فروغ ولايت

استاد آيةالله شيخ جعفر سبحانى

- ۲۶ -


حضرت على (ع ) و مشكلات سياسى خليفهء اول

معرفيهاى جامع پيامبر گرامى (ص ) از امير مؤمنان (ع ) در حضور صحابه و ياران خود سبب شد كه على (ع ) پس ازدرگذشت پيامبر (ص ) مرجع فكرى و علمى امت شناخته شود. حتى گروهى كه پس از رحلت پيامبر, على (ع ) را ازصحنهء خلافت كنار گذاشتند, در مشكلات علمى و عقيدتى و حتى سياسى , دست نياز به سوى آن حضرت دراز كرده ,از او كمك مى گرفتند.
استمداد خلفا از امام (ع ) از مسائل مسلم تاريخى است كه با انبوهى از مدارك قطعى همراه است و هيچ فردمنصفى نمى تواند آن را انكار كند. و اين خود حاكى است كه على (ع ) اعم امت به كتاب وسنت و اصول و فروع ومصالح سياسى اسلام بود. فقط نويسندهء كتاب <الوشيعه >اين حقيقت تاريخى را با كنايه و اشاره انكار كرده , خليفهء دوم را, بر خلاف دهها مدارك تاريخى , افقه و اعلم صحابه خوانده است .(1)
ما فعلاً با اين سخن كارى نداريم , زيرا موارد فراوانى كه خليفهء دوم در آنها دست نياز به سوى على (ع ) دراز كرده درتاريخ ضبط شده است كه مى تواند پاسخگوى اين پندار بى پايه باشد. پس چه بهتر كه به جاى پاسخگويى , مواردى ازاستمدادهاى علمى و سياسى هر يك از خلفا از اميرالمؤمنين (ع ) را يادآور شويم .

حضرت على (ع ) و مشكلات علمى و سياسى ابوبكر

تاريخ گواهى مى دهد كه خليفهء اول در مسائل سياسى , معارف و عقايد, تفسير قرآن و احكام اسلام به على (ع) مراجعه مى كرد و از راهنماييهاى آن حضرت كاملاً بهره مى برد. در اينجا نمونه هايى ذكر مى شود.

جنگ با روميان

يكى از دشمنان سرسخت حكومت جوان اسلام امپراتورى روم بود كه پيوسته مركز حكومت اسلام را از جانب شمال تهديد مى كرد. پيامبر گرامى (ص) تا آخرين ساعات زندگى خود از انديشهء خطر روم غافل نبود. در سال هفتم هجرت گروهى را به فرماندهى جعفر بن ابى طالب روانهء كرانه هاى شام كرد, ولى سپاه اسلام با از دست دادن سه فرماندهء خود, بدون اخذ نتيجه , به مدينه بازگشت . براى جبران اين شكست , پيامبر اكرم (ص ) در سال نهم با سپاهى گران عازم <تبوك >شد, ولى بدون آنكه با سپاه دشمن روبرو گردد به مدينه بازگشت . اين سفر نتايج درخشانى داشت كه در تاريخ مذكور است . مع الوصف , خطر حملهء روم هميشه خاطر پيامبر را به خود مشغول مى داشت و به همين جهت ,آن حضرت در آخرين لحظه هاى زندگى , كه در بستر بيمارى بود, سپاهى از مهاجرين و انصار ترتيب داد كه رهسپار كرانه هاى شام شوند. ولى اين سپاه , به عللى مدينه را ترك نگفت , و پيامبر (ص) درگذشت در حالى كه سپاه اسلام درچند كيلومترى مدينه اردو زده بود.
پس از درگذشت پيامبر (ص ) و پس از آنكه فضاى سياسى مدينه , كه دچار بحران شده بود, به آرامش گراييد وابوبكر زمام امور را به دست گرفت , خليفه در اجراى فرمان پيامبر در نبرد با روميان كاملاً دو دل بود. لذا با گروهى ازصحابه مشورت كرد و هر كدام نظرى دادند كه او را قانع نساخت . سرانجام با على (ع ) به مشورت پرداخت و آن حضرت او را بر اجراى دستور پيامبر (ص ) تشويق كرد و افزود كه اگر با روميان نبرد كند پيروز خواهد شد. خليفه ازتشويق امام (ع ) خوشحال شد و گفت : <فال نيكى زدى و به خير بشارت دادى >.(2)

