الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد نهم
( امام على (ع ) و مباحث اعتقادى )

مرحوم محمّد دشتى

- ۸ -


. ره آورد ارزش هاى والا حكمت 224
. رهنمودهاى كلّى در تصحيح بينش ارزشى خطبه 114/13، خطبه 133/5 ، حكمت 94/1
. شناخت ارزش ها حكمت 47 ، حكمت 371 ، حكمت 387 ، خطبه 41/1 ، خطبه 147/11
. شناخت ارزش هاى والاى اخلاقى حكمت 289 ، حكمت 4
. شناخت ضدّ ارزش ها حكمت 371 ، حكمت 2 ، حكمت 4 ، نامه 31/57 ، حكمت 126، حكمت 276، حكمت 275، حكمت 150
. شناخت مردم و ضدّ ارزش ها حكمت 343
. ضدّ ارزش ها و خطرات آن حكمت 211
. ضدّ ارزش ها و هشدارها حكمت 150
. عدم وابستگى به ارزش هاى مادّى نامه 47/1
. عوامل بينش ارزشى وارونه خطبه 157/1
. لزوم هوشيارى در شناخت ارزش هاى بدلى خطبه 194/8
. مسخ ارزش ها حكمت 120 ، خطبه 41/1 ، 2
. معيار ارزش انسان حكمت 81
. مقايسه بينش ارزشى ما با پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم خطبه 160/23
. نسبى بودن برخى از ارزش ها بين زنان و مردان حكمت 124
. نقش تاريخ در شناخت ارزش ها نامه 31/24
. نقش شيطان در تحريف ارزش هاخطبه 83/42
. نقش عوامل مادّى در بينش ارزشى خطبه 23/1، خطبه 131/1 تا 4
. نكوهش از ارزش هاى اخلاقى مسخ شده خطبه 129/2 ، 3
. يادآورى ارزش هاى اخلاقى خطبه 86/2
. يادآورى برخى از ارزش هاى قرآن خطبه 156/10
آثار شناخت مقايسه اى ارزش ها
- برترى عبادت اجتماعى بر عبادت فردى نامه 47/2
- برترى ارزش علم بر ثروت حكمت 147
- زمينه زهد و فداكارى خطبه 66/1، خطبه 113/5، خطبه 130/1، خطبه 165/30 ، نامه 66/1 ، حكمت 77 ، حكمت 367 ، خطبه 173/6 ، خطبه 230/13 ، نامه 22/1 ، نامه 31/49 ، نامه 49/1 ، نامه 62/4 ، 12 ، حكمت 147
. ارزش ها و ضدّ ارزش ها حكمت 38 ، حكمت 31 ، حكمت 150
. اصول ارزش ها و ضد ارزش هاحكمت 113 ، حكمت 122
. انقلاب ارزش ها در فلسفه بعثت و امامت خطبه 16/3
. جايگاه ارزشى مبانى اعتقادى خطبه 114/3
. ارزش هاى عالى نامه 47/4، حكمت 82، حكمت 113، حكمت 122
. تكامل ارزش ها خطبه 105/1 ، خطبه 214
. نقش توحيد در انقلاب ارزش هاخطبه 193/5، خطبه 216/16
نسبيّت ارزش ها
- اختلاط ارزش ها و ضد ارزش ها در دنياخطبه 103/2 ، خطبه 113/1 ، خطبه 145/1 ، خطبه 226 ، نامه 3 ، نامه 68
- تفاوت ارزش ها يا تفاوت فرهنگهاحكمت 199
- تفاوت ارزش هاى اخلاقى با تفاوت جنسيّت حكمت 124
- تفاوت ارزش هاى اخلاقى در محيطهاى متفاوت حكمت 114
- راز نسبيّت ارزش هاى اخلاقى حكمت 259، حكمت 406
- نسبيت معيار ارزش محيط زيست حكمت 442
جستجو و گزينش ارزش ها
- ارزش هاى مادّى و ارزش هاى برترخطبه 132/7
- اسلام رمز ارزش ها و امام رمز اسلام خطبه 152/6
- راه پاسدارى از ارزش ها خطبه 200 ، خطبه 201/1
- تضاد ارزش گرائى با گرايشهاى نفسانى خطبه 87/8 ، خطبه 176/1 ، خطبه 186/23 ، نامه 31/16 ، نامه 53/7
. برترى ارزش كار حكمت 32
. تعادل مرز كلّى ارزش و ضد ارزش خطبه 176/13
. تفاوت ارزش اخلاقى با تفاوت وضع مالى حكمت 68
