با سالكان وادى نور

آيت اللّه حاج شيخ قدرت اللّه نجفى قمشه اى

- ۱۵ -


حضرت باقر عليه السّلام فرمود: ((رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفت كه خداوند فرمود: اعتماد نكنند عمل كنندگان براى من بر اعمال خودشان كه به جاى مى آورند آن را براى ثواب من . پس همانا آن ها اگر جديّت كنند و خودشان را در مدت عمرشان در عبادت من به زحمت اندازند، مقصّر مى باشند و نارسايند در عبادت خودشان كُنه عبادت مرا، در آن چيزى كه مى طلبند از نزد من از كرامت ها و نعمت ها در بهشت هاى من و درجات عاليه بلند در نزد من . ولكن هر آينه به رحمت من وثوق كنند و به فضل من اميدوار باشند و اطمينان به حُسن ظنّ به من داشته باشند. پس هر آينه رحمت من در اين هنگام ادراك مى كند آن ها را و عطاى من آن ها را به رضوان من مى رساند و مغفرت من مى پوشاند به آن ها عفو مرا. پس همانا منم كه هستم خداى بخشنده مهربان و به اين نام برده شدم (765))). راوى گويد: به حضرت صادق عليه السّلام گفتم : يك دسته از مردم اند كه معصيت ها را به جاى مى آورند و مى گويند ما اميدواريم و هميشه چنين هستند تا بميرند. حضرت فرمود: ((آن ها قومى هستند كه از اعتدال ، به آرزوهاى بيجا مايل شده اند. اين ها دروغ مى گويند، اين ها اميدوار نيستند. همانا كسى كه به چيزى اميد داشته باشد، طلب نمايد آن را، و كسى كه ترسناك باشد چيزى را، فرار كند از آن (766))). امام صادق عليه السّلام فرمودند: ((نمى باشد مؤ من ، مؤ من مگر آن كه ترسناك و اميدوار باشد و مگر آن كه به جاى آورد آن چه را ترسناك و اميدوار است (767))). صفا و مروه جاى سعى و مرور هاجر است و او گرچه براى يافتن آب هفت بار سعى كرد، اما اكنون حاجى مى خواهد با اين سعى ، هم صفا بيابد و هم مروّت و مردانگى ، تا ديگر دست ذلت به كسى ندهد و با يافتن صفا، مصفا شود. پس ‍ يكى از اهداف مناسك ، سعى بين صفا و مروه است و توبه بر سر دو كوه و در حال هروله و طواف بين اين پَستى ها و بلندى ها تا انشاءاللّه خداوند توبه او را بپذيرد. چه زيباست كه حاجى دعاهاى ماءثوره را بداند و هر جاى مناسب در دعاها به امامان دين اقتدا كند و راه و رسم آن ها را بپيمايد و اين بدن بيچاره را خانه تكانى و گناه شويى كند! چقدر حالت معنوى زيبايى دارد هروله كه تمام اعضا و جوارح در حركت و تكاپو باشد و انسان اين گونه خدا را ياد كند. البته دعاى حضرت ابراهيم عليه السّلام همراه هاجر و اسماعيل بود و خداوند آب زمزم را عطا كرد و اين لطف الهى و معجزه غيبى را عنايت فرمود تا بهره ببرند و هزاران سال بركت و شفا براى مؤ منين باشد.
اومديم هاجر و بچه اش ببينيم   انشاءاللّه با خوبا آشناتر بشيم
آشنائى با حج ابراهيمى و حضرت اسماعيل عليه السّلام و حضرت هاجر و انبيايى كه آمده اند حج به جاى آورده اند و ائمه دين عليهم السّلام كه به زيادت بيت اللّه رفته اند و اكنون كه آقا حضرت مهدى عليه السّلام به زيارت مى روند، هدف بزرگى به شمار مى آيد. در روايات است كه انبياى بزرگ الهى به زيارت بيت اللّه آمده اند.(768) از آن سو، مؤ سس بيت و بنيان گذار آن ، حضرت خليل الرحمن و از سوى ديگر، برنامه هاى هاجر و حضرت اسماعيل واقعا ديدنى و عبرت و سرمشق است . همه آزمايش هايى كه در قرآن براى حضرت خليل الرحمن پيش آمد و حضرت هاجر در ادا و انجام وظيفه بعضى از اين آزمايش ها شريك بود، در قرآن و تفسير و تاريخ ديدنى است تا با آن ها آشناتر شويم . بالاخره جناب هاجر تنهايى را تحمل كرد و رو به خدا داشت و در سعى بين صفا و مروه ، گرچه دنبال آب بود، اما از خدا و به سوى خدا حركت داشت .
