آذرخش كربلا

آيت الله محمدتقى مصباح يزدى

- ۲ -


4. چرا بايد دشمنان امام حسين عليه السلام را لعن كرد؟

چنين پرسشى را غالباً منافقان ، به ويژه منافقان مدرن ، مطرح مى سازند. آنان مى گويند: ما مى پذيريم كه بيان تاريخ شهادت امام حسين عليه السلام حركت آفرين است و بايد آن را در خاطره ها زنده نگاه داشت و به ياد امام حسين عليه السلام عزادارى كرد؛ اما در عزاداريهاى سنتى افزون بر ياد كرد خاطره آن حضرت و گريه بر شهادت او، لعن و نفرين بر دشمنانش نيز صورت مى گيرد، و اين امر، نوعى خشونت با ديگران به شمار مى آيد كه از جمله احساسات منفى است و با منش ((انسان مدرن )) نمى سازد. آيا براى فرونشاندن احساسات ، افزون بر گريه و عزادارى ، لازم است دشمنان را نيز لعن كرد و جمله اءتقرب الى الله ... بالبرائة من اعدائك را بر زبان جارى ساخت .(10) چرا بايد در زيارت عاشورا صد مرتبه دشمنان امام حسين عليه السلام را لعن كرد؟ آيا بهتر نيست به جاى صد مرتبه لعن دشمنان ، صد مرتبه سلام بر امام حسين عليه السلام بفرستيم ؟ در اين عصر، بايد با شادى و لبخند با مردم رفتار كرد و از صلح و آشتى سخن گفت ، و امروزه تبرا از كسانى كه هزار و چهار صد سال پيش ، امام حسين عليه السلام را كشتند، پسنديده نيست . با نظر به اينكه اسلام ، دين محبت و راءفت و رحمت است ، بهتر آنكه ، طريق صلح و آشتى و محبت در پيش ‍ گيريم .

همان گونه كه سرشت انسان تنها از شناخت و انديشه شكل نگرفته و بخشى از آن را احساسات تشكيل داده است ، احساسات و عواطف نيز به احساسات مثبت محدود نيست . انسان موجودى است كه هم احساس و عاطفه مثبت و هم احساس و عاطفه منفى دارد. همان گونه كه شادى در وجود انسان هست ، غم نيز در نهاد او وجود دارد. خداوند انسان را چنين آفريده است . هيچ انسانى نمى تواند بدون غم يا بدون شادى زندگى كند. همان گونه كه خداوند استعداد خنديدن را در انسان نهاده ، استعداد گريستن را نيز به او عطا فرموده است ، و همچنان كه در جاى خود خنديدن خوب است ، گريستن نيز در جاى خود پسنديده است . تعطيل كردن بخشى از سرشت و نهاد انسان و به كار نگرفتن استعدادهاى خدادادى معقول نيست . بر اين اساس ، همين كه خدا در نهاد انسان استعداد گريستن را نهاده ، دليلى است بر اينكه گريستن او نيز در مواردى لازم است و اين استعداد در وجود وى لغو و بيهوده نيست . بنابراين با توجه به حكمتى كه وجود اين احساس ‍ در نهاد انسان دارد، مى توان گفت كه گريه در زندگى انسان ، براى خود جايگاهى خاص دارد كه از جمله مى توان به مواردى چون گريه براى خدا به دليل خوف از عذاب يا شوق با لقاى الاهى ، گريه به خاطر شوق لقاى محبوبى كه در تكامل انسان نقش دارد و گريه بر اثر از دست رفتن محبوب اشاره كرد. طبيعت انسان چنان است كه در مواردى رقت قلب پيدا مى كند و بر اثر آن ، گريه سر مى دهد.

