با سالكان وادى نور

آيت اللّه حاج شيخ قدرت اللّه نجفى قمشه اى

- ۱۶ -


نكته : ما گاهى اهل بيت عليهم السّلام را از منظر مقام و منزلت و درجه الهى شان مى نگريم ، و گاهى از منظر عالم جسم و جسمانياتشان در منظر اول مظلوم اند؛ زيرا ما نوعا معرفت نداريم و مظلوم در نظر ما واقع شده اند و در منظر دوم وقتى ستم هايى كه به آنها شده را حساب مى كنيم و مى فهميم آن ها مظلوم واقع شده اند، برايشان اشك مى ريزيم . اوليا از هر دو منظر به مظلوميت آن ها نظر دارند و برايشان اشك و آه دارند. از باب نمونه ، يك وقت مى خواهيم همراه امام حسين عليه السّلام قدمى به عرفات برويم و يك وقت مى خواهيم قدمى همراهشان به كربلا برويم . به كربلا رفتن جان و خون مى طلبد و اين سخت است ، چون كه خون و جان دادن و از جان گذشتن كار خواصّ است . اما به عرفات رفتن و قدمى در آن جا همراه امام حسين عليه السّلام بودن و سير و سلوك نمودن ، بسيار مشكل تر است ؛ براى اين كه آن مقام معرفت مى خواهد و پاى چوبين در آن وادى كارايى چندانى ندارد. پس با استدلال مى شود تا كربلا رفت و اين كار مهمى است ، اما در برابر پاى عشق و معرفت عرفانى اين پاى استدلالى ، چوبين به حساب مى آيد. البته امام حسين عليه السّلام در كربلا، عرفاتى و در عرفات ، كربلايى بودند و اگر ما هم بتوانيم اين چنين باشيم . هر دو پا را داراييم . خوشا به حال چشمى كه براى اهل بيت گريان است و همين گريه خالصانه ، او را بهشتى مى كند و اين چشم روز قيامت گريان نيست ؛(818) بلكه بايد گفت
اگه عالم همه اش چشم بشه   بر حسين گريه كنه بازم كمه
زيرا او خود و اهل و عيال و همه چيزش را و همه عالَمش را براى خدا سودا كرد. پس در عوض اگر همه عالم اشك شود و براى او بريزد، كم است . اصلا ما كه اين جهانى هستيم گريه مان قابلى ندارد؛ زيرا بايد گفت عقل براى امام حسين عليه السّلام گريان است ((و جلّت و عظمت مصيبتك فى السموات على جميع اهل السموات ))؛ يعنى براى جميع اهل آسمان ها مصيبت امام حسين عليه السّلام جليل و بزرگ واقع شده است .
در بارگاه قدس كه جاى ملال نيست   سرهاى قدسيان همه بر زانوى غم است
محتشم كاشانى
اولياى بزرگ را بنگريد كه چگونه از روى دل براى امام حسين عليه السّلام گريه مى كردند؛ مانند حضرت آيت اللّه العظمى حاج آقا رحيم ارباب قدس ‍ سره ، امام راحل قدس سره و ديگران و چرا چنين نباشد. مگر انبياى بزرگ براى امام حسين گريه نكردند،(819) مگر آدم ابوالبشر براى امام حسين گريه نكرد،(820) مگر رسول خدا گريه نكرد،(821) مگر حضرت فاطمه زهراء براى فرزند دلبندش گريه نكرد،(822) مگر امروز قطب عالم امكان و نتيجه غيب و شهود، حضرت نوراللّه ، بقية اللّه آقا امام زمان (عج ) در داغ جدش گريه ها نكرد، زيارت ها ندارد؟ اى كاش تمام وجود ما يك قطره اشك مى شد و براى امام حسين مى ريخت . البته اين گريه ها كم است ، لذا از آقا امام زمان (عج ) نقل است كه فرموده : ((يا جدا! اگر اشك چشمم تمام شد، عوض آن برايت خون گريه مى كنم (823))). اى كاش مى شد مقام ما به جايى برسد كه همراه چشم آقا و مولايمان براى جدّ مظلومش خون گريه كنيم و براى اهل و عيال اسير امام حسين جان دهيم . مگر آقا امام زمان (عج ) براى اسارت عمه اش اشك نمى ريزد؟ مگر آسان است و مگر كم بود اين فداكارى و قربانى كه پاى شجره طيبه اسلام و تشيع سرمايه گذارى شد و نماز به او برپا شد: ((اءشهد اءنك قداءقمت الصلوة و آتيت الزكاة و اءمرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و اءطعت اللّه و رسوله حتى اءتاك اليقين )). به هر حال قلم اين جا سرشكسته و اشك بار است و چيزى براى گفتن نداريم .(824)
آخ حسين بچه هام فداى اُسرات   مصطفاى من فداى بچه هات
وقتى بيچاره اى مى خواهد اظهار علاقه كند و به صاحب مقدس حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السّلام اظهار ارادت نمايد، چه كند غير از اين كه بگويد تمام فرزندانم فداى فرزندان اسير تو باشند. در زيارت جامعه چند جا راجع به امامان دين آمده است كه ((پدر و مادرم فداى شما باد اى اولياى خدا)). البته اين كه در ميان فرزندانم اسم مصطفى را برده ام ، براى خاطر اين است كه ايشان يك جوان بسيجى بود و در هيجده سالگى جام شهادت نوشيد و وصيت نامه عجيبى نوشته كه واقعا ديدنى و تكان دهنده است . خودم هم دفتر خاطراتى برايش نوشته ام ، آن هم ديدنى است ، ولى نخواستم اين جا چيزى بياورم . فقط توصيه مى كنم وصيت نامه هاى شهداى عزيز را ببينند و به ياد راه و رسم آقا امام حسين عليه السّلام باشيد. انصافا اگر خون پاك اين مظلومان تاريخ نبود، براى ما دين و مملكت و ناموسى نمى ماند. خيلى از اين عزيزان اخلاص عجيبى داشتند، ارادت تامّى به امام و علماء ربّانى داشتند و ما كه باقى مانده آن ها هستيم ، بايد در برابر خونشان احساس مسؤ وليت كنيم .
