخنانش در جمع بزرگان مى فرمايد:
لكنكم مكنتم الظلمة من منزلتكم ؛ ستمگران را تسكين كرديد و
اجازه داديد بر شما تسلط يابند.
اءسلمتم امور الله فى اءيديهم ؛ امور خداوند را به دست آنان
سپرديد.
امور الاهى را كه بايد به دست مردان خدا انجام شود، به ستمگران سپرديد؛
به ايشان رضا داديد و آنان را در راءس امور پذيرفتيد.
يعملون بالشبهات و يسيرون فى الشهوات ؛ كسانى را سر كار آورديد
كه به امور شبهه ناك است و دست مى يازند و به دنبال شهوات هستند.
آنان راه براى شهوت پرستان مى گشايند. مصداق اين امور در جامعه امروز
نيز فرهنگ سراهايى هستند كه با صرف هزينه هايى هنگفت از بيت المال ،
زمينه و اسباب گناه را فراهم مى سازند، و روزنامه هايى را كه مشوق گناه
هستند، تشويق مى كنند.
حضرت سيدالشهدا عليه السلام درباره علت تسلط چنين حاكمانى مى فرمايد:
سلطهم على ذلك فراركم من الموت ؛ آنچه موجب شده اين افراد بر
شما سلطه يابند گريز از مرگ بود.
اگر از مرگ نمى گريختيد و پايدارى مى كرديد و اگر در مقابل دشمن مى
ايستاديد، آنان عقب نشينى مى كردند.
بايد آماده بود تا براى حفظ دين ، از مال و جان و خويشان و فرزندان
گذشت . قرآن مى فرمايد:
واءعدوالهم ما استطعتم من قوة ؛(123)
هر قدر در توان داريد، نيروى نظامى و جنگى فراهم آريد.
اين نه بدان معناست كه همه آنها را بايد به كار برد، بلكه بايد در
برابر دشمن مصونيت ايجاد كرد؛ چنان كه خداى تعالى مى فرمايد:
ترهبون به عدو الله و عدوكم ؛(124)
[اين نيروها و تجهيزات را فراهم كنيد] تا دشمنان خدا و خودتان را
بترسانيد.
اگر شما آماده شهادت باشيد، دشمن عقب نشينى مى كند و حاضر نمى شود جان
خود را به خطر اندازد. امام حسين عليه السلام به نكته بسيار مهمى اشاره
مى فرمايد: اگر مردم بخواهند تحت سلطه بنى اميه و ديگر مصاديق طاغوت
قرار نگيرند و دينشان محفوظ بماند، بايد اموال خود را در راه دين مصرف
كنند؛ جانشان را در راه خدا به خطر اندازند و آماده شهادت باشند، و از
تعصبات و تعلقات عشيره اى و قبيله اى دست برداشته ، به دنبال حق باشند
و توجه كنند كه خدا، پيامبر، امام معصوم و امروزه ولى فقيه چه مى
گويند. هرچه آنان گفتند، بايد اطاعت كرد. اين امر، مهم ترين عامل براى
حفظ امنيت و وحدت جامعه اسلامى و مانع نفوذ دشمنان و بيگانه پرستان در
صفوف مؤمنان است .
امام حسين عليه السلام در ادامه سخنانش مى فرمايد: ((دلبستگى
شما به زندگى دنيا كه روزى از شما جدا خواهد شد، مانع آن مى شود كه
مردانه به ميدان بياييد و در نتيجه دشمنان در شما طمع مى كنند))؛
اما اگر دل به اين زندگى نبنديد و زندگى آخرت را باور داشته باشيد و
براى اينكه خدا از شما راضى باشد و سعادت ابدى نصيبتان گردد، از لذايذ
اين زندگى دست برداريد كه در اين صورت هيچ گاه دشمن بر شما مسلط نخواهد
شد.
راههاى مقابله با عوامل انحراف در جامعه
پس از بررسى انحراف جامعه و عوامل آن در عصر امام حسين عليه السلام ، و
نيز چگونگى تاءثيرپذيرى مسلمانان در برابر اين پديده ، نوبت به كشف
راههاى مقابله با انفعال در برابر شگردهاى شياطينى چون معاويه مى رسد.
