حكمتهاى علوى عليه السلام
ترجمه و شرح ۱۱۰ حكمت از سخنان حضرت على علیه السلام

جواد محدّثى

- ۷ -


هنرِ گوش دادن

امام على علیه السلام فرمود:

عَوِّدْ أُذُنَكَ حُسْنَ الإِسْتِماعِ

وَلاتُصْغِ إِلى مالا يَزيدُ فى‏صَلاحِكَ.

گوش خود را به خوب گوش دادن عادت بده و به چيزى كه در صلاح و خير تو افزايشى نمى‏دهد، گوش فرا مده.

غررالحكم ج4 ص329

× × ×

گوش دادن و سخن گفتن، نوعى ايجاد رابطه با ديگران است.

هر يك از اين دو را نيز آداب و رسومى است.

وقتى شما با كسى صحبت مى‏كنيد، دوست داريد به سخنان شمإ؛ممپر)) كاملاً توجه كند. اگر خوب گوش نكند، يا حواسش پرت باشد، يا ميان كلامتان بپرد، يا اشتياقى به شنيدن حرفهايتان نشان ندهد، آن را حمل بر بى‏اعتنايى مى‏كنيد و از او و رفتارش مى‏رنجيد.

عين همين حالت را، او نيز هنگامى كه شما به سخنانش بى‏توجهى نشان دهيد، خواهد داشت.

پس، خوب گوش دادن، هم نوعى ادب اجتماعى است، هم هنرى است كه برخى فاقد آنند.

به علاوه، فهميدن درس، دريافتن مطلب، شناخت حقيقت، ادراك و فهم اخبار و... همه در گرو حُسنِ‏استماع است، يعنى همان خوب گوش دادن!

از سوى ديگر، امواج صوتى گاهى هم حرفهاى باطل، دروغ، لاف و گزاف، بيهوده و بى‏ريشه به گوشها مى‏رسانند.

نبايد گوش به هر حرفى سپرد،

همچنان كه نبايد به هر كلامى دل داد.

محور و مبناى گوش دادن‏ها بايد صلاح و آموزندگى باشد، چرا كه دل و درون ما از همين رهگذر نقش صلاح يا فساد را مى‏پذيرد و الهى يا شيطانى مى‏شود.

درجايى بايد خوب گوش داد و در جايى هم اصلاً نبايد گوش داد. حيف از گوش كه شنونده بعضى صحبتهاى بى‏ثمر و بلكه داراى ضرر باشد.

آيا اين جاها را مى‏شناسيم؟!

دين، خرج دنيا؟

امام على علیه السلام فرمود:

مِنَ الشِّقاءِ أَنْ يَصُونَ الْمَرْءُ دُنياهُ بِدينِهِ.

از شقاوت و بدبختى است كه انسان، دنياى خود را با (خرج كردن) دينش حفظ كند.

غررالحكم ح6 ص27

× × ×

گاهى دنيا يا دين انسان در معرض، خطر قرار مى‏گيرد.

حفظ دنيا و پاسدارى از دين، هر دو وظيفه است ولى... در شرايطى كه بايد يكى فداى ديگرى شود و با خرج كردن يكى، ديگرى را از زوال و ضربه مصون ساخت، كدام يك مهم‏تر و حفاظت آن لازم‏تر است؟

هميشه چيز كمتر و بى‏ارزش‏تر را فدا مى‏كنيم، تا آنچه ارزشمندتر است بماند. حتى وقتى جان خويش را فدا مى‏كنيم، بايد فداى چيزى كنيم كه از جان ما و خودما با ارزش‏تر و مقدس‏تر باشد، مثل دين و خدا و شرافت و حق.

اگر به خاطر حفظ رياست، به دست آوردن مقام، كسب ثروت و رفع مشكل ادارى، دست به خيانت و دروغ بزنيم، يا سراغ راههاى نامشروع درآمد برويم، يا رشوه بدهيم و بگيريم، يا دروغ بگوييم، يا سوءاستفاده از موقعيت شغلى و ادارى خويش كنيم، يا وظايف دينى خويش را ترك كنيم. همه اين موارد، نوعى خرج كردن دين براى رسيدن به دنيا است.

چه شقاوتى بالاتر از اين كه كسى از دين خويش بگذرد، تا به دنيا برسد؟

بدتر از آن، جايى است كه از دين خود براى دنياى ديگرى دست بردارد!...

گذشتن از دين هم، فقط كافر شدن و دست از اسلام كشيدن نيست. كسى كه براى پولدار شدن از حرام چشم نمى‏پوشد و براى استخدام شدن، دروغ مى‏گويد و براى كوبيدن ديگرى از حربه تهمت و شايعه سازى، استفاده مى‏كند، به همين مقدار، دين خود را فروخته و خرج كرده است.

بايد از دنيا گذشت، تا دين مصون بماند، نه كه دين را خرج دنيا كرد.

و اين امتحانى است دشوار!...

بدترين مردم

امام على علیه السلام فرمود:

شَرُّ النَّاسِ مَنْ لايُرْجى خَيْرُهُ وَلا يُؤمَنُ شَرُّهُ.

بدترين مردم كسى است كه نه اميدى به خير اوست و نه آسايش و امنيتى از شر او.

غررالحكم ج4 ص175

× × ×

برخى از مردم، گرفتار درد بى‏دردى مى‏شوند.

ديگر برايشان فرقى نمى‏كند كه مردم در چه وضع و حالى باشند، در راحت يا رنج، در رفاه يا گرفتارى.

خدا نكند كه كسى گرفتار اينگونه احساسْ مردگى شود كه نتيجه‏اش مسخ هويت انسانى است و به تعبير حضرت امير علیه السلام ، بدترين مردم!

شاعر گفته است:

آرزو دارم اگر گل‏نيستم، خارى نباشم

بار برداراَر زدوشى نيستم، بارى نباشم

گر نگشتم دوست با صاحبدلى، دشمن نگردم

بوستان بهر خليل‏اَر نيستم، نارى نباشم

راستى، مگرنه اين كه سعادت جامعه، در گرو نوعدوستى و همدلى و نيكوكارى است؟

براى تحقق اين هدف، يكى از اين دو كار، بايسته است:

سود رساندن، به مردم، پرهيز از آسيب‏رسانى.

اگر كسى را شايستگى و توفيق كمك و يارى رساندن و بازو بودن و عصاى دست گشتن نيست، دست‏كم مى‏تواند از آزار بپرهيزد و ديگران از شر او ايمن باشند.

اگر نه به خير كسى اميدى بود و نه از شر او ايمنى، او بدترين انسانهاست كه غاصبانه نفس مى‏كشد و ننگ بشريت است.

به قول شاعر: مرا به خير تو اميد نيست، شر مَرَسان.

بعضى‏ها از درخت بى‏ميوه هم بى‏خاصيت‏ترند و در غفلت به‏سر مى‏برند. چه بسا اشخاصى كه تنها با صداى كلنگ گوركن، از خواب بيدار مى‏شوند..

اگر خوب‏ترين نيستيم، لااقل بدترين نباشيم.

حق شناسى

امام على علیه السلام فرمود:

أَكْرِمْ ضَيْفَكَ وَإِنْ كانَ حَقيرًا

وَ قُمْ مِنْ مَجْلِسِكَ ِلأَبيكَ و مُعَلِّمِكَ وَ إِنْ كُنْتَ أَمير.

مهمان خود را اكرام كن، هر چند حقير باشد، و در مقابل پدر و معلم خود به ادب برخيز، هر چند اميرباشى!

غررالحكم ج2 ص191

× × ×

رعايت ادب، در مقابل مهمان و معلم و پدر، هر چند هر كدام جلوه‏اى خاص دارد، اما در هر سه مورد نشانه انسانيت است.

نه مهمان‏دارى بايد سبب كبر و عجب و غرور گردد و ميزبان را به تفاخر و مباهات بكشد،

نه فرمان روايى بايد انسان را از مراعات وظيفه تواضع و خاكسارى نسبت به پدر و معلم غافل سازد.

اكرام و احترام نسبت به مهمان، يك وظيفه و ادب است، هر چند كه از نظر مال، مقام، موقعيت، سن و سال، كوچك و حقير باشد و مهمان بزرگتر و با جلال‏تر.

به پاى پدر و معلم از جا برخاستن نيز، نشانه ديگرى از تواضع و حق‏شناسى است. هر چند كه اين فرزند يا شاگرد، به مقام امارت و زمامدارى رسيده باشد.

اهميت كار نيز در همين است، تا موقعيت و رياست، مانع انجام وظيفه و رعايت ادب نسبت به صاحبان حق نگردد و مقام و منصب، آدمى را كور و كر نسازد.

وقتى امير باشى و پدر و معلم را از ياد نبرى،

و آنگاه كه مهمانت حقير باشد و بازهم اداى حق كنى و احترام و اكرام را ترك نكنى، به كمال رسيده‏اى.

اينها، دليل عظمت روح، خودساختگى معنوى، رهايى از غرور دنيا، شناختن حق و اداى حق است.

كمال همنشين

امام على علیه السلام فرمود:

خَيْرُ الإِختِيارِ صُحْبَةُ الأَخيارِ.

بهترين گزينش، همنشينى با نيكان است.

غررالحكم ج3 ص421

× × ×

هيچ كس نيست كه از مصاحبت و معاشرت و همدمى، اثر نپذيرد،

چه اثر نيك و شايسته، چه اثر منفى و ناپسند.

انسان همانطور كه تأثيرگذار است، تأثيرپذير نيز مى‏باشد، در همه سطوح و در همه زمينه‏ها. حتى گرايشهاى سياسى افراد، گاهى تحت تأثير كسانى است كه با آنان بيشترين تماس، رفت و آمد و معاشرت دارند و خيلى‏ها خط سياسى خودشان را از دوستان و همنشينان مى‏گيرند.

با اين حساب، بايد در دوستان و معاشران به بهْ گزينى پرداخت و با نيكان و اخيار همنشينى كرد.

اين مصاحبتها، خواسته و ناخواسته، در فكر و اخلاق و عمل انسان تأثير مى‏گذارد.

باد و نسيم، اگر از مزبله‏ها، مردابها، لجنزارها و مردارهاى عفن بگذرد، بوى گند و تعفن با خود مى‏آورد و اگر بر بوستان و گلزار عبور كند، عطرِ دل‏انگيز با خود مى‏آورد.

مهم آن است كه باد، همنشين چه منطقه‏اى باشد و نسيم، از كدام كوى و ديار بگذرد!

شعر سعدى درباره همنشينى گِل با گُل اشاره به همين حقيقت است.

كمال همنشين در من اثر كرد

وگرنه من همان خاكم كه هستم

دقت در دوستان خود و دوستان و معاشران فرزندانمان، تضمين كننده سلامت اخلاق و روان و انديشه آنان است و بى‏دقتى، پشيمانى به بار مى‏آورد.

اطمينان به اين كه ما يا فرزندانمان ضربه ناپذيريم، نوعى غرور و غفلت جاهلانه است.

همنشين‏هايمان را دست‏كم نگيريم!... .

عوارض بدگمانى

امام على علیه السلام فرمود:

شَرُّ النَّاسِ مَنْ لا يَثِقُ بِأَحَدٍ لِسُوءِ ظَنِّهِ

وَلا يَثِقُ بِهِ أَحَدٌ لِسُوءِ فِعْلِهِ.

بدترين مردم كسى است كه به خاطر بدگمانى خود، به هيچ كس اطمينان نمى‏كند، و هيچ كس هم به خاطر بدرفتارى او، به وى اطمينان نمى‏كند.

غررالحكم ج4 ص178

× × ×

سرمايه اعتماد، برترين دارايى فرد و جامعه است.

افراد بدبين، از اين سرمايه محرومند و چه فقرى بالاتر از اين؟

سوءظن سبب مى‏شود كه هر سخن، هر كار و هر رفتارى از سوى ديگران را بر بدترين وجهش حمل كنيم و محمل خوب و مثبتى براى آنها نيابيم.

از نگاه فرد بدگمان، همه دروغ مى‏گويند و ريا مى‏كنند و صداقت ندارند و در فكر فريب‏اند. پس، به سخن هيچ كس نمى‏توان اعتماد كرد و به قول و قرار هيچ كس نمى‏توان دل بست.

اين ديدگاه، چه جهنمى براى بدبينان پديد مى‏آورد!

نتيجه اين سوءظن و بى‏اعتمادى به همه، آن مى‏شود كه خود او هم از چشم و دل ديگران مى‏افتد و ديگران هم به او بى‏اعتماد و بى‏اعتقاد مى‏شوند و اين پيامد، تلخ‏تر و دشوارتر از اولى است.

حسن ظن، رفتار ما را با ديگران در بسترى سالم، مطلوب و پراميد قرار مى‏دهد. ولى سوءظن، اين رفتار را نسنجيده، مغرورانه، خودخواهانه و تحقيرآميز مى‏سازد و در نتيجه، ديگران را از دست مى‏دهد.

به ديگران اطمينان نداشتن و مورد اعتماد ديگران نبودن، موجب گسستن همه پيوندهاى اجتماعى و سست شدن رابطه‏ها مى‏گردد. ريشه آن هم چيزى جز سوءظن نيست.

پس، اين كه مولا، بدبينان را بدترين مردم مى‏شمارد، با اين عوارض و آفات، امرى روشن است.

بد بين نباشيم، تا به ما با چشم بدبينى ننگرند.

سخن و سكوت

امام على علیه السلام فرمود:

صَمْتٌ يَكْسُوكَ الْكَرامَةَ

خَيْرٌ مِن قَوْلٍ يَكْسِبُكَ النَّدامَةَ.

سكوتى كه تو را جامه كرامت و بزرگوارى بپوشاند، بهتر از سخنى است كه برايت پشيمانى آورد.

غررالحكم ج4 ص213

× × ×

در اين كه كجا بايد سكوت كرد و كجا بايد سخن گفت، رهنمودهاى ارزشمندى در تعاليم دينى ما وجود دارند.

گرفتارى‏هايى كه از راه زبان و گفتار پيش مى‏آيند، بسيارند.

حتى گاهى در كلام حكيمانه بزرگان بيان شده كه: اگر كلام تو نقره باشد، سكوت، طلاست.

روشن است كه شناختن جى سخن و سكوت و موقعيت مناسب تكلم و خاموشى بسيار مهم است. خردمندى افراد هم در همين‏جاها شناخته مى‏شود.

بى‏خردان هم معمولاً چوب حرفهاى بيجا و تكلم نسنجيده خود را مى‏خورند و ندامت پس از گفتن هم بى‏ثمر است.

گاهى سلامت و عافيت و آبرو و مكانت، در حفظ زبان و مراعات سكوت است. مگر همه جا بايد حرف زد؟ مگر هر حرف را بايد گفت؟ مگر سخن را به هر كس بايد گفت؟

گرچه حرف خوب، بسيار قيمتى است، ولى... سكوتى كه مايه حفظ شأن و آبرو شود و بهانه به دست مخالف ندهد و سوژه تفرقه نيافريند، كم ارزش‏تر از آن حرف خوب نيست.

سخنان نسنجيده، پشيمانى مى‏آورد.

وقتى هم كلام از دهان برآمد، قابل كنترل نيست. بايد پيش از سخن گفتن، از آن محافظت كرد.

پس، خوشا سكوت كرامت بخش.

و... بدا سخن ندامت آور!

دشمن ضعيف

امام على علیه السلام فرمود:

لا تَسْتَصْغِرَنَّ عَدُوّاً وَإِنْ ضَعُفَ.

هيچ دشمنى را كوچك مشمار، اگر چه ناتوان باشد!

غررالحكم ج6 ص273

× × ×

بعضى چيزهاست كه اندك آن هم بسيار و ضعيف آن هم قوى است و بايد هشيار و مراقب بود.

دشمن، يكى از اين‏هاست.

كسى كه مغرورانه، قدرت دشمن را به حساب نياورد و تنها به توان و عِدّه وعُدّه خويش نگاه كند، از جايى كه حسابش را نمى‏كند ضربه مى‏خورد.

دانى كه چه گفت زال با رستم گرد؟

دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد

دشمن تا دشمن است، دست از عداوت برنمى‏دارد و پيوسته در فكر ضربه زدن است، وگرنه دشمن نخواهد بود. وقتى نشانه‏هاى توطئه) از سوى دشمنان آشكار است، سادگى است كه آن را توهّم توطئه پنداريم و آسوده خاطر بخوابيم.

دشمن شناسى، رسالت مهم يك جامعه انقلابى است.

شناخت دشمن، براى يك فرد هم مهم و ضرورى است، چه دشمن آشكار چه پنهان، چه برون مرزى چه درون مرزى، چه خانگى چه بيرونى، چه معروف به دشمنى چه ناشناخته و مرموز.

كسى كه دشمن ناتوان را، ناچيز بشمارد، گرفتار غفلت مى‏شود و غرور هم او را غافل‏تر مى‏سازد.

و چه گذرگاه و رخنه نفوذى مناسب‏تر براى دشمن، از غفلت؟

گاهى دشمن نيرومند و مكار است، ما ناتوان و ساده‏اش مى‏انگاريم. گاهى هم براستى ضعيف است، اما به هر حال، دشمن است.

از دشمن، چه انتظارى است جز دشمنى؟

رمز دوام دوستى

امام على علیه السلام فرمود:

بِحُسْنِ الْعِشْرَةِ تَدُومُ الْمَوَدَّةُ.

با معاشرت نيكو دوستى دوام مى‏يابد.

غررالحكم ج3 ص201

× × ×

هر رشته‏اى را چيزى ممكن است پاره كند.

رشته مودت و دوستى گرچه استوار و محكم است، ولى مصون از آفت و گسستن نيست.

هنر معاشرت خوب، تقويت كننده اين ارتباط است.

بعضى‏ها روش رفتار شايسته با ديگران را نمى‏دانند، حسد مى‏ورزند، غيبت مى‏كنند، شوخى بيجا مى‏كنند، طعنه و نيش مى‏زنند، تحقير و توهين مى‏كنند، رفتارى از روى بى‏اعتنايى و كبر دارند، سرسخت و لجوج و يك دنده‏اند، گذشت ندارند.

اينها همه عوامل گسستن دوستى است.

هر يك از اينها به تنهايى هم گاهى رفاقتى را برهم مى‏زند و دوستى را از دست ما مى‏گيرد.

اما در عوض، داشتن اخلاق خوب و معاشرت نيكو، دلها را مجذوب ما مى‏سازد.

گشاده‏رويى، كمند محبت انسانهاست. حسن خلق، بذرى است كه كبوتر دلها را در دام محبت مى‏افكند. خنده‏رويى و بخشندگى و گذشت و ايثار، محبوبيت‏آور است.

اگر مى‏خواهيد دوستيهايتان دوام يابد و دوستان خوبتان را از دست ندهيد، به توصيه حضرت امير علیه السلام عمل كنيد، يعنى معاشرت شايسته و خوب!

آزردن ديگران، رفتارى ناپسند است و خدمت به ديگران نمونه‏اى از اخلاق خوب است.