جان عالمى فداى زينبت   جوون ها قربون علّى اكبرت
ما بميريم بر سر از تن جدات   جون ما قربون خاك كربلات
در عزايت بايد اى نور مبين   از چشم ها خون بريزه روى زمين
بچّه ها برا حسين روضه خونيم   بر غريبى هاش سر و سينه زنيم
هى بگيم جانم حسين جانم حسين   قلب و روح و جان جانانم حسين
چون ما نتوانيم همراه امام حسين به كربلا رفته ، همراه او به عرفاتش برويم ، ناچار از سوز دل براى او يك كلمه تعزيت دارى نموده ايم و فقط اكتفا مى كنيم به نقل چند جمله از دعاى عرفه ، ايشان فرموده اند: ((الهى حققنى بحقايق اهل القرب و اءسلك بى مسالك اهل الجذب الهى اءغننى بتدبيرك عن تدبيرى و باختيارك عن اختيارى )). در شرح و بيان اين سخن بايد گفت محقق شدن به حقايق اهل قرب ، يعنى دارا شدن همه فضايل انسانى و منزه شدن از همه رذايل اخلاقى ، آن هم بر وجه عالى و عرفانىِ كلمه ؛ زيرا گاهى در نماز يا در عبادات ديگر، فكر قرب را به نيت مى آوريم و گاهى اولياى خدا واقعا در عباداتشان به خدا نزديك مى شوند. در اين جا بايد فهميد كه اين نزديكى ، مكانى و زمانى نيست ، بلكه مكانتى و مقامى و رتبى است ؛ يعنى خدا علم و حيات و قدرت مطلق است . اگر كسى توانست به قدر استعداد انسانى به علم مطلق نزديك شود، اين شخص ‍ اكنون به حقيقتى از حقايق نزديك شده ، حيات و قدرت هم همين طور است . البته اين سه كلمه علم و حيات و قدرت را چون ذاتى بارى تعالى و منشاء اسماء و صفات است ، ذكر كرديم ؛ و گرنه قرب به همه اسماء و صفات همين طور است ؛ يعنى طبيب الهى به اسم طبيب نزديك است و حبيب الهى به اسم حبيب و همين گونه است همه اسماء و صفات در مكان و مقام خود. پس محقق شدن ، يعنى دارا شدن ، نه فقط دانا شدن ، متن وجود و عين حقيقت هستى است و اين قرب ، در مَثَل قرب نور چراغ است به چراغ ، يا نور خورشيد است به خورشيد، يا قرب حباب است به دريا و يا قرب نم است به يم و امثال ذلك كه شاعر گفته :
چون نور كه از مهر جدا هست و جدا نيست   عالم همه آيات خدا هست و خدا نيست
پس روى هر كلمه از كلمات آقا امام حسين عليه السّلام ، حساب دقيق است . اول اله خود را خوانده است كه در اين جا مراد اسم اعظم خداست و به معناى اللّه است ؛ زيرا گاهى اله مرادف اللّه مى آيد و ايشان عرض مى كند الهى ، يعنى يا اللّه ؛ يعنى اى اسم جامع واى اسم اعظم . البته به معناى معبود و ماءلوه هم مى آيد، اما اين جا به قرينه طلب قرب ، مى تواند اسم اعظم باشد؛ زيرا حضرت تقاضاى چيز ديگرى جز اسم اعظم و اسم جامع را ندارد. پس مى فرمايد الهى و خداى حسين عليه السّلام مى داند كه آقا وقتى اسم معشوق و ربّ خود را با معرفتى كه دارد مى برد و از او تقاضا دارد، در همين صدا و ندا چه وصلى حاصل مى شود و چه لذت و بهجت و سرورى مى برد. لذاست كه ما زبان امام حسين را نمى فهميم ؛ چون هر زبانى از هر حالى باشد، تا انسان با آن آشنا نباشد، پى به فهم آن زبان نمى برد. از آن چه گفته شد، پى مى بريم كه ما چقدر قرآن را كه گفت و گوى حبيب با حبيب است ، مى توانيم بفهميم و چقدر مى توانيم به خطاب ختمى و محمّدى مخاطب شويم . در دعاها كلمه الهى از ائمه اطهار زياد داريم و با اين همه وسعتى كه دارد، هر كدامش مى تواند پيام ها و رسالت ها براى خواص اوليا داشته باشد. ((حققنى )) يعنى دارا كن مرا اين دارايى ، دارايىِ ارزشى است و متن حقيقت هستى ، ((بحقايق اهل القرب )) است . يعنى آن خوبى هايى كه اهل قرب تو دارند. اين جا اين سؤ ال پيش مى آيد كه از نظر مصداق اهل قرب كيان اند؟! وقتى به قرآن مجيد مراجعه مى كنيم ، مى بينيم مى فرمايد: ((السابقون السابقون * اولئك المقربون (825)))؛ يعنى آن