حكمتهاى علوى عليه السلام
ترجمه و شرح ۱۱۰ حكمت از سخنان حضرت على علیه السلام

جواد محدّثى

- ۹ -


آيين جوانمردى

امام على علیه السلام فرمود:

نِظامُ الفُتُوَّةِ إِحْتِمالُ عَثَراتِ الإخْوانِ وَحُسْنُ تَعَهُّدِ الجيرانِ.

نظام و آيين جوانمردى، عبارت است از: تحمّل لغزش‏هاى برادران و رسيدگىِ شايسته به همسايگان.

غررالحكم ج6 ص185

× × ×

هيچ كس نيست كه از جوانمردى خوشش نيايد و ادّعاى مروّت و مردانگى داشته باشد،

ولى... اين خصلت شايسته، در عمل تجلّى مى‏يابد نه در ادّع.

جوانمردان را با روحيّاتِ والا و خصلتهاى ستوده مى‏شناسند، نه با شعارهاى جذّاب.

عرصه بروز فتوّت، اجتماع است و ارتباط و معاشرت با ديگران.

كسى كه به خاطر روحيّه حقير و ظرفيّت اندكش، حاضر به گذشت نباشد و پيوسته لغزشهاى ديگران را در نظر داشته باشد، از مردانگى به دور است.

كسى كه از همسايه‏ها بى خبر باشد و در غم و شادى شريكشان نشود و در همسايگى، حقّ رفاقت و همجوارى را مراعات نكند، آيين فتّوت در او نيست.

مدّعيان مردانگى، بايد روحيّه‏اى كريم و با گذشت و عاطفه داشته باشند، تا ديگران در سايه عطوفتشان و از رهگذر كرامت و بزرگوارى شان، احساس شخصيّت و امنّيت و آرامش كنند.

هيچ كس بى خطا و لغزش نيست.

خطا پذيرى، خطا پوشى، عذر پذيرى و چشم پوشى، از نشانه‏هاى جوانمردان است.

فتوّت را در عمل نشان دهيم، نه در ادّعا!

آدم‏ها عوض مى‏شوند!

امام على علیه السلام فرمود:

أَلْمَرْءُ يَتَغَيَّرُ فى‏ثَلاثٍ:

أَلْقُرْبُ مِنْ المُلُوكِ وَالْوِلاياتِ وَالْغِن.

انسان در سه مورد عوض مى‏شود و تغيير مى‏يابد:

1- نزديك شدن به پادشاهان 2- حكومت ورياست يافتن 3-ثروتمندى.

غررالحكم ج2 ص146

× × ×

انسان، با همه ادعاهايش، خيلى ضعيف است.

با يك غوره سردى‏اش مى‏شود و با يك كشمش، گرمى‏اش.

داستان برخوردارى انسان از مال و منال و جاه و رياست و ثروت، از همين قبيل است.

وقتى روح، كوچك باشد و ظرفيت آدمى اندك، خيلى زود تحت تأثير جلوه‏هاى مادى قرار مى‏گيرد و خود را مى‏بازد. خود باختگى، آفت نام و مقام است.

تقرب يافتن به دربارها و حاكمان و رؤسا، براى بعضى غرورآور است.

رسيدن به پست و مقام و ميز و عنوان، برخى را از خودشان هم بيگانه مى‏سازد، تا چه رسد به مردم و محرومان.

ثروت و تمكن هم براى بعضى سرمستى مى‏آورد.

اگر كسى به اينگونه جاه و جلال و مكنت و موقعيت رسيد و خود را نباخت، فرد خودساخته و نيرومندى است.

و كسى كه با ميز رياست و عنوان وكالت و وزارت و معاونت و مشاورت و... همان شخصى نماند كه بود، بلكه عوض شد و اخلاق و برخوردش تغيير يافت، انسان ضعيف و حقيرى است، هر چند خود را بزرگ ببيند و ادعاهاى بزرگ‏تر داشته باشد.

قوى كسى است كه در حال رياست و توانگرى و مقام هم خويش را نبازد!

اظهار فقر يا غنا؟

امام على علیه السلام فرمود:

إِظهارُ الغِنى مِنَ الشُّكْرِ.

اظهار بى‏نيازى (و آشكار ساختن نعمت) نوعى از سپاس است.

غررالحكم ج1 ص297

× × ×

بعضى‏ها عادت دارند هميشه از مشكلات، نيازها، گرفتارى‏ها و غم و غصه‏هاى خود حرف بزنند و كمبودهايشان را مطرح كنند و هميشه بنالند و زارى كنند.

گويا هيچ نعمتى ندارند و هيچ روزنه‏اى از خير و نعمت به رويشان باز نشده است.

زهى بى‏انصافى!

اين همه برخوردارى از نعمتهاى بى‏شمار پيدا و پنهان خدا، ولى پيوسته دم از فقر زدن، شايسته انسانهاى شكور و حق‏شناس نيست.

در احاديث آمده است كه وقتى خداوند، نعمتى به بنده‏اى مى‏دهد، دوست دارد كه آثار آن را در او و عملها و اظهاراتش ببيند.

كسى كه دارد ولى بهره نمى‏برد، نمى‏خورد، نمى‏پوشد، اظهار نمى‏كند، بلكه آن را كتمان نيز مى‏كند، پرده بر نعمتهاى الهى كشيده و اين نوعى ناسپاسى و كفران نعمت است.

اگر كسى متمكن و ثروتمند است، نبايد مثل بخيلان و فقيران و تهيدستان خود را وانمود كند و خسّت نفس نشان دهد.

اظهار توانگرى، به نوعى شكر نعمت و برخوردارى به شمار مى‏آيد،

البته، تا حدى كه به تكبر، تفاخر و خودبرتربينى و تحقير ديگران نيانجامد!

غصه بر چه؟

امام على علیه السلام فرمود:

لا تُشْعِرْ قَلبَكَ الْهَمَّ عَلى مافاتَ، فَيَشْغَلُكَ عَمَّا هُوَ آتٍ

دلت را براندوه آنچه از دست رفته و گذشته، مشغول نساز، كه تو را از آنچه خواهد آمد، غافل ساخته و باز مى‏دارد.

غررالحكم ج6 ص345

× × ×

گاهى گذشته، مى‏تواند چراغ آينده باشد.

اين در جايى است كه از گذشته براى آينده عبرت و تجربه بيندوزيم و به كار بنديم.

ولى غصه بر آنچه گذشته است، ذهن و دل ما را گاهى چنان مشغول مى‏سازد كه از آينده‏نگرى باز مى‏مانيم.

عمرى كه گذشت و جوانى كه سپرى شد و سرمايه‏اى كه سوخت، ديگر بازگشتنى نيست. پس نبايد غم بيهوده براى آن داشت.

بايد آينده را ديد و به آن انديشيد، تا آن هم مثل گذشته نسوزد و دود نشود.

نه در اندوه گذشته بايد زيست، نه در رؤياهاى خيالى آينده.

بايد واقعيت را شناخت و امروز براى فردا فكر و تدبير كرد، نه صرفاً خيال‏پرورى و آرزوهاى دور و دراز و دست نايافتنى.

غصه بر آنچه از دست رفته، آب گذشته را به جوى باز نمى‏گرداند.

فرصت‏هايى كه در پيش داريم، مثل آبهايى است كه در آينده به جوى عمر سرازير خواهد شد.

بايد از هدر رفتن و تباه شدن آن جلوگيرى كرد و با نظم و تدبير از آن كار كشيد و بهره برد.

گاهى غصه برگذشته، ما را از فكر به آينده هم باز مى‏دارد. هشيار باشيم كه آينده ما هم به سرنوشت ديروزمان گرفتار نشود .

ترك عادت

امام على علیه السلام فرمود:

 أَلفَضيلَةُ غَلَبَةُ العادَةِ

فضيلت، غلبه بر عادت است

غررالحكم ج1 ص97

× × ×

نيروى مهمّ و سرنوشت‏سازى كه به نام اراده در انسان است، عامل برترى و امتياز او به شمار مى‏رود.

اسارت زشت و تلخ است. هر چند اسير شدن در دست يك عادت باشد.

آنچه انسان را از اين اسارت، آزاد مى‏سازد، همين بهره‏گيرى از موهبت و نعمت الهى اراده و عزم است.

هر چند ترك عادت، بسيار دشوار است، ولى شدنى است.

همين كه مى‏شود يك عادت را ترك كرد، راه رشد و فلاح را به انسان نشان مى‏دهد.

نبايد تسليم فرهنگ نمى‏شود شد.

و نبايد براى ترك عادتهاى ناپسند، نمى‏توانم گفت.

آنان كه گرفتار اعتياد به سيگار، مواد مخدر، چشم‏چرانى، غيبت، دروغ، پرخورى و... هستند، چنين نيست كه اين نقطه ضعفها به عنوان يك اصل تغيير ناپذير بر پيشانى و در دفتر تقدير و سرنوشت آنان نوشته شده باشد و نتوانند از چنگ آنها رها شوند.

مهم، خواستن است.

از قديم هم گفته‏اند: خواستن توانستن است.

به هر حال، تن دادن به خواسته‏هاى نفس و حركت در مسير عادتها و اعتيادها بى‏هنرى است.

هنر و فضيلت آن است كه انسان بر عادت خويش غلبه كند.

