الگوهاى رفتارى امام على (عليه السلام) ، جلد پانزدهم
امام على (ع) و تفريحات سالم

محمّد دشتى

- ۴ -


فصل پنجم - با كودكان يتيم

1 - برطرف كردن نياز مادّى و روحى يتيمان

امام على (عليه السلام) تنها به نيازهاى جسمى يتيمان بى پدر توجه نداشت بلكه به نيازهاى روانى و روحى آنها نيز رسيدگى مى‏كرد، خرما و برنج و روغن به خانه يتيمان مى‏برد، و براى آنان غذاهاى خوب درست مى‏كرد و آنها را از گرسنگى نجات مى‏داد.

و از نظر تربيتى سعى مى‏كرد بادست خود لقمه در دهانشان بگذارد، و آنها را بخنداند، و خطاب به آنان مى‏فرمود:

اگر به شما گفتند پدر شما كيست؟ بگوئيد : ما يتيم نشده‏ايم، پدرمان على (عليه السلام) است.

روزى در منزل يكى از يتيمان، كه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) پس از غذا دادن به چند بچّه يتيم، با روش‏هاى گوناگون سعى داشت آنها را بخنداند، و روى دست و زانو راه مى‏رفت و با صداى تقليدى از گوسفند بچّه‏ها را مى‏خنداند،

قنبر به امام على (عليه السلام) اعتراض كرد. پاسخ فرمود:

وقتى داخل خانه شدم، يتيمان گريه مى‏كردند، وحال دوست دارم وقتى كه از منزل خارج مى‏شوم آنها خندان باشند. (44)

اين شيوه رفتارى، اثر بسيار مهمّى در روحيّات بچه هاى پدر از دست داده دارد كه احساس كمبود نكنند.

2 - خوشروئى و تبسّم‏

برخى براى خود بزرگ جلوه‏دادن، تُندخو و عبوس بوده و خشن با مردم برخورد مى‏كنند، و گروهى بداخلاق و عصبانى هستند. بد زبان و تندخو و بدرفتارند، متكبّر و داراى خشونت مى‏باشند، اينها نمى‏توانند در دل‏هاى مردم نفوذ كنند، و دوستان و خويشاوندان را در روابط اجتماعى خشنود نگهدارند.

در اسلام خوشروئى و فروتنى و تبسّم بر لب داشتن و شوخى‏هاى با نمك كردن، از ارزش‏هاى ارزنده اخلاقى است. رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) متواضع، خوشرو و فروتن بود، به گونه‏اى كه همه را جذب مى‏كرد و در عمق جان دوستان نفوذ داشت، درباره آن بزرگ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نوشتند:

اِنَّهُ كانَ كَثيرُ التَّبَسُّم وَ كانَ اَفْكَهُ النَّاسُ

(همانا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) زياد تبسّم بر لب داشت و از همه بيشتر مزاح و شوخى نمكين مى‏كرد.) (45)

رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) خود فرمود:

اِنّى‏ لَاَمْزَحُ وَ لا اَقُولُ اِلاَّ حَقّاً

(همانا من از همه بيشتر شوخى مى‏كنم، امّا جز حق چيزى نمى‏گويم.)

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيز شوخى نمكين داشت، و همواره تبسّم بر لب داشته، خوشرو و متواضع بود، در سلام سبقت مى‏گرفت. تا آنجا كه متكبّران غرورزده به امام على (عليه السلام) ايراد مى‏گرفتند، كه چرا شوخى مى‏كند، و با مردم فروتن است، و تبسّم بر لب دارد، و به همين جهت برخى از خود بزرگ بين‏ها، كه مردم را تحقير مى‏كردند و مى‏گفتند: على براى خلافت، مناسب نيست.

روزى سلمان فارسى به حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) گفت:

هذا ما اَخَّرَكَ اِلَى الرّابِعَة

(اخلاق نيكو و شوخى هاى تو باعث شد كه بى‏خردان شما را در رتبه چهارم خلافت قرار دهند.)

و مى‏گفتند:

لَوْلا دُعابَتُهُ لَكانَ اَوْلَى النَّاسُ بِالْخِلافَة

(اگر شوخى هاى على نبود، از همه سزاوارتر به خلافت بود.)

چون جاهلان غرورزده فكر مى‏كردند، يك مدير سياسى بايد متكبّر و خودخواه و خشن باشد تا مردم از او ترسيده، اطاعت كنند.

همين جَوْسازى‏ها را عمروعاص در شام برضدِّ امام على (عليه السلام) داشت كه در خطبه 84 نهج‏البلاغه حضرت پاسخ او را مى‏دهد:

عَجَبا لَاِبْنِ النَّابِغَةِ ! يَزْعُمُ لِاَهْلِ الشَّامِ اَنَّ فِىَّ دُعابَةً، وَ اَنّى‏ اِمْرَؤٌ تِلْعابَةٌ اُعافِسُ وَ أُمارِسُ لَقَدْ قالَ باطِلاً وَ نَطَقَ اثِماً... أمَّا وَ اللَّهِ لََيمْنَعُنى‏ مِنَ اللَّعْبِ ذِكْرُ الْمَوْتِ

(شگفتا، پسر آن زن نابغه، در ميان مردم شام رواج مى‏دهد كه من اهل شوخى بوده با سخنان خنده‏آور مردم را سرگرم كرده‏ام، حرفى به باطل گفته و سخنى به گناه انتشار داده است.

سوگند به خدا همانا مرا ياد مرگ از شوخى كردن و سرگرمى‏هاى بيهوده باز مى‏دارد) (46)

فصل ششم - لذّت‏هاى حلال‏

1 - روان آدمى و لذّت‏هاى حلال‏

روح آدمى داراى نيازها و نيازمنديهاى گوناگونى است. آنگونه كه جسم آدمى نياز به انواع ويتامين‏ها، غذاها و ميوه‏جات و سبزيجات دارد، روح نيز نياز به شادابى دارد، روح آدمى نيز مريض مى‏شود و بايد درمان گردد، روح آدمى نيز محتاج به انواع غذاهاى روحانى است كه در روانشناسى امروز به صورت جدّى، تحت برّرسى و شناسائى است.

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين رابطه فرمود:

إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ، فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكْمَةِ.

(اين دل‏ها همانند تن‏ها خسته مى‏شوند، براى نشاط آن به سخنان تازه حكيمانه روى بياوريد.) (47)

از اين‏رو انواع پند و اندرز، موعظه، سخنان اخلاقى، اشعار عرفانى، جلسات درس اخلاق، و تفسير، و كلمات حكيمانه مى‏توانند لذّت‏هاى روح را فراهم آورده و آن را درمان كنند.

2 - ضرورت لذّت‏هاى حلال‏

پس اگر روح آدمى چون جسم، غذا مى‏طلبد، مريض گشته احتياج به دارو و درمان پيدا مى‏كند. لذّت‏هاى حلال براى درمان روح يك ضرورت است، تا به نيازمندى هاى روان آدمى پاسخ مثبت داده شود، كه امام على (عليه السلام) فرمود:

لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَات :

فَسَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ، وَسَاعَةٌ يَرُمُّ مَعَاشَهُ، وَسَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَبَيْنَ لَذَّتِهَا فِيما يَحِلُّ وَيَجْمُلُ.

وَلَيْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ شَاخِصاً إِلَّا فِي ثَلَاثٍ:

مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ، أَوْ خُطْوَةٍ فِي مَعَادٍ، أَوْ لَذَّةٍ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ.

(مؤمن بايد شبانه روز خود را به سه قسم تقسيم كند، زمانى براى نيايش و عبادت پروردگار، و زمانى براى تأمين هزينه زندگى، و زمانى براى واداشتن نفس به لذّت‏هايى كه حلال و زيباست.

خردمند را نشايد جز آن كه در پى سه چيز حركت كند، كسب حلال براى تأمين زندگى، يا گام نهادن در راه آخرت، يا به دست آوردن لذّت‏هاى حلال.) (48)

بخش دوّم - تجمّل و زيبائى‏

فصل اوّل - انگشترهاى امام (ع)

يكى از جلوه‏هاى زيبائى و تجمّل در مردان انگشتر، و در زنان انواع انگشتر و حلقه و دستبندهاى طلائى است. داشتن انگشتر نه تنها جنبه زيبائى دارد، بلكه فوائد روانى و بهداشتى گوناگونى نيز به همراه خواهد داشت، كه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) از آن بهرمند بود و به آن سفارش فرمود. به نمونه ها توجّه كنيد:

1 - چهار انگشتر

امام على (عليه السلام) چهار انگشتر در دست شريف مى‏كرد:

1 - انگشترى از ياقوت سرخ براى شرافت و بزرگوارى‏

2 - انگشترى از عقيق سرخ براى حرز و محفوظ ماندن‏

3 - انگشترى از فيروزه، براى پيروزى و شادابى‏

4 - انگشترى از آهن چينى براى قوّت بخشيدن به انگشت كه ديگران را از استفاده آن نهى مى‏فرمود. (49)

مى‏بينيم با اينكه حضرت در لباس، ساده پوش است، امّا به انگشتر و انواع آن توجّه دارد.

2 - نقش انگشتر امام على (عليه السلام)

امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد:

نقش نگين حضرت على (عليه السلام) اللّه الملك بود.

على بن مهزيار مى‏گويد:

بر امام هفتم (عليه السلام) وارد شدم، انگشترى از فيروزه در دست آن حضرت بود، كه جمله؛ اللّه الملك بر آن نوشته شده بود، و من زياد به آن نگاه مى‏كردم، امام (عليه السلام) فرمود:

چرا نگاه مى‏كنى؟ اين سنگى از بهشت بود كه جبرئيل براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) هديه آورد، و رسول خدا آن را به حضرت على (عليه السلام) بخشيد كه به ما رسيد، آيا مى‏دانى نام آن چيست؟

گفتم : به فارسى فيروزه است.

فرمود : نام عربى آن ظفر است. (50)

3 - انگشتر و زينت مردم

الف - حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) انگشتر عقيق بر انگشتان مبارك داشت و مى‏فرمود:

هركس انگشتر عقيق بر دست كند، ثواب نماز او چهل درجه از آنانكه عقيق بر دست ندارند برتر است. (51)

ب - امام على (عليه السلام) در رهنمودى فرمود:

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به من فرمود:

يا على، انگشتر طلا در دست مكن و جامه حرير مپوش كه ره‏آورد آن، آتش جهنّم است.

ج - از سلمان فارسى نقل شد:

حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) به حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:

يا على، انگشتر در دست راست بكن تا از مقرّبان باشى.

عرض كرد كه :

يا رسول اللّه (صلى الله عليه و آله و سلم) كدامند مقرّبان.

حضرت فرمود :

جبرئيل و ميكائيل‏

دوباره پرسيد :

چه (نوع) انگشتر به دست كنم؟

فرمود:

عقيق سرخ، بدرستى كه آن اقرار كرده است براى خدا به يگانگى، و براى من به پيغمبرى، و براى تو يا على، به آن كه وصىّ منى، و براى فرزندان تو به امامت، و براى دوستان تو به بهشت، و براى شيعيان فرزندان تو به جنّت الفردوس.

د - حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود :

حضرت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نهى فرمود از انگشتر دست كردن در انگشت وسط و انگشت شهادت.

4 - كيفيّت انگشتر

الف - حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود :

انگشترِ غير نقره در دست نكنيد، به درستى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:

پاك (تميز) نيست دستى كه در آن انگشتر آهن باشد.

ب - امام رضا (عليه السلام) فرمود:

در وقت انگشتر بدست نمودن، بگو:

اَللَّهُمَّ سَمِّنى‏ بِسيماءِ الْاِيمانِ وَ اخْتِمْ لى‏ بِخَيْرٍ وَ اجْعَلْ عاقِبَتى‏ اِلى‏ خَيْرٍ اِنَّكَ اَنْتَ الْعَزيزُ الْاَكْرَمُ

(پروردگارا مرا نيكو و زيبا گردان، به علامت و نشانه ايمان، و خير برايم برگزين، و عاقبتم را به سوى خير قرار ده، به درستى كه تو قدرتمندى و گرامى‏ترى).

ج - امام رضا (عليه السلام) از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل كرد كه:

روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) براى نماز بيرون آمد، در حالى كه انگشتر عقيق يَمَنى در دست داشت، انگشترى از جزع يمانى به من داد و فرمود:

اى على !! اين انگشتر را در دست راست خود بگذار و با آن نماز بخوان كه نماز با انگشتر جزع يمانى هفتاد برابر ثواب دارد. (52)

فصل دوّم - رنگ كردن مو

اعتراضِ اصحاب به امام على (عليه السلام)

يكى از مظاهر تجمّل و زيبائى، رنگ كردن مو است، با خضاب كردن بوسيله حناء يا گياهان، رنگ سفيدِ مو را تغيير مى‏دادند، كه از نظر تجمّل و زيبائى و حتّى سياسى، مهمّ بود.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) دستور داد كه :

غَيِّرُوا الشِّيب

پيرى را تغيير دهيد

كه هم از نظر سياسى و موضع گيرى در برابر دشمن مهم مى‏نمود، و هم از نظر تجمّل و زيبائى مؤثر بود.

رنگ كردن مو در جلب رضايت همسران، نقش دارد. همانگونه كه مرد از زن، انتظار تميزى و پاكيزگى دارد، زن هم از مرد انتظار زيبائى و تجمّل خواهد داشت.

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) موها را رنگ مى‏كرد. امّا چند هفته‏اى كه موهاى مبارك را رنگ نكرد، مورد اعتراض اصحاب قرار گرفت:

لَوْ غُيِّرَتْ شَيْبُكَ يَا اَميرُالْمُؤْمِنينْ (عليه السلام)

(بهتر بود كه موها را رنگ مى‏كردى)

حضرت پاسخ داد:

الْخِضابُ زينَةٌ وَ نَحْنُ قَوْمٌ فى‏ مُصيبَةٍ

(خضاب و رنگ كردن مو زينت است، امّا ما در مصيبت پيامبريم.) (53)

فصل سوم - خانه و مسكن مناسب

1 - خانه وسيع خريدن

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) نسبت به مسكن كه يكى از نيازهاى طبيعى و ضرورى انسان است، فكر وسيع و واقع‏بينى داشت.

روزى به منزل يكى از دوستان خود رفت، ديد كه منزل او بسيار كوچك و تنگ است، امام على (عليه السلام) به او فرمود: خانه تو خيلى كوچك است. سپس پولى در اختيارش گذاشت كه منزلِ مناسبِ شأنش خريدارى كند و به آنجا أثاث كشى نمايد. دوست حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) گفت:

يا اميرالمؤمنين (عليه السلام) اين خانه پدرى من است كه آن را براى من ساخته و نمى‏توانم آن را بفروشم، يا از آن خارج گردم.

حضرت پاسخ داد:

اِنْ كانَ أبوكَ أحْمَقٌ يَنْبَغى‏ أنْ تَكُونَ مِثْلُهُ ؟

(اگر پدرت نادان بود، تو هم بايد نادان باشى؟.)(54)

2 - روش استفاده از خانه‏هاى مجلّل

يكى از دوستان امام على (عليه السلام) در شهر بصره، علاء بن زياد بود، كه خانه بسيار با شكوه و بزرگى داشت، وقتى حضرت وارد خانه او شد، ابتدا اعتراض كرد كه:

ما كُنْتَ تَصْنَعُ بِسَعَةِ هذِهِ الدَّار ؟

(با اين خانه بسيار بزرگ چه مى‏كنى؟)

سپس روش استفاده را يادش داد، و فرمود:

حال كه چنين خانه‏اى ساختى؛

مَا كُنْتَ تَصْنَعُ بِسِعَةِ هذِهِ الدَّارِ فِي الدُّنْيَا، وَأَنْتَ إِلَيْهَا فِي الْآخِرَةِ كُنْتَ أَحْوَجَ؟ وَبَلَى‏ إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ: تَقْرِي فِيهَا الضَّيْفَ، وَتَصِلُ فِيهَا الرَّحِمَ، وَتُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ.

فقال له العلاء : يا أمير المؤمنين، أشكو اليك أخي عاصم بن زياد.

قال : وما له؟ قال: لبس العباءة وتخلى عن الدنيا.

قال: عليّ به. فلما جاء قال:

يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ! لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكَ الْخَبِيثُ! أَمَا رَحِمْتَ أَهْلَكَ وَوَلَدَكَ؟! أَتَرَى‏ اللَّهَ أَحَلَّ لَكَ الطَّيِّبَاتِ، وَهُوَ يَكْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا؟! أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى‏ اللَّهِ مِنْ ذلِكَ!

قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، هذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِكَ وَجُشُوبَةِ مَأْكَلِكَ!

قَالَ: وَيْحَكَ، إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ، إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى‏ فَرَضَ عَلَى‏ أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ!

(با اين خانه وسيع در دنيا چه مى‏كنى؟ در حالى كه در آخرت به آن نيازمندترى.

آرى اگر بخواهى مى‏توانى با همين خانه، به آخرت برسى!

در اين خانه وسيع مهمانان را پذيرايى كنى، به خويشاوندان با نيكوكارى بپيوندى، و حقوقى كه بر گردن تو است به صاحبان حق برسانى، پس آنگاه تو با همين خانه وسيع به آخرت نيز مى‏توانى بپردازى.

(علاء گفت : از برادرم عاصم بن زياد به شما شكايت مى‏كنم، فرمود چه شد او را؟ گفت عبايى پوشيده و از دنيا كناره گرفته است: امام على (عليه السلام) فرمود او را بياوريد، وقتى آمد به او فرمود:)

اى دشمنك جان خويش! شيطان سرگردانت كرده است، آيا تو به زن و فرزندانت رحم نمى‏كنى؟ تو مى‏پندارى كه خداوند نعمت‏هاى پاكيزه‏اش را حلال كرده، امّا دوست ندارد تو از آنها استفاده كنى؟ تو در برابر خدا كوچك تر از آنى كه اينگونه با تو رفتار كند.

عاصم گفت: اى اميرمؤمنان، پس چرا تو با اين لباس خشن، و آن غذاى ناگوار بسر مى‏برى؟

امام على (عليه السلام) فرمود:

واى بر تو من همانند تو نيستم، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با مردم ناتوان همسو كنند، تا فقر و ندارى، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان نكشاند.) (55)

فصل چهارم - طرح و مُدل لباس

1 - طرح و مدل لباس خوب

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) درسر راه خود براى دفاع از تهاجم شورشيان، به بصره مى‏رفتند، عدّه‏اى را مشاهده فرمود كه لباس‏هاى بسيار بلندى دارند، بگونه‏اى كه بر روى زمين كشيده مى‏شود.

امام على (عليه السلام) به آنها اعتراض كرد كه چرا لباس‏هاى بلند را كوتاه نمى‏كنيد؟ (56) هم زود آلوده مى‏شود، و هم كِبر و غرور مى‏آورد.

2 - استفاده از لباس‏هاى نو

گرچه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در ساده‏پوشى ضرب المثل بود، امّا هرگز لباس‏هاى امام على (عليه السلام) كثيف و چركى و پاره نبود. لباس‏هاى گران قيمت نمى‏خريد، امّا با لباس تميز و پاكيزه و نو، نماز مى‏خواند.

أشعث بن عبد مى‏گويد:

در يكى از روزهاى جمعه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را ديدم كه در آب فرات غسل جمعه كرد و سپس پيراهن نو و ارزان قيمتى خريد و با آن نماز جمعه خواند. (پيراهن را به 3 درهم خريد.) (57)

3 - لباس حرير حرام است

اميرالمؤمنين (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل كرد كه به من فرمود:

يا على لباس حرير مپوش كه آتش جهنّم را بدنبال دارد. (58)

4 - رنگ لباس ها

بهترين رنگ‏ها براى پيراهن، رنگ سفيد است، كه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اكثر دوران زندگى خود لباس سفيد مى‏پوشيد. (59)

5 - كيفيّت لباس ها

الف - امام على (عليه السلام) از لباس‏هاى بلند، و داراى آستين‏هاى بلند، پرهيز مى‏كردند، اگر پيراهنى را مى‏پوشيد كه آستين آن بلند بود، فوراً زيادى آن را قطع مى‏كرد. (60)

ب - لباس بايد ساده باشد،

و حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) ساده مى‏پوشيد، و فرمود:

امّت اسلامى همواره با خير و نعمت باشد، آنگاه كه ساده پوش باشند و چون ايرانيان و ديگر اقوام غير عرب به لباس‏هاى گران قيمت و زَر بفت، روى نياورند. (61)

روزى لباس ساده و وصله‏دارى بر اندام امام على (عليه السلام) بود كه شخصى به آن حضرت اعتراض كرد.

حضرت در پاسخ او فرمود:

يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ، وَتَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ، وَيَقْتَدِي بِهِ الْمُؤْمِنُونَ. إِنَّ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ، وَسَبِيلَانِ مُخْتَلِفَانِ؛ فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا وَتَوَلَّاهَا أَبْغَضَ الْآخِرَةَ وَعَادَاهَا، وَهُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، وَمَاشٍ بَيْنَهُمَا؛ كُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الْآخَرِ، وَهُمَا بَعْدُ ضَرَّتَانِ!

دل با آن فروتن، و نفس رام مى‏شود، و مؤمنان از آن سرمشق مى‏گيرند، دنياى حرام و آخرت، دو دشمن متفاوت، و دو راه جداى از يكديگرند، پس كسى كه دنيا پرست باشد و به آن عشق ورزد، به آخرت كينه ورزد و با آن دشمنى خواهد كرد، و آن دو همانند شرق و غرب از هم دورند، و رونده به سوى آن دو، هرگاه به يكى نزديك شود از ديگرى دور مى‏گردد، و آن دو همواره به يكديگر زيان رسانند. (62)

6 - آداب لباس پوشيدن

الف - حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) رهنمود داد كه زير جامه را در حال ايستاده نپوشيد كه در حال ايستاده پوشيدن، غم و اندوه مى‏آورد. (63)

ب - حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود :

كه رسول خدا به من سفارش نمود، هرگاه خواستى پيراهن نو بپوشى اين دعا را بخوان:

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى‏ كَسانى‏ مِنَ اللَّباسِ ما اَتَجَمَّلُ بِهِ فِى النَّاسِ،

اَللَّهُمَّ اجْعَلْنا ثِيابَ بَرَكَةٍ أسْعى‏ فيها لِمَرْضاتِكَ وَاعْمُرُ فيها مَساجِدَكَ

(سپاس خداوندى را كه مرا پوشاند از لباسهائى كه با زيبائى آن، در جامعه مردم زندگى مى‏كنم، خدايا اين لباس را لباس مبارك گردان كه در آن، رضايت تو را فراهم كنم، و مساجد تو را آباد سازم.)

و آنگاه فرمود :

هر كس اين دعا را به هنگام پوشيدن لباس نو بخواند، آمرزيده خواهد شد. (64)

ج - امام على (عليه السلام) فرمود :

چون لباس را از تن در مى‏آورى بگو:

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم،

تا ديگر موجودات ناديدنى، مانند جن، از آن لباس استفاده نكنند. (65)

در چشمه سار نهج‏البلاغه

1 - ضرورت شادى و لذّت

حكمت 390 نهج‏البلاغه

نظم المعيشة

وَقَالَ (عليه السلام): لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَات:

فَسَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ، وَسَاعَةٌ يَرُمُّ مَعَاشَهُ، وَسَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَبَيْنَ لَذَّتِهَا فِيَما يَحِلُّ وَيَجْمُلُ.

وَلَيْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ شَاخِصاً إِلَّا فِي ثَلَاثٍ:

مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ، أَوْ خُطْوَةٍ فِي مَعَادٍ، أَوْ لَذَّةٍ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ.

ترجمه حكمت 390 نهج‏البلاغه

برنامه ريزى صحيح در زندگى‏

و درود خدا بر او فرمود :

مؤمن بايد شبانه روز خود را به سه قسم تقسيم كند، زمانى براى نيايش و عبادت پروردگار، و زمانى براى تأمين هزينه زندگى، و زمانى براى واداشتن نفس به لذّت‏هايى كه حلال و زيباست.

خردمند را نشايد جز آن كه در پى سه چيز حركت كند، كسب حلال براى تأمين زندگى، يا گام نهادن در راه آخرت، يا به دست آوردن لذّت‏هاى حلال .

2 - اندوه رِزق و روزى را نخوردن

حكمت 379 نهج‏البلاغه

الوان الرّزق

وَقَالَ (عليه السلام): يَا بْنَ آدَمَ، الرِّزْقُ رِزْقَانِ:

رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَرِزْقٌ يَطْلُبُكَ، فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاكَ.

فَلَا تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِكَ عَلَى‏ هَمِّ يَوْمِكَ! كَفَاكَ كُلُّ يَوْمٍ عَلَى‏ مَا فِيهِ؛ فَإِنْ تَكُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى‏ سَيُؤْتِيكَ فِي كُلِّ غَدٍ جَدِيدٍ مَا قَسَمَ لَكَ؛ وَإِنْ لَمْ تَكُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ فَمَا تَصْنَعُ بِالْهَمِّ فِيَما لَيْسَ لَكَ؛ وَلَنْ يَسْبِقَكَ إِلَى‏ رِزْقِكَ طَالِبٌ، وَلَنْ يَغْلِبَكَ عَلَيْهِ غَالِبٌ، وَلَنْ يُبْطِئَ عَنْكَ مَا قَدْ قُدِّرَ لَكَ.

وقد مضى هذا الكلام فيما تقدم من هذا الباب، إلا أنه هاهنا أوضح وأشرح، فلذلك كررناه على القاعدة المقررة في أول الكتاب.

ترجمه حكمت 379

اقسام روزى و پرهيز از حرص زدن‏

و درود خدا بر او فرمود : اى فرزند آدم! روزى دو گونه است:

روزيى كه تو آن را جويى، و روزيى كه تو را مى‏جويد، كه اگر به سراغش نروى به سوى تو آيد، پس اندوه سال خود را بر اندوه امروزت منه، كه بر طرف كردن اندوه هر روز از عمر تو را كافى است، پس اگر سال آينده در شمار عمر تو باشد همانا خداى بزرگ در هر روز سهم تو را خواهد داد، و اگر از شمار عمرت نباشد تو را با اندوه آن چه كار است؟ كه هرگز جوينده اى در گرفتن سهم روزى تو بر تو پيشى نگيرد، و چيره شونده اى بر تو چيره نگردد، و آن چه براى تو مقدّر گشته بى كم و كاست به تو خواهد رسيد.

3 - لذّت هاى دنيا و آخرت

الاعتدال بين الدنيا و الآخرة

وَاعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُتَّقِينَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْيَا وَآجِلِ الْآخِرَةِ، فَشَارَكُوا أَهْلَ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ، وَلَمْ يُشَارِكُوا أَهْلَ الدُّنْيَا فِي آخِرَتِهِمْ؛ سَكَنُوا الدُّنْيَا بِأَفْضَلِ مَا سُكِنَتْ، وَأَكَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُكِلَتْ، فَحَظُوا مِنَ الدُّنْيَا بِمَا حَظِيَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ، وَأَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ الْجَبَابِرَةُ الْمُتَكَبِّرُونَ.

ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ الْمُبَلِّغِ؛ وَالْمَتْجَرِ الرَّابِحِ. أَصَابُوا لَذَّةَ زُهْدِ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ، وَتَيَقَّنُوا أَنَّهُمْ جِيرَانُ اللَّهِ غَداً فِي آخِرَتِهِمْ.

لَا تُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَةٌ، وَلَا يَنْقُصُ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنْ لَذَّةٍ.

اعتدال گرايى زاهدان‏

آگاه باشيد، اى بندگان خدا، پرهيزكاران از دنياى زودگذر به سلامت گذشتند و آخرت جاودانه را گرفتند، با مردم دنيا در دنياشان شريك گشتند،

امّا مردم دنيا در آخرت آنها شركت نكردند، پرهيزكاران در بهترين خانه‏هاى دنيا سكونت كردند، و بهترين خوراك‏هاى دنيا را خوردند، و همان لذّتهايى را چشيدند كه دنياداران چشيده بودند، و از دنيا بهره گرفتند آنگونه كه سركشان و متكبّران دنيا بهرمند بودند.

سپس از اين جهان با زاد و توشه فراوان، و تجارتى پُر سود، به سوى آخرت شتافتند، لذّت پارسايى در ترك حرام دنيا را چشيدند، و يقين داشتند در روز قيامت ازهمسايگان خدايند، جايگاهى كه هرچه درخواست كنند، داده مى‏شود، و هرگونه لذّتى در اختيارشان قرار دارد.

4 - دعا براى شادى و سرور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)

خطبه 72 نهج‏البلاغه

الدعاء للرسّول (صلى الله عليه و آله و سلم)

اللَّهُمَّ افْسَحْ لَهُ مَفْسَحاً فِي ظِلِّكَ؛ وَاجْزِهِ مُضَاعَفَاتِ الْخَيْرِ مِنْ فَضْلِكَ.

اللَّهُمَّ وَأَعْلِ عَلَى‏ بِنَاءِ الْبَانِينَ بِنَاءَهُ، وَأَكْرِمْ لَدَيْكَ مَنْزِلَتَهُ، وَأَتْمِمْ لَهُ نُورَهُ، وَاجْزِهِ مِنِ ابْتِعَاثِكَ لَهُ مَقْبُولَ الشَّهَادَةِ، مَرْضِيَّ الْمَقَالَةِ، ذَا مَنْطِقٍ عَدْلٍ، وَخُطْبَةٍ فَصْلٍ.

اللَّهُمَّ اجْمَعْ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُ فِي بَرْدِ الْعَيْشِ وَقَرَارِ النِّعْمَةِ، وَمُنَى‏ الشَّهَوَاتِ، وَأَهْوَاءِ اللَّذَّاتِ، وَرَخَاءِ الدَّعَةِ، وَمُنْتَهَى الطُّمَأْنِينَةِ، وَتُحَفِ الْكَرَامَةِ.

خطبه 72 نهج‏البلاغه

دعا براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)

پروردگارا! براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در سايه لطف خود جاى با وسعتى بگشاى، و از فضل و كرمت پاداش او را فراوان گردان.

خداوندا! كاخ آيين او را از هر بنايى برتر، و مقام او را در پيشگاه خود گرامى دار، نورش را كامل گردان، و پاداش رسالت او را پذيرش گواهى و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زيرا كه داراى منطقى عادلانه، و راه جداكننده حق از باطل بود.

بار خدايا! بين ما و پيغمبرت در نعمت‏هاى جاويدان، و زندگانى خوش، و آرزوهاى برآورده، و خواسته‏هاى به انجام رسيده، در كمال آرامش، و در نهايت اطمينان، همراه با مواهب و هداياى با ارزش، جمع گردان!

5 - شادى و لذّت پرهيزكاران

قسمتى از خطبه 192 نهج‏البلاغه

يُمْسِي وَهَمُّهُ الشُّكْرُ، وَيُصْبِحُ وَهَمُّهُ الذِّكْرُ. يَبِيتُ حَذِراً وَيُصْبِحُ فَرِحاً؛ حَذِراً لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ، وَفَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَالرَّحْمَةِ.

إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيَما تَكْرَهُ لَمْ يُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِيَما تُحِبُّ. قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيَما لَا يَزُولُ، وَزَهَادَتُهُ فِيَما لَا يَبْقَى‏، يَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَالْقَوْلَ بِالْعَمَلِ.

ترجمه قسمتى از خطبه 192

روز را به شب مى‏رساند با سپاسگذارى، و شب را به روز مى‏آورد با ياد خدا، شب مى‏خوابد اما ترسان، و بر مى‏خيزد شادمان، ترس براى اينكه دچار غفلت نشود، و شادمانى براى فضل و رحمتى كه به او رسيده است.

اگر نفس او در آن چه دشوار است فرمان نبرد، از آن چه دوست دارد محرومش مى‏كند، روشنى چشم پرهيزكار در چيزى قرار دارد كه جاودانه است، و آن چه را ترك مى‏كند كه پايدار نيست، بردبارى را با علم، و سخن را با عمل، در مى‏آميزد.