سخن ناشر
واقعه جانسوز عاشورا، از جمله واقعيت هايى است كه ذهن هر پرسشگر و نگاه هر
كاوشگر را به خود معطوف مى دارد. ابعاد و گستره اين حادثه نيم روزه ، آنچنان ژرف و
سترگ است كه با وجود گذشت ساليان متمادى ، اثرى شگفت و ستودنى بر جامعه و انسان ها
نهاده است . خروش به كژى ها و ناپاكى ها، شبهات و دشمنى ها و نقش بستن منش آزادگى ،
ايثار و شهادت در روش زندگانى ، از عالى ترين و والاترين اثرهايى است كه در جامعه
امروزين شيعيان مشهود و قابل رؤ يت است .
به يقين ، آنچه رمز جاودانگى اين واقعه حزن انگيز و تاب رباست ، اصالت آن است .
قيام امام حسين عليه السلام ، رويكردى احساسى ، برخاسته از خواهش هاى نفسانى و يا
قدرت مدار نيست . بازكاوى زمينه ها و سبب هاى آن حادثه بزرگ از نهضتى منطقى ، اصيل
، جامع ، استراتژيك و مستمر حكايت دارد؛ قيامى كه با وجود روشن بودن نتيجه آن ، به
تمام اماها و اگرهاى تاريخ ، پاسخى گويا و استوار داده و نقطه اتكاى بسيارى از حق
طلبان و مجاهدان و نيز مجالى براى عبرت صاحبان خرد گشته است .
نگاشته اى كه پيش رو داريد، پرداخته از كتاب آذرخشى ديگر از آسمان كربلا و همچنين
كتاب در پرتو آذرخش است . اين كتاب ، مجموعه سخنرانى هاى حضرت آيت الله مصباح يزدى
(دام ظله العالى ) است كه توسط جناب حجت الاسلام والمسلمين آقاى غلامحسن محرمى
تدوين و نگارش شده و با محور قرار دادن قيام جاودان امام حسين عليه السلام ، آن را
با رويكردى جامعه ، انسان و روان شناسانه مورد تحليل ، مداقه و كاوش قرار داده است
.
بحث و توضيح اهداف قيام عاشورا با بررسى مفهوم اصلاح ، معنا و مفهوم امر به معروف و
نهى از منكر، مصاديق آنها در جامعه و مراتب امر به معروف و نهى از منكر و ذكر راه
كارى جهت مقابله با توطئه هاى اجتماعى ، بيان وظايف حكومت و مردم در شرايط حاضر و
تحليل روزگاران امام حسين عليه السلام با تاكيد بر نقش وراثت ، محيط، حاكمان و
ابزارهاى حكومتى آنان از جمله مباحثى است كه در اين كتاب به رشته تحرير در آمده است
.
در پايان اميداواريم ؛ چاپ و نشر اين اثر ارزنده كه منور به نور پرفروغ سيدالشهدا و
متبرك با آن نام مبارك است ، مقبول و مرضى ذات اقدس الله (جل جلاله ) و نيز حضرت
حجت (عج ) قرار گيرد و جويندگان طريقت و حقيقت را توشه اى گرانقدر باشد.
مركز انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره
مقدمه
قيام عاشورا از مهم ترين حوادث تاريخ اسلام ، بلكه تاريخ بشر است . هر چند
اين واقعه از نظر گستره و وسعت ، در مقايسه با رخدادهاى ديگر تاريخ ، چندان بزرگ
نيست ؛ از جهت عمق و عظمت ، كم نظير است : بروز قساوت و بى رحمى ، از يك سوى ، و
صفات متعالى انسانى ، از سوى ديگر، در اين حماسه بى مانند است . عاشورا، همچنين از
جهت تاءثيرگذارى در قلبها و زنده بودنش در گذر زمان ، از حوادث بى بديل تاريخ به
شمار مى رود. سپرى شدن قرنها، نه تنها غبار فراموشى بر اين واقعه ننشانده است ، آن
را درخشان تر و فروزان تر، و عشق و علاقه مؤمنان به قهرمانان آن را بيشتر ساخته است
. از اين روى ، كتابهاى پرشمارى در اين زمينه براى سيراب كردن تشنگان معارف حسينى و
رهروان راه عاشورا نگاشته شده است كه بيشتر آنها به اصل واقعه و ثواب عزادارى براى
امام حسين عليه السلام پرداخته اند. ولى درباره هدف قيام عاشورا، و به ويژه نحوه
استفاده كاربردى از اين قيام ، كار چندانى صورت نگرفته است . نوشتار حاضر، كوششى
است براى بيان هدف حماسه عاشورا و بررسى علل و اسبابى كه به اين قيام انجاميد و نيز
چگونگى عبرت گيرى از آن .