اگر بخواهيم ضعف مردم آن زمان - كه زمينه را براى تسلط امويان فراهم
كرد - در جامعه ما پديد نيايد، يا اگر چنين ضعفى در جامعه امروز رخ
داده باشد، برطرف گردد، چه اقداماتى بايد صورت گيرد؟ براى نيل به اين
مقصود بايد ابزارهاى سه گانه تبليغ ، تهديد و تطميع را بى اثر ساخت .
1. بالا بردن سطح شناخت
براى مقابله با شگردهاى تبليغاتى ، بهترين عامل ، افزايش سطح آگاهى
درباره اسلام ، تشيع و راه امام حسين عليه السلام - كه امروزه در راه
امام خمينى رحمه الله تبلور يافته - است ؛ از اين روى ، بايد معرفت خود
را در اين زمينه تقويت كنيم تا دشمنان نتوانند افكار ضد اسلام و امام
را به نام خط امام رحمه الله مطرح سازند؛ همان گونه كه معاويه چنين مى
كرد. از جمله مواردى كه امام رحمه الله با آن مخافت مى كرد و امروزه به
دروغ جزو اهداف مبارزاتى او مطرح مى شود مفهوم آزادى است . آنان ،
آزادى اى را كه امام خواستار آن بود به بى بند و بارى تفسير مى كنند، و
مى گويند مگر امام رحمه الله نمى فرمود: آزادى ، استقلال ! اين مغالطه
اى آشكار است ؛ زيرا امام رحمه الله به دنبال آزادى از سلطه دشمنان
اسلام بود نه آزادى از خدا، دين و اررشها. امام خمينى رحمه الله تمام
عمر خويش را صرف حفظ ارزشهاى اسلامى مى كرد. امام رحمه الله براى حفظ
ارزشها قيام كرد، نه براى آزادى مردم از ارزشها.(125)
امروزه اگر از برخى مسئولان پرسيده شود چرا در امور فرهنگى ارزشها را
رعايت نمى كنيد، در پاسخ مى گويند ما به مردم آزادى داده ايم و اين
بالاترين ارزش است ؛ اين همان است كه امام رحمه الله مى خواست . اما در
حقيقت اين سخن همانند سخن معاويه است به امام حسين عليه السلام : تو
اكنون از يزيد بدگويى مى كنى ؛ پس تو گناهكار هستى و يزيد از تو بهتر
است ؛ زيرا او از تو بدگويى نمى كند.
اين مغالطه اى بسيار زيركانه است ، و در صورتى مى توان از تاءثير اين
گونه مغالطه ها بركنار ماند كه درباره دين و مسائل آن شناختى جامع و
عميق داشت . جوان مسلمان و مؤمن بايد در شبانه روز، مدت زمانى را به
مطالعه معارف دينى اختصاص دهد. مطالعه مسائل دينى در اين عصر بسيار
ضرورى است ؛(126)
زيرا تبليغات دشمنان عليه دين و ارزشهاى آن ، از طريق ابزارها و وسايلى
چون راديو، تلويزيون ، ويدئو، روزنامه ، اينترنت و ماهواره به سرعت
گسترش يافته است . اگر دين براى كسى عزيز باشد، بايد براى آن سرمايه
گذارى كند. جوانان مسلمان بايد براى مطالعات دينى ، بيشتر از ورزش و
تحركات جسمى اهميت قايل شوند. اين علم و آگاهى غذاى روح و ايمان است و
موجب رشد و تعالى آن مى شود. امروز كه اكثر عوامل اجتماعى ، ايمان
زداست ، نه ايمان آفرين - به ويژه با توجه به ارتباطات فرهنگى كه
امروزه برقرار شده است و سياستهاى فرهنگى غلطى كه اعمال مى شود - فرهنگ
جامعه به سوى بى دينى سوق داده مى شود.
2. افزايش سطح ايمان و معنويت
تقويت ايمان ، عامل ديگرى است كه بايد از آن براى مقابله با تهديد و
تطميع دشمنان دين سود جست . انفعال در مقابل اين عوامل و ترس از تهديد
از نشانه هاى ضعف ايمان است .