خداوند متعال محبت را در انسان آفريده است كه تا به كسانى كه به او خوبى مى ورزند و به كسانى كه كمالى دارند - خواه اين كمال جسمانى باشد خواه عقلانى يا روانى - ابراز علاقه و محبت كند. وقتى انسان در مى يابد كه در جايى كمالى يا صاحب كمالى يافت مى شود، به طور فطرى به آن كمال و صاحب كمال محبت و علاقه پيدا مى كند. نقطه مقابل محبت ، بغض و كينه است . همان گونه كه انسان ، به طور فطرى ، كسانى را كه به او خوبى و خدمت مى كنند دوست مى دارد، همچنين سرشت او چنان است كه كسانى را كه به او ضرر و زيان مى زنند، دشمن بدارد. البته ضررهاى مادى و دنيوى براى مؤمن اهميت چندانى ندارد؛ و دنيا در نظر مؤمن ، ارزش ذاتى ندارد؛ اما ضررهاى معنوى كه متوجه سعادت ابدى انسان است ، قابل اغماض و گذشت نيست . قرآن مى فرمايد:

إ ن الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا؛(11) شيطان دشمن شماست ، شما هم با او دشمنى كنيد.

از اين روى ، با شيطان نمى توان كنار آمد. در غير اين صورت ، انسان نيز شيطان مى شود. اگر دوستى با اوليا و دوستان خدا امرى بايسته است دشمنى با دشمنان خدا نيز ضرورت دارد. اين امرى فطرى ، و عامل تكامل و سعادت انسان است . اگر ((دشمنى )) با دشمنان خدا مطرح نشود، به تدريج ، رفتار با آنان دوستانه شده ، فرد بر اثر معاشرت با آنان ، رفتار سخنانشان را مى پذيرد، و رفته رفته ، شيطانى همچون آنان مى گردد. بهترين شاهد اين مدعا، فرمايش قرآن است :

و إ ذا راءيت الذين يخوضون فى آياتنا فاءعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره ؛(12) هرگاه ديدى كسانى درباره دين بدگويى و به آن اهانت مى كنند (با زبان مسخره و استهزا درباره دين سخن مى گويند) به آنان نزديك نشو (هر چه گفتند، گوش نده ) تا زمانى كه به بحث ديگرى بپردازند.

و در جاى ديگر مى فرمايد:

و قد نزل عليكم فى الكتاب اءن إ ذا سمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزاء بها فلا تقعدوا معهم حتى يخوضوا فى حديث غيره ؛(13) و البته [خدا] در كتاب [قرآن ] براى شما نازل كرده كه : هرگاه شنيديد آيات خدا مورد انكار و ريشخند قرار مى گيرد، با آنان منشينيد تا به سخنى غير از آن درآيند.

بعد مى فرمايد: اگر كسانى اين نصيحت را گوش نكردند، بايد بدانند كه عاقبت به آنها محلق خواهند شد، و إ ن الله جامع المنافقين والكافرين فى جهنم جميعا.(14) سرانجام كسانى كه به استهزاكنندگان دين محبت مى ورزند و به آنان روى خوش نشان مى دهند، اين است كه به تدريج سخنان استهزاكنندگان بر آنان اثر مى گذارد. هنگامى كه چنين شد، شك در دلها پديد مى آيد و در اين حال ، دم زدن از ايمان ، نفاق است . اظهار مسلمانى در صورتى كه ايمان در دل نباشد عين نفاق است . به فرموده قرآن ، كسانى كه در دنيا به سبب هم نشينى با كافران منافق مى شوند، در آخرت نيز همراه كافران داخل جهنم خواهند شد.

به عبارت ديگر، دشمنى با معاندان نوعى آمادگى دفاعى در مقابل خطرات پديد مى آورد. بدن مادى انسان نيز چنين است : همان گونه كه عامل جذب كننده اى دارد كه مواد مفيد را جذب مى كند، دستگاه دفاعى اى نيز دارد كه سموم و ميكروبها را دفع مى كند؛ دستگاهى كه با ميكروب مبارزه مى كند و آن را از بين مى برد. گلبولهاى سفيد در بدن اين وظيفه را بر عهده دارند. اگر دستگاه دفاعى بدن ضعيف شود، ميكروبها رشد مى كنند و رشد آنها به بيمارى انسان مى انجامد. انسان بيمار نيز ممكن است با مرگ مواجه گردد. از اين روى ، بدن به طور طبيعى نمى تواند با ميكروب رفتار مسالمت آميز داشته باشد، و در غير اين صورت ، سلامت بدن به مخاطره مى افتد.