هايى كه در ميدان سعى و تلاش و كوشش و مجاهده از همه سبقت گرفته اند، اين ها از مقربون هستند. قرب ، جهاد آن هم انواع جهاد، اصغر و اوسط و اكبر را مى طلبد و تلاش و مسابقه در ميدان معنويت مى جويد! در جاى ديگر مى فرمايد: ((فاما اءن كان من المقربين * فروح و ريحان و جنة نعيم (826)))؛ يعنى اما آن ها كه از مقربين هستند، پس آن ها داراى روحى لطيف اند كه گويا يك دسته گل اند و اين ها خود بهشت نعمت ها هستند. بارى ، اين ها مقرّبانى هستند كه اوصاف و حقايقشان را آقا امام حسين عليه السّلام از خدا طلب كرده ، بعد عرض مى كند: ((و اءسلك بى مسالك اءهل الجذب )). بيانش اين است كه سالك وقتى سير مى كند، گاهى مجذوب مى شود و اصطلاحا به اين شخص مى گويند سالك مجذوب ؛ ولى گاهى اول جذب معشوق و معبود مى شوند و بعد به سوى او سير مى كنند، اين ها را اصطلاحا مجذوب سالك مى گويند. البته اين ها اين قدر شادند كه دست و پا گم كرده سير مى كنند به قول حافظ:
از آن افيون كه ساقى در مى افكند   حريفان را نه سرماند و نه دستار
امام حسين عليه السّلام آن مقام بالا و والاى سلوك را از خدايش طلب كرده كه مجذوبانه سير كند. پس مى گويد سير بده به من ، روش هاى اهل جذب را و اين گونه مرا ببر: ((الهى اءغننى بتدبيرك عن تدبيرى و باختيارك عن اختيارى )) يعنى خدايا! با تدبيرى كه تو براى من دارى ، مرا از تدبير خودم براى خودم بى نياز كن و خلاصه تو مرا تدبيرم كن ، به طورى كه از تدبير خودم بى نياز باشم و نسبت به اختيارم نيز همين گونه باشم كه با اختيار تو ديگر از خود اختيارى نداشته باشم !
اين دعا، تقاضاى مقام رضا و مقام توكل و تسليم و تجريد و توحيد و فنا و امثال اين مقامات عاليه است كه اوحدى از عرفا آرزوى چنين حالات و مقاماتى را دارند. اعتراف به عجز از فهمِ عرفان حسينى اولى و شايسته تر است تا اين كه بخواهيم براى يك بخش از دعاى او ترجمه اى آورده باشيم . وقتى تعبير يك بند دعا اين باشد، بايد ديد امام حسين عليه السّلام در تمام دعاى عرفه چه كرده است . بارى ، ما مى خواستيم بچه هاى راه رو را به عرفات برده باشيم ، اما چون مشكل علمى و عملى داريم ، نتوانستيم . انشاءاللّه خودتان پاى رفتن در عرفات را پيدا كنيد و امام حسين عليه السّلام را هم در كربلايش و هم در عرفاتش همراهى نماييد و هميشه دلتان براى امام حسين داغِ داغ و پُرسوزِ پُرسوز باشد؛ زيرا بر اين باوريم كه آتش داغ امام حسين عليه السّلام بر هر دلى شعله ور شد، گناهان آن دل را مى سوزاند. در اين زمينه استادم حضرت آيت اللّه العظمى هاشم آملى قدس سره يك روز در درس اصول ، با گريه فراوان فرمودند: طلبه هاى امام حسين عليه السّلام اعمى است ؛ يعنى آقا همه را مى پذيرند، انشاءاللّه ما هم جزء همگان باشيم . چرا چنين نباشد و حال آن كه رسول خدا فرموده اند: ((حسين منّى و اءنا من حسين عليه السّلام (827)))؛ يعنى حسين از من است و من از حسينم و همه مى دانيد رسول خدا شفيع جميع امت اند و رحمة للعالمين (828) هستند و باز فرمودند: ((ان الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة (829 )))؛ يعنى حسين عليه السّلام چراغ هدايت و كشتى نجات امت است . روايتى هم از امام صادق عليه السّلام داريم كه فرموده اند: ((كلّنا سفن النجاة و سفينة الحسين اءسرع (830)))؛ يعنى همه ما كشتى نجات هستيم ، ولى در اين ميان كشتى امام حسين سريع تر از همه نجات مى دهد. بارى ، امام حسين عليه السّلام آن بود كه عصر عرفه ، راوى ديده بود چشم هاى آقا چنان اشك مى ريخت كه گويى درب مشكى را باز كرده اند(831). اللّه اكبر از دل پُرسوز امام حسين عليه السّلام و عشق او به خدا!