اين مجموعه ، تدوين و نگارش مجدد كتاب آذرخشى ديگر از آسمان كربلا، به علاوه مباحث
((زمينه هاى پيدايش نهضت عاشورا)) و
((درسهايى از نهضت عاشورا)) از كتاب
در پرتو آذرخش است ، كه بر اساس بيانات حكيمانه استاد فرزانه حضرت آيت الله علامه
مصباح يزدى - دام ظله - در محرم سالهاى 1421 و 1422 هجرى قمرى تنظيم شده و اينك در
قالب تحقيقى نو، خدمت خوانندگان تقديم مى گردد.
غلامحسن محرمى
فصل اول : پاسخ به شبهاتى پيرامون بزرگداشت قيام عاشورا
نهضت عاشورا مكتبى زنده و جريانى پوياست و گذشت زمان ، از تاءثيرگذارى آن بر
جانهاى مؤمنان نكاسته است . با اين حال ، براى آنكه معرفتمان به مكتب حسينى عميق تر
شود، پاسخ گويى به پاره اى شبهات و پرسشهايى كه در اين باره مطرح است ، لازم و
ضرورى مى نمايد.
مشاهده مراسم هر ساله عزادارى محرم ، سؤ الهايى در ذهن جوان مسلمان پديد مى آورد:
اين مراسم به چه منظورى برگزار مى شود؟ چرا مردم اين گونه اشك مى ريزند؟ چرا
لباسهاى سياه مى پوشند؟ چرا پرچمهاى سياه مى آويزند؟ چرا مردم تا پاسى از شب بر سر
و سينه مى زنند؟
معمولاً به اين شبهات پاسخهايى ساده داده اند: سيدالشهدا عليه السلام در راه خدا و
اسلام شهيد شده است و بايد به ياد آن حضرت اشك بريزيم ؛ يا اينكه عزادارى براى امام
حسين عليه السلام ثواب دارد و آن حضرت روز قيامت ما را شفاعت خواهند فرمود. ولى اين
پاسخها براى افرادى كه تحصيلات بالايى دارند چندان قانع كننده نيستند، و ذهن آنان
جوابهايى بس عميق تر مى طلبد.
ما اين پرسشها را در قالب چهار سؤ ال اساسى مطرح مى كنيم و در پى پاسخ آنها برمى
آييم :
چرا بايد حادثه عاشورا را گرامى
بداريم ؟
خاطره حادثه اى را كه قريب چهارده قرن پيش رخ داده است ، چرا بايد زنده كرد؟
اين رويداد، ماجرايى تاريخى بوده كه زمانه آن گذشته است ؛ تلخ يا شيرين ، هرچه بوده
، تمام شده است . چرا بايد پس از گذشت نزديك به چهارده قرن ، ياد آن را زنده نگاه
داريم و به پاسداشت آن ، مجالسى برپا كنيم ؟
در پاسخ اين پرسش مى توان گفت : حوادث گذشته هر جامعه اى مى تواند در سرنوشت و
آينده آن آثار عظيمى بر جاى گذارد؛ اگرچه حوادث تاريخى ، عيناً تكرار نمى شوند، در
جامعه شناسى ثابت شده است كه جهات مشترك فراوانى ميان رخدادها وجود دارد؛ از اين
روى ، مى توان از حوادث گذشته به نحوى در مواجهه با رخدادهاى آينده بهره برد. چنان
كه قرآن كريم پس از نقل داستانهاى پيامبران و اقوام گذشته مى فرمايد:
لقد كان فى قصصهم
عبرة لا ولى الا لباب ؛(1)
در قصه ها و داستانهاى آنان (گذشتگان ) براى صاحبان عقل و خرد عبرتى است .