براى مقاومت در مقابل تهديدها و تطميعها بايد ايمان را تقويت كرد، و
براى تقويت ايمان ، تنها مطالعه كافى نيست ، بلكه عمل نيز لازم است .
البته معرفت و آگاهى قدم اول است ، ولى ايمان با عمل رشد مى كند. انسان
هر قدر درباره نماز مطالعه كند، ولى نماز نخواند، ايمانش رشد نمى كند؛
عمل نوعى جنبه تلقينى نيز دارد كه موجب تقويت ايمان است . بايد به خود
تلقين كرد كه اگر اسلام از من بخواهد، من آماده مرگ هستم . امام حسين
عليه السلام در روز عاشورا به اصحابش فرمود:
صبرا
بنى الكرام فما الموت الا قنطرة تعبر بكم عن البوس و الضراء إ لى
الجنان الواسعة و النعيم الدائمة ؛(127)
اى بزرگ زادگان ، اندكى صبر كنيد. اين مرگ شما را از سختى ، گرفتارى و
پستى نجات داده ، به بهشت پهناور و نعمتهاى جاويدان مى رساند. آيا اين
امر نامطلوب است ؟ چرا بايد از چنين مرگى هراسيد؟ آيا اگر كسى انسان را
از زندان نجات دهد و در قصر زيبايى وارد سازد، از او تشكر مى كنند يا
از او دلگير مى شوند؟ مرگ ، انسان مؤمن را از زندان دنيا رها مى سازد و
به قصرهاى بهشتى مى رساند. چنين چيزى دوست داشتنى است يا ترسناك ؟! اما
مرگ براى كافران چنين نيست ؛ آنان را از بهشت بيرون مى برد و در جهنم
فرو مى اندازد؛ چون همان دنيايى كه براى مؤمن در مقايسه با مقامات
اخروى ، زندان است ، براى كافر، با تمام بدبختيها و گرفتاريها، بهشت
است ؛ چون كافر در آخرت به اندازه اى عذاب دارد كه هرچه سختى در اين
دنيا تحمل كند، در مقايسه با عذابهاى آن جهان بهشت است .
مرگ ، كافران را از بهشتشان خارج كرده ، به جهنم مى برد؛ ولى شما را از
زندان نجات داده به باغى پهناور كه پهناى آن آسمانها و زمين را فرا مى
گيرد، مى برد:
جنة
عرضها السماوات و الا رض .(128)
آيا چنين مرگى بد و نفرت انگيز است و بايد از آن ترسيد؟ چنين بود كه
نوجوانى سيزده ساله گفت :
الموت اءحلى عندى من العسل .(129)
آن نوجوان ، حضرت قاسم بود كه تحت نظارت عمويش ، سيدالشهدا عليه السلام
تربيت شده بود. ما نيز اگر حسينى باشيم ، بايد با استفاده از همين
تعليمات ، ايمان خود را تقويت كنيم . با ادامه راه حسين عليه السلام
مرگ براى ما بهترين نجات دهنده است . امام حسين عليه السلام خود نيز
چنين روحيه اى داشت ؛ چنان كه مى فرمود:
و ما
اءولهنى إ لى اءسلافى اشتياق يعقوب إ لى يوسف .(130)
اشتياق من به وصال جدم و پدرم و برادرم به اندازه اشتياق يعقوب به ديدن
يوسف است . حضرت با اين سخنان ، اصحاب خود را تربيت كرد و در نتيجه ،
آنان آماده شهادت بودند.
در دوران انقلاب ، جوانانى كه پيش تر، تحت تاءثير فرهنگ منحط شاهنشاهى
قرار گرفته بودند، با بيانات امام خمينى قدس سره مشتاق شهادت شدند و
حماسه هايى به ياد ماندنى در جبهه هايى جنگ آفريدند. سخنان حيات بخش
امام قدس سره از عمق جان او برمى خاست و در جانها مى نشست . بنابر اين
اگر از روش پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله ائمه اطهار عليهم السلام
درس بگيريم و روحيه شهادت طلبى و آمادگى براى مرگ در راه خدا را به
صورت يك آرمان ترويج دهيم ، هيچ كس بر ما مسلط نخواهد شد.
فعاليت مخفيانه امام حسين
عليه السلام در زمان معاويه
امام حسين عليه السلام از زمان شهادت امام حسن عليه السلام تا
مرگ معاويه و روى كار آمدن يزيد، كوشيد افرادى را تربيت كند به كمك
آنان در جامعه موج بيافريند. آن حضرت ده سال مخفيانه فعاليت كرد. او در
گوشه و كنار و به صورت محرمانه ، افراد معدودى را مى يافت و آنان را
راهنمايى مى كرد؛ به خصوص در ايام حج كه بسيارى از مردم كشورهاى مختلف
جمع مى شدند، آن حضرت مى كوشيد تا در مسجدالحرام ، منى يا عرفات با
آنان به گفت وگو بنشيند و ايشان را راهنمايى كند. امام حسين عليه
السلام در منى و در ميان جمعى كه احتمال مى داد سخنش در دل آنان مؤ ثر
افتد، به دور از چشم معاويه و ماءمورانش فرمود:
اسمعوا مقالتى و اكتموا قولى ؛(131)
حرف مرا بشنويد، اما رازدار باشيد (سخن مرا پنهان داريد و افشا نكنيد).
در اين دوره ، امام حسين عليه السلام نمى توانست به طور علنى مبارزه
كند؛ چرا كه در اين صورت او را ترور مى كردند و نتيجه اى نيز از اين
كار به دست نمى آمد. بر اين اساس ، حضرت سعى داشت تا ابتدا شرايط
فرهنگى مناسبى را در جامعه پديد آورد. از اين روى ، ايشان با افراد
مورد اعتماد به صورت انفرادى ، يا گاه جمعى به گفت وگو مى نشست و آنان
را به حق سفارش مى كرد و مى فرمود: ترس من از اين است كه حق در روى
زمين ، به كلى كهنه و فراموش شود و كسى نداند كه حق چيست .
اگر مردم حق را بشناسند، ولى هوا و هوس و دنياپرستى و مقام پرستى مانع
شود كه بدان عمل كنند، كار بر علما آسان مى شود؛ چون حجت بر مردم تمام
شده است ، و عالمان دين حجت دارند كه مردم حق را مى شناسند، و با اين
حال بدان عمل نمى كنند. اما جايى كه حق در حال فراموش شدن است ، وظيفه
عالم سنگين تر مى شود. در چنين وضعيتى اگر بتواند علنا فعاليت كند،
رسالتش را به انجام رسانده است ، و در نهايت اينكه ، همچون شيخ فضل
الله نورى ، در راه اداى تكليف خود، بر دار مى رود و به شهادت مى رسد.
اما زمانى كه گوينده حق ، آماج تهمتها و افتراها قرار گيرد، ديگر سخن
گفتن ، اثرى نخواهد داشت . در اين صورت ، گفتن و نگفتن مساوى است و اين
امر باعث رنج و عذاب روحى بسيار است . امام حسين عليه السلام نيز در
چنين موقعيتى بود. او در مدينه ، زادگاه خود، و جايى كه مردم او را
بارها بر دوش پيامبر صلى الله عليه و اله ديده بودند، نمى توانست سخن
بگويد، و بايد در ايام حج در منى ، گروهى را جمع مى كرد و با آنان به
طور خصوصى سخن مى گفت .
اقدام ديگر امام ، سخنان ايشان با جمعى از نخبگان در سفر حج است . حضرت
در اين سفر فرصتى به دست آورد و از دوستان و يارانش ، افرادى را
شناسايى كرد. آن گاه اجتماع محرمانه اى تشكيل داد و براى ايشان سخن گفت
. حضرت ابتدا آنان را سرزنش كرد كه چرا به وظيفه خود عمل نمى كنند، امر
به معروف و نهى از منكر نمى كنند و از مال و جان خود مى ترسند. سپس
فرمود:
اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافسا فى سلطان و لا التماسا من
فضول الحطام ؛ خدايا تو مى دانى آنچه ما در اين مدت ، از زمان
پدرم تا به حال ، انجام داده ايم ، براى آن نبوده كه بر سر جيفه دنيا
با ديگران رقابت كنيم ؛ ما در پى حكومت و مقام نبوده ايم و نخواسته ايم
از حطام و خار و خس دنيا براى خود چيز اضافه اى به دست آوريم .