اين بيت مى تواند قدرى ويژه خواهران ايمانى كه به حج مى روند باشد. زنانى چون زن فرعون و هاجر و حضرت خديجه و حضرت فاطمه و حضرت مريم و حضرت زينب عليها السّلام و ده ها و صدها زن باايمانى كه اهل سير و سلوك بودند و از اولياى خدا به شمار مى آمدند، در اختلاف درجاتشان همه براى زنان ما الگو و نمونه و اسوه هستند و سند شخصيتِ زن به شمار مى آيند؛ زيرا اگر زنى با خود فكر كند كه آيا مى شود زن ، اولياءاللّه بشود؟! پاسخ ذهنى او اين است كه به دليل آن كه اين شخصيت ها با اين كه زن بودند از اولياى خدا شدند، پس ممكن است و استعدادش در زن موجود مى باشد. البته قابل انكار نيست كه در طول تاريخ به زن ها ستم زيادى رفته است ، به ويژه قبل از اسلام ، اما اسلام آمد و اين اختلاف جنسيه را در معنويات برداشت و فرمود: ((اءنا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا انّ اءكرمكم عنداللّه اءتقامكم (769)))، يعنى ما شما را از يك مذكر و يك مؤ نث آفريديم و شما را دسته دسته و گوناگون در شكل و قبيله قرار داديم تا شناخته شويد، اما گرامى ترين شما نزد خدا باتقواترين شما است . پس كرامت در تقواست ، نه جنسيت زن يا مرد، و كرامتى بالاتر از ولايت اللّه نيست ! مگر نبود اين كه حضرت صديقه اطهر فاطمه زهرا عليها السّلام صاحب ولايت كليه الهيه بود(770) و بعد از پدرش ، جبرئيل بر او نازل مى شد و صاحب كتاب بود و اين ها برآورده از روايات است (771) و چه فضايلى كه روايت براى ايشان و امثال ايشان نقل مى كند. اگر سير و سلوك براى زن ممكن نبود، چرا قرآن مجيد فرموده : ((من عمل صالحا من ذكر اءو انثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوة طيبه (772)))؛ يعنى هر كه عملى مى كند و عمل او صالح باشد و حال آن كه اهل ايمان باشد، چه زن باشد چه مرد، پس او را به زندگى پاك معنوى زنده مى كنيم . و ما زندگى پاك معنوى اى بالاتر از ولايت اللّه نداريم !! امروزه دنيا بحث حقوق زن و امثال ذلك كتاب ها را پر كرده ، اما از نظر يك اسلام شناس واقعى ، هيچ مكتب و دينى درباره حقوق زن به اندازه اسلام زن گرا نيست و واقعا براى او احقاق حق كرده ، به شرط آن كه مردان و زنان ، اسلام و حقوق آن را درباره زن و مرد بشناسد. بحمداللّه در كتاب هاى فراوان اين مسائل تحقيق شده است ، به كتبى امثال كتاب حقوق زن در اسلام و جهان نوشته شهيد مطهرى مراجعه شود تا دريابيد كه زن هم انسانِ قرآن است . نوعا وقتى در قرآن كلمه انسان آمده ، زن و مرد را شامل است . هم چنين وقتى در قرآن خطاب به اهل ايمان مى شود، نوعا زن و مرد را شامل است ؛ همان گونه كه وقتى درباره متقين و مؤ منين و... سخن قرآنى به ميان مى آيد، نوعا شامل زن و مرد مى شود. لذا زن در برابر اصول دين و حِكَم و عرفان دين و اخلاقيات و احكام دين ، هم مكلف است و هم مسؤ ول همان گونه كه در برابر همه نعمت هاى الهى ، روز قيامت بازخواست مى شود. فقط شناخت و قدردانى لازم است تا زن مسلمان ، به ويژه شيعه بتواند هويت انسانى خود را دريابد و اگر مستطيع شد فقط به مكه نرود و برگردد، بلكه با تمام اهدافى كه مربوط به او مى شود آشنا شود و عمل كند. به هر حال آن چه هست ، چهره هاجر و اسماعيل ، اين مادر و فرزند در تاريخ و روايات و آيات و تفسير ديدنى است و اگر ما در حج با آن آشنا نشويم و در اسرار حج اين نمونه مطالب را نيابيم ، كجا مى توانيم بيابيم ؛ زيرا هاجر و اسماعيل و حجر اسماعيل و آن همه مسائل ، از اسرار و اهداف حج است .
انشاءاللّه يكى از اهداف ما در حج و در سير و سلوك اين باشد كه با چهره خوبان عالم ، به ويژه آن هايى كه بيت يا مكان و بالاخره چهره انبيا را زيارت كرده اند، آشنا شويم . البته آشنايى با چهره تمام عيار آن ها كار كمى نيست و واقعا كتاب هايى مثل شروح فصوص شيخ اكبر و عالِمى را مى طلبد كه در آن زمينه ها زبان فهم باشد و بتواند به بعضى اسرار پى ببرد. حاجى واقعى بايد دست كم در اين سفر يكدوره قرآن را قرائت كند زيرا قرآن كتاب تدبّر و تفكر و تعقّل و فهم و ترتيل است و اگر كسى بتواند وقتى در قرآن به نام حدود 27 پيامبر مى رسد، قدرى با فلسفه تاريخ و كار و فضايل و مبارزات و اخلاق و سجاياى آن ها آشنا شود، قدرى با خوبان آشنا شده است . در اين جا براى نمونه ، به نام و نشان بعضى از پيامبرانى كه خدا به پيامبرش دستور داده كه نام آن ها را در قرآن يادآور شود تا نامشان براى هميشه پايدار و سرافراز بماند اشاره مى كنيم . خداوند مى فرمايد: ((يادآور در قرآن ، موسى را همانا او اهل اخلاص و رسول و نبى بود. و نداء كرديم او را از جانب طور ايمن و او را نزديك كرديم و نجات داديم (773))). ((يادآور در قرآن ابراهيم را همانا او راست گو و درست كردار، و داراى مقام نبوت بود(774))). ((يادآور در كتابت قرآن ، ادريس را او هم صديق و نبى بود و مكانت بالا او را رفعت داديم (775))). ((يادآور در قرآن اسماعيل را او صادق الوعد و رسول و نبى بود(776))). در اين آيات شريفه قرآن ، ما را با نبوت و صداقت و اخلاص ‍ آن ها آشنا مى كنند. اين نمونه اى بود تا شما بقيه حالات انبيا را در قرآن دريابيد و اسوه و الگو قرار دهيد؛ زيرا بعد از آن كه نام چند تن از اين ها را مى آورد، مى فرمايد: ((اولئك الذين اءنعم اللّه عليهم من النبيين من ذرية آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذرية ابراهيم و اسرائيل و ممن هدينا و اءجتبينا اذا تتلى عليهم آيات الرحمن خروا سجّدا و بكيا(777)))؛ يعنى اين ها همان هايى هستند كه خداوند نعمتش را به آن ها عطا كرده از ذريه آدم و از كسانى كه حمل كرديم آن ها را با كشتى نوح و از ذريه ابراهيم و يعقوب و از كسانى كه ما آن ها را هدايت كرديم و برگزيديم . اين ها آن چنان بودند كه وقتى آيات خداوند بر آن ها تلاوت مى شد، سجده ها و خضوع ها و گريه ها داشتند. بيش از ده نفر از پيامبران در سوره مريم اسم برده شده اند و رسالت و صداقت و اخلاص و سجده و گريه و گزينش و امثال اين ها براى اين ها نعمت شمرده شده ، و به عنوان اسوه و الگو به همه ما دستور داده اند كه در نماز از خدا بخواهيم راه اين ها را كه همان راه راست است ، به ما بنمايد و دستگيرى مان كند. آشنايى با خوبانى كه جاى پاى آن ها در مسجدالحرام و در مطاف هست و ما پا روى جاى قطرات اشك بعضى از آن ها مى گذاريم ، خيلى به حال حاجى و سالك مفيد است و بايد يكى از اهداف او باشد.