((بچه ها شوم شد، زودى نماز مغرب را بخونيم و برويم مشعرالحرام ))
همه با ياد خدا از عرفات   كوچ كنيم به وادى عقل و حيات
حاجيان بعد از نماز مغرب و عشاى روز نهم ، بايد از عرفات به طرف مشعرالحرام كوچ كنند؛ زيرا همان گونه كه در مناسك ها آمده ، وقوف در عرفه ركن ، و وقوف در مشعرالحرام ركن ديگر است . فعلا مساءله اين است كه در مشعرالحرام چه كنيم كه بعضى از اسرار آن را دريافت نماييم . يكى آن كه تقوا را شعار خود قرار دهيم و البته اين كار شعور كامل و عقل بزرگ مى خواهد كه ما در اين وادى بايد عقلِ تقواى معنوى از خدا بخواهيم ، نه اين كه شب را بخوابيم ؛ زيرا آن شب براى حاجى مثل ليلة القدر است ؛ همان گونه كه عقل و تقوا براى سالك قدردانى از ليلة القدر اوست . البته قدرى سرشب استراحت كنيم تا بدن آرام بگيرد و برخيزيم به حال سجده رويم و گريه كنيم و شعور و عقلِ تقواى جامع همه جانبه از خدا بخواهيم كه اگر اين دعا مستجاب شد و به ما در آن شب عقل و شعور جامع و تقواى كامل عنايت كردند، ديگر چيزى باقى نداريم . البته اين كوچ و رسيدن به مشعرالحرام طبق دستور خدا بايد با ياد او باشد تا بتوانيم شبى ياد خدا را تمرين كنيم . خوشا به حال كسانى كه هميشه به ياد خدا هستند و آن شب مى توانند ياد ويژه داشته باشند و در محضر هوهويّتِ غيب ذات باشند و مانند ملائكه مهيّم ، جز غيب ذات ، همه چيز را از ياد ببرند. شب ، شبِ عيش اولياست و با چشم روشن لذت معنوى مى برند، تو گويى زفاف معنوى دارند.
شب عاشقان بى دل چه شبى دراز باشد   تو بيا كز اول شب در صبح باز باشد
سعدى
اين بيابان جاى قدم و جاى اشك خوبان خداست پس سجده طولانى را آن جا ياد بگيريم ، دست كم چهار هزار بار آن شب در يك سجده ذكر يونسيه را بخوانيم كه ((لا اله الّا اءنت سبحانك انى كنت من الظالمين (832)))
برسيم به مشعرالحرام او   از طواف مسجدالحرام او
حرام در دين يعنى محترم ؛ زيرا چه مسجدالحرام و چه مشعرالحرام احترام ويژه اى دارد و اگر كسى اين مقامات را درك كرد از احترامات معنوى و الهى برخوردار مى شود. آن وقت است كه نزد خدا بااحترام است و نزد ملائكه و انبيا و اولياى او هم از احترام ويژه برخوردار مى باشد و بالاخره عالم اله احترام او را دارند.
آن شبا ياد خدا باشيم همه   ياد او صريح قرآن اومده
در قرآن مجيد آمده است كه ((فاذا اءفضتم من عرفات فاءذكروااللّه عند المشعرالحرام (833)))؛ يعنى وقتى از عرفات به سوى مشعرالحرام كوچ كرديد. پس بايد نزد مشعرالحرام ياد خدا كنيد. ياد خدا، روح و جان اين وقوف است كه ركن مى باشد. كلمه ذكر خدا چه دل مايه و سرمايه اى است كه هم رمز موفقيت ركن حج است و هم تمام روح نماز و هم ذكر كثير است . ذكر كثير، هم انسان را از ظلمات تحت ولايت وارد عالم نور مى كند. هم رياضت بزرگ اهل سير و سلوك و هم ... . قلب اهل دل از كثرت ذكر خدا رنگ و بوى خدايى گرفته ، از اين نور، چشم دلشان به حقايق جهان هستى باز شده و گوش جانشان به حقايق عالم شنوا گشته است .