از جمله سنتهاى حكيمانه الاهى اين است كه براى هر موجود زنده اى دو سيستم در نظر گرفته است : يكى براى جذب ، و ديگرى براى دفع . همان گونه كه جذب مواد مورد نياز براى رشد هر موجود زنده اى لازم است ، دفع سموم و مواد زيان بار نيز ضرورت دارد. اگر بدن سموم را دفع نكند، آدمى نمى تواند به حيات خود ادامه دهد.

به طور كلى ، تمام موجودات زنده قوه دافعه دارند. نقش قوه دافعه در موجودات زنده ، به ويژه حيوانات و انسانها اين است كه مواد زيان بار را از بدن بيرون بريزند. دستگاههايى نظير كليه و مثانه ، به طور عادى اين وظيفه را در بدن بر عهده دارند. اما آن گاه كه ميكروبهاى خارجى حمله ور شوند، گلبولهاى سفيد فعال مى شوند و با ميكروبها جنگيده ، آنها را از بين مى برند. در روح انسان نيز چنين استعدادى وجود دارد. جاذبه روانى باعث مى شود كسانى را كه براى او مفيد هستند دوست بدارد و خود را به آنان نزديك سازد و از ايشان علم ، كمال ، ادب ، معرفت و اخلاق بياموزد. اين جاذبه موجب مى شود كه كارهاى پسنديده و نيك ، براى انسان خوشايند باشد، و او افراد صالح و كسانى را كه منشاء كمال اند و در پيشرفت جامعه مؤ ثرند، دوست داشته باشد. در مقابل ، لازم است كسانى كه در سرنوشت جامعه نقش مثبتى نداشته ، بدان ضرر مى رسانند، برخورد منفى داشته باشد. خداى تعالى مى فرمايد:

قد كانت لكم اسوة حسنة فى إ براهيم و الذين معه إ ذ قالوا لقومهم إ نا برآؤ ا منكم و مما تعبدون من دون الله كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء اءبدا حتى تومنوا بالله وحده ؛(15) قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست : آن گاه كه به قومشان [كه بت پرست بودند] گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد، بيزاريم . ما شما را طرد مى كنيم و ميان ما و شما تا ابد دشمنى و عداوت برقرار است ، مگر اينكه به خداى يگانه ايمان بياوريد.

حضرت ابراهيم عليه السلام در فرهنگ اسلامى جايگاهى بس رفيع دارد و خداى تعالى به پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله دستور مى دهد كه از آيين ابراهيم عليه السلام پيروى كند: ثم اءوحينا إ ليك اءن اتبع ملة إ براهيم حنيفا.(16) اسلام هم نامى است كه حضرت ابراهيم عليه السلام براى اين دين و آيين داده است ؛ چنان كه قرآن كريم مى فرمايد: هو سماكم المسلمين من قبل .(17)

