سفرنامه حج

آيت‌ الله العظمی لطف اللّه صافی گلپايگانی

- ۱۲ -


فصل پنجم : درسهايي كه از حج بايد آموخت

درسهـايـي كـه از حـج بـايـد آمـوخـت (192)

حج يكي از امور عبادي و اركان مهمه اسلام و فاريض بزرگ است كه در آن فوائد و مصالح و منافع بسيار درج و متضمن سعادت در اين و فوز نشأتين است.

از جنبه تقويت و تلقين عقيده به توحيد و از جنبه رياضت و تصفيه باطن تزكيه نفس و تهذيب اخلاق و از جنبه اجتماعي و توثيق روابط مودت عمومي و برقراري حسن تفاهم بين اقوام و ملل و عناصر مختلف، و از جنبه ظهور قدرت معنوي دين مبين، و نمايش تسليم مسلمين در برابر اوامر و احكام الهي و از جنبه حل مشكلات بين المللي و از ناحيه مشورت و تبادل نظر و اخذ تصميمات مقتضي درباره آينده اسلام و تعيين خط مشي‎هاي اقتصادي و اجتماعي و سياسي و تربيتي و از ناحيه تعليم اخوت اسلامي و مساوات، والغاء امتيازات طبقاتي و نژادي و عنصري و صنفي و آموزش آزادگي و رشد دادن آزادي و درك كرامت انساني و احترام به حقوق بشر و جنبه‎هاي دگير حج يك عمل نمونه و بي‎نظير و مظهر نظرات اسلام و مقاصد عالي قرآن است.

در اينجا فقط بطور فشرده به بعض برنامه‎ها و درسهائي كه شاگردان مكتب حج مي‎آموزند اشاره مي‎نمائيم.

احرام:

احرام بستن كه بر خود حرام كردن و تعهد ترك اعمال و افعال والتذاذات معين، و كف نفس و خودداري از جدال و قسم و تحمل بعض مشاق است تمرين صبر و خويشتن داري، و مقاومت در برابر جنبشهاي نفساني و غرائز حيواني است غرائز و ميلهاي مختلف كه در باطن انسان وجود دارد و ابزار كمال و سير به سوي ترقي انسان است حركت دهنده و جهش‎زا و جنبش افزا است اگر نيروهاي بازدارنده و كنترل كننده نباشند اين نيروهاي محركه بدون نظم و اعتدال مانند ماشين بي‎ترمز انسان را با سرعت هرچه ممكن باشد حركت مي‎دهند و براي خودش و ديگران گرفتاريهاي بزرگ و مصائب ايجاد مي‎كنند در بين تمام نيروهاي بازدارنده و اعتدال آفرين فقط نيروي ايمان و تربيت بر اساس عقيده به عالم غيب و با معنا و با هدف بودن اين عالم نقش مؤثر و سازنده و اطمينان بخش دارد ايمان به انسان تعهد مي‎دهد و او را ملتزم به حفظ نظم و رعايت اعتدال و ترك تجاوز به حقوق و حدود مي‎نمايد و در حال احرام اين حال تعهد در انسان تجديد و نوسازي مي‎شود.

تمام اين جمعيتهاي انبوه كه محرم شده‎اند مراقب حال خود هستند كه خلاف تعهدي كه در حال بستن احرام كرده‎اند كاري از آنها صادر نشود و آثار تعبد و التزام و پرستش خدا از روش و رفتار همه به اختلاف مراتب معرفت آنها ظاهر و هويدا است.

بانك تلبيه آنها تمام محيط را تبديل به يك محيط روحاني و مملو از شكوه و لبريز از خضوع مي‎نمايد، و هم صدايي و هم آوازي اين خلقهاي عظميم را آشكار مي‎سازد كه همه لبيك گويان به سوي يك مقصد در حركت مي‎باشند. مقصدي كه همه بشر بايد به سوي آن بروند و همه را به هم پيوند مي‎دهد.

در بين راه به هر جمعيّت كه مي‎رسيديم صداي ليبك آنها بهترين آوازهاي دلنواز بود كه با لذت روحي آن هيچ لذتي را نمي‎توان برابر شمرد.

به هر ماشيني مي‎رسيديم جمعيّتي كه در داخل آن بودند و آنها كه در روي سقف نشسته بودند در حالي كه ماشينها با سرعت در حركت است صداي لبيك‎شان بلند بود بسياري از شوق يا از خوف خدا وبيم اينكه مبادا به شرف قبول نايل نشوند گريه مي‎كردند و به قدري معنويت و جلالت عمل آنها را فرا گرفته بود كه همه چيز و همه كس را غير از خدا فراموش نموده‎اند در اين موقع ديگر نه كينه‎اي در دلها باقي است، و نه آثار كبر و حسد در كسي ديده مي‎شود اگر بگويم دلها پاك و ضماير روشن و نوراني مي‎شود گمان مي‎كنم مبالغه نكرده باشم. در چنين حالاتي آنچه به فكر انسان و در خيال بشر وارد مي‎شود انديشه پاك و نيت خير و تصميمات صواب است. اكنون كه مفهوم احرام و تعهدي كه در آن درج است و آثار و نشانه آن دانسته شد اين درس را مي‎آموزيم كه بشر در تمام دوران زندگي و تكليف خود در برابر خداوند متعال متعهد است و بايد مواظب رفتار و كردار و گفتار خود باشد و همانطور كه وقتي لباس احرام پوشيد و نيت احرام كرد و تلبيه گفت خود را در ترك محرمات در حال احرام مسؤول و متعهد مي‎داند و در عين سير به سوي كعبه خود را در يك سير معنوي و عروج روحاني مي‎يابد همينطور از آن دم كه قدم به دايره تكليف مي‎گذارد و مشمول خطابات الهي مثل «يا ايها الناس» يا، «يا ايها الذين آمنوا» مي‎گردد بايد خود را متعهد بداند و مسؤوليتهائي را كه در اثر دانشتن شرايط عامه تكليف مثل عقل به عهده دارد فراموش ننمايد و بداند كه در سير سفر الي الله است سفري كه مقصد آن قرب الهي و صعود به مدارج كمال علمي و عملي است هميشه بايد شخص سالك حالت محرم را داشته باشد و از آنچه خدا حرام كرده پرهيز نمايد و بلكه از مكروهات نيز اجتناب كند و به همه نداءها و خطاب‎هاي الهي لبيك و سعديك بگويد.