. چگونگى برخورد با ارزش هاى معنوى نامه 24/1
. خودپسندى آفت تمام ارزش ها نامه 53/145، حكمت 46
. ضرورت كسب ارزش ها حكمت 422
. نقش قرآن در تعيين مرزهاى ارزشى خطبه 153/9 ، نامه 53/2
زهد (پارسائى )
. آثار ترك زهدخطبه 81
. آرزوى دراز و زهد خطبه 81/1
. ارزش زهدحكمت 391 ، حكمت 4
. ارزش زهد و پارسائى خطبه 103/1 ، حكمت 391
. برترين پارسائى حكمت 28
. بهترين نوع زهد حكمت 28
. پارسائى پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم خطبه 109
. تعريف زهد و پارسائى خطبه 81/1 ، 2 ، حكمت 439
. تعريف و شناخت زهد و پارسائى حكمت 439
. جايگاه زهد در قرآن حكمت 439
. پارسايان و رسيدن به درجات معنوى خطبه 52/4
. ره آورد زهد و پارسائى خطبه 52/5 ، حكمت 391
. زهد اسلامى حكمت 439
. زهد راستين حكمت 104/10
. زهد عامل بصيرت و آگاهى حكمت 391
. زهد واقعى حكمت 82
. زهد و پارسايى على عليه السلام خطبه 3/17
. سيماى پارسايان خطبه 230/13
. شناخت زهد و پارسائى حكمت 31/3
. ضرورت زهد و قناعت خطبه 176/35
. لذّت زهدنامه 27/3 ، 6
. مراتب و مراحل زهدخطبه 81
ريا
. اخلاص و پرهيز از ريا خطبه 76/2
. پرهيز از ريا خطبه 32/6 ، 7/76 ، 1 ، 2
. پرهيز از ريا و ظاهر بينى خطبه 23/6
. پرهيز از ريا و ظاهرسازى نامه 26/1
. پرهيز از ريا و ظاهر فريبى خطبه 23/6
. نكوهش از شرك و ريا خطبه 86/11
. نيكوكارى با تظاهر و ريا ممنوع خطبه 142/1
O جبر
. اثبات لاجبر و لاتفويض (اختيار انسان و امداد الهى )حكمت 78
. راه هاى ابطال جبر مطلق (نقد دترمينيسم )حكمت 78
. شناخت جايگاه جبر و اختيار حكمت 16 ، حكمت 78
. شناخت جبر و اختيار حكمت 459
. نفى جبرگرايى حكمت 78
O فتاليزم
. فتاليزم (جبرعملى ) خطبه 102
قضا و قدر
. تسليم قضا و قدر خطبه 37/3
. جايگاه قضا و قدر الهى حكمت 287
. رضا به قضا و قدرخطبه 180/1
. رضا و تسليم در برابر قضا خطبه 37/3
. شناخت قضا و قدرحكمت 78
. شناخت قضا و قدر الهى حكمت 75/1
. قضا و قدرالهى خطبه 109/4، خطبه 227/3، حكمت 201، حكمت 16، خطبه 91/26، خطبه 183/14، نامه 31/96، حكمت 16، حكمت 287 ، حكمت 459
. قضا و قدر حتمى الهى خطبه 65/7
. مبانى قضا و حكومت در اسلام خطبه 18/2
. مرگ و قضا و قدر خطبه 193/29
. مشكل بودن شناخت قضا و قدرحكمت 287
. مشكل درك قضا و قدرحكمت 285
3 - شيوه هاى آموزشى
يكى ديگر از ويژگى هاى مباحث اعتقادى امام على عليه السلام در نهج البلاغه ، به كارگيرى ((شيوه هاى صحيح آموزشى )) است كه :
O مباحث سنگين اعتقادى را براى عموم اقشار جامعه قابل درك و شناخت مى سازد.
O مباحث نظرى را چونان محاسبات رياضى ، مستدلّ و مبرهن مطرح مى كند.
O هم با استدلال هاى قوى ، عقل ها و فكرها را قانع كرده و هم به احساسات انسان پاسخ مى دهد.
O هم شور و شعور ايجاد كرده و هم به شعارها و عواطف انسان ها، جهت مى بخشد.
اين همه زيبائى ها و جاذبه ها در آموزش و تعليم مبانى اعتقادى به ((شيوه هاى صحيح آموزشى )) بستگى دارد.
