گفتگو در محضر اميرالمومنين على (ع )

عباس رحيمى

- ۲ -


تفكر و اخلاص

63 - پرسيدم : اى آبروى عبادت كنندگان ، بفرماييد كدام عبادت از همه بهتر است ؟
فقال عليه السلام : لا عباده كالتفكر فى صنع الله .
فرمودند: هيچ عبادتى همانند تفكر و مطالعه در مصنوعات الهى نيست .
64 - در رفتارها و موضع گيرى ها چگونه بايد بود؟
فقال عليه السلام : فطوبى لمن اخلص لله عمله و علمه و حبه و بغضه و اخذه و تركه و كلامه و صمته و فعله و قوله .
خوشبخت و رستگار كسى است كه علم و عملش ، دوستى و دشمنيش ، گرفتن و رها كردنش ، سخن گفتن و سكوتش ، رفتار و گفتارش تنها بر اساس ‍ رضاى الهى استوار باشد (نه رضاى خودش يا فاميلش يا گروه و حزبش ) و بر خلاف امر پروردگار قدمى برندارد. (66)
65 - عرض كردم : نظر شما درباره برخوردهاى اجتماعى چيست ؟
فقال عليه السلام : قل الحق على كل حال و وادا المتقين و اهجر الفاسقين و جانب المنافقين و لا تصاحب الخائنين .
در هر حال بحق سخن گوى ، پرهيزكاران را دوست بدار، گناهكاران را ترك گوى ، با منافقين مياميز و با خيانتكاران رفاقت مكن .
اياك و تطرق ابواب الظالمين و الاختلاط بهم اياك ان تطيعهم و تشهد مجالسهم بما يسخط الله عليك . (67)
پرهيز كن از اين كه به خانه ستمكاران رفت و آمد كنى ، بپرهيز از اين كه فرمانبر آنها باشى ، و در مجالس شان حاضر شوى كه خداوند بر تو غضب روا دارد.

رفتارهاى اجتماعى

66 - عرض كردم : نور چشمم در مورد رفت و آمدها بيشتر بر ايمان توضيح دهيد.
فقال عليه السلام : اياك و مواطن التهمه و المجلس المظنون به السوء فان قرين السوء يغير جليسه . (68)
فرمود: از مراكز بدنام بپرهيز، از مجالسى كه مورد سوء ظن است دورى كن و بدان كه رفيق بد، دوست خود را فريب مى دهد و ميل او را به كارهاى ناپسند تحريك مى كند و سرانجام آلوده اش مى سازد.
67 - گفتم : اى پدر مهربان ، در زندگى رعايت چه امرى را همواره مورد توجه قرار دهيم ؟
فرمود: اعتدال و ميانه روى .
قال عليه السلام : و اقتصد يا بنى فى معيشتك و اقتصد فى عبادتك ، عليك فيها بالامر الدائم الذى تطيقه . (69)
فرزند عزيز، در بدست آوردن معاش و انجام عبادات ميانه رو و معتدل باش ، و از زياده روى بپرهيز، و در حدود طاقت و توانت فعاليت نما، تا بتوانى آنرا براى هميشه انجام دهى .
68 - عرض كردم با خانواده چگونه باشيم ؟
فقال عليه السلام : وارحم من اهلك الصغير و وقر منهم الكبير . (70)
با كودكان خانواده عطوفت و مهربانى بنما و بزرگترها را احترام كن .

كشاورزى

69 - پرسيدم : پيشواى من ، بعضى ها فقط به دنبال شغل هاى ادارى و شركتى هستند و كشاورزى ما دارد تباه مى شود و بسيارى از روستاها، از جوان ها خالى شده و پيرها هم توان كار ندارند، كشاورزى رها شده ، و جوانها خالى شده و پيرها هم توان كار ندارند، كشاورزى رها شده ، و جوانها حاضرند در شهر هر كار پستى بكنند، ولى حاضر نيستند در روستاها كشاورزى نمايند! و به همين دليل روز به روز نياز كشور به واردات بيشتر مى شود! آيا كشاورزى براى جوان درس خوانده ما عيب است ، ولى محتاج بيگانه شدن عيب نيست ؟
فقال عليه السلام : من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده الله . (71)
حضرت فرمودند: كسى كه آب و خاك (يعنى نيروى طبيعى ) در اختيار دارد و نيروى انسانى خود را براى بهره بردارى به كار نمى بندد و با فقر و گدايى (روزگار) مى گذراند نفرين و لعنت بر او باد! زيرا كشاورزى بهترين اعمال خلق است و همه انبيا، كشاورز بودند مگر ادريس كه خياط بود و كشاورزان گنج داران خدايند در روى زمين .
الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل الله . (72)
اجر كسى كه براى زندگى خود و عائله اش زحمت مى كشد مانند اجر سرباز مجاهد است پس چرا بايد كشاورزى ، اين شغل مقدس ، رها شود و دست گدايى بسوى بيگانه دراز كنيم ؟ جوانان با غيرت ما، بايد كشاورزى و دامدارى را عيب و عار ندانند و مردانه به كار و تلاش در اين زمينه بپردازند، تا هم سربلندى خود، و خانواده ، و ملت را، به دست آورند و هم استقلال كشور را بيمه كنند.
70 - پرسيدم : اى ذل اذل . پست ترين ذلتها كدام است ؟
فقال عليه السلام : الحرص على الدنيا. (73)
حرص بر دنيا، و مقام و جاه ، آن از بدترين ذلتها است . (كه آدمى را در دو دنيا خوار و روسياه مى كند)

سخن زيبا

71 - پرسيدم : با مخاطبين خود چگونه سخن گوييم ؟
فقال عليه السلام : اجملوا فى الخطاب تسمعوا جميل الجواب . (74)
با مخاطب خويش پسنديده و مودب سخن بگوييد تا او نيز به شما با احترام جواب گويد.
72 - پرسيدم : دروغ در كجا مجاز است و آيا مى شود به شوخى دروغ گفت ؟
فقال عليه السلام : لا يصلح الكذب جد و لا هزل و لا ان يعد احدكم صبيه ثم لا يفى له . (75)
(هرگز) شايسته نيست آدمى به جد يا به شوخى دروغ بگويد، چنانكه شايسته نيست كسى به فرزند خود وعده اى بدهد و به آن وفا نكند.

