گفتگو در محضر اميرالمومنين على (ع )

عباس رحيمى

- ۳ -


شرايط مشورت

159 - اماما، با اين همه سفارشى كه درباره مشورت فرموديد لطفا روشن بفرماييد كه آيا مى توان هر كس را طرف مشورت قرار داد يا شرايطى دارد؟
قال عليه السلام : ... لا تدخلن فى مشورتك بخيلا يعدل بك عن الفضل و يعدك الفقر و لاجبانا يضعفك عن الامور و لا حريصا يزين لك الشره بالجور ... . (169)
حضرت فرمودند: خير، هر كس داراى شرايط شور و مشورت نيست مانند آدمهاى بخيل و ترسو، حريص . بنابراين هرگز فرد بخيل و خسيس و نظرتنگ را طرف مشورت خود قرار مده كه جلو بذل و بخشش تو را مى گيرد و تو را از فقر مى ترساند و نيز با آدمهاى ترسو و بزدل و حريصان هم مشورت نكن كه تو را به گناه اندازند.
آرى هر كس داراى قدرت ارشاد و تدبير نيست . لذا امام صادق عليه السلام فرمود: شاور فى امورك مما يقتضى الدين من فيه خمس خصال : عقل و حلم و تجربه و نصح و تقواى . (170)
در كارهايى كه دين اجازه مشورت مى دهد با كسى كه پنج خصلت داشته باشد، مشورت بنما، يعنى كسى كه داراى عقل ، حلم ، تجربه و پختگى در امور، روح خيرخواهى ، تقوا و خداترسى باشد.
160 - ديگر چه شرايطى بايد داشته باشد؟
فرمودند: (علم و دانش و اطلاع كافى در موضوع مورد مشورت داشته باشد زيرا مشورت با آدم هاى نادان و جاهل هر چند دلسوز باشند با خطر مواجه مى شود.
مشاوره الجاهل المشفق خطر. (171)
161 - آيا مشورت با زنان درست است ؟
قال عليه السلام : اياك و مشاوره النساء الا من جربت بكمال عقل .(172)
(بله با زنان نيز مشورت مى توان كرد البته چون معمولا در زنان احساسات آنان غالب است ) مشورت مكن مگر با زنانى كه از نظر عقل و خرد به كمال رسيده باشند؛ يعنى مشورت با زنان فهميده عالمه و با كمال اشكالى ندارد.

انتقاد

162 - عرض كردم : مولاى من ، آيا ايراد گرفتن يا به اصطلاح انتقاد كردن از كسى يا چيزى درست است يا چون نوعى ريختن آبروى مومن است حرام مى باشد؟
قال عليه السلام : من بصرك عيبك فقد نصحك . (173)
كسى كه اشكالهاى كار تو و عيوب ترا تذكر دهد خير ترا خواسته است . (يعنى اشكال كار كسى را گفتن كه خودش و روش كارش را اصلاح نمايد بهترين خدمتى است كه به او شده است البته به شرطى كه اولا از روى خيرخواهى و محبت و دلسوزى باشد و ثانيا مخفيانه و به دور از آبروريزى و دور از انظار نامحرمان باشد.
متاسفانه بعضى ها خيرخواهى را با انتقام گيرى و خراب كردن و خودنمايى نمودن و تضعيف طرف مقابل اشتباه كرده اند كه اين كار اصلا شايسته نيست .)
163 - يعنى اگر كسى عيب ما، يا عيب كارمان را بگويد و هدفش اصلاح ما باشد او به ما خدمت كرده است ؟
فرمودند: (البته كه خدمت كرده و بايد از او تشكر كنى و قدرش را بدانى كه او دوست واقعى توست .)
ليكن آثر الناس عندك من اهدى اليك عيبك و اعانك على نفسك . (174)
آن كسى كه اشكال هاى تو را به تو هديه مى كند و براى اصلاح خودت تو را يارى مى كند، بايد نزد تو از همه مقدم تر و عزيزتر باشد.
بنابراين انتقاد به معنى نشان دادن عيوب شخصى يا عبوب كارش با رعايت حفظ حرمت و آبرو و از روى دلسوزى ، بهترين خدمت است و نبايد كسى بدش آيد و ناراحت گردد. بر خلاف انتقادهاى نيشدار و زننده كه به انتقام بيشتر شباهت دارد تا انتقاد و به گفته امام حسين عليه السلام من احبك نهاك و من ابغضك اغراك . (175)
كسى كه دوست تو باشد تو را از كارهاى زشت و نادرست بازدارد ولى كسى كه دشمن است ؛ تو را به اشتباهى كه مرتكب مى شوى مغرور مى سازد و فريبت مى دهد.
و بر همين مبنا پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده اند: المومن مراه لاخيه المومن . (176) مومن آينه برادر مومن خود است .
164 - با اين اوصافى كه فرموديد دوستانى كه فقط تعريف و تمجيد و مدح و ثنا مى گويند و هرگز اشكال ها را نمى گويند دوست واقعى و دلسوز نيستند؛ اين طور نيست ؟
(بله همينطور است . تملق و چاپلوسى و فقط ثناگفتن كار آدم هاى طماع و دورو است )
انما يحبك من لا يتملقك و يثنى عليك من لا يسمعك . (177)
آن كسى دوست تو مى باشد كه تملق تو را نگويد و اگر خواست از تو تعريف كند، نگذارد به گوشت برسد.
165 - آيا مدح و ستايش اشخاص مورد قبول شما نيست ؟
چرا، ولى نه تعريف و تمجيدهاى منافقانه كه از روى تملق و چاپلوسى و براى رسيدن به منافع خودش باشد.
من مدحك فقد ذبحك . (178)
كسى كه ثناى تو را (در حضورت ) بگويد سرت را بريده است (چون تو را به اشتباه مى اندازد.)
من ساتر عيبك فهو عدوك . (179)
هر كه عيب و ايراد تو را از تو پنهان دارد. (و نگذارد متوجه عيوب خود بشوى ) او دشمن تو مى باشد.
در اينجا چون سخن از انتقاد پيش آمد بى مناسبت نيست كه توضيح بيشترى در مورد انتقاد بدهيم بخصوص كه هر كس به نام انتقاد به خود اجازه مى دهد هر اهانتى را بكند و قداست شكنى كرده و آبروى مردم را بريزد!
آنچه بايد داشت موقعيت شخصى است كه از او انتقاد مى شود، از نظر اجتماعى ، قداست دينى ، دشمنان و مسائل برون مرزى ، اهميت وحدت و اهميت حفظ نظام اسلامى . مساله انتقادى كه شما از يك فرد معمولى مى كنى با انتقاد از پدر، مادر و استاد، بسيار متفاوت است . يعنى در مورد پدر و مادر و استاد حفظ احترام و قداست آنان نيز مورد توجه قرار مى گيرد و لحن انتقاد كاملا يك لحن متواضعانه و محترمانه خواهد بود.
در مورد خدا و رسول صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليه السلام كه خالى از اشتباهند نيز انتقاد معنى ندارد البته سوال براى روشن شدن مطلبى و رفع ابهام مانعى ندارد و اين غير از انتقاد است . لكن از غير معصوم عليه السلام انتقاد نمودن به معناى صحيح آن حتى رهبر و ولى فقيه بسيار خوب و سازنده است ، اگر رعايت شرايط آن بشود از جمله :
1 - رعايت اخلاق اسلامى
2 - موضوع انتقاد مستدل و منطقى باشد نه آن كه مبتنى بر شايعه و اخبار غير قابل اعتماد باشد.
3 - بمنظور اصلاح باشد نه عيب جويى و رسوايى و افشاگرى .
4 - از روى دلسوزى و صميميت باشد و نه سبب برترى طلبى .
5 - بدون هيچگونه توهين و جسارت ، بلكه مودبانه و با رعايت شئون دينى باشد.
و بالاخره به سان هديه اى باشد كه دوست به محبوبترين دوست خود مى دهد.
احب اخوانى الى من اهداى عيوبى الى (180)
افزون بر موارد فوق بايد حفظ ادب و كمال احترام بشود زيرا حفظ آن قداست ، بر همه لازم و واجب است . چنانكه بايد اهميت موضوع و استفاده تبليغاتى ، كه دشمن از كار او ميكند نيز مدنظر قرار گيرد و لذا گاهى سكوت و عدم انتقاد و حفظ قداست و اسرار از اوجب واجبات است و گاهى ضرورت دارد محرمانه و به دور از هياهو باشد. تا ضمن اصلاح و انجام وظيفه ، خوراك تبليغاتى براى دشمنان اسلامى تهيه نكرده باشيم .
و ضعف ها را براى دشمنان باز نكرده باشيم . حضرت امير عليه السلام براى حفظ نظام اسلام و وحدت امت ، سالها شمشير را غلاف كرد. صبر كشنده را بر جنگ و حق خواهى ترجيح داد. اين مسائل بايد براى كسى كه دلش براى اسلام و جمهورى اسلامى مى تپد مورد توجه قرار گيرد. و نه اين كه يك سخنرانى بكند و يا يك مطلبى را بنويسد و كشور را بهم بريزد و دشمنان را برقص وادارد. بسيار جاى تاسف است بعضى ها فقط به منافع شخصى خود مى انديشند و نه منافع اسلام و كشور.

ايمان

166 - مولاى من ، چه كسى مغبون و زيان كرده است ؟
قال عليه السلام المغبون من فسد دينه . (181)
مغبون (واقعى ) كسى است كه دينش تباه و فاسد شده باشد. (زيرا كسى كه مالش فاسد شود، هر چند مغبون است ، ولى ضرر مالى قابل جبران است و جبران هم كه نشود به جايى بر نمى خورد ولى مغبون دين قابل جبران نخواهد بود.)
167 - عرض كردم آيا ايمان فقط به گفتار است يا گفتار و كردار با هم ؟
الايمان قول و عمل ام قول بلا عمل ؟
فقال عليه السلام : الايمان تصديق بالجنان و قول باللسان و عمل بالاركان و هو عمل كله . (182)
امام عليه السلام فرمودند: ايمان (عبارتست از) اعتقاد قلبى (به مبدا و معاد و انبياء) و گفتار با زبان (شهادتين ) و كردار و عمل با اعضاء و جوارح و تمام اين ها مراحل عمل است . (پس ايمان كردار است و نه گفتار تنها.)
168 - عرض كردم : آيا كسانى كه خود را مومن مى دانند ولى در عمل سست هستند و يا در آرزوى ايمان هستند كه اى كاش ما هم مقدس بوديم آيا مومن هستند؟ و آيا با اين ادعا ايمان و قداست محقق مى شود؟
فقال عليه السلام : الايمان و العمل اخوان توءمان و رفيقان لا يفترقان لا يقبل الله احدهما الا بصاحبه . (183)
فرمودند: ايمان و عمل مانند دو برادر دو قلو و دو رفيق جدا ناشدنى اند كه خداوند هيچكدام را بدون ديگرى نمى پذيرد.
و به قول امام صادق عليه السلام : ليس الايمان بالتحلى و لا بالتمنى ، ولكن الايمان ما خلص فى القلوب و صدقته الاعمال . (184)
ايمان نه به جلوه هاى ظاهرى و رنگ عوض كردن است و نه به آرزو كردن بلكه ايمان چيزى است كه در دلها خالص گردد و دلها باور كند و كردار آدمى آنرا تصديق نمايد. (اعتقاد و عمل ).