شيوه هاى صحيح آموزشى اميرالمؤ منين عليه السلام بر واقعيّت ها و روش هاى كاربردى تكيه دارد؛
O و از همه روش ها ابزارها استفاده مى كند؛
O استدلال و برهان را با عشق و شور به هم مى آميزد؛
O مى چشد و مى چشاند؛
O اميد مى دهد؛
O جهت مى بخشد؛
O با هدفدارى به مباحث اعتقادى تداوم مى بخشد؛
شيرينى استدلال را با زيبائى هاى نظام هستى يكجا مطرح مى كند.
و براى هر دليل و برهانى ده ها ((نمونه )) و ((الگو)) از پديده هاى زيباى هستى ، شاهد و مثال مى آورد.
گاهى شنونده را از يك مبحث اعتقادى ، از يك برهان فلسفى ، به سوى ارزيابى پديده ها مى كشاند ((مانند خطبه اوّل ))
و زمانى از راه برّرسى پديده ها و نمونه هاى روشن ، فكرها و عقل ها را به واقعيّت ها سوق مى دهد. (مانند: خطبه 165 و 182 و 185)
و آنگاه دست زيبا و زيبائى آفرين خدا را به همگان نشان مى دهد.
و عقل ها و انديشه ها را در ارزيابى الگوهاى زيباى طبيعت به شگفتى وا ميدارد.
از طاووس و زيبائى آن سخن مى گويد و سپس خداى طاووس آفرين را اثبات مى كند.
از خلقت اسرارآميز خفّاشان بحث مى كند و عقل ها را در كشف راز هستى درمانده نشان مى دهد،
و بحث اعتقادى را از موجودات كوچك و بزرگ آغاز و آنگاه حيات و هدفدارى را در همه آنها به ارزيابى مى گذارد و سپس صفات جمال و جلال الهى را نشان مى دهد.
برهان اثر و مؤ ثر
در (( خطبه 165 )) امام على عليه السلام بر اساس برهان ((اثر و مؤ ثّر)) و ((راه هاى خداشناسى ))، ابتداء از آفرينش انواع موجودات و انواع پرندگان سخن به ميان مى آورد و سپس زيبائى هاى شگفتى آور طاووس را مطرح مى كند و آنگاه مى فرمايد:
فَكَيْفَ تَصِلُ إِلَى صِفَةِ هذَا عَمَائِقُ الْفِطَنِ، اءَوْ تَبْلُغُهُ قَرَائِحُ الْعُقُولِ، اءَوْ تَسْتَنْظِمُ وَصْفَهُ اءَقْوَالُ الْوَاصِفِينَ!
وَاءَقَلُّ اءَجْزَائِهِ قَدْ اءَعْجَزَ الاْءَوْهَامَ اءَنْ تُدْرِكَهُ، وَالاْءَلْسِنَةَ اءَنْ تَصِفَهُ!
فَسُبْحَانَ الَّذِى بَهَرَ الْعُقُولَ عَنْ وَصْفِ خَلْقٍ جَلا هُ لِلْعُيُونِ، فَاءَدْرَكَتْهُ مَحْدُودا مُكَوَّنا، وَمُؤَلَّفا مُلَوَّنا؛ وَاءَعْجَزَ الاْءَلْسُنَ عَنْ تَلْخِيصِ صِفَتِهِ، وَقَعَدَ بِهَا عَنْ تَاءْدِيَةِ نَعْتِهِ!
وَسُبْحَانَ مَنْ اءَدْمَجَ قَوَائِمَ الذَّرَّةِ وَالْهَمَجَةِ إِلَى مَا فَوْقَهُمَا مِنْ خَلْقِ الْحِيتَانِ وَالْفَيَلَةِ! وَوَاءَى عَلَى نَفْسِهِ اءَلا يَضْطَرِبَ شَبَحٌ مِمَّا اءَوْلَجَ فِيهِ الرُّوحَ، إِلا وَجَعَلَ الْحِمَامَ مَوْعِدَهُ، وَالْفَنَاءَ غَايَتَهُ.