لباس احرام:

چنانكه مي‎دانيم در اسلام اشخاص در انتخاب نوع لباس آزادند مگر در مواردي مثل لباس شهرت يا لباس مختص به زن بر مرد و به عكس يا لباس حرير خالص براي مردها چنانكه براي لباس پوشيدن آن نيز در شرع صفات و آداب مستحب و مكروه بيان شده است كه بسياري از اين آداب واجب و مستحب و مكروه به ملاحظه عناوين ديگر است و در خارج از اين آداب و عناويني كه به واسطه آنها حسن و قبح افعال تغيير مي‎يابد در لباس آزادند و هر كس طبق ميل و سليقه خود هر لباسي را كه انتخاب كرده است مي‎پوشد.

در هنگام احرام بيرون آوردن لباس عادي و خصوصي و پوشيدن لباس يكسان و يك شكل احرام رمزي و دلالتي به سوي پشت پا زدن به امتيازات ظاهري و افتخارات صوري است.

يكي از وسايل خودنمائي و امتياز در بين مردم لباس است كه بيشتر به چگونگي آن از جهت گرانبها بودن و كيفيت رنگ و دوخت مقيدند هم خود را با لباس به مردم مي‎شناسانند و هم ديگران را به لباسشان مي‎شناسند حكايت ابن ميثم بحراني و (كلي يا كمي) آستين بخور معروف است.

علاوه بر آنكه بعض اصناف مثل نظاميان و لشگريان يا قضات در برخي از نقاط لباس خاص دارند و حتي علماي دين نيز به لباس شناخته مي‎شوند از نظر لباسهاي متنوع و جور واجور و پارچه‎ها و رنگها نيز مردم سليقه‎هاي مختلف دارند و بسياري از مردم از آنهائي كه لباسشان نوتر و خوش دوخت‎تر و مرتب‎تر باشد بيشتر احترام مي‎نمايند و گاهي بر لباس نشانها و مدالها نيز افزوده مي‎شود و خودنمائي در اشخاص به حد تمام مي‎رسد.

در ميقات اين لباسها و اين نشانها و مدالها و درجه بنديها همه كنار مي‎رود لباسهاي گران قيمت و شيك و خوش دوخت را كه بسا تا چند هزار تومان بود مزد دوخت براي آنها داده شده بايد از تن بيرون آورند و از همه زينتها خارج شوند يك لباس متحدالشكل و ساده كه دست خياط به آن نرسيده كه نه تكمه دارد نه يقه و نه آستين مي‎پوشند يك حوله پنبه‎اي به صورت لنگ مي‎بندند، و يك حوله به دوش مي‎اندازند و در طريق يك مساوات اسلامي همگام و هم قدم گام برمي‎دارند ديگر نه تقدمي در بين است و نه تأخري نه ارباب و نه نوكر و نه عالم و نه جاهل، و نه توانگر و نه گدا، و نه مليتها و نه شخصيتها.

غالباً اشخاصي كه در مدت عمر سينه و بازوها و زانوهايشان از لباسهاي متنوع مستور بوده سينه و بازويشان عريان مي‎شود و كسي هم به اين چيزها و اينكه نگاه به اندام ديگري نمايد توجه ندارد.

طواف:

طواف خانه كعبه از عبادات مهمه و داراي فضيلت بسيار است مطاف به قدري با روحانيت و پرمعنويت و معرفت بخش است كه هر كس به حسب حال خود احساس حضور مي‎نمايد و همانطور كه در حديث است «اَلطَّوافٌ بِالْبَيْتِ صَلاةٌ» (193) بيشتر باشد بركات معنوي و خطوط روحاني آن بيشتر است طواف هم به همين قسم است.

در حال طواف مثل نماز بين بنده و خدا ارتباط برقرار مي‎شود كه اگر هم در حال طواف از دعا و مناجات ساكت باشد همان سكوت نيز با معنا و حاكي از حال عبادت و درك عظمت موقف و وقار پرستش حق تعالي مي‎باشد.

البته اين خلقهائي كه طواف مي‎كنند (غير از وهابيهاي حنبلي كه عقايد مجسمه را دارند) همه مي‎دانند كه خدا جسم نيست خانه يعني محل نزول ندارد چنانكه مي‎دانند كه اضافه (بيت) به (الله) و (خانه) به (خدا) اضافه تعظيمي و تشريفي است اين خانه شرافت خاص دارد و مورد عنايات خاصه الهي است چون اينجا اولين مركز پرستش خدا و اولين خانه‎اي است كه براي بشر ساخته شده است (خانه مردم) و ابراهيم خليل ـ‎عليه‎السلام‎ـ پيامبري كه در دعوت به توحيد و مبارزه با شرك شهرت جهاني دارد پايه‎هاي اين حانه را با همكاري فرزندش اسماعيل بالا برد و معماري آن را به عهده داشت و حتي پيش از ابراهيم كشتي نوح هم به دور اين خانه طواف كرد، و انبياي بزرگ به زيارت و طواف آن آمدند و اين خانه در نظر همه اقوام معظم و مقدس بود و از اينكه ايرانيان در دورانهاي قديم از اين خانه احترام مي‎كرده‎اند و اينكه اردشير بابكان بر حسب نذري كه كرده بود به نقل مسعودي در مروج الذهب به حج اين خانه مشرف شد معلوم مي‎شود كه در كيش زرتشت نيز اين خانه محترم شمرده شده است.