فرزندان و نماز

73 - پرسيدم : فرزندان پسر خود را از چند سالگى به نماز خواندن داريم ؟
فقال عليه السلام : مروا صبيانكم بالصلوه اذا كانوا ابناء سبع سنين و فرقوا بينهم فى المضاجع اذا كانوا ابناء عشر سنين .
فرمود: در هفت سالگى فرزندان (پسر) خود را به نماز واداريد و در ده سالگى بستر خواب آنها را از يكديگر جدا كنيد.
74 - پرسيدم : آيا فرزندان حق ديگرى بر ما دارند؟
فرمودند: و حق الولد على الوالد ان يحسن اسمه و يحسن ادبه و يعلمه القران . (76)
حق فرزند بر پدرش اين است كه او را با اسم خوب نامگذارى كند و ادب و تربيتش نمايد و به وى قرآن مجيد را تعليم دهد.
و لا ميراث كالادب . (77)
هيچ ارثى مانند ادب و اخلاق ، پر ارج و گرانمايه نيست .
و حسن الادب افضل نسب و اشرف سبب . (78)
ادب و تربيت خوب از هر بستگى خويشاوندى و بستگى سببى شريفتر بوده و افتخارآميز است .
و من كلف بالادب قلت مساويه . (79)
آن كس كه ادب بر وى تحميل شود و تربيت ، نفس سركش او را مهار نمايد، گناهان او كم مى شود.
75 - گفتم : از چه طريقى مى توان به مراتب عاليه دست يافت ؟
فقال عليه السلام : بالتعب الشديد تدرك الدرجات الرفيعه و الراحه الدائمه . (80)
فرمود: آدمى با تحمل رنجهاى سخت ، و زحمتهاى فراوان و سنگين آدمى به پايه هاى بلند زندگى و آسايش دائمى نائل مى شود.
76 - عرض كردم كه اى مراد و محبوب من ، بعضى پدران ، اولاد خود را خوب درك نمى كنند و توقع دارند آنان نيز مثل دوران گذشته خودشان باشند و با همان آداب و رسوم خو بگيرند؛ آيا درست است ؟
حضرت فرمود: (خير) لا تقسروا اولادكم على آدابكم فانهم مخلوقون لزمان غير زمانكم . (81)
آداب و رسوم زمان خودتان را با زور و فشار به فرزندان خويش تحميل نكنيد، زيرا آنان براى زمانى غير از زمان شما آفريده شده اند.

به سخن توجه كن نه به سخنگو

77 - گفتم : مولاى من بعضى ها آدم خوبى نيستند ولى حرفهاى خوبى مى زنند و گفتار حقى دارند، آيا مى توان به گفتار آنها توجه نمود يا چون آدم خوبى نيستند نبايد به حرفهاى خوب آنها نبايد توجه كرد؟
فقال عليه السلام : لا تنظر الى من قال و انظر الى ما قال . (82)
حضرت فرمود: در سخن ، نظر به گوينده مكنيد بلكه نظر به گفتار نماييد يعنى گفتار صحيح را از هر كه باشد، ياد بگيريد.
78 - گفتم : بعضى ها گمراه اند ولى علم و حكمت دارند. مانند كفار كه در صنعت و علم پيشرفته اند. آيا مى توان از تكنيك و علم آنان بهره جست يا چون گمراهند نبايد به سراغ آنها رفت ؟
فقال عليه السلام : خذ الحكمه ولو من اهل الضلال . (83)
حضرت فرمود: گفتار حكيمانه و علم مفيد را از هر كس ياد بگيريد، هر چند گوينده آن از نظر مذهبى گمراه باشد.
79 - گفتم : چگونه ؟ بيشتر توضيح دهيد؟
فقال عليه السلام : خذوا الحق من اهل الباطل و لا تاخذوا الباطل من اهل الحق و كونوا نقاد الكلام . (84)
فرمودند: سخن حق را از گمراهان و اهل باطل فرا گيريد، و سخن باطل را از اهل حق نياموزيد، و مانند صرافهاى پول شناس ، نقاد باشيد و سكه قلب را از سكه حقيقى تميز دهيد. سخن حق را از سخن باطل و حساب حق گو را از باطل گو جدا سازيد.

خوشگذرانيهاى بى حد و مرز

80 - عرض كردم : اى امام صالحان ! بفرماييد چه چيز مانع رشد و تعالى و تكامل آدمى است ؟
قال عليه السلام : كم من لذه دنيه منعت سنى درجات . (85)
فرمودند: (غرق شدن در لذتهاى دنيايى و خوشگذرانى ها، زيرا) چه بسا لذت پست و ناچيزى كه آدم را از رسيدن به درجات عاليه انسانى بازداشته و سد راه سعادت شده است .
81 - گفتم : چگونه ؟
فرمود: ولوع الرجل باللذات يغوى و يردى . (86)
شدت علاقه و حرص آدمى به لذايذ، باعث گمراهى و مايه پستى و سقوط است .
82 - عرض كردم : چه بايد كرد؟
فرمودند: راه تقوا و عفت را پيشه كردن .
عجبت لمن عرف سوء عواقب اللذات كيف لا يعف . (87)
عجب دارم از آنكس كه عواقب بد لذتهاى مضر را مى داند چگونه از آنها دست نمى كشد.
83 - گفتم : چه چيز لذتها را تلخ مى كند؟
فرمود: عار الفضيحه يكدر حلاوه اللذه . (88)
ننگ رسوايى ، شيرينى خوشگذرانى ها را، تيره و تار مى سازد.
84 - عرض كردم آيا لذتها و خوشگذرانى ها مى تواند سودمند باشد؟
فقال عليه السلام : لا خير فى لذه توجب ندما و شهوه تعقب الما . (89)
فرمود: (خير). هرگز لذت هايى كه باعث ندامت و پشيمانى مى شوند و شهوتهايى كه درد و رنج به بار مى آورند نمى توانند سودمند باشند و فاقد خير و خوبى هستند.
85 - پرسيدم : آقا، مگر مى شود لذتها، داراى شر و بدى باشند؟
قال عليه السلام : كم من شهوه ساعه اورثت حزنا طويلا . (90)
فرمود: بله . چه بسا يك ساعت كامروايى و شهوترانى كه اندوه طولانى به بار مى آورد و غم و غصه فراوان (و عذاب الهى ) در پى دارد.

عوامل لغزش خردمندان

86 - عرض كردم : اى انسان انديشمند! چه چيز خردمندان جامعه را تهديد مى كند و چه چيز باعث زمين خوردن و سقوط آنان مى شود كه بايد از آن دورى گزينند؟
فقال عليه السلام : بنبغى للعاقل ان يحترس من سكر المال و سكر القدره و سكر العلم و سكر المدح و سكر الشباب فان لكل ذلك رياح خبيثه تسلب العقل و تستخف الوقار . (91)
فرمودند: پنج خطر انسانهاى بزرگ را تهديد مى كند، و مستى آنها ممكن است انسان عاقل را ساقط نمايد، لذا سزاوار و شايسته است انسان عاقل خويشتن را از مستى ثروت ، مستى قدرت ، مستى علم ، از مستى تمجيد و تملق ، از مستى جوانى مصون نگاه دارد، زيرا هر يك از اين مستى ها بادهاى مسموم و پليدى دارد كه عقل را زايل و آدمى را كوچك و بى شخصيت مى كند. (و زمينه سقوط او را فراهم مى سازد)
87 - عرض كردم : كداميك از اين مستى ها خطرش بيشتر است ؟
قال عليه السلام : حب الدنيا يفسد العقل و يصم القلب عن سماع الحكمه . (92)
فرمود: محبت به دنيا، محبت دنيا، عقل را فاسد مى كند، و گوش دل را براى شنيدن مطالب حكيمانه ناشنوا مى كند.
88 - عرض كردم : ديگر چه چيز، انسان را پست و بى هويت مى كند؟
فقال عليه السلام : الحرص ذل و مهانه لمن يستشعره . (93)
فرمودند: خوى ناپسند حرص ، در نزد افراد آگاه نشانه پستى و ذلت است .
و المال ماده الشهوات . (94)
مال دنيا و ثروتها، مايه اصلى شهوت بشر است و او را به سقوط حتمى مى كشاند.
فسادهاى اجتماعى ، طغيانها و گردنكشى ها از حب دنيا و جمع ثروت نشات مى گيرد دلها را سياه و چشم ها را كور و گوش ها را از شنيدن و درك واقعيت ها كر مى سازد. (كسانى كه مانند خوك در شهوت حرام و خوشگذرانى هاى بى حد و مرز غرق شده اند بحدى بى هويت و عوض ‍ شده اند كه ديگر قبح و زشتى گناه را درك نمى كنند. چنانچه لذت عبادت و بندگى خدا را نتوانسته اند درك نمايند، چشمان آنان از ديدن حقيقت و نور بندگى كور و گوششان كر و قلبشان سياه گشته و ديگر اميدى به برگشت و صلاح آنان نيست لذا انسان گناهكار هر چه زودتر توبه كند موفقتر است .)