يعنى احوال پيشينيان را بررسى كنيد تا دريابيد چه نقاط قوتى در كار آنان بوده است و
شما نيز آنها را به كار گيريد و نيز ضعفهاى آنان را ببينيد و از تكرار آنها
بپرهيزيد، تجديد آن خاطره ها در واقع ، نوعى بازسازى آن وقايع است تا مردم از آنها
بهره گيرند. اگر واقعه اى تاريخى در جاى خود منشاء آثار و بركاتى بوده است ،
يادآورى و بازسازى آن نيز مى تواند مراتبى از آن بركات را در پى داشته باشد.
افزون بر اين ، در همه جوامع مرسوم است كه از پاره اى وقايع گذشته خود ياد كرده ،
آنها را ارج مى نهند و بزرگ مى شمارند، خواه آن واقعه ها درباره اشخاصى باشند كه در
پيشرفت جامعه خود مؤ ثر بوده اند، نظير دانشمندان و مخترعان ، و خواه درباره كسانى
كه از جنبه سياسى و اجتماعى ، در رهايى ملت خود نقش آفريده و قهرمان ملى بوده اند.
همه عقلاى عالم براى اين گونه شخصيتها آيينهاى بزرگداشتى در نظر مى گيرند. اين امر
بر يكى از مقدسترين خواسته هاى فطرى انسان ، كه خداوند در نهاد همه انسانها قرار
داده - و از آن به ((حس حق شناسى ))
تعبير مى كنيم - استوار است . از اين روى ، همه انسانها بنا به سرنوشت خويش ، مى
خواهند در برابر كسانى كه به آنان خدمت كرده اند، حق شناسى و شكرگذارى كنند، آنان
را به خاطر داشته باشند و به ايشان احترام بگذارند.
از آن گذشته ، چنانچه ياد آن خاطره ها، در سعادت جامعه تاءثيرى داشته ، مى تواند در
زمان بيان آنها عامل مؤ ثر ديگرى باشد. در اين صورت ، گويا خود آن واقعه تجديد مى
شود. از آنجا كه واقعه عاشورا، رويداد عظيمى در تاريخ اسلام بوده و نقش بسزايى در
سعادت مسلمانان و روشن شدن راه هدايت آنان داشته است ، اين واقعه در نظر ما بسيار
ارزشمند است . از اين روى ، بزرگداشت و بازسازى اين واقعه و به خاطر آوردنش موجب مى
گردد تا بتوانيم از بركات آن در جامعه امروز نيز بهره گيريم . همان طور كه اصل آن
حادثه تاءثير شگرفى در جامعه آن روز داشته ، خاطره و بازسازى آن نيز مى تواند آثارى
متناسب با آن داشته باشد.
2. چرا براى بزرگداشت عاشورا به روش
بحث و گفت وگو اكتفا نمى شود؟
زنده نگاه داشتن ياد عاشورا تنها منحصر به گريستن ، عزادارى ، سينه زنى ،
سياه پوشى و تعطيلى كسب و كار نيست ؛ به ويژه با توجه به زيانهاى اقتصادى اى كه اين
امور در پى دارند. اين خاطره ها را به گونه اى مى توان تجديد كرد كه زيانهاى
اقتصادى و اجتماعى كمترى داشته باشد. از آنجا كه روحيه بسيارى از مردم با منافع
اقتصادى سازگارتر است و آنان امور را بيشتر بر اساس منافع يا ضررهاى مادى ارزيابى
مى كنند، ممكن است برخى كسانى كه هنوز تربيت دينى كاملى نيافته اند گمان كنند انجام
اين قبيل امور، باعث كاهش توليد و اتلاف وقت خواهد شد و زيانهاى اقتصادى زيادى در
پى دارد، و در دو ماه محرم و صفر، جامعه را نوعى ركود در فعاليتهاى اجتماعى و
اقتصادى فرا مى گيرد؛ در حالى كه راههاى ديگرى نيز، مانند جلسات بحث و گفت وگو،
ميزگرد، سمينار و...، براى بزرگداشت واقعه عاشورا وجود دارد.
بنابراين پس از آنكه پذيرفتيم زنده داشتن ياد عاشورا حسين بن على عليهما السلام
عاقلانه و مفيد است و آثار مطلوبى در جامعه دارد، سؤ ال اين است كه چرا اين
بزرگداشت بايد بدين شكل صورت گيرد؟ آيا اين امر در ميان ساير ملل دنيا سابقه اى
دارد؟
بى شك بحث درباره شخصيت سيدالشهدا عليه السلام ، تشكيل ميزگردها، كنفرانسها،
سخنرانيها، نوشتن مقالات و پرداختن به ديگر امور فرهنگى ، علمى و تحقيقاتى در اين
باره بسيار مفيد و لازم است ، اما اين فعاليتها و اقدامات كافى نيست و در كنار آنها
عزادارى نيز لازم است . براى توضيح اين امر، نظرى روان شناسانه به انسان مى افكنيم
تا ببينيم عواملى كه در رفتار آگاهانه او مؤ ثر است صرفاً عوامل شناختى و معرفتى
است يا عوامل ديگرى نيز در شكل دادن رفتارهاى اجتماعى دخالت دارد.