شب به مشعر بمونيم سجده كنيم   از خدا عقل بخواهيم آدم بشيم
شبى ريگ جمع كنيم آماده بشيم   كه باهاش جهلمونو تير بزنيم
سجده ، آن هم سجده هاى طولانى و در برابر عظمت و كبريايى ذات بارى به خاك افتادن ، اثر عميقى در ساخت و ساز روح دارد؛ زيرا سجده گاه ، استخوان پيشانى از نظر جسمانى ، پشتوانه مغز است و مغز وسيله جسمانى عقل است و عقل وسيله معنوى بندگى است . اين است كه بايد آن شب و تمام شب عمر را به همراه همه موجودات ، سجده ها و گريه ها داشت . در اين زمينه به قرآن مجيد نظر كنيد كه در واژه سجده چه مى فرمايد: 1. ((وللّه يسجد ما فى السّموات و ما فى الاءرض (834)))؛ يعنى آن چه در آسمان ها و زمين است ، هميشه براى خدا در سجده اند. گرچه حكمت و عرفان ثابت كرده كه حيات و شعور در تمام موجودات سريان دارد، اما در اين آيه كلمه ((ما)) به كار رفته كه به ظاهر شامل ذوى العقول و غير ذوى العقول مى شود و بالاخره خداوند همه را ساجد مى داند. لذا اگر در طول سير و سلوك ، سجده هاى طولانى در طول و سجده اى طولانى در ليلة القدر مشعرالحرام نداشته باشيم ، حتما از قافله و كاروان موجودات در تكوين و تشريع عقب مى مانيم . 2. ((اءلم تر اءنّ اللّه يسجد له من فى السموات و من فى الاءرض (835)))؛ يعنى آيا با چشم دل نمى بينى كه تمام موجودات زنده زمينى و آسمانى هميشه براى خدا در سجده اند. اگر كسى چشم جان باز كند، همه را ساجد مى بيند و اين حالت گاهى براى اولياءاللّه پيش مى آيد كه در سجده هاى طولانى ، خود را پيشوا و امام ساجدين مى يابند؛ يعنى احساس كشفى مى كنند كه ايشان در سجده اند و همراه ايشان همه در ذكر و سجده اند. 3. ((يتلون آيات اللّه آناء الليل و هم يسجدون (836)))؛ يعنى علماى خوب اهل كتاب ، هميشه در طول شب آيات خدا را تلاوت مى كنند و آن ها هميشه سجده مى كنند. 4. ((ان الذين عند ربك لايستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون (837 )))؛ يعنى آن چنان كسانى كه مقام عنداللهى دارند، در مورد عبادت و بندگى او تكبر ندارند و تسبيح مى كنند او را و براى او سجده ها دارند. 5. ((و من الليل فاسجدله و سبحه ليلا طويلا(838)))؛ يعنى اى پيامبرم ! پاسى از شب را بايد سجده داشته باشى و طول شب را تسبيح خدا كن . 6. ((يا اءيها الذين آمنوا اءركعوا و اءسجدوا و اءعبدوا ربكم (839)))؛ يعنى اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بايد ركوع و سجده كنيد و خداى خود را بندگى نماييد. 7. ((يا مريم اءقنتى لربك و اءسجدى و اءركعى مع الراكعين (840)))؛ يعنى اى مريم ! براى خدايت قنوت و سجده كن و با اهل ركوع ، ركوع كن . چه در ميان حاجيان و چه در ميان اهل اللّه ، خواهران ايمانى بسيار والايى پيدا مى شوند. اين آيه شاءن زن و مقام ايمانى او را تاءييد مى كند و بشارت مى دهد كه زنان الهى هم ، همراه مردان الهى مى توانند اهل ركوع و قنوت و سجده باشند. 8. ((سيماهم فى وجوههم من اءثر السجود(841)))؛ يعنى اولياى خدا سيماى چهره آن ها اثر سجده هاى طولانى را دارد. 9. ((فسبح بحمد ربك و كن من الساجدين (842)))؛ يعنى اى پيامبر! حتما بايد تسبيح پروردگارت نمايى و حتما از ساجدين باش . 10. بعد از آن كه نام بيش از ده پيامبر بزرگوار را مى برد، مى فرمايد: ((اذا تتلى عليهم آيات الرحمن خروا سجدا و بكيا(843)))؛ يعنى اى انبياى بزرگ اين چنين بودند كه وقتى آيات خدا براى آن ها تلاوت مى شد، سجده ها و گريه ها داشتند. البته از ميان آيات و روايات ، اين ده آيه از باب نمونه و اهميت سجده ، به ويژه سجده هاى طولانى و در ليله دهم ذيحجه ، همان شبى كه چهله كليميه براى موساى كليم و براى اهل چهله كليميه در ميان اولياى بعد از او به پايان مى رسد ذكر شد. استادم به مراقبت و عبادت و رياضت در اين چهل شبانه روز، يعنى اول ذيقعده تا آخر آن ، كه حضرت موسى آمد و از اول ذيحجه تا دهم آن ، كه خداوند از موسى استقبال كرد،(844) خيلى سفارش مى نمودند و اين چهل روز حالتى ويژه داشتند و مى فرمودند: اكمل و اتم اين چهله را حضرت حق در اسلام در حج قرار داد. پس شب مشعرالحرام ، شب وصل و شب اتمام و شب اكرام است . و بهترين چيزى كه مى شود آن شب در سجده ها و گريه ها از خدا بخواهيم ، عقل كامل است كه كلى و الهى باشد، و گرنه عقل جزئى را نوعا داريم . مولوى مى فرمايد: عقل جزوى عقل را بد نام كرد.(845) اما عقلى را كه شاءن او بندگى تام و اطاعت تمام است ، بايد در اين شب شعور و در اين وادى مشعر از خدا گرفت تا انشاءاللّه آدم واقعى شويم و انسانيت ما به اتمام برسد. علامه حسن زاده آملى از استادشان الهى قمشه اى نقل مى فرمودند كه ايشان فرمود: حشر انسان به صورت انسانى به قدر عقل اوست . يك كار جزئى ديگرى هم داريم كه در سِرّ و معنا خيلى كلى است و آن اين كه براى زدن شيطان ، ريگ جمع كنيم كه ريشه شيطنت جهل است و اگر ما بتوانيم براى تيرباران جهل و شيطان در اين شب آماده شويم ، كار بزرگى كرده ايم .
