الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد نهم
( امام على (ع ) و مباحث اعتقادى )

مرحوم محمّد دشتى

- ۹ -


پذيرش اسلام
اوّل - سبقت در پذيرش اسلام
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نخستين كسى مى باشد كه به پيغمبرصلى الله عليه و آله و سلم ايمان آورد.
همه مورّخان نوشتند :
او اسلام آورد در حالى كه سيزده ساله بود.
ابوزيد عمر بن شبَّة گفته است :
سُريجِ بن نعمان از فرات بن سائب و او از ابن عمر نقل كرده است :
على بن ابيطالب عليه السلام اسلام آورد در حالى كه سيزده ساله بود و از دنيا رفت در حالى كه شصت و سه سال داشت .
و اين درست ترين قولى است كه در اين باره گفته شده است
در اينجا به برخى از اعترافات بزرگان اسلام توجّه كنيد:
1 - شُعْبَه از سَلَمَة بن كُهَيْل و او از حَبَّه عَرَنى (21) روايت كرده است :
از على عليه السلام شنيدم كه مى گفت :
من نخستين كس هستم كه با رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم نمازگزارد.
2 - زيد بن ارقم (22) گفته است :
اوّلين كسى كه پس از پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم به پروردگار ايمان آورد، على بن ابيطالب عليه السلام است .
3 - از قول انس بن مالك آمده است :
پيغمبرصلى الله عليه و آله و سلم روز دوشنبه به نبوّت برگزيده شد و على عليه السلام روز سه شنبه نماز گزارد.
4 - سفيان بن ثورى از سَلَمَة بن كُهَيل و او از ابى صادق و او از حَنَشِ بن مُعْتَمِر(23) و او از عُلَيْمِ بن كندى و او از سلمان بن فارسى روايت كرده كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
اءَوَّلُكُم وُروُدا عَلَىَّ الْحَوْضَ اءَوَّلُكُمْ اِسْلاما عَلَىِّ بْنِ ابِيطالِب
(( نخستين كسى كه از شما بر من در حوض كوثر وارد خواهدشد، اوَّلينِ شماست كه به اسلام گرويده است و او على بن ابيطالب عليه السلام مى باشد.))
5 - عبدالعزيز بن محمّد دَراوِرْدى گفته است ، عمر مولاى غُفْرَه به من گفت :
از محمّد بن كعْبِ بن قُرَظى (24) پرسيدند:
نخستين كسى كه به اسلام گرويد على عليه السلام بود يا خليفه اوّل ؟
گفت :
سُبحانَ اللّه ، على عليه السلام نخستينِ آن دو بود كه اسلام آورد.
و از مُعاذة (25) دختر عبداللّه عَدَويّه روايت شده است كه گفت :
از على بن ابيطالب عليه السلام بر منبر بصره شنيدم كه مى گفت :
من صدّيق اكبرم ، ايمان آوردم پيش از آنكه ابوبكر ايمان آورد و در اسلام در آمدم پيش از آنكه به اسلام بگرود.
6 - ابراهيم بن سعد زُهرى از ابن اسحاق روايت كرده است كه او گفت :
مرا حديث كرد يحيى بن ابى الاشعَث از اسماعيل بن اياس بن عفيف كندى و او از پدرش و او هم از جدّش كه گفت :
من مردى تاجر پيشه بودم و براى حج روانه شدم ، در آغاز بعثت پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم كه هنوز پيروانى نداشت ، پس به نزد عبّاس بن عبدالمطلّب آمدم تا از او برخى كالاى تجارتى را خريدارى كنم ، زيرا او نيز مردى بازرگان بود.
پس سوگند به پروردگار من نزد او بودم كه ناگهان مردى از چادرى بيرون آمد.
پس به خورشيد نظر افكند و همين كه خورشيد را مايل به غروب ديد برخاست و نماز بجاى آورد.
آنگاه زنى از همان چادرى كه آن مرد بيرون آمد بيرون آمد و پشت آن مرد ايستاد و نمازگزارد.