با دقت در رفتارهاى انسان مى توان پى برد كه دو دسته از عوامل در رفتارهاى او نقش
اساسى ايفا مى كنند: دسته نخست عوامل شناختى اند كه موجب مى شوند انسان مطلبى را -
از مقوله هاى مختلف با استدلالهاى عقلى ، تجربى و... متناسب با آن - بفهمد و
بپذيرد. شناخت ، به طور قطع ، تاءثير بسزايى در رفتار انسان دارد؛ ولى يگانه عاملى
مؤ ثر نيست . عوامل ديگرى نيز در كارند كه شايد تاءثير آنها در رفتار ما بيش از
شناخت باشد. اين عوامل را به طور كلى ، انگيزه ها، و به تعبيراتى ديگر، احساسات ،
تمايلات ، گرايشها، ميلها، غرايز و عواطف مى نامند. اينها سلسله اى از عوامل درونى
و روانى اند كه در رفتار ما تاءثير مى گذارند. با تحليل رفتار يك فرد، خواه ناظر به
زندگى فردى باشد، خواه خانوادگى ، اجتماعى يا سياسى ، به اين حقيقت مى توان پى برد
كه عامل اصلى صورت گرفتن آنها همين عوامل تحريك كننده و برانگيزاننده است . استاد
شهيد مطهرى در اين باره تشبيهى دارند و رفتار انسان را به خودرو تشبيه مى كنند. يك
خودرو براى حركت به دو عامل نياز دارد: عاملى كه انرژى مكانيكى را در خودرو توليد
كند تا خودرو به كمك آن بتواند حركت كند، همچنين غير از انرژى مكانيكى ، خودرو بايد
چراغ هم داشته باشد تا راه را بنماياند و خودرو داخل دست انداز و گودال و پرتگاه
نيفتد. اگر در فضايى تاريك ، موتور خودرو به خوبى انرژى مكانيكى توليد كند، اما راه
قابل رؤ يت نباشد، ممكن است سرنشينان با خطرهاى بسيار جدى مواجه شوند. ممكن است
تصادفاتى روى دهد كه به از دست رفتن جان راننده و سرنشينان بينجامد. پس خودرو بايد
افزون بر داشتن سوخت براى توليد انرژى مكانيكى ، چراغ نيز داشته باشد تا راه را به
ما بنماياند.(2)
همچنين فعاليتهاى آگاهانه انسان به دو نوع عامل نيازمند است : نخست عاملى بايد در
درون انسان باشد تا وى را برانگيزاند. از اين عامل مى توان با عناوينى چون ميل ،
شور، شوق ، و علاقه تعبير كرد؛ ديگرى عامل شناختى است كه با آن ، انسان درمى يابد
به چه دليل كارى را انجام مى دهد، آن كار چگونه بايد صورت گيرد، و انجام آن چه
فايده اى دربر دارد.
بنابراين عوامل شناختى را مى بايد به دقت بررسى كرد و براى انجام هر كارى ، معرفت و
شناخت لازم را از طريق منابع متناسب آن به دست آورد. اما بايد دانست كه فقط شناخت
كافى نيست تا انسان را به حركت درآورد. عامل روانى ديگرى نياز است تا فرد را به سوى
كار سوق دهد و او را براى انجام آن برانگيزاند. اين گونه عوامل كه انگيزه هاى روانى
ناميده مى شوند - همان طور كه پيش تر بدان اشاره رفت - اسمهاى ديگرى نيز، همچون
سائقه ، احساسات و عواطف دارند. اين عوامل ، در مجموع ، ميل به حركت را در انسان
پديد مى آورند، عشق به انجام كار را ايجاد مى كنند و شور و هيجان مى آفرينند. تا
اين عوامل نباشند، كار صورت نمى گيرد. حتى اگر انسان به يقين بداند كه فلان ماده
غذايى براى بدن او مفيد است ، تا اشتها نداشته باشد يا اشتهاى او تحريك نشود، سراغ
آن غذا نمى رود. اگر اشتهاى كسى كور شود يا به بيمارى اى مبتلا شود كه اشتها پيدا
نكند، هرچه به او بگويند اين ماده غذايى براى وى بسيار مفيد است ، تمايلى به خوردن
آن پيدا نمى كند. پس غير از دانستن ، بايد ميل و انگيزه نيز در درون انسان باشد.