اون شبا نريم آن جاها بخوابيم   ليلة القدر است ما قدر بدونيم
برخى از ما به غير از خواص ، شب را آن جا مى خوابند، ولى برادران اهل سنت نوعا بيدارند و مشغول تهجّد و دعا مى باشند. واقعا جاى غصه است ما كه بايد آن شب همراه عبادات و سجده هاى امام زمانش به او اقتدا كند، مثل اين كه اصلا دغدغه ندارد؛ اما اهل سنت ، آن شب مناجات و دعاهاى وارده را دارند، به طورى كه صداى زمزمه و نماز آن ها صحرا را روى صدا انداخته !! بدون ولايت هيچ طاعتى قبول نيست ،(846) اما دل را به اسم ولايت خوش كردن و خوابيدن هم روا نيست !! بالاخره آن شب به منزله ليلة القدر است كه دعا مى تواند تقدير را تغيير دهد و سرنوشت را رقم زند. مگر آن همه روايت نداريم كه دعا و صدقه و امثال آن به اذن خداوند چقدر تغييرات مى دهد؟ قدردانى آن شب مهم است و براى سالك تمام عمر را قدردانى مهم است . امام العارفين اميرالمؤ منين حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: ((رحم اللّه اءمرء عرف قدره (847)))؛ خدا رحمت كند آن كس كه قدر خود را بداند؛ يعنى قدر استعدادهاى انسانى و قدر وقت و عمر و جوانى خود و قدر انبياى و اولياى و قدر مواقف و اماكن متبرّكه را بداند و... اوليا، انسان هاى قدردان و قدرشناسى هستند و مى فهمند كه براى هدف بزرگ و بلندى آفريده شده اند و فهميده اند كه بيهوده و عبث نيستند. آن ها تمام ليلة القدرِ عمر را قدر مى دانند و لحظه اى از انجام وظيفه و سعى و تلاش و كوشش باز نمى ايستند و حاجى واقعى هم كه اين شب را به دست آورده ، واقعا از ليلة القدر به حساب مى آورد و با شب زنده دارى و قنوت و ركوع و سجود و اشك و آه و ناله ، در اين شب از خدا مهماندارى مى كند، بلكه بتواند مانند كليم اللّه آن حالات كليمى برايش پيش آيد انشاءاللّه .
ركن حج اين عرفات و مشعره   معرفت شعورُ ركن آخره
آن همه جمعيت آن جا آمدند   كه شبى عقلاشونو سرهم كنند
عقلشون كل باشه بى حُب نباشه   مغزشون خالى از لُب نباشه
همه يك پارچه با هم دگر باشند   متّحد خاكى و بافِكَر باشند
با مواهِب خدا آشنا شوند   هبّه حقّ و ز حقّ طلب كنند
از طلوع فجر تا آفتاب زدن   دوباره نيّت كنند بهر بودن
ديگه با طلوع خورشيدِ خدا   همگى كوچ كنيم سوى مِنى
اين ابيات ، تتمه مطالبى راجع به عرفات و مشعر است . الف - وقوف در عرفات و مشعر دو ركن حج تمتع است و اگر كسى عمدا ترك كند حج او باطل است . ب - عرفات ، در معرفت اللّه و معرفت انبياءاللّه و اولياءاللّه و لقاءاللّه معنا مى شود و مشعر، از شعور و شَعر و موشكافى و دقت و عقل و تقوا مى آيد. ج - در عصر عرفه اين همه مسلمان جمع اند و از بيش از صد كشور اسلامى آن جا گرد آمده اند و نمايندگان واقعى جامعه اسلامى هستند. در همين عصر كه جمع اند، نمايندگانى بى طرف و دانشمند و دل سوز از ميان خود انتخاب يا انتصاب كنند كه اين ها در حضور جمع ، كنگره اى تشكيل دهند و در ميان اين ها، دو سه نفر سخنرانى كنند و فهرست مشكلات سياسى ، اقتصادى ، نظامى ، فرهنگى ، اجتماعى و... اسلام و مسلمين را برشمارند و راجع به علاج آن ها پيشنهاد دهند و تصويب كنند و اين هر سال يك كنفرانس اسلامى مردمى باشد. منتها اين مردم با اتحاد كلمه ، مصوبات را از دولت ها بخواهند و پى گيرى نمايند. خلاصه برنامه ريزى اين كار در عصر عرفه باشد و اين كار را هم به حساب معرفت الهى و نظريه پردازى اسلامى در بُعد جهانى و جهان شمولى اسلامى بگذارند. د - شب دهم در آن بيابانى كه مظهر ساده زيستى و بى آلايشى و يكرنگى و اخوت اسلامى و عبادت و بندگى خدا است ، با لباس ساده روى خاكِ خشك جمع شوند و در ضمن عبادات و دعاها در ساعت معيّنى دوستان و دشمنان اسلام و مسلمين و مضّار و منافع اسلام را شناسايى و علاج پردازى كنند. گويى همه عقل ها را با هم جمع كرده اند و قطره ها را بدل به رود و دريا نموده اند كه اجماع و عقل كلّ شود و در اين پيوند و اخوت ، ديگر عقل جزئى را به كار نخواهند برد و سليقه را اعمال نمى كنند؛ زيرا آن چه بر سر اسلام و مسلمين آمده ، از اين اعمال سليقه ها و از اين خودخواهى ها و هوا و