((راستى ، هوش هاى ژرف انديش و عقل هاى پُرتلاش چگونه اين همه از حقائق موجود در پديده ها را مى توانند درك كنند؟ و چگونه گفتار توصيف گران ، به نظم كشيدن اين همه زيبايى را بيان توانند نمود؟ و در درك كمترين اندام طاووس ، گمانها از شناخت درمانده و زبانها از ستودن آن در كام مانده اند
پس ستايش خداوندى را سزاست كه عقلها را از توصيف پديده اى كه برابر ديدگان جلوه گرند ناتوان ساخت ، پديده محدودى كه او را با تركيب پيكرى پرنقش و نگار، با رنگها و مرزهاى مشخص ‍ مى شناسد، باز هم از تعريف فشرده اش زبان ها عاجز و از توصيف واقعى آن درمانده اند،
(پس چگونه خدا را مى توانند درك كنند؟)
پاك و برتر است خدايى كه در اندام مورچه ، و مگس ريز، پاها پديدآورد، و جانداران بزرگتر از آنها را نيز آفريد، از ماهيان دريا، و پيلان عظيم الجثّه ، و بر خود لازم شمرد، كه هيچ كالبد جاندارى را وانگذارد و به درستى اداره اش نمايد، جز آن كه ميعادگاهش مرگ و پايان راهش نيستى باشد.))(18)
برهان هدايت اشاره به خلقت شگفت انگيز موزچه و ملخ
و در خطبه 185 با توجّه به اسرار نظام آفرينش و ((برهان هدايت )) و ((برهان هدايت غريزى )) در پديده ها و امكان شناخت با برّرسى در پديده هاى گوناگون و زيباى نظام هستى مى فرمايد:
وَلَوْ فَكَّرُوا فِى عَظِيمِ الْقُدْرَةِ، وَجِسِيمِ النِّعْمَةِ، لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِيقِ، وَخَافُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ، وَلكِنِ الْقُلُوبُ عَلِيلَةٌ، وَالْبَصَائِرُ مَدْخُولَةٌ!
اءَلا يَنْظُرُونَ إِلَى صَغِيرِ مَا خَلَقَ، كَيْفَ اءَحْكَمَ خَلْقَهُ، وَاءَتْقَنَ تَرْكِيبَهُ، وَفَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ، وَسَوَّى لَهُ الْعَظْمَ وَالْبَشَرَ!
انْظُرُوا إِلَى الَّنمْلَةِ فِى صِغَرِ جُثَّتِهَا، وَلَطَافَةِ هَيْئَتِهَا، لاَ تَكَادُ تُنَالُ بِلَحْظِ الْبَصَرِ، وَلا بِمُسْتَدْرَكِ الْفِكَرِ، كَيْفَ دَبَّتْ عَلَى اءَرْضِهَا، وَصُبَّتْ عَلَى رِزْقِهَا، تَنْقُلُ الْحَبَّةَ إِلَى جُحْرِهَا، وَتُعِدُّهَا فِى مُسْتَقَرِّهَا. تَجْمَعُ فِى حَرِّهَا لِبَرْدِهَا، وَفِى وِرْدِهَا لِصَدَرِهَا.
مَكْفُولٌ بِرِزْقِهَا، مَرْزُوقَةٌ بِوِفْقِهَا؛ لا يُغْفِلُهَا الْمَنَّانُ، وَلا يَحْرِمُهَا الدَّيَّانُ، وَلَوْ فِى الصَّفَا الْيَابِسِ، وَالْحَجَرِ الْجَامِسِ! وَلَوْ فَكَّرْتَ فِى مَجَارِى اءَكْلِهَا، فِى عُلْوِهَا وَسُفْلِهَا، وَمَا فِى الْجَوْفِ مِنْ شَرَاسِيفِ بَطْنِهَا، وَمَا فِى الرَّاءْسِ مِنْ عَيْنِهَا وَاءُذُنِهَا، لَقَضَيْتَ مِنْ خَلْقِهَا عَجَبا، وَلَقِيتَ مِنْ وَصْفِهَا تَعَبا!
فَتَعَالَى الَّذِى اءَقَامَهَا عَلَى قَوَائِمِهَا، وَبَنَاهَا عَلَى دَعَائِمِهَا! لَمْ يَشْرَكْهُ فِى فِطْرَتِهَا فَاطِرٌ، وَلَمْ يُعِنْهُ عَلَى خَلْقِهَا قَادِرٌ.