اومديم بعد از همه اعمالمون   به زيارت و طواف خونمون
يكى از اهداف حاجى بعد از اعمال عرفات و مشعر و منى كه بعدا تفصيلش مى آيد، مساءله طواف بيت و زيارت خانه خداست كه خانه خود ما مى باشد؛ زيرا خداوند فرموده است : ((انّ اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركا(778)))؛ يعنى همانا اول خانه اى كه قرار داده شد براى مردم ، همان است كه به بكه با بركت است . و مى فرمايد: ((و اذ جعلنا البيت مثابة للناس و امنا(779 )))؛ يعنى پيامبرم ! در قرآنت يادآور هنگامى كه قرار داديم بيت اللّه را جاى ثواب براى مردم و محل امن و امان . باز مى فرمايد: ((و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل (780)))؛ يعنى يادآور هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه را بالا بردند و بنيان گذاردند. و مى فرمايد: ((واللّه على الناس حجّ البيت من استطاع اليه سبيلا(781)))؛ يعنى خداوند بر مردم واجب كرده است زيارت بيت اللّه را هر كه استطاعت دارد راهش را برود. و مى فرمايد: ((جعل اللّه الكعبة البيت الحرام قياما للناس (782)))؛ يعنى خداوند قرارداد كعبه را بيت اللّه الحرام و محترم ، براى آن كه مركز قيام مردم باشد. هزار نكته باريك تر از مو در همين كلمه قياما للناس است كه مى شود در معناى اهداف حج برايش ‍ بيان آورد. اين ها بعضى از آياتى است كه اسم خانه در آن ها آمده است . اين همان خانه خدا و خانه مردم است كه بعد از اعمالمان بايد هفت شوط طواف زيارت از خانه با قصد و شرايطى كه در مناسك موجود است ، انجام دهيم . چون آن جا مدار پاكان است ؛ زيرا خداوند مى فرمايد: ((و طهّر بيتى للطائفين و القائمين و الرّكع السجود(783)))؛يعنى اى ابراهيم ، پاك نما خانه مرا براى طواف كنندگان و اهل قيام و اهل ركوع و اهل سجود. و فرموده است : ((وعهدنا الى ابراهيم و اسماعيل اءن طهّرا بيتى للطائفين و العاكفين و الركع السجود(784)))؛ يعنى اين تطهير بيت ، پيمانى است كه با ابراهيم و اسماعيل داشتيم تا خانه خدا را براى طواف كنندگان و عكوف كنندگان و اهل ركوع و سجود پاك نگه دارند.
اومديم سفر رو پايان ببريم   بر نساء طواف كنيم نماز كنيم
اومديم به شهرمان برگرديم   پيش زن و بچه و اقوام بريم
اومديم بعد از مناسك هم باز   ياد حق كنيم و دل در پرواز
بعد از اعمال منى كه بعدا بيانش مى آيد و طواف زيارت و نماز آن و طواف نساء و نماز آن و سعىِ لازم ، كار سفر حج به اتمام مى رسد، اما مهم آن است كه با هدف آمده باشيم و اهداف را به پايان برسانيم كه بخشى از اهداف را برشمرديم و در آخر، طواف و نماز نساء كه از اختصاصات شيعه است و با به جاى آوردن آن ، زن بر انسان حلال مى شود و از احرام زن بيرون مى آيد، را به جا مى آوريم ؛ چون خروج از احرام ، مراتب دارد، همان گونه كه در مناسك آمده است .
الان ديگر آماده مى شويم به عنوان يك حاجى تمام عيار به شهرمان و نزد زن و بچه و اقوام برگرديم ، مثل همان سفرى كه سالك به سوى خلق دارد كه همه چيزش بالحق است . حاجى هم چون اهداف را دريافت كرده ، همه چيزش الهى شده و برگشته و ديگر آن آدم سابق نيست و بايد به يارى خداوند احترام بيت اللّه را داشته باشد و آن طهارت و عصمتى كه از ناحيه احترام به مسجدالحرام و بوسيدن و لمس كردن حجرالاسود نصيب او شده را، تا آخر عمر حفظ كند؛ زيرا جمع كردن ثواب خيلى سخت نيست ، نگهدارى آن مشكل است . با به جاآوردن اعمال و اسرار حج ، اجر فراوان و حالات خوشى نصيب او مى شود. اما وقتى به وطن برگشت و نزد زن و بچه ماند، بر اثر اعمال و افعال ، قلب چرك مى گيرد و آن آثار نورانيت از دست مى رود و دوباره توبه ها و گريه ها فراموش مى شود. پس بايد بسيار مراقب بود كه فراموش نشود و تا آخر عمر و هنگام مرگ اين ايمان و اعتقاد و عمل را بايد نگهدارى نمود و به راحتى از دست نداد كه خداى نخواسته با دست خالى بخواهى از اين عالم رخت بربندى ؛ زيرا شما يك بار ثمره موت به اختيار را چشيدى ، اكنون بايد براى هميشه آماده رفتن باشى ، بلكه عاشق لقاءاللّه گردى . اميرالمؤ منين على عليه السّلام را بنگر كه به قدرى آماده رفتن است كه به واللّه قسم ياد مى كند كه ((پسر ابى طالب آن قدر مشتاق مرگ است و به آن عشق مى ورزد، مانند علاقه اى كه طفل به دو پستان مادر دارد(785))). وقت برگشتن ، ديد و بازديد متعادل و صله رحم و زيارت برادران و خواهران ايمانى خيلى اجر دارد، به شرط اين كه در اين نمونه كارها افراط و تفريط نشود و ديد و بازديد، كسى را به حرام مبتلا نكند و به ريا و سُمعه دچار نشود. آمديم تا بعد از مناسك باز ياد حق كنيم و دل در پرواز براى اهل ذكر كثيرشدن و برگشتن و دريافت اين مائده الهى و آسمانى باشد. اين عطيه غيبى و معنوى براى حاجى هدف بزرگى است ، همان گونه كه ذكر كثير، براى سالك و مسافر الى اللّه رياضت و هدف بزرگى است . خدا وند در قرآن مى فرمايد: ((فاذا قضيتم مناسككم فاذكروااللّه كذكركم آبائكم اءو اءشدّ ذكرا(786)))؛ يعنى وقتى همه مناسك خود را به جاى آورديد، پس ياد كنيد خدا را مثل آن كه زياد به ياد پدرانتان هستيد، بلكه بيش از اين ها به ياد خدا باشيد. لسان قرآن مجيد و تاءكيد او بر ذكر كثير بعد از ادا و به جاآوردن مناسك را ملاحظه فرماييد. اهل ذكر كثيرشدن ، انسان را به رستگارى مى رساند و اين جمله صريح قرآن است و شايد هدفى زيربنايى براى انجام كارهاى ديگر، بزرگ تر و مهم تر از ذكر كثير و ياد فراوان خداوند نداشته باشيم . لذا حضرت حق به موسى بن عمران عليه السّلام خطاب مى كند نماز را براى ياد من به جاى آور، آن جا كه مى فرمايد: ((اننى انا اللّه لا اله الّا اءنا فاعبدنى و اءقم الصلوة لذكرى (787)))؛ يعنى همانا من فقط خداى يكتايم كه خدايى جز من نيست . پس مرا بندگى كن و نماز را براى ياد من برپا بدار. و پيامبرش را نهى مى كند از اطاعت غافلين از ذكر، آن جا كه مى فرمايد: ((و لاتطع من اءغفلنا قلبه عن ذكرنا و اءتبع هواه (788))) يعنى اى پيامبر! پيروى نكن كسى را كه بر اثر گناهانش قلب او را از ذكر خود غافل كرده ايم ، چون هواى خود را پيروى كرده است . و مى فرمايد: ((فاءعرض ‍ عن من تولى عن ذكرنا و لم يرد الّا الحيوة الدنيا(789)))؛يعنى اى پيامبرم ! بايد پشت كنى به كسى كه پشت كرده از ياد ما و همه همّ و غمش نيست مگر زندگى و حيات دنيا. بايد از كسانى كه از ذكر خدا غافل و از زمره اهل ايمان خارج اند، اعراض كرد و به آن ها پشت نمود. شايد علّت اين باشد كه غفلت از ياد خدا، مى تواند ريشه همه مرض هاى باطنى و مفاسد نفسانى باشد.
اين جا مناسب است برخى از آياتى كه درباره اهميت يا لزوم كثرت ياد خدا وارد شده ، آورده شود، شايد ما نيز اهل ذكراللّه ، معرفة اللّه ، محبت اللّه ، اطاعت اللّه ، رضوان اللّه و لقاءاللّه شويم ! خداوند مى فرمايد: ((اءلم ياءن للذين آمنوا اءن تخشع قلوبهم لذكراللّه (790)))؛ يعنى آيا وقت آن فرانرسيده است براى كسانى كه ايمان آورده اند كه دل هايشان خاشع شود براى ياد خدا. معلوم مى شود كه ياد خدا، دلِ خاشع مى طلبد. و مى فرمايد: ((اذا نودى للصلوة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر اللّه و... اءذكروااللّه كثيرا لعلكم تفلحون (791)))؛ يعنى وقتى ندا داده شود براى نماز جمعه در روز جمعه ، پس بكوشيد به سوى ياد خدا... و فراوان ياد خدا كنيد شايد رستگار شويد. ملاحظه مى كنيد كه رستگارى را در سايه ذكر كثير قرار داده است . مى فرمايد: ((يااءيها الذين آمنوا لاتلهكم اءموالكم و لااءولادكم عن ذكراللّه (792)))؛ اى مؤ منان اموال و اولادتان ، شما را از ياد خداوند بازندارند. اللّه اكبر كه چقدر از نظر سير و سلوك رياضت مى طلبد كه اموال و اولاد، در هيچ حال انسان را از ياد خدا