مهار خشم و شهوت

امام على علیه السلام فرمود:

أَعْظَمُ النَّاسِ سُلطاناً عَلى نَفْسِهِ

مَنْ قَمَعَ غَضَبَهُ وَأَماتَ شَهْوَتَهُ

تواناترين مردم بر تسلط بر خويشتن، كسى است كه خشم خود را سركوب كند و شهوت خود را بميراند.

غررالحكم ج2 ص451

    × × ×

خشم و شهوت، از قوى‏ترين نيروها و غريزه‏هاى نهفته در وجود انسان است.

بدون غضب، قدرت دفاعى نخواهد بود و بدون شهوت، نسل بشر تداوم نخواهد يافت.

حكمت خداوندى براساس اهداف و ضرورت‏هايى اين دو قوه غضبيّه و شهويّه را قرار داده است، اما... مهم، نحوه به كارگيرى اينهاست.

كنترل اين دو غريزه و در اختيار بودن آنها، ارزش آفرين است.

برعكس، رها و لجام گسيخته بودن آنها، شرّآفرين و رسوا كننده است.

طغيان غضب و شهوت، عقل را زندانى مى‏كند و كارهاى انسان به جاى عقلانى بودن، نفسانى مى‏شود.

در لحظه عصبانيت و خشم، اغلب تصميم‏ها نسنجيده و نابخردانه است.

شهوت و غريزه جنسى هم، گاهى چشم عقل را مى‏بندد و انسان را از ديدن حقيقت و مصلحت و آينده و آبرو، باز مى‏دارد.

كسى كه خشم را مهار كند و شهوت را كنترل نمايد، از قوى‏ترين افراد است.

قوى‏ترين انسان، كسى است كه بر خودش مسلّط باشد، يعنى خويشتن‏دارى در هنگام غضب و شهوت!

خانه خرابى

امام على علیه السلام فرمود:

أَلْحَجَرُ الغَصْبُ فِى الدَّارِ رَهْنٌ عَلى خَرابِها

سنگ غصبى در خانه، گرو و ضامن ويرانى آن خانه است.

غررالحكم ج2 ص50

× × ×

زندگى اگر به حرام آلوده شود، از صفا و معنويت تهى مى‏شود و رنگ گناه به خود مى‏گيرد.

تصرف نامشروع در مال ديگرى غصب است.

خانه‏اى كه با پول حرام و امكانات ناپاك و اموال و ابزار و مصالح و امكاناتى كه از راه غصب فراهم شده و حق ديگران در آن‏هاست، ساخته شود براى صاحب خانه سعادت كه نمى‏آورد هيچ، او را خانه خراب هم مى‏سازد.

حتى اگر يك سنگ و آجر، يك تيرآهن و يك كيسه سيمان، از اموال غصبى در ساختمان خانه به كار رود، آينده و سعادت و فلاح صاحب‏خانه را خدشه‏دار مى‏سازد.

يعنى مسأله حلال و حرام، تا اين اندازه مهم است، حتى در باره يك سنگ و آجر آن هم بايد پاسخگو بود.

وقتى نمازخواندن، وضو گرفتن، غسل كردن و سكونت داشتن در جايى كه حق ديگرى به آن تعلق گرفته است، باطل و حرام است، اين چه چيزى جز خانه خرابى است؟

آيا مى‏توان با عبادت در محل غصبى و با لباسى كه از مال حرام تهيه شده، به خدا نزديك شد؟

حرام، آتشى است هستى سوز،

نگذاريم وارد زندگى‏هايمان شود و آن را تباه كند.

خواب و سراب دنيا

امام على علیه السلام فرمود:

ألدُّنيا حُلمٌ وَالإِغتِرارُ بِها نَدَمٌ.

دنيا خواب است و مغرور شدن به آن، مايه پشيمانى است.

غررالحكم ج1 ص364

× × ×

رؤياهاى شيرين، گرچه لذتى موقت، آن هم در خواب براى انسان دارد، ولى در عالم واقع، هيچ يك از آن صحنه‏هاى رؤيايى و مناظر خيال‏انگيز و خوشيهاى دلنواز، وجود ندارد.

دنيا در نگاه عارفان، مثل همين رؤيست.

واقعيت و حيات برتر، در پس ديوار اين دنيا نهفته است.

به تعبير قرآن كريم، سراى زندگى و حيات، آخرت است.

گرچه دنيا جاذبه‏ها و لذتهايى دارد و خيليها در پى همان هايند، ولى لذت ابدى و نعمت پايدار و كاميابى اصلى در آن دنياست كه نه شادىِ آن آميخته به غم است، نه حيات آن درگير با مرگ و نه نعمتهاى آن رو به كاهش و زوال.

در مقايسه دنيا و آخرت، درمى‏يابيم كه دنيا خوابى بيش نيست.

حال دنيا را بپرسيدم من از فرزانه‏اى

گفت يا آب است، يا خواب است، يا افسانه‏اى

فريب خورده كسى است كه در سايه موقت، جايگاه استراحت ابدى بسازد و بر موج ناپايدار و آب دريا نقش زند و تصوير كشد.

آنكه به اين دنيا دل مى‏بندد و مغرور مى‏شود، جز ندامت هيچ بهره‏اى نخواهد داشت.

مرگ، سحرگاهى است كه ما را از خواب دنيا بيدار مى‏كند و خمار شب را از سر مى‏پراند.

دريغ آنكه پس از عمرى زيستن، انسان دريابد كه در خواب بوده و در پى سراب دويده است.

فرجام فتنه انگيزان

امام على علیه السلام فرمود:

 مَن شَبَّ نارَ الفِتنَةِ كانَ وَقُوداً لَه

هركس آتش فتنه را برافروزد، خودش هيزم و آتشگيره آن خواهد بود.

غررالحكم ج5 ص458

× × ×

برخى كارها، نتايج و پيامدهايى فورى دارد كه در همين دنيا به افراد برمى‏گردد.

فتنه هم يكى از آنهاست.

ايجاد هرج و مرج و آشوب و بلوا، محيط را بر همه تباه و نامناسب مى‏سازد. خود فتنه انگيز هم در آتشى كه برمى‏افروزد، مى‏سوزد.

هر آتشى، با هيزم و سوختى برافروخته‏تر مى‏شود. هيزمى كه شعله‏هاى فتنه را برافروخته‏تر مى‏سازد، خود فتنه‏گر است.

حادثه‏آفرينان و بلواسازان، مى‏پندارند مى‏توانند فتنه‏ها را برانگيزند و از دور به تماشاى سوختن اين و آن مشغول باشند.

غافل از آنكه خودشان هم گرفتار همان شعله‏ها و شراره‏هاى هستى برانداز مى‏شوند. سرانجام آنان كه آشوب مى‏آفرينند، افتادن در كام همان بلواهاست. خداوند چه سنت عادلانه‏اى بنياد نهاده است!

سوختن فتنه‏گر، در آتشى كه خود برمى‏افروزد.

ديدى كه خون ناحق پروانه، شمع را

چندان امان نداد كه شب را سحر كند

دام براى ديگران نگستريم، كه دامنگير خودمان خواهد شد.

و... هيزم‏كش آتش فتنه نشويم، كه خودمان در شعله‏اش خاكستر خواهيم شد.

اولويت‏بندى

امام على علیه السلام فرمود:

 مَنِ اشْتَغَلَ بِما لا يَعْنيهِ فاتَتهُ ما يَعْنيهِ

كسى كه به كارى بپردازد كه به او مربوط نمى‏شود، كارهاى مربوط و مفيد براى او از دستش مى‏رود.

غررالحكم ج5 ص312

× × ×

زمان، امانتى در اختيار ماست تا با بهره‏گيرى از آن، به هدف برسيم و سود ببريم. زمان محدود است و كارها و اشتغالات، نامحدود و فراگير.

كسى كه بر فرصتها و عمر خويش حاكم باشد، مى‏داند كه آن را كجا و چگونه صرف كند و اين سرمايه را در كجاها خرج نكند و در كدام راه به كار گيرد كه برايش سودآور و مفيد باشد.

اين مديريت بر زمان، شرط نخست توفيق در كارهاست.

پس، بايد كارها را درجه‏بندى و اولويت‏بندى كرد و از پرداختن به آنچه به درد ما نمى‏خورد و به كارمان نمى‏آيد پرهيز كرد.

اين كار، جلوى حسرتها و پشيمانيهاى بعدى را مى‏گيرد.

در سيره پيامبر خدا و بعضى از ائمه هم نقل شده كه آن بزرگواران آنچه را كه لايعنيه بود، ترك مى‏كردند، يعنى حرف زدن، كاركردن و پرداختن به آنچه در قلمرو نيازها، خودسازيها و منافع دنيوى و اخروى آنان نبود، در پرونده كارى آنان جايى نداشت.

چيزى مى‏گفتند كه بازده داشته باشد، نه لغو.

كارى مى‏كردند كه مفيد و لازم باشد، نه بيهوده.

اگر انسان، عاقلانه براى كارهايش برنامه‏ريزى نكند و نيرو و فرصت و جوانى و امكانات را صرف كارهاى غير لازم، غير مفيد و كم اهميت كند، از اينكه كارهاى لازم‏تر و مهمتر از او فوت مى‏شود. پشيمان خواهد شد.

به كارى بپردازيم كه بيرزد و بصرفد!...