سپس پسر بچّه اى كه نزديك به حدّ بلوغ بود از آن چادر بيرون آمد و پشت آن مرد بايستاد و نمازگزارد.
گفتم : اين كيست ؟
عبّاس ! گفت :
اين محمّد بن عبداللّه بن عبدالمطلّب پسر برادر من است .
گفتم : اين زن كيست ؟
گفت : اين زن همسر او خديجه ، دختر خُويْلَد است .
گفتم : اين جوان كيست ؟
گفت : او على بن ابيطالب پسر عموى او است .
گفتم : اين چه كارى است كه او مى كند؟
گفت :
نماز مى خواند و گمان مى كند كه او پيغمبر است ، و او را در اين كارش جز همسرش و پسر عمويش كه اين پسر بچّه باشد، كسى پيروى نكرده است .
و او گمان مى كند كه بزودى بر او دريچه گنجهاى خسرو و قيصر گشوده خواهد شد.
و عفيف مى گفت :
پس از آن اسلام آورد و از ره آورد اسلام بهره مند گرديد و مى گفت :
اگر پروردگار آن روز مرا از نعمت اسلام بهره ور مى نمود، من با على عليه السلام دوّمين كس بوديم كه به اسلام گرويدند.
پرورش يافته دامان رسول الله (ص )
7 - مجاهد بن ابوالحجّاج گفته است :(26)
از نعمت هاى خداوند متعال بر على بن ابيطالب عليه السلام و از نيكى هايى كه پروردگار متعال به او اراده نمود، آن است كه :
قريش گرفتار سال قحطى شديد شدند و ابوطالب عيالمند بود، پس رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم به عبّاس عمويش كه از توانگرترين بنى هاشم بود گفت :
((اى عبّاس ، برادرت ابوطالب داراى عيال بسيار است و آنچه را كه به مردم از اين سال قحطى رسيده است مى بينى . پس ما را به سوى او روانه كن تا بارى از عيال او سبك كنيم ، فرزندى از فرزندان او را من برمى گيرم و فرزندى را تو برمى دارى ، و بدين ترتيب هزينه و مخارج زندگى آن دو را از او كفايت مى كنيم ))
عبّاس گفت : بسيار خوب .
پس آن دو روانه شدند تا به نزد ابوطالب آمدند و به او گفتند:
ما مى خواهيم بارى از اهل و عيال تو سبك كنيم ، تا از مصيبتى كه مردم در آن هستند برطرف شود.
ابوطالب به آنها گفت :
عقيل را براى من بگذاريد، پس هر چه مى خواهيد بكنيد.
آنگاه رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم على را برگرفت و همراه خود به منزل برد و عبّاس هم جعفر را برداشت و همراه خود ساخت .
امام على عليه السلام پيوسته با رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم بود تا اينكه خداوند او را به پيامبرى مبعوث نمود.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام از او پيروى كرد و به او ايمان آورد و او را تصديق نمود.
جعفر نزد عبّاس بود تا اينكه اسلام آورد و با گرويدن به اسلام بى نياز شد.
8 - و نوشتند كه رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم در آغاز اسلام هنگامى كه وقت نماز فرا مى رسيد، به سوى كوههاى مكّه بيرون مى رفت و امام على عليه السلام هم با او پوشيده از چشم ابوطالب و همه عموها و ديگر اقوامش بيرون مى آمد.
پس با هم در آن كوهها نماز مى گزاردند و به هنگام غروب وارد مى شدند، برمى گشتند و در آنجا تا زمانى كه خداوند تعالى مى خواست درنگ مى نمودند و باقى مى ماندند.
پس از چندى ابوطالب روزى آن دو را را با يكديگر يافت ، در حالى كه هردو نماز مى خواندند.
پس به رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم گفت :
اى پسر برادرم اين چه دينى است كه بدان اعتقاد دارى ؟ گفت :
اى عمو اين دين خداوند و ملائكه اوست و آيين فرستادگانش و پدر ما ابراهيم مى باشد.