مسائل اجتماعى و سياسى نيز چنين حكمى دارد. هرچند شخص بداند فلان حركت اجتماعى خوب
و مفيد است ، تا انگيزه اى نداشته باشد، آن را انجام نمى دهد.
حال ، پس از آنكه پذيرفتيم براى حركتهاى آگاهانه و رفتارهاى انسانى دو دسته عوامل
شناختى و انگيزشى لازم است و بعد از اينكه دانستيم حركت سيدالشهدا عليه السلام چه
نقش مهمى در سعادت انسانها داشته است ، در مى يابيم كه اين شناخت ، خود به خود،
براى ما حركت آفرين نمى شود. هنگامى دانستن و به ياد آوردن آن خاطره ها ما را به
كارى مشابه كار امام عليه السلام و به پيمودن راه او وامى دارد كه در ما نيز انگيزه
اى پديد آيد و براساس آن ، ما نيز دوست داشته باشيم آن كار را انجام دهيم . شناخت ،
به تنهايى اين ميل را ايجاد نمى كند، بلكه بايد عواطف ما تحريك شود و احساساتمان
برانگيخته گردد تا ما نيز بخواهيم كارى مشابه كار او انجام دهيم ، بنابراين تحقق
چنين امرى نيازمند دو دسته از عوامل است كه جلسات بحث و گفت وگو و سخنرانيها مى
توانند بخش اول آن را تاءمين كنند؛ يعنى شناخت لازم را به ما بدهند؛ اما به عامل
ديگرى نيز براى تقويت احساسات و عواطف نيازمنديم ، البته خود شناخت ، يادآورى و
مطالعه يك رويداد، مى تواند در اين امر نقشى داشته باشد، اما نقش اساسى را عواملى
ايفا مى كنند كه تاءثير مستقيمى بر تحريك احساسات و عواطف داشته باشند.
هنگامى كه صحنه اى بازسازى مى شود و انسان را نزديك آن را مى نگرد، اين مشاهده با
هنگامى كه انسان بشنود چنين جريانى واقع شده يا اينكه فقط بداند چنين حادثه اى رخ
داده است ، تفاوت بسيار دارد. هر كسى مى تواند اين نكته را در زندگى خود تجربه كند
و دريابد كه اطلاع از وقوع حادثه اى هيچ گاه به ميزان مشاهده آن حادثه در انسان
تاءثير ندارد؛ آگاهى از احوال محرومان ، افراد مريض و يتيم مانند ديدن آنان در روح
انسان اثر نمى گذارد. هر كس مى تواند در زندگى شخصى خود به اين مطلب پى ببرد؛ چنان
كه منابع دينى نيز مؤ يد همين امرند.
آن گاه كه خداوند، حضرت موسى عليه السلام را براى عبادت ، به كوه طور دعوت كرد، به
مردم گفته شد كه ايشان يك ماه در آنجا خواهد ماند؛ اما اراده خداوند بر آن بود كه
حضرت موسى عليه السلام چهل روز در طور بماند:
و واعدنا موسى
ثلاثين ليلة و اءتممناها بعشر.(3)
مردم از آن ده روز بى خبر بودند، و اين آزمايشى براى قوم بنى اسرائيل بود تا آشكار
شود آنان تا چه ميزان در ايمانشان استوارند. بعد از اينكه سى روز تمام شد، بنى
اسرائيل نزد هارون - كه جانشين موسى عليه السلام بود - آمدند و پرسيدند: چرا برادرت
نيامد؟ هارون جواب داد: منتظريم ؛ به زودى مى آيد. روز بعد نيز موسى نيامد. دوباره
پرسيدند: چرا موسى نيامد؟ گفتند از تاءخير او معلوم مى شود كه ما را تنها گذاشته و
رفته است . سامرى اين فرصت را غنيمت شمرد و گوساله اى ساخت و مردم را به پرستش آن
دعوت كرد:
هذا إ لهكم و إ
له موسى ؛(4)
اين خداى شما و خداى موسى است .
بسيارى از بنى اسرائيل در برابر گوساله به سجده افتادند و مشغول پرستش آن شدند.
خداوند متعال در كوه طور به حضرت موسى عليه السلام وحى كرد كه در ميان قومت چنين
ماجرايى رخ داده است و طى اين غيبت ده روزه ، مردم گوساله پرست شده اند. موسى عليه
السلام نيز شنيد، اما عكس العملى نشان نداد. ده روز تمام شد و پس از چهل روز الواح
آسمانى را كه بر او نازل شده بود، براى مردم آورد تا ايشان را به اطاعت از احكام
الاهى و عمل به شريعت نازل شده دعوت كند. اما مشاهده كرد كه مردم گوساله مى پرستند.
حضرت موسى عليه السلام با ديدن گوساله پرستى آنان بسيار عصبانى شد؛ به گونه اى كه
الواح را به كنارى افكند:
و اءلقى الا لواح
و اءخذ براءس اءخيه يجره إ ليه .(5)
سراغ برادرش هارون رفت و سر او را گرفت و با عصبانيت به سوى خود كشيد و از او
بازخواست كرد چرا اجازه دادى مردم گم راه شوند:
اءفعصيت اءمرى .(6)
اينجاست كه فرق ميان شنيدن و ديدن آشكار مى شود. خداى تعالى ماجراى گوساله پرستى
قوم موسى را به او خبر داده بود. حضرت موسى نيز در اين باره هيچ شكى نداشت ؛ زيرا
اين خبر از جانب خدا بود. وقتى موسى عليه السلام خبر را شنيد، چندان آثار غضب در او
ظاهر نشد؛ اما زمانى كه بازگشت و با چشم خود ديد كه مردم گوساله مى پرستند، برآشفت
و نتوانست تحمل كند؛ سراغ برادر خود رفت و به او اعتراض كرد.(7)
خداوند متعال آدمى را به گونه اى آفريده است كه وقتى چيزى را مى بيند يا منظره اى
را مشاهده مى كند، اثرى مى پذيرد كه هيچ گاه گفته ها، شنيده ها و دانسته ها چنان
تاءثيرى ندارند. بازسازى يك صحنه - در قالبهاى سنتى يا با روشهاى جديد و به صورت
نمايش و فيلم - اثرى دارد كه گفتن و دانستن نمى تواند چنين اثرى برجاى گذارد. نمونه
اين مسئله را دوست داران و عاشقان امام حسين عليه السلام بارها تجربه كرده اند.
وقتى مرثيه خوانان در مجالس عزادارى مرثيه مى خوانند، به خصوص اگر لحن خوبى داشته
باشند و داستان كربلا را به صورت جذابى بيان كنند، بى اختيار اشكها بر گونه ها جارى
مى شود. اين شيوه مى تواند در تحريك احساسات مردم تاءثيرى داشته باشد كه خواندن در
كتاب و دانستن ، ندارد. با اين توضيحات روشن مى شود كه ما افزون بر اينكه بايد
بدانيم چرا امام حسين عليه السلام قيام كرد و چرا مظلومانه شهيد شد، بايد اين موضوع
به گونه اى بازسازى شود كه عواطف و احساساتمان را برانگيزد. هر قدر اين بازسازى در
برانگيخته كردن عواطف و احساسات ما مؤ ثرتر باشد، حادثه عاشورا در زندگى ما مؤ ثرتر
خواهد بود. بنابراين صرف بحث و بررسى عالمانه واقعه عاشورا نمى تواند نقش عزادارى
را ايفا كند. بايد صحنه هايى در اجتماع به وجود آيد كه احساسات مردم را تحريك كند.
بايد صحنه هايى در اجتماع به وجود آيد كه احساسات مردم را تحريك كند. همين كه مردم
وقتى صبح از خانه بيرون مى آيند مشاهده مى كنند كه شهر سياه پوش و پرچمهاى سياه نصب
شده است ، اين دگرگونى دلها را منقلب مى سازد. گرچه مردم بدانند فردا محرم است ،
ديدن پرچم سياه اثرى در دل آنان مى گذارد كه دانستن اينكه فردا روز اول ماه محرم
است ، ندارد. راه انداختن دسته هاى سينه زنى با شور و هيجان مى تواند آثارى در پى
داشته باشد كه هيچ كار ديگرى چنين اثرى ندارد.
اين امر در نهضت امام خمينى قدس سره به روشنى قابل مشاهده است . در دوران نهضت ،
نام سيدالشهدا عليه السلام و عزادارى سيدالشهدا عليه السلام در ماه محرم و صفر بود
كه مردم را به حركت وامى داشت . هر كارى كه عواطف و احساسات مردم را تحريك كند، مى
تواند در عمل و رفتار تاءثيرگذار باشد. بر اين اساس بايد كارى كرد كه عواطف به حركت
درآيد. از اين روست كه امام خمينى قدس سره بارها فرموده است : ((آنچه
داريم از محرم و صفر داريم ))(8)
و اصرار مى ورزيد كه عزادارى امام حسين عليه السلام به همان شيوه سنتى برگزار شود.(9)
تاءملى در تاريخ سيزده قرن گذشته نشان مى دهد كه اين امور نقش عظيمى در برانگيختن
احساسات و عواطف دينى مردم ايفا مى كنند. همچنين مى توان گفت بيشتر پيروزيهاى نهضت
امام خمينى قدس سره و دوران جنگ ، بر اثر شور و نشاط ايام عاشورا و به بركت نام
سيدالشهداء عليه السلام حاصل شده است ؛ و اگر بگوييم در هيچ مكتب يا جامعه اى چنين
عامل محركى وجود ندارد، سخنى به گزاف نگفته ايم .
3. چرا بايد به ياد وقايع عاشورا فقط
عزادارى كرد؟
همان گونه كه گذشت بايد در جامعه عواملى ايجاد كرد تا احساسات و عواطف دينى
مردم را تحريك كند و آنان را برانگيزاند تا به هدف او علاقه مند شوند و راه
سيدالشهداء عليه السلام را ادامه دهند. اما موضوع ديگرى در اينجا مطرح مى شود: آيا
يگانه راه برانگيختن احساسات و عواطف عزادارى و گريه بر امام حسين عليه السلام است
؟ عواطف مردم را با مراسم جشن و سرور نيز مى توان تحريك كرد. در ايام ولادت و از
جمله ميلاد سيدالشهدا عليه السلام ، و آن گاه كه مراسم جشن برگزار مى شود و اشعارى
در مدح آن بزرگوار خوانده مى شود، مردم شور و نشاط مى يابند و عواطفشان برانگيخته
مى شود. با وجود اين چرا براى تحريك احساسات ، از مراسم شاد استفاده نمى شود؟ چرا
بايد براى اين كار فقط به مراسم عزادارى و سينه زنى و زنجيرزنى پرداخت ؟ آيا نمى
توان به جاى اين كارها جشن گرفت و سرود خواند تا احساسات مردم تحريك شود؟
بايد توجه داشت كه احساسات و عواطف انواع مختلفى دارد، و تحريك هر كدام از آنها
بايد به نحوى متناسب صورت گيرد. شهادت ابا عبدالله عليه السلام واقعه اى بود كه در
تاريخ اسلام مهم ترين نقش را ايفا كرد و مسير تاريخ اسلام را تغيير داد. شهادت آن
حضرت درسى براى حركت ، براى نهضت ، براى مقاومت و براى استقامت تا روز قيامت به
انسانها آموخت . از اين روى ، براى تجديد خاطره اين حادثه بزرگ ، جشن و شادى مناسب
نيست ، بايد كارى كرد كه حزن مردم برانگيخته شود؛ اشكها از ديده ها جارى گردد؛ و
شور و عشق در دلها پديد آيد. در اين باره ، چيزى كه مى تواند چنين نقشى ايفا كند،
همين مراسم عزادارى و گريستن و گرياندن ديگران است ؛ در حالى كه برگزارى جشن و شادى
هيچ گاه چنين تاءثيرى نمى تواند داشت . خنده و شادى هرگز انسان را شهادت طلب نمى
سازد و او را به صحنه جهاد نمى كشاند. عشق به امام حسين عليه السلام و عبرت گرفتن
از حادثه عاشورا بود كه سختيها و مصيبتهاى هشت سال جنگ را بر مردم ايران هموار ساخت
. روحيه جهاد و شهادت از سوز، اشك ، شور و عشق پديد مى آيد، و عزادارى امام حسين
عليه السلام بهترين راه وصول به اين روحيه است .