هوس ها است . ه - تمام همّت بر اين باشد كه اتحاد و يكپارچگى را رعايت كنند و تمام اختلافات فرقه اى را كنار بگذارند و فقط به اسلام و مسلمين و منافع و ارزش هاى اسلام بپردازند. و - در طول سال تمام حج و زيارت هاى مردم را آزاد بگذارند تا در وطن ها براى فكر و انديشه و نظريه پردازى و درديابى و علاج يابى كميسيون ها تشكيل دهند. ز - البته اگر اين پيشنهاد خدا پسندانه را پذيرفتند، خدا موهبت خود را بر آن ها ارزانى مى دارد و مورد لطف و عنايت خداى متعال قرار مى گيرند؛ زيرا اين وعده خداست در قرآن مجيد كه بيش از چهارصد شرط و جز دارد كه نوعا اين ها وعده هاى خدا به حساب مى آيد و در ميان اين وعده ها هست كه ((اگر خدا را يارى كرديد، خدا شما را يارى مى كند و قدم هاى شما را ثابت نگه مى دارد(848))) و چه موهبتى بالاتر از يارى خدا. باز در ميان اين وعده ها هست كه ((اگر اهل باديه ها ايمان و تقوا پيشه كنند، ما بركات آسمان و زمين را نصيب آن ها مى نماييم (849 ))) و خيلى هم محكم خدا در قرآن پاى وعده خود را به صدق و راستى امضا فرموده است .(850) ح - اگر دو سال در عرفات و مشعر چنين برنامه اى انجام شود، آن وقت خواهيد ديد ديگر كُفار و مشركين و منافقين ولائيك ها مى توانند بر سرزمين هاى اسلام مسلط باشند يا نه ؟ و امروزه هر مسلمان و هر دولتمرد مسلمانى كه بتواند اين نمونه كارها را انجام دهد، ولى ندهد، حتما مسؤ ول غربت اسلام و مسلمين است . چرا نشود و چرا مسلمين از اين مسائل غافل مانده اند؟ آيا در كدام مسلك و مكتبى چنين استعدادها و امكاناتى فراهم است ؟ در عين حال ، دشمنان اسلام در دشمنى خود با اسلام دست دوستى با هم داده ، اما مثل اين كه ما درباره اسلام دست دشمنى با هم داده ايم . به قول استادم مرحوم الهى قمشه اى :
الهى دشمنان دادند دست دوستى با هم   چرا ما دوستان پيوسته در پيكار هم باشيم
(851)
خدايا! به انديشمندان و قلم به دستان ما توفيق عنايت كن كه فرياد اين گونه مسائل را برآورند و آرام نگيرند و غافل نمانند انشاءاللّه .
در مناسك ها نوشته اند كه از اول اذان صبح تا اول طلوع آفتاب را بايد مجددا نيت وقوف نمايد و به قصد قربت باشد؛ چون اين وقوف خود عبادت است و هر كار عبادتى بايد به قصد قربت و انجام فرمان خداوند عالم باشد تا مورد قبول خداوند قرار گيرد.
((بچه ها عيد قربونه ، عيدتون مبارك ))
وارد منى بشيم تكبير بگيم   حمد نعمت خدا را بكنيم
از مزدلفه كه راهى منى مى شويم ، تا به منى وارد شويم ، تكبيرات وارده را بگوييم و بفهميم چه مى گوئيم . اللّه اكبر، يعنى اسم اعظم حضرت حق تبارك و تعالى بزرگ تر از آن است كه در وصف بيايد. امام صادق عليه السّلام در تفسير تكبير فرموده اند: ((حتى همين جمله كه مى گويى بزرگ تر از آن است كه به وصف بيايد، براى او وصف قرار نده ! زيرا اللّه جامع اسماء و وجود بى پايان است و چنين وجودى فوق اوصاف مى باشد(852))).
بعد از عرفات و مشعرالحرام آن چه به عنوان دلمايه به دست آمده است ، همين ذكراللّه در جمله اللّه اكبر است ! سالك هم دلمايه نهايى و بهترين عيدى اش ، دريافت حقيقت اللّه اكبر مى باشد! بعد حاجى مى گويد: وللّه الحمد يعنى حمد فقط براى اسم جلاله است ، همه حمد و ثنا و شُكر و سپاس . درباره حمد قدرى صحبت شد، مراجعه فرماييد، ولى بايد گفت حاجى و سالك غير از زيبايى محض در جمال و جلال حضرت دوست چيزى نيافته ، لذا از دل و جان مى گويد ديدمت زيبايى محضى ، پس ثناى اين زيبايى را به جاى مى آورم . البته كسى از روى دل و معرفت مى تواند حمد كند كه به قدرسعه وجودى خود از بوستان زيباى جمال حضرت يار گل چيده باشد و با دل ، جمال و جلال را كشف و شهود كرده باشد، و گرنه لقلقه زبان به قدر خودش مى ارزد و فايده دارد! بعد مى گويد الحمدللّه على ما هدانا و له الشكر على ما اءولينا، يعنى اى دوست بر اين هدايت و راهنمايى و دستگيرى كه از ما نمودى ، حمد تو را به جاى مى آوريم و بر اين اولويتى كه براى ما قائل شدى ، شكرت مى نماييم . حاجى با ذكرِ تكبير و حمد و شُكر وارد منى مى شود تا اعمال منى را به جاى آورد.