بازندارند. و مى فرمايد: ((يااءيها الذين آمنوا اءذكرواللّه ذكرا كثيرا * و سبحوه بكرة و اءصيلا * هوالذى يصلى عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات الى النور و كان بالمؤ منين رحيما(793)))؛ يعنى اى خداباوران ! ياد كنيد خدا را ياد فراوان ، و تسبيح كنيد خدا را صبحگاهان و شامگاهان ، خدا آن خدايى است كه اگر چنين كرديد، او و ملائكه اش درود متصل بر شما مى فرستند تا شما را از عالم ظلمات وارد عالم نور كند و خداوند به مؤ منان رحمت ويژه دارد. استادم علامه طباطبايى قدس سرّه براى سير سلوك و رياضت شرعى دادن به شاگردان ويژه ، بر مبناى همين آيه كريمه دستور ذكر كثير مى دادند و نظرشان اين بود كه خداوند وعده كرده كه با ذكر كثير شما را از تاريكى معنوى نجات دهد و وارد عالم نورِ معنا، كند. البته اگر اين كار بخواهد تحقق پيدا كند، مشكل است ، اما وعده خدا حق است ؛ زيرا همان گونه كه گذشت ، نماز و حج و عبادات براى همين يك كلمه است . حتى جهاد در راه خدا كه انسان در آتش جنگ قرار مى گيرد، لذا خدا به حضرت موسى و هارون مى فرمايد ((اذهب اءنت و اءخوك باياتى و لاتنيا فى ذكرى (794)))؛ يعنى اى موسى ! تو و برادرت برو به جنگ فرعون و معجزات هم همراهتان باشد! اما مواظب باشيد در همان حال از ياد من سستى نكنيد. اصلا براى كسى كه از ياد خدا اعراض كند، زندگى ناگوار مقرر كرده اند آن جا كه مى فرمايد: ((و من اءعرض عن ذكرى فانّ له معيشة ضنكا(795))). خداوند براى مردان و زنان اهل ذكر كثير وعده آمادگى اجر بزرگ داده است ، آن جا كه مى فرمايد: ((و الذاكرين اللّه كثيرا و الذاكرات اءعداللّه لهم مغفرة و اءجرا عظيما(796))). پس اى خواهران از حج برگشته و اى خواهران ايمانى اهل سير و سلوك ! مساءله ذكر كثير فقط مخصوص مردها نيست ، بلكه اين صريح قرآن است كه ((والذاكرات ))؛ يعنى زنانِ اهل ذكر خدا. اين كار براى زنان مشكل تر از مردان به نظر مى رسد؛ چون زنان به لحاظ جنسيت جسمى و جسمانى كه دارند، نيروى عاطفه و احساس خيلى در آن ها سنگين است و نوعا بر اقتضاى عقل و عقلانيت غلبه پيدا مى كند و هوا و هوس و خيالات و اوهام نمى گذارد عقل پيروز شود، بلكه نوعا عقلشان اسير هوايشان مى شود. البته ين بدين معنا نيست كه ين ها در استعداد كم عقل اند؛ زيرا اگر كم عقل بودند، تكليف متوجه آن ها نمى شد و در برابر خدا و دين مسؤ وليت دامن آن ها را نمى گرفت ؛ زيرا آن ها مى توانستند عذر بياورند كه ما عقلمان كم بود!! پس زن از نظر استعداد عقلانى كامل است ، به شرط آن كه آن را هوازده و اسير نكند. اين هم كه رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرموده اند ((نواقص ‍ العقول (797)))؛ يعنى زن ناقص عقل است ، به قرينه محكمات قرآن و عقل و محكمات روايات ، معنايش اين است كه چون زن عقلش را دچار سبك سرى مى كند، عقلش ناقص مى شود، نه اين كه در اصل انسانيت و آفرينش ناقص العقل آفريده شده باشد. پس اين به زنان باايمان يك هشدار است كه مواظب باشند كارى نكنند كه عقل ، اسير هوا شود. اين مساءله اسارت عقل ، در مرد هم وجود دارد، ولى اقتضاى قوّت عقل در مرد بيشتر است . پس علت تامه در زن و مرد آن است كه با اراده و سعى و تلاش و كوشش بتوانند استعداد عقلانى را به كمال برسانند و عقل بالقوه ، با كار و كوشش به كمال عقل بالفعل و بالملكه و مستفاد برسد، مثل حضرت مريم و حضرت فاطمه و حضرت زينب - سلام اللّه عليهن - و همه زنان اهل سير و سلوك در طول تاريخ ؛ پس خواهران دست كسر روى وجود خود نگذارند و اهل ذكر كثير شوند تا به كمال برسند.
((بچه ها چند روز مكه مانديم بايد به عرفات كوچ كنيم ))
بچه ها براى حج مُحرم بشيد   دوباره بهر خدا لبيك بگيد
توجه به اين نكته لازم است كه اين مناسك به ترتيب مناسك هاى رسمى بيان نشده ، بلكه به اصطلاح بخش بخش شده از اول تا بخش طواف و نماز و طواف نساء آورده شد. بعد مساءله احرام حج دنبال شده تا راحت تر به حافظه سالكِ اين وادى سپرده و بر قلب او دلنشين تر باشد. اكنون بعد از آوردن عمره تمتع كه متشكل از احرام و طواف و نماز و سعى و تقصير بود، چند روز آن ها را براى عبادت و خودسازى و آمادگى براى احرام جهت حجّ تمتّع در مكه نگه داشته ايم و اين ترتيب همان است كه در همه مناسك ها آورده شده است . اكنون بايد براى كوچ به عرفات آمادگى پيدا كنيم و بايد هر چند روزى كه در مكه مى مانيم . جدا مشغول خودسازى و مبارزه با نفس ‍ و هوا و شيطان باشيم و طواف ها و نمازها و قرآن ها و دعاها و گريه ها و زارى ها انجام دهيم ؛ زيرا آن احرام اولى ، نمونه و مستوره اى بود از موت اختيارى و سير و سلوك ، و الان احرام به صورت كاملش انجام مى شود. دوباره به قصد قربت و براى انجام فرمان خدا بايد براى حجّ تمتع مُحرِم شده و اين بار به اميد خدا تمام اسرار تلبيه را رعايت كند كه مسائلى از آن گذشت .
ديگه اين حجمونه سيرمونه   آخه اين راهمونه رسممونه
همه از بيت بريم تا عرفات   طى كنيم ما همگى راه نجات
مستحب است از مسجدالحرام محرم بشويم و رو به سوى عرفات ببريم و اين كار از مقام توحيد شروع شده و سپس اعمال عرفات و مشعر و منى را به جا آوريم و دوباره به سوى مقام توحيد برگرديم و حج را تمام كنيم . البته آن سه مقام هم همان گونه كه اشاره خواهد شد، سير و سلوك و اسرار آن است .
عرفه معرفتش پيدا كنيم   عقل و ايمان و دل و سودا كنيم
ريشه وجه تسميه عرفات ، مى تواند از عرفان و معرفت باشد. بنابراين ، مى شود آن وادى را وادى معرفت و شناخت و آشنايى نام نهاد تا بتوانيم در آن جا به اين مقام راه پيدا كنيم و به عرفان واقعى ناب ، برسيم كه : ((هو الاءول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شى ء عليم (798)))، لذا فرموده اند ((الحجّ عرفه (799)))؛ يعنى حج مقام بزرگش در عرفه است ؛ زيرا آن جا جاى دعا و تضرع و فقر و فاقه است تا بدين وسيله ، بنده به عظمت و كبريايى خداى متعال پى ببرد. لذا نخستين مرحله از مناسك حجّ تمتع بعد از احرام آن وقوف در سرزمين عرفات است ، آن سان كه خداوند مناسك حج را به حضرت ابراهيم عليه السّلام ارائه و تعليم داد و همان حجّ ابراهيمى را به رسول خدا آموخت و دستور آمد كه : ((ثم اءفيضوا من حيث اءفاض الناس (800)))؛ يعنى همه با هم از همان سو كه مردم مى روند شما هم برويد. با پيداكردن معرفت در آن سرزمين ، خيلى فضايل به دست مى آيد كه يكى مغفرت الهى است . لذا امام صادق عليه السّلام فرمودند: ((اگر ماه مبارك رمضان بر كسى گذشت و او آمرزيده نشد، اميد به آمرزش او تا ماه رمضان آينده نيست ، مگر آن كه عرفه را با شرايطش ادراك كند(801))). روايت شده كه ((انّ من الذنوب ما لايغفر الا بعرفة و المشعر الحرام (802))) يعنى بعضى از گناهان است كه آمرزيده نمى شود مگر در عرفات يا مشعرالحرام . لذا از اميرالمؤ منين عليه السّلام درباره يكى از اسرار وقوف به عرفه نقل شده است كه فرمود: ((عرفات خارج از مرز حرم است و مهمان خدا بايد بيرون دروازه ، آن قدر تضرّع كند تا لايق ورود به حرم شود(803))). آرى ، در وادى معرفت از لوث تمامِ اغيار، پاك مى شوند تا به طهارت بيت نائل آيند؛ زيرا بيت اللّه ، به دستور خدا پاك سازى شده است ، آن جا كه مى فرمايد: ((و عهدنا الى ابراهيم و اسماعيل اءن طهّرا بيتى (804)))؛ يعنى پيمان ما با ابراهيم و اسماعيل اين بود كه خانه مرا پاك سازى نماييد. پس محل پاك ، انسان ناآلوده و پاك از گناه مى طلبد و اين مشكل براى حاجى مى بايد در عرفات رفع شود و آن قدر نزد خداى خود تضرع و زارى نمايد تا خدا او را بيامرزد و پاك كند. البته بايد معلوم باشد كه خداوند هر گناهى ، حتى شرك را با توبه و با شرايط مى آمرزد و بدون توبه هم غيرشرك را هر چه براى هر كه بخواهد مى آمرزد و از كثيرى از گناهان بدون توبه در مى گذرد.(805) البته حاجى با توبه در عرفات هم باز بايد مغرور نشود و بين خوف و رجاء باشد؛ زيرا ممكن است توبه اش توبه نصوح نباشد يا اصلا مورد قبول قرار نگيرد؛ زيرا ممكن است نتوانسته باشد همه شرايط توبه مقبول را به جاى آورد؛ به هر حال هميشه بايد بين خوف و رجاء بود.
در عرفه غير از توبه و دعا و اشك و آه ، بايد معرفت خدا به دست آيد تا عقل و ايمان و دل سودا بشود؛ زيرا حضرت اميرالمؤ منين فرموده اند ((اءول الدين معرفته و كمال معرفته توحيده و كمال توحيده الاخلاص ‍ له (806)))؛ يعنى اول دين واقعى ، معرفت خداست و كمال اين معرفت ، رسيدن به توحيد ذات و صفات و افعال است و كمال اين توحيد آن است كه معرفت توحيدى ، به اخلاص در عقيده برسد كه ديگر توحيد از شوب شرك خالص باشد. اين جاست كه همه چيز مى شود سودا. باز از اميرالمؤ منين روايت است كه فرمود: ((من عرف اللّه منع فاه من الكلام و بطنه من الطعام و عنى نفسه بالسهر و الصيام (807)))؛ يعنى هر كس اهل معرفت خدا شد، دهانش را از سخن بيجا منع مى كند و شكم را از خوراك بيجا بازمى دارد و براى شب زنده دارى و قيام در شب ، خويشتن را به زحمت مى اندازد. باز مى فرمايد: ((من عرف اللّه توحّد و من عرف نفسه تجرّد و من عرف الدنيا تزهد(808)))؛ يعنى هر كه خدا را شناخت در مقام توحيد غوطه ور مى شود و هر كه نفس را شناخت با آن مبارزه مى كند تا آن را به مقام تجرد برساند و هر كه چهره دنيا را شناخت از آن زهد مى ورزد. و در دعاى ابوحمزه امام سجاد عليه السّلام آمده است كه : ((الهى بك عرفتك و اءنت دللتى عليك و دعوتنى اليك و لولا اءنت ما اءدر ما اءنت ))؛ يعنى خدايا! تو را به تو شناختم و تو مرا دلالت به شناخت خود كردى و تو مرا به سوى خود دعوت كردى و اگر تو نبودى ، من نمى دانستم كه تو كيستى . و اميرالمؤ منين عليه السّلام در دعاى صباح مى فرمايد: ((يا من دلّ على ذاته بذاته ))؛ يعنى اى خدايى كه دلالت مى كند ذات تو بر ذاتت . و بالاخره قرآن مجيد مى فرمايد ((و ماخلقت الجن و الانس الّا ليعبدون (809)))؛ يعنى خدا مى فرمايد من خلق نكردم جن و انس را مگر براى بندگى . مرحوم طريحى يعبدون را به يعرفون تفسير نموده ،(810) يعنى رمز خلقت جن و انس ‍ همانا معرفت اللّه است . البته بايد معرفت اللّه و معرفت كلام اللّه ، اسماءاللّه ، افعال اللّه ، انبياءاللّه ، اولياءاللّه و لقاءاللّه همه با هم به دست آيد تا معرفت كامل شود. اين جاست كه عقل به كشف ارتقا پيدا مى كند و به عشق مى رسد و سودا مى شود! ايمان و دل هم وقتى پر از عشق شد سودا مى شود.
دو دعا داريم ماها در عرفه   يكى شب يكى هم روز عرفه
شب ، دعا يا شاهد كُلِّ نَجوا   روز، دعا عرفه حسين ما
براى شب و روز عرفه ، دو دعاى مهم ماءثور است . دعاهاى ديگرى هم وارد شده كه خود اين دو دعا پُر از معارف و حِكَم است و هر دو در كتاب هاى دعا نقل شده است . بايد دست كم مفاتيح را گرفت و با دقت ، در معانى آن نظر كرد و سپس در آن شب و روز با توجه به معنا قرائت نمود! از اين رو امام سجاد عليه السّلام در روز عرفه سائلى را ديد كه گدايى مى كرد، فرمود: ((واى بر تو! آيا در چنين روزى دست نياز به سوى غيرخدا دراز مى كنى . در چنين روزى براى كودكان در رحم ، اميد سعادت مى رود(811))). باز امام سجاد عليه السّلام كسانى را كه در چنين زمان و مكانى دست نياز به سوى ديگران دراز مى كنند، بدترين انسان ها معرفى فرمودند.(812)
پاى كوى رحمتش با شور و شين   عصرِشا با دوست خدا، امام حسين
بمانيم ناله كنيم اشك بريزيم   چون حسين اشك ها رو از مشك بريزيم
آن چه آن جا او مگه ما هم بگيم   يك كمى با خوبا هم ناله بشيم
آخه آن جا وادى معرفته   معرفت ، ما را هدف از خِلقتِه
به خدا من نديدم بيانى رو   چون حسين سوخته دلى زبانى رو
آقا راه معرفت ياد داده   آن جاها با خدا عشقبازى شده
او اگر در عرفه نرفته بود   رمزُ سرُّ او به ما نگفته بود
ديگه كى راه به ما نشون مى داد؟   عشق او آتش مى زد زبون مى داد؟
معانى اين چند بيت روشن است ، فقط درد حسينى و عشق حسينى مى طلبد و واقعا اگر ائمه دين معارف دين و راه و رسم بندگى را به ما نياموخته بودند، ما چگونه مى خواستيم سير و سلوك داشته باشيم و به خدا عشق به ورزيم . اين بزرگواران بيان قرآن و كلام اللّه هستند و خدا به وسيله اين ها، معالم دين را به ما آموخته و صلاح و فساد را در قالب امر و نهى به زبان اين بزرگواران جارى نموده ، تا ما راه را از چاه تشخيص دهيم و گمراه نمانيم . و المعروف ما امرتم به و المنكر مانهيتم عنه .(813)
((با تفسير دعاى عرفه آشنا شويد))
كاش مى شد بيان كنم دعاهارو   بر بَچا ادا كنم ثناهارو
كاش مى شد بگم حسين چى چى مى گه   چرا اين گونه آقا اشك مى ريزه
بچّه ها بريد زودى ياد بگيريد   راه علم و عمل و پيدا كنيد
نوع ما در عرفه بچه ايم ؛ زيرا بچه امّى است و امّى غير از آن چه مادر به او آموخته ، چيزى نمى داند. اما در اين مقامات بايد از بچه گى درآمد و رشد كرد و بالا رفت ؛ راه هم راه علم و عمل است .
عابد و زاهد و صوفى همه طفلان ره اند   مرد اگر هست به جز عالم ربّانى نيست
(814)
انسان موجودى است كه در علم و عملش در دنيا و آخرت تفسير و قيمت گذارى مى شود؛ زيرا خداوند به همه انسان ها استعداد علم و عمل داده و اگر استعداد نداده بود و اين بار سنگين امانت را بر آن ها به اقتضاى وجودشان حمل نكرده بود.(815) مسؤ وليت و تكليف مقرر نمى فرمود. پس ‍ طلب علم فريضه اى است بر هر مرد و زن مسلمان و خداوند طالبان علم را دوست دارد.(816) لذا نبايد در فراگيرى دانش فرصت را از دست داد و وقت كشى كرد؛ زيرا دامنه معارف انسانى و الهى خيلى گسترده است و اگر كسى بخواهد مايه خوبى به دست آورد، حتما بايد مدتى خدمت كتاب ، مدرسه و استاد باشد. البته به اين علومِ روز هم مى شود رنگ الهى داد و به عنوان نظر در آيات خدا با طب و رياضى و صنعت و تاريخ و جغرافى و امثال ذلك آشنا شد و اين بستگى به هدف گيرى و هدفمندى انسان دارد، و در مساءله هدفمندىِ علوم اسلامى و معرفتى هم بالعكس مى شود يك دكّانى براى شيّادان باشد! پس علم فى حد نفسه نوعا مطلوب است ، منتها مهم ، هدف و نيّت است . خدا نكند ما در عرفات نسبت به معارف بچه باشيم و نفهميم كجا رفته ايم و براى چه رفته ايم ، بلكه بايد بتوانيم با امام حسين عليه السّلام هم ناله و هم صدا شويم . بارى ، نظر استادان ما اين است كه مسير علم و عمل صراط مستقيم است و علم بدون عمل حجاب است و جز وِزر و وبال ، چيزى به بار نمى آورد. عمل بدون علم هم با يك بال حركت كردن است ، مسيرى را كه بايد با دو بال پرواز كنيم . نمى گويم فنون ديگر را نياموزيد، بلكه غرض اين است كه بايد در عرض و طول تعليم دروس ، روزى يك ساعت هم دنبال كتاب و استاد دينى بود و به ترتيب و ضابطه مند كار كرد و بهره كافى علمى و عملى را برد. امروز ما از نظر علوم روز و فن آورى و تكنيك ، دويست سال از غربى ها عقب تر هستيم ، اما با اين وسايل ارتباط جمعى كه فراهم شده ، مى شود اين دانش را خريد و به دست آورد و كسب كرد، به شرط آن كه همراه اين كسب ، مفاسد آن ها را براى جامعه خود به ارمغان نياوريم . پس ما استعداد داريم ، بلكه از نظر قرآن و روايات و حكمت و عرفان ، استعداد انسان بى نهايت لايقتضى است ؛ يعنى هر چه در اين ظرف بريزى ، پُرنمى شود بلكه وسعت آن بيشتر مى شود. حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام به اين مضمون مى فرمايند: ((هر ظرفى را وقتى مظروفش را در آن قرار دادى ، به همان اندازه ظرفيت خود را از دست مى دهد، مگر ظرف جان انسان كه هر چه از علم در آن بريزى ، جا دارتر مى شود(817))). خلاصه اى عزيز، تحصيل كرده و تحصيل نكرده همه در اين وادى اُمى هستند مگر كسى كه علمش از جنس نور باشد. پس معلوم مى شود راه ما بيراهه است و ما در صراط مستقيم انسانيت قرار نداريم و در زمينه علم و عمل مشكلات زيادى داريم . لذا تقاضامندم با تفسير دعاى عرفه آشنا شويد و اين كار واقعا كار مهمى است ؛ زيرا هر كس توان آشنايى با زبان امام حسين را ندارد. حسين جان ! ما نمى فهميم شما با چه زبانى و با چه دلى با خداى خود سخن گفته اى . اين آرزوست كه كسى بتواند به قدر وسع خود تفسير دعاها و ثناها را بيان كند و متوجه شود امام حسين عليه السّلام در اين دعا و ساير كلماتش چه گفته و چه كرده و اين كلمات را به قيام خونين امام حسين عليه السّلام ارتباط بدهد و اين ميدان را با آن ميدان تطبيق دهد و بفهماند اين اشك هاى معنادار امام حسين ، از چه دل پُرسور و سر بى قرار است و بتواند گاهى مخصوصا در عرفه چشم و دل خود را همراه چشم و دل امام حسين عليه السّلام روانه كند و از سوز دل اشك بريزد. پس ‍ بالاخره به اين نتيجه مى رسيم كه به بچه ها التماس كنيم راه علم و عمل را دنبال كنند؛ چون رسيدن به اين مقامات ، جز با راه علم و عمل مقدور و ميسور نيست و تا پا نگذاريم و راه نرويم ، به جايى نمى رسيم .
بعد بريد در عرفات نزد حسين   آن جاها بگيد حسين بعد حسين
وقتى نزد دعاى عرفه برويم ، در واقع در كلاس درس امام حسين عليه السّلام قرار گرفته ايم . وقتى به نزد دعاى كميل برويم ، نزد اميرالمؤ منين عليه السّلام واقع شده ايم . وقتى نزد زيارت جامعه قرار بگيريم ، به خدمت درس هاى امام هادى عليه السّلام رفته ايم و همين طور. پس وقتى ما در جبل الرحمه پا جاى پاى امام حسين گذاشتيم و توانستيم دعاى عرفه را از دهان و بيان پاك امام حسين عليه السّلام بگيريم و لقمه روح و جان خود قرار دهيم ، حسين عليه السّلام را گفته ايم و دانسته ايم .
بچه ها جاى زيارت ، عرفه است   گريه ها بهر شهادت ، عرفه است
كسانى كه آرزوى زيارت امام زمان (عج ) را دارند، يكى از جاهاى مناسب آن عرفه است و كسانى هم كه آرزوى دادن جان و خون در راه خدا را دارند، يكى از جاهاى گرفتن اين حاجت ، عرفه است .
مى دونيد خون حسين خون خداست   به خدا نور حسين نور خداست
يكى از القاب شريف امام حسين عليه السّلام ثاراللّه است ؛ يعنى خون خدا و اين مثل اين است كه بگوييم بيت اللّه و روح اللّه و امثال ذلك ؛ زيرا چون اين خون در راه خدا خالصانه ريخته شده ، به خدا نسبت داده مى شود. البته ايشان پسر خون خدا هم هستند؛ زيرا خون اميرالمؤ منين عليه السّلام هم همين نسبت را دارد آن چنان كه در زيارت نامه آمده است ((السلام عليك يا ثاراللّه و ابن ثاره ))!!
ما بايد گريه كنيم بر اهل بيت   بدونيم مظلومياى اهل بيت
فضايل گريه در مصائب اهل بيت ، بر شيعه پوشيده نيست ؛ مخصوصا اگر از روى معرفت باشد و جهات مظلوميت هاى اهل بيت را بدانند. آرى ، حق همه شان را غصب كردند و همه را شهيد نمودند؛ اما در اين ميان ، امام حسين عليه السّلام مظلوميت ويژه اى دارند، لذا سيدالشهداء لقب گرفتند.