با رشته خوشرفتارى، دوستيها را بادوام‏تر كنيم!

خلوص و خودشناسى

امام على علیه السلام فرمود:

اَلْكَيِّسُ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ وَأَخْلَصَ أَعْمالَهُ.

هوشمند، كسى است كه خود را بشناسد و اعمالش را خالص سازد.

غررالحكم ج1 ص297

× × ×

خودشناسى ريشه همه سعادتهاى بشرى است.

كسى كه خود را، استعدادهايش را، كرامت و ارزش وجودى خود را، هدف از خلقتش را، نتيجه اعمالش را و... نشناسد، چگونه مى‏تواند گامهايى در مسير آن سعادت بردارد؟

تباهى و شقاوت و ضايع شدن، فرجام كسانى است كه به خودشناسى اهميت نمى‏دهند و غافلانه زيست مى‏كنند و خاسرانه رخت از جهان برمى‏بندند.

از سوى ديگر، سعادت اخروىِ انسان در گرو عملهاى دنيوى اوست.

در بازار آخرت، آنچه از انسان مى‏خرند، عمل صالح و خالص است.

ري، موريانه‏اى است كه اعمال را مى‏خورد و بى آنكه انسان بفهمد آنها را نابود مى‏سازد.

كسى كه يك عمر كار كند و عبادت نمايد، اما نيت او خراب باشد و در انگيزه‏اش اخلاص نباشد، در هنگامه حسابرسى، تهيدست و زيان ديده است.

پس، هوشمند كيست؟

طبق اين كلام علوى، كياست و هوشمندى در آن است كه انسان هم خود را بشناسد و هم به اخلاص در عمل و پاكسازى نيت و انگيزه بپردازد و اينگونه خويشتن را بيمه كند.

در غير اين صورت، انسان باخته است!

هوشمند، مى‏كوشد كه نبازد، نه خود را، نه سرمايه‏اش را، و نه آينده‏اش ر.

و... راه آن خودشناسى و اخلاص است.

خودپسندان تنها

امام على علیه السلام فرمود:

لا وَحْشَةَ أَوْحَشُ مِنَ العُجْبِ.

هيچ وحشت و تنهايى، وحشت‏آورتر از خودپسندى نيست!

غررالحكم ج6 ص380

× × ×

وحشت و ترس، جايى است كه انسان همدمى نداشته باشد.

داشتن انيس و همدم، مايه قوت قلب و جرأت و اميدوارى است.

كسى مى‏تواند با ديگران انس بگيرد كه از خود رها شده باشد.

از خود رستن، يعنى ديگران را هم قبول داشتن، براى ديگران هم شخصيت قائل شدن و حرمت نهادن به افراد.

خودپسندى، زمينه حضور ديگران را در قلمرو زندگى انسان از بين مى‏برد.

خودخواه، فقط خود را قبول دارد.

خود پسند، فقط خويشتن را انسان مى‏شمارد.

شما نيز، از كسى كه چنين خصلتى دارد گريزانيد و از او خوشتان نمى‏آيد.

نتيجه آنكه: انسانهاى گرفتار عجب و خودپسندى، نه روحيه انس گرفتن و دوست شدن و صميميت با ديگران را دارند، و نه ديگران به خاطر اين صفت ناپسند، مايل به دوستى با آنانند. پس ايشان تنها و بى‏همدم مى‏مانند.

خودپسندى، انسان را در جمع انسانها هم تنها مى‏گذارد و به غربتى تلخ و جانكاه مى‏كشاند.

خودپسند، در كنار ديگران هم كه باشد، چون همدمى ندارد، تنهاست و اين تنهايى چه وحشت انگيز و جان‏فرساست!

رهايى از اين روحيه شوم، رشته محبتهاى ديگران را نسبت به انسان استوارتر مى‏سازد.

قبول داشتن ديگران و حرمت نهادن و احترام كردن، براى انسان همدم و مونس مى‏آفريند!