حكمتهاى علوى عليه السلام
ترجمه و شرح ۱۱۰ حكمت از سخنان حضرت على علیه السلام

جواد محدّثى

- ۸ -


صدقه، درمان حرص

امام على علیه السلام فرمود:

عَلَيكَ بِالصَّدَقَةِ تَنْجُ مِنْ دِنائَةِ الشُّحِّ.

صدقه بده، تا از پستى حرص و آز نجات‏يابى.

(غررالحكم ج4 ص298

× × ×

خصلتها در انسان، با تمرين و ممارست رشد مى‏كنند و عمل، بستر اين رشد اخلاقى است.

هر صفتى، چه نيك و چه بد، اگر در زندگى انسان مجال بروز و ظهور يابند، تقويت مى‏شدند. رفتار روزمره ما، ميدانى براى تجلى اين خصلتهاى خوب و بد است.

 شُحّ، همان آزمندى و حرص و بخل است، صفتى ناپسند است كه انسان را از بذل و بخشش باز مى‏دارد و از فقير شدن مى‏ترساند. شيطان با تقويت اين حس و وسوسه كردن اينكه عطا و بخشش، كاستى را در پى دارد و تو را فقير مى‏كند، انسان را از اعمال خوب و نيكيها و خيرات باز مى‏دارد.

راه عملى سركوب اين خصلت زشت، صدقه است.

صدقه دادن، تمرين عملى بذل و بخشش و گذشتن از مال به سود ديگران است.

ريشه خير و نيكى در نهاد ما نهفته است.

اين بذر را بايد آبيارى كرد، تا نهال احسان رشد يابد و خس و خاشاك حرص و آز، ريشه كن گردد.

براى رشد اخلاقى كودكان هم در اين زمينه، به والدين توصيه شده كه به فرزندان خود مالى بدهند تا با دست خودشان به نيازمندان بدهند. اين نيز تمرين عط و ممارست در بخشندگى است و اين خصلت را در وجود انسان ريشه‏دار مى‏سازد.

صدقه، انسان را از پستى و زشتى حرص و مال دوستى و بخل، نجات مى‏دهد.

اصلاح خويش

امام على علیه السلام فرمود:

أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنْ إِصْلاحِ نَفْسِهِ.

ناتوان‏ترين مردم كسى است كه از اصلاح نفس خويش و خودسازى عاجز باشد.

غررالحكم ج2 ص436

× × ×

ايجاد تغيير در روحيات، اخلاقيات و رفتارهاى يك انسان، كارى دشوار است.

 اصلاح نفس يعنى ايجاد اين دگرگونى و تبديل رذايل به فضايل و جايگزين ساختن خوبيها و محاسن به جاى بديها و معايب و كاشتن گُل و زدودن خار.

 اصلاح نفس به يك معنى راحت‏تر و عملى‏تر از اصلاح ديگران است، چرا كه انسان هم به خلق و خوى و روحيات و زمينه‏هاى روحى خود آشناتر و هم براى انجام كارهايى در مسير اين اصلاح، برخود مسلطتر است تا بر ديگران.

اگر ديگران از ما حرف شنوى نداشته باشند، خودمان كه مى‏توانيم به دانسته‏ها و صلاحديدهايمان عمل كنيم و مطيع عقل و وجدان و باورهاى مكتبى خود باشيم.

اگر به ديگران نتوانيم دستور بدهيم، خودمان كه مى‏توانيم به دستورالعملهاى خويش، عمل كنيم.

اگر ديگران را نشناسيم، خود را كه خوب مى‏شناسيم.

پس، كسى كه نتواند به اصلاح خويش بپردازد، ناتوان‏ترين مردم است، چون زمينه‏هاى اين تغييرات بهينه در خود او فراهم‏تر است تا ديگران.

آنان كه شعار اصلاح جامعه را مى‏دهند، خوب است گامى هم در مسير خودسازى خود بردارند و اصلاح خود را مقدمه اصلاح ديگران قرار دهند.

اصلاح را از خود شروع كنيم.

كجا شتاب، كجا درنگ؟

امام على علیه السلام فرمود:

أَلْعَجَلَةُ مَذْمُومَةٌ فى‏كُلِّ أَمْرٍ إِلاَّ فيما يَدْفَعُ الشَّرَّ.

عجله و شتاب در هر كارى ناپسند است، مگر در كارى كه شر و بدى را دفع مى‏كند.

غررالحكم ج2 ص89

× × ×

اينكه هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد، نكته مهمى است.

غير از سخن، عمل و رفتار و برخوردها هم به تناسب موقعيتهاى مختلف، بايد فرق كند.

گاهى يك شيوه، در جايى سازنده است و در جاى ديگر و نسبت به شخص ديگر، مخرب و زيان‏آور.

تشخيص آن ج مهم است و لازم.

 شتاب، به عنوان يك شيوه عمل يا خصلت فردى، يكى از معايب شمرده شده است. شتابزده، معمولاً تصميمهاى نسنجيده مى‏گيرد. شتابزدگى انسان را به خطا مى‏اندازد و... عجله كار شيطان است.

اما... اين زشتى عجله و شتاب، يك استثنا هم دارد و آن در مورد دفع شر است، كه در چنين موردى، درنگ و تأمل، بر آن شر و بدى مى‏افزايد و شتاب، جلوى ضرر بيشتر را مى‏گيرد.

در معالجه يك بيمارى بايد شتاب كرد،

در دفع يك شبهه يا اشتباه، تسريع لازم است.

در مقابله با يك فساد، بستن يك منفذ آب، اصلاح شكاف سقف، رفع آلودگى اخلاقى، خاموش كردن آتش، هر چه سرعت عمل به كار گرفته شود، جلوى ضرر افزون‏ترى گرفته مى‏شود.

حركت لاك‏پشتى در آنجا كه رخنه‏اى در سلامت فكرى، اخلاقى، امنيتى و اقتصادى جامعه بروز كرده است، به پيدايش بحران مى‏انجامد.

شتاب بد است، جز در دفع بدى‏ه!

نيكوكارى، زكات نعمتهاست

امام على علیه السلام فرمود:

زَكاةُ النِّعَمِ إِصْطِناعُ المَعْرُوفِ.

زكات نعمتها، انجام كارهاى نيك است.

غررالحكم ج4 ص106

× × ×

هر نعمت، علاوه بر آنكه شكر لازم دارد، زكات هم دارد. شكر، نشانه قدرشناسى از نعمت و صاحب نعمت است.

ولى پرداخت زكات هر نعمت، رساندن خيرى از آن به ديگران است. اين كار، مايه افزايش نعمت نيز مى‏شود. مثل شاخه تاك و درخت كه وقتى زده مى‏شود و حَرَس مى‏گردد، درخت پربارتر و نيرومندتر مى‏شود. سعدى گفته است:

زكات مال به دركن، كه فضله رز ر

چو باغبان ببُرد، بيشتر دهد انگور

شكرانه بازوى توانا نيز، دستگيرى از ناتوان است.

نعمتهاى الهى، گاهى براى آزمودن انسانهاست، تا روشن شود كه از آنها چگونه استفاده مى‏كنند و در چه راهى به كار مى‏گيرند و تا چه حدّ رضاى صاحب نعمت را مراعات مى‏كنند.

 معروف، هركار نيك و شايسته و خداپسندى است كه عقل و شرع، خوبى آن را تأييد مى‏كنند.

آن كه از ثروت، شهرت، موقعيت و اعتبار، نفوذ كلام، جوانى و تندرستى برخوردار است، سزاوار است كه به شكرانه اين همه مواهب الهى، ماليات و زكات آنها را كه نيكى و خيررسانى به ديگران است، ادا كند، تا هم معرفت و حق‏شناسى خود را نشان دهد، هم دوام نعمتها را بيمه سازد و هم ديگران را در برخورداريها و شاديهاى خويش سهيم كند.

اين، نشانه‏اى از آدميت است!

همنشين بد، يا تنهايى؟

امام على علیه السلام فرمود:

وَحْدَةُ الْمَرْءِ خَيْرٌ لَهُ مِنْ قَرينِ السُّوءِ.

تنهايى انسان، براى او بهتر از همنشين بد است.

غررالحكم ج6 ص243

× × ×

وزيدن نسيم بر مرداب، هواى عفونت‏بار با خود مى‏پراكند،

و... عبور باد ازبوستان، فضا را معطر مى‏سازد.

اين عطرافشانى يا عفونت پراكنى، نتيجه مصاحبت آن نسيم با گلزار يا مرداب است. روحيّه انسانها نيز، در اثر مجالست و همنشينى با خوبان و بدان، تغيير مى‏يابد و تأثير مى‏پذيرد.

دوست بد، بدترين اثر را در فكر و اخلاق مى‏گذارد.

بسيارى از آلودگان، معتادان، منحرفان، بزهكاران و اهل‏گناه، به خاطر معاشرت و دمسازى با دوستان بد و رفقاى ناصالح، به اين واديها كشيده شده‏اند.

پس چه بايد كرد؟

آيا بايد تنها و منزوى شد و از اجتماع گريخت، يا بايد با همگان بود و با همه محشور و مأنوس شد و گرم گرفت؟

با آنكه منطق دين ما، انس و الفت است و به دوستى و مودت و معاشرت سفارش كرده است، اما بر سر دوراهى تنهايى يا دوست بد، سفارش حضرت امير علیه السلام به تنهايى است، چرا كه عوارض آن بسيار كمتر است.

نه آنكه حضرت، مشوق انزوا و روحيّه تنهايى و دورى از مردم باشد، بلكه به بيان زشتى و زيان و خطرات قرين سوء و همنشين ناصالح پرداخته است.

 يار بد، بدتر بود از مار بد، چرا كه دوست نامناسب، هم آسيب اخلاقى مى‏رساند، هم زيان اجتماعى و آبرويى، هم ضربه اقتصادى و مالى.

پس، همنشين بد، بدتر از تنهايى است.

شناخت دوست و دشمن

امام على علیه السلام فرمود:

عِنْدَ زَوالِ القُدْرَةِ يَتَبَيَّنُ الصَّديقُ مِنَ العَدُوِّ.

هنگام از دست رفتن قدرت، دوست از دشمن آشكار مى‏شود.

غررالحكم ج4 ص323

× × ×

فراز و نشيب حوادث، خيلى چيزها را روشن مى‏سازد، از جمله دوست و دشمن ر.

كسانى دوستان و همراهان دوره خوشى و رفاه‏اند. پاى سختى و گرفتارى كه پيش آيد، پاى خود را به عقب مى‏كشند و خود را به بى‏خبرى و بيگانگى مى‏زنند.

عده‏اى ياران روزگار ثروت و مكنت‏اند. همين كه فقر و پريشانحالى چهره نمود، چهره آنان پنهان مى‏شود.

بعضى هم دوستى‏شان تنها در زمان قدرت و حكومت انسان است. وقتى دوره بركنارى و معزولى پيش آيد، آنان هم خود را كنار مى‏كشند و حتى حالى هم نمى‏پرسند.

 زوال قدرت، يكى از همان فراز و نشيب‏هاست كه جوهره اشخاص را بروز مى‏دهد و خط دوستان واقعى و صميمى را از خط مدعيان دوستى جدا مى‏سازد.

دوست آن باشدكه گيرد دست دوست

در پريشانحالى و درماندگى

از اين رو، گاهى بروز مشكلات براى انسان خير و بركت دارد. يكى از بركاتش شناخت افراد است، تا بى‏جهت به كسى دل نبندد كه دلبسته او نيست و مودت خويش را نثار كسى نكند كه شايستگى محبت و دوستى و فداكارى ندارد.

گاهى فقط بروز يك مشكل مالى يا پيش آمدن بيمارى، كافى است تا پرده از چهره خيلى‏ها بردارد و محدوده انسانهاى واقعى را از انسان نمايان مشخص سازد.

افراد را بايد آزمود، آنگاه به دوستى برگزيد.

دوستى هم كه امتحانش را داده است، نبايد به سادگى از كف داد.

زكات زيبايى

امام على علیه السلام فرمود:

زَكاةُ الجَمالِ العِفافُ.

زكات جمال و زيبايى، عفاف و پاكدامنى است.

غررالحكم ج4 ص105

× × ×

هر نعمتى، اگر درست و در مسير خواسته صاحب نعمت و دهنده نعمت به كار گرفته نشود، به مايه دردسر تبديل مى‏شود. ناسپاسى، نعمت را به نقمت مبدل مى‏سازد و بهره‏گيرى بد از نعمتها، مشكل‏ساز است.

زيبايى و جمال، نعمتى خداداد است.

عفاف و پاكدامنى و پرهيز از گناه هم، شكرانه و زكات اين نعمت به شمار مى‏رود.

چه بسيار آنان كه اسير چاه زيبايى خويش‏اند.

و چه بسيار، گرفتاران كمند جمال و بند زيبارويى.

اگر كسى به خاطر زيبايى رخسار و دلفريبى چهره و اندام، به گناه افتد يا ديگران را به گناه اندازد، حق اين نعمت را ادا نكرده است.

 عفاف، خويشتن‏دارى در برابر هوسها، جاذبه‏ها، دلفريبى‏ها و وسوسه‏هاى نفس اماره است.

جمال، هرگز مجوز ارتكاب گناه و افتادن به دام و دامن آلودگى و افكندن ديگران به ورطه فساد نيست.

حضرت يوسف علیه السلام زيبا بود، اما عفاف ورزيد و به آن مقام رسيد.

 ابن سيرين نيز از جمال برخوردار بود، اما به خواسته نامشروع و وسوسه گناه آلود آن زن شيفته، پاسخ نه گفت و به آن كرامت نايل شد.

و خيلى زيبارويان ديگر در تاريخ، كه هم جمال داشتند، هم عفاف!

هرگز مباد كه نعمت، براى ما نقمت گردد!...

فرجام انديشى

امام على علیه السلام فرمود:

أَعْقَلُ النَّاسِ أَنْظَرُهُمْ فِى‏الْعَواقِبِ.

خردمندترين مردم كسى است كه به عاقبت‏ها و فرجام‏ها بيشتر بنگرد.

غررالحكم ج2 ص484

× × ×

بعضى‏ها فقط پيش پاى خود را مى‏بينند، برخى آن طرف‏تر را هم نگاه مى‏كنند.

برخى فقط حال را در نظر دارند، و كسانى هم به آينده مى‏نگرند و عواقب و پيامدها و نتايج را هم حساب مى‏كنند.

گاهى راحت امروز، رنج فردا را درپى دارد.

گاهى لذت حال، عذاب آينده را فراهم مى‏سازد.

و گاهى خطاى امروزى، فردايى آميخته به كيفر و عقوبت و رسوايى را براى خطاكار رقم مى‏زند.

راستى... عاقل كيست؟ آنكه به لذت و راحت امروز و نقد مى‏انديشد، يا كسى كه قلمروى وسيع‏تر و آينده‏اى دورتر را هم در چشم‏انداز خويش قرار مى‏دهد؟

مجرمان پنهانكار، مى‏پندارند كه زرنگ‏اند كه در تله گرفتار نمى‏شوند و ردّپايى بر جاى نمى‏گذارند. ولى وقتى گرفتار مى‏شوند به خطاى خود پى مى‏برند.

آنكه سروكارش به زندان مى‏افتد، اگر اين روزها را حساب مى‏كرد، كارش به اينجا كشيده نمى‏شد. دزد، بزهكار، قاچاقچى و قاتلى كه به خاطر به دست آوردن پول، اكنون خود را در كام حبس يا درپاى چوبه‏دار مى‏بيند، شايد فكر نمى‏كرد كه روزى بايد تاوان آن قلدرى‏ها، ارعاب‏ها، پول پرستى‏ها و لذت‏جويى‏هايش را اينگونه بپردازد.

كمى آن طرف‏تر را هم نگاه كنيم.

روزگار، فقط حال نيست و زمان فقط امروز نيست.

هر كس عواقب را بنگرد، از پشيمانى هم مصون خواهد بود.

فرصتى براى عفو

امام على علیه السلام فرمود:

لا تُعاجِلِ الذَّنْبَ بِالْعُقُوبَةِ

وَاتْرُكْ بَيْنَهُما لِلْعَفْوِ مَوْضِعاً تَحْرُزُ بِهِ الأجْرَوَ الْمَثُوبَةَ.

در كيفر گناه، شتاب مكن و بين گنان و كيفر، فرصتى و جايى براى عفو باقى بگذار، تا به وسيله آن به پاداش و ثواب دست‏يابى.

غررالحكم ج6 ص306

× × ×

برخورد با يك خطاكار، يا از روى انتقامجويى و عداوت است، يا براساس تنبيه و سازندگى.

آنچه به كيفر سريع و شتابزده وامى‏دارد، گاهى ريشه در انتقامجويى دارد. وگرنه، چه شتابى براى مجازات؟ بايد ديد چگونه مى‏توان گنهكار را به ترك گناه واداشت؟

البته اين نكته، در كيفرهاى شخصى و گذشت‏هاى فردى است، نه آنجا كه حقى از جامعه تضييع شده، يا خيانت و خطايى نسبت به عموم انجام گرفته است، كه در آن صورت، كيفر سريع مجرم، به امنيت اجتماعى كمك مى‏كند.

گاهى تنبيه و عقوبت سريع، مجال عفو و بخشايش را از بين مى‏برد.

مى‏توان هرچند ديرتر، كيفر داد. ولى اگر شتاب زده تنبيه كنيم، بعد اگر بخواهيم بگذريم و عفو كنيم، مجال را از دست داده‏ايم و قابل تدارك و جبران نيست.

فرصت زمانى و فاصله ميان خطاى ديگرى و عقوبت ما، زمينه را براى عفو و گذشت باقى مى‏گذارد.

اگر بخشوديم، پاداش و ثواب اهل عفو را خواهيم داشت و رضاى خالق رحمان ر.

از خداوند بياموزيم، كه آن قدر در عقوبت تأخير مى‏كند و مهلت مى‏كند، كه گويا گناهى سرنزده و جرمى واقع نشده است.

وقتى جاى عفو باقى است، چه شتابى براى مجازات؟

داد و ستد با زمان

امام على علیه السلام فرمود:

إِنَّ اللَّيلَ وَالنَّهارَ يَعْمَلانِ فيكَ

فَاعْمَلْ فيهِما وَ يَأخُذانِ مِنْكَ فَخُذْ مِنْهُم.

شب و روز در تو عمل مى‏كنند، تو هم در شب و روز عمل كن، و از تو مى‏گيرند، پس تو هم از آنها بگير.

غررالحكم ج2 ص667

× × ×

گذشت زمان، دنيا را كهنه، عمرها را كوتاه و انسانها را پير مى‏كند.

هر كس به نوعى مشمول مرور زمان و تأثيراتِ گذشتِ عمر و سپرى شدن شب و روز است.

در واقع، ما به نوعى در حال دادوستد با زمان هستيم.

زمان، پيوسته عمر و فرصت و جوانى و شادابى و قواى جسمى را از ما مى‏گيرد. ولى چه مى‏دهد؟ اگر ما هوشيار نباشيم، چيزى به ما نمى‏دهد. ولى اگر متوجه و بيدار باشيم، در مقابل سرمايه‏اى كه مى‏دهيم، چيزى دريافت مى‏كنيم.

دريغ است كه ما عمر بدهيم، ولى سعادت نگيريم!

 جوانى را بدهيم، ولى دانش و تجربه نيندوزيم.

قواى جسمى و توانايى‏هاى فكرى و بدنى ما صرف شود، ولى براى آتيه خويش، كاميابى را ذخيره نسازيم.

ما، پيوسته رو به كاهشيم، مثل شمعى كه مى‏سوزد، مثل يخى كه آب مى‏شود، مثل آبى كه به زمين فرو مى‏رود يا تبخير مى‏گردد.

اين، كار و عمل و تأثيرگذارى شب و روز درماست.

ما چه تأثيرى در شب و روز و زمان مى‏گذاريم؟

آيا آنچه روزگار از ما مى‏گيرد، در مقابل ما هم چيزى مى‏گيريم؟

اگر از اين بازار و از اين داد و ستد، تهيدست بازگرديم، زيانكاريم.