ولكن
لنرى المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك ؛(132)
اين همه ، در درجه نخست ، براى اين بود كه ما آثار، نشانه ها و ارزشهاى
دين را به مردم نشان دهيم و به وظيفه هدايتگرى خويش عمل كنيم تا مردم
حق را از باطل بشناسند و حق لابه لاى ابرهاى تيره و آبهاى گِل آلود گم
نشود؛ و نيز كوشيديم تا حد توانمان كارهاى فاسد را اصلاح كنيم و مانع
كارهاى غلطى شويم كه در جامعه صورت مى گيرد. هدف ما اين بود كه در سايه
اين انجام وظيفه ، مردم ستم ديده به امنيت برسند.
معاويه به امام حسين عليه السلام مى گويد: اگر تو با يزيد بيعت كنى ،
امنيت جامعه حفظ مى شود. امام حسين عليه السلام نيز در مقابل مى
فرمايد: امنيت مردم را تو از بين برده اى ؛ به جان و مال و ناموس مردم
تجاوز كرده اى ؛ و زمانى كه بُسر بن ارطاة ، از سوى معاويه و به هدف
قتل و غارت شيعيان امير مؤمنان عليه السلام به مدينه آمد، به دختران
مهاجرين و انصار تجاوز كرد.(133)
و
يعمل بفرائضك و سننك و اءحكامك ؛ هدف ما اين است كه واجبات ،
مستحبات و احكام خدا در جامعه اجرا شود. ما براى مال و مقام ، قيام
نكرديم و مقصودمان از به خطر انداختن جانمان ، فراهم كردن زمينه عيش و
عشرت نيست .
فانكم الا تنصرونا و تنصوفانا قوى الظلمة عليكم ؛ اگر شما به ما
كمك نكنيد و با ما انصاف نورزيد، ظالمان بر شما پيروز مى شوند.
و
عملوا فى اطفاء نور نبيكم ؛ و مى كوشند تا نور پيامبرتان را
خاموش كنند.
امام حسين عليه السلام بيست سال در مدينه اين گونه رفتار مى كرد. او
نمى توانست در خطبه نماز جمعه سخنرانى كند؛ چرا كه خطيب از جانب معاويه
انتخاب مى شد و على عليه السلام را لعن مى كرد.
اگر امام حسين عليه السلام در چنين موقعيتى قيام مى كرد، بيشترين نتيجه
اين قيام آن بود كه عده اى از مردم به دليل از دست رفتن فرزند رسول خدا
صلى الله عليه و اله تاءسف مى خوردند، و بعد از مدتى نام او فراموش
مى شد؛ زير از سويى معاويه با تبليغات و شگردهاى شيطانى خود هدف قيام
حضرت را تعريف مى كرد و به اين ترتيب ، امام و قيامش در تاريخ گم مى
شد.(134)
از سوى ديگر، مردم عراق كه مهم ترين طرفداران خاندان پيامبر صلى الله
عليه و اله بودند پس از جنگهاى دوران حكومت امير مؤمنان عليه السلام
خسته شده بودند و در جنگ و جهاد شركت نمى كردند. اما در زمان يزيد،
شرايط به گونه اى بود كه امام مى توانست چنين قيام حساب شده اى ترتيب
دهد.
امام حسين عليه السلام بارها از شهادت خود خبر داده بود،(135)
ولى به هر حال ، قيام الاهى حضرت ، راهى بود كه به شهادت ختم مى شد، و
از اين روى ، نام سيدالشهدا و آرمان او تا ابد، همچون چراغ فروزانى در
همه زمانها روشن خواهد ماند.