مناظره با دانشمندان بزرگ يهود

پس از درگذشت پيامبر اكرم (ص) گروههايى از دانشمندان يهود و نصارا براى تضعيف روحيهء مسلمانان به مركزاسلام روى مى آوردند و سئوالاتى را مطرح مى كردند. از جمله , گروهى از احبار يهود وارد مدينه شدند و به خليفهء اول گفتند: در تورات چنين مى خوانيم كه جانشينان پيامبران , دانشمندترين امت آنها هستند. اكنون كه شما خليفهء پيامبرخود هستيد پاسخ دهيد كه خدا در كجاست . آيا در آسمانهاست يا در زمين ؟
ابوبكر پاسخى گفت كه آن گروه را قانع نساخت , او براى خدا مكانى در عرض قائل شد كه با انتقاد دانشمند يهودى روبرو گرديد و گفت : در اين صورت بايد زمين خالى از خدا باشد!
در اين لحظه حساس بود كه على(ع) به داد اسلام رسيد و آبروى جامعهء اسلامى را صيانت كرد. امام با منطق استوارخود چنين پاسخ گفت :
<ان الله اين الاين فلا اين له ; جل ان يحويه مكان فهو فى كل مكان بغير مماسة و لا مجاورة يحيط علما بما فيها و لا يخلوشىء من تدبيره >(3)
مكانها را خداوند آفريد و او بالاتر از آن است كه مكانها بتوانند او را فرا گيرند. او در همه جا هست , ولى هرگز باموجودى تماس و مجاورتى ندارد. او بر همه چيز احاطهء علمى دارد و چيزى از قلمرو تدبير او بيرون نيست .
حضرت على (ع ) در اين پاسخ , به روشنترين برهان , بر پيراستگى خدا از محاط بودن در مكان , استدلال كرد ودانشمندان يهودى را آنچنان غرق تعجب فرمود كه وى بى اختيار به حقانيت گفتار على (ع ) و شايستگى او براى مقام خلافت اعتراف كرد.
امام (ع ) در عبارت نخست خود (مكانها را خداوند آفريد...) از برهان توحيد استفاده كرد و به حكم اينكه در جهان قديم بالذاتى جز خدا نيست و غير از او هر چه هست مخلوق اوست , هر نوع مكانى را براى خدا نفى كرد. زيرا اگر خدامكان داشته باشد بايد از نخست با وجود او همراه باشد, در صورتى كه هر چه در جهان هست مخلوق اوست و ازجمله تمام مكانها و از اين رو, چيزى نمى تواند با ذات او همراه باشد. به عبارت روشنتر, اگر براى خدا مكانى فرض شود, اين مكان بايد مانند ذات خدا قديم باشد و يا مخلوق او شمرده شود. فرض اول با برهان توحيد و اينكه درعرصء هستى قديمى جز خدا نيست سازگار نيست و فرض دوم , به حكم اينكه مكانى فرضى مخلوق خداست , گواه بر اين است كه او نيازى به مكان ندارد, زيرا خداوند بود و اين مكان وجود نداشت و سپس آن را آفريد.
حضرت على (ع ) در عبارت دوم كلام خود (او در همه جا هست بدون اينكه با چيزى مماس و مجاور باشد) بريكى از صفات خدا تكيه كرد و آن اين است كه او وجود نامتناهى است و لازمهء نامتناهى بودن اين است كه در همه جاباشد و بر همه چيز احاطهء علمى داشته باشد, و به حكم اينكه جسم نيست تماس سطحى با موجودى ندارد و درمجاورت چيزى قرار نمى گيرد.
آيا اين عبارات كوتاه و پر مغز گواه بر علم گستردهء حضرت على (ع ) و بهره گيرى او از علم الهى نيست ؟
البته اين تنها مورد نبوده است كه امام (ع ) در برابر احبار و دانشمندان يهود دربارهء صفات خدا سخن گفته , بلكه درعهد دو خليفهء ديگر و در دوران خلافت خويش نيز بارها با آنان سخن گفته است .
ابونعيم اصفهانى صورت مذاكرهء امام (ع ) را با چهل تن از احبار يهود نقل كرده است كه شرح سخنان آن حضرت دراين مناظره نياز به تأليف رساله اى مستقل دارد و در اين مختصر نمى گنجد.(4)
شيوهء بحث امام على (ع ) با افراد بستگى به ميزان معلومات و آگاهى آنان داشت . گاهى به دقيقترين برهان تكيه مى كرد و احياناً با تشبيه و تمثيلى مطلب را روشن مى ساخت .

پاسخ قانع كننده به دانشمند مسيحى

سلمان مى گويد:
پس از درگذشت پيامبر, گروهى از مسيحيان به سرپرستى يك اسقف وارد مدينه شدند و در حضور خليفه سؤالاتى مطرح كردند. خليفه آنان را به حضور على (ع ) فرستاد يكى از سؤالات آنان از امام اين بود كه خدا كجاست . امام آتشى برافروخت و سپس پرسيد: روى اين آتش كجاست ؟ دانشمند مسيحى گفت : همهء اطراف آن , روى آن محسوب است و آتش هرگز پشت و رو ندارد. امام فرمود: اگر براى آتشى كه مصنوع خداست طرف خاصى نيست , خالق آن , كه هرگزشبيه آن نيست , بالاتر از آن است كه پشت و رو داشته باشد; مشرق و مغرب از آن خداست و به هر طرف رو كنى آن طرف وجه و روى خداست و چيزى بر او مخفى و از او پنهان نيست .(5)
امام (ع ) نه تنها در مسائل فكرى و عقيدتى , اسلام و مسلمانان و در نتيجه خليفه را كمك مى كرد, بلكه گاهى نيز كه خليفه در تفسير مفردات و واژه هاى قرآن عاجز مى ماند به داد او مى رسيد. چنان كه وقتى شخصى از ابوبكر معنى لفظ<اب ّ> را در آيهء <و فاكهة و ابا متاعاً لكم و لا نعامكم >(6) سؤال كرد, ولى با كمال تحير مى گفت : به كجا بروم اگر بدون آگاه
كلام خدا را تفسير كنم .
چون خبر به على (ع ) رسيد فرمود: مقصود از اب , همان علف و گياه است .
;سسل لاًاينكه لفظ اب در زبان عربى به معنى گياه و علف است در خود آيه گواه روشن بر آن وجود دارد, زيرا پس از آيه <وفاكهة و ابا>بلافاصله مى فرمايد: <متاعاً لكم و لا نعامكم >. يعنى : اين دو, مايهء تمتّع شما و حيوانات شماست . آنچه مى تواند براى انسان مايهء تمتع باشد همان <فاكهه >است و آنچه مايهء لذت و حيات حيوان است <اب >است كه قطعاًگياه و علف صحراخواهد بود .

داورى حضرت على (ع ) دربارهء يك مرد شرابخوار

خليفه اوّل نه تنها در كسب آگاهى از مفاهيم قرآن از امام على (ع ) استمداد مى جست , بلكه در احكام و فروع دين نيز دست نياز به سوى آن حضرت دراز مى كرد.
مردى را كه شراب خورده مأموران به نزد خليفه آوردند تا حد شرابخوارى براى او جارى سازد. وى ادعا كرد كه ازتحريم شراب آگاه نبوده ودر ميان گروهى پرورش يافته كه تا آن هنگام شراب را حلال مى دانسته اند. خليفه در تكليف خود متحير ماند. فوراً كسى را روانهء حضور على (ع ) كرد و حل مشكل را از او خواست . امام فرمود:
بايد دو نفر از افراد موثق دست اين فرد شرابخوار را بگيرند و به مجالس مهاجرين و انصار ببرند و از آنان بپرسند كه آيا تاكنون آيهء تحريم شراب را براى اين مرد تلاوت كرده اند يا نه . اگر آنان شهادت دادند كه آيهء تحريم شراب را به اين مرد تلاوت كرده اند بايد حد الهى را بر او جارى كرد و اگر نه , بايد او را توبه داد كه در آينده لب به شراب نزند و سپس رها ساخت .
خليفه از دستور امام (ع ) پيروى كرد و سرانجام آن مرد آزاد شد.(7)
درست است امام كه امام (ع ) در دوران خلافت خلفا سكوت كرد و مسئوليتى نپذيرفت , ولى هيچ گاه دربارهء اسلام و دفاع از حريم دين شانه خالى نكرد.
در تاريخ آمده است كه رأس الجالوت (پيشواى يهوديان ) مطالبى را به شرح زير از ابوبكر پرسيد و نظر قرآن را از اوجويا شد:
1 ريشهء حيات و موجود زنده چيست ؟
سسّت2 جمادى كه به گونه اى سخن گفته است چيست ؟
3 چيزى كه پيوسته در حال كم و زياد شدن است چيست ؟
چون خبر به امام (ع ) رسيد فرمود:
ريشهء حيات از نظر قرآن , آب است .(8) جمادى كه به سخن درآمده , زمين و آسمان است كه اطاعت خود را از فرمان خدا ابراز كردند.(9) و چيزى كه پيوسته در حال كم و زياد شدن است شب و روز است .(10)
خود راى چنان كه از اين سخنان على (ع ) آشكار است امام معمولاً براى اثبات سخن خود به آياتى از قرآن استناد مى كرد واين بر استوارى سخن او مى افزود.(11)

پى‏نوشتها:‌


1- الوشيعه , ص ن (مقدمه ).
2- تاريخ يعقوبى , ج 2 ص 123 ط نجف .
3- ارشاد مفيد, چاپ سنگى , ص 107
4- ر.ك . حلية الاوليا, ج 1 ص 72
5- قضاء اميرالمؤمنين , ط نجف , 1369 ص 96
6- سورهء عبس , آيات 31و 32 و ميوه و اب را رويانديم تا مايهء تمتع شما و چهار پايانتان باشد.
7- كافى , ج 2 حديث 16 ارشاد مفيد, ص 106 مناقب ابن شهر آشوب , ج 1 ص 489
8- <و جعلنا من الماء كل شىء حى >يعنى : از آب هر موجود زنده اى را آفريديم .
9- <يولج الليل فى النهار و يولج النهار فى الليل >يعنى : شب را در روز داخل مى كند و روز را در شب .
10. (فصلت : 11 يعنى : به آسمان و زمين گفت از روى رغبت يا كراهت به فرمان خدا باشيد. گفتند با كمال رغبت مطيع فرمان خداييم .
11- بحار الانوار, ج 40 ص 224