وَلَوْ ضَرَبْتَ فِى مَذَاهِبِ فِكْرِكَ لِتَبْلُغَ غَايَاتِهِ، مَا دَلَّتْكَ الدَّلاَلَةُ إِلا عَلَى اءَنَّ فَاطِرَ الَّنمْلَةِ هُوَ فَاطِرُ النَّخْلَةِ، لِدَقِيقِ تَفْصِيلِ كُلِّ شَيْءٍ، وَغَامِضِ اخْتِلاِفِ كُلِّ حَيٍّ. وَمَا الْجَلِيلُ وَاللَّطِيفُ، وَالثَّقِيلُ وَالْخَفِيفُ، وَالْقَوِيُّ وَالضَّعِيفُ، فِى خَلْقِهِ إِلا سَوَاءٌ، وَكَذلِكَ السَّمَاءُ وَالْهَوَاءُ، وَالرِّيَاحُ وَالْمَاءُ.
فَانْظُرْ إِلَى الشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، وَالنَّبَاتِ وَالشَّجَرِ، وَالْمَاءِ وَالْحَجَرِ، وَاخْتِلافِ هذَا اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ، وَتَفَجُّرِ هذِهِ الْبِحَارِ، وَكَثْرَةِ هذِهِ الْجِبَالِ، وَطُولِ هذِهِ الْقِلالِ.
وَتَفَرُّقِ هذِهِ اللُّغَاتِ، وَالاْءَلْسُنِ الُْمخْتَلِفَاتِ.
فَالْوَيْلُ لِمَنْ اءَنْكَرَ الْمُقَدِّرَ، وَجَحَدَ الْمُدَبِّرَ!
زَعَمُوا اءَنَّهُمْ كَالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارِعٌ، وَلا لاِخْتِلافِ صُوَرِهِمْ صَانِعٌ؛ وَلَمْ يَلْجَؤُوا إِلَى حُجَّةٍ فِيما ادَّعَوْا، وَلا تَحْقِيقٍ لِمَا اءَوْعَوْا.
وَهَلْ يَكُونُ بِنَاءٌ مِنْ غَيْرِ بَانٍ، اءَوْ جِنَايَةٌ مِنْ غَيْرِ جَانٍ؟!

O عجائب فى خلقة الجرادة
وَإِنْ شِئْتَ قُلْتَ فِى الْجَرَادَةِ، إِذْ خَلَقَ لَهَا عَيْنَيْنِ حَمْرَاوَيْنِ، وَاءَسْرَجَ لَهَا حَدَقَتَيْنِ قَمْرَاوَيْنِ، وَجَعَلَ لَهَا السَّمْعَ الْخَفِيَّ، وَفَتَحَ لَهَا الْفَمَ السَّوِيَّ، وَجَعَلَ لَهَا الْحِسَّ الْقَوِيَّ، وَنَابَيْنِ بِهِمَا تَقْرِضُ، وَمِنْجَلَيْنِ بِهِمَا تَقْبِضُ. يَرْهَبُهَا الزُّرَّاعُ فِى زَرْعِهِمْ، وَلا يَسْتَطِيعُونَ ذَبَّهَا، وَلَوْ اءَجْلَبُوا بِجَمْعِهِمْ.
حَتَّى تَرِدَ الْحَرْثَ فِى نَزَوَاتِهَا، وَتَقْضِى مِنْهُ شَهَوَاتِهَا. وَخَلْقُهَا كُلُّهُ لا يُكَوِّنُ إِصْبَعا مُسْتَدِقَّةً.

O دلائل وجودِ اللّه فى العالم
فَتَبَارَكَ اللّهُ الَّذِى ((يَسْجُدْ لَهُ مَنْ فِى السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ طَوْعا وَكَرْها))، وَيُعَفِّرُ لَهُ خَدّا وَوَجْها، وَيُلْقِى إِلَيْهِ بِالطَّاعَةِ سِلْما وَضَعْفا، وَيُعْطِى لَهُ الْقِيَادَ رَهْبَةً وَخَوْفا!
فَالطَّيْرُ مُسَخَّرَةٌ لاِءَمْرِهِ؛ اءَحْصَى عَدَدَ الرِّيشِ مِنْهَا وَالنَّفَسَ، وَاءَرْسَى قَوَائِمَهَا عَلَى النَّدَى وَالْيَبَسِ؛ وَقَدَّرَ اءَقْوَاتَهَا، وَاءَحْصَى اءَجْنَاسَهَا. فَهذَا غُرَابٌ وَهذَا عُقَابٌ. وَهذَا حَمَامٌ وَهذَا نَعَامٌ.
دَعَا كُلَّ طَائِرٍ بِاسْمِهِ، وَكَفَلَ لَهُ بِرِزْقِهِ. وَاءَنْشَاءَ ((السَّحَابَ الثِّقَالَ)) فَاءَهْطَلَ دِيَمَهَا، وَعَدَّدَ قِسَمَهَا. فَبَلَّ الاْءَرْضَ بَعْدَ جُفُوفِهَا، وَاءَخْرَجَ نَبْتَهَا بَعْدَ جُدُوبِهَا.

((اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگى نعمت هاى او مى انديشيدند، به راه راست باز مى گشتند، و از آتش سوزان مى ترسيدند، امّا دلها بيمار، و چشمها معيوب است .
آيا به مخلوقات كوچك خدا نمى نگرند؟ كه چگونه آفرينش آن را استحكام بخشيد؟ و تركيب اندام آن را برقرار، و گوش و چشم براى آن پديد آورد، و استخوان و پوست متناسب خلق كرد؟
به مورچه و كوچكى جثّه آن بنگريد، كه چگونه لطافت خلقت او با چشم و انديشه انسان درك نمى شود، نگاه كنيد! چگونه روى زمين راه مى رود، و براى به دست آوردن روزى خود تلاش مى كند؟ دانه ها را به لانه خود منتقل مى سازد، و در جايگاه مخصوص نگه مى دارد، در فصل گرما براى زمستان تلاش كرده ، و به هنگام درون رفتن ، بيرون آمدن را فراموش نمى كند.
روزى مورچه تضمين گرديده ، و غذاهاى متناسب با طبعش آفريده شده است ، خداوند منّان از او غفلت نمى كند، و پروردگار پاداش دهنده محرومش نمى سازد، گرچه دردل سنگى سخت و صاف يا در ميان صخره اى خشك باشد، اگر در مجارى خوراك و قسمتهاى بالا و پايين دستگاه گوارش و آن چه در درون شكم او از غضروفهاى آويخته به دنده تا شكم ، و آن چه در سر اوست از چشم و گوش ، انديشه نمايى ، از آفرينش مورچه دچار شگفتى شده و از وصف او به زحمت خواهى افتاد
پس بزرگ است خدايى كه مورچه را بر روى دست و پايش برپاداشت ، و پيكره وجودش را با استحكام نگاه داشت در آفرينش آن هيچ قدرتى او را يارى نداد و هيچ آفريننده اى كمكش ‍ نكرد.
اگرانديشه ات را بكار گيرى تا به راز آفرينش پى برده باشى ، دلائل روشن به تو خواهند گفت كه آفريننده مورچه كوچك همان آفريدگار درخت بزرگ خرماست ، به جهت دقّتى كه جدا جدا در آفرينش هرچيزى بكار رفته ، و اختلافات و تفاوت هاى پيچيده اى كه در خلقت هر پديده حياتى نهفته است ، همه موجودات سنگين و سبك ، بزرگ و كوچك ، نيرومند و ضعيف ، در اصول حيات و هستى يكسانند، و خلقت آسمان و هوا و بادها و آب يكى است .
پس انديشه كن در آفتاب و ماه ، و درخت و گياه ، و آب و سنگ ، و اختلاف شب و روز، و جوشش ‍ درياها، و فراوانى كوهها، و بلنداى قلّه ها، و گوناگونى لغت ها، و تفاوت زبان ها، كه نشانه هاى روشن پروردگارند،
پس واى بر آن كس كه تقدير كننده را نپذيرد، و تدبير كننده را انكار كند.
گمان كردند كه چون گياهانند و زارعى ندارند، و اختلاف صورت هايشان را سازنده اى نيست ، بر آن چه ادّعا مى كنند حجّت و دليلى ندارند، و بر آن چه در سر مى پرورانند تحقيقى نمى كنند.
آيا ممكن است ساختمانى بدون سازنده ، يا جنايتى بدون جنايتكار باشد؟
O شگفتى آفرينش مَلَخ
و اگر خواهى در شگفتى ملخ سخن گو، كه خدا براى او دو چشم سرخ ، دو حدقه چونان ماه تابان آفريد، و به او گوش پنهان ، و دهانى متناسب اندامش بخشيده است ، داراى حواس نيرومند، و دو دندان پيشين كه گياهان را مى چيند، و دو پاى داس مانند كه اشياء را بر مى دارد، كشاورزان براى زراعت از آنها مى ترسند و قدرت دفع آنها را ندارند گرچه همه متّحد شوند.
ملخها نيرومندانه وارد كشتزار مى شوند و آن چه ميل دارند مى خورند، در حالى كه تمام اندامشان به اندازه يك انگشت باريك نيست !
O نشانه هاى خدا در طبيعت
پس بزرگ است خداوندى كه تمام موجودات آسمان و زمين ، خواه و ناخواه او را سجده مى كنند، و در برابر او با خضوع چهره بر خاك مى سايند، و رشته اطاعت او را در تندرستى و ناتوانى به گردن مى نهند، و از روى ترس و بيم زمام اختيار خود را به او مى سپارند.
پرندگان رام فرمان اويند، از تعداد پرها و نفس هاى پرندگان آگاه است ، برخى را پرنده آبى و گروهى را پرنده خشكى آفريد، و روزى آنها را مقدّر فرمود، و اقسام گوناگون آنها را مى داند، اين كلاغ است و آن عقاب ، اين شترمرغ است و آن كبوتر، هر پرنده اى را به نام خاصّى فرا خواند، و روزيش را فراهم كرد.
خدايى كه ابرهاى سنگين را ايجاد، و بارانهاى پى در پى را فرستاد، و سهم باران هر جايى را معيّن فرمود، زمين هاى خشك را آبيارى كرد، و گياهان را پس از خشكسالى روياند.))(19)
برهان وجود و اشاره به خلقت عجيب خفاش
اميرالمؤ منين عليه السلام در خطبه 155 با توجّه به ((برهان وجود)) و ((برهان هدايت )) پس ‍ از طرح ويژگى هاى خفّاش اظهار مى دارد:
وَمِنْ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ، وَعَجَائِبِ خِلْقَتِهِ، مَا اءَرَانَا مِنْ غَوَامِضِ الْحِكْمَةِ فِى هذِهِ الْخَفَافِيشِ الَّتِى يَقْبِضُهَا الضِّيَاءُ الْبَاسِطُ لِكُلِّ شَيْءٍ، وَيَبْسُطُهَا الظَّلامُ الْقَابِضُ لِكُلِّ حَيٍّ؛ وَكَيْفَ عَشِيَتْ اءَعْيُنُهَا عَنْ اءَنْ تَسْتَمِدَّ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ نُورا تَهْتَدِى بِهِ فِى مَذَاهِبِهَا، وَتَتَّصِلُ بِعَلانِيَةِ بُرْهَانِ الشَّمْسِ إِلَى مَعَارِفِهَا.
وَرَدَعَهَا بِتَلاَْلُؤِ ضِيَائِهَا عَنِ الْمُضِيِّ فِي سُبُحَاتِ إِشْرَاقِهَا، وَاءَكَنَّهَا فِي مَكَامِنِهَا عَنِ الذَّهَابِ فِي بُلَجِ ائْتِلاقِهَا، فَهِيَ مُسْدَلَةُ الْجُفُونِ بِالنَّهَارِ عَلَى حِدَاقِهَا، وَجاعِلَةُ اللَّيْلِ سِرَاجا تَسْتَدِلُّ بِهِ فِي الِْتمَاسِ اءَرْزَاقِهَا؛ فَلا يَرُدُّ اءَبْصَارَهَا إِسْدَافُ ظُلْمَتِهِ، وَلاَ تَمْتَنِعُ مِنَ الْمُضِيِّ فِيهِ لِغَسَقِ دُجُنَّتِهِ.
فَإِذَا اءَلْقَتِ الشَّمْسُ قِنَاعَهَا، وَبَدَتْ اءَوْضَاحُ نَهَارِهَا، وَدَخَلَ مِنْ إِشْرَاقِ نُورِهَا عَلَى الضَّبَابِ فِى وِجَارِهَا، اءَطْبَقَتِ الاْءَجْفَانَ عَلَى مَآقِيهَا، وَتَبَلَّغَتْ بِمَا اكْتَسَبَتْهُ مِنَ الْمَعَاشِ فِى ظُلَمِ لَيَالِيهَا.
فَسُبْحَانَ مَنْ جَعَلَ اللَّيْلَ لَهَا نَهَارا وَمَعَاشا، وَالنَّهَارَ سَكَنا وَقَرَارا!
وَجَعَلَ لَهَا اءَجْنِحَةً مِنْ لَحْمِهَا تَعْرُجُ بِهَا عِنْدَ الْحَاجَةِ إِلَى الطَّيَرَانِ، كَاءَنَّهَا شَظَايَا الاَّْذَانِ، غَيْرَ ذَوَاتِ رِيشٍ وَلا قَصَبٍ، إِلا أَنَّكَ تَرَى مَوَاضِعَ الْعُرُوقِ بَيِّنَةً اءَعْلاما.
لَهَا جَنَاحَانِ لَمَّا يَرِقَّا فَيَنْشَقَّا، وَلَمْ يَغْلُظَا فَيَثْقُلا. تَطِيرُ وَوَلَدُهَا لاَصِقٌ بِهَا لاَجِئٌ إِلَيْهَا، يَقَعُ إِذَا وَقَعَتْ، وَيَرْتَفِعُ إِذَا ارْتَفَعَتْ، لا يُفَارِقُهَا حَتَّى تَشْتَدَّ اءَرْكَانُهُ، وَيَحْمِلَهُ لِلنُّهُوضِ جَنَاحُهُ، وَيَعْرِفَ مَذَاهِبَ عَيْشِهِ، وَمَصَالِحَ نَفْسِهِ.
فَسُبْحَانَ الْبَارِئِ لِكُلِّ شَيْءٍ، عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ خَلا مِنْ غَيْرِهِ!

((از زيبايى هاى صنعت پروردگارى ، و شگفتيهاى آفرينش او، همان اسرار پيچيده حكمت در آفريدن خفّاشان است ، روشنى روز كه همه چيز را مى گشايد چشمانشان را مى بندد، و تاريكى شب كه هر چيز را به خواب فرو مى برد، چشمان آنها را باز مى كند، چگونه چشمان خفّاش كم بين است كه نتواند از نور آفتاب درخشنده روشنى گيرد؟ نورى كه با آن راه هاى زندگى خود را بيابد، و در پرتو آشكار خورشيد خود را به جاهايى رساند كه مى خواهد، و روشنى آفتاب خفّاش را از رفتن در تراكم نورهاى تابنده اش باز مى دارد، و در خلوتگاههاى تاريك پنهان مى سازد، كه از حركت در نور درخشان ناتوان است ، پس خفّاش در روز پلكها را بر سياهى ديده ها اندازد، و شب را چونان چراغى برمى گزيند، كه در پرتو تاريكى آن روزى خود را جستجو، و سياهى شب ديده هاى او را نمى بندد، و به خاطر تاريكى زياد، از حركت و تلاش باز نمى ماند.
پس آنگاه كه خورشيد پرده از رخ بيافكند، و سپيده صبحگاهان بدمد، و لانه تنگ سوسمارها از روشنى آن روشن گردد، شب پره ، پلك ها بر هم نهد، و بر آن چه در تاريكى شب به دست آورده قناعت كند.
پس پاك و منزّه است خدايى كه شب را براى خفّاشان چونان روز روشن و مايه به دست آوردن روزى قرار داد، و روز را چونان شب تار مايه آرامش و استراحت آنها انتخاب فرمود، و بال هايى از گوشت براى پرواز آنها آفريد، تا به هنگام نياز به پرواز از آن استفاده كنند، اين بالها، چونان لاله هاى گوشند بى پر و رگهاى اصلى ، اما جاى رگها و نشانه هاى آن را به خوبى مشاهده خواهى كرد.
براى شب پره ها دو بال قرار داد، نه آنقدر نازك كه در هم بشكند، و نه چندان محكم كه سنگينى كند، پرواز مى كنند در حالى كه فرزندانشان به آنها چسبيده و به مادر پناه برده اند، اگر فرود آيند با مادر فرود مى آيند، و اگر بالا روند با مادر اوج مى گيرند، از مادرانشان جدا نمى شوند تا آن هنگام كه اندام جوجه نيرومند و بال ها قدرت پرواز كردن پيدا كند، و بداند كه راه زندگى كردن كدام است ؟ و مصالح خويش را بشناسد.
پس پاك و منزّه است پديد آورنده هر چيزى كه بدون هيچ الگويى باقيمانده از ديگرى ، همه چيز را آفريد.))(20)
به كارگيرى شيوه هاى گوناگون و متناسب با روح و فطرت خداجوى انسان شنونده را به شوق و شعار و شعور مى كشاند و انواع شيرينى ها را در كام خواننده مى ريزد.
و استادان زبردست را در شيوه هاى تدريس و آموزش با (( طرح هاى آموزشى )) و (( روش هاى تدريس )) آشنا مى سازد.