فصل پنجم : ريشه يابى واقعه عاشورا
همه كسانى كه در پيكار با امام حسين عليه السلام شركت داشتند،
مسلمانانى بودند كه در ظاهر نماز مى خواندند و در ميان آنان هيچ فرد بت
پرست ، يهودى يا مسيحى اى نبود. همگى آنان - به نقل مسعودى - از مردم
كوفه (مقر حكومت على عليه السلام ) بودند و حتى يك نفر از مردم شام در
ميان آنان به سر نمى برد.(136)
اما چگونه ممكن است ، عده اى با اينكه اهل نماز و روزه اند و در جنگهاى
صدر اسلام بر ضد دشمنان نبرد كرده و بسيارى از آنان در اين راه زخمها
برداشته اند، فرزند پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله را - كه پس از
هزار سال دشمنان و بيگانگان با شنيدن ويژگيهايش شيفته او مى شوند - به
نام پيروى از اسلام و اقامه خلافت اسلامى ، بكشند؛ افرادى كه خود، چندى
پيش ، او را به حكومت بر خود دعوت كرده اند. به راستى علت اين تحول
چيست و چگونه تغييرى اين چنين در انسان پديد مى آيد؟
علل رويارويى مردم با
امام حسين عليه السلام
تحولاتى كه در رفتار انسان رخ مى دهد، به عواملى بستگى دارد.
اين عوامل در شكل دهى رفتارهاى اختيارى انسان مؤ ثرند. در رفتارهاى
اختيارى انسان كه بر اساس اراده ، پيش ساختار ذهنى و انگيزه انجام مى
گيرند، دو دسته از عوامل دخالت دارند: دسته اول ، عوامل فكرى و نظرى
هستند؛ بدين معنا كه انسان پيش از انجام هر كار، به خصوص امور پيچيده
اجتماعى و سياسى ، ضرورى است درباره آن فكر كند و مبانى ، مبادى و غايت
آن را تشخيص دهد. البته هر كس به فراخور بضاعت فكرى خود مسائل را تجزيه
و تحليل مى كند. براى مثال ، كسانى كه انديشه اى عميق تر دارند، مسائل
را به طور كامل بررسى كرده ، به ريشه هاى اصلى آن مى رسند و آن كه سطحى
نگرند، به ظاهر امور بسنده مى كنند، اما اين گونه افراد نيز براى انجام
كارهاى خود دلايلى ارائه مى دهند. بنابراين زمانى كه انسان قصد دارد
كارى را انجام دهد - به خصوص زمانى كه انجام آن با خطراتى همراه باشد -
بايد درباره آن بينديشد و دليل قانع كننده اى براى انجام آن بيابد؛
چنان كه رزمندگان اسلام براى شركت در جهاد و استقبال از شهادت ، دليلى
محكم و انگيزه اى قوى داشتند و با بينش و تفكر معنوى عميقى وارد ميدان
مى شدند. در مقابل ، مخالفان انقلاب نيز براى كارهاى خود تفكر و توجيهى
دارند.
اين دسته عوامل ، به شناخت و بينش آدمى باز مى گردند. او بايد به گونه
اى دريابد كه آيا عملش صحيح و شايسته سرمايه گذارى هست يا هزينه كردن
عمر و جان و مال براى آن ، توجيه پذير نيست . اين افكار به اعتقاد كلى
انسان به خدا، آفرينش خود، اين جهان و جهان پس از مرگ باز مى گردند و
اينكه آيا پس از مرگ عالم ديگرى نيز وجود دارد يا نه ؟ و در صورت وجود
عالم ديگر، زندگى اين جهان و عالم پس از مرگ باهم چه رابطه اى دارند؟
اين گونه مسائل بايد براى انسان حل شوند تا او بتواند بر اساس باورهاى
خود تصميم بگيرد.