هدف پيامبران

169 - بفرمائيد: روح دعوت انبياء عليهم السلام در چه بود و هدف اصلى آنها را چه تشكيل مى داد؟
فقال عليه السلام ان الله تعالى بعث محمدا صلى الله عليه و آله بالحق عباده من عباده عباده الى عبادته و من عهود عباده الى عهوده و من طاعه عباده الى طاعته و من ولايه عباده الى ولايته . (185)
فرمودند: خداوند پيامبر خويش را مبعوث گردانيد كه حق را گسترش دهد تا در نتيجه آن :
1 - بندگان خدا را از بندگى (و عبادت ) بندگان آزاد سازد و زير چتر بندگى و پرستش خدا درآورد.
2 - آنها را از تقليد به عهد و پيمان شرك و مشركان آزاد سازد و به عهد و پيمان خدا فراخواند.
3 - از فرمانبرى بندگان آزادشان سازد و به اطاعت از فرامين خدا دعوتشان كند.
4 - آنها را از سلطه ولايت و حكومت ظالمانه بندگان بيرون آورد و به زير لواى حكومت و ولايت خدا ببرد.
يعنى تمام مظاهر شرك را محو و نابود نمايد و درخت توحيد و ولايت الله را جايگزين سازد.

مومن كيست ؟

170 - عرض كردم : مولاى مومنين ، لطفا در يك جمله ، مومن را معرفى بفرمائيد؟
فقال عليه السلام : قال لى رسول الله يا على : المومن من امنه المسلمون على اموالهم و دمائهم و المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه . (186)
فرمودند: پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمودند: على جان ! مومن كسى است كه مسلمانان او را بر مال و خون خود امين بدانند (به مال و جان كسى تعدى نكند) و مسلمان كسى است كه ديگر مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند.

وحدت

171 - درباره وحدت از مولا پرسيدم ؟
فقال عليه السلام : ... و الزموا السواد الاعظم فان يدالله على الجماعه و اياكم و الفرقه فان الشاذ من الناس للشيطان ، كما ان الشاد من الغنم للذئب . (187)
حضرت فرمود: به جمعيت انبوه ملحق شويد زيرا دست خداوند بر سر اجتماع است و از تفرقه پرهيز كنيد كه انسان جدا شده از اجتماع ، نصيب شيطان است همانطور كه گوسفند جدا شده از گله نصيب گرگ خواهد بود.
و اسكن الامصار العظام ، فانها جماع المسلمين . در شهرهاى بزرگ ساكن شويد كه محل اجتماع مسلمين است . (188)

كارهاى زشت را كوچك نشماريد

172 - عرض كردم : اماما، بعضى ها كارهاى زشت و گناهان را كوچك مى شمارند و به نظر خودشان كار زياد بدى انجام نداده اند و بعضى ديگر بر خلاف اينان ، داراى غرور هستند و كارهاى خوب خود را زياد مى پندارند و به رخ اين و آن مى كشند. آيا اين روحيه درستى است ؟
حضرت فرمودند: (خير، كار زشت اندك آن هم زياد است و اثرات و تبعات آن قابل تحمل نيست ، چنانكه نياز انسان به قدرى زياد است كه هر چه كار خوب و اعمال صالحه داشته باشد نبايد فكر كند كه زياد است ، زيرا نياز او بيشتر است بنابراين ) لا تحقروا شيئا من الشر و ان صغر فى اعينكم و لا تستكثروا الخير و ان كثر فى اعينكم . (189)
كوچك مشماريد هر يك از كارهاى بد را هر چند در چشم شما كوچك و حقير باشد و كار خير و نيك را نيز بسيار مشماريد هر چند به نظرتان بزرگ و زياد باشد.
173 - يعنى مى فرمائيد گناه كوچك را هم ترك كنيم ؟
قال عليه السلام اوصيك ان لايكونن لعمل الخير عندك غايه فى الكثره و لالعمل الاثم عندك غايه فى القله . (190)
(بله - شما نبايد به كوچكى گناه نگاه كنى بلكه به بزرگى كسى كه معصيت او را كرده اى (خداوند متعال ) توجه داشته باشى و نيز به كار خير و زيادى آن نگاه نكن بلكه به نياز خود نگاه كن بنابراين ) تو را سفارش مى كنم هرگز براى كارهاى خوب ، انتها و پايانى قائل نباشى (و هر چه انجام دهى باز هم آنرا نسبت به نيازت اندك بدان ) و نيز براى كار بد و زشتى آن و لزوم ترك آن ، پايانى قائل نباشى هر چند بسيار اندك باشد و اصولا يكى از نشانه هاى انسان هاى مومن كوچك نشمردن كارهاى زشت و اندك دانستن خوبى هاست كه از زشتى پرهيز كند و از انجام كار خير دريغ نداشته باشد.)

تدبير امور

174 - آيا تدبير و دقت در امور به نظر شما لازمه مديريت و اصلاح امور است يا چندان اهميتى ندارد؟
فقال عليه السلام : ايها الناس لا خير فى دنيا لا تدبير فيه . (191)
فرمودند: (اصلا) امور دنيا اگر بدون تدبير و فكر انجام گيرد بدون خير و بى نتيجه است .
175 - يعنى عقل و خرد كفايت نمى كند و حتما تدبير لازم است ؟
قال عليه السلام : لا عقل كا التدبير. (192)
اصلا عقل يعنى تدبير و قدرت و توان نظم دادن به امور و هرچه تدبير و برنامه ريزى بهتر باشد دليل بر قوت انديشه و عقل است . ادل شى ء على غزاره العقل حسن التدبير . (193)
قدر ثم اقطع و فكر ثم انطق و تبين ثم اعمل . (194)
اندازه گير، آنگاه جدا كن ؛ انديشه بنما، سپس سخن گوى ؛ نخست روشن شو، آنگاه انجام بده يعنى هرگز بدون برنامه ريزى و تدبير دست به انجام كارى مزن تا نه وقتت تلف شود و نه سرمايه ات ، و نه پشيمان شوى .
176 - مگر انجام كار بدون تدبير پشيمانى دارد؟
قال عليه السلام من ساء تدبيره تعجل تدميره . (195)
(بله ) هر كه در كارها بد عمل كند، هلاكت او شتاب گيرد.
التدبير قبل العمل فانه يومنك من الندم . (196)
تدبير و برنامه ريزى بايد قبل از دست به كار شدن باشد تا جلوى پشيمانى ات را بگيرد.

اولويت بندى در امور

177 - از حضرت پرسيدم : مردم در امور زندگى و مسائل اجتماعى گرفتار شده اند و وقت كم مى آورند و بسيار شده كه از خيلى كارها عقب افتاده اند، بايد چه كنند كه بهتر به كارهايشان برسند؟
حضرت فرمودند: (بايد كارها را طبقه بندى كنند. غير مهم ، مهم و مهم تر و از امور پر اهميت شروع كنند كه اگر هم كارى باقى ماند از امور بى اهميت باقى بماند.
من اشتغل بغير المهم ، ضيع الاهم . (197)
هر كه خود را به كارهاى كم اهميت مشغول سازد، امور با اهميت را ضايع خواهد كرد و به آنها نخواهد رسيد.
178 - پرسيدم اشتغال به كارهاى بى فايده و كم ارزش چه ؟
فرمودند: (آنها نيز آدمى را از رسيدن به مقاصد خود باز مى دارند.)
من اشتغل بالفضول فاته من مهمه المامول . (198)
هر كه خود را به امور اضافى و بى فايده ، مشغول سازد از رسيدن به آرزوهاى مهم باز مى ماند.
179 - به چه امورى بيشتر بايد پرداخت ؟
به چيزهايى كه از تو سوال خواهد شد و بايد در برابرش پاسخگو باشى . كن مشغولا بما انت عنه مسئول . (199)
180 - در امور عبادى نيز بايد به واجبات و امور مهم توجه كرد، يا هر عبادتى را مى توان انجام داد، هر چند به واجبات ضرر بزند؟
(خير هرگز دست به كار امور غير مهم و مستحبات نشويد اگر به واجبات لطمه مى زند.)
لا قربه بالنوافل اذا اضرت بالفرائض . (200)
هرگز فكر و انديشه تو نمى تواند مشغول همه مسائل بشود، پس لازم است آنرا براى امور مهم و اساسى به كارگيرى .
182 - آيا اين سفارش را به دولتمردان هم داريد كه در مسائل مملكت دارى و رسيدگى به امور جامعه ، به مسائل اساسى و امور مهم توجه كنند و وقت خود را صرف مسائل فرعى و بيهوده نكنند؟
بله - به تمام تصميم گيران و كارگزاران اين توصيه را داريم كه به مسائل اساسى و زيربنائى توجه كنند و وقت ، بودجه و امكانات را صرف امور مقطعى و زودگذر نكنند كه خدمت به مردم را بايد با امور اساسى و كلان آغاز كرد وگرنه شكست خواهند خورد.
يستدل على ادبار الدول باربع : تضييع الاصول و التمسك بالفروع و تقديم الاراذل و تاخير الافاضل . (201)
نشانه شكست دولتها چهار چيز است . ضايع كردن مسائل اصولى و اساسى ، سرگرم شدن به امور كوچك و بى اهميت ، استفاده از آدمهاى بى لياقت ، و كنار گذاشتن افراد لايق و با كفايت .
183 - آيا خود را درگير امور پست و بى مقدار كنيم يا از آنها اجتناب كنيم ؟
- هرگز خود را درگير نكنيد و از كنارش بگذريد.
عظموا اقداركم بالتغافل عن الدنى من الامور . (202)
قدر و منزلت خود را مصون داريد به وسيله بى توجهى و تغافل نسبت به امور بى مقدار، كه شخصيت شما را بى مقدار مى كند.
(تغافل يعنى خود را به غفلت و بى خبرى زدن )
184 - بفرمائيد در انجام امور زندگى چگونه باشيم ؟ تند باشيم يا كند؟ شتابگر باشيم يا ...؟
(هر كدام در جاى خود خوب است ولى دقت كن ) در هيچ كارى قبل از رسيدن وقتش عجله و شتاب نكنى و چون دسترسى به آن پيدا كردى مبادا در آن سقوط كنى ، و هر وقت ديدى شرايط فراهم نيست لجاجت نكنى و اصرار نورزى ، و چون موضوعى برايت روشن شد درنگ نكنى ، و بالاخره هر چيز را در جاى خود بگذار، و هر كارى را در وقت خودش انجام ده .
اياك و العجله بالامور قبل اوانها او التساقط فيها عند امكانها او اللجاجه فيها اذت تنكرت او الوهن اذا استوضجت فضع كل امر موضعه و اوقع كل عمل موقعه .

پناهگاه انسان در مشكلات

(203)
185 - به هنگام بروز مشكلات چه بايد كرد؟
بر خدا توكل كن . در همه مسائل و پيش آمدها، خود را به خداى خويش ‍ بسپار كه به پناه گاه محكم و نگهدارنده توانمندى واگذار كرده اى .
و الجى ء نفسك فى الامور كلها الى الهك فانك تلجئها الى كهف حرير و مانع عزيز . (204)
186 - به چه چيز متوسل شويم ، آن گاه كه گرفتار شديم ؟
به خداوند. او مورد اعتماد و بهترين وسيله اى است كه بدان متوسل شده اى .
و اوثق سبب اخذت به سبب بينك و بين الله . (205)
محكم ترين سبب و وسيله اى كه مى توان بدان چنگ زنى همان نقطه اتصالى است كه بين تو و خدا (ايمان و بندگى ) وجود دارد.
187 - آيا اضطراب ها و نگرانى ها با توكل به خدا رفع مى شود؟
بله . كسى كه به سوى خدا كام بردارد و به او تقرب جويد همانند تشنه اى است كه به آب گوارا دست يابد.
الرائح الى الله كالظمان يرد الماء. (206)

حقوق مردم

188 - در مورد حقوق جامعه چه مى فرمائيد؟
اداى حق بندگان خدا بر اداى حق خداوند مقدم است پس اگر كسى حقوق بندگان را ادا نمود مى تواند حق خداوند را هم ادا كند. جعل الله سبحانه حقوق عباده مقدمه لحقوقه فمن قام بحقوق عباد الله كان ذلك موديا الى القيام بحقوق الله . (207)
189 - آيا در اداء حقوق اجتماعى تفاوتى بين افراد جامعه هست ؟
خير همه مردم از هر نژادى كه باشند در برابر حقوق اجتماعى مساويند و بر هم برترى ندارند. مانند دانه هاى شانه كه همه مساويند.
الناس سواء كاسنان المشط. (208)
190 - كسانى كه نگران زندگى اند چه كنند؟
نگرانى جا ندارد خداوند بسيار بندگانش را دوست دارد و همه را عائله خود مى داند و هرگز از عائله خود غافل نخواهد شد.
كلكم عيال الله و الله سبحانه كافل عياله . (209)
رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز فرمود: الخلق عيال الله فاحبهم الى الله عزوجل انفعهم لعياله . (210)
همه بندگان نان خور و عائله خدايند، بهترين آنها كسى است كه سودش به عائله خدا بيشتر برسد.

انجام كار خير

191 - در فرهنگ اهل بيت عليه السلام مردم را تشويق به احسان در حق ديگران نموده اند ولى گاهى مردم قدرشناس نيستند و حتى تشكر هم نمى كنند آيا باز هم به خوبى و احسان سفارش مى فرمائيد؟
بله ، هرگز از كار خير و احسان به ديگران دست بر ندار، گرچه كسى از تو تقدير و تشكر نكند.
لا تمنعن المعروف و ان لم تجد عروفا . (211)
192 - بعضى ها وقتى كار خيرى انجام مى دهند و ديدند قدردانى وجود ندارد، دلسرد مى شوند و ديگر علاقه به نيكى نشان نمى دهند به اينان چه سفارشى مى فرمائيد؟
هيچگاه ناسپاسى اشخاص ، تو را در انجام كار خوب بى ميل و سرد نكند، زيرا كسى (يعنى خداوند) از تو تشكر مى كند كه خودش هرگز ذينفع نيست و گاهى تشكر او براى تو سودمندتر از كفرانى است كه اشخاص مى كنند و در هر حال بدان كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد.
لا يزهدنك فى المعروف من لا يشكره لك فقد يشكرك عليه من لا يستمع بشى ء منه و قد تدرك من شكر الشاكر اكثر مما اضاع الكافر و الله يحب المحسنين .
193 - آيا تكليف زمامداران و كارگزاران جامعه چيست و در زندگى چگونه بايد باشند و آيا حق دارند از بيت المال يا حتى مال شخص خودشان به زندگى مرفه روى آورند؟
خير، زمامداران جامعه لازم است زندگى خود را با زندگى افراد فقير جامعه هماهنگ سازند، مبادا فشار فقر و ندارى مستمندان را از پاى در آورد.
ان الله تعالى فرض على ائمه الحق ان يقدروا انفسهم بضعفه الناس كيلا يتبيع بالفقير فقره . (212)

كمك به ستمكاران

194 - على جان عليه السلام اگر بخواهيم در قيامت با شما محشور شويم ، بايد چه كنيم ؟
يا نوف ان سرك ان تكون معى يوم القيامه فلا تكن للظالمين معينا . (213)
اگر دوست دارى در قيامت با من باشى سعى كن يار ستمگران نباشى و آنان را در ستمكارى مساعدت نكنى .

حرمت عالمان

195 - تكليف مردم در برابر دانشمندان و عالمان چيست ؟
تكريم و احترام كنند (زيرا) من وفر عالما فقد وقر ربه . (214)
كسى كه دانشمندى الهى را احترام نمايد مانند آن است كه پروردگار خويش ‍ را احترام كرده باشد.
196 - چه گروهى از مردم بيشتر بايد با دانشمندان دين بجوشند و رفت و آمد داشته باشند؟
(كارگزاران و مسوولين ، بيشتر نياز به مصاحبت و مراوده با دانشمندان دارند. بنابراين )
اكثر مدارسه العلماء و مناقشه الحكماء فى تثبيت ما صلح عليه امر بلادك و اقامه ما استقام به الناس قبلك . (215)
(اى مالك به عنوان سردار مصر) زياد با دانشمندان و حكيمان جامعه گفتگو داشته باش (بخصوص ) درباره موضوعاتى كه به اصلاح و بهبود وضع جامعه مربوط مى شود و امور مردم در گذشته ، به دوام و اصلاح آنها بستگى داشته است .
197 - پس بايد علماء دين و دانشمندان ، در امور سياسى دخالت كنند تا زمامداران بتوانند با آنان مشورت و گفتگو نمايند؟
بله اصولا حكومت از آن دانشمندان است .
العلماء حكام على الناس . (216)
علماء، حق حكومت بر مردم را دارند و حاكمان جامعه هستند.
198 - آيا دانشمندان همه مورد اعتمادند؟
خير، فقط كسانى كه به علم خود عمل كنند زيرا:
افه العلم ترك العمل به . (217)
آفت علم ، عمل نكردن به آن است كه مانند درخت بى ثمر مى باشد.

وظيفه دانشمندان

199 - چگونه است كه بعضى از مردم توجه به علما ندارند و چگونه است كه بعضى از عالمان در دل مردم جا ندارند؟
مشكل همان بى توجهى بعضى از آنان به عمل است و چون مردم بى اعتماد شوند ديگر همه را به يك چشم مى نگرند. لو ان حمله العلم حملوه بحقه لاحبهم الله و ملائكته و اهل طاعته من خلقه وليكنهم حملوه لطلب الدنيا فمقتهم الله و هانوا على الناس . (218)
اگر اهل علم آنگونه كه شايسته علم است آنرا فرا مى گرفتند و به آن عمل مى كردند مورد عنايت و محبت خدا و ملائكه و بندگان مومن او قرار مى گرفتند، ولى چون علم را براى دنيا طلب كردند مورد غضب خداوند قرار گرفته و در چشم مردم نيز سبك و خوار شدند.
200 - آيا علت بى توجهى مردم به علوم نيز همين بى اعتمادى است ؟
بله ، چون نتيجه درستى از برخى عالمان نمى بينند نسبت به آنها رغبت نشان نمى دهند.
انما زهد الناس فى طلب العلم كثره مايرون من قله العمل به . (219)
مردم در فراگيرى دانش رغبت ندارند از بس كه دانشمندان بى عمل را ديده اند!
201 - سنگين ترين تكليف عالمان چيست ؟
مبارزه با ستمگران و يارى مظلومان .
و ما اخذ الله على العلماء ان لا يقاروا على كظه ظالم و لا سغب مظلوم . (220)
خداوند از دانشمندان پيمان گرفته كه بر شكم پرستى ظالمان و گرسنگى مظلومان سكوت ننمايند.
202 - راستى كه چه سخت است تكليف آنان ؟
هر چند تكليف بسيار سخت مى باشد. ولى در عوض اجر آنان بيشتر از همه است و دو ركعت نماز كه يك عالم مى خواند بهتر است از هفتاد ركعت نمازى كه جاهل بخواند.
ركعتان من عالم خير من سبعين ركعه من جاهل لان العالم تاتيه الفتنه فيخرج منها بعلمه و تاتى الجاهل فتنسفه نسفا . (221)
عالم به هنگام بروز فتنه يا تكيه بر علم خود به سلامت از آن فتنه سر برون آورد ولى نادان خود را درگير فتنه خواهد ساخت .

ارزش علم

203 - پرسيدم از سرور دو عالم كه آيا علم بهتر است يا مال دنيا؟
فرمودند: علم بهتر از مال است زيرا علم ، تو را از بلاها حفظ مى كند ولى مال را، تو بايد حفظ كنى ، مال را اگر انفاق كنى با خرج كردن كم مى شود ولى علم با انفاق پاينده و افزوده مى گردد و بالاخره كسى كه بزرگى خود را به وسيله مال به دست آورده است با از دست دادن مال آن بزرگى نيز از دست برود.
العلم خير من المال ، العلم يحرسك و انت تحرس المال و المال تنقصه النفقه ، و العلم يزكو على الانفاق و صنيع المال يزول بزواله . (222)
204 - كداميك پس از مرگ بيشتر سودبخش است علم يا مال ؟
اموال با مرگ به ديگران منتقل مى شود ولى عالمان با علم خود هميشه زنده اند هر چند جسم آنان به زير خاك رود ولى علم آنها هميشه در دلها جاودانه است .
هلك خزان الاموال و هم احياء و العلماء باقون ما بقى الدهر. اعيانهم مفقوده و امثالهم فى القلوب موجوده . (223)
205 - آيا مصاحبت و همراهى با دانشمندان را توصيه مى فرماييد؟
بله ، مصاحبت با دانشمندان و اطاعت از عالمان دين تنها راه و محو گناهان مى شود و موجب سربلندى مومنين و ذخيره عمل براى دنيا و آخرت خواهد بود.
و اعلموا ان صحبه العالم و اتباعه دين يدان الله به و طاعته مكسبه للحسنات ، ممحاه للسيئات و ذخيره و رفعه فى حياتهم . (224)
206 - دانشمندان چه مسائلى را بايد رعايت كنند؟
موارد بسيار را، از جمله اينكه : در مقام سخن گفتن نخواهد دانش خود را به رخ مردم بكشد و اگر مطلبى را از ديگرى نقل كرد رعايت امانت را بكند و تحريف نكند و آن را به خودش نسبت ندهد.
علامه الايمان ان توثر الصدق حيث يضرك على الكذب حيث ينفعك و ان لا يكون فى حديثك فضل عن علمك و ان تتقى الله فى حديث غيرك . (225)
نشان ايمان آنست كه راست گويى را بر دروغ گفتن مقدم دارى ؛ حتى اگر راست گويى به زيان تو باشد و دروغ گفتن به تو سود برساند. و اينكه افزون بر معلوماتت سخن نگويى و در نقل سخن ديگران خدا را مدنظر داشته باشى .

خوشبختى

207 - خوشبخت ترين انسان ها كيست ؟
خوشبخت ترين انسان ها كسى است كه : فضل و منزلت ما (اهل بيت ) را بشناسد. به وسيله ما به خداوند تقرب جويد، خالصانه ما را دوست داشته باشد، آنچه ما سفارش كرديم انجام دهد، هر چه را نهى كرديم ترك نمايد، چنين كسى از ما است و در جايگاه ابدى ، با ما خواهد بود.
اسعد الناس من عرف فضلنا و تقرب الى الله بنا و اخلص حبنا، و عمل بما اليه ندبناو انتهى عما عنه نهينا فذالك منا و هو فى دار المقامه معنا . (226)
208 - پرسيدم به چه كسى خوشبخت مى گويند؟
فرمودند: خوشبخت كسى است كه از عذاب خدا بترسد، و به اميد ثواب پروردگار اعمال نيكو انجام دهد، و به عشق بهشت گام بردارد.
انما السعيد من خاف العقاب فامن و رجا الثواب فاحسن و اشتاق الى الجنه فادلج . (227)
209 - گفتم : چه كار كنيم كه رستگار و خوشبخت شويم ؟
قال عليه السلام : اعملوا بالعلم تسعدوا - جالس العلماء تسعد . (228)
فرمودند: به علم خود عمل كنيد خوشبخت مى شويد. با دانشمندان بنشين تا خوشبخت شوى .
210 - پرسيدم : ديگر چه ؟
فرمود احدى خوشبخت نشود مگر با فرمانبردارى از فرامين خدا و كسى بدبخت نشود مگر به وسيله نافرمانى و معصيت خداوند سبحان .
لا يسعد امرءا لا بطاعه الله سبحانه و لا يشقى امرء الا بمعصيه الله . (229)
211 - نشانه خوشبختى چيست ؟
من السعاده التوفيق لصالح الاعمال . (230)
از نشانه هاى خوشبختى اين است كه انسان توفيق انجام كارهاى خوب و شايسته را پيدا كند؟
212 - پرسيدم : خوشبختى زندگى دنيا را در چه مى بينيد؟
فرمودند: از كمال سعادت توفيق در اصلاح جامعه است .
من كمال السعاده السعى فى اصلاح الجمهور. (231)
از رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز نقل شده كه فرمودند: چهار چيز از سعادت آدمى است : داشتن دوستان خوب ، داشتن فرزند نيكوكار، داشتن همسر همراه و غمخوار و اينكه كسب و كارش در وطنش باشد.
اربع من سعاده المرء: الخلطاء الصالحون و الولد البار، و المرئه المواتيه و ان تكون معيشته فى بلده . (232)
در حديث امام صادق عليه السلام خانه جادار، همسر با ديانت ، مركب سوارى رام و شباهت فرزند به پدر ذكر شده است كه اين ها جزء سعادت دنياست .
ولى سعادت آخرت همان عمل صالح و در راه خدا و انبياء بودن است .
213 - بهترين نوع خوشبختى براى يك انسان چيست ؟
اينكه داراى اعتبار اجتماعى باشد كه مردم در امور دين و دنياى خود به او اعتماد نمايند.
كفى بالمرء سعاده ان يوثق به فى امور الدين و الدنيا . (233)
214 - پرسيدم شما بيشترين خطر را از سوى چه كسانى مى بينيد؟
فرمود از سوى دو صنف : يكى عالمان هتاك و بى بند و بار و ديگر جاهلان مقدس ماب . اولى با هتاكى مردم را فريب داده و به دين بدبين مى كند و دومى با جهلش به مردم خيانت مى كند و اين دو كمر مرا شكستند.
قصم ظهرى رجلان عالم متهتك و جاهل متنسك فالجاهل يغش الناس ‍ بتنسكه و العالم يضرهم بتهتكه . (234)
215 - پرسيدم سرورم در مقام تعليم و تعلم و يادگيرى علم ، چه توصيه اى مى فرمائيد؟
فقال عليه السلام و اياكم ان تطلبوه لخصال اربع لتباهوا به العلماء او تماروا به فى المجالس ، او لتصرفوا به وجوه الناس اليكم للتروس . (235)
حضرت فرمودند (علم را فقط براى خدا و هدايت و نجات بشر و خدمت به انسانها بياموزيد و مبادا علم را براى چهار هدف باطل بياموزيد:
براى فخرفروشى و مباهات در برابر عالمان ديگر، يا براى بحث و گفتگو با سفيهان ، يا براى تظاهر و ريا در جلسات ، يا براى جلب نظر مردم و رسيدن به جاه و مقام .
افه العلماء حب الرياسته . (236)
رياست طلبى آفت عالمان است .
(كسانى كه براى اين چهار هدف دنبال تحصيل علم بروند از قدم اول در اشتباهند و در نهايت سقوط خواهند كرد)
امام صادق عليه السلام فرمودند: آفه العلماء ثمانيه اشياء: الطمع و البخل و الرياء و العصبيه و حب المدح و الخوض فيما لم يعلموا الى حقيقته و التكلف فى تزئين الكلام بزوايد الا لفاظ و قله الحياء من الله و الافتخار و ترك العمل بما علموا . (237)
آفت دانشمندان هشت چيز است (البته در متن حديث ده مورد ذكر شده ) طمع داشتن ، بخل ورزيدن ، رياكارى ، علاقه به مدح و ثنا، دخالت در امورى كه به آن علم ندارند، تلاش در زيباسازى سخن ، به كار بردن كلمات زائد، حياء اندك در برابر خدا، افتخار (به علم خود) و عمل نكردن به آنچه مى دانند.
216 - من خير خلق الله بعد ائمه الهدى ؟
پس از امامان معصوم عليه السلام چه كسى بهترين مردمند؟
قال عليه السلام العلماء اذا صلحوا.
فرمود: دانشمندان اگر صالح شوند.
قيل و من شر خلق الله بعد ابليس و فرعون و ...؟
به حضرت عرض شد، بدترين آدم ها بعد از شيطان و فرعون چه كسانى هستند؟
فرمود: علماء فاسد!

آسياب جهنم

217 - امام صادق عليه السلام فرمود: على عليه السلام سخن از آسيابى در جهنم به ميان آوردند كه پنج گروه را خرد مى كنند!
از حضرت پرسيده شد و ما طحنها يا اميرالمومنين ؟
چه چيز در آن آسياب خرد مى كنند؟
قال عليه السلام : العلماء الفجره و القراء الفسقه و الجبابره الظلمه و الوزراء الخونه و العرفاء الكذبه ... . (238)
فرمود: دانشمندان بى دين ، قاريان فاسق و گناهكار، و زروگويان ستمگر، وزيران خائن ، عارفان دروغگو، (كه به دروغ ادعاى عرفان مى كنند.)

شرايط حاكم مسلمين

218 - از امام (ع ) درباره امامت و شرايط آن پرسيدم ؟
فقال (ع ): ايها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامر الله فيه . (239)
فرمودند: اى مردم ! شايسته ترين و سزاوارترين فرد به امر امامت كسى است كه از همه توانمندتر (مديريت قوى ) و علم و دانش او به امور امامت امت ، از همه بيشتر باشد.
219 - عرض كردم شرط ديگرى هم دارد؟
فرمود: بله عدالت . لا يصلح الحكم ، و لا الحدود، و لا الجمعه الا بامام عدل . (240)
اجراى احكام الهى ، اجراى حدود خداوند و اقامه نماز جمعه در صلاحيت احدى نيست مگر امام عادل .
(نقش امامت در اداره و اصلاح جامعه بيش از چيزى است كه مردم مى دانند امام صادق عليه السلام فرمود: لا يصلح الناس الا بامام و لا تصلح الارض الا بذاك . (241)
مردم اصلاح نشوند مگر به وسيله امام و زمين خدا نيز اصلاح نشود مگر به امام .
220 - چه سفارشى به مردم داريد؟
به اطاعت از امام عادل اتقوا الله و اطيعوا امامكم فان الرعيه الصالحه تنجوا بالامام العادل الا و ان الرعيه الفاجره تهلك بالامام الفاجر . (242)
تقوى داشته باشيد و از امام خود اطاعت كنيد، زيرا مردم شايسته با امام شايسته ، اهل نجات هستند ولى مردم گناهكار با امام گناهكار (اشاره به معاويه و مردم شام است چنانكه مقصود از جمله اول مردم كوفه و خود حضرت است ) هلاك مى شوند.
221 - پرسيدم : بعضى معتقدند كه توحيد و مسلمان ظاهرى بودن در نجات انسان كفايت مى كند؟
فقال عليه السلام ان لا لا اله الا الله شروطا و انا و ذريتى من شروطها . (243)
فرمودند: خير، تنها توحيد كافى نيست زيرا براى كلمه توحيد لا اله الا الله شرايطى است كه امامت من و ذريه من از جمله آن شروط است .
222 - عرض كردم : آيا بدون امام و حاكم عادل مى توان جامعه شايسته اى داشت يا حتما بايد مسلمانان تلاش كنند حاكم عادلى داشته باشند؟
فقال عليه السلام الواجب فى حكم الله و حكم الاسلام على المسلمين ... ان لا يعملوا عملا و لا يقدموا يدا و لارجلا قبل ان يختار و الانفسهم اماما عفيفا ورعا عارفا بالقضاء و السنته ... يجببى فيئهم و يقيم حجهم و جمعتهم و يحببى صدقاتهم . (244)
فرمودند: تعيين و داشتن حاكم عادل از هر كارى بر مسلمين واجب تر است ، حكم خدا و حكم اسلام اين است كه مسلمانان (اگر امام خود را از دست دادند) قدمى برندارند، و دستى به حركت در نياورند و هيچ كارى نكنند مگر اينكه قبل از آن يك حاكم با عفت ، با تقوا و عالم به احكام اسلام انتخاب نمايند تا (كشور را حفظ كند و دشمن را نااميد سازد و اساس ‍ حكومت از هم نپاشد) و اموال عمومى را از حيف و ميل حفظ كند.
حج را اقامه كند، نماز جمعه را برپا دارد و بالاخره درآمدهاى عمومى را جمع آورى و صرف كشور اسلامى نمايد. ...

شرابخوارى

223 - عرض كردم سيد و مولاى من گفته اند شما معتقديد شرابخوارى از زناكارى و دزدى بدتر است آيا چنين است ؟
فرمودند: بله زيرا كه شارب الخمر وقتى شراب مى نوشد و مست مى شود هم زنا مى كند و هم دست به سرقت مى زند، آدم مى كشد، و فريضه نماز را ترك مى نمايد.
ان شارب الخمر اذا شرب زنى و سرق و قتل النفس التى حرم الله عزوجل و ترك الصلواه .
آرى ، آدم مست چون عقل خود را از دست مى دهد ممكن است دست به هر گناهى بزند و هر گناهى را مرتكب شود. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: الخمر ام الخبائث . شراب ، مادر تمام پليدى ها و ناپاكى ها است .
(245)