پروردگار مرا براى اين دين و براى بندگان خود پيامبر قرار داد و تو اى عمو شايسته ترين كسى هستى كه نصيحت را برايش خالص نمودم و او را به هدايت دعوت كردم و تو شايسته ترين كسى هستى كه دعوت مرا اجابت كند و مرا در اين امر يارى نمايد.
ابوطالب به فرزندش على عليه السلام مى گفت :
پسرم اين چه آيينى است كه بر آن استواريد؟
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام پاسخ مى داد:
اى پدر به پيامبر خدا ايمان آوردم و آنچه را كه آورده تصديق نمودم و با او به خاطر بارى تعالى نماز گزاردم و از او پيروى كردم .
ابوطالب مى گفت :
امّا او (پيغمبر) ترا جُز به خير دعوت نكرده است ، پس همراه او باش .
9- سَلَمَةِ بن كُهَيْل از حَبَّةِ بنِ جُوَيْن روايت كرده است كه : شنيدم از على عليه السلام مى گفت :
((لَقَدْ عَبَدْتُ اللّهَ قَبْلَ اءَنْ يَعْبُدَهُ اءحَدٌ مِنْ هذِهِ الاءُْمَّةَ خَمْسَ سِنينَ)).
(( بى گمان پروردگار را پيش از اينكه احدى از اين امّت عبادت كند، پنج سال عبادت كردم .))
سبقت در فضائل از زبان خود امام (ع )
10 - امام على عليه السلام در يك سخنرانى طولانى فرمود:(27)
وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِى مِنْ رَسُولِ اللّهِصلى الله عليه و آله و سلم بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ، وَالْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ.
وَضَعَنِى فِى حِجْرِهِ وَاءَنَا وَلَدٌ يَضُمُنِى إِلَى صَدْرِهِ، وَيَكْنُفُنِى فِى فِرَاشِهِ، وَيُمِسُّنِى جَسَدَهُ، وَيُشِمُّنِى عَرْفَهُ.
وَكَانَ يَمْضَغُ الشَّيْءَ ثُمَّ يُلْقِمْنِيهِ، وَمَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ، وَلا خَطْلَةً فِي فِعْلٍ.

O سوابق درخشان حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام
((شما موقعيّت مرا نسبت به رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم در خويشاوندى نزديك ، در مقام و منزلت ويژه مى دانيد، پيامبر مرا در اتاق خويش مى نشاند، در حاليكه كودك بودم مرا در آغوش ‍ خود مى گرفت ، و در استراحتگاه مخصوص خود مى خوابانيد، بدنش را به بدن من مى چسباند، و بوى پاكيزه خود را به من مى بوياند، و گاهى غذائى را لقمه لقمه در دهانم مى گذارد، هرگز دروغى در گفتار من ، و اشتباهى در كردارم نيافت .)) (28)
دوّم - اوّل شاهد وحى
پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم پيش از آنكه به رسالت مبعوث شود، سالى يك ماه در غار حراء به عبادت مى پرداخت و در اين مدّت اگر تهيدستى نزد وى مى رفت ، به او طعام مى داد و وقتى كه ماه به پايان مى رسيد و مى خواست به خانه برگردد، ابتداء به مسجد الحرام مى رفت و هفت بار خانه خدا را طواف مى كرد و سپس به منزل خود باز مى گشت .(29)
وقتى كه فرشته وحى براى نخستين بار در غار حراء بر حضرت محمّدصلى الله عليه و آله و سلم نازل شد و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت ، على عليه السلام در كنار آن حضرت بود و آن روز از همان ماهى بود كه حضرت محمّدصلى الله عليه و آله و سلم براى عبادت به غار حراء مى رفت .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در ((خطبه قاصعه )) در اين باره مى فرمايد:
وَ لَقَدْ كْانَ يُجْاوِرُ فى كُلِّ سِنَةٍ بِحِراء، فاءراهُ. لايُراهُ غيْرى ... وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَّن حينَ نُزُولِ الْوَحْىِ عَلَيْهِ، فَقُلْتُ يا رَسُولَ اللّه ما هذِهِ الرَّنَّة ؟
فَقالَ: هذا الشَّيطانُ قَدْ اءيَسَ مِنْ عِبادَتِهِ، اِنَّكَ تَسْمَعُ ما اَسْمعْ وَتَرى ما اءرى ، اِلاّ اءنَّكَ لَسْتَ بِنَبِي وَ لكَنَّكَ لَوَزيرٌ وَ اِنَّكَ لَعَلى خَيْرٍ.

(( پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم هر سال در غار حراء به عبادت مى پرداخت و جز من كسى او را نمى ديد...، هنگامى كه وحى بر آن حضرت نازل شد، صداى ناله شيطان را شنيدم . به رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم عرض كردم : اين ناله چيست ؟ فرمود:
اين ناله شيطان است و علّت ناله اش اين است كه او از اينكه در روى زمين اطاعت شود، نااميد گشته است . آنچه را من مى شنوم تو نيز مى شنوى و آنچه را كه مى بينم تو نيز مى بينى ، جز اينكه تو پيامبر نيستى ، بلكه وزير (من ) و بر خير و نيكى هستى .))(30)
اين گفتار گرچه مى تواند مربوط به عبادت پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم در حراء در دوران پس ‍ از رسالت باشد، ولى قرائن گذشته و اينكه عبادت پيامبر در حراء غالبا قبل از رسالت بوده است ، نشان مى دهد كه اين گفتار مربوط به دوران قبل از رسالت پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم است كه سبب شد در همان دوران كودكى با قلب حسّاس ، و ديده نافذ و گوش شنوا، چيزهايى را ببيند و اصواتى را بشنود كه براى مردم عادّى ممكن نبود.
ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه مى نويسد:
(( در كتب صحاح روايت شده است كه وقتى جبرئيل براى نخستين بار بر پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم نازل گرديد و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت ، على عليه السلام در كنار پيامبر اسلام بود )).(31)
از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
على عليه السلام پيش از رسالت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم همراه آن حضرت نور نبوّت را مى ديد و صداى فرشته را مى شنيد.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود:
اگر من خاتم پيامبران نبودم ، تو شايستگى مقام نبوّت را داشتى ولى تو وصىّ و وارث من ، سرور اوصياء و پيشواى پرهيزگاران مى باشى .
سوّم - اوّل مسلمان
پس از آنكه وحى الهى در غار (( حراء)) بر قلب مبارك پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم نازل گرديد او را بمقام نبوّت و رسالت مفتخر ساخت بنا به گفته محدّثين شيعه و سنّى ، على عليه السلام نخستين كسى است كه با جان و دل دعوت او را لبّيك گفت و به وى ايمان آورد.
اعتراف دانشمندان
ابى بكر هذلى (32) و داود بن هند شعبى (33) از پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده اند كه درباره امام على عليه السلام فرمود:
هذا اَوَّلُ مَنْ آمَنَ بى وَ صَدَّقَنى وَ صَلّى مَعِىَ.(34)
((على نخستين كسى است كه بر من ايمان آورد و رسالتم را تصديق نمود و با من نماز خواند.))
انس بن مالك و ديگران گفته اند:
بُعِثَ النَّبِىُّصلى الله عليه و آله و سلم يَوْمَ الاْ ثنينِ وَ اَسْلَمَ عَلِىُّ يَوْمَ الثَّلاثِ
((پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم روز دوشنبه به رسالت مبعوث گرديد، و على عليه السلام فرداى آن ، سه شنبه ايمان آورد.))
از زيدبن ارقم و از ديگران روايت شده كه گفته اند:
اوّل كسى كه اسلام آورد على بن ابيطالب عليه السلام بود.(35)
ابن ابى الحديد معتزلى مى گويد :
شيوخ متكلّمين ما، اتّفاق دارند بر اينكه على بن ابيطالب عليه السلام اوّلين كسى است از مردان كه به پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم گرويده و اسلام خود را اظهار داشته است .(36)
اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد:
اَنَا عَبْدُ اللّهِ وَ اَخُو رَسُولِ اللّهِ وَ اَنَا الصِّدّيقُ الاكْبَرُ لا يَقُولُها بَعْدى اِلاّ كاذِبٌ مُفْتَر وَ لَقَدْ صَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللّهِصلى الله عليه و آله و سلم قَبْلَ النّاسِ بِسَبْعِ سِنينَ وَ اَنَا اَوَّلُ مَنْ صَلّى مَعَهُ.ممم (37)مممم
(( من بنده خدا و برادر رسول اللّه و صدّيق اكبرم ، اين سخن را پس از من جز دروغگو و افتراساز نمى گويد، من هفت يال پيش از مردم با پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم نماز گزارده ام .))