پس پرستش خدا در اينجا و اظهار و اعلان توحيد و يكتاپرستي از هر مكان ديگر مناسب‎تر است و دور اين خانه طواف كردن اظهار خضوع و تواضع در برابر خداي يگانه است كه اين خانه به امر او بنا شده است دعاها و اذكاري كه در موقع طواف مي‎خوانند همه آموزنده و زنده كننده روح توحيد و اميد بخش است هر كس به لهجه و لغتي مناسكي دارد و مشغول دعا است بعضي بطور فردي بعضي بطور دسته جمعي طواف مي‎كنند و دعاها را هم با هم مي‎خوانند ضمناً اين طواف و تعظيم خانه به ملاحظات ياد شده تشريع شده است بر ياوه سرائيهاي وهابيان كه نظير اين را در مشاهد رسول خدا‎ـ‎صلي‎الله عليه وآله وسلم‎ـ و ائمه طاهرين ـ‎عليهم‎السلام‎ـ شرك يا نامشروع مي‎گويند خط بطلان مي‎كشد زيرا اگر آن برنامه‎ها مثل تقبيل ضريح و احترام از قبور و حتي طواف قبور شرك باشد برنامه طواف و آداب و مستحبات آن و تعظيم بيت نيز به گفته اين نادانان شرك مي‎باشد زيرا همه به ظاهر و جمودي كه اينها دارند تعظيم سنگ و اشياي ديگر است واگر مي‎گويند چون به قصد تقرب به خدا انجام نمي‎شود و به قصد تقرب به خود اين اشياء است اين افتراي بزرگ است كه بايد گفت «هذا بهتان عظيم» البته تقرب بيشتر به خانه در هنگام طواف به مقام ابراهيم در هنگام نماز نيز موجب فضيلت بيشت است اما اين تقرب جستن استقلال و اصالت ندارد يعني اين تقرب بيشتر به قصد اينكه موجب مزيد تقرب به خداوند مي‎گردد انجام مي‎شود در مشاهد و در مزارها هم برنامه‎هائي كه انجام مي‎شود عيناً همين برنامه است و درهم  جنبه ربط به خدا منظور است و فرق مشرك و موحد در همين جا ظاهر مي‎شود كه مشرك اشياء و اشخاصي را كه به خدا ربطي ندارند به خدا مربوط مي‎شمارد و با عقيده به اين ربط از او تعظيم و پرستش مي‎كند يا اصالة و مستقلا او را به عنوان اينكه مثلا مربّي اين عالم است نظير معتقدين به ارباب انواع مي‎پرستد هر چند اطلاق شرك بر اين قسم دوم حقيقت است اما در قسم اول اگر هم حقيقت باشد و مجاز نباشد در ظهور مانند قسم دوم نيست به هر حال اين اعمال كه نظير طواف و سعي و استلام حجر الأسود و برنامه‎هاي ديگر و احكام كل حرم مي‎باشد شرك نمي‎باشد و مسأله اضافه و انتساب به خدا است كه بر اين حساب از رسول الله و ولي الله و از عبدالله نيز احترام مي‎شود و دستش را مي‎بوسيم وقتي خانه خدا اين همه تعظيم داشته باشد كه همه مردم به حج آن با شرط استطاعت مكلف باشند و اين سير و حركت و اين احتمالات شرك نباشد احترام از اشخاص نيز به اعتبار اضافه آنها به خدا و احترام از قبور آنها هرگز شرك نيست مگر قلب مؤمن خانه خدا نيست؟ مگر در حديث قدسي نيست:

«لا يَسَعُني اَرْضي وَ لا سَمائي وَلكِنْ يَسَعُني قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤْمِنِ»؟!

مگر در حديث قدسي نيست:

«اَنَا جَليسُ مَنْ ذَكَرَني» (194)

و همچنين

«اِنَّ قُلُوبَ بَني آدَمَ كُلَّهابَيْنَ اِصْبَعَيْنِ مِنْ اَصابِعِ الرَّحْمنِ يَصْرِفُها كَيْفَ يَشاءُ» (195)

همانطور كه احترام از بيت گل احترام از صاحب خانه است احترام از بيت دل نيز احترام از صاحب خانه يعني خداوند متعال است.

و اگر بگويند اين اعمال شرك نيست اما مشروعيت آنها ثابت نشده و بدعت است طواف و سائر برنامه‎هاي حج مشروعيتش به قرآن و سنّت و اجماع مسلمين ثابت است.

پاسخ مي‎دهيم اولا اين برنامه‎ها و توسلات كه صورت تعظيم و احترام از اين مشاهد و مقامات را دارد زير عناوين كلي راجحه و مستحبه مثل تعظيم شعائر و احترام هر چه به خدا اضافه تشريفي دارد قرار دارد مگر شما شك داريد كه رسول الله و مقامات و مشاهد مضاف به او به خدا اضافه دارند؟ مگر شك داريد كه احترام از آنچه منتسب به رسول الله است احترام آن حضرت و تعظيم شعائر است؟ مگر با اينكه در قرآن مجيد آمده است: «وَاتَّخَذُوا مِنْ مَقامِ اِبْراهيمَ مُصَلّي» (196)ائمه اهل بيت ـ‎عليهم‎السلام‎ـ را استفاده نمي‎نمائيد؟ مگر اين آيه را نخوانده‎ايد

(في بُيُوت اَذِنَ اللهُ اَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغَدُوِّ وَالاْصالِ) (197)

آيا خانه‎هائي كه بر حسب اين آيه خدا اذن داده است كه بلند شود و نام او در آنها برده شود و تسبيح خدا در بامداد و شامگاه در آنها شود خانه پيغمبر و عترت او كه بر حسب حديث ثقلين متواتر تمسك به آنها وقرآن كريم موجب امن از ضلالت است نيست؟

و ثانياً رجحان و استجاب بالخصوص قسمتي از اين برنامه‎ها بر حسب روايات معتبر و سيره سلف ثابت و مسلم است و به فرض اينكه از نظر وهابيه حنابله كه جمود بر ظواهر كتاب وسنّت مي‎نمايند و قرائن حاليه و عقليه را در استظهار از كلام كنار گذارده و ظهور كلام را در معاني مجازي در مواردي كه از ظهور آن در معناي حقيقي قويتر است ترك كرده و بلكه در مواردي كه عرفاً ظهور در معناي حقيقي ندارد نيز به آن متشبث مي‎شوند و مثل «يَدُ اللهِ فَوْقَ اَيْدِيهِمْ» (198)ثابت نباشد ردّ ديگران و محترم نشمردن اجتهاد سايرين و نهي آنها با زور و حتي ضرب و كتك از عمل به اجتهاد خودشان به اسم نهي از منكر بدون مجوز و خلاف اجماع مجتهدين است.

باري تحقيق و بررسي بيشتر پيرامون اين مسأله را به مطالعه كتابهائي مثل «كشف الارتياب» و ساير مؤلفات رجال علم شيعه و اهل سنّت واگذار مي‎نمائيم.

نماز طواف:

نماز طواف تاممكن است خلف مقام ابراهيم خوانده مي‎شود اينجا اجتماع عجيبي است البته در يمين و يسار مقام و خلف آن (بافاصله) هم نماز خوانده مي‎شود ولي اجتماع و فشار جمعيت هر چه به خلف مقام و يمين و يسار آن نزديك‎تر باشد بيشتر است.

مردم همه ايستاده و منتظرند كه نماز يك نفر تمام شود و به جاي او به نماز بايستند بسا كه يك نفر از نماز فارغ مي‎شود و بر مي‎خيزد، و گروهي مي‎خواهند به جاي او بايستندو بالأخره آنكه قبل از همه در جاي او ايستاد پيروز مي‎شود، و ديگران نيز چون او اسبق است تسليم مي‎شوند و حرف نمي‎زنند.

نماز طواف هم از آن جهت كه نماز و مناجات با خدا و تشرف به حضور حق است و هم از جهت اينكه در مسجد الحرام و خلف مقام ابراهيم با آورده مي‎شود در نورانيت باطن و حصول توجه و خضوع و خشوع فوق‎العاده مؤثر است زيرا بيشتر يا همه در حال انجام اين تكليف غير از فكر عبادت و پرستش حق و امتثال و اطاعت امر انديشه و فكري ندارند و حقيقت نماز را كه معراج مؤمن است درك مي‎نمايند و اگر هم به اين درجات از معرفت نرسيده باشند بايد سعي كنند هرچه امكان دارد به اين حقيقت خود را نزديك كنند و نيت خود را خالص نمايند.

به هر حال با توجه به رواياتي كه در فضيلت نماز رسيده است و اينكه ستون دين است و مثل آن مثل ستون خيمه است درج آن در واجبات حج و عمره حج را علاوه بر فوائد و مصالح خاصي كه دارد متضمن فوائد و بركات نماز نيز نموده است.

سعي بين صفا و مروه:

يكي از كارهاي واجب حج و عمره سعي بين صفا و مروه است كه بعد از طواف و نماز آن بجا آورده مي‎شود بايد حاج يا معتمر هفت مرتبه از صفا به مروه برود و برگردد كه هر رفتن و برگشتن دو مرتبه محسوب مي‎شود و بنابراين سعي از صفا شروع و در مرتبه هفتم به مروه پايان مي‎يابد.

سعي عبادت است و بايد به قصد قربت انجام شود و مسعي اكنون مسقف است و سعي كننده زحمت تابش آفتاب را نمي‎بيند و مشتمل بر دو طبقه تحتاني و فوقاني است.

سعي بين صفا و مروه نيز يك عملي است كه تسليم شخص را در برابر دستورات و احكام الهي ظاهر مي‎سازد اين همه مردم به امر خدا از اين كوه به آن كوه مي‎روند بي‎آنكه از فلسفه اين عمل بپرسند يا در رعايت آداب و ترتيباتي كه شارع مقدس در آن مقرر كرده كوتاهي و سهل انگاري بنمايند اينجا مقام تسليم است چون شارع مقدس دستور داده است از صفا شروع شود از صفا شروع مي‎كنيم و اگر دستور فرموده بود از مروه شروع كنيم از مروه شروع مي‎كرديم با فلسفه و مصلحت عمل كاري نداريم هر چند تمام احكام خدا را در رابطه با حفظ مصالح يا دفع مفاسد مي‎دانيم اما اگر عقل ما به فلسفه حكمي هم نرسيد، نرسيد چون فهم همه حقايق در اختيار همه عقول و عقول همه نيست و ما در مقام بندگي و اطاعت و عبادت قصد فلسفه و مصلحت ندارم و داعي ما بر عمل فقط امتثال امر مولي جل شأنه است و اگر عبادات را به نيت مصلحت و رجحاني كه خود عمل دارد بدون نظر به تكليف الهي بجا آوريم عباديت آن حاصل نمي‎شود.

مع ذلك مهمترين فلسفه و فايده و مصلحت اينگونه عبادات همان تعبد و پذيرش امر و تسليم بدون قيد و شرط است كه حاكي از معرفت به علم و حكمت و تدبير باري تعالي است لذا امتثالا لامرالله تعالي اين راه را مي‎رود و برمي‎گردد و بنده هم تا به اين مرحله نرسيده بنده نيست آنكه ازفلسفه‎ها مي‎پرسد و راز و امر فرمان مولا را مي‎جويد و مي‎گويد تا مصلحت را ندانم عمل را انجام نمي‎دهم موضع خود را در برابر خدا از موضعش در برابر يك پرشك هم ضعيف‎تر مي‎نمايد و به قدري كه به يك پزشك تسليم مي‎شود و از دستورات و اسرار نسخه و داروهائي كه مي‎دهد پرسش نمي‎كند و به آن عمل مي‎نمايد به خدا خود را تسليم نكرده است بديهي است چنين كسي اگر داعي و باعثش بر عمل مصلحت و فائده‎اي باشد كه تشخيص مي‎دهد بندگي نكرده و پرستش بجا نياورده است.

اينجا در مقام سعي انسان مي‎بيند مردم و طوائف مختلف بشري بي‎آنكه چون و چرائي داشته باشند اين مسافت طولاني را طي مي‎كنند با حال ضعف و پيري و بيماري بلكه گاه ديده مي‎شود بعضي كه پاهاشان فلج است چهار دست و پا اين راه را مي‎روند بعضي هم در درشكه‎هاي دستي سوار شده و آنها را مي‎برند.

همه بطور منفرد يا جمعي و گروهي دعا مي‎خوانند وقتي به آن محلي كه با چراغ سبز مشخص است مي‎رسد هروله مي‎كنند.

وقتي مسعي پر از جمعيت است مراسم با شكوه سعي بسيار با عظمت جلوه مي‎كند و عبادت و پرستش بزرگي است كه چشم انسان به جلال و جمال آن خيره مي‎شود.

تمام رجال و شخصيتها همه در اينجا در صف واحد و در بين اجتماع مشغول سعي هستند كسي را با كسي كاري نيست.

و باز هم تكرار مي‎كنم حقيقتا از مناظر مهيج حج، سعي است عظمت اسلام و اتحاد مسلمين در آن ظاهر مي‎شود.

ديدن آن منظره با شكوه و روحاني تمام احساسات ديني و اسلامي را زنده مي‎كند و در بيننده شور و شوق و نشاط و حركت مي‎آفريند ديدن اين مناظر، آموزنده و مفيد و جهش بخش است.

وقوف به عرفات:

يكي از اعمال حج چنانكه گفته شد وقوف به عرفات در روز عرفه (روز نهم ذي الحجه) است كه از ظهر تا غروب بايد با نيت در آنجا ماند.

وقوف نيز عبادت است و با توجه به رواياتي كه در فضيلت عرفات و ثواب وقوف و استجابت دعا در آن وارد شده در اين سرزمين حال عبادت و توجه و خضوع و انابه و بازگشت به خدا و توبه بيشتر فراهم مي‎شود.

بانك دعا و مناجات و صداي ضجه و شيون و گريه و زاري از هر گروه و كاروان بلند است.

سرتاسر عرفات را چادرها فراگرفته همه در چادرها نشسته و با آنكه نزديك به هم و پهلوي يكديگر نشسته‎اند مثل اين است كه يك مكان خلوت و گوشه تنهائي را يافته‎اند تا به عبادت و عرض حاجات و گريه و زاري و بي‎قراري و طلب مغرفت و آمرزش مشغول باشند.

شبهاي قدر و اجتماع در مساجد براي عبادت و دعا اجمالا نمونه كوچكي از اين اجتماع ميليوني است با اين تفاوت كه در اينجا با اينكه روز است و شب و تاريك نيست تجمع حواس و حضور قلب براي نوع بيشتر فراهم است.

خلاصه اسباب اطاعت و مغفرت واقعاً فراهم و جور است و بسيار شقي است آن كسي كه از اين زمينه و خوان گسترده و نامتناهي مغفرت و آمرزش محروم بماند.

و چقدر سعادتمندند آن مردان و بانواينكه اين موقف عظيم و روحاني و جلوه‎هاي رحمت رحماني را در آن درك مي‎كنند.

و چقدر لذت بخش است استماع آن نواها و صداهاي دلنواز در اينجا همه به تدارك گذشته و جبران مافات و اعاده حيثيت خويش مشغولند دعاهاي وارده را مي‎خوانند.

محيط يك محيط آسماني و ملكوتي است كه به وصف نمي‎آيد خداوند متعال همه ساله درك اين محيط را روزي فرمايد «وَ ما ذلِكَ عَلَي اللهِ بِعَزيز».

در تمام عالم چنين اجتماع روحاني تشكيل نمي‎شود، غوغا و شور و هيجان عجيب است.

همه خدا را به صنوف لغات و لهجه‎ها مي‎خوانند.

راستش را مي‎خواهيد بگويم اين است كه انسان كاملا درك مي‎كند كه در اينجا به خدا نزديكتر شده مثل اينكه حجابها و پرده‎ها برداشته مي‎شوند و فاصله‎ها كم مي‎گردند و حقايقي از عالم غيب لمس مي‎شود.

ارزش اين موقف را از جنبه روحاني و معنوي و ساختن شخصيت افراد و طرد تعينات و فوائد اجتماعي و تربيتي نمي‎شود معين كرد.

خدايا بحق محمد و آل محمد (عليهم الصلاة والسلام) همه ساله به احسن انحاء درك اين موقف و ساير مواقف و مشاهد عزيز اين سفر مبارك را نصيب فرما.

مشعر الحرام:

«فَاِذا اَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفات فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ» (199)

شب عيد را به دستوري كه در مناسك حج مرقوم است در مشعر الحرام مي‎گذارانيد در اينجا برنامه عوض مي‎شود و از چادر و پذيرائي خبري نيست چادرها را كه از عرفات جمع آوري مي‎كنند يك سر به مني مي‎برند.

در مشعرالحرام كه مزدلفه هم به آن مي‎گويند همه در بيابان مي‎مانند و مشغول عبادت و ذكر خدا و دعا مي‎شوند.

خود اين تغيير مكان براي عبادت و پرستش خدا حال تازه و آمادگي نويني براي حاجيان فراهم مي‎نمايد اينجا هم برنامه برنامه خودسازي و توبه و جبران مافات و تعيين خط مشي آينده و تصميم بر مراعات آن است مناجات و راز و نياز با حضرت كريم كار ساز و خواندن دعاهائي كه رسيده در دل شب موجب ارتقاء روح و پرواز فكر مي‎شود حالي بسيار خوش و روحانيت خاصي دارد گوئي انسان خدا را با خود جليس و همنشين مي‎بيند.

آن هوا و آن فضاي روح افزا به قدري بهجت انگيز و با صفا و طراوت و ايمان آفرين است كه آدمي گمان مي‎كند در هوا و فضاي بهشت است صحيح است كه در بهشت همه گونه نعمتهاي مادي و جسماني و روحاني و عقلاني فراهم است اما براي واصلان و مقربان بهشت حقيقي قرب الهي و عروج به مقامات روحاني است و به مضمون «يا نعيمي و جنتي و يا دنياي و آخرتي» نعيم و بهشت و دنيا و آخرتشان همه قرب خدا است.

صحبت حوز نخواهم كه بود عين قصور *** با خيال تو اگر با ديگري پردازم

اي آنكه لاف مي‎زني از دل كه عاشق است *** طوبي لك ار زبان تو با دل موافق است

غلمان و حور كي طلبد مرد حق شناس *** شهوت پرست كي بود آنكس كه عاشق است

خلاف طريقت بود كاوليا *** تمنا كنند از خدا جز خدا

چو از دوست چشمت به احسان اوست *** تو در بند خويشي نه در بند دوست

اعمال مني:

رمي جمره عقبه و جمرات سه گانه:

رمي جمره يكي از اعمال واجب حج است كه اگر چه به ظاهر يك عمل ساده است ولي در باطن يك تعبد بزرگ و اظهار طرد شيطان و پرهيز از طريقه‎هاي شيطاني و راههاي ابليسي است.

در اينجا با يك حال تصميم و قاطعيت حاجيان رمي جمره مي‎كنند و به قول خودشان به ابليس سنگ مي‎زنند و او را از خود مي‎رانند.

اين عمل يك تمرين و تلقين مهمي است كه نفوس را به مخالفت شيطان و افكار شيطاني وادار مي‎كند و مثل اين است كه انسان خود را از انديشه‎هاي پليد و اهريمني پاك سازد و همه نيروهاي نفس اماره را خرد كند خصوصاً كه توأم با خواندن دعاهاي مخصوصه است و خلاصه انسان را متعهد مي‎نمايد كه هميشه با اين اعلام و شعار قاطع با شيطان در مبارزه باشد و از همه اينها بالاتر همان روح تعبد و فرمانبري است كه در اين موقع به صورتهاي مختلف ظاهر مي‎شود و اين مردم در موقع رمي جمرات اطراف آن سنگها اجتماع مي‎نمايند و سنگهائي را كه از مشعر چيده‎اند پياپي مي‎زنند در اين ميان سنگها به سر و صورت ديگران هم مي‎خورد و بعضي مجروح مي‎شوند.

روز سوم كه براي رمي جمره رفته بوديم از بس سنگ بر جمرات زده بودند چيزي نمانده بود كه  جمرات در سنگريزه‎ها مدفون و پنهان شوند.

صدها هزار نفر حاج در اين سه روز و بعضي چهار روز بايد رمي جمره نمايند معلوم است كه چه اجتماع و چه منظره‎اي تشكيل مي‎شود.

اين عمل را همه بعنوان اطاعت و انجام فرمان خدا انجام مي‎دهند و همه با كمال طيب نفس و تسليم و انقياد به اين برنامه‎ها و بدون اينكه به فلسفه و فايده آنها نظر داشته باشند صرفاً به عنوان عبادت و فرمانبري و بندگي و انجام تكليف الهي عمل مي‎نمايند و اين نهايت درجه خلوص و تسليم بودن و امر و حكم خدا و حقيقت عبادت و پرستش است.

قرباني:

سابق بر اين يعني در گذشته‎هاي دور و وقتي به تاريخ بشريت بسيار عقب برگرديم راجع به قرباني چيزهائي مي‎خوانيم و مي‎شنويم كه حقيقتاً شرم آور و با كمال و شرف انسانيّت هيچگونه سازشي ندارد.

در تاريخ بشري انسانهائي را مي‎بينيم كه براي تعظيم از انسانهائي ديگر مثل خود يا بدتر از خودشان كسان وفرزندان خود را قرباني مي‎كردند و نادانهائي را مي‎بينيم كه انسان زنده و با روح و فكر و هوش را در برابر جماد بي‎روح و مرده و بي‎اختياري كه آن را پرستش مي‎كردند قرباني مي‎نمودند.

خشم دريا را با تقديم زيباترين دخترها به آن به عقيده خرافي خود فرو مي‎نشاندند كه حتي در كشور متمدن مصر تا موقع طلوع خورشيد جهانتاب اسلام اين رسم بود كه هر سال زيباترين دخترها را انتخاب مي‎كردند، و به نام عروس نيل عروسي راه مي‎انداختند و سه روز مجالس لهو و عيش و هرزگي تشكيل مي‎دادند و روز سوم آن دختر زيبا را با آرايش كامل به دامادش يعني رود نيل تحويل داده و در آب غرق و به اين صورت يكي از وحشيانه‎ترين عملهاي غير انساني را بر اساس انديشه‎هاي خرافي مرتكب مي‎شدند. (200)قرباني براي خداي يگانه زايج شد و بعضي بودند كه فرزندان خود را براي خدا ذبح مي‎كردند.

در اينجا هم رهنمودهاي انبياء و پيغمبران خدا از بشر دستگيري نموده و او را هدايت نموده است.

حضرت ابراهيم خليل پيغمبر خدا كه مردم را به توحيد خالص دعوت كرد و در مبارزه با بت‎پرستي شاهكارهاي او بي‎نظير و نمونه و مجاهداتش زبانزد خاص و عام گشت به فرمان خدا اين رويه را هم متروك ساخت و ابراهيم‎ـ‎عليه‎السلام‎ـ ابتداءً از طرف خدا مأمور به ذبح فرزند (اسماعيل) شد وقتي اين فرمان را كه در خواب به او اعلام شده بود به فرزندش ابلاغ كرد فرزندش در كمال رضا و تسليم جواب داد:

«يا اَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني اِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرينَِ» (201)

فرمان خدا را اجرا كن مرا از صابران خواهي يافت هنگامي اين پدر و پسر در صحراي مني آن مظهر خلوص نيّت و رضا و تسليم آماده انجام فرمان شدند و ابراهيم كارد را بر گردن فرزند زيباي عزيزش مي‎كشيد تا سرش را از پيكر پاكش جدا نمايد كارد نبريد و تلاش ابراهيم بي اثر ماند فرمان خدائي رسيد كه «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا» (202)ذبح فرزند ذبح گوسفندي پذيرفته شد. (203)

و ابراهيم اطاعت كرد و سپس اين روش از آن حضرت به يادگار ماند و ذبح گوسفند به عنوان قرباني سنّت شد اين سنّت هم ترك يا نسخ قرباني بشري، و هم ترك قرباي براي غير خدا و هم احسان به فقرا و بينوايان بود و جزء برنامه حج يكي از واجبات حج تمتع و قران مقرر گرديد و مقرر شد كه نسك و قربانيها فقط براي خدا باشد:

«قُلْ اِنَّ صَلاتي وَ نُسُكي وَ مَحْياي وَ مَماتي لِلّهِ رَبّ الْعالَمينَ». (204)

و بايد گفت كه سالروز واقعه تاريخي به اين اهميت كه در آن تقديم قربانيهاي انساني ممنوع شده باشد شايسته است كه در ضمن برنامه حج منظور و بشريت همه ساله از آن تقدير نمايند.

و اين همان اقدام بزرگي است كه «تولستوي»، پيغمبر عظيم الشأن اسلام را به آن مي‎ستايد هر چند سابقه منع قرباني بشري به عصر ابراهيم خليل مي‎رسد اما اين محمّد رسول خدا بود كه در ضمن شريعت كامل و جامعي كه از سوي خدا آورد همه سنّتهاي حسنه را احياء و تجديد كرد و امت بزرگ اسلام را به تأسي به ابراهيم خليل هدايت نمود.

آري «تولستوي» مي‎گويد: از چيزهائي كه شك در آن نيست اين است كه محمّد پيغمبر از بزرگترين مردان مصلحي است كه به اجتماع خدمت ارزنده نمودند و همين در فخر او بس است كه امتي را به نور حق هدايت كرد و آن را چنان قرار داد كه در برابر آرامش و صلح خضوع نمايد و زندگي زهد (و ساده و بي‎تجمل) را برگزيند و آن را از خونريزي و تقديم قربانيهاي بشري و زنده بگور كردن دختران منع كرد و مردي مثل اين مرد سزاوار تجليل و احترام است. (205)

حلق و تقصير:

بعدر از سعي وقتي كه در هفتمين بار به مروه مي‎رسند اگر محرم به احرام عمره باشند تقصير مي‎نمايند يعني براي اطاعت فرمان خدا و به قصد بيرون آمدن از احرام و حلال شدن آنچه بر او در حال احرام حرام بود مقداري از موي سر يا ريش يا سبيل يا ناخن خود را مي‎گيرند و اگر محرم به احرام حج باشند در صورتي كه صروره نباشند يعني قبلا حج بجا آورده باشد و مرد باشد مخير است بين كوتاه كردن مو يا ناخن يا تراشيدن سر و اگر صروره باشد بنا به فتواي بعض علما بين حلق و تقصير مخير است و بنابر فتواي بعض ديگر حلق (تراشيدن سر) بر او متعين است و شكي نيست كه رعايت اين قول موافق با احتياط است چنانكه شكي نيست در اينكه بنابر تخيير نيز خواه صروره باشد يا نباشد حلق افضل است چنانكه از روايت «اَلّلهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُحَلَّقينَ» (206)

حلق و تقصير براي گشودن احرام نظير سلام نماز است كه وقتي نمازگزار سلام داد از نماز خارج مي‎شود چنانكه تحريم نماز به تكبير است و تحليل آن به سلام تحريم محرمات در حال احرام به تلبيه است و تحليل آن به تقصير يا حلق مي‎باشد در نماز كلام آدمي حرام و موجب خروج از نماز مي‎شود در احرام گرفتن مو و ناخن حرام است و براي خروج از تحريم نماز پس از انجام وظايف مقرر در نماز از قرائت و ركوع و سجود و تشهد و غيرها گفتن سلام كه كلام آدمي است به قصد قربت مقرر شده است و براي خروج از تحريم احرام در عمره پس از طواف و نماز طواف و سعي تقصير يعني كوتاه كردن مو يا گفتن ناخن مقرر گرديده است و در حج كه پس از انجام وقوف در عرفات و مشعر به دستوري كه هست بيرون آمدن از احرام و تحليل محرمات كه به تدريج حاصل مي‎شود از تقصير يا حلق آغاز مي‎گردد.

در تراشيدن سر رمز بندگي و عبوديت ظاهرتر مي‎شود و ظاهراً در سابق كه برده فروشي مرسوم بوده سر غلامهائي را كه در معرض فروش مي‎گذارده‎اند مي‎تراشيدند يا شايد سر فرزنداني را كه براي قرباني نذر مي‎كرده‎اند مي‎تراشيدند هر طور بوده است تراشيدن سر غلام علامت رقيّت بوده از اين جهت تراشيدن سر در اين موقع علامت بندگي و اعتراف به اين است كه همه مملوك حق و نيازمند به او هستند و او مالك و صاحب همه است و در عين حال يك نوع جهادي با انانيّت‎ها و منيتهاي بشري است و در زمان ما هم همين گونه است تراشيدن سر براي بسياري از اشخاص سرشناس و صاحبان مقامات و مشاغل مهم و جوانان و طبقه به اصطلاح متجدد و روشنفكر و مترقي نماها دشوار است برخي از اين روشنفكر نماها كه مترقي بودن يك فرد يا نظام را ترك التزام به تعاليم و احكام دين مي‎دانند و مرتجع بودن را تقيد به آداب ديني مي‎شمارند چون در بخشي از جهان به اصطلاح خودشان مترقي ريش گذاردن رايج شده ريش مي‎گذارند و آن را سمبل انقلابي بودن (نه اسلامي بودن) فرض مي‎نمايند اينان كه مقلد افكار سوسياليستي و مؤيد فيدل كاستروهاي ملحد ريش‎دار مي‎باشند ريش مي‎گذارند و مقيدند كه موي سرشان نيز بلند باشد اما همين‎ها هم كه بسا ناآگاه اين گرايشهاي صوري را پيدا كرده و در مقام فاصله گرفتن از يك فئه باطل به فئه باطل ديگر روي آورده‎اند اينجا در همين مسأله مو، به استقلال مي‎رسند و از آن به اين نكته راه مي‎يابند كه عمليات و حركات مسلمان فقط بايد بر اساس معيارهاي اسلامي باشد و پيروي از مد و شعار ديگران و تشبه به گروههاي منحرف اگر چه خود را مترقي و روشنفكر بخوانيد جايز نيست ترقي و تقدمي كه اين مترقيان اسمي از آن سخن مي‎گويند و مخالفان خود را به اسم مرتجع مي‎كوبند عين ارتجاع است مفهومش ترك مذهب و نفي عالم غيب است به هر صورت توفير موي سر اگر چه در اسلام حرام نيست در دنياي شرق و غرب مورد علاقه مردها خصوص جوانان مي‎باشد اما اگر براي تشبه به اين فئه‎ها و گروههاي ملحد باشد مذموم است. موسي و فرعون و هم چنين ابراهيم و نمرود و رسول الله و سران كفر و شرك همه ريش داشتند ولي يك نفر در گذاشتن ريش تأسي به پيغمبران خدا موسي و عيسي و ابراهيم و رسول خدا مي‎نمايد و يك نفر ديگر در ريش و سبيل تأسي به فرعون نمرود و سران شرك و الحاد و فيدل كاسترو مي‎نمايد حساب اين دو نفر از هم جدا است.

در مقام حلق يا تقصير شايد برخي باشند كه ناخود آگاه تحت تأثير اين گرايشها يا علاقه به زيبائي و اينكه يك عمر به داشتن موي سر و زلف عادت داشته‎اند با اينكه در معصيت خدا ريششان را مي‎تراشيده‎اند مايلند سرشان را نتراشند و به فتواي تخيير عمل نمايند ولي مشاهده مي‎شود همين افراد با اينكه از آغاز تصميم به ترك تراشيدن سر مي‎گيرند به تدريج برنامه‎هاي سازنده و تربيتهاي روحي حج حالشان را عوض مي‎نمايد چنانكه به تراشيدن سر خود شايق مي‎شوند و همانها كه در تهران و نقاط ديگر مثل اروپا و آمريكا اگر مبالغ گزاف به آنها پيشنهاد مي‎شد تاسر خود را بتراشند يا وضع آن را تغيير دهند قبول نمي‎كردند اينك با طيب خاطر و با كمال ميل و رغبت مي‎نشينند تا سلماني با تيغ كذائي خود سر آنها را بتراشد همين آقايان كه در تهران و شهرهاي ديگر همه وسايل اصلاح برايشان در خانه فراهم بود و اگر هم به سلماني مي‎رفتند قبلا با تلفن وقت مي‎گرفتند اينجا مثل آدم‎هاي بسيار عادي و يك انسان تربيت شده مي‎روند روي زمين مي‎نشينند و نوبت مي‎گيرند دو ساعت سه ساعت منتظر مي‎شوند تا سلماني بعد از آنكه سر هر كس را كه قبلا نوبت گرفته يا سر فلان بي‎سواد را بتراشد و بعد به نوبت سراغ اين آقاي مجتهد يا دكتر يا استاد دانشگاه يا سرلشكر يا مدير مؤسسه بازرگاني بيايد و سرش را بتراشد.

اين هم يك نوع رياضت و خلاف ميل عمل كردن و مخالفت با هواي نفس است.

طواف وداع:

چنانكه گفته شد علاوه بر طوافهاي واجب مستحب است كه حج كننده پيش از حركت از مكه معظمه طواف ديگري بجا آورد به عنوان وداع كه به آن طواف وداع مي‎گويند.

طبعاً طواف كننده در اين طواف توجه بيشتر و خشوع و خضوع زيادتري دارد زيرا بعد از اين طواف ديگر موفق مي‎شود يا نه از اين جهت با دل شكسته از خدا مي‎خواهد كه بازگشت به مكه معظمه و حج خانه‎اش را روزي او فرمايد و دعا مي‎كند و حوائج خود را از خدا مي‎خواهد و مانند كسي كه بخواهد به سفري طولاني برود و با عزيزان خود با چشم اشكبار وداع نمايد و آنها را يك يك در بغل گرفته و مي‎بوسد انسان در وقت طواف وداع همين حال را دارد با خانه كعبه معظمه با حجرالأسود، با حجر اسماعيل، با مقام ابراهيم با در و ديوار و زمين مسجدالحرام با حال سوزناك وداع مي‎نمايد دلش مي‎خواهد كه ميان او و ميان مسجدالحرام و عبادت و نماز در اين مسجد بزرگ كه «اَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ» (207) كنندگان در آن متصل و پياپي نازل مي‎گردد محروم نباشد ولي خواه و ناخواه وداع انجام مي‎شود و با دلي كه به تمام اين اماكن تعلق دارد اندك اندك از خانه دور مي‎شود آرام آرام و آهسته آهسته راه مي‎رود و قدمها را كوچك برمي‎دارد كه ديرتر از مسجد خارج شود گاهي مي‎نشيند و قدري فكر و انديشه مي‎كند و گاهي بر مي‎خيزد و چند قدمي مي‎رود گاهي به كعبه معظمه نگاه مي‎كند و گاهي به مقام ابراهيم به ا ين كيفيت از مسجدالحرام در حالي كه اصلا ميل بيرون شدن ندارد خارج مي‎شود.

اين حالات از هر جهت براي روح رياضت و تربيت است و نفس گرفتار به علائق دنيه دنيويه را به عوالم بالا و بالاتر و جهان معنويات نزديك و متصل مي‎سازد عالمي كه از تعلقات اين عالم مادي و علائق شهواني منزه است.

اين خاطره‎ها براي هميشه در نفس انسان اثر مي‎گذارد و هرچه هم آلودگيهاي بعدي به كارهاي دنيا و مطالب حيواني آدمي را احاطه كند نوارنيت اين خاطرات كم و بيش در حد معرفت و رشد عقلي و روحي اشخاص دل را منور مي‎دارد، و مانند برقي كه در بيابان در شب تاريك پرتو افكن گردد هر چند ضعيف باشد باطن را روشن مي‎كند و روح انسان را نگاه مي‎دارد و از قطع رابطه كلي با مبدأ مانع مي‎شود.

«اللهم ارزقنا حج بيتك الحرام و زيارة قبر نبيّك و قبور الائمة ـ‎عليهم‎السلام‎ـ في هذا العالم و في كل عام و اغفرلنا تلك الذنوب العظام بحق ساداتنا الانجبين محمد و آله الطاهرين صلواتك عليهم اجمعين».