حكمتهاى علوى عليه السلام
ترجمه و شرح ۱۱۰ حكمت از سخنان حضرت على علیه السلام

جواد محدّثى

- ۵ -


بيم عقوبت

امام على علیه السلام فرمود:

مَنْ خافَ العِقابَ إِنْصَرَفَ عَنِ السَّيِّئاتِ.

هر كس از عقاب و كيفر بترسد، از گناهان دورى مى‏كند.

غررالحكم ج3 ص335

× × ×

از مهمترين عوامل بازدارنده از گناه، نيروى ايمان و ترس از عذاب الهى است.

آن كه گناه مى‏كند، يا به معاد و حساب آخرت، عقيده و باور ندارد، يا از اين مسأله مهم غفلت دارد.

تقويت ايمان مذهبى استوارترين سددفاعى در مبارزه با فساد و تهاجم فرهنگى و گرايش به آلودگيهاى اخلاقى است. كارى كه از باور مى‏آيد، از دانش ساخته نيست.

در روابط اجتماعى و تحقق جرايم نيز، آنجا كه از كيفر و زندان و جريمه و اخراج بترسند، از تخلف دورى مى‏گزينند. اما اگر احساس كنند كه حساب و كتاب و پيگرد و مجازاتى در كار نيست، گستاخانه سراغ خلافكارى مى‏روند.

از اصول مهم دعوتهاى همه انبيا، توجه دادن به روز حساب و روز عقاب است و اين‏كه مردم در آخرت، پاسخگوى عملكردهاى دنيوى خويشند. از تعّلمات مهم پيامبران الهى دعوت به ايمان به مبدأ معاد و نشاندن بذر اين باور در دلها كه هر كس ذرهاى نيك و بد كند، در آخرت به جزاى آن خواهد رسيد.

اجراى حدود و قصاص در جامعه اسلامى از همين رو بركات بيشمار دارد و جرائم و جنايات را ريشه‏كن مى‏كند.

ترس از كيفر در دنيا و بيم از عذاب در آخرت! اين است عامل برچيده شدن مفاسد و آلودگيه.

صبر و ظفر

امام على علیه السلام فرمود:

حَلاوَةُ الظَّفَرِ تَمْحُو مَرارَةَ الصَّبْرِ.

شيرينى پيروزى، تلخى صبر را مى‏زدايد.

غررالحكم ج3 ص398

× × ×

تا كسى در راه هدف، شكيبايى و مقاومت نداشته باشد به مقصود نمى‏رسد.

گذراندن دوران مشقت‏بار صبر، در ذائقه انسان تلخ جلوه مى‏كند، ولى كدام بهبودى، بى‏تحمل تلخيهاى مداوا به دست مى‏آيد؟ و كدام موفقيت علمى، هنرى و نظامى بدون تلاش و سخت‏كوشى نصيب تلاشگران مى‏شود؟

اگر صبر درختى باشد، ميوه‏اش ظفر است.

اين حكمت ارزنده در شكلهاى گوناگون در ادبيات ما هم انعكاس وسيعى دارد.

برخى شاعران، اين دو را دوست هم دانسته‏اند كه براثر صبر، نوبت ظفر آيد و بعضى با اشاره به اين ميوه پيروزى، گفته‏اند: صبر تلخ است وليكن برِ شيرين دارد و بعضى هم اينگونه تعبير كرده‏اند:

صبر تلخ است وليكن عاقبت

ميوه شيرين دهد پر منفعت

كسى كه بر دشوارى‏هاى ايام تحصيل، صبر مى‏كند، دريافت كارنامه قبولى خستگى‏هاى او را از بين مى‏برد.

كسى كه در مقابل خواسته‏هاى نفس و شهوات، خويشتن‏دارى نشان مى‏دهد و به ترك گناه موفق مى‏شود، او نيز لذت معنوى اين شكيب را مى‏چشد.

رزمندگانى هم كه در جبهه مقابل دشمن مى‏ايستند و باصبر و مقاومت، حمله دشمن را درهم مى‏شكنند، پس از رفع خطر، احساس لذت و راحتى مى‏كنند.

پس بايد كوشيد تا از درخت تلخ صبر ، ميوه شيرين ظفر چيد.

عينك واقع‏بينى

امام على علیه السلام فرمود:

مَنْ أَبْصَرَ زَلَّتَهُ صَغُرَتُ عِنْدَهُ زَلَّةُ غَيْرِهِ.

هر كس لغزش خود را ببيند، لغزش ديگران در نظر او كوچك جلوه خواهد كرد.

غررالحكم ج5 ص362

× × ×

بعضى‏ها به عيبجويى از ديگران عادت دارند.

ذره‏بين نهادن و عيوب و لغزشهاى ديگران را ديدن و بازگو كردن و بزرگ كردن، كار كسانى است كه از عيوب خويش بى‏خبرند. و خود را بى نقص مى‏پندارند.

پروين اعتصامى در قطعه سيروپياز، از انتقاد سير از بوى بد پياز و غفلت از بوى ناپسند خويش ياد مى‏كند.

غرور و غفلت، سبب مى‏شود انسان خود را بى‏عيب و نقص ببيند.

لغزشهاى خود ما، كمتر از ديگران نيست.

پس چرا اين همه در جلد اين و آن افتادن و خطاهاى ديگران را نقل مجالس كردن و به غيبت اين و آن پرداختن؟ مگر خودمان از همان‏گونه عيوب و لغزشها مصون و مُبرّاييم؟

گويند: طاووس را همه كس به خاطر پرهاى زيبا و رنگين مى‏ستايند، اما خود او از پاى زشت خويش شرمگين است.

توجه به زشتى پا، سبب مى‏شود كه طاووس مغرور بالهاى رنگارنگ و زيبايش نشود.

اگر به ديگران با دو چشم مى‏نگريم، به خودمان و خطاها و لغزشهايمان با چهار چشم بنگريم.

آنگاه خواهيم ديد كه لغزش ديگران، آن قدر هم بزرگ و در بوق كردنى نيست.

چون ما هم مثل آنان گرفتار لغزشيم، پس چرا غرور؟!

كفاف و عفاف

امام على علیه السلام فرمود:

ألرِّضا بِالْكِفافِ يُؤَدّى اِلَى العِفافِ.

خرسندى و رضايت به اندازه كفاف، به عفاف مى‏انجامد.

غررالحكم ج1 ص390

× × ×

دنيا براى انسان است، نه انسان براى دنيا.

يعنى دوندگيها، تلاشها، حرص و جوش خوردنها و... همه براى آن است كه انسان در حد گذران زندگى و تأمين معاش و رفع نياز، مالى به دست آورد و به قول سعدى به غفلت نخورد و به مراحل برتر از حيوانيت برسد.

آنچه براى تأمين زندگى بس است و نيازهاى خوراكى، پوشاكى، رفاهى، مسكن و آسايش را برمى‏آورد، حد كفاف است. بيش از آن، دوندگى براى هيچ است.

وقتى زندگى با يك خانه چهار اتاقه و خورد و خوراك معمولى بگذرد، چه ضرورتى است كه طول و عرض زندگى را گسترش دهيم و عنان خويش را به دست نفس بسپاريم؟ نفسى كه هرگز سير نمى‏شود و قانع شدنى نيست!

تكاثر و افزون ‏طلبى، انسان را مطيع هوا و هوس مى‏كند. هواپرست هم خداپرست نخواهد شد.

قانع نبودن، موجب روى آوردن به هر چه كه تمنيات ما را تأمين كند مى‏شود، چه از حلال، چه از حرام!

آيا حريصان و افزون طلبان بيشتر در دام گناه و فساد مى‏افتند يا قانعان و صابران؟!

اگر توانستيم در حد كفاف و عفاف، معيشت خود را تأمين كنيم، به دل مجال توسعه طلبى ندهيم. زيرا اين نفس افزون‏ خواه، اگر كنترل نشود، چموشى مى‏كند و صاحبش را به دره گناه مى‏افكند.

رضا ، نيروى مهار كننده نفس است.

دوام دوستى

امام على علیه السلام فرمود:

بِالرِّفْقِ تَدُومُ الصُّحْبَةُ.

دوستى و مصاحبت، بارفق و مدارا دوام مى‏يابد.

غررالحكم ج3 ص237

× × ×

سرسختى و بدرفتارى، قوى‏ترين رشته‏هاى دوستى را هم از هم مى‏گسلد و به جدايى مى‏كشاند.

انعطاف، نرمش و مدار با دوستان و همنشينان، به معناى نشان دادن عفو و گذشت، ناديده گرفتن برخى بدى‏ها و چشم‏پوشى از بعضى ناخوشايندهاست.

در عالم رفاقت و دوستى، بايد فراتر از قانون و مقررات خشك و حسابگرانه، رفتار كرد و اين يعنى وسعت نظر و سعه‏صدر و تحمل كردن و ظرفيت نشان دادن.

گاهى بايد از حق شخصى گذشت.

گاهى بايد در برابر تندى و عصبانيت طرف، نرمش و عاطفه نشان داد.

گاهى بايد بخشيدن را به جاى انتقام و عفو را جايگزين تقاص كرد.

حتى گاهى با دشمنى كه اسير است، اگر به رفق و مدارا رفتار شود، او را نرم مى‏كند و كينه‏اش را مى‏زدايد، البته نه با دشمن كينه‏جو و لجوج كه از موضع قدرت و طلبكارانه، انتظار سازش و انعطاف از سوى ما را دارد...

اين رهنمود، در حوزه روابط دوستانه و معاشرت با خودى‏هاست، نه با خصم اسلام و دشمن مسلمانان. خداى رؤوف و مهربان هم در مورد مناسب، سختگير و قهّار و منتقم است.

نقطه مقابل رفق و مدارا، بدرفتارى و خشونت و تندى است كه خواه ناخواه جوّ ستيزه‏جويى پديد مى‏آورد و مصاحبت‏ها و رفاقت‏ها را برهم مى‏زند.

رفق و نرمش و مدارا، كليد تداوم دوستيهاست.

خودپسندى

امام على علیه السلام فرمود:

مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيهِ.

كسى كه خود پسند باشد، دشمنانش زياد مى‏شوند.

غررالحكم ج5 ص306

× × ×

از قديم گفته‏اند: كس نگويد كه دوغ من ترش است

اين دوغ، كنايه از هر چيزى است كه به نوعى ملك انسان و وابسته به او به شمار مى‏آيد و ترش بودن، كنايه از عيب داشتن و اقرار به آن است.

افرادِ از خود راضى، حاضر نيستند نقص و عيبى را در خويش بپذيرند و خود را منزه و پاك و پيراسته از هر عيبى مى‏دانند. آيا اين‏گونه افراد، مى‏توانند به محبوبيت برسند؟ هرگز!

كسى كه چهره و صدا و خط خويش را زيباترين و بهترين مى‏پندارد،

كسى كه خود را بيش از ديگران لايق احترام و توجه مى‏داند،

كسى كه از اين و آن عيبجويى مى‏كند، ولى تحمل يك انتقاد را ندارد،

كسى كه چشم به خير و احسان اين و آن دوخته، اما خيرش به كسى نمى‏رسد،

كسى كه خود را بهترين، خالص‏ترين، بى‏رياترين و داناترين افراد به حساب مى‏آورد،

و... بسيارى از اينگونه كسان، گرفتار همان خودپسندى و از خود راضى بودن‏اند. پيامد طبيعى و قهرى چنين خصلتى، گرفتار شدن در دام انزوا و افتادن به دامن تنهايى و بالاتر از آن منفور شدن و از چشم‏ها افتادن است.

از خود راضيان، هاله‏اى از ناخرسندى در پيرامون خويش به وجود مى‏آورند. حرمت نهادن به ديگران، عزت مى‏آورد.

قدرت راز دارى

امام على علیه السلام فرمود:

مَنْ ضَعُفَ عَنْ حِفْظِ سِرِّهِ فَهُوَ عَنْ سِرِّ غَيْرِهِ أَضْعَفُ.

كسى كه از نگهدارى راز خود ناتوان باشد، در حفاظت از راز ديگران ناتوان‏تر است .

غررالحكم ج5 ص362

× × ×

چنين نيست كه هميشه انجام يك كار يا گفتن يك سخن، قدرت و شجاعت لازم داشته باشد، گاهى هم قدرت در نگفتن حرفى و نكردن كارى است.

كتمان راز، قوت اراده و ظرفيت تأمل لازم دارد، چرا كه عوامل و انگيزه‏هاى مختلفى انسان را به بيان، خودنمايى و كسب وجهه و... وامى‏دارد.

كسى كه سست اراده و ضعيف النفس و كم جنبه باشد، نمى‏تواند يك راز را در دل خويش نگه دارد. پيوسته وسوسه مى‏شود كه آن را باز گو كند. اگر اسرار خود را خودتان نتوانيد در سينه نگه داريد، از ديگران چه انتظارى داريد كه رازدار شما باشند؟

وقتى چيزى در حكم راز و سرّ است، مطلوب همان است كه پوشيده و پنهان بماند، حتى از نزديكترين افراد.

رازى را كه با كسى در ميان مى‏گذاريد، آنگاه تأكيد مى‏كنيد كه ميان خودمان باشد، اطمينانى به فاش نشدن آن نداشته باشيد، زيرا شما كه صاحب اصلى راز بوديد، نتوانستيد آن را حفظ كنيد، ديگرى به طريق اَولى فاش خواهد ساخت.

سعدى حكيم گويد:

خامشى به كه ضمير دل خويش

با كسى گفتن و گفتن كه مگوى

اى سليم، آب زسر چشمه ببند

كه چو پرشد، نتوان بستن جوى

بارى... ظرفيت رازدارى خويش را بيفزاييم.

بردگى شهوت

امام على علیه السلام فرمود:

مَغْلُوبُ الشَّهْوَةِ أَذَلُّ مِن مَمْلوكِ الرِّقِّ.

مغلوب شهوت، ذليل‏تر از برده زرخريد است.

غررالحكم ج6 ص138

× × ×

شهوت، تنها شهوت جنسى نيست.

هر نوع خواسته‏هاى نفسانى و اميال و غرايز كه در وجود ماست، نوعى شهوت است. خواسته‏هايى دارد و در پى اشباع شدن و ارضاء است.

گرچه حكمت الهى، اين تمنيات و خواسته‏ها را براساس نياز حيات و چرخش زندگى و تداوم وجود قرار داده است، اما تأمين و ارضاى هر يك، حد و مرزى دارد.

نيروى موجود در موتور يك خودرو، سرعت مى‏آفريند. ولى اگر سرعت، كنترل نشود، حادثه و فاجعه به بار مى‏آيد.

كسى كه نتواند بر خواسته‏هاى نفس و تمايلات دل خويش مهار بزند، بلكه مغلوب و محكوم آن غريزه شود، به ذلت و خوارى مى‏افتد.

مغلوب شهوت جنسى شدن، آدمى را به حرام مى‏افكند و رسوا مى‏سازد.

مغلوب شهوت مالى، انسان را گرفتار حرامخوارى و ثروت‏اندوزى و قارون صفتى مى‏كند.

مغلوب شهوت جاه و مقام، انسان را براى رسيدن به آنچه ندارد، يا نگهداشتن آنچه دارد، به هر تباهى، رذالت، خفّت و ننگ وامى‏دارد و او را برده‏اى رام مى‏سازد.

بردگى نفس و غلامى شهوت، بسيار فاجعه‏بارتر از حقارت برده‏اى است كه خريد و فروش مى‏شود و نزد اين و آن به خدمت و بيگارى مى‏پردازد.

سربلند و آقا كسى است كه برده شهوت نباشد.

قاصد مرگ

امام على علیه السلام فرمود:

أَلْمَشيبُ رَسُولُ الْمَوْتِ.

پيرى، قاصد مرگ است.

غررالحكم ج1 ص315

× × ×

بسيارى از آنچه كه به نام فوت ناگهانى و درگذشت نابهنگام عنوان مى‏شود، واقعاً ناگهانى و نابهنگام نيست.

اين ماييم كه چون خود را براى مرگ آماده نمى‏كنيم، به نظرمان ناگهانى مى‏آيد.

ما پيوسته در شب و روز، كوپن عمر خويش را مصرف مى‏كنيم، تا روزى كه به پايان برسد.

پس، پيوسته از عمر ما كاسته مى‏شود و به آخر خط نزديك‏تر مى‏شويم.

مهم، درك اين واقعيت انكارناپذير است.

البته، چه درك كنيم يا نه، چه باور كنيم يانه، چه بپذيريم يا حاشا كنيم، به هر حال، كودكى‏ها به جوانى، جوانى‏ها به پيرى و پيرى‏ها به مرگ منتهى مى‏شوند و اين حركت، به سرعت انجام مى‏گيرد و وقفه ناپذير است.

هر تار مويى كه سفيد مى‏شود،

هر ضعفى كه در بينايى و شنوايى پديد مى‏آيد،

هر سستى كه در زانوان و كمر حس مى‏كنيم، هر كدام يك قاصداند و يك علامت هشدار دهنده.

و چه زيبا سروده است صائب تبريزى:

درفكرسفرباش، كه هر موى سپيدى

از غيب، رسولى است براى طلب تو

آرى... ما را مى‏طلبند. ولى آيا آماده رفتنيم؟!

پارسايى

امام على علیه السلام فرمود:

كَيْفَ يَزْهَدُ فىِ‏الدُّنيا مَن لا يَعْرِفُ قَدْرَ الآخِرَةِ؟

چگونه در دنيا پارسايى پيشه مى‏كند، كسى كه ارزش آخرت را نمى‏شناسد؟

غررالحكم ح4 ص562

× × ×

هر كس در پى سود و منفعت است.

اما گاهى شناخت سود و زيان مشكل است. مشكل‏تر از آن تشخيص سودمندتر از سودمند است.

برخوردارى از دنيا خوب است، ولى بهره‏مندى در آخرت، خوب‏تر است .

اگر كسى براى منافع محدود و سود اندك، منفعت بيشتر و پايدارتر را از دست بدهد، شايسته ملامت است.

از كسى كه مزاياى آخرت را نمى‏شناسد، چه انتظارى است كه از لذايذ دنيا بگذرد؟

آخرت، بى‏رنج است، نعمت ابدى است، لذت حضور دائم است، همسايگى با انبياو اوليا و صالحان و شهيدان است، هرچه و هر قدر بخواهيم است، بى‏غم و غصه است، البته براى آنان كه راهى به بهشت پيدا كنند.

وگرنه، رنج ابدى و بى‏پايان و اندوه هميشگى و عذاب دائمى دوزخ است.

صائب گويد:

از بصيرت نيست گوهر را بدل كردن به خاك

آبروى خويش مى‏ريزى براى نان چرا؟

وقتى براى تكه نانى، بى‏آبرو شدن بى‏بصرى است، آيا براى لذت دنيوى، آخرت را فدا كردن، بى‏بصيرتى نيست؟

براى آخرت گرايى، بايد بى‏قدرى و بى‏وفايى و ناپايدارى دنيا را شناخت و براى پارسايى در دنيا، بايد جلوه‏هاى پرشكوه و نعمتهاى بى‏زوال آخرت را به ياد آورد.

آنكه آخرت را به خاطر دنيا از دست بدهد، بازنده است.

معيار غم و شادى

امام على علیه السلام فرمود:

سُرُورُ المُؤمِنِ بِطاعَةِ رَبِّهِ وَ حُزْنُهُ عَلى ذَنْبِهِ.

شادى مؤمن به فرمانبردارى از پروردگارش است و اندوه او بر گناه خويش است.

غررالحكم ج4 ص136

× × ×

فرزانگان فرهيخته، حتى غم و شادى‏شان هم نشان از عظمت روح و بلندى انديشه دارد.

ايمان، اوج فرهيختگى و خردمندى است.

حزن و سرور مؤمن نيز بايد به فراخور شخصيت و ايمان و شعور دينى و اجتماعى او باشد.

يكى در اوج خوشيها، لذتها و كامروايى‏ها عمر مى‏گذراند، امإ؛ظظر)) آميخته به گناه و معصيت و در راه نافرمانى خد.

يكى نيز در كام بلاها و سختيهاست، اما توأم با رضاى پروردگار، كه رضاى او هم در گرو طاعت بنده است.

كدام يك ارزشمندتر است؟ آن خوشى يا اين غم؟

معيار و ملاك، آن است كه زندگانى و كار و گفتار و رفتار ما رنگ طاعت داشته باشد، نه معصيت. اگر مطيع بوديم، خرسند باشيم و اگر نافرمان بوديم، اندوهگين شويم.

ميزان در آخرت، همين طاعت و عصيان است و غم و شادى آن دنيا حساب است.

آنچه بهشت آفرين است، در اطاعت پروردگار بودن است و آنچه برايمان جهنم‏ساز است، گناه است.

با اين حساب، بسيارى از خوشحالان خرسند، بايد زانوى غم در بغل بگيرند و بسيارى از غمگينان رنجديده، بايد خرسند و مسرور باشند، چون آنان دور از طاعتاند، و اينان دور از عصيان.

خوشا آنان كه در غم و شادى هم معيار داشته باشند.

زمان شناسى

امام على علیه السلام فرمود:

يَنْبَغى لِمَنْ عَرَفَ الزَّمانَ أَنْ لا يَأمَنَ الصُّرُوفَ وَالغِيَرَ.

كسى كه زمان را مى‏شناسد، سزاوار است كه از تحولات و دگرگونى‏ها ايمن نباشد.

غررالحكم ج6 ص443

× × ×

زمان شناسى جلوه‏هاى گوناگون دارد.

يكى هم اين است كه دنيا هميشه بر يك پاشنه نمى‏گردد، هميشه اوضاع براين حال نمى‏ماند، زمانه هميشه به كام ما نيست، هميشه ثروت و رياست و مكنت و مقام، با ما نيست.

آرى... آسيا به نوبت است.

چه بسيار بالانشينان، كه زيردست‏نشين شدند.

چه بسيار اميران و وزيران، كه معزول و بركنار شدند.

چه بسيار صاحبان مال و منال، كه خاك‏نشين و مفلوك شدند.

به چه چيز دنيا و زندگى و زمان مى‏توان دل بست؟ چه كسى از دنيا وفا ديده است؟

خوشا آن كه از پس امروز، فردايى را هم ببيند و هميشه ستاره اقبال خويش را در اوج نبيند.

خيلى‏ها در رباط دنيا و مسافر خانه هستى، چند صباحى بودند و رفتند و به قول سعدى: پس از ساختن عمارتى نو، رفتند و منزل به ديگرى پرداختند.

و به قول صائب تبريزى:

هر كه آمد در غم آباد جهان چون گردباد

روزگارى خاك خورد آخر، به خود پيچيد و رفت

پيران امروز، ديروز جوانان شاداب بودند.

و... فردايى كه نمى‏دانيم چه زمان است، اسير خاك و خفته گور خواهند بود.

كسى كه ايمن و آسوده از تغيرات و تبدلات و تحولات زمانه، زمان را سپرى مى‏كند، مى‏توان او را زمان‏شناس دانست؟

غافل كسى كه از حال براى آينده و از امروز براى فرد رهتوشه برنگيرد، رهتوشه براى راهى بى برگشت و خانه‏اى ابدى.