مومن چگونه است ؟

89 - عرض كردم : اى اميرمومنان ، مومن را چگونه مى بينى ؟
فرمودند: عنوان صحيفه المومن حسن خلقه . (95)
سرلوحه كتاب سعادت بشر ملكات پاك و سجاياى اخلاقى او است .
90 - عرض كردم : نشانه هاى مومن چيست ؟
فرمودند: (بسيار زياد است از جمله اينكه ):
لا يحيف فى حكمه و لا يجور فى علمه ، نفسه اصلب من الصلد، حيائه يعلو شهوته و وده يعلو جسده و عفوه يعلو حقده . (96)
مومن در مقام داورى ستم نمى كند، و در آنچه مى داند ظلم نمى نمايد؛ ايمان به خدا، اراده اش را آنچنان نيرومند نموده كه گويى از سنگ سخت ، محكمتر است . حجب و حياء ايمان ، شهوتش را مهار نموده ، و راه سركشى و تجاوز را بر او بسته است . مودت و محبت روحانى بر حسدش غلبه كرده ، و بر كسى رشك نمى برد، و سجيه عفو و اغماض اخلاقى حس كينه توزى و انتقام جويى را در مزاجش خاموش نموده است .
91 - آيا مومن تملق مى گويد؟
فرمود: (هرگز) ليس من اخلاق المومن الملق و لا الحسد الا فى طلب العلم . (97)
تملق گفتن و حسد ورزيدن از خلقيات مردان با ايمان نسبت مگر در راه فرا گرفتن علم و دانش .
92 - گفتم : آيا پيامبر صلى الله عليه و آله درباره معرفى مومن ، سخنى دارند؟
بله - آن حضرت فرمودند: مشمولا بحفظ الله مويدا بتوفيق الله ، لا يحيف على من يبغض ، و لا ياثم فى من يحب لا يجور، و لا يعتدى ، لا يقبل الباطل من صديقه و لا يرد الحق على عدوه .
مومن در حفظ و صيانت خداوند است و توفيق خداوند پيوسته مددكار اوست .
به علت دشمنى ، بر دشمن ستم نمى كند و به سبب دوستى در مورد دوست مرتكب گناه نمى شود، ظالم و تجاوز كار نيست ، به ناحق تحت تاثير دوستى نمى رود تا سخن باطلى را از دوست بپذيرد و تحت تاثير دشمنى نيست تا حقى را از دشمن برگرداند.
93 - عرض كردم : مومن چه كند كه با درآمد كم بسازد و قانع باشد؟
فرمودند: من اكثر ذكر الموت وصى من الدنيا باليسير . (98)
هر كه بسيار به ياد مردن و جدايى از دنيا باشد از حرص و فزون طلبى رهايى يابد و با مقدار كمى از آنچه در زندگى دنيا نياز دارد، راضى مى شود.
94 - عرض كردم : مولاى من ، رمز موفقيت كارها، در چيست ؟
فقال عليه السلام : شاوز قبل ان تعزم و فكر قبل ان تقدم . (99)
فرمودند: پيش از هر تصميمى مشورت نما، و قبل از هر اقدامى در كار (و عواقب آن ) فكر كن .
95 - پرسيدم : از چه افرادى دورى كنيم ؟
قال عليه السلام : اياك و صحبه من الهاك و اغراك فانه يخذلك و يوبك . (100)
از دوستى و مصاحبت با كسى كه تو را از امور خير، دور و سرگرم غير مى كند و تو را مغرور مى سازد، دورى كن كه تو را خوار سازد و گمراه نمايد.

معرفت

96 - عرض كردم : درباره معرفت چه مى فرماييد؟
فقال عليه السلام : ما من حركه الا و انت محتاج فيها الى معرفه .
فرمودند: هيچ حركت و فعاليتى نيست ، مگر آنكه تو در انجام آن به علم و معرفت نياز دارى . (101)
97 - عرض كردم : سرورم در مورد خودشناسى چه مى فرماييد؟
فقال عليه السلام : افضل المعرفه معرفه الانسان نفسه . (102)
فرمودند: بهترين معرفت براى انسان خودشناسى و معرفت نفس ‍ است .
98 - عرض كردم : آيا معرفتى بالاتر از معرفت نفس است ؟
فرمودند: (خير بالاترين معرفت خودشناسى است كه اگر خود را شناخت همه چيز را شناخته است )
من عرف نفسه فقد انتهى الى غايه كل معرفه و علم . (103)
كسى كه خود را شناخت به آخرين نتيجه علم و معرف نايل شده است .
99 - عرض كردم : اگر كسى به مرتبه خودشناسى نرسيده و فاقد معرفت باشد چگونه آدمى است ؟
فقال عليه السلام : من لم يعرف نفسه بعد عن سبيل النجاه و خبط فى الضلال و الجهالات . (104)
فرمودند: آن كس كه خود را نشناسد از راه سعادت و نجات دورافتاده و به بيراهه گمراهى و نادانى دچار شده است .
100 - پرسيدم : آيا علم مى تواند نجات بخش باشد؟
فرمود: (به تنهايى خير. علم تنها نمى تواند نجات دهنده باشد زيرا)
العلم حياه و الايمان نجاه . (105)
علم مايه زندگى و حيات است و ايمان باعث رستگارى و نجات .
البته معرفت با علم فرق مى كند. معرفت بخشى از همان ايمان و يا ريشه ايمان است به خلاف علم كه گاهى از ايمان و معرفت فاصله مى گيرد.
101 - پرسيدم : آيا در كرات ديگر غير از كره زمين نقاط مسكونى وجود دارد؟
فقال عليه السلام : ان هذه النجوم التى فى السماء مدائن مثل مدائن التى فى الارض . (106)
فرمودند: در ستارگان آسمان ، شهرهاى مسكونى و آبادى وجود دارد همانند شهرهايى كه در كره زمين است .
102 - عرض كردم : مولاى من ، ما را نصيحتى فرما.
فقال عليه السلام : كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا . (107)
فرمودند: همواره خصم و دشمن ستمگر و يار و غمخوار ستمديدگان باشيد.

مراحل كمال

103 - پرسيدم : طى مراحل كمال را در چه مى بينيد؟
فرمودند: در ترك عمل به هواهاى نفسانى ، پا روى شهوات و هواها گذاشتن .
طهروا انفسكم من دنس الشهوات تدركوا رفيع الدرجات . (108)
جان خود را از شهوت پليد منزه سازيد تا به مدارج عالى انسانى دست يابيد.
104 - عرض كردم : بيشتر توضيح دهيد؟
فقال عليه السلام : من احب نيل الدرجات العلى فاليغلب الهوى . (109)
فرمودند: كسى كه دوست دارد به درجات عالى انسانى نايل گردد بايد بكوشد تا هواى نفس خويش را مغلوب سازد و آنرا مسخر خويش ‍ گرداند.
105 - گفتم : چه كسى در اين راه موفقتر است ؟
فقال عليه السلام : طوبى لمن غلب نفسه و لم تغلبه و ملك هواه و لم تملكه . (110)
فرمودند: سعادتمند كسى است كه همواره بر نفس خويش غالب باشد، و نفسش بر او مسلط نگردد، او مالك هوا و تمايلات خود باشد، و هواى نفس ‍ بر وى حكومت نكند.
106 - گفتم : اين كار بسيار سخت است !
فرمودند: (آرى بايد خيلى پهلوان و زورمند باشى كه بتوانى بر نفس سركش ‍ غلبه كنى زيرا:)
اشجع الناس من غلب هواه .
شجاعترين مردم كسى است كه بر تمايلات خويش حاكم و مسلط باشد.
107 - عرض كردم : خوشبخت كيست ؟
فرمودند: فاز من غلب هواه و ملك دواعى نفسه .
خوشبخت و پيروز كسى است كه بر هواى خويش غالب گردد و بر تمايلات نفس خود حاكم باشد.
108 - عرض كردم : چه كنيم كه بر نفس غالب شويم .
فقال عليه السلام : غالبوا انفسكم على ترك المعاصى تسهل عليكم قادتها الى الطاعات . (111)
فرمودند: با ترك گناهان ، بر نفس سركش خود غلبه كنيد تا عنانش را در دست گيريد و به آسانى در راه اطاعتش بكشانيد.
109 - گفتم : اگر در اين راه سستى كنيم چه مى شود؟
فقال عليه السلام : اغلبوا اهوائكم و هاربوها فانها ان تقيدكم توردكم من الهلكه ابعد غايه . (112)
فرمودند: بر خواهشهاى نفسانى خود غليه كنيد، و از محيط خطرش ‍ بگريزيد، چه اگر هواى نفس ، شما را به دام خود بيفكند هلاكتان مى كند و به نهايت درجه سقوط و تباهى گرفتارتان مى سازد.

مبارزه با نفس

110 - عرض كردم : مولاى من شما از خطر نفس و دشمنى هوا و هوس ‍ زياد سخن به ميان آورده ايد. لطفا بفرماييد وظيفه ما در برابر خطرهايى كه از ناحيه نفس سركش ما را تهديد مى كند، چيست ؟
فرمودند: (تنها راه ، مبارزه بى امان و جنگ دايمى با خواهش هاى نفسانى است ).
ان افضل الجهاد مجاهده الرجل نفسه . (113)
بهترين و بزرگترين جنگ و مبارزه اين است كه آدمى با نفس سركش خود پيكار كند. (كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نام آنرا جهاد اكبر گذاشتند.)
111 - عرض كردم : نور چشم پرهيزكاران ، با چه ابزارى و چه سلاحى بهتر مى توان با نفس جنگيد؟
فقال عليه السلام : العقل حسام قاطع و قاتل هواك بعقلك . (114)
فرمودند: عقل شمشير برانى است ، از آن استفاده كنيد و با هواى نفس خود بجنگيد.
112 - گفتم : از كجا شروع كنم ؟
فرمود: (از مخالفت با نفس ) خالف نفسك تستقم و خالط العلماء تعلم . (115)
با نفس خود مخالفت كن تا سالم و درست و مستقيم بمانى و با دانشمندان آميزش كن تا دانا گردى .

محاسبه

113 - عرض كردم : چگونه از ضعف هاى نفسانى آگاه شويم ؟
فرمودند: (با محاسبه دقيق زيرا:) من حاسب نفسه وقف على عيوبه و احاط بذنوبه فاستقال الذنوب و اصلح العيوب . (116)
هر كه به حساب خود برسد از عيوب خود آگاه شود و در مقام اصلاح برآيد. 114 - پرسيدم اى رهبر من ! چگونه محاسبه و حساب رسى نماييم ؟
فقال عليه السلام : على العاقل ان يحصى على نفسه مساويها فى الدين و الراى و الاخلاق و الادب فيجمع ذلك فى صدره او فى كتاب و يعمل فى ازالتها . (117)
لازم است انسان عاقل ، به حساب خود رسيدگى دقيق كند و تمام نقايص و عيوب خويش را در تمام امور دينى خود، در نظرها و آراء خود، در خلقيات و رفتار خود، در آداب و طرز معاشرت خود، با شمارش صحيح ، مشخص ‍ نمايد و تمام آنها را به ذهن خود بسپارد يا آنكه در صفحه كاغذى بنويسد و براى برطرف نمودن آن عيوب كوشش نمايد.

كرامت نفس

115 - پرسيدم : مولاى من بفرماييد انسان چگونه مى تواند كرامت و شخصيت انسانى خويش را حفظ كند؟
قال عليه السلام : من احب المكارم اجتنب المحارم . (118)
فرمودند: كسى كه به كرامت نفس و شرف آدمى علاقه دارد، حتما بايد از گناهان بپرهيزد.
و من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصيه . (119)
آنكس كه بزرگى و كرامت نفس خود را باور دارد هرگز پليدى گناه ، پست و موهونش نمى كند.
116 - پرسيدم : در اينصورت با خواهش هاى نفسانى چه كند؟
قال عليه السلام : من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهوته . (120)
فرمودند: كسانى كه شخصيت و شرف معنوى دارند شهوات و تمايلات نفسانى در نظر آنان ، پست و كوچك است .
و من شرفت نفسه نزهها عن ذله المطالب . (121)
آنان كه شرافت نفسانى دارند دامن خود را به خواهش هاى پست ، آلوده نمى كنند.

اصالت خانوادگى

117 - پرسيدم : آيا ريشه و اصالت خانوادگى در شخصيت انسان اثر دارد؟
فقال عليه السلام : اذا كرم اصل الرجل كرم مغيبه و محضره . (122)
فرمودند: (بله در شخصيت انسان كاملا اثر دارد زيرا:) كسى كه ريشه خانوادگيش شريف است در حضور و غياب ، و در هر حال داراى فضيلت و صفات پسنديده است . و لذا سعى كنيد حوائج خود را از مردان كريم و صاحبان ريشه خانوادگى بخواهيد كه آنها بدون مسامحه و منت در قضاء حوائج شما قيام مى كنند. (123)
و به هر حال بر شما باد در طلب حوائج از مردم شريف النفس و صاحب خانواده هاى پاك زيرا حوائج نزد آنها بهتر روا مى شود و پاكيزه تر صورت مى گيرد. (همان مدرك از غرر)
و حسن الاخلاق برهان كرم الاعراق . (124)
ملكات پسنديده و اخلاق خوب ، دليل وراثتهاى پسنديده انسان است .

همت بلند، ارزش آدمى

118 - پرسيدم : شرف و منزلت انسان در چيست ؟ زيرا بعضى ها به گذشتگان و اجداد و طائفه خود فخر مى كنند؟
فقال عليه السلام : الشرف بالهمم العاليه لا بالرمم الباليه . (125)
فرمودند: شرف و فضيلت آدمى ، به همتهاى بلند و اراده هاى نيرومند است ، نه به استخوانهاى پوسيده و اجساد متلاشى شده گذشتگان .
119 - پرسيدم : آيا قدر و منزلت ديگرى براى انسان هست ؟
فقال عليه السلام : قدر الرجل على قدر همته . (126)
فرمودند: ارزش هر انسانى به مقدار همت اوست . (يعنى قيمت شخصيت افراد بشر را بايد در مقدار اعتماد به نفس و درجه علو همت آنان جستجو كرد. هر مقدار اين فضيلت روانى در هر انسان بيشتر باشد ارزش انسانى او قطعا بيشتر خواهد بود.)
120 - پرسيدم : آيا فضيلت ديگرى هست كه قدر و منزلت انسان را نمايان سازد؟
فقال عليه السلام : قيمه كل امرء ما يحسنه . (127)
فرمودند: ارزش هر انسان بستگى به مقدار محسنات و فضائل و كمالات او دارد.
121 - پرسيدم : آيا براى انسان بهاى ديگرى وجود دارد؟
فقال عليه السلام : يا هذا ان هذا العلم و الادب ثمن نفسك فاجتهد فى تعلمه .
فرمودند: اى بنده خدا دانش و علم و كمالات و آداب اجتماعى ، قيمت و بهاى توست ، پس در يادگيرى آن تلاش كن .
122 - پرسيدم : آيا اصلا براى جان آدمى مى توان قيمت تعيين نمود؟
فقال عليه السلام : ليس لانفسكم ثمن الا الجنه فلا تبيعوها بغيرها .(128)
فرمودند: براى جان و شخصيت شما قيمتى جز بهشت تصور نمى شود پس ‍ مبادا خود را به كمتر از بهشت بفروشيد.

جوانان و مصونيت

123 - گفتم : مولاى من جوانان مى خواهند بدانند چگونه از حيثيت و شرف انسانى خود نگهدارى كنند و به ورطه هلاك در نيفتند؟
فقال عليه السلام : يا معشر الفتيان حصنوا اعراضكم بالادب و دينكم بالعلم .
فرمودند: اى گروه جوانان ، شرف انسانى و سجاياى اخلاقى خود را با ادب آموزى و تربيت محافظت نماييد. سرمايه گرانبهاى دين خويشتن را با نيروى علم و دانش . از دستبرد ناپاكان و خطرات گوناگون نگاهدارى كنيد.
124 - عرض كردم : اى مولاى پرهيزكاران ، جوانان ما در فراز و نشيب زندگى گاهى خود را باصطلاح مى بازند و گاهى خود را گم مى كنند. داشتن و نداشتن : هيچكدام با مذاق آنان سازگار نيست . يا غرور، يا نااميدى ، آنان را هلاك مى كند شما چه نصيحتى به اين گونه جوانان مى فرماييد؟
فقال عليه السلام : الدهر يومان يوم لك و يوم عليك فاذا كان لك فلا تبطر و اذا كان عليك فاصبر . (129)
(اين سخن گرانقدر در پاسخ به سوالى ديگر قبلا بيان شد.)
فرمودند: دنيا براى تو دو روز است يك روز به نفع تو و طبق تمايلات تو است و يك روز به ضرر تو و بر خلاف خواهشهاى تو است .
روزى كه به نفع تو است و نعمتهاى الهى را در اختيار دارى ، طغيان و سركشى منما و روزى كه به ضرر تو است و گرفتار ناملايماتى ، صابر و بردبار باش (و در زندگى احساس شكست و نااميدى نكن كه هر دو حالت براى ساختن و پرورش توست و از هر دو حالت مى توانى با درايت درس بگيرى و به نفع خود استفاده كنى .)
125 - عرض كردم : بعضى ها به خصوص در اول جوانى خيلى بلند پروازى مى كنند و علاقه شديد به درآمد بالا و جمع مال و ثروت و دنياطلبى دارند شما چه مى فرماييد؟ آيا اين كار خطرناك نيست ؟
فقال عليه السلام : حب الدنيا يفسد العقل و يصم القلب عن سماع الحكمه . (130)
فرمودند: محبت دنيا عقل را فاسد مى كند و گوش دل را از شنيدن سخنان حكيمانه ناشنوا مى سازد.
126 - گفتم : تكليف دنياطلبانى كه در برابر پولداران تن به خوارى مى دهند چيست ؟
فقال عليه السلام : من تذلل لابناء الدنيا تعرى من لباس التقوا . (131)
فرمودند: كسى كه در مقابل شيفتگان دنيا اظهار ذلت كند، و براى دلباختگان مال و مقام ، تن به خوارى دهد، با اين عمل خود، جامه تقوا و پاكى را از خود بدر آورده است (و عارى از تقوا و ايمان گشته است )

عوامل شكست و خوارى

127 - پرسيدم : شكست و ذلت يك ملت يا يك فرد را در چه مى بينيد؟
فقال عليه السلام : من تكبر على الناس ذل . (132)
فرمودند: (طغيان ، تكبر، گردنكشى زيرا:) كسى كه نسبت به مردم تكبر نمايد، ذليل و خوار خواهد شد.
128 - آيا رفتار يك فرد يا يك ملت مى تواند در شكست و پيروزى او نقش ‍ داشته باشد؟
فقال عليه السلام : رب عزيز اذله خلقه و ذليل اعزه خلقه . (133)
فرمودند: (البته كه نقش دارد) بسا عزيزانى كه اخلاق و رفتار ناپسندشان آنها را به ذلت و خوارى انداخته و چه بسا مردم پست و كوچكى كه صفات پسنديده ، آنان را عزيز و محبوب ساخته است .
129 - عرض كردم : اماما، ديگر چه عاملى آدمى را به شكست و خوارى دچار مى سازد؟
فقال عليه السلام : من غلب عقله هواه افلح و من غلب هواه عقله افتضح . (134)
فرمودند: (هواپرستى و به فرمان عقل و خرد نبودن زيرا) كسى كه عقلش ‍ مغلوب تمايلات نفسانيش باشد سرانجام رسوا و مفتضح مى گردد.

به اين آدمها ميدان مده

130 - پرسيدم : نظر شما درباره آدمهاى چاپلوس و چرب زبان چيست و چگونه با آنها برخورد نمائيم ؟
فقال عليه السلام : لا تصحب المالق فانه يزين لك فعله و يود انك مثله . (135)
فرمودند: (به آدمهاى چاپلوس ميدان مده و) با چاپلوس رفاقت مكن كه او با چرب زبانى تو را اغفال مى كند، كار نارواى خود را در نظرت زيبا مى نمايد و دوست دارد كه تو نيز مانند وى باشى .
131 - عرض كردم : اگر در چهره دوست و دلسوز، مطالبى گفت ؛ آيا حرف او را قبول كنيم ؟
قال عليه السلام و لا تعجلن الى تصديق ساع فان الساعى غاش و ان تشبه بالناصحين . (136)
فرمودند: هرگز شتاب مكن در پذيرفتن حرفهاى آدمهاى فتنه گر، و دوبهم زن ، هرچند خود را در لباس خيرخواهان و دلسوزان درآورد. و كسى كه روزى براى فضيلتى كه در تو نيست به دروغ ستايشت كند، روزى هم براى صفت بدى كه در تو نيست تو را مذمت خواهد كرد.

مجالس بدنام

132 - پرسيدم : مولاى من ، آيا انسان مجاز است به هر مجلسى و هر مكانى هر چند مضر و بدنام باشد، برود و با هر كس مجالست نمايد؟
فقال عليه السلام : ... و اياك مواضع التهمه و المجلس المظنون به السوء فان قرين السوء يغير جليسه . (137)
فرمودند: (هرگز) از مراكز بدنام پرهيز كن ، از مجالسى كه مورد سوء ظن و بدنامى است دورى نما و بدان كه رفيق بد (كه در اين گونه جلسات عيش و نوش حضور دارند) دوست خود را فريب مى دهد و ميل او را به كارهاى ناپسند تحريك مى كند و سرانجام آلوده اش مى سازد.
و رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز فرموده اند: اولى الناس بالتهمه من جالس اهل التهمه . (138)
شايسته ترين مردم براى بدنامى و ننگ اجتماعى كسانى هستند كه با بدنامان رفيق مى شوند و با آنان مجالست مى نمايند.
133 - پرسيدم : يعنى مى فرماييد از آدمهاى بدنام و نادرست هم دورى كنيم ؟
فقال عليه السلام : واحذر مصاحبه من يفيل و ينكر عمله فان الصاحب معتبر بصاحبه . (139)
فرمودند: (بله ، بيشترين ضربه را به انسان همين دوستان ناسالم مى زنند) از رفاقت با كسانى كه افكارشان خطا، و اعمالشان ناپسند است برحذر باش ‍ زيرا، آدمى رويه و روش رفيقش خو مى گيرد و به افكار و اعمال وى معتاد مى شود.
134 - عرض كردم : چه كنيم كه در دام آدمهاى شرور و پست نيفتيم ؟
فقال عليه السلام : من اتخذ اخا من غير اختيار الجاه الاضطرار الى مرافقه الاشرار . (140)
فرمودند: (نسنجيده و ناشناخته با كسى دوست نشويد زيرا:) كسى كه نسنجيده ، با ديگران پيمان دوستى مى بندند، ناچار به رفاقت اشرار و افراد فاسد تن دردهد.
135 - عرض كردم : چگونه مى توان رفيقى شايسته و هميشگى پيدا كرد؟
فقال عليه السلام : من اتخذ اخا بعد حسن الاختيار دامت صحبته و تاكدت مودته . (141)
فرمودند: كسى كه پس از آزمايش صحيح كسى را به دوستى برگزيند رفاقتش پايدار و مودتش استوار خواهد ماند.
136 - عرض كردم : براى تكميل سوالها و پاسخ ‌هاى قبل مطلب جامعى بفرماييد.
فقال عليه السلام : قل الحق على كل حال و وادا المتقين واهجر الفاسقين و جانب المنافقين و لا تصاحب الخائنين . (142)
فرمودند: در هر حال به حق سخن بگوى ، پرهيزكاران را دوست بدار گناهكاران را ترك گوى ، با منافقين مياميز و با خيانتكاران رفاقت مكن .
137 - دريغمان شد در اين رابطه سخن امام باقر عليه السلام را كه از لقمان حكيم نقل مى كنند بيان نكنيم .
حضرت فرمودند: كان فيما وعظ به لقمان ابنه ان قال : يا بنى من يشارك الفاجر يتعلم من طرقه ، من يحب المراء يشتم ، من يدخل مداخل السوء يتهم و من يقارن قرين السوء لا يسلم ، و من لا يملك لسانه يندم . (143)
از اندرزهاى لقمان حكيم به فرزندش اين بود كه : فرزند عزيزم ، كسى كه با گناهكار شريك شود راه ناپاكى را از وى ياد مى گيرد، كسى كه مجادله را دوست داشته باشد مورد فحش و دشنام واقع مى شود، كسى كه در جايگاه هاى بدنام قدم بگذارد متهم خواهد شد، كسى كه با رفيق بد همگام گردد از فساد اخلاقى سالم نمى ماند، كسى كه مالك زبان خود نباشد سرانجام پشيمان خواهد شد.
138 - پرسيدم : شما سعادت را در چه مى بينيد؟
فقال عليه السلام : من كمال السعاده السعى فى اصلاح الجمهور . (144)
فرمودند: از كمال سعادت اين است كه آدمى در راه اصلاح جامعه سعى و تلاش نمايد.

شناخت اهل حق

139 - از حضرتش پرسيدم : اهل حق را چگونه بايد شناخت زيرا گاهى امر بر بعضى ها مشتبه مى شود. مثلا ملاحظه مى شود، افراد سرشناس كه ادعا هم دارند از موضوعى ، يا فردى ، هوادارى مى كنند و افراد سرشناس ‍ ديگر كه آنها هم خيلى ادعا دارند از جناح ديگر، و فرد ديگر، درست در خلاف جهت آنها طرفدارى مى كنند و جالب است كه هر كدام خود را حق و ديگرى را در اشتباه مى بينند. آيا طرفدارى فرد معروف و موجه از يك جريان دليل بر حق بودن آن جريان نيست ؟
فقال عليه السلام : ان دين الله لا يعرف بالرجال بل بايه الحق فاعرف الحق تعرف اهله ... (145)
فرمودند: (هرگز، اشخاص نمى توانند ملاك حق باشند و) دين خدا را نمى توان با اشخاص شناخت بلكه دين را با نشانه هاى حقيقى آن بايد شناخت . حق را كه شناختى ، آنگاه شناخت اهل حق آسان است .
140 - عرض كردم : بسيار مى شود كه انسان در شناخت اهل حق يا اهل باطل سرگردان و حيران مى شود چون در هر دو طرف افراد موجه ، اهل قرآن و دين ؛ وجود دارد. آيا باز هم مى فرمايند اينگونه اشخاص ملاك حق نيستند؟
فقال عليه السلام : انك نظرت تحتك و لم تنظر فوقك فجرت انك لم تعرف الحق فتعرف اهله و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه . (146)
حضرت فرمودند: (اين سخن در پاسخ فردى است كه در جنگ جمل آمد، خدمت حضرت و گفت من نمى دانم شما بر حقيد يا اصحاب جمل - طلحه و زبير، چون در اطراف هر دو نفر شما شخصيتهايى هستند كه هر كدام ادعا دارند مى فهمند ...!!) تو به درون خود فرو رفته اى و سرت را بلند نكردى كه حقايق را ببينى و حق را نشناختى كه اهلش را بشناسى چنانكه باطل را هم نشناختى كه بدانى اهل باطل كيست از اينرو سرگردان و حيران شده اى (برو حق و باطل را با معيارهاى صحيح بشناس ، آنگاه خواهى دانست كه چه كسانى اهل حق و چه كسانى اهل باطل هستند؟)

شناخت مردم

141 - عرض كردم : افراد را چگونه بشناسيم ؟
فقال عليه السلام : لا يعرف الناس الا بالاختبار. (147)
فرمودند: مردم را فقط از راه امتحان و آزمايش آنها، مى توان شناخت (و نه ادعا و تظاهر و ...)
142 - عرض كردم چه لزومى دارد كه مردم را بشناسيم ، اگر مردم را بشناسيم چه مشكلى پيش مى آيد؟
فقال عليه السلام : من جهل الناس استنام اليهم . (148)
فرمودند: عدم شناخت نسبت به مردم به زيان است . زيرا كسى كه نسبت به مواضع و افكار و دوستى يا دشمنى افراد ناآگاه باشد در خواب اعتماد فرو خواهد رفت و ضربه خواهد خورد.
143 - پرسيدم : يعنى شما توصيه مى كنيد كه روى افراد شناخت داشته باشيم ؟
فقال عليه السلام : يا بنى انه لابد للعاقل من ثلاث من ان ينظر فى شانه و يحفظ فاليحفظ لسانه و اليعرف اهل زمانه . (149)
فرمودند: (بله ضرورت دارد كه ) شخص خردمند و عاقل بايد به سه مساله توجه داشته باشد يكى اين كه در فكر امور خود باشد (دقت در امور داشته باشد). دوم اين كه زبان خود را نگه دارد و سوم مردم زمان خود را بشناسد. (البته بديهى است كه اين شناخت باعث مى شود انسان راحت تر تصميم بگيرد و بهتر وظيفه خود را ادا كند و سالم تر در جامعه زيست كند و دستخوش حوادث و غافلگير زمانه نشود.)

قابل توجه كارگزاران

144 - عرض كردم مولاى من برخى زمامداران ما، در انتخاب اصحاب خود دچار اشتباه مى شوند و مثلا هنگامى كه مسئولى به شهرى وارد مى شود افرادى كه بايد با آنها كار كند نمى شناسد و شياطين نيز از عدم شناخت او سوء استفاده مى كنند، خود را به او نزديك كرده و به مرور به او ضربه مى زنند! شما به مسئولين در انتخاب افراد چه توصيه اى مى فرماييد و چگونه اهل تزوير را از آدم هاى سالم و دلسوز تشخيص دهند؟
فقال عليه السلام : لا يكن اختيارك اياهم على فراستك و استنامتك و حسن الظن منك ... ولكن اختبرهم بما ولوا للصالحين قبلك فاعمد لاحسنهم فى العامه اثرا و اعرفهم بالامانه وجها ... (150)
حضرت فرمودند: (فرمانداران ، استانداران و تمام سران حكومت در هر رده اى كه باشند بايد توجه نمايند كه ) انتخاب همكاران نبايد با تكيه بر زيركى و زرنگى و خوشخوابى خودشان باشد زيرا مردم خود را به رنگ دلخواه در مى آورند و با رنگ عوض كردن تظاهر به صداقت و امانت و خوش خدمتى مى نمايند، پس براى شناخت آنها توجه كن كه كداميك در گذشته با واليان و مسئولين شايسته همكارى داشته (كه سابقه او مى تواند نشانه صداقت او باشد) و دقت كن هر كدام كه در ميان عموم مردم منشا اثر بوده و به امانت دارى و صداقت معروف و خوشنام است او را انتخاب بنما كه اين دقت تو در انتخاب افراد شايسته و لايق دليل بر خيرخواهى تو براى خدا و حكومت است .
145 - پرسيدم : چگونه يك حكومت توانمند آسيب مى بيند و از چه راهى شكست مى خورد؟
فقال عليه السلام : افه القوى استضعاف الخصم . (151)
فرمودند: آفت و آسيب پذيرى مرد (يا حكومت ) توانمند، ضعيف و ناتوان شمردن دشمن است . (غرور و آسيب ناپذير دانستن خود و كوچك شمردن دشمن مى تواند اشخاص و حكومتهاى قدرتمند را به زمين بزند و شكست دهد.)
146 - گفتم : اگر دشمن اندك باشد چطور؟
فقال عليه السلام : الواحد من الاعداء كثير.
فرمودند: فرقى نمى كند، دشمن يك نفر هم كه باشد زياد است .
(و نبايد از او غافل شد و او را دست كم گرفت )
147 - عرض كردم سرورم اگر دشمن بخواهد صلح كند و پيشقدم شود آيا بايد با او صلح كرد يا خير؟
فقال عليه السلام : لا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك لله فيه رضا فان فى الصلح دعه لجنودك و راحه من همومك و امنا لبلادك ولكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحه فان العدو ربما قارب ليتغافل فخذ بالحزم و اتهم فى ذلك حسن الظن . (152)
حضرت فرمودند: اگر دشمن تقاضاى صلحى نمود كه رضاى خدا در آن باشد آنرا رد مكن ، زيرا در نتيجه صلح هم ارتش تو استراحت مى كند، و خود را آماده خواهد ساخت ، و هم خودت از فكر جنگيدن آرام گيرى ، و هم در نتيجه صلح ، امنيت به كشور باز مى گردد ولى زنهار، زنهار پس از صلح ، كاملا مراقب دشمن باش زيرا ممكن است صلح او نوعى تاكتيك و شيطنت باشد و خواسته بدين وسيله خود را به تو نزديك كند و شبيخون بزند؛ لذا هرگز احتياط را از دست مده و حسن ظن نداشته باش .
148 - پرسيدم : چه كنيم كه از اشتباه در امور مصون بمانيم ؟
فقال عليه السلام : الفكر فى الامور قبل ملابسته يومن الزلل . (153)
حضرت فرمودند: هر كس قبل از هر اقدامى اگر نخست فكر و انديشه را به كار گيرد و در آن كار، دقت كند از اشتباه و لغزش مصون بماند.
(چنانچه امام صادق عليه السلام نيز فرمودند: وقف عند كل امر حتى تعرف مدخله من مخرجه قبل ان تقع فيه فتندم (154)
(يعنى قبل از انجام هر كارى قدرى مكث بنما كه ورود و خروج آن ، ضرر و سودش ، و خير و شرش ، برايت روشن شود تا پس از اقدام ، نادم و پشيمان نگردى .)

موانع شناخت

149 - امام عزيز، مى دانيد كه بعضيها بينش صحيح خود را از دست داده اند و مسائل واقعى و درست را يا نمى فهمند يا بد تفسير و توجيه مى نمايند. لطفا بفرمائيد موانع شناخت درست چيست و بينش صحيح چگونه به دست مى آيد؟
فقال عليه السلام : فارفض الدنيا فان حب الدنيا بعمى و يصم و يبكم و يذل الرقاب . (155)
فرمودند: (موانع بسيارى بر سر راه شناخت و بينش صحيح وجود دارد از جمله محبت و علاقه شديد به دنيا است پس ) دنيا را رها كن زيرا محبت دنيا چشم را كور، گوش را كر، زبان را لال و آدمى را به ذلت و خوارى مى كشاند (چشم او حقايق را نمى تواند ببيند و گوش آدم دنيا پرست سخن حق را نمى شنود و زبانش هم به سخن گفتن توان نخواهد داشت و او را به ورطه سقوط مى كشاند.)
لحب الدنيا صمت الاسماع عن سماع الحكمه و عميت القلوب عن نور البصيره . (156)
محبت به دنيا گوشها را از شنيدن سخنان حكيمانه كر نموده و دلها را از داشتن نور بصيرت و شناخت درست كور مى گرداند.
150 - مولا جان ، آيا فقط محبت دنيا مانع ديد درست است يا هر محبتى چشم محب را نابينا مى گرداند؟
قال عليه السلام : عين المحب عميه عن معايب المحبوب و اذنه صماء عن قبيح مساويه . (157)
فرمودند: (خير، هر محبتى به هر چيزى كه باشد مانع ديدن درست است زيرا) چشم محب از ديدن عيبهاى محبوب نابينا مى گردد و گوش او از شندين زشتيهاى محبوب ناشنوا مى گردد.
(محبت و عشق به هر چيز چشم و گوش و حتى عقل طرف را در اختيار خود مى گيرد. چنانچه رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز فرمودند: حبك للشى ء يعمى و يصم (158) يعنى محبت تو نسبت به چيزى ، كور و كرت مى سازد و چشم و گوشت را از كار مى اندازد.)
151 - مولاى پرهيزكاران ! بنابراين عشق ها و محبتهاى مجازى و انحرافى قطعا انسان را به انحراف مى كشانند و قدم به قدم او را از واقعيتهاى جامعه دور مى سازد چنين است ؟
فقال عليه السلام : ... و من عشق شيئا اعشى بصره و امرض قلبه فهو ينظر بعين غير صحيحه و يسمع باذن غير سميعه قد خرقت الشهوات عقله و امانت الدنيا قلبه و ولهت عليها نفسه فهو عبد لها و لمن فى يده شى ء منها حيثما زالت زال اليها و حيثما اقبلت اقيل عليها لا ينزجر من الله يزاجر و لا يتعظ منه بواعظ ... . (159)
حضرت فرمودند: (بله كاملا همين طور است عشقهاى مادى و غير الهى قدم نهادن در مسير انحراف است زيرا) هر كه عاشق چيزى شد بر چشمش ‍ پرده مى افكند و دلش را بيمار مى سازد در اين صورت او با چشم بيمارگونه مى نگرد و با گوش ناشنوا مى شنود ميل به شهوترانى عقلش را از كار انداخته و علاقه به دنيا دلش را مى رانده ؛ خود را شيفته دنيا ساخته و چون بنده اى ذليل تسليم دنيا و دنياداران گشته ، گام در جاى پاى دنيا و شهوات نهاده و با آن حركت مى كند نه به هشدارهاى خداوند گوش نموده و نه به پندهاى او توجه خواهد كرد.
152 - عرض كردم آيا چيز ديگرى هست كه مانع شناخت درست باشد؟
فقال عليه السلام : لا عقل مع شهوه . (160)
فرمودند: (بله ، شهوترانى بدترين مانع بر سر راه چراغ عقل است و بصيرت انسان را از بين مى برد چون ) هرگز با غلبه شهوات از عقل كارى ساخته نيست . و عدو العقل الهواى (161) دشمن چراغ عقل هواهاى نفسانى است .
153 - عرض كردم : مولاى من بعضيها بسيار مغرور و خودخواهند و گاهى صددرصد در تصميمى كه گرفته اند اشتباه مى كنند لكن حاضر نيستند به حرف كسى گوش دهند و غرورشان اجازه نمى دهد كه پى به اشتباه خود ببرند. آيا نمى توان غرور و خودپسندى را نيز از عوامل دورى از حقيقت دانست ؟
فقال عليه السلام : العجب يفسد العقل . (162)
حضرت فرمودند: (چرا عجب و خودخواهى نيز مانع رسيدن به حقيقت و شناخت درست است زيرا) خودخواهى عقل را فاسد مى سازد و جلو ديد عقل را مى گيرد.
لاجهل اضر من العجب (163) هيچ نادانى زيان بارتر از خودخواهى نيست و به فكر خود مغرور شود عقل او آسيب مى بيند.
154 - عرض كردم : ديگر چه چيز مى تواند مانع بصيرت و شناخت درست باشد؟
فقال عليه السلام : الامانى تعمى اعين البصائر . (164)
فرمودند: (آرزوها، اميدهاى كاذب و دور كه معمولا با تخيلات همراه است و كمتر به واقعيات مى پيوندند) آرزوها، چشمان بصيرت را كور و نابينا مى گرداند.
155 - اى امام ! آيا مى توان گفت هر چيز، كه عقل را از پاى درآورد مانع وصول به حقيقت است مانند طمع و ...؟
قال عليه السلام : اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع . (165)
حضرت فرمودند: (بله ، بخصوص طمع كه نام برديد زيرا) بيشترين جايى كه عقل زمين مى خورد و دچار شكست مى شود هنگامى است كه برق طمع ، چشم او را بگيرد. (چشم كه به مال و شهوت و مقام و جاه افتاد برق طمع چنان خيره كننده است كه عقل جاى ديگر را نمى بيند و صاحب آن سخت دچار ضربه مى شود.)
156 - عرض كردم : آدمهاى خودراى و يك دنده را چگونه مى بينيد آيا ممكن است درست حركت كنند؟
قال عليه السلام : من استبد برايه هلك و من شاور الرجال شاركها فى عقولها . (166)
فرمودند: كسى كه مستبد به راى خود باشد و كسى را قبول نداشته باشد، هلاك مى شود و برعكس ، كسى كه با مردان فهميده مشورت نمايد در عقل و خرد آنان شريك گشته است .
157 - يعنى مى فرماييد حتما در كارها بايد مشورت كرد؟
قال عليه السلام : من شاور ذوى الالباب دل على الصواب . (167)
فرمودند: (بله مشورت بسيار كارساز است ) كسى كه با خردمندان و نخبگان جامعه مشورت كند به نتيجه درست و صحيح مى رسد. ولا ظهير كالمشاوره هيچ پشتيبانى قويتر از مشاوره نيست .
158 - مى خواهيد بفرماييد كسى كه مشورت مى كند ديگر دچار لغزش و اشتباه نمى شود؟
قال عليه السلام : ما ضل من استرشد و لا حار من استشار، الحازم لا يستبد برايه . (168)
بله ، كسى كه از ديگران (راه بلدان ) راهنمايى بخواهد در كار خود گم نمى شود و كسى كه مشورت كند سرگردان نمى گردد و آدم دورانديش از استبداد راى پرهيز مى كند.