دشمنى و كينه ما با دشمنان اسلام و بيزارى مان از امريكا به تاءسى از حضرت ابراهيم عليه السلام است . قرآن به ما دستور مى دهد، به پيروى از ابراهيم عليه السلام ، عداوت و بيزارى خود را با دشمنان اسلام ، به صراحت ابراز كنيم . همه جا نبايد لبخند زد، بلكه در بعضى موارد بايد عبوس بود و اخم كرد. فروع دين ده قسم است و در كنار اقسامى چون نماز، روزه و حج ، تولا و تبرا نيز دو قسم به شمار مى آيند كه مسلمانان مى بايد همچون ساير واجبات ، بدانها اهتمام ورزند. تولا و تبرا يعنى بايد دوستان خدا را دوست داشت و با دشمنان خدا دشمنى ورزيد. اگر دشمنى با دشمنان خدا نباشد، دوستى دوستان نيز از بين خواهد رفت . چنان كه اگر دستگاه دفاعى بدن نباشد، دستگاه جذب بدن نيز نابود مى شود. آنچه بايد بدان اهتمام داشت اينكه جايگاه جذب و دفع درست شناخته شود؛ چه گاه امور مشتبه مى شوند و در موقعيتى كه بايد جذب صورت گيرد، دفع تحقق مى يابد؛ مثلاً در حق كسى كه به اشتباه و از روى ناآگاهى ، سخن گفته يا لغزشى از او سر زده و بعد پشيمان شده است ، يا پس از بيان و حل شبهه ، خطا و اشتباه خود را دريافته ، به حق اذعان مى كند، نبايد رفتار منفى و دفعى داشت . نبايد به صرف ارتكاب گناهى ، كسى را از جامعه طرد كرد، بلكه مى بايد با مهربانى با او رفتار كرد و درصدد اصلاح او برآمد؛ چرا كه او همچون يك بيمار است و بايد به معالجه اش پرداخت . چنين مواردى جاى دفع و اظهار دشمنى نيست . اما اگر كسى عمداً و به طور علنى ، گناه را در جامعه رواج دهد، اين عمل خيانت به شمار مى آيد و حاكى از خباثت و پليدى اوست . رفتار با چنين شخصى مى بايد متفاوت با رفتار با كسى باشد كه از روى اشتباه مرتكب گناهى شده است . چنان كه خداى تعالى درباره دشمنان كينه توز و قسم خورده اسلام مى فرمايد:

ولن ترضى عنك اليهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم ؛(18) [اى پيامبر] يهود و نصار هيچ گاه از تو خشنود نخواهند شد، مگر اينكه از آيين آنان پيروى كنى .

و در جاى ديگر مى فرمايد: و لا يزالون يقاتلونكم حتى يردوكم عن دينكم إ ن استطاعوا؛(19) همواره با شما مى جنگند تا اينكه اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند.

پس نمى توان با چنين دشمنانى آشتى كرد و به روى آنان لبخند زد؛ زيرا تنها چيزى كه آنان را راضى و خشنود مى سازد، مرگ شخصيت دينى و زوال آيين اسلام است ، و حتى مرگ جسم و روح مسلمانان آنان را راضى نمى كند. برخورد صحيح با آنان همان اظهار بغض و غضب و دشمنى است .

بنابراين مى توان گفت بزرگداشت شهادت سيدالشهدا عليه السلام و اقامه مراسم عزادارى به نوعى بازسازى مرام حسينى است ، تا از آن به بهترين شكل استفاده شود. در اين مقام ، نبايد به بحثهاى علمى اكتفا كرد؛ زيرا برانگيخته شدن عواطف و احساسات ، امرى بايسته است . عواطف نيز منحصر در عواطف مثبت نيست ، و زنده نگاه داشتن خاطره سيدالشهدا عليه السلام و مظلوميت او تنها از طريق شور و هيجان و برانگيختن احساسات و اظهار حزن و گريه و برگزارى سوگوارى امكان پذير است . در نتيجه ، همراه درود و سلام بر حسين عليه السلام و ياران شهيدش ، بايد دشمنان اسلام و خداوندند، لعن و نفرين كرد؛ و بلكه لعن دشمن مى تواند مقدم بر درود و سلام بر حسين عليه السلام باشد؛ زيرا قرآن اول مى فرمايد: اءشداء على الكفار،(20) و بعد مى فرمايد: رحماء بينهم .(21) بنابراين همراه با ولايت ، تبرا و بيزارى از دشمنان اسلام نيز ضرورى است .