و در جاى ديگر مى فرمايد :
اَللّهُمَّ اِنّى اَوَّلَ مَنْ اَنابَ وَ سَمِعَ وَ اَجابَ، لَمْ يَسْبِقْنى اِلاّ رَسُولُ اللّهِصلى الله عليه و آله و سلم بِالصَّلاةِ.(38)
(( خدايا من نخستين كسى هستم كه به سوى تو رو آورده ، پيام تو را شنيده و به دعوت پيامبر تو پاسخ گفته ام و پيش از من جز پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم كسى نماز نگزارد.))
اخطب خوارزمى ، ابن هشام و ابن جرير طبرى از ابن اسحاق روايت كرده اند:
كه روز بعثت پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم ، على عليه السلام با اينكه ده ساله بود، پيش از هر كسى به او ايمان آورد و با او نماز گزارد و آنچه را كه از جانب خداوند آورده بود، آنرا تصديق نمود
و از نعمتهائى كه خداوند متعال به على عليه السلام عطا فرموده بود، يكى اين بود كه پيش از اسلام نيز در دامن پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم تربيت مى شد.(39)
عُفيف كندى مى گويد :
در يكى از روزها براى خريد لباس و عطر، وارد مكّه شدم و در مسجد الحرام در كنار عبّاس ‍ بن عبدالمطلّب (يكى از بازرگانان مكّه بود) نشستم به تماشاى مكّه مشغول بوديم ، اندكى نگذشت ، موقعى كه خورشيد به اوج بلندى رسيد، ناگهان ديدم مردى آمد و نگاهى به آسمان نمود رو به كعبه ايستاد.
چيزى نگذشت كه نوجوانى به وى ملحق گرديد و در سمت راست او قرار گرفت .
سپس زنى وارد مسجد شد و در پشت سر آن دو نفر ايستاد و هر سه نفر به عبادت خداوند مشغول شدند.
آن مرد ركوع مى كرد ، آنها نيز با او ركوع مى كردند، بدين ترتيب به نماز خود ادامه مى دادند.
من به عبّاس گفتم امر عظيمى مى بينم !
عبّاس گفت :
آرى امريست عظيم ، هيچ مى دانى كه اين جوان كيست ؟
گفتم : نه !
عبّاس گفت :
اين برادرزاده من و آن جوان (نو رَس ) نيز برادر زاده ديگر من على بن ابيطالب است
و آن زن خديجه ، همسر محمّد است
و محمّد مدّعى است كه آئين وحى از طرف خداوند براى او نازل شده است و اكنون زير آسمان كسى از اين دين جز سه نفر پيروى نمى كند.
(در آخر روايت احمد بن حنبل آمده است كه ) عبّاس فرمود:
برادر زاده ام مى گويد :
روزى فرا خواهد رسيد كه خزانه هاى كسرى و گنجينه هاى قيصر را فتح و تسخير مى نمايد.
عفيف بعدها كه ايمان آورد، مدام تاءسّف مى خورد و مى گفت :
اى كاش همان روز اسلام را قبول مى كردم و با على عليه السلام سوّمين نفر مسلمان ، مى شدم .(40)
دلائل پيشگامى على عليه السلام در اسلام
دلائل و شواهد پيشگامى على عليه السلام در متون اسلامى فراوان است :
1 - پيش از همه ، خود پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم به پيشقدم بودن على عليه السلام تصريح كرده و در ميان جمعى از ياران خود فرمود:
(( نخستين كسى كه در روز رستاخيز با من در كنار حوض كوثر ملاقات مى كند، پيشقدمترين شما در اسلام ، على بن ابى طالب است .))(41)
2 - دانشمندان و محدّثان نقل مى كنند:
حضرت محمّدصلى الله عليه و آله و سلم روز دوشنبه به نبوّت مبعوث شد و على عليه السلام فرداى آن روز (( سه شنبه )) با او نماز خواند.(42)
3 - حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در خطبه (( قاصعه )) مى فرمايد:
(( آن روز اسلام جز به خانه پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم و خديجه سلام الله عليها راه نيافته بود و من سوّمين نفر آنها بودم . نور وحى و رسالت را مى ديدم ، و بوى نبوّت را مى شنيدم .))(43)
4 - امام على عليه السلام در جاى ديگر از سبقت خود در اسلام چنين ياد مى كند:
((خدايا من نخستين كسى هستم كه به سوى تو بازگشت ، و پيام تو را شنيد و به دعوت پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم پاسخ گفت و پيش از من جز پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم كسى نماز نگزارد.))(44)
5 - حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمود :
(( من بنده خدا و برادر پيامبر و صدّيق اكبرم ، اين سخن را پس از من جز دروغگوى افتراء ساز نمى گويد، من هفت سال پيش از مردم با رسول خدا نماز گزاردم .))(45)
6 - اعتراف ماءمون به ايمان على عليه السلام ماءمون دانشمندان عصر خود راكه از آن جمله اسحاق (46) در ميان آنها بود گرد آورد و زبان به سخن گشود و چنين گفت :
روزى كه پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم مبعوث به رسالت گرديد بهترين عمل چه بود؟
اسحاق گفت :
ايمان به خدا و رسالت پيامبر او
ماءمون پرسيد :
آيا سبقت به اسلام در اعداد بهترين عمل نبود؟
اسحاق گفت :
چرا، در قرآن مجيد مى خوانيم :
وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ، اوُلئكَ المُقَرَّبُونَ
((مقصود از سبقت در آيه همان پيش قدمى در پذيرش اسلام است .))(47)
ماءمون پرسيد :
آيا كسى بر على در پذيرش اسلام سبقت جسته بود ؟ يا اينكه على عليه السلام نخستين فردى است كه به پيامبر ايمان آورده است ؟
اسحاق گفت :
على نخستين فردى است كه به پيامبر ايمان آورد ، امّا روزى كه او ايمان آورد كودكى بيش نبود و نمى توان براى چنين اسلامى ارزش قائل بود، امّا ابى بكر اگرچه بعدها ايمان اورد ، ولى روزى كه به صف خداپرستان پيوست ، يك فرد كاملى بود، كه ايمان و اعتقاد او در آن سنّ و سال ارزش ديگرى داشت .
ماءمون پرسيد :
بگو ببينم ، على عليه السلام روى چه اصلى ايمان آورد ؟ آيا پيامبر او را به اسلام دعوت كرد يا اينكه از طرف خدا به او الهام شد ؟ كه آئين توحيد و روش اسلام را بپذيرد؟
هرگز نمى توان گفت اسلام على عليه السلام از طريق الهام از جانب خدا بوده است ، زيرا لازمه فرض اين است كه ايمان وى بر ايمان پيامبر، برترى داشته باشد، چون گرايش پيامبر به اسلام به وسيله جبرئيل و راهنمائى وى بوده است ، نه اينكه از جانب خدا به وى الهام شده باشد.
در اينصورت كه ايمان على در پرتو پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بوده ، آيا پيامبر از پيش خود اين كار را انجام داده يا به دستور خدا به اسلام دعوت كرد، قطعا بايد گفت دعوت على عليه السلام به اسلام از جانب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، به فرمان خدا بوده است .
آيا خداى حكيم دستور مى دهد كه پيامبر كودك غير مستعدّى را كه ايمان و عدم ايمان او يكسان مى باشد، به آئين اسلام دعوت كند؟
در اين صورت بايد گفت ، شعور و درك امام در دوران كودكى به اندازه اى بود كه خداوند به ايمان او عنايت داشته است ، پس ايمان على عليه السلام در كودكى ارزشمند است .