دسته ديگرى از عوامل نيز در رفتار انسان دخالت دارند كه از دايره
اعتقاد، تفكر و بينش انسان خارج اند. بدين معنا كه گاه انسان به برخى
از امور علاقه و تمايل دارد و آنها را انجام مى دهد؛ در حالى كه ممكن
است از نظر فكرى آن كارها را زشت و ناپسند بداند. چنان كه اغلب كسانى
كه سيگار مى كشند، خود معتقدند استعمال دخانيات ناپسند، و براى سلامت
آنان زيان آور است ؛ اما با اين حال از استعمال آن لذت مى برند.
اين موضوع ، به عوامل شناختى بازنمى گردد، بلكه عامل ديگرى در كار است
كه تمايل به انجام كار را در انسان ايجاد مى كند. مى گويند عوامل دسته
اول به عقل ، و عوامل دسته دوم به عشق بازمى گردد. به عبارت علمى تر
عوامل دسته اول به شناخت ، و عوامل دسته دوم به گرايشها، اميال و
انگيزه ها مربوط است . اين عوامل ، به طور كلى در رفتارهاى صحيح و
ناصحيح انسان مؤ ثرند. بنابراين اگر تفكر و بينش بر استدلال صحيح
استوار باشد، ما را به نتيجه مطلوبى خواهد رساند كه سعادت ابدى را در
پى خواهد داشت . اما اگر انحرافى در فكر ايجاد شد و انسان سنگ بناى خود
را كج نهاده ، پايه و اساس تفكر خويش را بر مقدمات غلط استوار ساخت ،
اميدى به خوشبختى و كام يابى او نخواهد بود؛ زيرا اگر مقدمات اولى تفكر
نادرست باشد، تمام افكارى كه در پى آن مى آيند، راه انحراف خواهند
پيمود.
در زمينه كششها و تمايلات نيز اين امر صادق است . چنان كه اگر انگيزه
ها و تمايلات انسان جهت دار باشد، ممكن است به راهى درست هدايت شود يا
در كوره راههاى نادرستى منحرف گردد. براى مثال ، انسان به غذا خوردن
تمايل دارد. در حالى كه هر غذايى براى او مفيد نيست . از اين روى ، مى
توان ميل به غذا خوردن را به گونه اى هدايت كرد كه هميشه موجب سلامت
انسان باشد. او مى تواند هنگام گرسنگى از غذايى كه براى بدن مفيد است
استفاده كند، يا بر اثر عادتهايى بد كه در نتيجه تلقينات ، تبليغات و
عواملى خاص مانند شرايط محيطى و خانوادگى كسب مى شود، به جاى گوشت لذيذ
بره ، از گوشت بعضى حيوانان حرام گوشت - كه حتى لذيذ نيستند - تناول
كند. بنابراين ، ميل به خوردن در همگان وجود دارد، اما كيفيت جهت دادن
به اين ميل تا حد زيادى در اختيار خود انسان است .
در زمينه شناخت نيز ممكن است فكر انسان منحرف شود و اين امر در رفتار
او تاءثير نامطلوب بگذارد. چنان كه در زمينه گرايشها و انگيزه ها، گاه
تمايلات انسان به سمت و سوى ناشايستى جهت مى گيرد و نتايج ناگوارى در
رفتار او به بار مى آورد. اين دو دسته عوامل ، در تمام افعال فردى و
اجتماعى انسان قابل شناسايى اند. بنابراين همان گونه كه هر يك از
فعاليتهاى شخصى افراد بر سلسله اى از مبانى فكر و نظرى و دسته اى از
مبانى انگيزشى مبتنى است ، مسائل اجتماعى نيز از قواعد خاصى پيروى مى
كنند.
هنگام بعثت پيامبر گرامى اسلام در جزيرة العرب ، مردمى كه با واقعيت
ظهور اسلام روبه رو بودند، از دو منظر متفاوت به اين مسئله مى
نگريستند. در آن زمان ، عوامل مختلفى در شكل گيرى مسائل فكرى و نظرى ،
و گرايشها و انگيزه ها، تاءثير داشت . تركيب اين افكار و انگيزه ها،
نتايج گوناگونى به بار آورد كه پيدايش گروهى به نام منافقين از آن جمله
بودند. در ريشه يابى حادثه كربلا نيز مى توان به عوامل زير اشاره كرد:
1. تقليد ناروا