فصل دوم : اهميت بزرگداشت قيام عاشورا

واقعه كربلا، اگر در تاريخ بشر رخدادى بى نظير نباشد، از جمله وقايع بسيار كم نظير است ؛ چنان كه رواياتى نيز از ائمه اطهار عليهم السلام مبنى بر بى نظير بودن اين حادثه در گذشته و آينده وارد شده است .(22) با صرف نظر از ديدگاه شيعه ، همه مورخان و آشنايان به تاريخ نيز اتفاق نظر دارند كه واقعه عاشورا از جمله كم نظيرترين رويدادهاى عالم است ؛ واقعه اى كه هم از نظر كيفيت وقوع ، هم از نظر عظمت مصيبت و هم از نظر جاودانگى آن در يادها و آثار اجتماعى اى كه در پى داشت ، با هيچ ماجراى ديگرى قابل مقايسه نيست . تكرار عزادارى آن حضرت در هر سال مى تواند بهترين عامل هشداردهنده و بيداركننده باشد. براى هيچ واقعه اى در حد واقعه عاشورا وقت و هزينه صرف نشده و مردم در هيچ مصيبتى اين قدر اشك نريخته اند.

گستردگى و تاءثير عزادارى براى سيدالشهدا عليه السلام

در اين عصر، عزادارى براى امام حسين عليه السلام اختصاص به ايران ندارد؛ بلكه در دورترين نقاط جهان نيز در ايام محرم و صفر و به خصوص ‍ روز عاشورا، مراسمى شبيه آنچه در ايران صورت مى گيرد، برگزار مى شود. در شهر نيويورك - كه يكى از بزرگ ترين شهرهاى دنياى غرب است - شيعيان پاكستانى ، ايرانى ، عراقى ، لبنانى و بعضى از كشورهاى ديگر، در روز عاشورا دسته هاى سينه زنى راه مى اندازند؛ به گونه اى كه توجه مردم را به خود جلب مى كنند وبزرگ ترين خيابان اين شهر، پر از جمعيت مى شود و رفت و آمد در آن با مشكل مواجه مى گردد.

افزون بر شيعيان ، در بسيارى كشورها و مناطق سنى نشين در ايام عاشورا، چنين مراسمى برگزار مى شود؛ يا اينكه آنان در مجالس عزادارى شيعيان شركت مى جويند؛ چنان كه بسيارى از مسلمانان سنى مذهب در هندوستان - كه شمار مسلمانان آن ، دو برابر كل جمعيت ايران است - و همچنين مسلمانان بنگلادش و پاكستان ، در مراسم عزادارى امام حسين عليه السلام حضور مى يابند. آنان با استناد به آيه قل لا اءسلكم عليه اءجرا إ لا المودة فى القربى ،(23) مودت و محبت به ذوى القربى و اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و اله را بر خود واجب مى دانند و براى اداى اجر رسالت پيامبر اسلام صلى الله عليه و اله ، شركت در مراسم عزادارى و سوگوارى فرزندش ‍ امام حسين عليه السلام را بر خود لازم مى شمارند. گذشته از اينها، بت پرستانى كه در سرزمين هند زندگى مى كنند و اعتقادى به شريعت اسلام ندارند، به سبب بركاتى كه از عزادارى سيدالشهدا عليه السلام ديده اند، خودشان جداگانه مراسم عزادارى برپا مى كنند و نذورات فراوانى به اين كار اختصاص مى دهند.

بنابراين مى توان گفت هيچ واقعه اى در عالم ، بر ملل مختلف ، اين گونه تاءثير نگذاشته است . اين واقعه پس از گذشت نزديكه به چهارده قرن ، طراوت و تازگى خويش را حفظ كرده است و چنان با سوز و گداز عاشقانه مردم برگزار مى شود كه گويى حادثه كربلا هم امروز واقع شده است . شايد تنها مراسم عزادارى كه بتوان آن را به لحاظ قدمت و سابقه با مراسم عزادارى امام حسين عليه السلام مقايسه كرد، عزادارى مسيحيان در سالگرد به صليب كشيده شدن حضرت عيسى - على نبينا و آله و عليه السلام - در فصل بهار است ؛ زيرا طبق عقيده مسيحيان ، آن حضرت به صليب كشيده و دفن شد، و ايشان پس از سه روز، از قبر بيرون آمده و به آسمان رفته است ؛ در حالى كه ما مسلمانان معتقديم چنين اتفاقى رخ نداده است ؛ زيرا قرآن مى فرمايد:

و ما قتلوه و ما صلبوه ولكن شبه لهم ؛(24) او (عيسى عليه السلام ) را نكشتند و او را به دار نكشيدند، بلكه امر بر آنان مشتبه شد.

هر ساله مسيحيان در سالگرد اين واقعه ، مراسم عزادارى برپا كرده ، در اين مراسم ، لباس مشكى مى پوشند و شمع روشن مى كنند و سرودهاى مذهبى را به آرامى مى خوانند.(25) اما با وجود سابقه دو هزار ساله اين مراسم ، باز هم عزادارى حضرت سيدالشهدا عليه السلام با اين مراسم قابل مقايسه نيست . شيعيان در طول تاريخ براى برپايى عزادارى امام حسين عليه السلام و زيارت قبر آن حضرت فداكاريهاى بسيار كرده اند. در بعضى دوره هاى گذشته ، زيارت امام حسين عليه السلام به آسانى براى شيعيان ميسر نبود و ماءموران دولتهاى اموى و عباسى درباره زيارت قبر آن حضرت بسيار سخت گيرى مى كردند. از اين روى ، رواياتى درباره ثواب زيارت امام حسين عليه السلام در حال خوف و ترس از ائمه اطهار عليهم السلام صادر شده است .(26) به خصوص در زمان متوكل عباسى ، سخت گيرى چنان شديد بود كه كسى جرئت نداشت به حرم امام حسين عليه السلام نزديك شود. سرانجام به دستور متوكل قبر آن حضرت را خراب كردند و بر آن آب بستند و زمينش را شخم زدند تا بتوانند به كلى آثار قبر شريف را محو كنند و خاطره آن را از يادها ببرند،(27) ولى شيعيان براى زيارت قبر شريف آن حضرت ، از هيچ گونه جانبازى و فداكارى فروگذارى نكردند. اگر واقعه كربلا، از جهاتى ، با وقايع ديگر تاريخ شباهت داشته باشد، به طور قطع ، از اين جهت با ساير واقعه هاى تاريخى قابل قياس نيست .

سرّ جاودانگى قيام عاشورا

بى گمان نهضت عاشورا تاءثير بى پايانى بر جانهاى مؤمنان دارد؛ چنان كه هيچ گاه اين تاءثير كهنه ، و اين حرارت سرد نمى شود، و همواره عشق آن حضرت در دلهاى مؤمنان زنده و پاينده است . اما آيا اين عشق شيعيان ، اهل سنت و حتى بت پرستان ، تصادفى است ؟ اگرچه خداى تعالى ، خود عشق امام حسين عليه السلام را در دلهاى مؤمنان نهاده است ، و نيز نقش عوامل غيبى انكارناپذير است و بركات عزادارى آن حضرت ، در اين زمينه بى تاءثير نيست ، مى توان گفت مهم تر از همه اين اسباب و عوامل ، توصيه ها و سفارشهاى معصومان عليهم السلام و پيش از همه ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله مؤ ثر بوده است ، كه آن بزرگواران به عزادارى ، زيارت و گريستن بر مصائب امام حسين عليه السلام تاءكيد فراوان كرده اند.(28)

همچنين سيره عملى ائمه اطهار عليهم السلام در اين باره تاءثير بسزايى داشته است : ائمه اطهار شاعرانى را كه در مرثيه امام حسين عليه السلام شعر مى سرودند، تشويق مى كردند و ثواب سرودن شعر در مصيبت امام حسين عليه السلام را برمى شمردند.(29) ايشان همچنين به كسانى كه مرثيه مى گفتند و شعر مى سرودند، صله هاى فراوان مى دادند و از آنان تمجيد مى كردند و به ايشان احترام مى گذاشتند؛ در ايام عزادارى در خانه هاى شريف خود مجالس عزادارى تشكيل مى دادند و شاعرى را دعوت مى كردند تا اشعار خود را در مرثيه امام حسين عليه السلام بخواند. در نتيجه ، مى توان گفت كه سفارشهاى زبانى و سيره عملى ائمه اطهار عليهم السلام و نيز ذكر اجر و ثواب براى زيارت و بزرگداشت عزادارى امام حسين عليه السلام و بالاخره آن عشقى كه خداى تعالى از آن حضرت در دلهاى مؤمنان قرار داده ، اين واقعه را در تاريخ بشر منحصر به فرد ساخته است .

در نهايت ، اين شبهه به ذهن مى رسد كه چراى براى وفات و شهادت ساير معصومان به اين شكل مراسم عزادارى برپا نمى شود، در حالى كه مقام پيامبر صلى الله عليه و اله و امير مؤمنان على عليه السلام از همه معصومان بالاتر است ، و مراسمى كه براى رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله و شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام برپا مى شود، قابل مقايسه با عزادارى امام حسين عليه السلام نيست . مصيبت امام حسين عليه السلام چه خصوصيتى دارد كه چنين اهميت يافته و اين همه درباره آن سفارش شده است ؛ چنان كه رواياتى وجود دارد كه از زمان حضرت آدم عليه السلام ، همه انبيا و اوليا و فرشتگان آسمان براى سيدالشهدا عليه السلام گريسته اند.(30) پيغمبر اكرم صلى الله عليه و اله درباره عظمت و بزرگوارى امام حسين عليه السلام مى فرمايد:

ان الحسين بن على فى السماء اءكبر منه فى الا رض فانه لمكتوب عن يمين عرش الله مصباح هدى و سفينة نجاة ؛(31) حسين بن على در آسمان بلند مرتبه تر است تا در زمين ؛ زيرا در جانب راست عرش خدا نوشته شده كه حسين چراغ هدايت و كشتى نجات است .

و حسين منى و اءنا من حسين .(32) البته همه امامان عليهم السلام چراغ هدايت و كشتى نجات اند،(33) ولى امام حسين خصوصيت ويژه اى دارد و اين روايات ، از وجود سرّى در ايشان حكايت مى كنند.

بدون شك ، شخصيت سيدالشهدا عليه السلام و وضعى كه تقدير الاهى براى ايشان پيش آورد، ويژگى خاصى به زندگى و شهادت آن حضرت عليه السلام بخشيده است ، و اين بركات ، از آن سرچشمه مى گيرند. وگرنه همه ائمه اطهار عليهم السلام ، نورى واحدند و بنابر عقيده شيعه ، اگر امام ديگرى نيز به جاى امام حسين عليه السلام بود، همانند او عمل مى كرد و اگر اختلافى در رفتار آنان ديده مى شود، به اقتضاى شرايط اجتماعى زمانه ايشان بوده است . اينكه گاهى گفته مى شود امام حسن عليه السلام در مقايسه با سيدالشهدا سمبل صلاح بود، نه بدان معناست كه آنان دو سليقه و دو نوع قرائت از اسلام داشته اند: قرائتى صلح طلبانه و قرائتى خشونت آميز. اگر امام حسين عليه السلام نيز در موقعيت امام حسن عليه السلام بود، همانند امام حسن عليه السلام رفتار مى كرد و اگر امام حسن عليه السلام در موقعيت امام حسين عليه السلام قرار مى گرفت ، همچون امام حسين عليه السلام رفتار مى كرد، و درباره ساير ائمه عليهم السلام نيز وضع به همين قرار است . تفاوت امامان معصوم عليهم السلام در روش و رفتار، به دليل مقتضاى زمان و شرايط اجتماعى خاصى بوده كه اين نوع روش و سيره را مى طلبيده است . بنابراين مى توان گفت : موقعيت خاص ‍ زمان امام حسين عليه السلام - كه در زبان دين مى توان از آن به تقدير و خواست الاهى تعبير كرد - زمينه را فراهم ساخت تا آن حضرت نقشى را در تاريخ بشر و راهنمايى انسانها ايفا كند كه براى شخص ديگرى ايفاى آن ميسر نشد. همه چيز به اراده لايزال الاهى منتهى مى شود؛ شرايط اجتماعى نيز به اراده او صورت مى پذيرد. اين دو امر، دو روى يك سكه اند؛ خواه بگوييم خداوند چنين ويژگى اى به امام حسين عليه السلام بخشيد، خواه بگوييم شرايط زمان زندگى آن حضرت اين خصوصيت را اقتضا كرد؛ زيرا شرايط اجتماعى نيز تابع اراده خداست و طبق تقدير او تحقق مى يابد.

اما امام حسين عليه السلام چگونه به اين مقام رسيده كه مردم در سايه عزادارى براى او، بتوانند سعادت دنيا و آخرت خويش را تاءمين كنند. البته بايد توجه داشت كه براى مؤمن ، دنيا مقدمه اى براى تكامل و نيل به سعادت اخروى است ، و حيات اصلى ، همان حيات اخروى است . زندگى دنيا در قياس با زندگى آخرت ، همچون زندگى جنين در بطن مادر است ، و حيات حقيقى ، پس از مرگ آغاز مى شود؛ چنان كه خداى تعالى مى فرمايد:

و إ ن الدار الاخرة لهى الحيوان ؛(34) حيات واقعى ، همانا [در] عالم آخرت است .

اما به هر روى ، در عزادارى امام حسين عليه السلام ، هم بركات دنيوى نهفته و هم ثواب اخروى . از جمله بركات دنيوى آن ، معجزات و كراماتى است كه از اين گونه عزاداريها حاصل شده است .(35)

از جمله بركات عزادارى امام حسين عليه السلام ، نورانيت دلهاى عزاداران ، برآورده شدن حاجات و دفع بلاها و مصيبتهاست . البته بايد به خاطر داشت ، همان طور كه با دعا و بلا و مصيبت دفع مى شود، با عزادارى امام حسين نيز بلاياى بسيارى دفع مى شوند. كه مردم از نزول آنها آگاهى ندارند؛ همچنان كه از دفع بلا به وسيله دعاها نيز باخبر نيستند.

قداست قيام عاشورا و تحريف ناپذيرى آن

حوادث تاريخى گذشتگان پيوسته با نوعى ابهام و تحريف همراه بوده است ، و تاريخ حيات انبيا و اوليا نيز از اين امر مستثنا نيست . وقتى درباره زندگى آنان مطالعه مى كنيم ، درمى يابيم كه آنان در زمان خودشان نيز با ابهام آميخته بوده و اين ابهامها بعد از وفاتشان به مرور فزون تر گشته است . پيامبر اسلام صلى الله عليه و اله مانند ساير انبيا، به زشت ترين تهمتها متهم مى شد. براى مثال ، مى گفتند اين شخص عقلش را از دست داده و مجنون شده است ؛ به سخنانش گوش ندهيد؛ يا اينكه به ايشان نسبت ساحرى و جادوگرى مى دادند و به جوانان سفارش مى كردند كه انگشت در گوش خود بگذارند تا صداى او را نشنوند؛ مى گفتند كه او با سخنش آنان را افسون مى كند. درباره دروغها و تهمتهايى نيز كه بعد از وفات آن حضرت درباره او مطرح ساختند، پيغمبر اكرم صلى الله عليه و اله ، خود، پيش بينى فرموده بودند كه بعد از وفاتشان ، كسانى كه خود را از پيروان آن حضرت قلمداد مى كردند، به ايشان دروغهايى ببندند؛ چنان كه فرمود: