الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد ششم
( امام على (ع ) و علم و هنر )

مرحوم محمّد دشتى

- ۱۳ -


و خليفه دوّم ، هرمزان ايرانى را آورد تا تاريخى همانند تاريخ پارسيان مشخّص كند.(265)
امّا اكثر مسلمانان نظريّات يادشده را نپذيرفتند.
تا آنكه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
مبداء تاريخ امّت اسلامى بايد هجرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم باشد، زيرا هجرت ، آغاز پيروزى و ظهور اسلام بود،
از ولادت و بعثت هم مهمتر است .
همه پذيرفتند و صداىِ (( اَحْسَنْت اَحْسَنْت )) مردم بالا گرفت .(266)
و اين حقيقت در سال 16 هجرى تحقّق يافت .
نظرِ بر حقِّ امام على عليه السلام بيانگر ارزش گرائى و مكتبى بودن امام در همه مسائل حتّى تاريخ است ، كه همه جا بايد با اهداف بلند اسلامى حركت كرد و نظر داد.
3- مسافت خاور و باختر
مسافت خاور و باختر را از اميرالمؤ منين عليه السلام پرسيدند:
حضرت على عليه السلام فرمود:
مسير يك روز خورشيد است .(267)
4- محاسبه اعمال بندگان
از اميرالمؤ منين عليه السلام پرسيدند:
چگونه خداوند با تمام خلق با آن همه زيادى كه دارند محاسبه مى كند؟
حضرت فرمود:
همان گونه كه آنان را با آن همه كثرت روزى مى دهد.
و نيز پرسيدند:
چگونه خداوند با آنان حساب مى كند كه او را نمى بينند؟
حضرت على عليه السلام فرمود:
آنگونه كه آنان را روزى مى دهد و او را نمى بينند.(268)
5 - راه رسيدن روزى
از حضرت على عليه السلام پرسيدند:
اگر مردى در اتاقى نگهدارى شود روزيش از كجا به او مى رسد؟
حضرت على عليه السلام فرمود:
از جايى كه مرگ به سراغش مى آيد.(269)
6- فرق حق و باطل
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
فاصله بين حق و باطل چهار انگشت است .
معناى آن را پرسيدند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام چهار انگشت دست خود را جمع نموده و ميان گوش و چشم خود قرار داد، و آنگاه فرمود:
باطل اين است كه بگويى شنيدم ،
و حق اين است كه بگويى ديدم .(270)

# # #

7 - فاصله آسمان و زمين
فاصله آسمان و زمين را از آن حضرت عليه السلام پرسيدند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
به قدر ديدگان انسان ، و دعاى ستمديده .(271)
8 - مزه آب
مزه آب را از آن حضرت عليه السلام پرسيدند.
حضرت على عليه السلام فرمود:
آب طعم زندگى مى دهد.(272)
9 - گرمابه
حضرت على عليه السلام و خليفه دوم داخل در گرمابه شدند.
خليفه دوم گفت :
بدجائى است گرمابه ! رنج و زحمتش زياد، و حيا و عفتش كم مى باشد.
آنگاه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
بلكه آن خوب جايى است ، چرك و آلودگى بدن را مى زدايد و آتش را به ياد مى آورد.(273)
10 - لذيذترين گوشت ها
در حضور خليفه دوم سخن از گوشت به ميان آمد.
خليفه دوم گفت :
پاكيزه ترين گوشت ها گوشت مرغ است .
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
مرغ مثل خوك است در پرندگان ، پاكيزه ترين گوشت ها گوشت جوجه اى است كه به پرواز در آمده يا قريب به آن باشد.(274)

# # #

11 - بخيل از ظالم معذورتر است
مردى گفت :
بخيل از ظالم معذورترست .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام سخنش را شنيد.
پس به او فرمود:
چنين نيست ؛ زيرا شخص ظالم توبه و استغفار مى كند و اموال مردم را به صاحبانشان رد مى نمايد و ذمه اش برى مى شود،
ولى بخيل آنگاه كه بخل ورزد نه زكات مى دهد، و نه به فقيرى كمك مى كند و نه صله رحم بجا مى آورد و نه از مهمانى پذيرايى مى نمايد پس حرام است بر بهشت كه بخيل در آن داخل گردد.(275)

# # #

12 - عمل اهل باطل
اصبغ بن نباته مى گويد:
هرگاه اميرالمؤ منين عليه السلام سر از سجده دوم بر مى داشت اندكى مى نشست و آنگاه برمى خاست .
عدّه اى عرضه داشتند:
يا اميرالمؤ منين ! پيش از شما خليفه اول و دوم چنين نمى كردند، بلكه بعد از سجده يكراست بر مى خاستند.
آن حضرت عليه السلام فرمود:
اين عمل اهل باطل است ، زيرا اين رفتار بر عظمت و وِقار نماز مى افزايد.(276)

# # #

13 - قبر هود و يهودا
اصبغ بن نباته مى گويد:
در ((نُخيله ))(277) قبر بزرگى بود كه يهوديان مُردگان خود را در اطراف آن به خاك مى سپردند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام پرسيد:
مردم درباره اين قبر چه مى گويند؟
امام حسن عليه السلام فرمود:
مى گويند قبر هود پيامبر است ، آنگاه كه قومش از اطاعت او سر برتافتند و بدين سرزمين آمده و در اينجا وفات كرده اند.
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
دروغ مى گويند، حقّا كه من نسبت به اين قبر از آنان آگاه تَرم .
اين قبر يهودا پسر بزرگ يعقوب است .

# # #

و آنگاه فرمود:
آيا در اين نواحى شخص مطّلعى پيدا مى شود؟
گفتند: بله .
پيرمرد كُهنسالى را به نزد آن حضرت آوردند.
امام على عليه السلام به او فرمود:
منزل تو كجاست ؟
پيرمرد گفت : در ساحل دريا.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
فاصله اش با كوه سرخ چقدر است ؟
پيرمرد گفت : به آن كوه نزديك است .
حضرت فرمود:
قوم تو درباره آن چه مى گويند؟
پيرمرد گفت :
مى گويند قبر ساحرى است .
حضرت فرمود:
خلاف مى گويند، آن قبر هود است و اين قبر يهودا.
آنگاه فرمود:
در روز قيامت هفتاد هزار نفر از پشت شهر كوفه با چهره هايى تابان همچون مهر و ماه محشور شده ، بدون حساب داخل در بهشت مى شوند.(278)

# # #

14 - افشاى يك شكايت
زنى نزد حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آمد و گفت :
شوهرم با كنيزم زنا مى كند.
امام على عليه السلام به وى فرمود:
اگر راست مى گويى شوهرت را سنگسار مى كنيم ، و اگر دروغ مى گويى تو را تازيانه مى زنيم ، زيرا به شوهرت تهمت زده اى .

# # #

زن گفت :
مرا به نزد اهلم بازگردانيد كه از خشم و غيرت آتش گرفته ام .(279)
سوم - پاسخ به سئوالات شرعى
1 - حكم ماهى بدون پولك
اميرالمؤ منين عليه السلام در كوقه بر استر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سوار شد و به بازار ماهى فروشان تشريف برد و به آنان فرمود:
از ماهى ها آن قسمى را كه پولك ندارد، نخوريد و نفروشيد.(280)

# # #

2 - پرنده حرام گوشت
امام على عليه السلام فرمود:
بپرهيزيد از خوردن گوشت پرنده اى كه سنگدان و چينه دان و خارِ پشتِ پا ندارد.(281)
3 - حيوان حرام گوشت
امام على عليه السلام فرمود:
بپرهيزيد از خوردن گوشت حيوان درّنده اى كه دندان نيش دارد و پرنده اى كه داراى چنگال است .(282)
4 - صيد
امام نسبت به صيد پرنده فرمود:
پرنده هرگاه قادر بر پرواز گردد صيد است و براى هركس كه او را بگيرد حلال مى باشد.(283)
5 - آلت ذبح
امام على عليه السلام نسبت به ذبح فرمود:
ذبح روا نمى باشد، مگر به وسيله آهن (284) (وسيله ذبح بايد از جنس آهن باشد).
6 - استصحاب
امام عليه السلام نسبت به استصحاب فرمود:
هركس نسبت به چيزى يقين داشته باشد، پس در آن شك كند بايد طبق تفتيش عمل نمايد، زيرا شك يقين را دفع نمى كند و آن را نمى شكند.(285)
7 - نيّت خير
دو شتر از مردى فرار كرده ، ديگرى آنان را گرفته هر دو را به يك ريسمان بست .
يكى از آن دو شتر خفه شد و مُرد.
دعوا نزد اميرالمؤ منين عليه السلام مطرح گرديد،
آن حضرت فرمود:
گيرنده ضامن نيست ، زيرا او جز اصلاح قصدى نداشته است .(286)
8 - موجودات زنده در آب و هوا
حضرت على عليه السلام فرمود:
از پشت بام در هوا، و نيز در آب جارى بول نكنيد و هر كس چنين كند و به بلايى گرفتار شود سرزنش نكند، مگر خودش را؛
زيرا آب و هوا داراى موجودات زنده هستند!(287)
9 - حكم زيور آلات كعبه
خليفه دوم خواست زيور آلات خانه كعبه را تصرّف كند.
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
قرآن بر پيامبر نازل شده و اموالى را كه جنبه عمومى دارند چهار قسم قرار داده است :
1 - ارث
2 - اموال عمومى
3 - خمس
4 - صدقات و زكات
و مصرف هركدام را نيز معيّن نموده است ، و زيورهاى خانه كعبه هم در آن روز وجود داشت و خداوند براى آنها حكمى نفرمود، نه اين كه آنها را نديده و يا فراموش كرده باشد و اينك تو هم آنها را به حال خود بگذار.(288)
خليفه دوم به فرموده اميرالمؤ منين عمل كرد و به آن حضرت گفت :
اگر تو نبودى مفتضح ، و رسوا مى شديم .(289)
10 - نفع و زيان حجرالا سود
هنگامى كه خليفه دوم حجرالا سود را بوسيد به آن خطاب كرد و گفت :
مى دانم كه تو سنگى هستى و به كسى نه زيانى مى رسانى و نه نفعى ، و اگر نه اين بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را ديده ام تو را مى بوسيد هرگز تو را نمى بوسيدم .
اميرالمؤ منين عليه السلام به خليفه دوم فرمود:
بلكه اين سنگ هم زيان مى رساند و هم نفع .
خليفه دوم گفت : چگونه ؟
آن حضرت فرمود:
آنگاه كه خداوند از بنى آدم پيمان گرفت عهدنامه اى برايشان نوشت و همين سنگ آن را در خود فرو برد.
پس در روز رستاخيز به وفاى مؤ من و انكار كافر گواهى خواهد داد.
و اين معناى دعائى است كه مردم در موقع استلام حجر مى خوانند:
((اللهم ايمانا بك ، و تصديقا بكتابك ، و وفائا بعهدك )).

# # #

((خدايا به تو ايمان مى آورم ، و كتاب تو را تصديق مى كنم ، و به عهد تو وفا مى نمايم ))(290)

# # #

11 - ديه عَلَقه
مردى ضربه اى بر شكم زنى حامله وارد ساخت ، زن بر اثر آن ضربه عَلَقه اى (مقدارى خون بسته ) سقط كرد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
آن مرد بايد ديه عَلَقه را به مقدار چهل دينار به زن بدهد، و اين آيه شريفه را تلاوت نمود:
((ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طين ...))(291)
((به تحقيق انسان را از خلاصه گل بيافريديم و سپس آن را در قرارگاهى استوار (رحم ) قرار داديم ، سپس آن نطفه را پاره اى خون بسته گردانيديم ، پس آن خونِ بسته را مانند گوشت جويده گردانيديم ، پس آن گوشت را استخوانهايى گردانيديم پس آن استخوآنهارا گوشت پوشانيديم ، پس آفريديم او را آفرينش ديگر (او را به صورت انسانى در آورده و در او روح دميديم ).
پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان است )).

# # #

و آنگاه فرمود:
ديه نطفه بيست دينار، و عَلَقه چهل دينار، و مُضْغه شصت دينار، و استخوان پيش از تمام شدن خلقتش هشتاد دينار و جَنين كامل قبل از دميدن روح صد دينار، و پس از دميدن روح هزار دينار مى باشد.(292)

# # #

13 - بازگشت نتائج اعمال
سيّد رضى رحمه الله عليه در كتاب ((خصائص )) آورده :
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
سه عمل است كه بازگشت آنها به خود انجام دهنده آنها خواهد بود كه در قرآن كريم ذكر شده اند:
((ستم كردن ،
پيمان شكستن ،
مكر و تزوير)).
كه خداى بزرگ فرمود:
((يَا اَيُّهَا النَّاسُ اِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلى اَنْفُسِكُمْ))(293)
((اى مردم ، سركشى و ستم كردن شما بر خود شماست .))

# # #

((وَ مَنْ نَكَثَ فَاِنَّمَا يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ))(294)
((هر كه پيمان شكند فقط به زيان جان خود مى شكند))

# # #

((وَلاَيَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّى ءُ اِلا بِاَهْلِهِ))(295)
((احاطه نمى كند نيرنگ بد، مگر به اهل خودش ))(296)
14- آثار نعلين زرد
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
نعلين زرد اندوه را كم مى كند، زيرا خداوند مى فرمايد:
((اِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءٌ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرينْ))(297)

# # #

((گاوى است زرد كه نظر كنندگان را شاد و مسرور مى گرداند))(298)

# # #

15 - بيمارى و آزمايش الهى
اميرالمؤ منين عليه السلام بيمار شده بود، گروهى از آن حضرت عيادت كردند و عرضه داشتند:
چگونه صبح نمودى ؟
حضرت فرمود: به بدى و شر.
آنها گفتند:
سبحان اللّه ! آيا كسى همانند شما اينگونه سخن مى گويد؟!
آن حضرت عليه السلام فرمود:
خداى تعالى مى فرمايد:
((و نبلوكم بالشرّ والخير فتنة والينا ترجعون ))(299)
((و ما شما را به بد و نيك مبتلا كرده بيازمائيم (و به هنگام مرگ ) به سوى ما باز گرديد.))
همانا خير تندرستى و بى نيازى ، و شرّ بيمارى و فقراست ، براى امتحان و آزمايش انسانها.
16 - ناآگاهى خليفه و اصولگرائى امام عليه السلام
در سفر حج چند نفر از اهل حل (300) كبكى را صيد كرده و آن را پخته به خليفه سوم كه در حال اِحرام بود، تقديم نمودند، خليفه سوم گفت :
اين صيدى است كه ما خود آن را شكار نكرده ايم بلكه افرادى غير مُحرم آن را صيد نموده براى ما آورده اند بنابر اين خوردن آن براى ما بدون مانع مى باشد.
از آن ميان مردى گفت :
امام على عليه السلام خوردن چنين صيدى را جايز نمى شمرد.
خليفه سوم كسى را به نزد آن حضرت فرستاد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام با قيافه اى خشمگين وارد گرديد.
خليفه سوم به آن حضرت گفت :
تو زياد با ما مخالفت مى كنى ؟
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
ياد مى كنم خدا را درباره كسانى از شما كه به خاطر دارند،
مردى پنج تخم شتر مرغ در سفر حج نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آورد و پيغمبر به وى فرمود:
ما مُحرِم هستيم ، اينها را به اهل حِلّ از كسانى كه مُحِلّ هستند بدهيد.
پس دوازده نفر از صحابه رسول خدا بر آن گواهى دادند.

# # #

در اين موقع خليفه سوم برخاست و داخل خيمه گاه خود گرديد و طعام را براى اهل حِلّ گذاشت .(301)
17 - آمادگى براى سفر حج
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
هرگاه كسى از شما بخواهد حج برود خودش در تهيّه مقدّمات سفرش اقدام كند، زيرا خداوند مى فرمايد:
((وَلَوْ اَرَادُوا الْخُرُوجَ لاَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً))(302)

# # #

((اگر آنان اراده خروج داشتند براى آن ساز و برگى آماده مى كردند.))(303)

# # #

18 - آثار گناه
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
بپرهيزيد از ارتكاب گناهان ، زيرا هرگونه بلاء و فقرى از گناه برخاسته مى شود، حتّى زخم و رنج و مصيبت .
و خداوند مى فرمايد:
((وما اصابكم من مصيبة فيما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير))(304)

# # #

((آنچه برسد شما را از آفات ، پس به سبب گناهانى است كه دست هاى شما فراهم آورده و خداوند از بسيارى (از گناهان ) در مى گذرد.))(305)

# # #

19 - جايگاه قضاوت
عبدالرّحمن بن حجّاج مى گويد:
حكم بن عتيبه و سلمة بن كهيل بر ابى جعفر عليه السلام (امام محمد باقر) وارد شده از آن حضرت از حكم شاهد با سوگند پرسش نمودند.
امام على عليه السلام فرمود:
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نزد شما در كوفه بدان حكم نموده است .
تا اينكه فرمود:
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در مسجد كوفه نشسته بود، ناگهان عبداللّه بن قفل تميمى در حالى كه زِرِهى به همراه داشت از كنار آن حضرت گذشت .
امام على عليه السلام به عبداللّه گفت :
اين زِرِه طَلحه است كه در روز بصره (جنگ صفّين ) از او ربوده شده است .
عبداللّه گفت :
به نزد شريح قاضى مى رويم .
رفتند و شريح به قضاوت نشست .
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
اين زره طلحه است كه در روز بصره از او ربوده شده است .
شريح گفت : در اين باره شاهد بياور!
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام امام حسن عليه السلام را آورده بر آن گواهى داد.
شريح گفت : با گواهى يك نفر حكم نمى كنم ، مگر اين كه ديگرى با او باشد.
حضرت على عليه السلام قنبر را آورد و او بر آن گواهى داد.
شريح گفت :
قنبر بَرده است و شهادتش نافذ نيست .
امام على عليه السلام خشمگين شده به قنبر فرمود:
بگير زره را كه اين مرد (شريح ) سه بار قضاوت به ناحق نمود.
در اين موقع شُريح تكانى خورده و به آن حضرت عرضه داشت :
من پس از اين هيچ وقت بين دو نفر قضاوت نخواهم كرد، مگر اين كه علت سه بار قضاوت ناحق مرا به من بگوييد.
اميرالمؤ منين عليه السلام به او فرمود:
واى بر تو! هنگامى كه طرح دعوا كردم گفتى :
گواه بياور با اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
مال ربوده شده هرجا كه يافت شود بدون اقامه گواه گرفته مى شود.
پس من گفتم :
شايد او اين حديث رسول خدا را نشنيده است .
آنگاه حسن را آوردم و بر آن گواهى داد.
پس گفتى : او يك شاهد است و من با شهادت يك شاهد حكم نمى كنم .
با اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با يك شاهد و سوگند حكم نموده است .
سپس قنبر را آوردم و گواهى داد.
پس گفتى : او برده است و من با گواهى برده حكم نمى كنم .
با اين كه گواهى بَرده ، اگر عادل باشد پذيرفته است .

# # #

آنگاه به او فرمود:
واى بر تو! امام مسلمين بر امور بزرگتر مسلمين ماءمون و مورد اعتماد است .(306)
20 - ازدواج برده
مردى غلام خود را نزد حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بُرد و گفت :
اين برده من بدون اجازه ام ازدواج كرده است .
حضرت به او فرمود:
آنان را از هم جدا كن .
مولا به غلام رو كرده و گفت :
اى دشمن خدا زنت را طلاق بده !
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
چه گفتى ؟
مولا گفت : گفتم زنت را طلاق ده .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به غلام رو كرده و به او فرمود:
تو الا ن اختيار دارى ، مى خواهى زنت را طلاق ده و مى خواهى او را بگذارد.
مولا گفت :
يا اميرالمؤ منين ! چگونه حقى را كه متعلق به من بود به ديگرى واگذار نمودى ؟
امام على عليه السلام فرمود:
درست است ولى آن به مقتضاى اقرار خودت بود؛ زيرا وقتى كه به غلام گفتى زنت را طلاق ده ، به ازدواج او اقرار كرده اى .(307)

# # #

21 - راه عمل كردن به وصيت
مردى ده هزار درهم به شخصى داد و به او وصيّت كرد موقعى كه پسرم بزرگ شد، آنچه را كه از آنها دوست دارى به او بده .
و چون پسر او بزرگ شد، آن مرد كه به او وصيّت شده بود، نزد حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام رفت و وصيّت آن فردِ مُرده را بيان داشت وگفت :
حالا چقدر بايد به فرزندش بدهم ؟
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
مايل هستى چقدر به او بدهى ؟
آن شخص گفت : هزار درهم .
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
حالا نُه هزار درهم كه دوست داشته اى براى خودت بگذارى به او بده و هزار درهم براى خودت بگذار.(308)
22- مجازات تهمت
مرد و زنى را نزد خليفه دوم آورده ، مرد به زن گفته بود:
اى زناكار!
و زن به او گفته بود:
تو از من زناكارترى .
و خليفه دوم خواست به هر دو حدّ بزند، پس اميرالمؤ منين عليه السلام به او فرمود:
بر مرد، حدّى نيست و زن مستحق دو حدّ است ، حدّ افتراء و حدّ زنا، به علّت اقرار او به زنا؛ زيرا وقتى به مرد گفته تو از من زناكارترى ، يعنى : من هم زناكارم ، ولى كمتر از تو.

# # #

23 - اين حكم خداست
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از مردى اعرابى مادّه شترى به چهارصد درهم خريدارى كرد و هنگامى كه اعرابى پول را تحويل گرفت ، فرياد بر آورد:
درهم ها و شتر مال من است .
اتفاقا خليفه اوّل از آنجا عبور مى كرد. پيامبر به او فرمود:
بين من و اعرابى قضاوت كن !.
خليفه اوّل گفت :
اعرابى از شما گواه مى خواهد.
خليفه دوم نيز از آنجا عبور كرد و سخنان خليفه اوّل را در آن باره تكرار كرد.
در اين موقع امام على عليه السلام از دور نمايان گرديد.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اعرابى فرمود:
قبول دارى اين جوان كه مى آيد بين ما قضاوت كند؟
اعرابى گفت : بلى .
حضرت على عليه السلام آمد، اعرابى ادّعاى خود را مطرح كرد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به اعرابى فرمود:
شتر را به پيامبر تسليم كن !
اعرابى اعتنا نكرد تا اين كه آن حضرت سه بار گفتار خود را تكرار نمود، ولى نتيجه اى نبخشيد، در اين هنگام حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام اعرابى را با يك ضربه شمشير دور كرد.
پس اهل حجاز گفتند:
كه با آن ضربه سر او را پراند.
و اهل عراق گفتند:
عضوى از او را قطع كرد.
و آنگاه امام على عليه السلام به پيامبر عرضه داشت :
يا رسول اللّه ! ما شما را در وحى تصديق مى كنيم چگونه در چهارصد درهم تصديق ننمائيم ؟!(309)

# # #

پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به خليفه اوّل و دوم رو كرده ، به آنان فرمود:
اين حكم خداست نه آنچه كه شما به آن حكم كرديد.

# # #

24 - حد شرابخوار
قدامة بن مظعون ، شراب نوشيد.
خليفه دوم تصميم گرفت بر او حدّ جارى كند.
قدامه به خليفه دوم گفت :
حدّ بر من روا نيست ، زيرا خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد:
((ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا))

# # #

((بر آنان كه ايمان آورده اند و كردار شايسته انجام داده اند، گناهى نيست در آنچه خورده اند، هرگاه بپرهيزند و ايمان بياورند و كارهاى شايسته بكنند)).

# # #

پس خليفه دوم از او صرف نظر كرد.
اميرالمؤ منين عليه السلام اين را شنيد و نزد خليفه دوم رفت و به وى فرمود:
چرا به قدامه حد نزدى ؟
خليفه دوم گفت :
قدامه اين آيه را برايم خواند و خود را از مصاديق آن دانست .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
قدامه از مصاديق اين آيه نيست ، زيرا كسانى كه ايمان آورده و كردار نيك انجام مى دهند، هرگز حرامى را حلال نمى شمرند، اينك قدامه را برگردان و او را از آن گفتارش توبه بده و بر او حد جارى كن .
و اگر توبه نكرد او را به قتل برسان ؛ زيرا از اسلام خارج شده است .

# # #

خليفه دوم به خود آمد و قدامه را طلبيد، و چون قدامه از جريان با خبر شد، نزد خليفه دوم اظهار ندامت و توبه كرد و خليفه از حكم قتلش درگذشت .
و آنگاه كه خواست به او تازيانه بزند، مقدارش را نمى دانست ، باز از آن حضرت راهنمايى خواست .
امام على عليه السلام به او فرمود:
حدّش هشتاد تازيانه است ، زيرا كسى كه شراب نوشد، مست مى شود، و در آن هنگام هذيان مى گويد و به مردم تهمت مى زند و حدّ تهمت هشتاد تازيانه است .

# # #

پس خليفه دوم طبق دستور آن حضرت عمل كرد.(310)
25 - روش برخورد با اسيران جنگ
اصبغ بن نباته مى گويد:
اميرالمؤ منين عليه السلام درباره ياران خود كه در دست كفّار اسير شده بودند حكمى دقيق فرمود كه :
هر كدام از آنان را كه زخم در پشت سر داشت از او فديه نمى داد.
و مى فرمود:
او از جنگ فرار كرده است .
و هر كدام را كه از پيشِرو زخم داشت براى او فِديه مى داد و آزادش مى كرد.(311)

# # #

26 - نشانه جهاد كنندگان
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در جنگ جمل و صفين و نهروان در ميان ياران كشته خود به دقت نظر مى كرد و بر كسى كه از پُشت سر زخم داشت نماز نمى خواند و مى فرمود: