الگوهاى رفتارى امام على (عليه السلام) ، جلد پانزدهم
امام على (ع) و تفريحات سالم

محمّد دشتى

- ۳ -


بخش اوّل - امام على (عليه السلام) و تفريحات سالم‏

فصل اوّل - گردش و تفريح

همانگونه كه بدن به انواع غذاها محتاج است، روح آدمى نيز به شادابى و تفريحات سالم نيازمند است، و غذاى روحى و روانى همواره در كنار غذاى جسم مطرح بوده است.

با برّرسى سيره عملى حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) اين حقيقت را به روشنى مشاهده مى‏كنيم، مانند:

1 - تماشاى آب گودال‏ها پس از باران

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل فرمود كه:

شبى در مدينه باران فراوانى باريد و بيابان‏ها و گودال‏ها پُر از آب شد. صبح آن روز رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به من فرمود:

بيا تا به صحراى عقيق برويم و طراوت و صفاى آب‏هاى جمع شده در گودال‏ها و درّه‏ها را تماشا كنيم.

همراه پيامبر به تماشاى بيابان رفتيم و منظره‏هاى زيباى طبيعت را تماشا مى‏كرديم،

گفتم:

اى رسول خدا! اگر ديشب اطّلاع مى‏داديد غذائى آماده مى‏كردم.

پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:

آنكس كه ما را تا اينجا آورد، نمى‏گذارد گرسنه بمانيم، ناگاه ابرى آمد و خود را پائين كشيد و سفره غذائى در پيش روى پيامبر انداخت. در آن سفره، انارهاى زيبائى بود كه به آن طراوت و زيبائى هيچ چشمى نديده بود. از آن انارها خورديم و مقدارى براى فاطمه و فرزندان خود برداشتيم. (25)

2 - استفاده از زيبائى‏هاى طبيعت

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) وقتى به سوى صفّين حركت مى‏فرمود به سرزمين بليخ رسيد كه، جاى خوش آب و هوائى بود، و رودخانه بزرگ و پُر آبى داشت، مناظر زيباى آن سرزمين، امام على (عليه السلام) را به خود مشغول كرد.

آن حضرت دستور داد تا سپاهيان در آنجا مدّتى بمانند و از آب و هواى دلنشين آن سامان بهرمند گردند، و استراحت كنند.

با اين كه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در حال پيشروى به سوى سرزمين صفّين بود، و جنگ بسيار سرنوشت سازى در پيش روى داشت، و لشگرِ چند ده هزار نفرى را رهبرى مى‏كرد، امّا از تفريحات سالم سربازان و بهره‏بردارى از طبيعت غفلت نفرمود. (26)

فصل دوّم - سرگرمى‏هاى سا لم

1 - شناگرى و تيراندازى

جوان و نوجوان براى رشد و كمال روحى و جسمى هم به فعّاليّت‏هاى بدنى نياز دارد، و هم به طراوت و شادابى روح، بايد تفريحات سالم را بگونه‏اى براى جوانان فراهم كرد كه هم وقت آنها را پُر كند، و بيكار و سرگردان نمانند، و هم در رشد جسمى و روانى آنان تأثير داشته باشد، كه امام على (عليه السلام) به دو نوع از سرگرمى‏هاى خوب اشاره مى‏فرمايد كه رهنمود داد:

عَلِّمُوا أوْلادَكُمْ السَّباحَة وَ الِّرمايَة

(بر كودكان و نوجوانان خود شناگرى و تيراندازى بياموزيد.)(27)

2 - شوخى‏هاى متواضعانه

خنديدن و خنداندن درست و دور از رفتارها و الفاظ زشت مانعى ندارد. فرق است بين دروغ گفتن، مسخره كردن، بازى كردن با آبروى مردم، و فروتن و متواضع بودن.

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) مردى بزله گو نبود، امّا لبخند بر لبان مباركش بود، و در برخورد با كوچك و بزرگ شاد و داراى چهره‏اى شاداب و خندان بود.

الف - رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز در فرصت‏هاى مناسب اصحاب و ياران خود را مى‏خنداند و آنها را شاداب و سرحال نگه مى‏داشت.

به پيرزنى فرمود :

چرا تلاش مى‏كنى، پير زنها به بهشت نمى‏روند.

آن زن ناراحت شد و گفت :

يا رسول اللَّه من به بهشت نمى‏روم؟

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در حالى كه مى‏خنديد، فرمود:

همه جوان شده و وارد بهشت مى‏گردند.

ب - روزى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) با امام على (عليه السلام) در مجلسى خرما تناول مى‏فرمود، و هسته‏هاى خرما را مقابل على (عليه السلام) مى‏گذاشت، بگونه‏اى كه اگر كسى وارد مى‏شد فكر مى‏كرد همه خرماها را على (عليه السلام) خورده و آن حضرت چيزى تناول نفرموده است.

آنگاه خطاب به على (عليه السلام) فرمود :

شما زياد خرما خورده‏ايد ؟.

حضرت جواب داد :

آنكس زيادتر خورده كه خرما را با هسته آن تناول كرد؟

كه لبخند بر لبان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نقش بست.(28)

ج - امام على (عليه السلام) همواره از شوخى‏هاى زشت و بى‏معنا پرهيز مى‏كرد و عمروعاص را در پخش اينگونه شايعات مورد نكوهش قرار داد كه در خطبه 84 مرز ميان شوخى‏هاى ناروا و روا را روشن كرد كه فرمود:

عَجَباً لِابْنِ النَّابِغَةِ! يَزْعُمُ لِأَهْلِ الشَّامِ أَنَّ فِيَّ دُعَابَةً، وَأَنِّي امْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ:

أُعَافِسُ وَأُمَارِسُ! لَقَدْ قَالَ بَاطِلاً، وَنَطَقَ آثِماً.

أَمَا - وَشَرُّ الْقَوْلِ الْكَذِبُ - إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَكْذِبُ، وَيَعِدُ فَيُخْلِفُ، وَيُسْأَلُ فَيَبْخَلُ، وَيَسْأَلُ فَيُلْحِفُ، وَيَخُونُ الْعَهْدَ، وَيَقْطَعُ الْإِلَّ؛ فَإِذَا كَانَ عِنْدَ الْحَرْبِ فَأَيُّ زَاجِرٍ وَآمِرٍ هُوَ! مَا لَمْ تَأْخُذِ السُّيُوفُ مَآخِذَهَا، فَإِذَا كَانَ ذلِكَ كَانَ أَكْبَرُ مَكِيدَتِهِ أَنْ يَمْنَحَ الْقِرْمَ سُبَّتَهُ.

أَمَا وَاللَّهِ اِنِّى لََيمْنَعُنِي مِنَ اللَّعِبِ ذِكْرُ الْمَوْتِ، وَإِنَّهُ لََيمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْيَانُ الْآخِرَةِ، إِنَّهُ لَمْ يُبَايِعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّى‏ شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ أَتِيَّةً، وَيَرْضَخَ لَهُ عَلى‏ تَرْكِ الدِّينِ رَضِيخَةً.

شگفتا از عمروعاص پسر نابغه!(29) ميان مردم شام گفت كه من اهل شوخى و خوشگذرانى بوده، و عمر بيهوده مى‏گذرانم!! حرفى از روى باطل گفت و گناه در ميان شاميان انتشار داد.

مردم آگاه باشيد! بدترين گفتار دروغ است، عمروعاص سخن مى‏گويد، پس دروغ مى‏بندد، وعده مى‏دهد و خلاف آن مرتكب مى‏شود، درخواست مى‏كند و اصرار مى‏ورزد،

امّا اگر چيزى از او بخواهند، بخل مى‏ورزد، به پيمان خيانت مى‏كند، و پيوند خويشاوندى را قطع مى‏نمايد، پيش از آغاز نبرد در هياهو و امر و نهى بى‏مانند است تا آنجا كه دست‏ها به‏سوى قبضه شمشيرها نرود.

امّا در آغاز نبرد، و برهنه شدن شمشيرها، بزرگ ترين نيرنگ او اين است كه عورت خويش آشكار كرده، فرار نمايد.(30)

آگاه باشيد! بخدا سوگند كه ياد مرگ مرا از شوخى و كارهاى بيهوده باز مى‏دارد، ولى عمروعاص را فراموشى آخرت از سخن حق بازداشته است، با معاويه بيعت نكرد مگر بدان شرط كه به او پاداش دهد، و در برابر ترك دين خويش، رشوه‏اى تسليم او كند.(31)

سپس در حكمت 450 ره‏آورد شوخى‏هاى ناروا را تذكّر مى‏دهد كه:

مَا مَزَحَ امْرُؤٌ مَزْحَةً إِلَّا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً.

هيچ كس شوخى بيجا نكند، جز آن كه مقدارى از عقل خويش را از دست بدهد.(32)

د - روزى خليفه اوّل و دوّم در دو طرفِ امام على (عليه السلام) راه مى‏رفتند، چون قدّ آن دو، كمى بلندتر از آن حضرت بود، خليفه دوّم جملاتى را به شوخى و طنز مطرح كرد و خطاب به حضرت فرمود:

اَنْتَ فى‏ بَيْنِنَا كَنُونِ لَنَا

على، تو در ميان ما، مثلِ حرفِ نون در لَنَا هستى.

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) بلافاصله و بدون مهلت پاسخ داد كه:

اِنْ لَمْ اَكُنْ اَنَا اَنْتُمْ لا

اگر من در ميان شما نباشم، شما مى‏شويد لا.

يعنى اگر من نباشم، شما چيزى نيستيد، چون لا يعنى هيچ.

3 - شنا در رودخانه

يكى از لذّت‏هاى حلال، و تفريحات نشاطآور، شنا كردن است. و در روايات اسلامى فراوان به يادگيرى شنا و آموختن فنّ شناگرى به فرزندان، سفارش شده است.

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) به شناكردن علاقه داشت، با اينكه مى‏توانست روزهاى جمعه در منزل غسل جمعه كند، امّا به كنار رودخانه مى‏رفت و در رودخانه غسل جمعه و شنا مى‏كرد.

أشعث بن عبد مى‏گويد:

يك روز جمعه على (عليه السلام) را ديدم كه در رودخانه فرات، شنا مى‏كرد و غسل جمعه انجام مى‏داد و در آن روز با پيراهنى نو، نماز جمعه خواند.(33)

فصل سوم - وسيله سوارى‏

1 - وسيله سوارى امام على (عليه السلام)

وسيله سوارى براى هر كسى ضرورى است، و هرچه داراى كيفيّت بهترى باشد خوب است، كه در روايات آمده است، از سعادت مؤمن، اسب خوب است.(34)

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) داراى: يك شتر سوارى، يك اسب‏ و يك قاطر سفيد بود. كه آن را (دُلْدُلْ) مى‏گفتند، و در روز جنگ حنين سوار بر قاطر شد.

به امام على (عليه السلام) گفتند:

بر اسب سوار شو كه چابك و گريزنده‏تر است.

حضرت فرمود:

اَلْخَيْلُ لِطَّلَبِ وَ الْهَرَبْ، وَ لَسْتُ مُدْبِراً وَ لا اَنْصَرِفُ عَنْ مُقْبِلٍ

(اسب براى گرفتن فرارى، و گريز از ميدان است، در صورتى كه من نه فرارى را تعقيب مى‏كنم و نه خود از ميدان مى‏گريزم)(35)

يعنى حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در انتخاب وسيله سوارى نيز اهداف بلند دفاعى و نظامى را در نظر دارد و وسيله سوارى را منطبق با اهداف ارزشى خود انتخاب مى‏فرمود.

2 - مسابقات اسب سوارى‏

بر أساس ضرورت‏هاى دفاعى، اسب سوارى، يكى از ورزش‏هاى ارزشمند بوده و خواهد بود. با اينكه بُرد و باخت در بسيارى از كارها حرام است، و حكم قمار بازى را دارد، امّا در تيراندازى، شنا و اسب سوارى اشكالى ندارد، تا چابك سواران رزمنده، همواره آماده دفاع باشند.

آنگاه كه امام على (عليه السلام) در جنگ ذات السّلاسل، ناگهان سواره بر لشگر دشمن تاختن آغاز كرد كه سُم اسب‏هايشان بر سنگ‏هاى بيابان مى‏خورد و جرقّه‏هاى اميد مى‏جهيد، قرآن به آن اسب‏ها، و برخورد سُم‏هايشان و جهيدن جرقّه‏هاى آتش‏زا در سوره والعاديات سوگند ياد مى‏كرد، كه فرمود:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحاً فَالْمُورِيَاتِ قَدْحاً فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحاً فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ وَإِنَّهُ عَلَى ذَلِكَ لَشَهِيدٌ وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ أَفَلَا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي الْقُبُورِ وَحُصِّلَ مَا فِي الصُّدُورِ إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ

به نام خداوند بخشنده مهربان‏

سوگند به اسبان دونده (مجاهدان) در حالى كه نفس زنان به پيش مى‏رفتند، و سوگند به افروزندگان جرقه آتش (در برخورد سمهايشان با سنگ‏هاى بيابان)، و سوگند به هجوم آوران سپيده دم كه گرد و غبار به هر سو پراكندند، و (ناگهان) در ميان دشمن ظاهر شدند، كه انسان در برابر نعمت‏هاى پروردگارش بسيار ناسپاس و بخيل است؛ و او خود (نيز) بر اين معنى گواه است! و او علاقه شديد به مال دارد!آيا نمى‏داند در آن روز كه تمام كسانى كه در قبرها هستند برانگيخته مى‏شوند، و آنچه در درون سينه هاست آشكار مى‏گردد، در آن روز پروردگارشان از آنها كاملاً باخبر است!.

مسابقات اسب سوارى، هم مقدّمه دفاع است، و هم از تفريحات سالم به حساب مى‏آيد.

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در كودكى آنچنان چالاك و تند و سريع حركت مى‏كرد كه اسبان راهوار را در حال دويدن مى‏گرفت و بر پشت آنان سوار مى‏شد.(36)

فصل چهارم - قبول هداياى دوستان‏

1 - قبول هديه حلوا و شوخى كردن

روزى يكى از دوستان امام حلوائى تهيّه كرد و از آن حضرت خواست تا تناول فرمايد.

امام على (عليه السلام) فرمود :

مناسبت آن كدام است ؟

جواب داد :

امروز نوروز است. (روز عيد است)

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) از آن حلوا ميل فرمود و خنديد و چنين شوخى كرد كه:

اگر مى‏توانى همه روز را نوروز قرار ده!!(37)

اينكه در نهج‏البلاغه در خطبه 224 نقل فرمود كه شخصى براى امام على (عليه السلام) حلوا آورد و حضرت نپذيرفت، و فرمود:

وَأَعْجَبُ مِنْ ذلِكَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِي وِعَائِهَا، وَمَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا، كَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِيقِ حَيَّةٍ أَوْ قَيْئِهَا،

فَقُلْتُ : أَصِلَةٌ، أَمْ زَكَاةٌ، أَمْ صَدَقَةٌ؟ فَذلِكَ مُحَرَّمٌ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ!

فَقَالَ : لَا ذَا وَلَا ذَاكَ، وَلكِنَّهَا هَدِيَّةٌ.

فَقُلْتُ : هَبِلَتْكَ الْهَبُولُ! أَعَنْ دِينِ اللَّهِ أَتَيْتَنِي لَتَخْدَعَنِي؟ أَمُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُو جِنَّةٍ، أَمْ تَهْجُرُ؟

وَاللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا، عَلَى‏ أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ، وَإِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا.

مَا لِعَلِيٍّ وَلِنَعِيمٍ يَفْنَى‏، وَلَذَّةٍ لَا تَبْقَى‏! نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ، وَقُبْحِ الزَّلَلِ. وَبِهِ نَسْتَعِينُ.

و از اين حادثه شگفت‏آورتر اينكه شب هنگام كسى به ديدار ما آمد (38) و ظرفى سر پوشيده پر از حلوا داشت، معجونى در آن ظرف بود كه از آن تنفّر داشتم، گويا آن را با آب دهان مار سمّى، يا قى كرده آن مخلوط كردند، به او گفتم: هديه است؟ يا زكات يا صدقه؟ كه اين دو بر ما اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) حرام است.

گفت نه، نه زكات است نه صدقه، بلكه هديه است.

گفتم : زنان بچّه مرده بر تو بگريند، آيا از راه دين وارد شدى كه مرا بفريبى؟ يا عقلت آشفته شده يا جن زده شدى؟ يا هذيان مى‏گويى؟

بخدا سوگند! اگر هفت اقليم را با آن چه در زير آسمان‏هاست به من دهند تا خدا را نافرمانى كنم كه پوست جواى را از مورچه‏اى ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد، و همانا اين دنياى آلوده شما نزد من از برگ جويده شده دهان ملخ پَست‏تر است.

على را با نعمت‏هاى فناپذير، و لذّت‏هاى ناپايدار چه كار؟!!

بخدا پناه مى‏بريم از خفتن عقل، و زشتى لغزش‏ها، و از او يارى مى‏جوييم. (39)

در آنجا اشعث بن قيس چون فردا در دادگاه براى مسئله‏اى مى‏بايست محاكمه شود، شب هنگام حلوا را به بهانه هديه بُرد تا حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را به خيال واهى خود جذب كند كه آن حضرت نپذيرفت و هديه او را ردّ كرد. نه اينكه حضرت غذائى نمى‏خورد يا هديه و دعوت دوستان را ردّ مى‏كرد.

گرچه امام على (عليه السلام) نسبت به قبول هدايا احتياط مى‏كرد و هداياى مردم مدائن را در سر راه صفّين نپذيرفت و فرمود:

هرچه به سپاهيان يا اسبان ما مى‏دهند، بايد قيمت عادلانه را بگيرند.

از حضرت پرسيدند:

برخى از مردم مدائن با بعضى از سربازان خويشاوند مى‏باشند كه براى آنها هدايايى آورده‏اند.

امام على (عليه السلام) فرمود :

مانعى ندارد.

* * *

اميرالمؤمنين (عليه السلام) به كارگزاران نظام هشدار مى‏دهد كه از راه پذيرش هدايا به رشوه خوارى مبتلا نگردند و يكى از دغدغه‏هاى آن حضرت يكى دانستن هديه و رشوه بود، كه در خطبه 156 فرمود:

يَا عَلِيُّ، إِنَّ أُمَّتِي سَيُفْتَنُونَ مِنْ بَعْدِي

فَقُلْتُ : يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَوَلَيْسَ قَدْ قُلْتَ لِي يَوْمَ أُحُدٍ حَيْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ، وَحِيزَتْ عَنِّي الشَّهَادَةُ، فَشَقَّ ذلِكَ عَلَيَّ، فَقُلْتَ لِي:

أَبْشِرْ، فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِكَ؟

فَقَالَ لِي : إِنَّ ذلِكَ لَكَذلِكَ، فَكَيْفَ صَبْرُكَ إِذَنْ؟

فَقُلْتُ : يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَيْسَ هذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ، وَلكِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى‏ وَالشُّكْرِ. وَقَالَ:

يَا عَلِيُّ، إِنَّ الْقَوْمَ سَيُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ، وَيَمُنُّونَ بِدِينِهِمْ عَلَى‏ رَبِّهِمْ، وَيَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ، وَيَأْمَنُونَ سَطْوَتَهُ، وَيَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ، وَالْأَهْوَاءِ السَّاهِيَةِ، فَيَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِيذِ، وَالسُّحْتَ بِالْهَدِيَّةِ، وَالرِّبَا بِالْبَيْعِ

قُلْتُ : يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَبِأَيِّ الْمَنَازِلِ أُنْزِلُهُمْ عِنْدَ ذلِكَ؟ أَبِمَنْزِلَةِ رِدَّةٍ، أَمْ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ ؟

فَقَالَ:

بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ.

اى على! پس ازمن امّت اسلامى به فتنه و آزمون دچار مى‏گردند.

گفتم :

اى رسول خدا مگر جز اين است كه در روز اُحُد كه گروهى از مسلمانان به شهادت رسيدند، و شهادت نصيب من نشد و سخت بر من گران آمد، تو به من فرمودى، اى على! مژده باد تو را كه شهادت در پى تو خواهد آمد.

پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به من فرمود:

(همانا اين بشارت تحقّق مى‏پذيرد، در آن هنگام صبر تو چگونه است؟)

گفتم:

اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) چنين موردى جاى صبر و شكيبايى نيست بلكه جاى مژده شنيدن و شكرگذارى است.

و پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:

(اى على! همانا اين مردم به زودى با اموالشان دچار فتنه و آزمايش مى‏شوند، و در ديندارى بر خدا منّت مى‏گذارند، با اين حال انتظار رحمت او را دارند، و از قدرت و خشم خدا، خود را ايمن مى‏پندارند، حرام خدا را با شبهات دروغين، و هوسهاى غفلت‏زا، حلال مى‏كنند، شراب را به بهانه اينكه آب انگور است و رشوه را كه هديه است و ربا را كه نوعى معامله است حلال مى‏شمارند).

گفتم :

اى رسول خدا، در آن زمان مردم را در چه پايه‏اى بدانم؟ آيا در پايه ارتداد؟ يا فتنه و آزمايش؟

پاسخ فرمود :

(در پايه‏اى از فتنه و آزمايش) (40)

2 - پذيرش ميهمانى‏ها

امام على (عليه السلام) با اينكه داراى مسئوليّت‏هاى گوناگون و مهم بود، و بر بسيارى از امور كشور نظارت مستقيم داشت كه تمام اوقات شب و روز حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را پر مى‏كرد، امّا به روحيّات اجتماعى و عاطفى دوستان و فرزندان و خويشاوندان نيز توجّه داشت. مهمانى دخترانش را مى‏پذيرفت، به ميهمانى مى‏رفت، دعوت دوستان را قبول مى‏كرد، (41)

در برخى از ميهمانى‏ها شركت مى‏كرد، و ديگران را بر سر سفره خود ميهمان مى‏كرد. كه در شب 19 ماه مبارك رمضان شب ضربت خوردن ميهمان دخترش حضرت رقيّه بود.

3 - شرائط پذيرش مهمانى

شخصى امام على (عليه السلام) را به مهمانى دعوت كرد، حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) فرمود :

سه شرط دارد اگر قبول مى‏كنى مى‏پذيرم، آن شخص گفت شرائط كدامند؟

امام على (عليه السلام) فرمود :

1 - از بيرون چيزى تهيّه ننمائى، هر چه هست بياورى.

2 - آنچه در منزل دارى از ما دريغ نكنى.

3 - به زن و بچّه‏هايت سخت نگيرى.

آن شخص گفت : هر سه شرط را قبول دارم.

و امام نيز مهمانى او را پذيرفت. (42)

قبول ميهمانى‏

حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) دعوت خويشاوندان، فرزندان، و دختران خود را مى‏پذيرفت. در شهر بصره دعوت ميهمانى علاءبن زياد را پذيرفت. و در شهر مدينه حتّى دعوت ميهانى دوستان غير عرب، از نژادهاى گوناگون، و ايرانيان را رد نمى‏كرد، روزى پس از قبول مهمانى يك مسلمان ايرانى و صَرف حلواى نوع ايرانى، علّت آن را پرسيد.

به امام على (عليه السلام) گفته شد كه ؛ به مناسبت عيد نوروز اين حلواى ايرانى تهيّه شد.

امام على (عليه السلام) به مزاح فرمود : آيا نمى‏شود، هر روز، نوروز باشد؟ (43)