برويم شيطونا را تير بزنيم   شيطون بزرگُ را زود رمى كنيم
صبح عيد، نخستين كارى كه در منى بايد انجام داد، رفتن به طرف رمى جمرات است كه آخر منى در جاى مشخصى قرار دارد، براى رمى جمره عقبه و شيطان بزرگ . روز دوم و سومِ منى هم رمى هاى مشخصى داريم كه در مناسك ذكر شده و احكام آن ها براى زن و مرد و اختيار و اضطرار و... ذكر شده است . اين تير زدن به شيطان ، نماد مبارزه با شيطان است كه يكى از اسرار بندگى و سير و سلوك و از اعمال بسيار پرمعناى حج است . اصلا ما آمده ايم در اين جهان تا اين مبارزه را انجام دهيم و كمر ببنديم و دشمن خود و دشمن خدا را شكست دهيم و عقل و دين و خدا را در وجود خود و خانواده و جامعه پيروز كنيم . اما به هر حال در نظام كل هستى ، هر چيزى سر جاى خودش نيكو و زيباست ؛ گرچه اگر چيزى را تنهايى از كل نظام به حساب آورديم ؛ ممكن است نسبت به بعضى ديگر از موجودات شرّ بالنّسبة داشته باشد. مولوى براى شيطان تشبيه زيبايى نموده است . مى گويد او مانند سگ معلم پاسبان تركمن هاست كه چادر و گوسفندان و زن و بچه آن ها را حفظ مى كند و با خودى ها كارى ندارد، اما اگر غريبه يا دشمن يا بيگانه اى را احساس كرد، به تكاپو مى افتد و سروصدا مى كند.(853) استادم آيت اللّه جوادى آملى فراوان فرموده اند: شيطان سگ مُعَلّم است . اگر چنين باشد، در نظام كل غير از خير چيزى نداريم ؛ زيرا كار ابتدايى او، غير از وسوسه چيزى نيست و اين وسوسه براى آزمايش در مقابل دعوت انبيا بسيار به جا و شايسته است تا نظام آزمايش و دين و دنيا و آخرت برقرار بماند و نظم آفرينش منظم باشد؛ زيرا اگر اين وسوسه نباشد، دعوت يك طرفه انبيا موردى نخواهد داشت و آزمايشى در كار نمى آيد. وقتى آزمايشى در كار نيايد، ثواب و عقاب و تكليفى در كار نيست و كلا نظام آفرينش انسان و جهان و دنيا و آخرت به هم مى خورد، و چون حوزه وساوس او وهم و خيال است ، اگر او نبود، نوع كار اين عالم كه بر مبناى تحريكات خيالى و وهمى است ، مختل و لايُرى مى ماند و بالاخره ديگر اين ساختمان هاى كذايى ساخته نمى شد و اين صنايع كذايى پديد نمى آمد و اين اختراعات كذايى به وجود نمى آمد. خلاصه آن چه مربوط به حوزه خيال و وهم است ، از درآمدها و مخارج و زينت ها به وقوع نمى پيوست چون قرآن مجيد فرموده است : ((زينت داده شده براى مردم حب شهوات از زنان و فرزندان و كيسه هاى طلا و نقره - بانك ها - و اسب هاى سوارى نشانه دار(854))). امروزه رانندگى و ماشين سوارى مقصود است ، اين ها همه را خيال و وهم زينت مى دهد. پس تا اين جا همه خير محض شد، مى ماند آن شيطانى كه در جزاى اعمال زشت در وجود انسان ها سركشى مى كند. آن هم جزاى عمل و جزاى خير و اثر عمل است و كار خداست ، اما مخلصين و عقل محض را اصلا شيطان در حوزه آن ها راهى ندارد و به آن ها كارى ندارد. پس در عين حال كه بايد وسواس او را تيرباران كرد، او در نظام كل خير و زيباست (855) كار او هم از اين سه قسم گذشته بيرون نيست : يا وسوسه يا جزاء با برخورد با مخلصين است و اين ها همه زيبايى و كمال است . بلى ، در مورد كافرين و مشركين سگ مُعَلّم است ؛ زيرا شيطان ابتدا فقط وسوسه مى كند. اگر انسان در پل اختيار، راه شيطان را انتخاب كرد، باز هم حضرت حق مهلت استغفار و بازگشت به بنده مى دهد تا عمل شيطان خنثى شود. ولى اگر بنده توبه و انابه نكرد و گناه و معصيت را دنبال كرد، ديگر اكنون شيطان ولىّ او مى شود و خداوند شيطان را بر او مسلط مى كند پس اين سه مرحله كار شيطان است كه آخرش جهنم مى باشد و مملكت دارى براى سركشان و طاغيان و ظالمان و خودسران و متجاوزان و امثال ذلك ، زندان و تبعيدگاه هم مى خواهد. از آن سو كسى با اهل اخلاص كار ندارد و اين مملكت اگر زندان و تبعيدگاه نداشته باشد، در نظام كل كامل نيست . اين بخشى از مساءله شيطانى است كه بايد آن را رمى كرد و تيز زد تا انشاءاللّه و در جهاد اكبر كشته يا اسير شود و ديگر وسوسه نكند. اكنون به بعضى از آيات قرآن مجيد درباره بعضى از مسائل و مطالب شيطان رجيم نظرى بيفكنيم .