7 - اظهارات امام على عليه السلام در نهج البلاغه
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در خطبه 37 نهج البلاغه به اين حقيقت روشن اشاره مى فرمايد كه :
O خصائص الامام على عليه السلام
فَقُمْتُ بِالاْءَمْرِ حِيْنَ فَشِلُوا، وَتَطَلَّعْتُ حِيْنَ تَقَبَّعُوا، وَنَطَقْتُ حِيْنَ تَعْتَعُوا، وَمَضَيْتُ بِنُورِ اللّهِ حِيْنَ وَقَفُوا.
وَكُنْتُ اءَخْفَضَهُمْ صَوْتا، وَاءَعْلاهُمْ فَوْتا، فَطِرْتُ بِعِنَانِهَا، وَاسْتَبْدَدْتُ بِرِهَانِهَا.
كَالْجَبَلِ لا تُحَرِّكُهُ الْقَوَاصِفُ، وَلا تُزِيلُهُ الْعَوَاصِفُ.
لَمْ يَكُنْ لاِءَحَدٍ فِيَّ مَهْمَزٌ وَلا لِقَائِلٍ فِيَّ مَغْمَزٌ. الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ، وَالْقَوِىُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ.

O علّة السكوت
رَضِيْنَا عَنِ اللّهِ قَضَاءَهُ، وَسَلَّمْنَا لِلّهِ اءَمْرَهُ. اءَتَرَانِى اءَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللّهِصلى الله عليه و آله و سلم ؟
وَاللّهِ لاَءَنَا اءَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ، فَلا اءَكُونُ اءَوَّلَ مَنْ كَذَبَ عَلَيْهِ. فَنَظَرْتُ فِى اءَمْرِى ، فَإِذَا طَاعَتِى قَدْ سَبَقَتْ بَيْعَتِى ، وَإِذَا الْمِيثَاقُ فِى عُنُقِى لِغَيْرِى .

O ويژگى ها و فضائل امام على عليه السلام
آن گاه كه همه از ترس سست شده كنار كشيدند، من قيام كردم ، و آنهنگام كه همه خود را پنهان كردند من آشكارا به ميدان آمدم ، و آن زمان كه همه لب فرو بستند، من سخن گفتم و آن وقت كه همه باز ايستادند من با راهنمائى نور خدا به راه افتادم ، در مقام حرف و شعار صدايم از همه آهسته تر بود اما در عمل برتر و پيشتاز بودم ، زمام امور را به دست گرفتم ، و جلوتر از همه پرواز كردم ، و جائزه سبقت در فضيلت ها را بردم .
همانند كوهى كه تندبادها آن را به حركت در نمى آورد، و طوفان ها آن را از جاى بر نمى كند.
هيچكس نمى توانست عيبى در من بيابد، و هيچ سخن چينى جاى عيبجوئى در من نمى يافت .
خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را باز گردانم ، و نيرومندها در نظر من پست و ناتوانند تا حق را از آنها باز ستانم .
O علّت سكوت و كناره گيرى از خلافت
در برابر خواسته هاى خدا راضى ، و تسليم فرمان او هستم ، آيا مى پنداريد. من به رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم دروغى روا دارم ؟ به خدا سوگند! من نخستين كسى هستم كه او را تصديق كردم ، و هرگز اول كسى نخواهم بود كه او را تكذيب كنم .
در كار خود انديشيدم ديدم پيش از بيعت ، پيمان اطاعت و پيروى از سفارش رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم را دارم ، و از من براى ديگرى پيمان گرفتند (كه پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم فرمود اگر در امر حكومت كار به جدال و خونريزى كشانده شود، سكوت كنم و سر فرود آورم .)
و در خطبه 71 نهج البلاغه به شايعه پراكنى و دروغپردازى كوفيان اشاره مى فرمايد و به سبقت خويش در پذيرش اسلام و اعتراف به رسالت پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم مى پردازد كه :
وَلَقَدْ بَلَغَنِى اءَنَّكُمْ تَقُولُونَ: